است بد كارهاي بهاي درد ،
منتقد + خواننده + نويسنده
جمعه داستان
نيمرخ
است بد كارهاي بهاي درد ،
ميلر نورمن با گفتوگو
ميترالطفي:ترجمه
و است هاروارد فارغالتحصيل او.است نيوجرزي در سال 1923 فوريه متولد "ميلر نورمن"
معروف رمان براي شد زمينهاي كه داد انجام آرام اقيانوس منطقه در را سربازي خدمت
رويكردي "گوزن پارك" و "باربري سواحل".(1948) "مردهها و برهنهها" نام به وي
با را او "سفيد زنگي" انتشار كه آن حال دارد ، دهه 50 تنشهاي و حوادث به داستاني
چرا" با سال 1967 و "آمريكايي روياي" داستان با سال 1965 در.ساخت متحد Beat نهضت
يك طي سپس.بازگشت مدرن آمريكاي در داستان پرالتهاب دوران به "هستيم؟ ويتنام در ما
اثر ازپرداخت آمريكا فرهنگ زواياي كليه مشاهده به خود داستاني غير آثار با دهه
اين كه (1979) "آوازجلاد" و "جدال" تا "شب سپاهيان" نام با پوليتزرش جايزه برنده
شبهاي" شامل او اخير داستانهاي.شد پوليتزر جايزه دريافت به موفق نيز اثر
تاريخ از مجددي حماسي تفسيرهاي و ميدهد روي باستان مصر در آن وقايع كه "باستاني
داستان و ميگذرد سيا سازمان در آن داستان كه (سال 1991) "روسپي روح" و گذشتگان
گزينهاي ما ، زمانه زمان.است "كندي اف جان" قاتل درباره كه است (1995) اسوالد
همسر ششمين با اكنون ميلر.اوست نظرات و عقايد از شرحي با همراه ميلر آثار از مفصل
.ميكند زندگي ماساچوست در واقع تاون پراوينس در خود
مدت.كنيد انتقاد آن از كه شماست وظيفه اين ميورزيد ، عشق كشوري به واقعا اگر
تحريك و آمريكا جامعه در كندوكاو به "ميلر نورمن" گزارشهاي و رمانها قرن ، نيم
هنوز كه است كرده مصاحبه او با حالي در "بيگزبي كريستوفر".است پرداخته جامعه اين
.دارد آمادگي داستان و سياست عرصه در مبارزه براي
را لندن "Orange Word Season"سال 2002 جايزه هفته اين كه) ميلر نورمن سال 1948 ،
حزب كانديداي - سوسياليست "والاس هنري" به رياستجمهوري انتخابات در (كرد دريافت
نظر از هنوز من:ميگويد اصرار به ميلر سالگي ، سن 79 در اكنون داد ، راي _ سوم
ادگار جي" زماني او.داشتهام تعلق سوم حزب به عمرم همه.هستم سوم حزب جزء معنوي
همين و است شده آمريكا به صدمه موجب استالين از بيش كه بود كرده متهم را "هوور
نظر به حمله خاطر به را خود هنوز او.شد FBI در او پرونده به صفحه افزودن 80 باعث
سزاوار ما ميگفتم سپتامبر ، از 11 پيش":ميگويد.ميداند محق آمريكا جامعه اكثريت
گفتن سخن گونه اين هزينه قبول به مجبور كه ميدانم حالا.هستيم خود رئيسجمهور
از كه است اين مثل درست كنيم ، استفاده بيان آزادي حق از نتوانيم اگر ولي.هستم
".ميگذارد روبهنقصان بدني قواي تدريجا نكنيم ، استفاده خود بدني قواي
درباره ميلر.داشت سكونت آن در ميلر آرتور كه بود آپارتماني ساكن ميلر سال 1948 ،
را "مردهها و برهنهها" من و بود دستفروش مرگ نوشتن حال در او:ميگويد زمان آن
ادبيات."نميشود چيزي پسر اين":ميكند فكر چه من به راجع ميدانستم و مينوشتم
امر اين به كه نيستم كسي تنها من":ميگويد.است رقابت يك ورزش ، مثل ميلر ، براي
پارك" وقتي ".ميدهم مسابقه دارم انگار ميخوانم ، خوبي رمان وقتي.دارم اذعان
نامهاي كتابش جلد پشت شرح جستوجوي در رساند ، پايان به را - خود سوم رمان - "گوزن
:شد بدل چالشي به استاد براي موضوع اين نامشخصي ، دليل به.نوشت "همينگوي ارنست" به
و چاپلوسها غيرحرفهاي ، نويسندگان به كه را مزخرفاتي همان است قرار اگر"
كه بود مصمم ميلر ".جهنم به برويد پس بگوييد من به ميدهيد تحويل كاسهليسها
خود پس - بنويسد را آمريكا عظيم رمان عظيمترين ميخواست او بزند ، را نهايي ضربه
.بكشيد كنار را
در چيزي تقريبا وي رمان سومين و دومين شكست از رمانش ، اولين موفقيت از پس
.است نمانده خاطرهها
نو از را خود كتابي هر با پرداخت ، داستانهايش كردن سرهم به دهه 60 ، سالهاي طي
كه رئيسجمهوريهايي ترور ، از مملو كه است دههاي اصلي مفسر قطع طور به او آفريد ،
و خارجي جنگهاي آتش ، شعلههاي در سوزان شهرهاي شدهاند ، پاپ ستارگان به تبديل
.است ماه سوي به موشكها پرتاب
شهردار مقام احراز كانديداي بود ، متفاوت نوعي از قدرت دنبال به كه هم ، ميلر
به نيويورك تبديل او اصلي خطمشي زمان آن در كه ميآورد خاطر به اوشد نيويورك
من بود شهردار ميلر نورمن اگر":انتخاباتي شعار با بود آمريكا ايالات پنجاهويكمين
با.نداشتند شب راحت خواب به تمايلي نيويوركيها صورت ، هر به ".ميخوابيدم راحتتر
كاري بزرگ خوب رمان يك نوشتن اگر":كه ميدهد دست او به احساس اين گذشته ، به نگاهي
بسيار كه دارد وجود متعددي نفوذ مراتب جامعه يك تغيير براي باشد ، دشوار بياندازه
مشغول خود به مرا زماني كه گونه آن سياست ، بنابراين.است رمان نوشتن از دشوارتر
".برنميانگيزد را علاقهام ديگر ميداشت ،
نوظهور از ميلر ميشود ، كوچكتر و كوچك زمان ماشين جلوي آينه در دهه 60 گرچه
آدرنالين است ، "گيلمور گري" نام به قاتلي درباره كه "جلاد آواز" رمان با تا ميكرد
هفتاد "محور من" دهه گرداب ميان در كه كند تزريق جامعهاي قلب به مستقيم را ادبي
خود نفسگير جسارت با ميلر ديگر رمانهاي نود ، و هشتاد دهه در بعدها ، .بود سرگردان
به ديگري و (باستاني شبهاي) ميدهد روي باستان مصر در يكي وقايع رسيدند ، راه از
."پسر روايت به انجيل":ميپردازد مسيح عيسي داستان روايت
است ، شده گفته حال به تا كه است داستاني عظيمترين اين":ميگويد باره اين در ميلر
روح" رمان ، اين دنبال به ".كنم بازگو را آن ديگري شيوه به گرفتم تصميم اينرو از
.ميدهد رخ سيا سازمان در آن وقايع كه شد منتشر "روسپي
ميرفت ، انتظار كه چنان ،"ما زمانه زمان" نام به او آثار از گزيدهاي سال 1988 ، در
براي كه بودند حجيم چنان كتاب نسخههاي.يافت انتشار صفحه بر 1300 بالغ حجمي با
ميلر.بودند كاميون با آنها جابهجايي به ناگزير منتقدين دست به رساندنشان
به نسبت را فرهنگ او كه هنگامي بود ، دهه 60 او زمانه زمان كه ميكند اقرار بيدرنگ
.ميكرد توصيف فرهنگ خود
را اميدش آدم اما نه ، ":ميگويد است؟ افتاده اتفاق اين حال به تا موقع آن از آيا
كه اين است ، داده دست از آمريكا با را خود تماس كه ميپذيرد او ".نميدهد دست از
من كه گفت بايد".است معاصر دوران از گريز "پسر روايت به انجيل" و باستاني شبهاي
واقعا.نبود آسوده ميگذشت چه آن از خيالم يا بودم بيخبر ميگذشت چه آن از
".نداشتم گفتن براي حرفي آمريكا درباره
قرار درصدر دوباره توانست توطئه به آمريكايي عشق آن در كه انتخاباتي از پس حالا ،
نشان من به انتخابات آخرين بوكسورها ، اصطلاح در":دارد گفتن براي حرفي او گيرد ،
بردن در ساله پيشينهاي 125 جمهوريخواهانشدند خارج رينگ از ليبرالها كه داد
.افتادند دردسر به فلوريدا در دموكراتها پس.دارند ممكن شكل كثيفترين به بازيها
اگر.است راست جناح مراد وفق بر دورگردون حاضر حال در كه است اين من احساس
حقيقت اين كردن پنهان براي راست جناح توطئه باشد ، داشته وجود آمريكا در توطئهاي
دمل اين به "راندون" كه اميدوارم.هستند ثروتمند فوق حزب آنها كه است مردم از
مشامشان به اوضاع اين گند بوي تا كند باز را آمريكا مردم منخزين و بزند نيشتر
".برسد
تعمق و تامل به آن در كه دارند ديگري توطئه آمريكاييها سپتامبر ، از 11 بعد از
نميدانيم ما.زد نقش را بنيادين تغييركشيد تاريخ عرض در خطي" حملات.بپردازند
".است راست طرف به جابهجايي حاضر ، حال در.بود خواهند چه تاثيرات اين كه
در او كه چرا است ، آسانتر او پذيرش" است؟ كرده برخورد مسئله اين با چگونه گور ال
به پاسخ كه سوالاتي در "بوش".نميبرد كار به را "شيطان" كلمه بار دقيقه 15 مدت 10
.ميكند افتضاح ثانيه از 10 گذشتن محض به.ميكند شاهكار ميكشد طول ثانيه آنها 10
تمام بر پاياني فقط كه رو آن از تنها نه نيست ، ميلر علاقه مورد كلمه "شيطان"
هم آن.است مشكوك اخلاقي برابر تقسيم به نسبت او كه جهت اين از بلكه است ، مباحثات
.است سايهافكنده نيكي و خير بر ميكند كار چشم كه جايي تا كه آمريكايي مورد در
ميان انتخاب حق كه كساني هشدار بدون اعدام.بود وحشتناك كردند تروريستها كه كاري"
كه چه آن برابر در او ، اما ".بود مشمئزكننده كاملا عملي داشتند را زندگي و مرگ
داشتن به مرا آنها".ميورزد مقاومت ميكند ، ياد ملي هواخواهي عنوان به آن از
چيزي آمريكايي بيجاي غرور با مقايسه در من بيجاي غرور.ميكنند متهم بيجا غرور
تاكيد خود مردانگي بر بار يك ثانيه شش هر كه آنيم نيازمند ما.نميآيد حساب به
ما از بخشي زيرا ;هستيم بزرگي ملت چه كه دهيم اطمينان خود به مدام بايد.كنيم
.ندارد حرف اين به اعتقادي
نيست لازمباشد ميتواند ديگري كس هر مال كه است من مال اندازه همان به كشور اين
يا بزنيد مشت با را خودتان از كوچكتر آدمهاي بخواهيد يا باشيد داشته گنده شكم كه
كشور آن از انتقاد هستيد ، كشوري عاشق واقعا اگر.دهيد تكان را آمريكا كوچك پرچم
بيشتري آرامش خود وطنپرستي حس مقابل در انگليسيها ميلر نظر از ".شماست وظيفه
.هستند كي ميدانند انگليسيها":ميگويد.ميزنند طعنه آن به بيشتر البته دارند
و دوباره تاييد به آمريكاييهاندارند اطمينان خود هويت به چندان آمريكاييها
آن از يكي و برويد فوتبالي مسابقه به نميشود.نيازمندند آن دوباره و دوباره
را ما جنگجويان خدا بگويد ، كه باشند نكرده مجبورش كه را افادهاي و فيس ورزشكارهاي
بتواند تا بزند زور نيمدقيقه شده مجبور بيچاره احتمالا.كند حفظ افغانستان در
ميگذرد ، ميلر رمان آخرين انتشار از سال اكنون ، 7 ".كند تلفظ درست را افغانستان
ادامه" جمله با كتاب.بود مشغول "روسپي روح" بعدي جلد در تامل به او كه سالهايي
.نبينيم را كتاب اين هرگز ما شايد.ميرسد پايان به "دارد
رمان عظيمترين آن است؟ شده نهايي ضربه آن زدن به موفق سالگي در 79 او آيا
نزديك معقولي شكل به كتابم دو يكيشدهام نزديك نيمه تا":ميگويد خودش آمريكايي؟
:كنم انتخاب ميتوانم را كتابهايم از تا سه ميكنم ، را فكرش كه حالابودند شده
يك از غير كهولت حال ، عين در."روسپي روح" و "جلاد آواز" ،"مردهها و برهنهها"
عمر يك براي جايزهاي و شنوايي در اختلال آرتريت ، به مبتلا زانوهاي مصنوعي ، لگن
خودتان براي خوردن غصه از ديگر است؟ آورده ارمغان به او براي چيزي چه ادبي ، فعاليت
اين مثل درست ميپردازيد ، بد كارهاي براي شما كه است بهايي درد اين.ميكشيد دست
".ميدهيد قسط كه
اين" است؟ بوده او هادي قرن نيم مدت كه صريح و پرخاشگرانه جسارت آن شباهت ، آن و
ديگر ، سوي از ".برود ميان از نميكنم گمان اما است شده كمتر نسبتا روزها
لذت آن از بتواند كه نيست ورزشكار قدرها آن ديگر است غيرممكن او براي بازنشستگي
خواندن به شروع اگر" حال عين در ميشوند ، درد موجب فقط طولاني پيادهرويهايببرد
.پرداخت تعمق به آن در نبايد كه سرنوشتي ".ميكنم نقد دارم كه ميبينم عاقبت كنم ،
منتقد + خواننده + نويسنده
شامي رفيق نوشته "شب راوي " به نگاهي
راوي شب
وقفيپور شهريار
"شب يك و هزار" ميرسد ذهن به كه متني اولين ميآيد ، پيش راوي و روايت بحث هرگاه
است ، مستعد قاتلي كه را ، مذكر شنونده تا ميگويد قصه مونث راوي متن ، اين در.است
متوقف زندگي مرزهاي از دور را مرگ ترفند ، اين با و دارد نگاه روايت تشنه و منتظر
متضمن قصه" كه دارد خود در را مضمون اين داستان اين.شود نزديكياش مانع و كند
و راوي شخصي زندگي بين رابطه متضمن مضمون ، اين ديگر طرف از ;"است قصهگو بقاي
قصه كه است كسي به راوي تجربه و زندگي انتقال قصهپردازي بهتر عبارت به ;است روايت
.ميشنود را
قصه" شبي يك و هزار مضمون شدن بياعتبار تا است كافي مدرن ادبيات به اجمالي نگاهي
از زمان جستوجوي در" دروننگر و بيمار راوي:دريابيم را "زندگي تضمين مثابه به
ادبيات.ميشود نزديكتر مرگ به قدم يك ميبرد ، جلوتر را داستانش چه هر "رفته دست
داستان به كه است قدرتي آن و است گرفته پيش در "شب يك و هزار" خلاف راهي مدرن
امحاي پي در داستان يعني ;يافته را خويش مولف حتي و راوي قتل توان او:شده بخشيده
.است برآمده سوژهنويسا
كليت ، در "سوژه" خود بلكه نميشود محدود نويسا سوژه به تنها شدن ، بيرنگ و محو
;دارد ريشه امر اين در قصهگويي هنر زوال:است رفته نشانه را ظهورش حتي و همنوايي
ناممكن قصهگويي تجربه بدون و است ناممكن سوبژكتيويته و سوژه بدون تجربه كه چرا
زوال از بنيامين والتر كه است ديدگاهي چنين با.است تجربهها تبادل قصهگويي:است
آشكار روندي ظهور نشانههاي اول ، جهاني جنگ شروع با":ميگويد سخن قصهگويي هنر
جنگ ، پايان در كه ، نبود تامل درخور نكته اين آيا.نكرد توقف هرگز ديگر كه گشت
توانايي لحاظ به و زدند لب به خاموشي مهر ميگشتند ، باز نبرد ميدان از كه مرداني
به چنين تجربه هيچگاه اين از پيش...شدند؟ فقيرتر كه غنيتر ، نه تجارب ، تبادل
1.بود نگشته نقض تمامي
و ساختار با نيز كتاب اين در.ميرويم شب2 راوي" كتاب سراغ به ، مقدمه اين از پس
را صدايش ناگاه به دمشق ، قصهگوي بهترين سليم ، :هستيم روبهرو شبي هزارويك مضموني
درمان براي او ، داستانهاي قرص پروپا شنوندگان قديمياش ، رفيق هفت و ميدهد دست از
اين به نهايت در و ميروند مسافرت به ميدهند ، مهماني ;ميشوند كار به دست او
و است او براي قصه گفتن سليم ، بيماري براي ممكن دواي تنها كه ميرسند نتيجه
سليم _ ميكند نقل برايش هفتگانه رفقاي از يكي همسر كه _ قصه هفتمين با سرانجام
.مييابد باز را صدايش
او يا:دارد كمال و تام بستگي راوي به ميشود روايت كه قصهاي هر كتاب ، اين در
آن دارد حالا و شنيده خودش زبان از را كسي داستان يا ميگويد خودش زندگي از قصهاي
تبادل همان يعني ;ميكنند بازي را قصهگو سنتي نقش آنها عبارتي به ;ميگويد باز را
.تجربه
افزوده زمينهاي در بالا تمهيد كه است آن ميافتد كتاب اين در كه ديگري اتفاق اما
به قصه ، تعريف حين و ميشود تعريف قصهگو زندگي قصه ، هر از پيش يعني ، ;ميدهد رخ
خارج شخصيتي به قصهگو فرد تكنيك اين با و ميشود اشاره نيز قصهگويي عمل حال فضاي
عمل" كه آنجا از و ;ميشود بدل زايدهاي به قصه اينجا در و ميشود بدل قصهاش از
بودن مهم و خطير از ميپذيرد ، صورت راوي از غير ديگري فرد در "قصه طريق از درمان
متوقف سطح همين در "بودن زائد" خصوصيت اين.ميشود كاسته شدت به قصه و داستان
در و ندارند يكديگر به ارتباطي هيچ (چندگانه البته و) هفتگانه قصههاي:نميشود
آنكه جاي به ديگر طرف از نميگيرند قرار اثر فرم تكميل يا داستان مضموني بسط خدمت
عملا خويش ، فقر دادن نشان با داستان و شود تاكيد "قصه نفس بودن زايد" خصلت همين بر
"رستگاري" ايده به ايدئولوژيك گونهاي به بپذيرد ، امروز دنياي در را خود شكست
رخ جهان در تغييري عملا آنكه بدون ;ميشود محقق هم رستگاري آخر سر و ميپردازد
.باشد داده
(اجزا فرمي ارتباط عدم يعني) بالا مورد ردگيري با ميتوان را اثر ايدئولوژيك سويه
نظر به و نميآيند گرد كليت يك در (اثر فصلهاي) اجزا كه حالي در:كرد برجستهتر
يك كنترل تحت شدت به واقع در ميدهند ، انجام را خويش دروني حركت آزادانه ميرسد
و قاعده يك كه طوري به ميكند ، مشخص را آنها حركت مسير ثابت قانوني و هستند كليت
.ميكند تعيين _ فصول ديگر با همسان _ را آن روح اثر ، فصول تمامي در خاص فرمول
پراكندگي در بشري تجربه ماهيت گويي ;نميشود مسئلهدار پراكندگي اين ديگر ، طرف از
امر همين و ندارد تاريخ و موقعيت به خاصي ربط و است بيزمان امري اين و است شكاف و
با ميخواهد كه متني ;باشيم روبهرو بيمسئله و يكدست متني با كه ميشود سبب
;كند احيا را قصهگويي هنر ،"قصهگو مرگ" و "قصهگويي زوال" مسئله گذاشتن مسكوت
.كنيم فراموش را شب است كافي خانه كردن روشن براي گويا
فرهادپور ، مراد بنيامين ، والتر ،"لسكوف نيكلاي آثار در تاملاتي:قصهگو" _1
ص1 و 10 ، ش 9 ارغنون ، فصلنامه
آينه ، كتاب:خورشيد نقش انتشارات زرگرباشي ، حميد ترجمه شامي ، رفيق نوشته شب راوي _2
.تومان 1381 ، 1600
جمعه داستان
گمگشته روح تصوير
( هيومونرو هكتور) ساكي:نوشته
صافاريان روبرت:ترجمه
قرار جامع كليساي محجرهاي درازاي خالي فاصلههاي در برجسته سنگ تنديس تعدادي
در همه تقريبا و اسقف يا شاه ديگر برخي بودند ، فرشته آنها از برخي.بودند گرفته
پايينهاي پايين در پيكر ، يك تنها.ميبردند سر به روحاني وقار و تعالي حالت يك
قدسي نوراني هاله و اسقفي كلاه نه داشت ، سر به شاهي تاج نه ساختمان ، سرد شمالي ضلع
كبودي چله و چاق كبوترهاي.بود افسرده و تلخ و كشيده درهم چهرهاش و سرش ، پيرامون
بايد او گفتند بودند سپرده آفتاب به تن كرده خوش جا بام لبههاي بر روز تمام كه
تخصص روحاني بناهاي معماري زمينه در كه ناقوسخانه بور گردن كلاغ اما باشد ، ابليس
.گرفت قرار همين بر همگان راي و است گمگشته روح يك او كه گفت داشت ،
دشتهاي از زمستاني پناهگاه جستوجوي در كه خوشآوازي نحيف پرنده پاييزي روز يك
جامع كليساي بام بر بالزنان بود ، گريخته ريختن فرو آستانه در خاربستهاي و لخت
خستهاش پاهاي از را خستگي اندكي بزرگ فرشتهاي بال سايه زير خواست اول.آمد فرود
تنه او به فربه كبوترهاي اما بيارامد ، شاهي سنگي رداي چينهاي در يا كند در به
.ندادند راهش بام لبههاي بر جيغو جيغ گنجشكهاي جماعت و راندند آنجا از و زدند
آنجا از شد ناچار سرگردان پرنده.نميخواند پراحساس چنين محترمي پرنده هيچ آخر
.برود
روي نشستن كبوترها.نهاد او اختيار در پناهگاهي كه بود گمگشته روح تمثال تنها
سايه در زيادي اين بر علاوه و بود شده خم بيرون طرف به قدر اين كه را برآمدگياي
روحاني حالتي با پرهيبت عاليمقامان ساير برخلاف تمثال اين.نمييافتند امن بود ،
نهاده سينه بر مقابله ، نشانه به گويي را ، بازوهايش بلكه بود ، نگذاشته دست بر دست
پرنده غروب روز هر.بود كوچك پرنده براي گرمي و دنج آسايشگاه دستهايش زاويهبود
و ميخزيد گمگشته روح تصوير سنگي سينه زير خود گرم گوشه به كامل اعتماد با كوچك
مراقب تنديس تيره چشمان ميرود ، فرو ناز خواب به پرنده وقتي كه ميآمد نظر به چنين
روز طول در ; گرفت دل به را خود تنهاي حامي محبت آرام آرام بيكس پرنده.هستند او
به را نغمههايش شيرينترين و مينشست ضربي طاق آن يا ناودان اين بر گاهگاهي
يا بود باد كار نبود معلوم.ميكرد شبهايش پناه و ياور نثار سپاسگزاري نشانه
كه ميآمد نظر به چنين مواقعي چنين در رو هر به اما ديگري ، عامل يا هوا و آب اثرات
طي روز ، هراست وانهاده را خود ناشاد و عبوس حالت از اندكي گمگشته روح كشيده چهره
مراقب سوي به پايين از تكه تكه كوچك ، مهمان اين آواز يكنواخت ، و طولاني ساعات
و درميآمد صدا به بزرگ ناقوس چون شامگاهي ، نماز وقت غروب ، و برميخاست تنهايش
كوچك پرنده ميآمدند ، بيرون ناقوسخانه در نهانگاههايشان از بزرگ خاكستري خفاشهاي
كه بازواني بر بعد و ميخواند ، نت چند خوابآلوده ميگشت ، باز روشنش چشمان با
ناقوس امابودند تيره تمثال اين خوش روزهاي روزها اين.ميآراميد بودند منتظرش
فرا اندوه زمان شادماني از بعد" ميداد پيام سخره به روز هر جامع كليساي بزرگ
".ميرسد
جامع كليساي حريم در كوچكي قهوهاي پرنده كه شدند متوجه كليسا خادم اتاقك ساكنان
بزرگي بخش كه است حيف اما" گفتند خودشان به بعد ستودند را او زيباي آواز و ميپرد
.رود هدر به نميرسد ، ما گوش به آنجا از صدايش كه جايي بام ، بالاي نغمهسرايياش از
را پرنده پس.ميدانستند خوب را سياسي اقتصاد اصول اما بودند ، بيچيز آنها "
.دادند جا كليسا خادم اتاق در بيرون چوبين ، قفسي در و گرفتند
هميشه از بيش تاريك تمثال و نشد پيدايش هميشگي پاتوق در كوچك آوازهخوان شب آن
او به سنگي گزند يا بود شده گربهاي طعمه كوچكش دوست شايد.چشيد را تنهايي تلخ طعم
صبح چون اما.بود رفته ديگري جاي به و كرده پرواز شايد..شايد.بود رسانده آسيب
آن در چوبين قفس زنداني از جامع ، كليساي دنياي ازدحام و هياهو ميان از رسيد ، فرا
وقتي نيمروز ، هنگام به روز هر و برخاست او سوي به دلآزاري ضعيف پيام پايينها ،
خيابان گودالهاي در را خود گنجشكها و ميشدند ساكت نيمروزي غذاي نشئه كبوتران
و حسرت دلتنگي ، از مالامال صدايي - ميآمد بام بالاي به كوچك پرنده آواز ميشستند ،
.بيابد پاسخي نميتوانست هرگز كه فريادي نااميدي ،
از بيش گمگشته روح تنديس كه گفتند يكديگر به غذاييشان وعدههاي بين كبوترها
قفس از آوازي هيچ روز يك.است شده خارج عمودي حالت از و متمايل بيرون سمت به هميشه
جامع كليساي بام روي گنجشكها و كبوترها و بود زمستان روز سردترين.برنخاست چوبين
به زندگيشان سرد هواي در كه بيابند خوراكي تكه مگر تا مينگريستند سو هر به نگران
.بود وابسته آن
مينگريست پايين به كليسا بام شمالي ضلع حفاظ فراز از كه ديگري كبوتر از كبوتري
"نريختهاند؟ زبالهها تل روي چيزي تازه كليسا خادم خانواده":پرسيد
".مرده كوچك پرنده يك تنها":بود اين پاسخ
گردنبور كلاغبرخاست خاك و سنگ ريزش و آوار صداي كليسا بام از هنگام شب
تجربه زيادي يخبندانهاي او چون و ;است كرده اثر سنگها بر يخبندان گفت ناقوسخانه
از گمگشته روح تنديس كه ديدند صبح.بزند حرف حرفش روي نميتوانست كسي بود ، كرده
اتاق بيرون زباله تل بر خل و خاك از تلي هيات در حالا و افتاده فرو قرنيز بالاي
.است شده ريخته كليسا خادم
هم به بقبقوكنان بعد و كردند نگاه گمگشته روح بقاياي به خيره دقيقهاي چند كبوترها
".ميگذارند جاش فرشته يك حتما.ميگذارند خوشگل فرشته يك جاش به حالا":گفتند
1".ميرسد فرا اندوه زمان شادماني از بعد":نواخت بزرگ ناقوس و
نشر ، صافاريان روبرت ترجمه هيومونرو ، هكتور نوشته ، خوشبخت گربه و كار نيكو زن -1
، 1380 اول چاپ ، مهراز
نيمرخ
همينگوي ارنست زندگي به نگاهي
ناقوسها پريشاني شرح
خاكستري رنگ آسمان و زمين وقتي ميروند ، عبرو سوي به فاشيستها وقتي پاك عيد روز
حلقه پيرمردي چشمان در اشك گرفته ، خود به ميزند بيرون طيارهها ته از كه را ، دودي
به نه ، ميرود راه هم شايد.نشسته عبرو ، تا پلهها همان از يكي زير كه ، ميزند
.ميسازد را "پل سر بر پيرمرد" سطرسطر كه هرچيزي يا ميكند فكر مرگ از گربهاي نجات
رينگ كاليفرنيا ساحل در كه زمان آن چه.وجودش عمق از گوشهاي.خودش آن از چيزي
او رثاي در نوشتههايش اولين از يكي در 1919 تا ميبيند را "كارتي مك" رزم خونين
چه در و كجاست كيست ، بداند تا ببيند را اطرافش تا ميزند پلك كه آنزمان چه و باشد
زمان در.ميشود چاپ در 1925 كه است دوران اين حاصل "ما زمان در" است؟ زماني
كه آنهايي.ميشوند اروپايي كشورهاي آواره جهاني دوم جنگ از بعد كه روشنفكراني
گوسفندهاي و گاو به كه ايثارگراني نسل.ميخواندشان تباه نسل "استاين گرترود"
غروب.سپرد خاكشان به ميبايست تنها كه تفاوت اين با.ميمانند شيكاگو كشتارگاه
شود معلوم تا ميدمد هم باز در 1927 كه غروبي.نشيب و فراز و جنگ از پر نسلي خونين
جيك" تا است منطقي ادامهاي بلكه.نيست نشسته هدف به غلط تيري "ما زمان در" كه
بداند هم روز هر و.را حالش پريشاني شرح نه و بگويد گذشته از نه هرگز "بارنر
آسولوند بلنديهاي و پياوه و كارسو تا كه زخمي تني روي به ،"ميدمد هم باز خورشيد"
كهنه زخم منطقي دليل تا.كند وداع اسلحه با ايتاليا مرزهاي سوي آن تا ميشود كشيده
جنگي مخالفند ، آن با سربازانش كه جنگي از مانده جاي بر زخمي ;شود پيدا "بارنر جيك"
.ميزند تير با را آنها بعد و ميدهد عقبنشيني حكم افسرانش به كه
كنار جنگل ، درايلينوي بلوط باغ در زاده 1899 ، .است عصر اين زاده همينگوي ارنست
رينگ ميكشد ، خون به را "كارتي مك پيكلز" صورت مشتها كه آنجا.كاليفرنيا ساحل
براي ملي تبليغات سرويس رئيس در 1916 كريل جورج كه زماني ميكشد ، خون به را بوكس
به ميدود ، حادثه دنبال را زندگياش تمام همينگوي.است جهاني جنگ در آمريكا دخالت
از موجي و طوفان ميان مانده قايقي سوار بزرگ ، ماهيهاي يا وحشي حيوانات دنبال
،"اسلحه با وداع" از بعد را او تا دفترچه يك و تيز قلم بسته يك با ;خبر و جنجال
آثار در خاك آن از ناشناخته و گم ردي كه ببرد سرزميني به ،"NaNa" خبرنگار بهعنوان
خيابان در كه زمان آن درست.است خون حمام "اسپانيا خاك" ;مينمايد رخ نيز پيشينش
شاهد تا ميكشد سر را جرعه آخرين وولف همراه به ارنست چيكوته ، كافه در ،"ويا گران"
زندگياش كل به وقتي" ;بگويد او درباره بعدها تا باشد ، مرگ با مضحكي شوخي هرگونه
نبرد در موسوليني سربازان شكست از بعد."بود اسپانيا اوجش كه ميبيني ميكني ، نگاه
سال همان در تا ميگذارد "اسپانيا خاك" پابه ارنست مارس 1937 ، در 8 گوادالاخارا ،
."اسپانيا خاك" ;باشد نام همين به مستندي فيلمبردار و كارگردان دستيار نويسنده
ميخواستم كه خوبي آن به" ;ميگويد وي از نقل به اوت 1958 ، در 7 تايمز نيويورك
".كنم تجديدنظر آن در دربيايد ، كتاب صورت به اينكه از قبل ميخواستم.نبود
نثري آفرينش براي منظم فوقالعاده نويسندهاي را او كه وسواسي و تجديدنظر
سوي آن" از بعد پاريسي ، داستانهاي از بعد كه آنزمان تاميكند معرفي فوقالعاده
"وولف ويرجينيا" كه آنجا ادبي ، سهمگين شكست آن از بعد ،"درختان ميان در رودخانه ،
در 1934 "لوئيس ويندهام" كه زماني يا ميكشد سخره به را مردانهاش نفس به اعتماد
كودكان زبان از خنگ ، و بياحساس شخصيتهاي خلق به دست كه ميكند خطابش گنگي نر گاو
مردان" چون آثاري آنها.مينوشته شيوه اين به استاين گرترود اين از پيش كه ميزند
ديگر حالا.شمردند كممايه و ضعيف بسيار آثاري را "ندارد سهمي برنده" و "زنان بدون
ساحل تا مايل چندين.دريا وسط.آمده گرفتار چهارسو از طوفاني ميان همينگوي ارنست
شود ارنست قايق سوار بايد ديگر حالا كه رسيده مردي به.دريا وسط.مانده نيواورلئان
گريگور پيش سال خاطره 65 و بكشند خود دنبال به نيواورلئان ساحل تا را مرد قايق تا
.بشنوند را فوئنتس
.ميشود بيدار بهاري صبح يك در "بيكران جشن" شدن چاپ از قبل سال سه همينگوي ارنست
:زنش ميگويد ، مريولش را اين.خوب خيلي ;است خوب حالش.ميرود هم رودخانه لب تا
برود شكار به ميخواهد حتما.زيرزمين تا رفت پايين را پلهها خانه ، برگشت دوباره"
چه صبح امروز ارنست.ميبيند را شكار گرانقيمت اسلحه زنش نه ، ".ماهيگيري يا
ولي ميزند صدايش صبحانه براي بارها زنش.ميرود كارش اتاق به كند؟ شكار ميخواهد
.ميرسد گوش به شده رها تيري رعبآور صداي مهيب ، انفجاري صداي جواب جاي به ناگاه
بيمارستانهاي و زخم و دارو و تخت از شدن رها براي همينگوي دهان در كه گلولهاي
.شده رها عصبي
ارنست براي كوبا پايتخت كليساي ناقوسهاي در 1961 بهاري روزهاي از يكي صبح در
.ميآيند در صدا به همينگوي
|