25_ است روباه قاتل
ميترسند آدمها وقتي
متفاوت شعر در انديشه حضور
نويسنده غياب در
عليآبادي يوسف يادبوددكتر مجلس
25_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
The murderer is fo*
مردانه لباسهاي فروشگاه صاحب گاري ، سل گفته به.بود پوشيده شيكي لباسهاي كين
كراوات با را الوين هيچكس درواقع ، .مشترياشبود شيكپوشترين او رايتزويل ،
.بود نديده نخورده واكس كفشهاي با يا كت بدون يا نامناسب ،
چقدر بگويم شما به بود نشده فرصت حالا تا كاپيتان؟ بگويم بايد يا.ديوي سلام -
.خوشحالم بسيار هستيد سرحال ميبينم كه اين از.ميكنيم افتخار وجودتان به ما همه
است معلوم ليندا ، ":گفت و زد لبخند.گرفت را ليندا دست ميكنند؟ رفتار خوب شما با
سلام":داد تكان سر تالبوت و اميلي براي بعد "!هستيد سرحال شوهرتان بودن با كه
".فاكس آقاي و خانم
زبان به نامفهوم جملهاي هم تالبوت كرده زمزمه زيرلب چيزي عصبي ، حالت با اميلي ،
.چسباند آن بلندگوي به را خود گوش عملا و رفت راديو طرف به آورد ،
!آمده سرشما بلايي چه ببينم آمدم -
توي چپبيدهاند روباهها ميگويند رايتزويل مردم":ميزد لبخند همه به همچنان كين
"!سوراخشان
".بنشينيد بفرماييد الوين ، ببخشيد..ميدانيد...خب":گفت ليندا
با درآورد ، جيب از را دستمالش ".ببينمتان دقيقه يك آمدم فقط.متشكرم":گفت الوين
.نشست و كرد پهن ايوان به منتهي پله آخرين روي دقت
نه؟ ميشود ، گرم خيلي دارد هوا -
چطور داديم نشان همه به گرو در شما و من كه است گذشته سپتامبر در شب آن مثل درست
بزرگ قهرمان اينكه از چطوري؟ ديوي ، خب.بوديم شده عرق خيس.لين رقصيد ، رومبا بايد
".خوشحاليم بازگشته ما ميان به
".باخبرم رومبا رقص مسابقه از من":گفت ديوي
".نوشتم ديوي براي دربارهاش من":گفت تند ليندا
راستي.باوفا همسر".خنديد ولي نبود ، خوشحال فهميدنش از ظاهرا "راستي؟":گفت كين
بنزين از پر ماشينم ميگوييد؟ چه بخوريم؟ هوايي برويم هم با نميآييد دوتا شما چرا
.زد چشمك و ".است
".هست كافي اندازه به هوا اينجا":گفت ديوي
.زد چشمك ديوي به و "هان؟ ببيند ، را نخالهها نميخواهد هنوز قهرمان":گفت كين
"هواخوري؟ بياييد داريد ميل چي؟ شما":كرد نگاه ليندا به بعد
.نميكنم فكر.الوين متشكرم _
كس هر از.هستم بيآزاري آدم من":گفت ميزد ، چشمك ديوي به باز كه كين ، الوين
".بپرسيد شهر اين در ميخواهيد
.برخاست ديوي
"كين است كافي":گفت
يخچال از را انگور آب برو ليندا.تشنهايد همه حتما":گفت و پريد جا از اميلي
".بيار
".برو بكش را راهت.كين نشيندي مگر":گفت ديوي
.كرد نگاه او به بهتزده كين
حوصله كه نشده خوب آنقدر هنوز ديوي حال.كين بروي است بهتر":گفت نرمي به ليندا
"...گفت من به...او ولي":بود افتاده پته تته به الوين ".باشد داشته را كسي
ميخواهم ميدانيد راستي":گفت سختي به بعد.بود شده بنفش تقريبا سبزهاش پوست رنگ
"كنم؟ كار چه
نگاه دستهايش به و ايستاد بعد "كار؟ چه":گفت و شد نزديك داروساز به قدم يك ديوي
.كرد
.ميلرزيدند نسيم ، در ايوان پايين بوتههاي برگ مثل دستهايش ،
.بود نشسته راست هم فاكس تالبوت حتي
.كرد نگاه وحشيانه فاكس ديوي كاپيتان به كين الوين
.رفت اتومبيلش سوي به سريع گامهاي با و كرد پشت او به خشم با بعد
".عزيزم ديوي ، ":گفت التماس با ليندا
.رفت خانه داخل به ديوي
".كن خاموش را راديو تالبوت ، .كن صبر دقيقه يك ليندا":گفت محكم اميلي
.كرد خاموش را راديو هميشگي اعتراض بدون تالبوت
به تظاهر.شويم روبهرو واقعيت با كه رسيده وقتش ديگر":داد ادامه آرامي به اميلي
"كنيم؟ كار چه ديوي با ما.است بيفايده نداريم مشكلي اينكه
پرتو و داشت قرار طرف آن كه سيب ، درخت به و كرد حلقه ستون دور را بازوانش ليندا
بودند ، بچه وقتي ديوي ، و او كه درختي همان ;شد خيره بود ، افكنده سايه آن روي ماه
.ميكردند درددل آن شاخههاي زير
ميكردم فكر.نيست شكي است ، مريض او اينكه در":گفت و داد تكان را سرش تالبوت
".اميلي نميدانم من.ميشود بدتر دارد نظرم به اماميشود خوب حالش
".ميكند پنهان را چيزي...ديوي كه ميكنم احساس":گفت اخم با اميلي
"!است طور همين حتما":شد خيره او به همسرش
"را؟ چيزي چه":چرخيد آنها طرف به ليندا
وقتي از.گفتم هميشه را اين من عزيزم.آمد نظرم به الان.را قديمي مسئله همان _
.رفته فرو فكر به و مانده خيره بايارد خانه به كه ديدهام بار چندين برگشته ديوي
ميترسند آدمها وقتي
آثارش درباره صفدري محمدرضا با گفتوگو
داستان
يزدانخرم مهدي
هنري اثر يك خواندن يا و ديدن گاهي داردو وجود ما ذهن زمينه درپس هميشه افسانهها
ميكند آنها رامتوجه ما
چاپ را كوچك مجموعه دو تنها تاكنون كه نويسندهاي !شود نويسنده صفدري بود مقدر
براي متوسطه تحصيلات از پس وي ميآيد ، دنيا به خورموج در سال 1339 در.است كرده
در.ميگردد نمايشي ادبيات رشته در مدرك اخذ به موفق و آمده تهران به تحصيل ادامه
.ميشود چاپ آماده "سياسنبو" عنوان تحت او قصههاي مجموعه تا 60 سالهاي 55 بين
به و كرده منتشر "جمعه كتاب" در را آثاري مجموعه اين چاپ از قبل صفدري محمدرضا
مجموعه سال 1361 در.بود كرده عبور او نقد تيغ از آثارش گلشيري با آشنايي واسطه
خمير سال همان در كتاب اين و شده منتشر (سپيده نشر گويا) گمنامي نشر توسط سياسنبو
.ميشود چاپ شيوا نشر توسط سال 1368 در اوليه مجموعه از قصه چند حذف با و ميشود
صادقي ، كه طور همان و هستند من زباني ريشههاي گلستان و چوبك گفتهام هميشه من"
زبان به نيز دو اين گذاشتهاند تاثير ما داستاني ادبيات كل و من به...و گلشيري
واحدي جغرافياي و فضا يك بحث اصلا اين و داشتهاند را اوليه تاثير من داستانهاي
بر نويسندگان آثار در را خاصي مشخصههاي فضا اين و مينويسد آن در نويسنده كه است
مثال را سينگ يا و فاكنر اصلا من است ، نزديك هم به حدودي تا كه ميگذارد جاي
است گرما و دريا طبيعت ، اين گويا و كردند بومي افسانههاي متوجه را من كه ميزنم
وجود سياسنبو قصههاي در كه خشونتي "ميكند هم به شبيه را فضاها اين حدودي تا كه
ناگهان به تعليقهايش تمام با كه خشمي است ، دروني خشم يك از ناشي نوعي به دارد
.ميكنند بازآفريني را گزنده رئاليسم يك و كرده فوران
كه زباني و لحني خشونت نوعي ابتدا ميشود تقسيم قسمت به 2 مجموعه لحاظ اين از
در كه صفدري شخصيتهاي فيزيكي خشونتهاي دوم و ميكند تلخي گونهاي دچار را داستان
در ولي است موفق زبان نخست مورد در.نكردهاند پيدا پختهاي بوي و رنگ جاها بعضي
.است مشهود "علو" داستان در نكته اين و ميزند لنگ داستاني شخصيتسازي كمي دوم قسمت
سالهاي 55 ، 56 دوره در را داستان اين بالاخص و داستانها اين از بعضي من"
با شكل اين به خودم بعدي كارهاي در من شايد و ميشوند محسوب تجربه نوعي و نوشتهام
وجود به من براي را فضا اينگونه دوران آن تجربه حال هر به نكردهام ، برخورد متن
براي خوبي دستمايه هميشه ايران جنوب اسطورهاي باورهاي و افسانهها ".ميآورد
كتاب در او دارد متفاوت رويكرد دو عنصر اين با تقابل در صفدري است ، بوده نويسندگان
رئاليستي شدت به فضاي يك خلق به باورها اين به خاصي توجه گونه هيچ بدون سياسنبو
به.دارد وجود شلاقوار روايتي و داستاني نهيليسم نوعي فضا اين در كه ميپردازد
تبديل اجتماعي قصه نوعي به سياسنبو داستانهاي پيچيدگي ، بدون و رك فضاهاي اين علت
اين طي از پس او ميباشند داستاني روال تعيينكننده واقعيت نام به اصلي كه شدهاند
دارد ، باوري افسانه گونهاي به بارز و محسوس رويكردي " آبي تيله" مجموعه در روال
را مجوعه دو بين مشهود جهانبيني نوع دو دقيقا داستانها انتزاعي و آبستره فضاهاي
.ميگذارد نمايش به
دارد وجود ما ذهن زمينه پس در هميشه افسانهها":ميگويد چنين اينباره در صفدري
به نويسنده واقع در.ميكند آنها متوجه را ما هنري اثر يك خواندن يا و ديدن گاهي و
بورخسي يا و ماركز اگر حتي و است درگير خودش زيستي جغرافيايي افسانههاي با حال هر
خود بومي باورهاي و افسانهها به ما كه ميآمد پيش مسائلي هم باز نداشت وجود هم
تمثيلشناسي درباره مقالهاي دانشجويي واحد يك اجبار تحت من مثلا.بپردازيم
دقيقتري و جديتر طور به بومي تمثيلهاي اين به من تا شد جرقهاي همين و نوشتهام
بودن ماركزي ميگرفت جنوبي نويسندههاي به همواره گلشيري كه ايرادي ".بپردازم
جنوبي نويسندگان از عدهاي بر فوئنتس و بورخس حدودي تا و ماركز نگاه نوع.بود آنها
اثر ساختار به وارداتي جادويي رئاليسم اين گاهي كه طوري به گذاشت سزايي به تاثير
.ميكرد وارد لطمه
.ميطلبد را خاصي دلايل خود داستاننويسي قشر دو اين بين نزديكانديشي اين حال
خويشاوندي يك ايران جنوب نويسندگان با جنوبي آمريكاي نويسندگان":ميگويد صفدري
باشد ، گروه دو اين يكسان جغرافياي نوع نزديكي اين دليل مهمترين شايد و دارند دور
مورد اين در حدي تا مناطق اين ميسازد را منطقه هر در كردن زندگي نوع ، جغرافيا
".كند تحقيق بايد متخصص يك و نميدانم من را ديگر دلايل اما هستند نزديك
مجموعه در هم اواست خويش بومي محيطهاي و فضا به پايبند نويسندهاي صفدري
اين و دارد خاصي تاكيد آدمهايش و فضا اين بر تيلهآبي مجموعه در هم و سياسنبو
به نيز عدهاي طرفي از.است كرده پيدا رسوخ نيز او داستانهاي زبان در حتي بوميت
تنگتر را بومي زبان نوعي بردن كار به و ندارند خاصي اعتقاد گونه هيچ بومي ادبيات
ادبيات ما اگر اصلا":دارد جالبي نظر باب اين در صفدري ميدانند داستان دايره كردن
حرف نويسنده يك زندگي محيط من نظر به حال هر به ندانيم يا و بدانيم ژانر را بومي
اثري اگر و است خويش زندگي آدمهاي و مكان و محيط از متاثر فردي هر.ميزند را اول
.و دريا و نخل امروز است ممكن حال است منطقه همان ادبيات اين شود ، صادر فرد اين از
آينده در عناصر همين دارد امكان اين همچنين و باشند جنوب محيط و ادبيات شناساي.
بودن غيربومي يا بومي بر خاصي تعصب هيچ من همه اين با.باشند نداشته نقشي چنين
قدرت آثارش دروني هارموني ايجاد در صفدري "است من اثر همان مهم من براي و ندارم
و ديالوگها همچنين و آبي تيله ديالوگهاي و فضاها نوع كه طوري به دارد بالايي
به نه را ديالوگ و تصوير سياسنبو در او.هستند پيوسته هم با عجيب سياسنبو تصويرهاي
به متني درون زندگي يك از صورتي عنوان به بلكه يكديگر توضيحدهنده و مكمل عنوان
.است بوده كار
دو هر در بنابراين هستند قصه پيشبرنده ديالوگها و ضربهزننده و دقيق تصويرها
صفدري.دارند را خود داستاني و فرمي تشخص شده ياد عنصر سه اين از يك هر مجموعه
مرتب را داستاني فضاهاي در حاوي درام معمولا او ديالوگهاي است ، موفقي ديالوگنويس
در معمولا مجموعه دو هر در ديالوگها.ميبخشد محسوس ضربآهنگ نوعي آن به و ميكند
نظر به پختهتر آبي تيله در بالاخص كه هارموني اين هستند ، شخصيتپردازي راستاي
محل خاص جغرافياي دليل به اصولا من" ميباشد صفدري آثار در درخشاني نقطه ميرسد
تاثير من بر نيز نمايشي ادبيات ضمن در و دارم ديالوگ به خاص علاقهاي زندگيم
همچنين و ساعدي غلامحسين حيدري ، بهرام مانند ما نويسندگان از بسياري است ، گذاشته
داستان ديالوگ هستند ، قدري و موفق ديالوگنويسهاي بكت و همينگوي مانند افرادي
جالب بسيار هم جنوبي نويسندگان ميان در همينگوي تاثير اين "است مهم بسيار من براي
نفت شركت كاركنان به انگليسي زبان آموزش دليل به را آن عدهاي كه طوري به است
در "آزاد.م" از تحقيقي به فقط و ندارد خاصي نظر اينباره در صفدري ميدانستند ،
نحوي به فضا اين آدمهاي اما دارد محكمي بومي فضاهاي صفدري.ميكند اشاره اينباره
كه ميباشند ديد زاويه بعد نوعي دچار فضا اين چنبره در كه طوري به هستند خاص
ديده بسيار سياسنبو در بالاخص كنش اين ميشود ، منجر تراژدي نوع يك به معمولا
.است چوبك و او بين تمايز فصول از يكي دقيقا نكته اين ميشود
يك نقش دايره اين در كه دچارند روزمره رئاليسم نوعي به صفدري برعكس چوبك آدمهاي
فكري چالش نوعي دچار را خود آدمهاي صفدري است ، مشهود آنها بر بيرحم ناتوراليسم
ميآيد ، حساب به جدي و مهم حدودي تا آدمها بودن آن در كه چالشي مينمايد ، سطحي ولو
آن نابودي و "بودن" اين شدت به كه ميكند پيريزي را بيسلاحي قهرمانهاي صفدري
نوعي داراي سياه سنگ قصه شاخص طور به و سياسنبو مجموعه آدمهاي" ميكنند روايت را
آدمها اين است ممكن دليل همين به ميباشند آن پيچوخم نوع از هم آن زندگي تجربه
نيستي و زوال نوعي حال در آدمها اين طرفي از ".برسند نظر به خاص بومي فضاي آن در
معمولا كه سفرهايي واميدارد سفر انجام يا و فكر به را آنها بودن در خلل و هستند ،
چند از سياسنبو مجموعه كل. تراژيك و تلخ مرگي ;دارند همراه به را مرگمحور پاياني
داستاني آغاز داستان ، يك پايان كه نوعي به است شده ساخته آشنا آدمهايي با قصه
صفدري كه است جا اين مهم نكته.است آدمها آن از تعدادي معمولا و فضا همان با ديگر
و نميزند يكديگر دست به داستانها گرهگشايي به دست هرگز داستانها اين چينش در
.دارد همراه به را خود خاص قصه و روايت داستان هر
قصه هر دايره اين در كه ميآورد همراه به را مخاطب ذهن آشنازدايي نوعي عمل اين
يك به هم كتاب پايان در زنجير اين و ميآيد شمار به خود از بعد قصه براي تعليقي
يك و كرده پرهيز داستاني اطلاعرساني از صفدري نمييابد ، دست شفاف داستاني آگاهي
.است نهاده بنا را مدرن سپيدخواني نوع
فضاي در آدم هر ميكنم فكر من" !ننويسد را چيز چه بداند كه است كسي خوب نويسنده
بعدي داستانهاي در عمل اين اگر و ميشود داده توضيح كافي اندازه به خود داستاني
چند در شخصيتها تكرار !ميرود بالا كار حجم و شده خسته خواننده شود انجام هم
پر و ترسان انسانهايي صفدري آدمهاي "!نيست آنها درباره اطلاع براي لزومي داستان
ساخته معلولي و علت صورت به گاهي سياسنبو در ترس نوع.هستند ماليخوليا و وهم از
جور يك داستانها نوع و زبان و فضاها خاص بافت علت به آبي تيله در اما ميشود
ريشههاي ترس اين خب ، ":ميگويد صفدري.ميبرد فرو خود در را فضا موروثي دلهره
طبيعت مظاهر از يكي از آدمها اين "پريدن" مانند قصهاي در مثلا دارد مختلفي
ترس باعث خود اين و ويراني نهاد هم و است زندگيبخش و زيبا هم كه مظهري.ميترسند
اين و ميترسد ديگري آدم از آدمياست ترس موجب اجتماعي فضاي نوعي سياسنبو در.است
و شدن گم براي راهي واقع در ترس.ميآيد وجود به داستان فضاي ضروريات علت به
از 15 بعد تو وقتي است ، گرفته نشات من شخصي زندگي از دقيقا ايناست شدن ناشناخته
و شدن گنگ از ترس ميشود ترس باعث اين خب نميآوري ياد به را دوستت چهره سال
راهكار گونه يك آبستره هنر به رويكرد فشار از پر و غيرشفاف فضاهاي درشدن فراموش
بينش نوع در تنها را مجموعه دو تفاوت او نيست صادق صفدري براي نگاه اين اما است
...و اجتماعي سياسي ، حرف يك زدن جوان قصهنويس يك براي".ميداند خود داستاني
موجودي عنوان به انسان خود اصلا نوشتن استمرار و زمان مرور به اما دارد ارزش بسيار
حدودي تا صفدري "است حركت نوع يك اين و ميدهد تشكيل را نويسنده اصلي تم سوال مورد
صادق زياد دارد موفق و متفاوت مجموعه دو كه كسي درباره تئوري اين اما ميگويد درست
زباني به آبي تيله در او كرد نگاه ديگري نحو به را فرمي خاص حركت اين بايد و نيست
فرمي كنش اين نيست نفي يا و اثبات دنبال به و ميكند فضاسازي فقط كه مييابد دست
براي ميشود ، جديد فرمي ايجاد موجب ذهني پرورش" كه ميكند تحليل اينگونه صفدري را
شكل من ذهن ميكنم فكر گذشته به و برميگردم وقتي داشت دستاوردي چنين زندگي من
امكانات تجربه به دست خود مجموعه دو هر در صفدري حال هر به ".ميكند پيدا را خاصي
بازي را اول نقش باوري افسانه و زبان آبي تيله در.است زده داستان در جديدي
.ميكنند
معمولا و موفق پايانبنديهاي آن و است بررسي قابل نيز ديگر جهتي از مجموعه اين
در داستانها روايي ساختار آبي تيله مجموعه در.است داستانهايش پرتعليق و گنگ
آن و ميبندد شكل زبان بافت در شخصيتها رفتاري عناصر تمامي.است اثر زبان خدمت
هوشنگ.ميشوند حل زباني ساخت يك در داستاني حوادث از ناشي هيجانهاي و اضطراب
:ميگويد رابطه اين درباره صفدري.داشت صفدري محمدرضا به عجيبي اعتقاد گلشيري
آثار منتقدان مهمترين از بود تا او و ميگردد باز سال 55 به گلشيري با من آشنايي"
در گاه هيچ او داشت وجود دلپذير بيرحمي نوعي گلشيري وجود در ميآمد ، شمار به من
و نقدها مهمترين از پارهاي هميشه و نميكرد سانسور را خود داستان يك با تقابل
كه طوري به كرد عوض داستان به را من ديدگاه او.ميكرد بيان باره اين در را نظرات
".كردم برقرار ارتباط قصه با تازه خواندم را دوم معصوم بار سومين براي وقتي
تظلمخواهي و آرمانخواهي نوعي بيانگر روشنفكر _ نويسنده تركيب ايران جامعه در
ايراني داستان روي بر زيادي حدود تا ناخواسته وظيفه اين كه طوري به است شده سياسي
بلندگوي ديگر دلايل به يا و جامعه خواست به حال ايراني نويسنده است ، گذاشته تاثير
شايد و باشد بازدارنده كنش اين شايد".ميآيد شمار به خود جامعه خواستههاي
:ميزنم مثالي اما كند بيان هنري نحوي به را سياسي _ اجتماعي مسائل بتواند نويسنده
نميخواهم) بود خود دوران اجتماعي و سياسي شخصيتهاي مهمترين از يكي آلاحمد جلال
ياد چيزي و بخوانم او از نمونه داستان چند بتوانم دارم آرزو من اما (كنم ناسپاسي
دارند شاخصي و مهم داستان چه..و گلشيري صفدري ، گفت فردي اگر آينده در !بگيرم
در خود كتاب دو هر بازتاب از صفدري "!گفت بايد چه بياموزم نكتهاي آن از من كه
در !دارد عجب بس جاي خود اين كه ميرسد نظر به راضي فرهنگي و كتابخوان قشر ميان
بسياري جوان خوانندگان هنوز او كتابهاي دارد را كيميا حكم خواندن كتاب كه دورهاي
.دارد
متفاوت شعر در انديشه حضور
شعر
آزرم محمد
دهه ، همين دوم نيمه در آن ظهور امكان و هفتاد دهه اول نيمه در شعر گفتمان تغيير با
جدي پرسش يك برابر در امروز شعر اجتماعي ، _ سياسي فضاي تغيير از استفاده با هم آن
به نسبت _ امروز تا يوشيج نيما از _ معاصر شعر مختلف مقاطع در كه پرسشي گرفت ، قرار
شعر پشت چرا:است اين پرسش ;است پاسخگويي البته و طرح قابل شعر گوناگون رويكردهاي
ندارد؟ قرار انديشهاي معاصر شاعران
كه است آن از خاصي تلقي "انديشه" از منظور كه درمييابيم پرسش اين در دقت با
در جهانبيني اين اينكه بدون است ، شعر در محور مولف و بيروني جهانبيني يك بيانگر
هم خود ذات در نگرشي چنينيابد بروز آن رفتاري ويژگيهاي و درآيد اجرا به شعر
غير چيزي بيانگري براي وسيلهاي را شعر هم و ميكند فرض "زبان" از جدا را "انديشه"
انتقال وسيله تنها زبان و نميشود اجرا زبان در كه انديشهاي.مييابد شعر خود از
حاضر شعر در تنها نه دهد اختصاص خود به هم را شعر متن سراسر اگر ميماند ، باقي آن
متن ديگر بيان به.است گرفته قرار "غياب" موقعيت در شعر ، متن به نسبت بلكه نشده
.بگويد سخن ميتواند ديگري امر هر از كه همانگونه ميزند حرف آن از دارد فقط شعر
و "انديشه" يك "حضور" نشانگر كه ندارد وجود متن در قراردادي هيچ شعري چنين در پس
.باشد ديگر امور از آن تمايز نتيجه در
به شعر عمق" كه ميكنند عنوان همچنين معاصر شعر گفتمان در انديشه غياب به معتقدان
از را شعر كه است ذهني يافتههاي و انديشهها همين و برميگردد آن فلسفي غناي
تا ابتدا همان از شاعري اينكه" ميكنند اضافه و "ميدهد سوق عمق به سطحينگري
فلسفي جامعيتي اصلا يا و پرورانده دقت و هوشياري با را فلسفي خاص تفكر يك انتها
و زباني بازيهاي از سرشار امروز شعر حالا..نداريم معاصر شعر در باشد ، كارش در
".ميمانند باقي سطح در عموما كه است شده رايج اداهاي و وارداتي تفكر
گفتمانهاي با تمايز به هم امروز ، متفاوت شعر گفتمان شما ، روي پيش متن باور به
رسانههاي به مسلط و رسمي رايج ، شعر با تمايز به هم ميانديشد ، خود از پيش شعري
كه است بديهي ;دارند قرار گفتمان اين خود درون كه شعرهايي تمايز به هم و ادبي ،
اين به آگاهي ديگر سوي از.باشد غيرفلسفي رويكردي نميتواند شعر به نگرشي چنين
امروز متفاوت شعر به شناخت ، همين و نيست امكانپذير مورد هر در شناخت بدون تمايزها
زباني اجراي به كه هنگامي تا شعر در فلسفي پرسشهاي طرح كه است داده را دريافت اين
سطحينگري از بيش چيزي باشد ، نشده حاضر شعر در متني قرارداد يك طبق و باشد نرسيده
متعدد شعرهاي در فلسفي خاص تفكر يك ديگر سوي از.بود نخواهد شعر گفتار سطح در
و نكته اين به بيتوجهي و باشد داشته زباني متفاوت و گوناگون اجراهاي ميتواند
شعر متن و شاعر بين كه فاصلهاي از ماندن غافل نيز و شعر ، گفتار سطح به صرف توجه
خود آن به نسبت كامل آگاهي با متفاوت شعر و است فلسفي مفهوم يك خود كه دارد وجود
اين باور به.ميشود معاصر شعر در انديشه غياب از نگراني به منجر ميكند ، تعريف را
رسانههاي بر تسلط با كه جرياني.باشد شعر رسمي جريان متوجه بايد نگراني اين متن ،
به قادر و ميدهد تقليل وسيله يك حد تا را آن زبان ، به غيرفلسفي نگرشي با ادبي ،
شعر آنچه بين تناقض نيست ، يكديگر به نسبت شعر رفتار و گفتار تناقضهاي دريافت
در يكساني كاركرد زبان وقتي.ميدهد نشان كه آنچه و ميزند حرف آن از و ميگويد
و ميشود فراموش آن به فلسفي نگاه و ميگيرد عهده به شعر رسمي جريان متنهاي تمام
انديشه غياب مسئله ميگذارند ، "سالم" زبان از استفاده را يكسان كاركرد اين نام
و نينديشد خود به شعر در كه زباني و نيست زبان از جدا امري انديشه.شود مطرح بايد
زبان را آن ميتوان بلكه نيست سالم تنها نه باشد نداشته را متفاوت كاركردهاي توان
_ شده سرشار "زباني بازيهاي" از امروز شعر اگر متن ، اين باور به.ناميد هم ناقص
هم و است فلسفه به شعر رويكرد نشانگر هم امر اين خود خودي به _ باشد شده اگر
روشن كه است فلسفي مفهومي زباني بازي كه چرا ;شعر در ايراني كاملا تفكر نمايانگر
بدون كه دارد را خود ويژه قواعد و قراردادها بازي ، يك مثابه به متن هر ميسازد
موردش در يا داشت ، آن از برداشتي و دريافت خواند ، را متن آن نميتوان آنها به توجه
از آن متمايزكننده و ميگيرد بر در را متن يك كل قواعد و قراردادها اين.كرد قضاوت
آن نميتوان وجه هيچ به و است متفاوت زباني بازيهاي با _ ديگر شعري _ ديگر متني
و سمت كه هستند زباني بازيهاي اين حقيقت در.داد تقليل نحوي جابهجاييهاي به را
اين كه جايي از و.ميدهند پيشنهاد مخاطبان به را آن خواندن چگونگي و شعر متن سوي
زواياي بلكه نميشوند خارج فارسي زبان مرزهاي از شعري هر براي قراردادها و قواعد
ميآيد پديد زباني بازيهاي اين بطن از كه انديشهاي ميكنند ، آشكار را پنهان
منظور به زبان سطح در امكاني نبودن رايج.باشد ديگري زبان به مربوط نميتواند
.ندارد وجود زبان در امكان اين كه نيست معنا اين به معنا ، انتقال
مفهوم يك از شخصي برداشت و دريافت يك دادن تعميم جاي به شما ، روي پيش متن باور به
و داد توضيح روشني به را برداشت و دريافت همان ميتوان شعر ، گفتمانهاي كل به
.سپرد متكثر مخاطب به را قضاوت
نويسنده غياب در
چراغ پشت توقف
بد *
متوسط**
خوب***
عالي****
ممتاز*****
|
|
رمان اين ، از پيش او.است رحيمزاده مهكامه از داستان مجموعه اولين صورتي اتاق
نشر كه است كوتاه داستان مجموعه 12 صورتي اتاق.بود كرده منتشر را "رهايي و يلدا"
.رسانده چاپ به را آن مهرنوش
چراغ پشت متوقف داستانهايي
كرمپور فرزانه **
نظر از واضح ، اما نامرئي رشتههايي كه دارد كوتاه داستان صورتي 12 اتاق مجموعه
.ميكند متصل هم به مرواريد دانههاي چون را آنها ذهني
را داستانها كه كلي داناي.ميشود روايت شخص سوم زبان از داستانها اول ، رشته
.ميكند اعلام را بودنش زن خواننده ، به اول جمله چند همان از ميگويد
.آنهاست مسائل و زنها درباره داستانها دوم ، رشته
.(اداره مدرسه ، خانه ، ) است روزمره و عادي داستانها محيط و فضا سوم ، رشته
را آنها خواننده اما دارند اسم داستانها ، تيپهاي اكثر آنكه عليرغم چهارم ، رشته
.نيست داستانها در شخصيت ديگر بيان به.باشد كسي هر ميتواند يعني نميبيند
خيابان ، اداره ، در را آنها بارها و بارها كه ميشوند معرفي خواننده به تيپهايي
برميگردد ، نويسنده ذهنيت به كه پنجم رشته وديدهايم پارك و فروشگاه مدرسه ،
تاريكي ، روبه پنجرهاي سرب ، تكرار ، داستانهاي) آدمهاست سپردن قضا به تن و تسليم
.(اميد و كهنه زخم
.سطحي لايههاي در فقط اما هستند ، شرقي زن تصويرگر رحيمزاده داستانهاي در زنها
از بايد كه چنان داستانها است پرداخته زنان مسائل به نويسنده آنكه عليرغم
داستان در.است عاري ميبخشد ، قوت داستانها گونه اين به كه روانشناختي لايههاي
شده تعيين فاصلههاي حس با نويسنده.است پديدار وضوح به مشكل اين تكرار ، و سرب
همين به و است نوشته را داستانها قرمز ، خطوط و خطكشيها كليه رعايت و اجتماعي
است عادي فضاها نيست ، بكر شده انتخاب مضامين نيست ، زياد داستانها تاثيرگذاري دليل
نميشود درگير خواننده كه ميكند حركت سطح در احتياط با نويسنده چنان متاسفانه و
.(تكرار و سرب هستي ، قاصدك ، كهنه ، زخم داستانهاي)
در هم آن حريمها حفظ ولي دارد هنرمندانهاي گويش و ساخت كه است خوبي داستان هستي
.است كرده بدل تكلايه داستاني به را آن نهايت ، حد
مطرح موازي را ماجراهايي كه داستانهايي در و است روان و ساده رحيمزاده نثر
در رحيمزاده.نميكند سردرگم را خواننده و نميپردازد پيچيده ساخت به ميكند
اتاق مجموعه من نظر به ولي است رمان كه دارد را "رهايي و يلدا" هنرياش كارنامه
.است موفقتري كار صورتي
آشنا فضاهايي در آشنا داستانهايي
سناپور حسين
مشترك درونمايه يك ديگر مجموعههاي اغلب مثل "صورتي اتاق" داستان مجموعه در
بودن خطر معرض در:است نويسنده دلمشغوليهاي و حساسيتها نشاندهنده كه دارد وجود
توسط (است نفره دو عاشقانه رابطه هم گاهي و خانواده يك معمولا كه) عاطفي كانوني
خانواده دختر و مادر بهعنوان) زن يك تلاش و خانواده ، درون يا بيرون از نيروهايي
كه است مادر ظرفيتهاي اما "سرب" داستان در.عاطفي كانون اين نجات براي (معشوق يا
در.ميكند جلوگيري ناقصالخلقه فرزند يك وجود مصائب اثر در خانواده تلاشي از
تاب و ميكند جبران را مرد تنپروري كه است خانواده مادر هم باز "تكرار" داستان
يك وقوع "تاريكي سوي به پنجرهاي" داستان در.نپاشد هم از خانواده تا ميآورد
متلاشي را خانواده زن ، دوست و شوهر بيوفايي آن پي در و زن شدن نخاع قطع و تصادف
خانوادهها نابودي باعث كه است جنگ قاصدك و طوفان اميد ، داستانهاي در.ميكند
...و ميشود ،
جز بهميافتد اتفاق نيز آشنا فضاهايي در داستانها آشناي اغلب موضوعهاي اين
خواننده براي دستكم و است شهر در معمولي خانههايي و خيابانها اغلب كه مكانها
بودن آشنا.آشناست بسيار هم شخصيتپردازيها حتي و توصيفها نوع آشناست ، شهري
برقرار ارتباط باعث سادگي و سرعت به كه همچنان غيره و فضاها شخصيتها ، موضوعها ،
ميكند ايجاد خواننده در را توقع اين نسبت همان به ميشود ، داستان با خواننده كردن
.ببيند و كند كشف را اطرافش زندگي غرايض و ناديدهها بتواند آشنا فضاي اين در كه
كمتري توصيفهاي و عناصر و حواشي از كه داستانهايي آن بگويم ميتوانم كلي بهطور
در نسبت ، به مثلا موفقترند ، گمانم به كردهاند ، استفاده مجموعه اين در
و كاركردي توصيفها و هست كمتر فرعي واقعههاي قاصدك و سرب صورتي ، اتاق داستانهاي
در و نيستند اطلاعدهنده صرفا گفتوگوها و است داستان مسئله با ارتباط در
داستانها بعضي در كه جنبهها اين از صرفنظر.موثرند هم فضاسازي و شخصيتپردازي
اين گفت ميتوان داستانها همه درباره آنچه است ، كمرنگتر بعضي در و پررنگتر
كوتاهي بسيار صحنههاي از داستان هر و است زياد ماجراها حجم و وقايع زمان كه است
حال و گذشته زمانهاي از تركيبي در اغلب و كوتاه ، برشهاي صورت به كه ميشود تشكيل
يك و تمركز به احتياج داستانها نوع اين نگارنده گمان بهميگيرند قرار هم كنار در
مثلا داستانهاي كه دلايلي مهمترين از يكي شايد.دارد آنها گسترش و صحنه سه دو يا
همين نميرسد ، آن به مشابه ايراني داستانهاي كه ميرسد غريبي عمق چنان به كارور
مسائلي و تجربهها نوع همان انتقال قصد صورتي اتاق مجموعه من گمان به وگرنه.است
"صورتي اتاق" مجموعه داستانهاي گمانم به باز و دارد كارور داستانهاي كه دارد را
(كارور داستانهاي برخلاف) ميكند توجه قصهپسند و عام خواننده به اندازه از بيش
البته ميدهد ، قرار خوانندگان آن توجه طرف را صورتي اتاق داستانهاي مسئله همين و
.باشند كوتاه داستان خواندن اهل اصولا عام خوانندگان آن اگر
.نيست دادن ستاره به احتياجي ديگر است ، شده گفته كافي اندازه به مطلب
عليآبادي يوسف يادبوددكتر مجلس
يوسف دكتر.درگذشت ماه 1381 ارديبهشت دوشنبه 23 روز صبح عليآبادي ، صمدي يوسف دكتر
از و علم ، فلسفه برجسته متخصصان از تحليلي ، فلسفه بلندپايه آگاهان از عليآبادي
از يادبودي مجلس مناسبت همين به.بود "ايران فلسفه و حكمت انجمن" علمي هيات اعضاي
واقع عسكري الحسن حجبن مسجد در سهشنبه 31/2/81 ، روز در فلسفه و حكمت انجمن سوي
حضور.گرديد خواهد برگزار بعدازظهر الي 5/5 ساعت 4 از شمالي سهروردي خيابان در
بازماندگانش تسليخاطر مجلس ، اين در سرزمين اين انديشه و فرهنگ دوستداران عموم
.بود خواهد
.شاد روانش و گرامي يادش
|