ميزنم قدم ويرانهها اين ميان در
37_ است روباه قاتل
منتقد نگاه
ميزنم قدم ويرانهها اين ميان در
آثارش درباره گزارشي و مندنيپور شهريار با كوتاه گفتوگوي
اين است ، بوده تنهايي درگير هميشه نوجواني دوره خاص شرايط علت به مندنيپور
سمت به را او گاه گذاشته تاثير شخصيتش بر مختلف گونهاي به دوره هر در تنهايي
كرده راهنمايي گونه هدايت ماليخولياي نوعي سوي به يا چوبكوار اجتماعي دغدغههاي
اين.نميگيرند قرار سرهم پشت هنرمندان همه كه شويم نزديك درك اين به بايد ما
كردهايم عادت آن به بدجور كه است همينگويوار ديد نوعي است برتر او يا و برترم من كه تصوير
خرم يزداني مهدي
گزارش
و شيرازي نويسنده مندنيپور شهريار.ميشناسيم ما همگي را عسل و موميا نويسنده
و است شده تبديل ايران داستاننويسان مهمترين از يكي به امروزه دهه 70 سبك صاحب
سال 1335 در مندنيپور.ميباشد متفاوت زباني با جديد قصههايي دليل به دقيقا اين
رشته در و آمده تهران به تحصيل نخست مراحل طي از پس و ميآيد دنيا به شيراز در
براي من كمك بزرگترين كودكي دوران در".ميشود تحصيل به مشغول سياسي علوم
بود تصويري داستانهاي بخش علاقهام مورد قسمت...بود بچهها كيهان داستاننويسي
پر خانه در هم را من تنهايي ميدادند توان و نيرو من تخيل به اينكه بر علاوه كه
او زعم به و ميشود جديتر مندنيپور براي نوشتن دانشگاه دوران در ".ميكردند
را نويسندگي و كلمه درباره جدي تمريني او كه شد موجب نوشتن تنهايي در ساعتها
به غار سايههاي مجموعه داستانهاي اصلي رنگ پي كه دوره آن آثار درباره.كند تجربه
اول مرحله كردم ، تجربه را متفاوت مرحله دو" ميگويد چنين مندنيپور ميآيد حساب
نوجواني دوران از منشعب كه سياه ديدي با.بودم هدايت سلطه تحت شديد كه بود دورهاي
سطحي درجه همان به و هولناك بسيار ياسي:است چنين اين دوره اين تعريف بود بلوغ و
تاثير به مندنيپور ".شد منجر زندگي از سانتيمانتال و رمانتيك ديدي به گاهي كه
آن كه شد باعث مندنيپور بالاي هوش البته مينهد گردن اوليهاش آثار بر هدايت شديد
فضاهاي با كه داستانهايي نشود ، چاپ هيچگاه بودند تكراري هم بسيار كه داستانها
ساختند را ملغمهاي بودند شده تلفيق ساعدي و چوبك داستاني مايههاي و هدايت سياه
در مندنيپور بر هدايت تاثير البته.نداشت وجود خاصي داستاني هويت هيچ آن در كه
شده تنهايي درباره نگاهي به تبديل نگاه اين اما است بارز نيز شدهاش چاپ قصههاي
بود ، گونه اين دوم مرحله"ميشود منتفي هدايت از تقليد بحث بنابراين است
سوررئاليسم يا و رئاليسم به بيشتر و بود شده عينيتر مقداري دوره اين رمانتيسيسم
هميشه جواني اوايل و نوجواني دوره خاص شرايط علت به مندنيپور ".ميشود نزديك
بر مختلف گونهاي به دوره هر در تنهايي اين خودش قول به و است ، بوده تنهايي درگير
چوبك مثلا اجتماعي دغدغههاي سمت به را او گاه بالفرض است گذاشته تاثير شخصيتش
جنگ شروع با.است كرده راهنمايي گونه هدايت ماليخولياي نوعي سوي به يا و وار
نويسنده من"ميشود جنگي مناطق راهي بود گرفته پيش را معلمي شغل كه مندنيپور
تاثير البته) باشد نداشته حضور جنگ اين در نويسنده و باشد جنگ ميشود مگر و هستم
آنجا در هم مندنيپور درخشان قصه چند كه دوره اين در "(.نميكنم كتمان را همينگوي
خود رئاليستي و اجتماعي دغدغههاي و علايق دليل به ميكند سعي او است گرفته نشات
هستند ، متفاوت كاملا قصههايي مندنيپور جنگ قصههاي كند تجربه را زندگي نوعي
شدت به نگاهي با را مرگ مقابل در انسان از گزارش ميكوشد آنها در او كه قصههايي
و عريان خيلي شخصيتها كه است اين جنگ خاصيت":ميگويد اوبكشد تصوير به گزارشگر
عناصر از خيليميبرد سر به عجيبي تفريط و افراط حالت در چيز همه و هستند بيپرده
من را اين كه است بودن زنده از نزديكي و قريب درك بعدي نكته.هستند رك و سريع
آن در من براي باشد آسفالت كه رود راه جايي آدم كه حس اين...ميدانم جنگ مديون
كه هستم جايي در من كه حس اين بازگشتم منطقه از كه روز چهل از پس.بود عجيب دوره
وجود به برايم بسياري لذت باشد زير به سرم و كنم نگاه را پايم زير مدام نيست لازم
پلاتهاي و طرحها شدن پيدا در مهم دورهاي را جنگ دوره مندنيپور ".ميآورد
مندنيپور جنگي داستانهاي آدمهاي جنگ خاص موقعيت علت بهميداند خويش داستاني
پا داشتن حس".دارند قرار انتزاعي گونهاي به و احساسي شدت به دايره يك در همواره
آن بر آشناييزدايي زيرا نميكنيم حس را اين معمولا ما ميكند پيدا معني اينجا در
تجربه با پور مندني "ميشود انجام آشناييزدايي اين موقعيت آن در اما ندارد وجود
.ميكند خود داستاني بنمايههاي وارد نيز را اجتماعي مهم وقايع از ديگر يكي جنگ
احساسهاي و آدمها.دارند وجود او داستانهاي تمام در نوعي به كه بنمايههايي
اين از پس بالاخره.ميشوند واداشته كنش به نيستي و مرگ با تقابل در كه شخصيشان
پس.ميشود نزديك خود كتاب اولين چاپ به مندنيپور نوشتن باب در تزكيه و تمرين همه
به را مندنيپور ميلاني ، عباس دكتر تهران به او بازگشت و جنگ دوران گذراندن از
كه ميشود محسوب "عيسيسايه" نوعي به او جدي داستان نخستين.ميكند معرفي گلشيري
كنم ملاقاتش و بزنم سري او به كه بود داده پيغام گلشيري" شد داده تحويل گلشيري به
در خميازه و باشيد نكشته را فاخته اگر:نامهاي به ديگر داستان دو من فاصله اين در
مثبت من براي او شگردهاي بالاخص آموخت من به بسيار گلشيري.بودم نوشته هم را آينه
و ميكند باز راه پنجشنبهها داستانخواني جلسات به مندنيپور ".بود راهنما و
محمدعلي ، محمد مانند افرادي كنار در جلسات اين در را خود نخست داستانهاي اكثر
و مريد توهم كه بود گونهاي به گلشيري رفتار" ميخواند...و بيجاري زراعتي ، ناصر
هر به ".ميكرد ثابت رفتارش با گلشيري را اين.نشود ايجاد جلسات اين در مرادبازي
از استفاده فرصت مهم دورهاي در خود همنسلان از بسياري مانند نيز پور مندني حال
داستان كنار 7 در بود قرار كه وي داستان نخستين و مييابد را گلشيري معروف جلسات
چنين نمونه مندنيپور مدتي از پس !ميشود خمير به تبديل شود چاپ كتابي در ديگر
نويد نشر توسط او نخست كتاب دوره همين در.ميكند پيريزي شيراز در را جلساتي
ابوتراب:مانند افرادي كردم جمعآوري را گروهي".غار سايههاي:ميشود چاپ شيراز
.و جوركش بنياد ، (ميآمد جلسات به بوشهر از گاهي كه) روانيپور فقيري ، امين خسروي ،
دورهم شيراز در كه مجموعهاي عنوان به اما نبود تهران حد در جلسه سطح البته..
كلاسها اين در من بود كننده ارضا و مفيد هم باز امكانات آن با و بودند آمده گرد
هم نويسندهاش محبوب مجموعه كه غار سايههاي ".شدم تئوريك مباحث خواندن به مجبور
مطرح را نويسندهاش خود خاص قوتهاي علت به باز و ميشود چاپ سال 68 حدود در است
عمر داستانهاي موفقترين از باشيد ، نكشته را فاخته اگر داستان بالاخص ميكند
نوع يك مجموعه اين":ميگويد غار سايههاي درباره او.است مندنيپور داستاننويسي
داستان ميكنم نگاه دوباره وقتي بود من شخصي ادبيات براي يقين نوع يك و تجربه
گونهاي پيدايش باب در داستان كليت ميآيد ، نظر به پيشگويي نوعي غار سايههاي
براي خود تلاش مجموعه اين با نوعي به مندنيپور ".است جديد حيوانيت نوعي و خشونت
را مختلفي نظرات مجموعه ميكند آغاز را نو تمهايي با خاص زبان يك به رسيدن
رسيدن براي مهم مايههاي را كلاسيك پربار ادبيات مانند نكتههايي او برميانگيزد
مهمي عامل او براي نيز روشنفكري مرسوم جدلهاي و بحث از دوري.ميداند زبان اين به
مثنوي باب در مثلا بتوانم كه نبود جايي" است فضاهايشان و آدمها شخصي تجربه در
نشد تخليه بحثها و حرفها اين زيرا شد خوشبختي باعث من براي اين و كنم جدل و بحث
نشر و گلشيري مذاكرات واسطه به غار سايههاي از بعد."گشت دروني كاملا عوض در و
چاپ به را جوان نويسندگان مجموعههاي از يكي انتشارات اين ميشود قرار نيلوفر
مجموعه چاپ باعث او به گلشيري اعتقاد و ميافتد مندنيپور نام به قرعه اينبرساند
اين خاصش سياق و سبك و زمين روز هشتمين.ميشود سال 1371 در "زمين روز هشتمين"
با مهم مصاحبههاي كمكم و ميشود نوشته جدي نقدهايي ميكند ، مطرحتر را نويسنده
.ميدهد انجام "شباب" مجله را مصاحبهها اولين از يكي و ميگيرد انجام او
روايتي ساختن با "هنگام" مثلا حركتند در زبان مدار بر همگي مجموعه اين داستانهاي
دوستي ، زمين روز هشتمين از بعد.ميدهد دست به زمان از تازهاي تلقي چندگانه و جديد
مهم مجموعه !ميكند تشبيه "دهان در شن جويدن" به را مندنيپور داستانهاي زبان
را مفصلي داستانهاي و ميشود چاپ آماده سال 72 در "عسل و موميا" يعني مندنيپور
شيرازي معتبر ناشر يك با من سال اين در" ميگويد او.ميآورد وجود به خود دنبال به
لغو علت به آخر مراحل در اما بستم قرارداد بود كرده چاپ را صفدري كتاب مثلا كه
دو نوبت يك حرف آنها و رفتم مركز نشر سراغ به سپس شد متوقف كتاب ناشر نشر مجوز
(بود مشغول آنجا در ميرعلايي) رسيد زندهرود نشر دست به كار بالاخره.زدند را ساله
مندنيپور خاص علتهاي به ".رسيديم سال 75 به تا ماند باقي كتاب گيرودار اين در و
دوباره كتاب ارشاد ، جديد سياستهاي دليل به اما ميسپرد نيلوفر به را عسل و موميا
كلي با بالاخره و ميشوند حذف عملا داستان دو يكي و ميگيرد قرار بازبيني مورد
كه دلدادگي دل رمان كه بود دورهاي اين ميشود چاپ نيلوفر نشر توسط كتاب اگر و اما
كاربرد از موفق مجموعهاي عسل و مومياميرسد پايان به بود شده آغاز سال 69 از
باد در آوازهاي مانند داستاني مثال بهطور.است مدرن حسي با پرپيچوخم زباني
در.ميشود تبديل !ايرانياش ازنوع مولف مرگ براي بيانيه نوعي به داوود خوانده
ساختارهاي و كلاسيك ادبيات از دروني هارموني يك ساختن مندنيپوربراي عسل و موميا
پيچيدگي نوعي وجود با كه است اين مجموعه اين درباره مهم نكته.ميكند استفاده آن
عسل و مومياهستند "خواندني" آن از مهمتر و زيبا داستانها خاص زباني و فرمي
قابل موفقيت يك نخواندن كتاب جو حكومت در اين و دارد دنبال به نيز را عام موفقيت
ماه" مركز ، نشر با مندنيپور بعد سال دو فاصله در مجموعه ، دو اين از پس.است اتكا
مشخصه علايم با داستانهايي مجموعه.ميفرستد بازار به را "بنفشه شرق" و "نيمروز
.ميباشد عاشقانه داستان گونهاي به رسيدن دنبال به دومي مخصوصا كه او پيشين آثار
و موميا قوت آن از كمي آخرش داستان مجموعه مندنيپوردر كه گفت ميتوان ترتيب هر به
در مندنيپور حضور.است درخشان داستانهايي صاحب مجموعه هم باز ولي شده دور عسل
دل" حجم پر رمان نوشتن براي اصلي بنمايه برانگيز تاسف زلزله آن هنگام و رودبار
يك به تبديل فاجعه اين از او فيلمبرداري و تصاوير با او برخورد.ميشود "دلدادگي
دوربين".است اجتماعي شدت به نويسندهاي مندنيپور ميدانيم.ميشود داستاني دغدغه
بين اين در ميزدم ، قدم خرابهها اين لابهلاي و ميگرفتم دست به را ميليمتريم 8
.خون به آغشته متكايي با شدن روبهرو.بود هولناك ميشدم ، گم نيز خودم گاهي
پروسه يك تجربه ".داشتم بدي احساس...و بود شده نابود طرفش دو هر كه كوچهاي
دردناك و عذابآور من براي مرگ نوع اين" ميكند تفسير چنين را ديگر نوعي از مرگ
اما نيست پذيرفتني منطق اين اگرچه.دارد وجود منطقي مسير يك مرگ براي جنگ در.بود
اما.دارد وجود سببي رابطه يك يعني ميآيد پيش نيز مرگ توقع محيط آن به ورود با
يك انتها تا ابتدا از منجيل به من ورود در.است بيسبب مرگهاي انبوه زلزله
موج رنگينكمان اين در تمسخر احساس.بود زده خيمه شهر روي بر هفترنگ رنگينكمان
تمام با رمان اما ميگيرد قرار توجه مورد چاپ از بعد دلدادگي دل رمان ".ميزد
داستان نوشتن در مندنيپور كه است اين آن و ميكند تبيين را اصل يك آن قوتهاي
موفق كوتاه داستانهاي از انبوهي دلدادگي دل.است موفقتر دوره اين تا حداقل كوتاه
شده تعريف و منسجم شكل آنچنان خود كليت در ولي كرد تفكيك را آنها ميتوان كه است
تاسفبرانگيز مندنيپور براي كشور اين هنرمندان درگيري !است نكرده پيدا را رمان
سرهم پشت هنرمندان همه كه شويم نزديك درك اين به بايد ما":ميگويد چنين او است
قرار ديگر هنرمند كنار در هنرمند است گسترده اينان براي زمين.نميگيرند قرار
من كه تصوير اين.است عقبتر قدمي چند ديگري و جلوتر قدمي چند نفر يك حال.ميگيرد
"!كردهايم عادت آن به بدجور كه است همينگويوار ديد نوعي است برتر او يا و برترم
از شفافتر او.است مدرن دوران زاده كه ميداند شهري پديدهاي را رمان مندنيپور
خواننده هنوز كيشوت دن اينكهاست صنعتي پديدهاي رمان":ميگويد اينگونه هميشه
كلاسيك شواليههاي يا و رمانس ادبيات دوران پايان كيشوت دن پيام نيست بيهوده دارد
است متناقض تركيبي روستايي رمان كلمه...!نميبينيم غول ديگر ما جادهها در است
بايد بلكه نيست معيار ميافتد اتفاق آن در رمان كه محلي.است شهر مصداق رمان چون
عقب يا و شهري نگاهي زبان و رفتارها اشخاص ، رمانش ، به نويسنده نگاه آيا كه ببينيم
".است افتاده
گاهي پيچيده و خاص زبان يك بر او تاكيد !است سخت داستانهاي نويسنده مندنيپور
نميتوانم ديگري شيوه به من":ميدهد توضيح چنين او است برانگيخته را تند نقدهايي
اما ميدانيم بد را آن نميفهميم را چيزي وقتي ايرانيها ما...بنويسم داستان
و دارد باب اين در پذيرشي قابل دلايل او "برنميگردانيم خودمان به را عيب وقت هيچ
و ايراد اين آيا ميطلبد را فرمي چنين خاصش جهانبيني است او سليقه همه از مهمتر
درباره مندنيپور از.ميگذاريم خواننده عهده به را قضاوت زبان درباره !!است گناه
براي سرمشق نوعي به كه نامگذاريهايي ميپرسيم ، داستانهايش موفق نامگذاري
نه ولي باشد داشته نقش داستان در بايد داستان نام".است شده تبديل جوان نويسندگان
مشغول او امروزه ".كند حركت داستان با موازي بايد كمككننده حتي يا و لودهنده نقش
اتفاق شهري و مختلف مكان چند در او گفته به كه رماني است بلند رمان يك نوشتن
آن در تدريس و كارنامه قصهنويسي كلاسهاي از كه است چندي دليل همين به ميافتد
.است كرده چاپ نوجوانان براي را كوتاه و موفق داستاني مندنيپور.است گرفته فاصله
درباره را كتابي او همچنين است شده منتشر سروش نشر توسط و دارد نام "راز" كتاب اين
و مينويسد چرا پرسيديم او از مصاحبهاي در.ميكند چاپ آماده داستاني شگردهاي
فكر كه بودم نوشته پاييز درباره متني انشا ساعت در كودكي در" داد پاسخ چنين
خواندن از پس ميشوند زرد پاييز در گندمها بودم نوشته مثلا.است شاهكار ميكردم
نميشوند زرد پاييز در گندمها نفهم پسره:گفت من معلم انتظارم برخلاف متن اين
آن از من.گرفت زيادي چنيني اين اشكالات من بر و ميشوند زرد تابستان در بلكه
زرد پاييز در را گندمها كه مينويسم دليل اين به كردهام آغاز را نوشتن كه دوران
"!كنم
37_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
The murderer is fox
است؟ خوب حالتان كه مطمئني ليني ، .زد دودكش به برق و رعد.شكر را خدا _
.خوبيم حالا اما ترسيديم ، بابا بله _
شانس خيلي.نزده ضرري و كرده شل را آجر تا چند فقط ميآيد نظر به كه اينطور _
شده؟ عوض صدايت چرا.عزيزم ببينم بگو.ترسيده خيلي مادرت.آورديم
و من نگرانتو آمده باران.باشم خورده سرما شايد.گرفته صدايم.بابا نيست چيزي _
.نباشيد ديوي
".بابا شببخير".گرفتهام گلودرد بگويم و ببندم را گلويم بايد فردا
.بچهها بخير شب _
.شنيدند پلهها از رفتن پايين هنگام را پايش صداي
.ديوي _
نگفتي؟ او به چرا _
كردي؟ را كار اين چرا _
نگفتي؟ عموتال به چرانميدانم _
!نميداني؟ _
.كني باور را حرفم ندارم انتظار _
لحنش.نبود بويي و رنگ هيچ ميگفت آنچه در و ميآمد بيرون دهانش از زور به كلمات
.بود ماشيني و بيتفاوت
حتما !كن نگاه من به ديوي ، ":داد تكان و گرفت دستهايش بين را صورتش ليندا
ميآيد؟ بدت من از اينقدرميداني
.دارم دوست را تو من _
...چرا پس _
در چيزي يك.ليني است ، وقت چند نميدانم ميكنم ، مبارزه آن با دارم كه مدتهاست _
چيز همه.ميجنگم آن با من ولي آمده ، وجود به من در.است پنجههايم در دستهايم ،
آن يكمرتبه...توفان گرما ، امشب.نميفهمم آن از چيزي هم خودم.است برهم و درهم
.ليني شد ، غالب من بر حالت
من كه ميكني باور چطور":كرد نگاه او به اشك از لبريز و سرخ چشمان با ديوي
"بكنم؟ كاري چنين بخواهم
ديوي؟ توانستي ، چطور پس _
...بشوم مانعاش نميتوانستم.بودم مريض داد دست من به حالت آن وقتي.نميدانم _
!ميكرد نگاهم اينطور اينطور كراچي در لوبنيكس !نكن نگاه طوري اين من به
.كرد حلقه او گرد را بازوانش ليندا اما بكشد ، عقب را خودش ميخواست
منتقد نگاه
داستان مجموعه يك بر مروري
نميكند اشتباه خدا
گودرزي محمدرضا
جهان كه گونهاي به جمعي رسانههاي نفوذ گسترش و رايانه و اطلاعات عصر در زيستن
عنوان به نيز را ادبيات است ، برگرفته در وانموده يا واقعي تصاوير از هالهاي را
حذف معناي به اين و است رانده دقت و ايجاز سبكي ، سرعت ، سوي به انساني پديدهاي
در است تازهاي امكان گرفتن پا معناي به بلكه نيست ، رمان پايان اعلام يا و رمان
داستانهاي يا و رمان كنار در كوتاه كوتاه داستانهاي رو همين از.ادبي اثر خلق
خاص توجه كه است داستان از تازهاي گونه شدن پديدار نشاندهنده ديگر كوتاه و بلند
.ميطلبد را خود
محمدي كامران از ميبايست ميزنند قلم تازه گونه اين در كه ايراني نويسندگان از
اينك و بودهايم مختلف نشريات در داستانهايش چاپ شاهد اين از پيش كه برد نام
است آن در مجموعه اين ويژگي.ميبينيم واحد كتابي در را داستانها آن از مجموعهاي
برخي مانند و ميگنجند شده ياد قالب همين در كوتاه ، كوتاه داستان پنج و چهل كل كه
شدهتر شناخته نوعهاي كنار در تازه تجربههاي اين ديگر ، نويسندگان مجموعههاي از
.نگرفتهاند قرار داستان يافتهتر تثبيت و
كلي حكمي با و دارند را خود ضعف و قوت نقاط كوتاه كوتاه داستانهاي كه است طبيعي
و ساخت با اگر كه است اين در قوتشان نقطه.گفت سخن آنها درباره نميتوان قطعي و
و اعجاز عين در بگيرد ، قرار ديالكتيكي وحدتي در مضمونشان و شكل سنجيده پرداختي
.ندارد درازگويي و حاشيهروي به نياز و مييابد دست متن در مستتر هدفهاي به راحتي
و نكرده حفظ را زيباشناختي نسبت نويسنده كه مييابد نمود زماني ضعفشان نقطه اما
گزينگويه ، به را داستان كوتاهنويسي ، بر اصرار با داشته گسترش به نياز متن كه جايي
ضعف نقطه اين بروز از جلوگيري راه.است كرده بدل واقعيت از گزارشي يا و حكايت يا
داستان در گرفتن قرار محور قابليت موضوع ، كدام دهد تشخيص نويسنده كه است آن در
ادبي محافل در كوتاه كوتاه داستانهاي.ورزد اجتناب آن از و ندارد را كوتاه كوتاه
را آنها سخن نميتوان كلي حكمي با و سادگي به كه دارند را خود مخالفان و موافقان
يا له بر ميتوان كه است داستان هر دقيق و مشخص بررسي با تنها و كرد قبول يا رد
.گفت سخن آن عليه
زيادي حد تا محمدي كامران كه گفت ميتوان مجموعه اين داستان پنج و چهل مورد در
نام شايسته تاثيرگذاري ، و لذتبخشي عين در داستانها اكثر و كرده عمل موفق
آنها پرداخت و ساخت و شكل بيتمايز داستان ، پنج و چهل از گفتن سخن اما داستاناند ،
در كه داستانهايي ابتدا.داد جا عمده گروه دو در را آنها ميتوان و نيست شايسته
گذشته ، به برگشت با گاه و نكرده محدود چندان را خود نويسنده زيبايي ، و كوتاهي عين
را خود داستان آنها ذهن در نفوذ يا و شخصيتها درباره توضيحهايي كردن اضافه يا
اكثر كه گروه اين از.است نشده انديشيده پيش از قالبهاي اسير و است نوشته
از برجستهتر كه را داستان چند ميتوان ميدهند ، تشكيل را مجموعه اين داستانهاي
سه تنها ماهي ، دو و هفتسين خاك ، :برد نام ميمانند خواننده ذهن در و هستند بقيه
آوردنم وقتي آشغال ، 69 ، جنگ ، 2157 ، از بعد تولد ، قهوهاي ، ويژه ، اشنو تند بوي روز ،
داستانهايي دوم گروه.نميشوند خاموش شمعها همه ، از بهتر شايد و ملاقات اينجا ،
يا و باجه از طرفتر آن قدم دو:مانند نيافتهاند كافي پرداخت و ساخت يا كه هستند
:مانند واقعيتاند از گزارشي پاره يا گزارش ميرسد نظر به كه هستند داستانهايي
.غريبليك النگو ، بهزيستي ، ارمغان
هستي مسائل مهمترين به مضموني و موضوعي نظر از داستان پنج و چهل كل همه اين با
فقر ، در زيستن غلط ، پندارهاي با درگيري روزمرگي ، با مبارزه از و پرداختهاند بشري
.برميگيرند در را مرگ با رويارويي يا و حقارت با چالش شده ، سپري خاطرات يادآوري
نويسنده (داستانها اكثر) اول گروه در كه است اين در گروه دو تفاوت محور ، اين در
اين بلكه نكرده ، اكتفا انساني مهم مسائل به پرداختن يا و واقعه به اشاره صرف به
اعتنا خور در مشاهدهاي قدرت همچنين و دقيق زيادي حد تا و سنجيده شكلي كمك به كار
موضوعي يا و آشنا پديدهاي ببيند ميتواند خواننده كه گونهاي به است ، گرفته صورت
دوم گروه در امااست شده گذاشته تماشا به تازه و خاص منظري از چگونه شونده تكرار
هر و ندارد خاصي تيزبيني يا تعمق به نياز آنها به توجه كه دارد وجود داستانهايي
هم نويسنده و روبهروست آنها از فراواني نمونههاي با روزانه زندگي در نگرندهاي
.است نوشته (گونه گزارش) شده ديده شكل همان به درست را تصوير يا واقعه آن
كه اين و داستانها اينگونه نوشتن دشواري به توجه با كه گفت بايد خاتمه در
كه نوشته داستانهايي و نكرده اذيت را خواننده تازه تجربه اين در محمدي كامران
است ، نديده تصنعي شكلي بازيهاي ارائه به نيازي و ميشوند خوانده روان و راحت
دانست10 موفق و خواندني مجموعهاي را مجموعه اين ميتوان
اول ، 1380 چاپ نيستان ، كتاب محمدي ، كامران نميكند ، اشتباه خدا.1
|