هستم بدلكارگردان من
فيلم نقد
خرابكار
سيما

هستم بدلكارگردان من
تدوينگر و فيلمنامهنويس مفخم نازنين با گفتوگو
شود ساخته من فيلم كه نيست قرار اصلا چون باشم فروتن بايد من كه هست جايي
نگاه خدمت در بايد فروتنانه تدوينگر جايگاه در باشم كارگردان بدل من است قرار
باشم كارگردان
تاجيك امين - صرافيزاده حامد
جيراني فريدون با همكاري
كار اين از قبل داشتم آشنايي جيراني آقاي با ميكردم مطبوعاتي كار كه زماني از من
كنار كار آن دلايلي به كه بودم كرده همكاري جيراني آقاي با را ديگري فيلمنامه هم
به من از و كند كار خصوصي تهيهكننده يك با ايشان شد قرار كه زماني تا شد گذاشته
نظرم به دهم انجام هم را كار اين تدوين بود قرار كه اين ضمن كرد دعوت مشاور عنوان
از ديگري فيلم در هم قبلا چون ميبيند فيلمنامه و تدوين بين زيادي ارتباط ايشان
.بود كرده دعوت هم فيلمنامه مشاور عنوان به فيلم تدوينگر
طرف از فقط فيلمنامه براي مشاوره كه است اين كنم اشاره آن به بايد كه چيزي اولين
عنوان به هم فيلم عوامل از هريك گرفته صورت جمعي مشاوره حقيقت در بلكه نبوده من
.كردهاند مطرح را خود ديدگاههاي جامعه بدنه در آدمي عنوان به هم فيلم در همكار
به آلادپوش محمد يا داشته زمينه اين در زيادي همكاري كارگردان اول دستيار مثلا
من با هم قسمتها خيلي در و كرده بحث ما با كار به راجع ساعتها فيلمبردار عنوان
از بعد هم رياحي خانم.ميدادند نظر آزادانه خيلي همه كلي بهطور نبوده موافق
چه بگويم ميتوانم فقط من بنابراين كردند مطرح را خاصي نظرات شدن انتخاب
يك ديدگاه از را فيلمنامه كردم سعي من.هست فيلمنامه در من از ديدگاههايي
ميكردم تلاش ميافتد كمتر ما سينماي در كه است اتفاقي اين و كنم بررسي تدوينگر
كار تدوين روي قبل از درواقع نباشد بيتناسب بعدا كه كنم زمانبندي را سكانسها
كار پيشزمينه با كه ندارند امكاني چنين ديگر تدوينگرهاي كه درحالي بودم كرده
.كنند
فيلم تدوين نحوه
قرار شود ساخته من فيلم كه نيست قرار اصلا چون باشم فروتن بايد من كه هست جايي
كارگردان نگاه خدمت در بايد فروتنانه تدوينگر جايگاه در باشم كارگردان بدل من است
بودم جيراني آقاي نظر تابع و نداشتم چنداني تصرف و دخل هم فيلمنامه در من.باشم
را خودم ديدگاههاي حدي تا ميكردم سعي و بودم فيلمنامه پرداخت خدمت در درحقيقت
.كنم اعمال هم
فيلمنامه در تمهيدي فلاشبك ،
فيلمنامه در ابتدا از مورد اين ميشود آغاز فلاشبك يك با داستان روايي ساختار
.بود
همين به فيلم ساختار.ميكرد نگاه فيلم اين به بك فلاش عنوان به اول از جيراني
چون دهم تغيير را فيلمي ساختار نيستم حاضر تدوينگر عنوان به هم من و بود صورت
فلاشبك.نميشود فراهم هم هميشه كه ميطلبد را خاصي شرايط فيلمي هر ساختار تغيير
البته.داشت فيلم اين نظرم به كه باشد داشته محكمي دليل بايد فيلمي هر كردن
نداشته حضور جاها خيلي در كه آفاق چرا بودكه اين بودند گرفته فيلم از كه ايرادي
از غير كس هر اگر من نظر به ولي است فلاشبك صورت به فيلم چرا يا باشد راوي بايد
داناي راوي اگر و ميشد نزديك شخص آن نقطهنظرات به ناخودآگاه فيلم بود راوي آفاق
نزديك است كارگردان ديدگاه همان كه او ديدگاه به فيلم ميكرد روايت را فيلم كل
كسي كه بود اين ما قصد كه درحالي ميشد داوري به منجر نهايت در اينها همه و ميشد
پيداست مخاطبان همينطور و مطبوعات در همكاران بعضي سردرگمي از و نشود شناخته محرم
مخاطب اگر.است مقصد كه است جامعه بر حاكم فضاي اين.بودهايم موفق حدي تا كه
خودش نه اگر ميشود نزديك هم ديدگاهش به كند فكر او مثل و باشد داشته قبول را آفاق
.ميكند قضاوت
راوي عنوان به آفاق انتخاب
با آفاق چون بود حل راه بهترين اين نكند را خاصي شخص جانبداري مخاطب اينكه براي
با است جامعه قرباني خودش او ندارد تدريس قابليت بكند هم قضاوت اگر حتي شخصيت آن
.ميهن كه دارد را فرزند حكم او براي همانقدر آتيلا كرده زندگي آدمها اين
و است خانواده افراد همه محرم آفاق نميكنم نگاه فيلم به كامپيوتري اينقدر من
كه بهخصوص باشيم باهم آنها قبلي دلهاي درد و توضيحات جريان در نبايد ما لزوما
اصلا و ميكند بازگو را خودش تصورات آفاق ضمن در.داريم زماني پرشهاي هم سري يك
دنبال را داستان آفاق فلاشبكهاي از هم ما باشد داشته حضور صحنهها در نيست لازم
عنوان به آفاق انتخاب بهنظرم ميكنيم قضاوت او فلاشبكهاي به نسبت و ميكنيم
را آفاق نداشتيم قصد ما.بود انتخاب بهترين داوري هرگونه از اجتناب براي راوي
كه است داستانهايي ببينيد.دروغ يا ميگويد راست نباشد معلوم كه دهيم نشان طوري
كند بازگو برايتان شما به فرد نزديكترين باشد قرار اگر حال افتاده اتفاق شما براي
روايت فيلم اين دراست واقعه همان واقعه ولي نكند روايت صورت همان به است ممكن
حتي كرديم سعي ما اينكه ضمن نيست مخاطب قبول قابل داورياش كه است صورتي به آفاق
.نكند قضاوت هم او
هستند غيرحرفهاي سينمايي مطبوعات
بعدي اثر كه است اثر يك تحليل اصولاست غيرحرفهاي ما سينماي مطبوعات متاسفانه
چيز همه و ميشود حادث اتفاقي بعد اثر باشيم نداشته خوبي تحليلگر وقتي ميسازد را
و نشريه يك شخصيت و داشت ارزش تجربه ، ما ، مطبوعات در اگر ميرود پيش اتفاقي كاملا
.نبوديم روبهرو سينمايي مطبوعات بحران با جا اين بود واحد هميشه آن دستاندركاران
كنيد تماشا اينطور را "آخر شام"
اطلاعي كه را ويدئويي فيلم يك كه كنيم تماشا طوري را فيلم اين ميكنم پيشنهاد من
كنيم نگاه آن به اثر يك عنوان به يعني.نداريم شدنش ساخته طرز و كار از هم
كه نيست چيزي فيلم فرم در.هست هم نگاه در نيست فرم در بودن كلاسيك هم اينقدرها
و است كلاسيك فيلم فرم نيست كلاسيك آن محتواي كند جدا بودن كلاسيك از را ما
.ميشود ايجاد محتوا و فرم بين برخوردي
داشته گسترش عشق زمينه در بوده لازم شايد دارد ضعفهايي يك اثري هر هرحال به خوب
حذف نهايي تصميم هرحال به كرديم حذف را آن از بخشهايي يك و داشتيم هم شايد باشيم
حس را كمبودش شما كه دارد وجود فيلم در مشكل اين حتما بود كارگردان با سكانسها
ما جامعه در كه اين البته ميشد حس كمتر كمبودها بود بخشها اين اگر پس ميكنيد
.كنيم اسطورهشكني كمي است بهتر است دخيل حدي تا نيافتاده جا مسائلي چنين
اتفاق آن در كه جامعهاي به بسته فيلمي هر ساختار كه رسيدم نتيجه اين به من
به راجع كه كيشلوفسكي فيلمهاي مثل اروپايي فيلمهاي در مثلا ميكند فرق ميافتد
توجه با ما فيلمهاي در اما است مسائل برخي نكردن مطرح به فيلم جذابيت هست هم عشق
.برميگردد مسائل بعضي طرح به جذابيت موجود جامعه به
داشت نظر در هم را ميشود روبهرو فيلم با مخاطب كه مقطعي بايد نظرم به ببينيد
همزمان ميان اين در پس ميشود ماندگار حد چه تا فيلم شرايط اين تحت ببينيم بايد
به كه جشنواره در امسال فيلمهاي مثلا.است تعيينكننده جامعه روحي بحرانهاي
در تماشاچي ميشود معلوم پس شد روبهرو زيادي استقبال با نبود ، باور قابل هيچوجه
من.نميكنم باور را ترانه فيلم من ولي داشته انتظار كه ميديده چيزي فيلم آن
اما نميكنم باور بهخصوص طبقه يك از مينيبوس راننده يك دختر عنوان به را ترانه
عنوان به را او ميپذيرم روشنفكر نيمه و متوسط نيمه طبقه يك دختر عنوان به را او
متوسط طبقه از ميرود سينما به كه هم قشري اصولا ميكنم باور متوسط طبقه آمال
.نيست باورپذيري دليل اين ولي ميشود خارج سينما از راضي مخاطب پس.است جامعه
هم من كار تا كنم نقد را همكارانم كار ميخواهم ندارم دشمنتراشي قصد من البته
.گيرد قرار آنها نقد مورد
فيلم نقد
متن و حاشيه در نكتههايي
"سامورايي مرام:داگ گوست"
ميشوند ختم مرگ به راهها همه
آزرم محسن
به سينما 4 برنامه از جارموش جيم ساختههاي از "داگ گوست" فيلم امروز است قرار
.داريم نگاهي فيلم حاشيه در نكتههايي به بهانه همين به بيايد در نمايش
همديگر ما":بود گفته "زمين روي شب" شدن ساخته هنگام گويي و گفت در "جارموش جيم"
كسي اگر شما.ميكند هم جالب را زبان تازه [اشتباه] اين اما ميفهميم ، اشتباه را
يك طريق از فكر ، و ايده يك گاهي.كنيد بيان ديگري جور را منظورتان بايد نفهميد ، را
بدهم حركت فرهنگي در را خودم دارم دوست هم دليل همين به.ميآيد وجود به سوءتفاهم
".بكنم تجسم زياد خيلي بايد من.نميفهمم را زبانش كه
"جارموش" زبان به كه آن از پيش ميكند ، مطرح را آن حرفهايش در "جارموش" كه مضموني
در.است داده نشان را خود شكلي به بار هر و شده نمايان او فيلمهاي در باشد ، آمده
.ميشود "جارموش" دغدغههاي اصليترين از يكي زبان مسئله "سامورايي مرام:داگ گوست"
ميان:ميگويد سخن فرانسه به تصورمان برخلاف كه ميبينم را سياهپوستي بستنيفروش
دو هر البته دخترك و داگ گوستهست دوستانه رابطهاي دخترك آن و داگ گوست و او
زبان محدوده در فقط زبان فرانسه پوست سياه آن حضور اما ميزنند حرف انگليسي
اول وهله در.كند بيان ديگر جور را منظورش بايد نميفهمد ، زبان اگر و ميگنجد
نگاه نوع ميكند جدا گنگستري فيلمهاي ديگر از را "سامورايي مرام:داگ گوست" آنچه
را فيلم كه است "گنگستري" ژانر به هجوآميز نگاه اين.است ژانر اين به "جارموش"
از كه كارتونهايي ميان صحنهها بعضي در تماشاگر كه طوري ميدهد ، نشان تازه
به حتي كار.نميكند احساس را عمدهاي تفاوت گنگسترها ، و ميشوند پخش تلويزيون
سردسته.ميشوند مجسم كاريكاتورهايي فيلم از جاهايي در گنگسترها كه ميكشد آنجا
خودش بعدي نقشههاي ميخواهد انگار كه ميكند تماشا را كارتونها جدي قدر آن آنها
به را تير هفت داگ گوست كه هست آنها ميان هم ديگري پيرمرد.بكشد آنها براساس را
جا در سكته اثر بر پير ، گنگستر كند ، خالي آن از تيري كه آن بدون اما ميگيرد سويش
ميلنگد ، پايش (جارموش نگاه از يا) روزگار قضاي از كه آنها خشنترين اما.ميميرد
از داگ گوست تير هفت ليزر نور.ميكند تماشا رئيساش كه كارتونهايي مثل دارد مرگي
كه ميشود خم.يابد در را ماجرا كه ميكند وسوسه را او دستشويي آب راه پايين
هم گنگسترها باقي.ميشود كشته داگ گوست توسط جا در و است قرار چه از قضيه ببيند
قدر آن حتي و گذاشتند سن به پا و پيرمردند همه ندارند ، نفر سه دو اين از كمي دست
آنها و كنند كبوترها دنبال كه اين به رسد چه بروند ، بالا پلهها از كه ندارند نفس
خنده باعث مدام دارد كه سنگيني و ابهت همه با هم داگ گوست خود اما.بگيرند را
حال هر به فيلم كه ميشود ناشي جا آن از مسلم قدر خندهاي چنان.ميشود تماشاگر
اما ميدهد ، انجام را سنگيني بدني تمرينهاي مشقت ، و سختي با داگ گوست.است هجويه
تصميم كه زماني.نميشود ديده تمرينها آن از اثري درگيريهايش از كدام هيچ در
خدمتش در دوربرد بهترين خفهكن صدا هفتتيرهاي بردارد ميان از را كسي ميگيرد
ميتوان كه داگ گوست اطراف فضاي.هستند مناسك حد در چيزي تمرينها اين.هستند
شمعهايي نميكنيم ، گمان كه است چيزهايي همه از پر ناميدش ، تناقض از كاملي نمونه
قديمي مجسمههايي هستند ، شمعها دوروبر كه كتابهايي ميشوند ، آب و هستند روشن كه
همه كه كرد توجه بايد.دستي سلاحهاي جديدترين بالاخره و ژاپني فرهنگ به مربوط و
به حيوانات و پرندهها تا گرفته شخصيتها از فيلم در شده گرفته كار به اشياي
.نميشوند رها اشيا از يك هيچ و پاياني و آغاز و دارند قرينهاي مشخص ، گونهاي
بود زده زل داگ گوست چشمهاي به پارك در كه را سياه سگ آن حضور بيايد يادمان مثلا
هم داگ گوست نام آن از جدا و ميكنيم حس را حضورش دوباره پاياني فصلهاي در و
به وفادارانه و مهربانانه چه داگ گوست كه ميآوريم ياد به و ميدهد "سگ شبح" معناي
.است مانده وفادار داده نجات را جانش ميكرده گمان كه كسي
بتوان را ردپايش كه بيآن ميرود سو آن و سو اين مدام كه است سگي شبح داگ گوست
او رويايي شخصيتآنها بر شدن سوار و را ماشينها سرقت بياوريد ياد به.يافت
مرام ديگر لباسي در تا آمده ما روزگار به گذشته عصر از انگار كه طوري است ، مرموز
بدون است گذشته و حال پيوند كلام يك در داگ گوست.بياورد همه ياد به را سامورايي
باشد اين دليلش مهمترين شايد و كنيم احساس را گذشته از دورشدن غمبار احساس كه آن
پولين نباشد اگر هم داگ گوست.است پايانناپذير سامورايي مرام جارموش زعم به كه
به راهها همه سامورايي مرام در وقتي ميكند تفاوتي چه.ميدهد ادامه را او راه
!ميشوند ختم مرگ
خرابكار
فرگوسن اريك:نوشته
ملكمحمدي نيما - فرزانه سام:ترجمه
نگهبان 1:نمايش شخصيتهاي
نگهبان 2
خرابكار
از قبل سال شش و اكلاهما انفجار از قبل ماه سه ژانويه 1995 ، در نمايشنامه اين]
[ است شده نوشته سپتامبر وقايع 11
از ايستادهاند در جلوي نگهبان دو.است سفيد كاخ جلوي خيابان نمايشنامه صحنه]
خارج صحنه از سركشي براي اول نگهبان.ميشنويم را اتومبيلي توقف صداي صحنه خارج
انجام روز هر را كسالتبار كار اين كه پيداست راننده با زدنش حرف لحن از.ميشود
[.ميدهد
برميآيد؟ من دست از كمكي چه آمديد ، خوش سفيد كاخ به آقا ، بخير عصر:نگهبان 1 صداي
(ميخندد) هوا كنم سوتش رو سفيد كاخ كه اومدم من يارو ، ببين:خرابكار صداي
نگهبان 1) آقا ، بريد ، و بكشيد راهتونو لطفا (ميكند قطع را حرفش):نگهبان صداي
(برميگردد صحنه روي به
توي بمب يه واقعا من يارو ، هي (ميآيد صحنه روي به نگهبان دنبال به):خرابكار
.دارم ماشينم
ميشنويم؟ را حرفها اين روز در بار چند ما كه ميدانيد شما آقا ، ببين:نگهبان 2
با يا ميكنند شليك سفيد كاخ به كساني اينكه خاطر به ميكند فكر لاقبايي يك آدم هر
تو كن ، گوش حالابكنند كاري چنين بايد هم آنها ميكوبند آن به را خودشان هواپيما
تو دستگيري دردسر به را خودمان ميدهيم ترجيح هم ما و نداري بمب ماشينت توي واقعا
.برو و بكش رو راهت لطفا پس.نندازيم ديگه كاراي و ماشينت گشتن و
!دارم حقوقي و حق من بكني ، كارو اين نميتوني تو هي:خرابكار
كني؟ منفجر رو سفيد كاخ ميخواي واقعا تو:نگهبان 2
آره:خرابكار
.بگذاريم ليست توي رو اسمت بتونيم شايد خوب ، خيلي:نگهبان 2
ليست؟:خرابكار
هستند ، تو از جلوتر خيليها (ميكند زيرورو شاسي تخته روي را كاغذهايي):نگهبان 2
همه سر پشت بگذاريم بايد را تو ببينم بگذار.هوا بفرستن را رئيسجمهور ميخوان كه
.جمهوريخواه سناتورهاي اين
.باشند رئيسجمهور بايد ميكنند فكر كه كسايي ليست اون نه ، نه ، :نگهبان 1
...گينگرتايچ نيوت هلمز ، جسي دل ، باب.جاست اين آهان.آره:نگهبان 2
.هستند رئيسجمهور ميكنند فكر كه كسايي ليست اون نه ، :نگهبان 1
سر پشت بايد شمارو اما ميكنم ، وارد شمارو اسم منجاست اين آهان ، :نگهبان 2
.بگذارم كار حقوق احقاق كميته و تفنگ ملي انجمن
خراب را سفيد كاخ ميخوام واقعا من ولي نه؟ ميكنم ، شوخي ميكنيد فكر:خرابكار
(ميخندد بلند بلند) شوهرش و رئيسجمهور سر روي كنم
آن روي علامتي و ميكشد بيرون را جدولي) آقا كنيد صبر لحظه يك لطفا:نگهبان 1
(ميگذارد
چيه؟ ديگه اون (ميآيد بند خندهاش):خرابكار
جوك ، روز در كه را دفعاتي تعداد.آقا خودمونه تفريح براي اين:نگهبان 1
.ميكنيم ثبت ميشنويم رو "شوهرش و رئيسجمهور"
هيچ).ميكنند دود همهاش كه هستين اونايي از.هستين خراب كله خيلي شما:خرابكار
علامتي و ميكشد بيرون ديگري جدول اول نگهبان نميدهند ، جواب نگهبان دو از كدام
چيه؟ ديگه اين (.ميگذارد آن روي
اين.كنيم ثبت ميچسبد "گور ال" به كه جوكهايي توليست بايد رو يكي اين:نگهبان 2
چپ بال فقط همه و دارد جوجه از پر سطل يك كلينتون ميگه كه جوكي اون براي هم يكي
.است دارند
از پر رويش كه جدولي).داشتيم نگه بوش دولت زمان از هم رو يكي اين:نگهبان 1
.است "گوئل دن" بازي خنگ جوكهاي هم اين و (.ميآورد بيرون است علامت
.است سال 1935 مال "شوهرش و رئيسجمهور" جوكهاي مال ببين رو يكي اين:نگهبان 2
ميگرديد مرا ماشين يا.ميشم عصباني دارم راستي راست ديگه من.ببينيد:خرابكار
گفتم؟ چي شنيديد ميكنم ، شكايت شما از و ميگيرم وكيل كه اين يا
.آقا نداريد مدركي هيچ شما آه:نگهبان 1
.بگيره رو جونز پائولا جلوي نتونست حرفا اين:خرابكار
از) كجاست؟ بمب.ميكنم كارو اين من باشه ، (ميكند نگاه نگهبان 1 به):نگهبان 2
(ميرود بيرون صحنه
جلو صندلي روي:خرابكار
است؟ بسته اين منظورتان:نگهبان 2 صداي
آره:خرابكار
.آقا است سوسيس ساندويچ يك اين (برميگردد صحنه روي بستهاي با):نگهبان 2
.بمبه نه:خرابكار
پيش روز چند از اين احتمالا (ميدهد نگهبان 1 به و ميكند بو را بسته):نگهبان 2
.مونده ماشينتون توي
.آقا سوسيسه ساندويچ اين (ميكند بازرسي را بسته):نگهبان 1
باشيد؟ مطمئن آنقدر ميتونيد چطور:خرابكار
از كپي يك توي و است سوسيس مثل هم بويش است سوسيس شبيه قيافهاش:نگهبان 1
.شده پيچيده (آمريكا با قرارداد)
راندن به شروع).برويد لطفا پس نداريد ، بمبي شما كه است مشخص آقا:نگهبان 2
(.ميكنند اتومبيلش طرف به خرابكار
توي خطرناك وحشي حيوان سري يك اما باشم ، نداشته بمب شايد باشد باشد:خرابكار
...شير و تمساح و گرگ.سفيد كاخ توي كنم ولشون ميخوام و دارم عقب صندوق
از) بدهيد من به را سوييچ لطفا ميكنم نگاه هم را عقب صندوق باشد ، :نگهبان 2
(ميرسد گوش به حيوانات غرش و عقب صندوق در شدن باز صداي.ميشود خارج صحنه
!تو برگرد برگرد ، :نگهبان 2 صداي
را كتاباشون ميخوان كه نويسندهاند دوتا اونا نيستند ، حيوان كه اينا:نگهبان 1
.بفروشند
عقب صندوق توي برگرديد بخرم ، كتاباتونرو نميخوام.باشيد آروم:نگهبان 2 صداي
(ميآيد عقب صندوق در شدن بسته صداي)
.بريد ديگه حالا خب:نگهبان 1
صداي)...دارم اسيد هم بنزينم باك توي.(ميكنند بيرونش كه حالي در):خرابكار
(.برميگردند صحنه روي نگهبانها ميرسد ، گوش به ماشين رفتن
شد؟ پيداشون كجا از ديوارها اين:نگهبان 1
...ميبيني رو خدا كار (ميرسد گوش به انفجاري صداي) بدونم كجا از من:نگهبان 2
.داشت بمب واقعا اون
كرد؟ خراب را كجاها (ميكند نگاه دست دور به كه حالي در):نگهبان 1
خرابه به را كودكان بيمارستان يك و هنري موزه يك تلويزيون ، ايستگاه يك:نگهبان 2
.كرد تبديل
.ميافتاد اتفاقها اين ديگه سال دو يكي تا حال هر به نيست مهم:نگهبان 1
[ ميشود تاريك صحنه]
سيما
شبكه 3 از جامجهاني 2002 فوتبال مسابقات پخش به نگاهي
دنيا با همگام
آشفته رضا
بار يك (ژاپن و كره) فوتبال 2002 جامجهاني بازيهاي تمامي پخش با سيما سوم شبكه
.است شده ايراني تلويزيوني شبكه پرمخاطبترين ديگر
تلويزيوني شبكههاي براي را امكان اين دنيا ورزش پرطرفدارترين عنوان به فوتبال
ارتباط اين در بيشك و بنشينند تلويزيون پاي بيشتري مخاطبان كه ميكند فراهم
اين در و !ميشود چندان صد تلويزيون و فوتبال اعتبار و ارزش پرجاذبه و تنگاتنگ
اين.است نمانده عقب جهاني قافله از مصرانه پيدايش بدو از هم سوم شبكه شورآفريني
بهترين به كه دارد آن بر سعي است ، شده شناخته ورزشي و جوان شبكه عنوان به كه شبكه
.دارد نگه راضي را خود بينندگان ممكن شيوه
ضروريات از آنان فراغت اوقات كردن پر و جوانان جذب براي سياستگذاري اين البته
.است داده نشان موفق تاكنون كافي نه و لازم حد در شبكه 3 كه ميشود محسوب اجتماعي
ماه خرداد پاياني امتحانات و جامجهاني مسابقات همزماني بين اين در اما
كمتري مخاطبان از شبكه 3 تا ميكند ايجاد دافعه حدي تا دانشجويان و دانشآموزان
نتوانند مسابقات پخش با كار ساعت همزماني علت به خيليها اينكه يا شود ، برخوردار
تغيير قابل حدي تا امتحانات زمان البته.شوند بهرهمند طلايي فرصت اين از خوبي به
لحاظ به كه شد خواهند روبهرو نمرات افول با دانشآموزان حالت اين در چون است ،
ايكاش _ ميشود وارد پرورش و آموزش هزينههاي بر جبرانناپذيري ضربه نيز اقتصادي
و ديدني مسابقات خاطر فراغ با همگان تا ميگرفت صورت زمينه اين در خاصي هماهنگي
.ميكردند دنبال را جامجهاني هيجانانگيز
پخش با تا دارد آن بر سعي هم سال طول در فوتبال ، جهاني مسابقات بر علاوه شبكه 3
ليگ و اروپا باشگاههاي جام و آلمان ايتاليا ، برتر ليگ فوتبال مسابقات گزيده زنده
هر در كند ، ايجاد خود مخاطبان ارقام و آمار در را خاصي ثبات ممكن حد در ايران برتر
تلويزيون براي كه ميرساند اوجي نقطه به را آمار اين جامجهاني مسابقات پخش صورت
.ميشود ارزيابي مثبت حركت يك ايران
اگر و اما و اشتباه از خالي شبكه 3 از جامجهاني مسابقات پخش كه نماند ناگفته
ديگر با ايران تلويزيون سياستهاي ناهمگني علت به ناخوشايند اتفاق اين و نيست ،
پخش مثلاشد خواهد ايراني بينندگان دلزدگي و كدورت باعث حتي كه دنياست كشورهاي
شد روبهرو نمايشي صحنههاي از بسياري سانسور و زماني تاخير با جام 2002 افتتاحيه
باعث منطقي غير و نامعقولانه برخورد اين و.نبود مميزي و سانسور درخور اصلا كه
كه آنچه از چرا كه كنند فرض بافته جدا تافته را خود ايراني تماشاگران كه ميشود
.بمانند محروم بايد نميشود ، احساس آن نمايش در خطري گونه هيچ و است جذاب و ديدني
است ، شده پذيرا را رشدي به رو تحولات سال ، از 20 پس ما تلويزيون كه همين البته
سو و سمت ايراني بيننده نفع به جريان اين كه شد اميدوار هم بهتري آينده به بايد
.كرد خواهد پيدا
پس فوتبال بازيكنان شادي به مربوط صحنههاي سانسور ;نقد قابل اتفاقات از ديگر يكي
فرانسه _ سنگال بازي هنگام مثلانميكند جلوه منطقي چندان كه است گل به رسيدن از
گونهاي رقص مراسم زدن گل بار هر از پس آفريقايي بازيكنان جنوبي ايرلند _ كامرون و
و است آييني كاملا آنان رقص كه صورتي در.شد مواجه سانسور با كه كردند اجرا را
كند ، ايجاد دنيا سراسر در بينندهاي هر براي ميتواند را خاصي شنيداري و بصري جاذبه
.است شده مواجه مخاطبان خاطر انبساط و احترام با دنيا تمام در هميشه آيينها و
گرفت خواهد پيشي داخلي شبكههاي ديگر از جامجهاني فوتبال پخش با شبكه 3 بنابراين
همگام ميتوانيم نيز ما كه آورد خواهد وجود به هموطنان براي را ممكن فرصت حداقل و
بالا ، اجاره دليل به امسال چنانكه باشيم ، مطرح دنيا تلويزيوني شبكههاي با
ما هموطنان همانند كويتيها و نبود ، مسابقات اين پخش به حاضر كويت تلويزيون
.شدهاند شبكه 3 بيننده
|