ديوانه مكزيكي اين روياهاي
43_ است روباه قاتل
منتقد نگاه
ديوانه مكزيكي اين روياهاي
فوئنتس كارلو از شده منتشر كتاب سه از گزارشي
لاتين آمريكاي
خرم يزداني مهدي
خود متني گذشته بازآفريني و بازسازي و
خاطرهگويي گونهاي دچار فوئنتس آثار تمامي
نوع گاه و دارد داشتنياش دوست بنمايه اين از متفاوتي فوئنتساجراي اما هستند
روبهرو جديد جهانبيني يك با ما كه است ديگريمتفاوت با گونهاي به داستاني اجراي
ميشويم
برج در نوامبر 1928 يازدهم من":ميدهد شرح گونه
اين را خود تولد فوئنتس كارلوس
تولدم روز و شدم زاده برميگزيدم ، را همان بود خودم اختيار به اگر كه برجي عقرب ،
نام و مكزيكي نويسنده اين ".بود يكي ونهگات كروملينكو داستايوفسكي ، تولد روز با
نيمه نويسندگان مهمترين از...و رولفو كورتاسار ، يوسا ، ماركز ، كنار در را آشنا
آمريكاي ادبيات كه كرد آغاز را نوشتن دورهاي در فوئنتس.ميدانند قرنبيست دوم
در را خود متفاوت جهان يك عنوان به كمكم و بود يافته دست مطمئني جايگاه به جنوبي
.بود كرده مطرح جهان روز ادبيات ميان
همچنين و مترجم چند ارزشمند كار فيالواقع ميشناسيم خوبي به را فوئنتس ايران در
او كنار در فوئنتس كتابهاي كه شد باعث ادبي نابغه يك عنوان به
"ماركز" محبوبيت
خواننده فرستاد بازار به را "تنهايي سال صد" فرزانه بهمن كه
دورهاي در.گيرد قرار
كه مثبت جو ايننمود استقبال ماركز آشناي حال عين در و غريب فضاهاي از ايراني
و كرد پيدا تسري جنوبي آمريكاي نويسندگان تمام به ماركزبود آثار خواندن از ناشي
و گستردهتر را جو اين نيز (رولفو) "پارامو پدرو" و (فوئنتس)
"آئورا" خوب بخت از
به ايران در فوئنتس اثر محبوبترين پيش سال يك همين تا كه
آئورا.نمودند وسيعتر
ترجمه و راه اين ادامه با كوثري.بود كرده ترجمه عبداللهكوثري را ميآمد شمار
دوره اين در.نمود معرفي متمركز مترجم يك عنوان به را خود فوئنتس ديگراز چندي
.شد ترجمه فوئنتس از نيز..و پير گرينگوي كروز ، مرگآرتميو مانند ديگري كارهاي
.رسيد پايان به ايران در آئورا حكومت دوره "انداختن پوست" رمان ترجمه با اما
.كرد پيدا راه ايران پرفروشهاي ليست به فراموشيدوباره سال چند از بعد فوئنتس
از خود موفق ترجمه با كوثري عبدالله و رسيد چاپ به زمستان 80 در انداختن پوست رمان
دوره يك در و انداختن پوست از بعد.شد فوئنتس و خود دوباره اقبال موجب اينرمان
و مفيدي مصطفي ترجمه با دور خويشاوندان:آمد بازار به ديگرنيز رمان دو كوتاه
هم باز تا شد موجب سال چهار از كمتر در رمان سه.ميرعباسي كاوه ترجمه سرهيدرابا
فراموش خاطرات و مرگ آن در كه دنيايي.بهراسيم آن از كردهو تجربه را فوئنتس دنياي
.ميزنند را اول حرف شده
قصه با آن قصه حداقل و آشناست بيش و كم رماني انداختن پوست:انداختن پوست - 1
قصه كه سنتي عاشق يك و قديمي عشق يك.ميكند همعرضحركت و نزديك فوئنتس قبلي آثار
به منحصر تكنيك با رمان اما است سادگي همين به قصه درواقع.ميكند تعريف را خود
يك او وطن عنوان به مكزيك فوئنتس براي.كردهاست تقديم را "مدرن" اثري خود فرد
جايگاه او رمانهاي از يك هر در كه است نوستالژيك هرازگاه و اجتماعي دغدغهسياسي ،
و مكان يك پارادويك رابطه انداختن پوست رمان در تعريففوئنتس اين با.دارد ويژهاي
بودن مكزيكي":ميگويد فوئنتس.است كرده ذهنيبازسازي فلاشبك يك طي را تصوير صدها
قرنهاي بسي در كرده ريشه بودن حيثيتي به اشتياق و عطشبودن با شدن همذات معناي به
اين در اكنون ، اينجا ، در كرده ريشه حال عين در و آينده قرنهاي بسي و فراموششده
سنگي مارهاي در را آن آموختم بعدها من كه زنگمكزيك ، به گوش زمان در دم ،
جاي بازسازي انداختن پوست ".كنم درك رنگارنگاوآكساي فرشتگان در و تئوتيهواكان
را آن متعدد تصاوير از استفاده با راوي كه است رونده پيش شدت به ماليخولياي يك جاي
نخست:است كرده استفاده جداگانه تكنيك دو از انداختن پوست در فوئنتس.است ساخته
و كرده تقطيع را تصاوير انبوه توانسته سينمايي نوعيروايت از استفاده با او اينكه
اول فصل در و كنش اين دربدهد خود اثر به داستاني حال عين در و كليپگونه حالتي
مكزيك او.نيست مدرن وسترنهاي با بيشباهت كه ميسازد تاثيرگذار نماي يك فوئنتس
تكنيك اين با او واقع در.ميكند معرفي گذرا و تصاويركوتاه در و كرده تكه تكه را
رمان بقيه ثقل و اتكا نقطه متني حافظه اين كه ميسازد حافظهاي خود متن براي
بونوئل درباره او. ديد ميتوان جا همين در را بونوئل به علاقهفوئنتس.ميشود
ما دنياي در كه مياندازد فكر اين به را مرگبونوئل و عشق پيوسته ماهيت":ميگويد
امكان ، تمامي معماي عشق ، از بيش بس قلمروناممكن ، مرگ ، است عشق از آسانتر مردن
عشق به تا ميپوشند شر رداي بونوئل شيطاني شخصيتهاي بدينسان.است امكانپذير
مرگ يقين به را ما اما است ممنوع شر.است مطلق غيبتي مطلق مرگجلوه كه چرا برسند
تعريف اين "نميكند مطمئن عشق امكان از را ما اما است نيكيپذيرفته.ميرساند
پوست در او كه است چيزي همان عين دقيقا بونوئل سينماي از فوئنتس صريح و هولناك
مشهود رمان در او سينمايي تكنيكهاي گفتم كه طور هماناست ساخته ما براي انداختن
را آدمهايش قسمت اين در بونوئل.است يافتن قابل آن در بونوئل هول و وحشت آن و است
تلاش سياهي و پاكي دادن قرار هم كنار با او ، .آناليزميكند مرگ و عشق دايره در
و نميشود علني گاه هيچ تعريف اين اما دهد ارائه عشق از تعريفجديد يك كه ميكند
براي تنها و تنها داستاني خاص نتيجه بدونيك تعليق صفحه صدها و است ادبيات اين
ديگر.خوانديم شاهكار قصه يك خب كه است اين آن ميگذاردو باقي حس يك خواننده
را اين متن چون نميشود انجام انداختن پوست درباره ابداعيفلسفي و سخيف تاويلهاي
.است كل داناي و راوي من بين آمد و رفت اينرمان در فوئنتس تكنيك دومين.نميطلبد
قسمتهايي و اول فصل از غير به) رمان كل من نظر به.است زباني تكنيك يك ايندقيقا
روايت يك سوي و سمت به داستان گاه كه اين ميشودو روايت راوي من ديد از (كوتاه
لحن تغيير با اواست لحن از فوئنتس موثر استفاده دقيقا ميبرد پناه كل داناي
.ميشود ديده رمان پايان تا اين و ميآورد وجود به را روايت چندگانگي توهم روايت
سراغ به بعد و بخواند را انداختن پوست خوانندهايكه:دور خويشاوندان - 2
.باشد نفر يك كتاب دو اين نويسنده كه نكند باور شايد برود خويشاونداندور
جو ايجاد با و شد پخش تهران كتاب نمايشگاه مفيديدر مصطفي ترجمه با دور خويشاوندان
با صدساله پيرمرد يك داستان رمان اين.كرد پيدا خوبي فوئنتسخوانياقبال دوباره
.است شده ساخته متفاوت كاملا روايتي با و غيربومي فضاي يك در كه است خاطراتش
.دارد وجود فوئنتس كارهاي از بسياري در !مرگ دم پيرمردان خاطرهنويسيو تم البته
متني گذشته بازآفريني و بازسازي و خاطرهگويي گونهاي دچار او آثار اصولاتمامي
نوع گاه و دارد داشتنياش دوست بنمايه اين از متفاوتي اجراي فوئنتس اما هستند خود
روبهرو جديد جهانبيني يك با ما كه است ديگريمتفاوت با گونهاي به داستاني اجراي
عكس بر رمان روايت.است شده نوشته گونه همين به دقيقا خويشاونداندور; ميشويم
خاطراتي انبوه ميان اين در كه است ساكن كشدارو كند ، روايتي انداختن پوست كتاب
به اثر روايي و زباني سكون با شخصيتها فيزيكي ايستايي.ميشوند زنده بيدزده
شده هدايت روانشناختي و فرانسوي نگاه يك سمت به رمان كه شده درهمعجين گونهاي
جاي در فرانسوي ديد اين اصولا و هستند آدمهايشفرانسوي از چندي و رمان مكان.است
به منحصر جادويي رئاليسم آخر فصل در و رمان اواخر در تنها كردهاست ، رخنه رمان جاي
.مينمايد هضم قابل را خستهكننده سكون و ايستايي آن ميشكندو را فضا فوئنتس فرد
خود دچار را خواننده كه چنبري و معما نوعي.است تنفس قابل شدت مرگبه گستره اين در
آنكه از پيش آورم خيال در را مكزيك كه بودم منآموخته":مينويسد فوئنتس.ميكند
تا بكوشم و نگويم ميفهميدم را آنچه ديگر آنكه براي راهيبود اين سرانجامبشناسمش
.نميدانستم كه را آنچهبگويم بود مهم براستي كه را آنچه ميدانستم آنچه از فراتر
دو و فرهنگ دو تقابل است گرفته شكل داستاني موقعيت يك با كل در خويشاونداندور "
و دور سالهاي به را پيرمرد كودكانه بازي همراهيك به فرانسوي - مكزيكي همزاد
تنها موقعيت اين در.ميگذارد باقي قرمزي توپ حسرت در را او و ميبرد كودكيخود
در رمان زنده شخصيتهاي فلاشبك اين ديالكتيك در ميشوندو زنده كه هستند مردگان
خواننده توي كه ميرود پيش جايي تا دايره اين ميگيرندو قرار مردهها اين كنار
كاملا دور خويشاوندان در زمان !دهي تشخيص مردهها از را زندهها نميتواني
بزرگي تغيير خنك "نسيم" يك ورود با كه شده طراحي گونهاي به نوعفضا است ايستاده
رمان خوانش و ميكند حذف را همذاتپندار خواننده دليلرمان همين به !ميشود احساس
پختگي دوره در دور خويشاوندان بگذريم اين از !دارد نياز ادبي غيرت وسواسو يك به
جغرافيايي مكان يك دل در ديگر او آرماني مكزيك دورهايكه است ، شده نوشته نويسنده
رويكرد يك ارائه براي نويسندهاش تلاش و تجربه را انداختن پوست اگر.نميگنجد
"پروستي" جهانبيني و سيستم يك به را ما خويشاونداندور بدانيم ، "جويسوار"
تبديل كودكانه بازي يك به رفته دست از زمان جستوجوي عطرچاي.ميكند راهنمايي
.ميشوند سلاخي رواني لحاظ از متن دل در آدمها و فراموششده موقتا زمان ميشود ،
دايرهاي ساختار يك دچار رمانش پروست برعكسمارسل كه است اين در فوئنتس ظرافت
ساخته معماهاي به پاسخ درصدد رمانش نويسندهدر.ميشود تمام او رمان بلكه نميگردد
رويا فضاي و رئاليستي فضاي نتواند خواننده ميشودكه باعث رويكرد اين نيست خود شده
آن در كه ميشود ساخته آبستره فضاي يك دليل همين به تمييزدهد را رمان گونه
فوئنتس.گرفتهاند قرار هم كنار در گونه پروست روياپردازيهاي بالزاكيبا رئاليسم
".هست معمايي دهم نشان كه بود اين من سعي كنم ، حل را معمايي نخواستم هرگز"
ميگويد
توانسته زيرا است يادماندني به و شيرين اثري سختياش تمام با دور
خويشاوندان
و خوب ترجمه با رمان اين.آورد وجود به شعر - نوعيرمان آهنگين و تغزلي بازباني
.است شده چاپ نيلوفر نشر توسط مفيدي مصطفي توجه قابل
يك ميشود محسوب مهم نويسندهاي اينكه بر علاوه كارلوسفوئنتس:سرهيدرا - 3
به مختلفش مقالات و متعدد سخنرانيهاي در او.هست نيز اجتماعي - سياسي نظريهپرداز
با مبارزه و جهان در مكزيك جايگاهميپردازد خود سياسي تحليلهاي و آرا بيان
دورهاي علت به وي.هستند او سياسي دغدغههاي شوروياز دورتر كمي و آمريكا استعمار
منتقدان صدر در همواره كشور اين نقد به علاقهاش و آمريكا در زندگيكوتاه
در كه رمانياست نوشته را سرهيدرا رمان اينديد با فوئنتس.است آمريكا سياستهاي
در فوئنتس.است شده منتشر آگاه نشر توسط ميرعباسي كاوه ترجمه به گذشته هفته چند
را خود رمان پيرنگ يوناني اسطورههاي ماندگارترين از بازخوانييكي با سرهيدرا
سر چند آن سرهاي از يك هر قطع با كه است هولناك هيدرااژدهايي.است كرده طراحي
استفاده با نويسنده.ميشود كشته هركول توسط آخر در ايناژدها ميشود روييده ديگر
مانند روز سياسي كلان مسائل آن در كه جاسوسينوشته - پليسي قصه يك اسطوره اين از
نوعي به سرهيدرا.ميدارند وا كنش به را شخصيتها...و نفت اسرائيل ، اعراب ،
سياسي بازي يك وارد ناخواسته فردي.نويسندهاست اثر محورترين معما و اكشنترين
مسائل همهميبيند را خود دشمنان و دوستان مرگمعشوقه ، مختلفي مراحل طي و ميشود
نميتواند مدرن هركول اين اما ميشوند مربوط هم به پليسي آثار اكثر ساختار مانند
فوئنتس.ميشود پاروديك ديوانگي نوعي دچار آخر در كندو نابود را سيستم اين
دستناخوردگي يا اصالت دعوي نميتواند ديگر است آمده همگان چشم به آنچه"
ميگويد
بازنويسي ناممكن رماني چون و شده عرضه روياوار تئاتري
چون كه تاريخ.باشد داشته
اين باشد ، مضحكهاي فقط تاريخ اگر امامينمايد مضحكهاي گونه هموارهبه شده
در دقيقا منطق اين اما كرده بيان كوندرا درباره را اينگفتهها او ".است تراژدي
را رمان تراژيك حال عين در و مضحك ملغمه يك.ميكند سرهيدراصدق رمان و او خود باب
جالب تكنيك.است كرده بازخواني را آن او كه مدرن جهان نوعيتاريخاست برگرفته در
اما ميكند دنبال را مستقيم خط يك اينكه با رمان.است قصهها چندگانگي در رمان
سير اين ميزند خود قصههاي آفريدن و كشتن به دست هيدرايافسانهاي ساختار براساس
يا و ميشوند متولد رمان در آدمهايي مرگشخصيتي ، با دارد وجود اثر اجزاي تمام در
نوعي تكنيك اين كنار در.ميآيد وجود به ديگر قصه چند قصهاي شدن تمام با
تظلمخواهي و مانيفست يك به شدن تبديل از را هيجانانگيزرمان و پليسي پازلبندي
همچنين و پليسي رمان در شده تعريف ساختارهاي بنفكني با فوئنتس.ميكند دور سياسي
در ادبي پستمدرنيسم مشخص رگههاي كه خلقميكند ادبي جديد موقعيت يك هيدرا اسطوره
پاياني روايت با آغازين روايت شدن منگنه و گروتسكواررمان دور.است مشهود آن
چيزي بهت و غم جز قهرماندوست و ماجراجو خواننده براي ميكندو ديوانه را شخصيت
خشم گاهي كه است مشخص قدري به روز مسائل سرهيدرادرباره صراحت.نميگذارد باقي
.كرد احساس بين اين در ميتوان را نويسنده
را اين خود و هستند شطرنج بازي يك براي وسيلهاي و ابزار همگي رمان آدمهاي
پيغامي در فوئنتس !ميطلبد ديگر جايي رمان ادبي ويژگيهاي درباره بحث.نميدانند
ما":ميگويد او !آرزو يك ميكشد رخ به را آرماني ديد يك هم باز استعمارگر جهان به
به شماشد نخواهد كامل خودمان حافظه و تخيل ورنه داريم ، نياز تخيلشما و حافظه به
را خود آينده تا ما ، تخيل به و كنيد آزاد را خود گذشته تا داريد نياز ما حافظه
يادآريم ، به را يكديگر بياييد.باشيم ايننيمكره بر زماني دير شايد ما.كنيد كامل
رويم بيرون مداخله و گرسنگي و سركوب شب از هم بياييدبا.بشماريم محترم را يكديگر
".دوازده به مانده ربعي ما براي و باشد صلوظهر در خورشيد شما براي اگر حتي
به فوئنتس كارلوس نوشته ديگران با خودم كتاب از عينا گيومه داخل گفتههاي:x
.است شده انتخاب كوثري عبدالله ترجمه
43_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
The murderer is fox
يا عجيب شايددارم ايدهاي من.ديوي نده تكان را سرت":گفت مصمم لحني ليندابا
شايد و نشده تجربه قبلا كه است چيزي اينتنها و كردم فكر خيلي اما باشد ، بچهگانه
ديوي بخواهيم ، ملاقات وقت او از و بنويسيم نامهاي كويين الري به بياباشد درست
".فاكس
روباه حكايت _6
.ريخت نوشيدني خودش و ديوي و ليندا براي كرد ، هدايت سالن به را آنها الري
شهرشما از من.خوشوقتم ميبينم را رايتزويل ديگراهالي بار كه اين از البته":گفت
"است؟ چطور بردفورد يعني ;رايت پاتريشيا حال.بود خوشمآمده خيلي
آقاي خوشبختند ، خيلي كارت و او.بود كه همانطوراست پتي.است خوب":گفت ليندا
".خوشبخت خيلي كويين ،
به و بود نشسته شگفتزدهاي پسربچه مثل و گذاشته رويزانوها را دستها ديوي
.نميداد نشان توجهي او به الري.ميكرد نگاه اطرافش
؟ است چطور پت دختر _
هم خوشگل پسر يك ميدانيد؟ دارد ، فرزند دو پتي.شده خانم يك حالا كوچولو نورا _
.شد متولد پارسال
نامهاي راستي.ميدانم را بچهها پدر حال ميكنم گمان":گفت و كرد خندهاي الري
تعريف خيلي شوهرتان و شما از.رسيد شما نامه همراه.فاكس خانم كردم ، دريافت پت از
".بود كرده
او.زدم تلفن او به بنويسم ، نامه شما به كه اين از پيش..دارد لطف ما به پتي
.ميفرستد يادداشتي شما براي كه گفت و است مهربان بسيار ديوي و من به نسبت
".نميزند سر ما به كه او واقعا؟":گفت ديوي
".ديوي نيست ، او تقصيركرده تلفن بارها او":گفت آرامي به ليندا
.شد سرخ ديوي رنگ
هستند؟ باخبر شما مشكل از كارت يا پيت آيا -
و مادر به حتي ما.نميداند چيزي كس هيچ كويين ، آقاي نه آه ، ":گفت عجله با ليندا
حرفي داد روي توفاني شب آن چه آن درباره يعني...نگفتهايم چيزي هم پاپا
".كنند درك را مسئله بتوانند آنها كه نميكنيم فكر چون.نزدهايم
خب":كرد ديوي به رو ".كنيد صحبت آنها با ناچاريد بالاخره ، ":گفت اخم با الري
".هستيد متاسف خودتان براي حتما.كاپيتان
منتقد نگاه
واقعه عنكبوت
تلخ مهمان بلند داستان بر مروري
گودرزي محمدرضا
از است ، نوشته كه داستانهايي كليه به توجه با ميبايست را گلشيري سيامك
پرداختن از ممكن حد تا خود آثار در او.آورد حساب به ايران مينيماليست نويسندگان
آورده دارند داستاني مشخص كاركرد كه را نكاتي تنها و است كرده دوري زوايد و حشو به
ساده داستان طرح است ، گرفته شكل شخصيت سه با كه است بلندي داستان تلخ مهماني.است
اخراجي دانشجوي با است ، نقليه وسيله منتظر اتوبان كنار در كه استادي:است روشن و
صورت ناحق به اخراجش است معتقد دارد نام تورج كه دانشجو اين.ميكند برخورد سابقش
گذشت از پس او دغدغه تنهااست داشته سزا به نقشي اخراج اين در استاد و گرفته
شمارو ميخواسته دلم هميشه چرا نميدونم فقط":است استادش با گفتن سخن سالها
1.بگم براتون چيزهايي يه و ببينم
دارد؟ انتقامگيري قصد آيا است؟ بيگناهياش اثبات گفتن سخن اين از او انگيزه آيا
آرامشي خود ، رواني تخليه با كه داشته آن بر را او ذهني وسوسهاي صرفا اينكه يا و
به شب همان باشد ، احتمالات اين از كدام هر خواننده خوانش به توجه با كند؟ پيدا
ميكند دعوت شهر از خارج در خود باغ به شبانه را او كه ميگيرد گرم استاد با قدري
.بيفكند خود حال و گذشته زندگي بر پرتوي تدريج به تا
با خواننده تا ميگذرد ساعتهاي هشت - هفت زماني محدوده در داستان ، اين وقايع كل
اتوبان در استاد كه روزي غروب از واقعهكند درك را داستان سطوح لازم ذهني تمركز
اين محور.ميگيرد پايان بعد روز بامداد اوليه ساعتهاي در و ميشود آغاز ايستاده
به وابسته پنهان بعضا واكنشهاي تا واميدارد را شخصيتها كه است موقعيتي داستان
آشكار خواننده براي را خود درون از لايههايي و دهند بروز خود از را موقعيت اين
.سازند
بيفتد دام به لحظه به لحظه و ناخودآگاه ميشود ، ناچار راوي شده ، ايجاد موقعيت در
را خود روح و برود پيش به واقعه عنكبوت شده تنيده تارهاي مركز سوي به مگس مثل و
رخ خاصي حادثه (آن صفحه از 180 صفحه 150) داستان اعظم بخش در هرچند.كند عريان
اما ميرود ، پيش ذرهذره و جزءجزء بيرون ، زندگي موازات به داستان و نميدهد
هرچند هست ، كه تعليقي.است حاكم آن كليت بر زيرپوستي تعليقي و است تند آن ضرباهنگ
واقع در.نداند را آن چيستي و چرايي و نباشد آگاه آن كيف و كم از درستي به خواننده
مسخر را خواننده وجود شده فراموش بويي يا و بينام مزهاي مانند داستان اين تعليق
شيوه اين كليد.ميسازد داستان دنباله پيگيري شايق را او لحظه هر و ميكند
.است كردن بيان را آن مغز و پرداختن مطلب كنه به آشكار و صريح روايت ،
تورج اخراج ماجراي اول روايتميشود دنبال همزمان روايت دو بلند داستان اين در
رفته برباد عشق درباره كندوكاو مركزش در كه اوست كنوني زندگي از گوشههايي شرح و
داستان اول سطح است ، آشكارتر روايت اين كه آنجا از.دارد قرار كنونياش عشق و او
ميدهد ، تشكيل را داستان دوم سطح و است پنهانيتر كه دوم روايت اما.ميپوشاند را
روايت ايناست متكي او شخصيت قوت و ضعف نقاط و راوي دروني خصلتهاي شدن آشكار بر
.ميافكند نيز ماهرخ همسرش با راوي روابط بر كمرنگ هرچند پرتوي
بدگمانيها ، شكها ، نويسنده ، كه است آن بخش اين زيباشناختي تاثير فزوني دليل
طريق از غيرمستقيم شيوهاي كمك به و تمام مهارت با را راوي تندخوييهاي و ترديدها
از يكي بلند داستان اين نگارنده اعتقاد به.است داده نشان كوچك و ريز نشانههايي
مستحكم و بهسامان ساختي نهتنها آن در كه چرا است ، گلشيري سيامك كارهاي شاخصترين
موفق كليتي آن ايجاز و داستان پالوده نثر راوي ، بيطرفانه لحن بلكه دارد ، وجود
يك خستگي ، احساس بيهيچ را بلند داستان اين ميتوان كه همين و است كرده ايجاد را
.است آن قوت نقاط از خواند ، نفس
مشغول خود به را خواننده ذهن كه داستان اين درباره نكته دو به اشاره اما
او حق در است معتقد تورج كه اجحافي به توجه با كه اين ابتدا.است ضروري ميدارد ،
نفوذ تحت عمدتا هم واقعه اين و كردهاند اخراج بيگناه را او و شده داشته روا
همان در و كند عمل غيراستادانه نميبايست استاد كه است طبيعيتر گرفته ، صورت راوي
او همراه كه كند يگانگي احساس تورج با طوري (سالها از پس) ساعت چند طي و اول نشست
منطق.است داستان پايانبندي دوم نكته.برود شهر از خارج در دورافتادهاي باغ به
است قرار و است متكي بيروني حادثه بر كمتر گلشيري سيامك نگارش شيوه و داستان اين
پرحادثه پايان كه ميرسد نظر به خاطر همين به بجوشد ، معمول زندگي دل از واقعه
و تورج با راوي بيجهت درگيري آنكه بهخصوص.است شده سرهمبندي اندكي داستان ، اين
كه ماشيني معجزهوار و تصادفي شدن پيدا آن هم انتها در و پرهيجان گريز و تعقيب آن
اين همگي ميشود ، پيدا سروكلهاش پرت منطقه آن در بامداد ، اوليه ساعتهاي آن در
.ميكنند تقويت را ظن
تورج افشاگري از پس استاد ، غيراستادانه رفتار بر نكته دو اين بنيان شايد
تاب را تورج افشاگري خونسردي ، با راوي اگر باشد ، متكي او اوليه عشق درباره
همخوانتر شخصيتياش جايگاه با رفتارش ميگذراند ، سر از را حادثه موج و
ميآورد
و گيراست داستاني تلخ ، مهماني بلند داستان ميكنيم تاكيد باز همه اين با.بود
.است موفقيتش اصلي عامل آن خوشخواني و رواني و ايجاز
|