پاتوق
سو آن سو اين
زندگي به اميد افزايش
ممنوع زيستي دزدي
بازو درون دكتر
بنوشيد چاي
وزير به دارويني ضد نامه
...عامي مردم اين دست از
پاتوق
اجتماعي پديده يك به نگاهي
عوض در و نيست خبري هيچ قليان غلغل صداي قهوهخانههااز شده مدرن شكل در
است انباشته را هوا"بلك كاپيتان" توتون تند بوي
كوثري عباس: عكس
حسيني كيوان
هم دور را روز ساعات بعضي ايراني جوانهاي كه است بد خيلي اين ميگويند بعضيها
حق نگاه با و ميدهند حق جوانها به هم بعضيها بزنند ، حرف دري هر از و شوند جمع
جواني روزهاي كه حالي در ميان اين در بعضي.ميكنند دفاع جوانها از جانبي به
حال اين با.نميگويند هيچ و مينشينند گوشهاي بيصدا ميآورند ، ياد به را خودشان
ذهن به را متفاوتي تصاوير كه آشناست واژه يك هميشه ايراني جوانان براي پاتوق
ايراني جوانان همه نهايت در اما.باشند داشته فرق هم با تصاوير شكل شايد.ميآورد
و سلام يك حد در گاه كه پاتوقيگذراندهاند پاتوق يك در را زندگيشان از ساعاتي
.است كرده دگرگون را شخص آينده و زندگي گاه و بوده معمولي احوالپرسي و كوچك عليك
.است همه زندگي از بخشي..و خاطرهانگيز پاتوقهاي بد ، پاتوقهاي خوب ، پاتوقهاي
و جواني اما دارد ، را خود خاص شكل هم بزرگترها براي اجتماعي پديده اين كه چند هر
شكل نشدني تمام غريب و عجيب رفاقتهاي آن در كه عالمي.است ديگري عالم پاتوقهايش
نيز اكنون هم پاتوقها ، اين.ميشود تبديل آينده در خاطرهاي به جمله هر و ميگيرد
ادعا اگر حتي..نخواهيم اگر حتي دارند ، وجود خوبيهايشان و بديها تمامي با
وجود تمام با اگر حتي..ميكنند فكر مهم خيلي مسائل به هميشه جوانان كنيم
...بگيريم را گوشهايمان
سركوچه
تنگ كوچه يك سر بيكار جوان چند ميآيد ، خيليها ذهن به پاتوق از كه تصويري اولين
ذهن در كه است شايع بسيار پاتوقهاي از يكي واقع در "كوچه سر" اين است تاريكي و
همه گوش در مدام كهنه ذهنيتيميشود دستهبندي "بد" پاتوقهاي زمره در مردم
اين.كند ايجاد مزاحمت ديگران براي ميخواهد و است بيكار سركوچه ، جوان كه ميخواند
را نامناسبي خطدهي آزاردهنده بختكي چون بلكه ندارد ، واقعيت در ريشه تنها نه ذهنيت
نسبت قديمي ذهنيتي كه است معتقد اينباره در جامعهشناس دلدار ، محمد.ميدهد شكل
در خود از ناهنجاري رفتارهاي ناخودآگاه جوانان تا شده موجب پاتوقهايي چنين به
ديده شهر سنتيتر و قديمي بافتهاي در اكنون هم پاتوق اين.دهد نشان مواقعي چنين
در نيز شمالنشينان حال اين با.است شده منسوخ كلي به شهر شمالي مناطق در و ميشود
.ميكنند تجربه را پاتوق از جديدتري اشكال خود ، پاتوقهاي شكلگيري
قهوهخانه
فراموش كلي به سالها اين كه است "قهوهخانه" قديمي و سنتي پاتوقهاي از ديگر يكي
را قهوهخانهها آدرس خود جواني راه ادامه در پيرمردها ، تنها كوچك شهرهاي در و شده
جوانان جمعي ناخودآگاه ضمير نيز ، هماكنون معتقدند ، خيليها كه چند هر !بلدند
اما.است كرده بدل "كافيشاپنشين" مدرن شكل به را قهوهخانهنشيني سنت ايراني ،
نيز خاصي ويژگيهاي خود ، خاص امكانات و فضا شرايط با قهوهخانهاي ، پاتوقهاي
جيرينگ جيرينگ صداي مانده ، ذهنها در پاتوق شكل اين از كه كهنهاي تصوير.دارند
حال اين با.است شيراز و زر سيگار كنار در قليانها غلغل و چاي استكانهاي
.ميدهند جاي خود در را گفتوگو و بحث نوع همه پاتوقها ، ديگر چون نيز قهوهخانهها
فرقي انگليس شاه گرفتن زن ماجراي يا استقلال و پرسپوليس فوتبال سياسي ، بحثهاي
اين.ميزند را اول حرف قهوهخانه مانند پاتوقي در حرافي كه است اين مهم نميكند ،
مثل جايي در اما دارد ، وجود كماكان نيز آن كافيشاپي و مدرن شكل در هرچند ويژگي
...ندارد معنايي عنوان هيچ به "سكوت" قهوهخانه
شهرهاي خصوصا) ايران كوچك شهرهاي از بعضي در هنوز اما باشد ، ذهن از دور كمي شايد
.ميكنند خود پاتوق را قهوهخانهها برخي نيز جوانها (شمالي
پارك
كه بودهاند پاتوقهايي خالي ، نيمكتهاي و چمن زمين و بسيار درختان با مكانهايي
با همگام كه تازه فضاهاي اين.كشيدند خود سوي به را ايراني جوانان اخير دهه سه در
شهرها ساخت نوين مهندسي راستاي در شهرها چهره تحول و شهرنشيني زندگي مناسبات ديگر
.بود "پاتوق" آنها از يكي كه آوردند پي در را متفاوتي اجتماعي پيامدهاي شدند ، پيدا
عجيب رشد واسطه به هماكنون پاركها ، اين درختان سايه زير جوانان پاتوقهاي
قطعا كه چند هر.ميشوند محسوب نامطلوب پاتوقهاي جزو پاركها در ناهنجاريها
جمع هم دور ناهنجاريها همه از دور به پاتوقهايي چنين در نيز بسياري جوانان
جز آنها در كه جمعهايي.ميدهند تشكيل را معمولي دوستانه جمع يك تنها و ميشوند
چنين حال اين بانيست ميان در ديگري سخن ساده ، دوستيهاي و معمولي حرفهاي
.بودهاند ناهنجاريها شكلگيري و رشد براي نامناسبي بستر هميشه ، پاتوقهايي
كافيشاپ
بوي عوض در و نيست خبري هيچ قليان غلغل صداي از قهوهخانهها شده مدرن شكل در
تفاوت تنها كه معتقدند خيليها.است انباشته را هوا "بلك كاپيتان" توتون تند
ديوار بر روزها آن اگر است ، كاپوچينو و چاي طعم تفاوت قهوهخانهها و كافيشاپها
نهچندان جمله اين اكنون ،"ممنوع يا 30 ، بحث 30" بودند نوشته قهوهخانهها بعضي
اين حال اين باميكنند تكرار كافيشاپها در ديگر شكلي به را كليشهاي جالب
.دارد خاصي رونق شهري ، هر شمالي قسمتهاي در "پاتوق" يك عنوان به كافيشاپ روزها
بهره آن خاص ويژگيهاي از و ميشوند جمع هم دور جاهايي چنين در بسياري جوانهاي
لابهلاي و است معمول بسيار كافيشاپها به دختران ورود مثال عنوان به ميبرند ،
صداي جاي به همچنين كافيشاپ در.نميرسد نظر به مذموم مردم ، نانوشته سنتهاي
به دلنشين و امروزي موزيكي صداي است ، ترافيك گزارش پخش حال در معمولا كه راديويي
...و ميرسد گوش
آرايشگاه
.است داده دست از را گذشته شمايل و شكل كلي به روزها اين كه سنتي صددرصد پاتوق يك
براي جدي پاتوقي ايران ، در ديرباز از زنانه حتي و مردانه آرايشگاههاي حال اين با
سروصدا پر و شلوغ پاتوق اين از رهگذر ، اين در نيز جوانها.بودهاند محل آدمهاي
فراموش كلي به سالها اين در پاتوق اين جوانان ميان در كه چند هر.نبودند بينصيب
در سر محلي آرايشگاه از جواني ياد به كه پيرمردهايي هستند هم هنوز اما شده ،
(قليان بدون و چاي حضور با) آرايشگاهها قهوهخانهاي مكانيزم واقع در.ميآورند
.است بوده پاتوق به محلها اين شدن تبديل اصلي علت
مدرسه حياط گوشه
ميان در گذشته از تنها نه كه است پاتوقهايي خاصترين و مهمترين از يكي شايد اين
مهم بسيار پاتوق يك مدرسه حياط از خاص گوشهاي هم ، هنوز بلكه داشته وجود جوانان
چون است ، عجيب كمي نيز پاتوق اين شكلگيري.است همكلاسي و شاگردي هم چند براي
چرا كه اين علت.ميشوند جمع خاص محلي در مدرسه حياط در همكلاسي دوست چند معمولا
است اين مهم اما نيست ، مشخص چندان ميشوند جمع مدرسه حياط گوشه اين در هميشه آنها
شاگرد چند پاتوق حياط از خاصي گوشه ترتيب اين به.ميكند تغيير ندرت به محل اين كه
سر حياط گوشه آن به قطعا باشند ، داشته كاري نفر چند اين با ديگران اگر و است خاص
سر غروب در شدن جمع يا هم ، كنار نشستن و سركلاس پاتوق ، اين تداوم معمولا.ميزنند
شكلدهنده ساده ظاهر به پاتوقهاي همين گاه حتي.بود خواهد دوستان از يكي كوچه
يك واقعي ويژگيهاي و ميآيد وجود به مدرسه از بيرون كه هستند جدي پاتوقهايي
.ميكند پيدا را پاتوق
پيادهرو
پاتوق" واقع در بايد كه را پاتوقها اين.ندارند ثابتي محل هم ، پاتوقها از بعضي
كه بپذيريم اگر.هستند حركت در عمدتا كه است دوستاني جمعهاي ناميد ، "سيار
بلند پيادهروي ايران ، شهرهاي تمامي (بيدليل اما فراگير قاعدهاي طبق) هماكنون
بهتر را سيار پاتوقهاي اين ميتوانيم دادهاند ، اختصاص جوانان زدن قدم به فقط را
نيز را قدمزدن بيانتها حرافيهاي از غير به دوستان سيار ، پاتوقهاي در.بشناسيم
از معيني ساعت در هميشه كه است اين پاتوقها اين مهم ويژگي.ميكنند خود كار ضميمه
را جواناني هم شما حتماميشود اضافه پاتوق به نيز سكوت گاه و ميگيرد شكل روز
.نميگويند هيچ و ميزنند قدم هم كنار در گرفته بيش و كم قيافهاي با كه ديدهايد
نتيجه اين به پاتوق اعضاي كه مرحلهاي.است پاتوق يك براي گذار مرحله يك اين
.نگويند هيچ كه رسيدهاند
سو آن سو اين
جوجهآوري آستانه در مادربزرگ
نوعي پرنده اين.شد شناسايي ولز شمالي سواحل در بريتانيا سراسر پرنده مسنترين
حلقهگذاري سال 1957 در آمده ، دنيا به سال 1952 در احتمالا كه است دريايي كبوتر
.است كرده مهاجرت بارها را جنوبي آمريكاي و بريتانيا ميان مسافت پس آن از و شده
شدن مهيا سرگرم ناباوري عين در و سالگي سن 50 در اينك هم شگفتانگيز جانور اين
.است جوجهآوري براي
زندگي به اميد افزايش
است افزايش حال در فزايندهاي طور به طولاني عمر به تمايل كارشناسان ، اعلام مطابق
اميد.شد خواهد افتاده پيشپا و عادي امري مردم براي زودي به سالگي صد به رسيدن و
ماه سه ميزان به سال هر آن ميانگين بالاترين و يافته افزايش سال 1840 از زندگي به
براي و سال مردان 65 براي جهان مردم عمر طول كنوني ميانگين.است كرده حاصل بهبود
.است سال زنان 70
ممنوع زيستي دزدي
تدابيري داد ، پايان خود كار به هلند در پيش چندي كه متحد ملل زيستي تنوع كنفرانس
دزدي ، نوع اين در.است انديشيده "زيستي دزدي" به موسوم پديدهاي از جلوگيري براي
توسعه به اقدام مختلف كشورهاي وحشي گياهان از استفاده با بينالمللي بزرگ شركتهاي
كشور حاصل سودي بهرهبرداري اين از اما ميكنند ، پزشكي داروهاي نظير خود محصولات
را صنايعي چنين اقتصادي بهره از بخشي بازگرداندن مزبور كنفرانس.نميشود گياه صاحب
.كرد خواهد دنبال مبداء سرزمين به
بازو درون دكتر
كاشتهاند فلوريدايي خانواده يك اعضاي بازو درون را كوچكي وسيله آمريكايي پزشكان
ميبرد ، زمان ثانيه تنها 10 آنان كاشت كه ابزارها اين.آنهاست طبي تاريخچه حاوي كه
مركز به را ويژهاي راديويي امواج لحظه هر در و بوده فرد به منحصر شمارههاي حاوي
پزشكي مشكلات ديگر يا آلرژي امكان نظير طبي پيامهاي برخي حامل كه ميكند مخابره
.است
بنوشيد چاي
از ميتواند سال چندين از پس چاي نوشيدن به عادت كردند اعلام تايواني محققان
خوبي به سبز ، چاي ويژه به چاي ، در موجود فلورايد.كند محافظت استخوانها استحكام
و زنان استخوان معدني مواد حفظ به تدريج به ميتواند فيتواستروژنها و فلاونوئيدها
طور به دهه يك از بيش كه مييابد ظهور افرادي در مثبت اثرات اينرساند ياري مردان
.كنند مصرف چاي منظم
وزير به دارويني ضد نامه
وزير به نامهاي نوشتن با دارويني ، تكامل مخالف مسيحي مدرسان از نفري گروه 27 يك
در مدارس آموزشي مباحث در محدوديت نوع هر وضع از جلوگيري خواستار انگليس آموزش
از يكي مكينتاش ، دكتر.شدند دارويني تكامل مبحث به اجباري پرداختن راستاي
تكامل آموزش و تدريس از فقط ديگر دانشمندان كه متحيرم:گفت نامه ، نويسندگان
.باشد جزمگرايانه نبايد آموزش كه حالي در ميكنند ، حمايت دارويني
...عامي مردم اين دست از
جوان دختر يك خاطرات دفتر از گوشههايي
واژه اين به ديروز از.رفتم فرو فكر به من و "...مركز":گفت استادم ديروز
ميگيرد بر در مرا كه است نشانهاي چه اين "مركز"...آه..ميكنم فكر پرمعنا
كوثري عباس: عكس
پزشك شهلا
ماه آذر 8*
كلبه كاغذين سايهبانهاي زير و نميگذارد تنهايم وهمانگيزي ، پريشانآلود خستگي
روي مينشيني كه تويي اي !اسطورهاي معبود اي.ميكنم اسارت احساس تنهاييام
زردرنگ گامهاي زير.نكن دريغ من از را نگاهت !من كوچك دل نيمسوخته زمين خاكستري
بيانتها گامهاي اين زير..ندانستنها و دانستنيها هياهوي در ميشوم گم پائيز ،
...گمشدهام
ماه دي 2*
ديوان خواندن حال در اكنون.گذشت تلخ چه و گذشت حافظي فال بيهيچ هفته ، اين
.ابوالخيرم ابوسعيد
اقاقيا درختان زير زود صبح كه ميزد حرف مكاشفهاي از و بود آمده كيانا ديروز
:ميگفت و ميخواند آواز زيرلب.هيجان شدت از نميشد ، باز چشمانمبود كرده تجربه
روزي هم من آيااست كرده پيدا را خودش اومنيت "!..است من عشق و عشقم من"
ميكنم؟ پيدا را خودم
ماه دي 15*
ولي كردم ، تعجب اول من.بزنم صدا "كاريشنا" را او امروز ، از تا خواست من از كيانا
از من آن مهم ميكند؟ فرقي چه كيانا يا "كاريشنا" نيست عجيب هم چندان كه ميبينم
...باشيم دنبالش به صبح روز هر بايد كه است رفته دست
ماه بهمن اول *
از نفر چهار جلوي خانهشان ، در پيش روز سه.نزدهام حرف كاريشنا با كه است روز سه
و داد نشان همه به كتابخانهاش در را "بودا" قطور كتاب مقدمهاي بيهيچ دوستانمان ،
هم آنجا و خريدم پيش هفته سه را كتاب اين من...خريده تازه را آن كه گفت
.شد حرفمان.ميگويد دروغ كه گفتم بيتعارف
ماه بهمن 10*
كار خاطر به تنها ولي داري ، كردن كار حق تو":كردم پيدا را رهايي راه بالاخره
تو محرك نبايد گاه هيچ كار ثمرات آرزوي.نداري كار ثمرات به نسبت حقي هيچكردن
"...نسپار تنبلي به تن گاه هيچ همچنين و باشد كردن كار براي
به نسبت بايد هميشه انسان.شد شروع بيمحتوا روزنامه يك در ساده آگهي يك از
..فوقالعاده همكلاسي هفت با يوگا كلاس يك.باشد حساس بياهميت ظاهر به نشانههاي
.دارم خوبي احساس چه كه آه.
ماه بهمن 29*
واژه اين به ديروز از.رفتم فرو فكر به من و "...مركز":گفت استادم ديروز
دربرميگيرد؟ مرا كه است نشانهاي چه اين "مركز"..آه...ميكنم فكر پرمعنا
ماه اسفند 5*
از وقتي.ميرود مديتيشن كلاس به خالههايم از يكي.بودم خانوادگي ميهماني يك در
...برو بالا فوجي كوهستان از...حلزون اي آه".شدم زده شگفت زد ، حرف مديتيشن
يوگا كلاس در حداقل من كه شد خوب خيلي حال اين با ولي "..آرام آرام ، اما ،
سر اطرافش راز و پررمز دنياي از بزرگم دايي دختر فقط جمع آن در چونكردم ثبتنام
بيمحتوا دانشگاهي حرفهاي اين از ميزد حرف سرش پشت چقدر..بيچارهنميآورد در
!...ميآيد ستوه به آدم جان ميگويد ، او كه
ماه اسفند 28*
باغها ، بهشكفت خواهند كه ميانديشم گلهايي به من و ميوزد شگرفي باد چه !آه
شكست پيروزي ، در":نوشتهام درشت خط با تختم بالاي..بلند كوههاي و رودخانهها
داشت ، خالهام وقتي ".ميگويد يوگا كه است خويي همواري همان اين كه !باش خوي هموار
حبس سينه در را نفسم و كشيدم دراز تخت روي آرام ميخواند ، را نوشته اين زيرچشمي
نگاه من به اينكه بدون و كرد خيره سقف به را چشمانش او چون بود ، عاصي خيلي.كردم
...نميكند ارضا مرا مديتيشنبيايم يوگا كلاسهاي به ميخواهم هم من":كند ، گفت
بعد سال ماه فروردين 6*
اگر آهميافتد هندوستان درخت و بيبرگ سواحل ياد آدم كيش ، جزيره در اينجا
...افسوس.داشت كيفي چه بروم تبت به ميتوانستم
ماه فروردين 8*
.برگردم تهران به من را تعطيلات باقي كه نميشود راضي ميكنم ، اصرار پدر به چه هر
كه ميانديشم تمريناتي به من و مانده ديگر روز هنوز 6.افتادهام عقب كلاسهايم از
.كنند آزاد را روحم ميتوانند
را چشمانم.است اشارتي من براي شن دانه هر كيش ساحل شن دانههاي ميان در اينك
ميدانند چه.ميخندند من به بيسواد عامه اين ولي "اوم":ميگويم آرام و ميبندم
...است نهفته عظيمي نشانه چه شن دانه هر در كه
ماه فروردين 21*
...كه من خوب ، ":گفت اوبست را او دهان دستهايش با و "!پاپا":كشيد جيغ كيتي
صورتش ، كشيد ، آغوش در را كيتي "..هستم احمقي چه واي...خوشحالم خيلي خيلي من
.كشيد صليب رويش و بوسيد را صورتش دوباره دستش
كم قدر آن زمان آن تا كه آمد ، لوين سراغ به مرد اين به عشق از جديدي حس گاه آن و
آنا).ميبوسد را او عضلاني دست لطافتي و آرامي چه به كيتي ديد وقتي ميشناختش ،
(كارنينا
ماه فروردين 30*
كشف را آن امروز تا كه است عجيب.است معجزهاي عجب "كوئيلو پائلو" اين كه واي
كتابهايش در مرد اين ولياست "يوگا" دنيا همه ميكردم فكر احمق من.بودم نكرده
اي.نفهميدم و بودم خواب زمان آن در من.آمده هم ايران به ميگفتند.ميكند معجزه
.ميرفتم حضورش به كاش
ماه ارديبهشت 13*
از وقتي.نشد هم باز ولي.گرفتم دوش بار سه نشوم ، نحسي دچار اينكه براي امروز
تا داده دوستانش به را كتابهايم از تا سه برادرم كه ديدم آمدم ، خانه به مدرسه
.داشتم درد سر مينويسم را دفتر اين ماه نور در كه نيمهشب لحظه اين تا.بخوانند
..بخوانم درس كنكور براي بايد كه ميزد غر صبح از هم مادرم.دارم درد سر هم الان
ماه ارديبهشت 18*
به مدام.نيست خوبي روزهاي.ببرم پناه كجا به بايد عامي مردم اين دست از نميدانم
زمين در را خارقالعاده نشانه همه اين هيچوجه به او "بخوان درس":ميگويد من
از تعدادشان بخشيده آن و اين به را كتابهايم از كلي حالا تا هم برادرم.نميبيند
دست از.كنم كار چه بايد نميدانم.است نكردني باور.رسيده كتاب به 201 كتاب 213
...كلافه...كلافه...كلافهام عامي مردم اين
|