دارد نوشتن ارزش انسان فقط
ياد
قانون مقابل در
منتقد + خواننده + نويسنده
دارد نوشتن ارزش انسان فقط
آمريكايي نويسنده كانن ، اتان با گفتوگو
غره خود به كه كلي داناي وجود يا است خودشيفتگي بد نوشته يك مشخصه رايجترين
ميكند تحقير را داستان فرعي شخصيتهاي و ميشود
سرشت محمدي مريم:ترجمه
.است انسان يك سرگذشت دارد نوشتن ارزش كه داستاني تنها "كانن اتان" عقيده به
.شد آمريكا كتاب پرفروشترين (1988) "آسمان امپراتور" داستان مجموعه او كتاب نخستين
براي كلاب ولت كامن طلاي مدال" برنده (1994) "قصرها سارق" او ديگر داستان مجموعه
و سلاطين براي" و (1991) "آبي رودخانه" نامهاي به رمان دو همچنين او.شد "ادبيات
.است شده انجام سال 1998 در ميخوانيد كه گفتوگويي.است نوشته (1998) "سيارهها
رمان دومين كه "سيارهها و سلاطين براي" نام به نوشتهايد رماني سال ، هفت از بعد *
داستانهاي مجموعه سال ، هفت اين طول در يعني فاصله ، اين در و ميشود محسوب شما
آورديد؟ روي رماننويسي به دوباره كه شد چه.كردهايد چاپ را "قصرها سارق" بلند
چون دارد ، واقعيتري شكل رمان.ميشوم رمان جذب بيشتر ميرود ، بالاتر سنام چه هر
كوتاه داستان ميتوانم هم باز آيا نميدانم ديگر حالا.است كمتري ترفند مستلزم
ده داستان يك.نيست جالب برايم ديگر كوتاه داستان نوشتن راستش.نه يا بنويسم
است مضحك خيلي نظرم به هم حرف اين اما.ميآيد ساده زيادي نظر به صفحهاي دوازده
و ميخواهد نر گاو...نيست كس هر كار سادگياش ، بهدليل كوتاه ، داستان نوشتن كه
كل ميتوانيد شما.است رمان از سادهتر نظر به كوتاه داستان اين وجود با.كهن مرد
.كنيد خلاصه پرمحتوا و خوب جمله يك در را كوتاه داستان يك
خلاصه آنها درك در لزوما علاقه اين و دارم علاقه شخصيتها به بيشتر روزها اين
البته كه ببينم كاغذ صفحات روي را انسان يك سرگذشت و تاريخ مايلم بيشتر.نميشود
ميسر بلند داستان در تنها كاغذ ، روي انسان يك سرگذشت كردن پياده يعني كاري ، چنين
.كوتاه داستان در نه است ،
رمان يك مثل نميتواند ، كوتاه داستان ندارد ، را جذاب واقعه يك ظرفيت كوتاه داستان
.بدهد جاي خود در را بزرگ مصيبتي يا جنگ يا مرگ مثل وقايعي بلند ، داستان يك حتي يا
:است جمله اين دارد را نوشتن و كردن كار ارزش نظرم به كه پيرنگي تنها حاضر ، حال در
"گذشت؟ طور چه زندگيتان"
ادبي فرم رمان اين كه گفتهايد بارها طور؟ چه (كوتاه رمان نوعي) نوولا *
.است دلخواهتان
برقرار خواننده با مستقيمي رابطه كوتاه داستان مثل چون است ، من دلخواه فرم نوولا
كه جهت اين از ميكند ، درك كاملا را نويسنده خواننده كوتاه داستان در.ميكند
بسياري در كه حالي در.است مهم و نشده نوشته بيجهت ميخواند كلمهاي ميداندهر
نوولا طرفي از.ميزند باطل دور و ميكند سياه كاغذ پشت كاغذ نويسنده رمانها از
تقليد واقعي زندگي بينظمي از كه دارد را قابليت اين دارد كه نامنسجمي شكل خاطر به
يا احساس يا انديشه براي نميتوانيد كوتاه داستان در.برسد نظر به آن شبيه و كند
پيرنگ كوتاه داستان در البته ، ميتوانيد نوولا در اما.بگذاريد مايه زياد تاريخ
.است باقي خودش قوت به و دارد را خودش جاي
و شده ، نوشته قبلا چيز همه كه است زبانشان ورد بعضيها طور چه ميكنم فكر گاهي
هزاران و كردهام تدريس ترم دوازده عمرم در من.ندارد وجود تازهاي موضوع ديگر
داستانهاي.نديدهام هم عين را داستان دو هرگز و خواندهام دانشجوها از داستان
كه حالي در نميرسد ، ذهنشان به تازهاي موضوع ديگر ميگويند كه دانشجوياني همان
را ، او زندگي ميتوانيد ميافتد ، كسي به چشمتان وقتي.تازهاند همه موضوعات اين
است؟ مدلي اين آدم اين چرا كه كنيد سوال خود از ميتوانيد.كنيد مجسم زن ، چه مرد چه
كشيده؟ اينجا به كارش جوري چه
اورنو" ساله ده دوستي از زماني ترتيب به است روايتي "سيارهها و سلاطين براي" *
.نيويوركي دنياديده روشنفكر يك امرسون مارشال و ميسوري اهل دهاتي پسر يك "تارچر
نيويورك در "هافت - مان له كريستوفر" كه كردهايد كار پيرنگي روي رمان اين در شما
پيرنگ اين كه شد چه."آشناست اندازي غلط شكل به كه پيرنگي":كرده تعريف چنين را آن
كرد؟ جلب بهخود را توجهتان
.نوشتهام نيويوركر ، در آپدايك داستانهاي از يكي خواندن از بعد درست را ، رمان اين
مثلا كه نداشتم ذهن در پيش از طرحي.بود مرد دو ساله شصت دوستي روايت او داستان
مورد درببينند را همديگر و بگيرد قرار شهري بچه يك سرراه دهاتي بچه يك است قرار
با را داستانم فقط.بود مدنظرم خاصي پيرنگ نه بودم ، كرده فكر قبلا نه موضوع اين
.كردم شروع آنها ديدار اولين چگونگي
روال كنم فكر.ريخت طرح رمان براي ميشود طور چه كه سردرنميآورم من راستش
تكليفي روز هر براي بعد ميگيرند ، نظر در برايش را طرحي اول كه است اين معمولياش
را اثر جان حقيقت در كار ، اين با اما ، نوشتن به ميكنند شروع و ميكنند تعيين را
و كنترل تحت پيشبيني ، قابل كه رويدادي.ميكنند تهي زندگي از را نوشته و ميگيرند
كشف ، در من ، .نميخورد من درد به باشد نداشته مبهمي نكته و باشد روشن كاملا
خوب موضوعي به زماني اگر.كرد سرمايهگذاري آن روي ميتوان كه ميبينم انرژياي
براي را آن محال فرض به اگر و باشم داشته احاطه آن به كاملا باشم ، كرده فكر
"...ميبره پي كه باشه جواني مورد در قراره رمان اين" مثلا كه كنم تعريف ديگران
با تنها من نظر از كه چرا ; نمينويسم را چيزي چنين يك برود ، هم سرم اگر مطمئنم
.بخشيد جان اثري به ميتوان كردن كشف
باهوشترين زيركي به و نابغه بايد داستان يك شخصيتهاي كه گفتهايد جايي شما *
؟ چيست حرف اين از منظورتانباشند خوانندهها
جالب برايم كه بخوانم شخصيتهايي مورد در دارم دوست بالغ آدم يك عنوان به من
به و محدود ديدي زاويه از كه بخوانم صفحهاي صد چهار كتاب يك ندارم دوست.باشند
.باشند باهوش بايد شخصيتها ديگر ، عبارت به.باشد شده روايت مانده عقب عاطفي لحاظ
مشخصهاي چنين چه اگر باشند ، داشته تحليلگر ذهن بايد الزاما كه نيست اين منظورم
به شده حتي باشند ، داشته ايده يكسري ذهنشان در بايد آنها واقع در.است خوب واقعا
از ميخواهند كه آنهايي يا دارد روانشناختي ذهنيت كه خوانندهاي براي.خام شكل
.جالباند شخصيتهايي چنين تنها بياموزند ، چيزي شخصيتها
چه ميديديد ، دانشجوها نوشتههاي در كه اشتباهاتي رايجترين معلم ، عنوان به *
هستند؟ چيزهايي
به كه كلي داناي وجود يا است خودشيفتگي بد نوشته يك مشخصه رايجترين من عقيده به
انتخاب مسئله ديگر مشكل.ميكند تحقير را داستان فرعي شخصيتهاي و ميشود غره خود
بايد و نويسندهام يك من:كه دارند استاندارد تفكر طرز يك مبتدي نويسندگان.است
را چيزي هر شما كنم؟ توصيف را دريا ساحل و ابرها بايد آيا بنويسم؟ چي اما.بنويسم
كه اين يا درختان برگهاي درختان ، ابرها ، آفتاب ، غروب مثلا.كنيد توصيف ميتوانيد
توصيف بايد را چيزي چه كه ميفهميد كجا از اما.ميجنبند باد وزش با طور چه برگها
بكشيد؟ دست كردن توصيف از كجا و كي و كنيد؟
را توصيف شلوار بلوز از بعد آيا باشيد ، شخصيتي لباسهاي توصيف حال در اگر مثلا
دانشي زيربناي در) سوالها اين تمام پاسخ هدبند؟ يا ساعت؟ از بعد يا ميكنيد؟ تمام
به دربست را خود اگر كه است اين (ميگيرد نشات آن از رهنمودها تمامي كه است نهفته
كار.است شخصيتتان توجه مورد كه ميكنيد توصيف را چيزهايي بگذاريد ، شخصيتتان جاي
كافيشاپ يك وارد و هستيد بانك سارق كنيد فرض.است ناخودآگاهي ضمن در و راحت خيلي
زن يك توجه مورد كه مواردي با ميكند جلب را شما توجه كه چيزهايي مسلما.شدهايد
احتمالا بانك سارق.ميكند فرق هم با آسمان ، تا زمين از است ، زايمان شرف در آبستن
.است آبجوش كتري و نيمكت و تلفن نخ تو حامله زن و پليسهاست و پشتي در به چشمش
داستاننويسي؟ سمت برگشتيد و كردهايد رها را پزشكي كه شد چه *
اصلا چون نوشتم ، كردم تمام را كتابهايم از يكي اعظم بخش كه بودم پزشكي اول سال
در هم آن ابداع ايده.معجزهآسا كلك ميگويند اين به !بنويسم چيزي نبود قرار
ميتوانيد چون ; است شگفتانگيزي حرفه پزشكي.جوردرنميآيد عقل با پزشكي دانشكده
.ببينيد نزديك از زندگيشان بحراني لحظات در را آدمها
مجبور اينكه و اينچي شش قطور كتاب يك مطالعه هنرمندانه احساسات با آدمي براي اما
قلنبه زبان يك به شب ، تا صبح از و ، كند فرو كلهاش تو را كلمهاش به كلمه است
اين برابر در نتوانستم راستش.است وحشتناك اندازهاي تا كمي بزند ، حرف فني سلنبه
.بياورم تاب فرهنگ
داريد؟ خاصي برنامه نوشتن براي آيا *
نيست ، بيشتر فاصله يك سطرهايش بين كه صفحهاي نمينويسم ، بيشتر صفحه يك روزي من
بودن زياد صورت در يا ، - نيست مشكلي كار كه - بنويسيد كلمه پانصد روزي شما اگر اما
بنويسيد مقدار همين را هفته روز پنج كه شرطي به و بنويسيد ، كلمه صد فقط ديالوگها ،
اوتس كرول جويس يا صورت اين در ندهيد ، مرخصي خودتان به بيشتر دوهفته سال در و
يك ماه هشت هر ميتوانيد برويد ، پيش همينطوري اگر وآسيموف آيزاك يا ميشويد
متني وقتي.بنويسم روز در ساعت يك از بيشتر نشده حال به تا من خود.دربياوريد كتاب
نوشتن ، موقع اما ، .كنم كار ضرب ، يك ساعت ، پنج چهار تا ميتوانم ميكنم ، ويرايش را
خودم براي هميشه من.نميشود عايدم چيزي بكشد ، طول بيشتر ساعت يك از كارم اگر
.ميكنم تعيين تكليف
آن در كه بنويسم داستاني كردم شرط خودم با "آسمان امپراتوري" داستان براي مثلا
داستان براي و.خوشمشرب و حال با آدم يك به بشود تبديل انتها در نچسب شخصيت يك
عاطفي لحاظ به جوراب جفت يك آن در كه بنويسم داستاني كه بود اين تكليفم "حسابدار"
.كند پيدا زيادي اهميت
كرديد؟ آغاز ترتيب اين به را "حسابدار" داستان پس *
جوراب جفت يك كه بكنيد كاري ميتوانيد آيا.بود مبارزه يكجور داستان اين نوشتن
چون ;كردم مبارزه هم "سيارهها و سلاطين براي" رمان براي.بشود مهم كسي نظر در
كه بنويسم كتابي ميتوانم آيا ببينم ميخواستم.كنم امتحان را خودم ميخواستم
طوري خواننده ميخواست دلم.پيرنگاش خاطر به نه البته بخواندش ، فرفره مثل خواننده
.بخورد جنب كتاب پاي از نتواند كه بشود شخصيتها شيفته
است يادم.داشت كيفيتي يكچنين هم كانروي فرانك "بايست _ زمان" خاطرهگونه رمان
چون ;پيرنگاش خاطر به نه بگذارماش ، زمين نميتوانستم هم لحظه يك ميخواندمش وقتي
ميخواهد دلم كه است كتابي همان اين.آمده آدم اين سر به چي بدانم ميخواستم
.بنويسم
ياد
"آئورا "و "كروز آرتميو مرگ" انتشار سال چهلمين بزرگداشت
آئورا سالگي چهل
مولايي رامين:ترجمه
"فوئنتس كارلوس" مكزيكي شهير نويسنده هنري زندگي بنيادين رمان دو انتشار سال چهلمين
لاتين آمريكاي ادبيات كه مقدسي شراب و نان _ "آئورا" و "كروز آرتميو مرگ" يعني ;
تا 17) روزه سه كنگرهاي در كشور ، از 14 صاحبنظراني حضور با_ ساختند متبرك را
.شد داشته گرامي آمريكا "براون دانشگاه" "سروانتس انستيتو" همت به (آوريل 20
نهضت نويسندگان) لاتين آمريكاي ادبيات اوجگيري آغازين سالهاي در رمان دو اين
عشقي است ، پاريسي عاشقانهاي شب از آمده بر آئورا":ميگويد فوئنتس.شد منتشر (بوم
كروز آرتميو مرگ اما.كشيد طول روز ده تنها نوشتنش كه "...و اپرا يك در پرشور
هفتمين در اينك كه فوئنتس ، .است "تاريخ و مكزيك" زوج از شناخت و بلوغ سال دو ثمره
،"كرك" به موسوم نويسندگاني گروه به را خود اينكه اعلام از است ، خويش عمر از دهه
بسيار ميآيند حساب به وي ادبي شيوه نوههاي و دارند سال چهل از كمتر همگي كه
.ندارد پروايي ميكند ، احساس نزديك
آمريكاي ادبيات ويژگيهاي برشمردن ضمن فوئنتس ، كارلوس كنگره ، اين اول روز در
امري مليتي يكپارچگي و هويت جستوجوي ما ، فرهنگ در":گفت رمان ، خصوصا و لاتين
همه و يافتهايم دست خود به مستقل هويت به ما از يك هر اكنون اما است ، بوده هميشگي
موضوع به ورود براي هويت مبحث از بايد امروز.مكزيكياند يك كه ميدانند مكزيكيها
".است شده آغاز كه است قرني در ما ادبيات آينده اينشويم خارج تمايز شناخت
تدريس مدعو استاد عنوان به "ليگ ايوي" آمريكايي دانشگاه در اكنون كه فوئنتس ،
من جديد كتاب:كرد صحبت خود اثر آخرين مورد در كنگره آخر روز در ميكند ،
اين به" عنوان با مكزيك ، و دوستي چون مفاهيمي پيرامون است شخصي فرهنگنامهاي
."ميانديشم
براون ، دانشگاه در لاتين آمريكاي ادبيات رشته استاد ،"ارتگا خوليو" پروفسور
در لاتين آمريكاي رفتارشناسي مرجع بهترين آئورا و كروز آرتميو مرگ":دارد اعتقاد
را آن لاتين آمريكاي كه چيزي همان ;است نقصان و توانايي عدم فكري سنت با مقابله
از و بود حاكم فرهنگ از مستقل كه چرا ميكرد ، تصوير جمعي شخصيت و هويت فقدان چون
هم به رمان دو اين در عوارض اين.ميبرد رنج نابودياش حال در ريشه آسيبهاي
".ميپيوندند
تكرار لاتين آمريكاي در فوئنتسي همچون كه ميكند تاكيد مسئله اين بر ارتگا
كه است اين واقعيت":است متفاوت چيزي بردارنده در وي نوشتههاي از يك هر و نميشود
و "است درنياورده تحرير رشته به كروز آرتميو مرگ عظمت به ملامتنامهاي كس هيچ
تنيده درهم سخت سنت كمقدرساختن براي نه است ، احتضار و مرگ داستان كتاب اين"
آشكارتر هرچه بيان براي بلكه مكزيكي ، و جمهوري مستعمراتي ، آزتكي ، عربي ، اسپانيايي ،
در مكزيك كنسول ،"آلاتربيسته سئالتيگل" ادامه در "آن زيباي و زشت وجوه تمامي
كنيم كاري ميتوانيم آيا":گفت كتابخوانش فاقد ميليوني كشور 100 مورد در بارسلونا ،
هوگو" از نامي بيآنكه سپس و "بياورند؟ روي نو ادبيات سمت به باز خوانندگان كه
خلا نويسندگان بايد":گفت ببرد ، "كاسترو فيدل و فوجيموري آلبرتو منم ، كارلوس چاوز ،
و سياسي روز مسائل به پرداختن با را داستانهايشان بودن روز به عدم از ناشي
".كنند پر لاتين آمريكاي اجتماعي
بيان براي زبان ، از بايد":گرفت نتيجه چنين خود سخنان خاتمه در فوئنتس كارلوس
با بعد و ".برد استفاده دارد وجود سنن و آداب خوبيهاي تنگ حصار وراي در آنچه
اشاره افكنده سايه لاتين آمريكاي بر هماكنون كه شبهاتي و عدماعتماد جو به طعنه
جوامع سوي به بايد چگونه" كه بينديشند زمينه اين در تا خواست مدعوين همه از و كرد
يك چون فرهنگ كه است اين مثبت نكته":بالاخره و ".كنيم حركت تكثرگرا و دموكراتيك
با ما كه همچنان و ميشود ظاهر ارتباطات تنيده درهم دام در ما هويتدهنده اصلي علت
آمريكاي كشورهاي كنوني جامعه در ادبيات و زبان اهميت ميكنيم ، برقرار ارتباط هم
".مينمايد رخ بيشتر لاتين
آوريل 17_ پائيس ال:منبع
قانون مقابل در
جمعه داستان
كافكا فرانتس نوشته
پاكبين.ع ترجمه
كه ميكند خواهش و ميآيد او نزد دهاتي مرد يكاست ايستاده درباني قانون جلو
.دهد راه او به نميتواند حالا كه ميگويد دربان ليكن.برود قانون نزد دهد اجازه
داده اجازه او به بعدها است ممكن آيا كه ميپرسد بعد و ميكند فكر لحظهاي مرد
:ميدهد جواب دربان شود؟
.نه حالا ولي است ، ممكن بله ، -
نظري كه ميشود خم دهاتي مرد و ميرود كنار دربان است ، باز هميشه مانند قانون در
:ميخندد و ميشود متوجه دربان.بيفكند داخل به
را اين ولي.شو داخل من مخالفت وجود با و كن امتحان شوي ، وارد ميخواهد دلت اگر -
آنجا درهستم قانون دربان اولين حال اين با مقتدرم خيلي من كه باش داشته نظر در
حتي آنها سومين ديدن.مقتدرترند ديگري از يكي كه دارد وجود دربان يك سالني هر در
.است تحمل غيرقابل هم من براي
قانون در:ميانديشد خود با و است نداشته را مشكلاتي چنين انتظار هرگز دهاتي مرد
دارد بر در پالتوپوست كه را دربان كه وقتي ولي.باشد باز همه براي و هميشه بايستي
تاتارهاست به شبيه كه را او سياه پشت ، كم ريش و نوكتيز ، دماغ ميكند ، نگاه دقت با
ميگذارد چهارپايهاي دربان.شود منتظر اجازه دريافت تا كه ميدهد ترجيح ميبيند ،
به كه ميكند كوشش بارها دهاتي مرد.بنشيند در نزديكي در كه ميدهد اجازه او به و
.ميكند خسته خود پيدرپي تمناهاي و خواهش با را دربان و شود داده ورود اجازه او
.ميپرسد ديگر چيزهاي و وطنش درخصوص او از و ميكند پيچ سوال را او گاهي هم دربان
همه از پس و ميكنند ، معمولا بزرگ اشخاص كه سوالاتي مانند هستند ، كلي او سوالهاي
.دهد راه درون به را او نميتواند هم هنوز كه ميگويد جوابها و سوال اين
مصرف را خود نيروي همه است ، كرده مجهز كاملا را خود سفر ، اين براي كه دهاتي مرد
همه دربان دهد رشوه دربان به كه ميرساند بهفروش را خود گرانبهاي اشيا و ميكند
:ميگويد ولي ميكند قبول را او هداياي
استفاده امكانات همه از نكني تصور كه ميكنم قبول تو از اين براي را اينها همه -
.نكردهاي
ديگر دربانهاي همه او است ، شده دوخته دربان به چشمش دهاتي مرد و ميگذرد سالها
.ميكند جلوگيري قانون به ورودش از يكي همين كه ميكند تصور و است كرده فراموش را
ميفرستد ، نفرين بلند صداي با و ملاحظه بدون ;نحس تصادف اين به اول ، سالهاي در
چون و ميشود بچه آخر دست.ميكند غرولند خودش با فقط ميشود ، سالخورده كه بعدها
تضرع هم آنها به است شده آشنا هم او يقه ككهاي با دربان با آشنايي سالها طول در
ضعف به چشمانش نور عاقبتسازند متقاعد را دربان و بشتابند كمكش به كه ميكند
يا دادهاند دست از را بينايي او چشمهاي آيا كه دهد تشخيص نميتواند و ميگرايد
پيدا در لاي از پرتوي تاريكي اين در اما.است شده تاريك او اطراف حقيقت در اينكه
در دراز ساليان تجربيات مرگ از پيشنيست زنده او ديگر.نميگردد محو كه ميشود
دربان از هرگز كه است سوالي اين و ميگردند ، مبدل سوال يك به و ميشوند جمع مغزش
.كند بلند را خود شده سخت بدن نميتواند ديگر چون ميكند ، اشاره او بهاست نكرده
زياد خيلي مدت اين در دهاتي مرد و او بين قد تفاوت چون شود ، خم خيلي بايستي دربان
.است شده
:ميپرسد دربان
.نميشوي سير تو كه است اين مثل ميخواهي؟ چه ديگر -
:ميگويد دهاتي مرد
من جز كسي دراز سالهاي اين طول در چرا ولي ميميرند ، قانون طبق همه البته -
است؟ نكرده ورود تقاضاي
بشنود ، خوب را صدايش اينكه براي است ، احتضار حال در ديگر او ميبيند كه دربان
:ميزند فرياد
و ميروم اكنون.بود تو مخصوص در اين چون نميشود ، وارد ديگر هيچكس در اين از -
.ميبندم را آن
منتقد + خواننده + نويسنده
كوتاه كوتاه داستانهاي پديده به نگاهي
ميشوند بندانگشتي قصهها وقتي
كاستو پاملين :نوشته
فرزاد محمدرضا: ترجمه
Flash) "فلاش داستان" از درخشاني نمونههاي كنيد ، نگاه كه طرف هر به روزها ، اين
نمونههاي داستانها مجموعه و شناختنامهها مجلات ، در:ميبينيد را (Fiction
هستند جديدي پديدههاي ها ، "فلاش" آيااست شده منتشر اينترنت در هم آن از درخشاني
دورههاي در شده ، مواجه چشمگيري استقبال با امروزه كه هنري ، فرم اين آيا نه؟ يا
است؟ داشته محبوبيت ايده همين هم ديگر
مختلف گونههاي تركيب حاصل داستان اين.است جديد هم و قديمي هم داستان ، از شكل اين
"فلاش داستان" دقيق توصيف و تعريف.است داستاني ژانرهاي و [ ادبي ي] سنتها سبكها ،
نهايت در كه چرا ;رمان يا شعر دقيق توصيف و تعريف كه است ناممكن و سخت قدر همان
رندال".است آن كوتاهي فلاش اصلي ويژگي حال هر به.نميكند راضي را آدمها همه
نمونههاي.باشد جمله يك كوتاهي به ميتواند حتي داستان كه است نوشته جايي "ژارل
بيشتر جمله دو يا يك گاه حتي و صفحه دو يا يك كه دارد وجود فلاش از فراواني عالي
كمك آن ، تعريف و توصيف در داستانها ، اين كلمات و جملات تعداد اما.ندارد طول
- كلمه پانصد و هزار حتي يا و هزار تا صد از فلاشها ، عموما ، .نميكند ما به زيادي
از فراتر دارد اهميت فلاش مورد در آنچه اما.شدهاند تشكيل - كمتر كمي بيشتر ، كمي
:دارد مختلفي نامهاي فلاش.است بيفايده معياري چنين بنابراين است ، واژگان شمارش
يك داستان" ،"كارتپستالي داستان" ،"ناگهان داستان" ،"كوتاه كوتاه داستان"
داستانها اين فرانسه در..."داستان خرده" و "داستانك" ،"تند داستان" ،"دقيقهاي
،"كوچولو كوتاه داستان":دارد جالبتري اسامي چين در.دارد نام "nouvelles"
"دود يك داستان" يا "سيگار نخ يك داستان" ،"دقيقهاي يك داستان" ،"جيبي داستان"
چه نام در واقعا.(خواند را آن بتوان سيگار نخ يك كشيدن طي در كه داستاني يعني)
.است نهفته چيزهايي
روايت مختلف ژانرهاي و شيوهها تعريف و توصيف در ميتواند "فلاش داستان" اصطلاح
حال عين در هست ، هم معمولي كوتاه داستانهاي شامل داستاني چنين.شود گرفته كار به
ترسناك ، قصههاي پري ، و جن قصههاي رمانس ، مونولوگ ، اشباح ، قصههاي مثل ديگري انواع
خام ماده داستانها اين.برميگيرد در نيز را منثور شعر حتي و تخيلي علمي ، قصههاي
مثلا.بشكند درهم را خواننده سنتي توقعات مرزهاي تا است نو تجربههاي براي مناسبي
مجلات ، هفتگي پرسشهاي حاشيهاي ، مثل و منسوخ شيوهاي از فلاشها ، از بعضي
گاهي حتيميكنند استفاده روايت در كوتاه روزانه يادداشتهاي يا تقديمنامهها
پيامهاي و اداري محرمانه مطالب ادارات ، اطلاعيه صدور بخش از قصه ، آغاز براي
يا "چرخش" يك از اغلب فلاشها اين.است شده درخشاني استفادههاي تلفن پيغامگير
جوري ;ميكنند استفاده تمهيد عنوان به داستان انتهاي يا اواسط در غيرمنتظره تغيير
.ميبرد فرو ژرف ابهامي در را داستان گاهي كه
اين نويسندگان.ميشود تكرار هم پايان در آمده ، داستان ابتداي در آنچه گاهي
گاهي داستانها اين.كردهاند تلاش خيلي قصهها اين ساخت و تعريف در قصهها
فاخر يا هجوآميز كنايي ، ادبي ، گاهي و ترسناك يا سرگرمكننده شورانگيز ، هوشمندانه ،
گاهي و خلاقانه عجيبي شكل به گاهي و است فرهنگ شرح وقتها بعضي.است پرطمطراق و
عميق شرايط از صريح شكلي به داستانها بهترين.متناقض هميشه البته و مهم و معمايي
ديگر شيوههاي به بيانشان كه هستند حقايقي كاشف اغلب.ميگويند انساني حاد و
بعضي.هستند ما امروز افتاده نفس از زندگي ضروري و ناگزير نتيجه آنها.است غيرممكن
و چاپ هزينههاي افزايش كتاب ، انتشار سخت شرايط زاييده را قصهها اين صاحبنظران از
را ايمانش مخاطب كه ميدهد نشان چيزهايي چنين وجود كه معتقدند برخي.ميدانند غيره
فقط "حقيقت" كه ميداند امروز مخاطباست داده دست از مدرن قصهگويي سنتي شيوه به
مشهور نويسندگان.مينمايد رخ (Flashes) بارقههاي دردل گهگاه و اتفاقي شكلي به
بايد را ادبي گونه اين هستند؟نياكان كساني چه كوتاه كوتاه داستانهاي اين
،"چخوف آنتوان" ،"دوموپاسان گي" ،"اوويد" داستانهاي بعضي ،"ازوپ" افسانههاي
لوئيس خورخه گونه اين معاصر نويسندگان راس در.دانست "كافكا فرانتس" و "اهنري"
.هستند كمتر ، گاهي و صفحه نصف فقط او نوشتههاي از بعضياست ايستاده بورخس
به شايد.ميدهند خبر ادبيات بقاي از بندانگشتي نوشتههاي اين گويا ناخواه ، خواه
نشانمان را "كوچك اتاقي در پنهان ثروت":شعر مثل ميتوانند آنها "كيتس جان" قول
.دهند
|