جهان واقعيت برابر در واقعيتي
فرهنگي يادداشت
منتقد نگاه
جهان واقعيت برابر در واقعيتي
قبل سال بيست در گلشيري هوشنگ با نشده منتشر گفتوگويي
يوسفي حامد
برانگيزترين بحث از يكي معاصر ايراني قصه دوم نسل مطرح چهرههاي از گلشيري هوشنگ
مانع او سياسي چهره حياتش ، آخر سالهاي در كه است اخير دهههاي در ادبي چهرههاي
بود معاصر نويسندگان معدود از گلشيري اين بر علاوه.شد آثارش جدي تحليل و نقد از
مجال ، اين مدد به.كند ترسيم توجهي قابل چهره خود از توانست ايران از خارج در كه
تاثيرگذارترين از گلشيري.شد ترجمه دنيا زنده زبانهاي به او از نيز آثاري
رفت خود روزگار رئاليستي ادبيات جنگ به آثارش نخستين با كه است ايراني قصهنويسان
انتقاد زمان آن تا ما قصهنويسي كارنامه بر "رماننويسي سال سي" مهم مقاله با و
در خود تماشاي براي آينه نوعي را داستان كه كسي عنوان به پس آن از و ساخت وارد
.رفت متوسط و رئاليستي آثار با جنگ به ميدانست ، ديگران با ارتباط
احمد آبادي ، دولت محمود چون متاخرتري نويسندگان بر گلشيري نقدهاي ميان اين در
بر علاوه.است بوده نقدها برانگيزترين بحث از براهني رضا و دانشور سيمين محمود ،
برجاي انكاري غيرقابل حضور معاصر ، ادبي حلقههاي رهبري و هدايت با گلشيري اين
حضور اين.دانست آن رهروان از ميتوان را سوم نسل قصهنويسان از بسياري كه گذاشت
نقد به تا آورد فراهم ديگران براي فرصت و مجال كمتر كه ساخت نويسندهاي گلشيري ، از
با است نشده منتشر گفتوگويي مشروح ميآيد پي در آنچه.بپردازند او آثار تحليل و
وسايل لابهلاي در پيش چندي دوستانم از يكي را آن نوار كه گلشيري هوشنگ زندهياد
گفتوگو ظاهرا.نميآورد خاطر به چيزي محتوايش درباره اما.كرد پيدا كتابخانهاش
دانشجويان از تن دو توسط اصفهان درشهر و انقلاب پيروزي از پس سالهاي نخستين در
نام متاسفانه و شده انجام او با گلشيري هوشنگ داستاننويسي كلاسهاي
صداها روي از نتوانستند شنيدند را نوار كه هم دوستاني.نيست مشخص مصاحبهكنندگان
.بزنند حدسي
خيلي را جامعهاش كوچههاي بتواند كسي است ممكن نيست عكسبرداري واقعيت از مقصود
دهد نشان خوب خيلي را دهقان يك زندگي دهد ، نشان خوب خيلي را خانواده دهد ، نشان خوب
بكند منعكس را واقعيت باشد توانسته او نيست معلوم اما
ادبيات واقعيت ، با رابطه در ادبيات ميكند؟ كار چه است گرسنه كه جهاني در ادبيات&
.آخر الي و...سياست با رابطه در
...رئاليسم پس.كند منعكس عينه به را واقعيت نميتواند ادبيات معتقدم من
اول.ميشود شاخهشاخه خيلي بحث كنيد شروع آخر از اگر !گلشيري آقاي ببخشيد&
.برسيم جزئيات به بتوانيم بعد تا چيست ادبيات بگوييم
خلق ادبيات:قبل نقطه همان به برميگرديم باز بدهم جواب من هم را اين اگر حتي خب
اين ميخورد درد چه به بپرسيد است ممكن حالا.جهان واقعيت مقابل در است واقعيتي
هست؟ اين آرزويش گرچه كند ، منعكس را واقعيت نميتواند كه ادبياتي
به را آن ميگيرد ، قرار واقعيت مقابل در واقعي جهان المثناي اين گفت بايد جواب در
تغيير را آن و كنيم شك موجود واقعيت در ميتوانيم ما ترتيب اين به و ميكشد پرسش
كه اين اما.ميشود مطرح هم مسايل ساير در و سياست در ادبيات جهت همين بهدهيم
فراهم خامي مواد يا جامعهشناس براي ميكند فراهم خامي مواد ادبيات كنيم فكر
ما جامعه در چون منتها.نيست اين اصلا.نيست درستي تصور روانكاو براي ميكند
تحقيقاتي يك روستاها مورد در فيالمثل كه نيست محققي مثلا يا نيست جامعهشناسي
همه كردهاند فكر بعضي وقت آن باشد ، كرده مطالعه طبقه فلان درباره يا باشد كرده
انجام را وظايف اين دارند هم داستاننويسها و است داستاننويس برعهده وظايف اين
نشان را دهاتيها ميدهند ، نشان را بورژواها خرده داستانهايشان در و ميدهند
دادن نشان در داستاننويسان كنيم فرض اگر حتي كه معتقدم من اماآخر الي و ميدهند
چيزي چه كه است اينجا نكته باز _ نميشوند اصلا كه _ بشوند هم موفق امور اين
اضافه جهان اين به چيزي ادبيات كه حالي در.نشده اضافه چيزي جهان؟ به شده اضافه
اما نيست ، پيدا ادبي اثر آن خلق از قبل خلااش كه چيزي آن.بكند بايد يا ميكند ،
.شده اضافه چيزي كه ميشود معلوم بعدا
مقابل در واقعيتي يا جهان مقابل در واقعيتي يعني داديد ، توضيح كه واقعيتي اين&
بدهيم برش را چيزي بايد آيا كجاست؟ روي گذاشتن انگشت است؟ واقعيتي نوع چه واقعيت ،
برسيم؟ آن به تا
كه جامعهاي براي ايدهآلش و فرهنگش تمام ناچار به باشد ، داشته ديدگاهي چنين هركس
در اينها همه دارد ، موجود واقعيت به كه اعتراضاتي و باشد داشته وجود دارد دوست
.ميشود منعكس كارش
هستيد؟ حساستر قسمتش كدام روي شما&
مختلفي مسايل هم فرد هر براي و است مختلف هركس براي دغدغهها اينكه به توجه با خب
فرياد اين باشد ، هشدار اين ميخواستم "راعي گمشده بره" در فيالمثل..دارد وجود
نيازهاي پاسخگوي گذشته است ، شدن ويران حال در چيز همه جلد همين تا:كه شود زده
از اجتماعي و سياسي مسايل در ما گذشته سال سي _ بيست تجربههاي نيست ، امروز انسان
پاسخگوي نميتواند امروز جوابها همان بوده ، اسفبار نتايجش بوده ، غلط بن و ريشه
يعني تخيل ، به كردن اضافه با را مجموعه اين ميخواستم صورت هر در.باشد ما نيازهاي
در شود متوجه كه بدهم خواننده به ميكند ، عوض را واقعيت و ميدهد آدم كه برشهايي
هنوز البته) بكند گوشهگيري يا كند ، فرار يا كند ، خودكشي بايد يا ;است برهوتي چه
بكند كاري كه اين يا و (كرده مرحلهگير اين در راعي چون ميكند كار چه نيست معلوم
ميكردم دنبال من كه هدفي جا اين در يعني.است اين مسئله فعلا.باشد ديگر كاري كه
به هشدار اين اضافات ، و حذف با يعني شده ، داده واقعيت به كه برشهايي با بود اين
.خودش زاويه از فقط نه كند ، نگاه هم زاويه اين از را ما جهان كه شود داده خواننده
آن را واقعيت يعني.بنويسد را بيرون واقعيت نميتواند نويسندهاي هيچ حال هر به&
نيست ، ثابتي چيز واقعيت اولا چون.بنويسد است جاري خودش ذهن از بيرون كه طور
را آن بايد بنويسد را چيزي كه اين براي نويسندهاي هر ثاني در و است حركت در هميشه
گوريو بابا وقتي من":كه ميخواندم "ادبيات وظيفه" كتاب در.دهد عبور ذهنش صافي از
حركت دارم بالزاك پاريس در نميكنم ، حركت گوريو بابا زمان پاريس در ميخوانم را
بالزاك پاريس ساخت ، را زمان آن پاريس بالزاك آثار روي از يعنينميشود ".ميكنم
.ساخت ميشود را
در كه واقعيتي با رابطهاي هيچ اين كه برسيم است ممكن نتيجه اين به ميآيد نظر به
بين هست بستان _ بده يك.نيست طور اين كه حالي درندارد داشته وجود بالزاك زمان
ديده "درون" از مسايل كه است اين تفاوتش فقط.دارد وجود كه جامعهاي اين و فرد اين
همين به.ميبيند برون از كس اين _ است علم اهل كه كسي مثل ،"برون" از نه شدهاند ،
اينطور يعني.موجود واقعيت كه است ارزشمند همانقدر ادبيات واقعيت ميگوييم دليل
از عناصري چون باشد ، نداشته "واقعي پاريس" با مناسبتي هيچ "بالزاك پاريس" كه نيست
اصل تبع به مترجم كتاب حاشيه در "پارم صومعه" كتاب در !ببينيد مثلا.گرفته را آن
استاندال كه بهخصوصي پارك اين:كه است نوشته پاورقي منتقد ، يك تبع به يا كتاب
كه بگويد ميخواهد انگار.نيست نظيرش و ندارد وجود شهر فلان در ميدهد توضيح دارد
را خودش پارك استاندال كه بگوييم ميتوانيم حقيقت دركجاست نيست معلوم پارك اين
كه پاركهايي تمام تركيب از آمده استاندال:كه است اين سادهاش اما است ، كرده درست
كه كرده درست پاركي...و آدمهايش رفتار داستاناش ، ساختمان مطابق و ديده
هم موجود پاركهاي از كدام هيچ اما گرفته امانت به را موجود پاركهاي از چيزهايي
.نيست
بتواند كسي است ممكن.نيست عكسبرداري واقعيت ، از مقصود كه باشيم داشته توجه بايد
يك زندگي دهد ، نشان خوب خيلي را خانواده دهد ، نشان خوب خيلي را جامعهاش كوچههاي
.بكند منعكس را واقعيت باشد توانسته او نيست معلوم اما دهد ، نشان خوب خيلي را دهقان
مسئله.بكنيم منعكس را واقعيت همه و برويم فيلمبرداري دوربين يك با ميتوانستيم
و هستند تاثير منشاء جامعه اين در كه نيروهايي دهد تشخيص بتواند كه است اين
كه اينها و قال و داد با نه هم آن.هستند كدامها هستند مرگ به رو كه نيروهايي
اصلا كه بسازد الگو بهعنوان را آدمهايي خوانده كه كتابهايي اساس بر بيايد
.باشند داشته وجود نميتوانند
"نيستم فاحشه من خدا به" داستان مثلا ميكنيد؟ انتخاب شما را واقعيتي نوع چه &
و بگيرد صورت بايد ضرورت يك برحسب واقعيت انتخاب چون است؟ ضرورت يك شما نظر به آيا
در ديگري مسئله اصلا و كردهايد اشاره خاص قشر يك به فقط شما داستان اين در
.نيست داستان
كرد ، صحبت اثباتي صورت به نميشود چيست ، كوتاه داستان واقعا كه اول ، قسمت درباره
داستان شود داستان وارد اگر چيزهايي چه بگوييم ميتوانيم اما.است مشكل بسيار چون
تجربههاي به كسي اگر او از بعد داريم ، را موپاسان تجربه تا ما وقتي مثلا.نيست
موپاسان معيارهاي نظر از كه بنويسد داستان نحوي به و باشد نكرده توجه موپاسان
كه است اين من براي كوتاه داستان مسئله.است ضعيفي داستان اين خب باشد ، پايينتر
بهترش خيلي نمونههاي ميشد كه كردهايم كوتاه داستان در كارهايي يك تاتيتاتي ما
داستان يكجور بايد ما ميآيد نظر به پس.كرد پيدا غربي داستاننويسهاي در را
خاصي داستان نوع جهان كجاي هيچ در.ندارد وجود چيزي چنين اما.كنيم ايجاد ايراني
و رنگ با البته و دارد جهاني مختصاتي داستان چون.ندارد وجود منطقه يك مخصوص
فرم و شكل وگرنه.محلي رسوم و آداب محلي ، مسايل محلي ، حوادث محلي ، لعابهاي
من براي كه معيارهايياست موسيقي مثل است ، سينما مثل.است جهاني تماما اصلياش
قرار توجه مورد را چخوف _ موپاسان شاخه دو هر كه است اين است مطرح كوتاه داستان در
ته ميخواهم را محكمي ساختمان چنين و دارم قبول را موپاسان محكم ساختمان مندهم
روي بر.نميشوم ساختمان اين تسليم ظاهر در اما.باشم داشته پنهان صورت به داستانم
نظر از اين.ميدهم انجام را خودم كارهاي دارد كمرنگي بسيار شماي كه ساختماني اين
هم و دارد ساختماني يك شويد متوجه هم ميخوانيد را داستان وقتي يعني.است شكلبندي
.گفتم كه شاخه دو اين از تركيبي يعنياست بيساختمان بگوييد نميتوانيد.ندارد
خاص قشر يك كه "نيستم فاحشه من خدا به" در.كرديد اشاره كه دومي مسئله اما
آدم اوقات گاهي !ببينيد..گذرانديم ما كه دردناكي سالهاي هستدر روشنفكري
پنجساله ، سهساله ، دوساله ، نيازهاي مثلا دهد ، پاسخ هم آنياش نيازهاي به بايد
تكنيكيترين از يكي كه ميكنم فكر داستاننويسي قدرت و تكنيكي نظر از.ششساله
اين روي از كه هم معاصر داستاننويسهاي از ديگر نفر دو.است من داستانهاي
اين انتخاب علت اما.بودهاند ناموفق نوشتهاند ، داستان و كردهاند گرتهبرداري
را آدمهايي _ بود هم بدي خيلي زمانه كه _ زمان آن در كه بود اين من براي مسئله
ميزنند فرياد همچنان ولي فروختهاند را وجودشان تمام كه بكند رسوا آدم ميخواست
سال ده دارد امكان صورت ، هر بهميدهند فريب را خودشان و نيستيم اينطور ما كه
همين يا نباشد ، مطرح اصلا مسئلهاي چنين ديگر سال بيست يا ديگر ، سال پانزده ديگر ،
نشان بسياريشان ما روشنفكران كنم چاپ را داستانها اين ميخواهم من كه حالا
در هشدار اين بايد خب ولي.نيستند ميگويد داستان اين كه بدي اين به كه دادهاند
يا بداند قبل از نميتواند آدم اصلا.ميشد زده بايد حرف اين ميشد ، داده وقت آن
نويسنده.بود خواهد مطرح هميشه براي انتخابي چه موضوعي ، چه تمي ، چه كه كند تعيين
در كه را چيزي آن كرده ، متاثرش كه را چيزي آن تا ميكند را تلاشش تمام فقط
كنار در بعدا تا كند عرضه و دربياورد داستان صورت به را آن دارد ، حضور جامعهاش
يا و نيست دريغي كه ميشود فراموش واقعا يا حالا.بگيرد قرار ديگرش تجربيات
پنجاه سال ، سي از بعد نويسندهاي دارد امكان همين براي.ميشود كلاسيك و ميماند
زمانه در او كه است اين مسئله.نيست دريغي هيچ و شود فراموش كلي به سال صد سال ،
را كسي يقه ميروند آدمها كه هست موقعي يك.داده نشان را عكسالعملش خودش
اما ببرند ، را طرف سر است ممكن حتي ميدهند ، فحشش و گوشش توي ميزنند و ميگيرند
و داد و بدهد شعار ندارد حق بدهد ، نشان را خروشش و خشم اين ميخواهد وقتي نويسنده
فراموش بود ضعيف اگر حالا.كند مطرح داستان صورت به را آن ميتواند كند ، قال
و رو حرفهاي حتي كه مسئله اين براي ميشود نمونهاي داستانش بود قوي اگر و ميشود
.كرد بيان ميشود داستان توي هم را سطحي
صورت به ميكنند متاثرش كه را جريانهايي است اين وظيفهاش داستاننويس يك يعني&
باشد؟ درست ميتواند تزي چنين ما فعلي شرايط در آيا.دربياورد داستان
مثلا ".ميكند متاثر را او كه آنهايي" بگوييم اگر است خودپرستي خيلي اين !نه
مثل درست !بزنم فرياد بردارم بعد و بشوم ناراحت خاصي مسئله يك از بنده كه كن فرض
مسئله نتوانسته باشد ، اين اگر داستاننويس !است ملانصرالدين كوبيدن خود به سوزن
به دوباره و بگذراند خودش خصوصي صافي از را عام مسئله يا بكند عام را خودش خصوصي
.برگرداند عام سطح
مثال شما داستانهاي در ميتوانم من كه داستانهايي بهترين از يكي !شدم متوجه&
همان يعني.بردارد در را زمانه دقيقا كه است "من چيني عروسك" داستان بزنم ،
.بدهد هشدار جهان واقعيت برابر در ما به ميتواند و ميكنيم صحبت آن از كه واقعيتي
خوانندههاي نميكنم فكر من.است كرده تغيير وضع معتقدم من خواننده لحاظ از اما
ما ، معاصر داستانهاي در تغيير اين آيا.باشند پيش سال پنج خوانندههاي مثل امروز
ميخورد؟ چشم به شما ، داستانهاي خصوصا
"...چيني عروسك" در كه مسئلهاي آن !ببينيد.است مهمي نكته خيلي اين !باريكلا
حالا امانميرسيد خواننده گوش به وسيلهاي هيچ به زمان آن در شود ، مطرح است قرار
پس.ميرسد همه گوش به راحت خيلي كند منتقل ميخواهد "چيني عروسك" كه مفهومي همان
يعني.ميكند حمل كمتري بار است ، كمتر امروزه "چيني عروسك" ارزش ميآيد نظر به
نوشتههاي در ميشود و است كمتر خبرياش بار اين حالا كه داشته خبري بار يك قبلا
اين و ميشود مطرح اينجا كه مسئلهاي پس ديد ، غنيتري بسيار خبري بارهاي ديگر
.است عرضه نحوه است ، تكنيك اساس و اصل:كه است اين است خوبي مثال برايش هم نمونه
ارائه خوبي كار خوب تكنيك با بيارزشي چيز از ميشود كه نيست اين مفهومش اين البته
همين ما داشت امكان كه است اين مسئله بلكه.نيست ممكن اصلا چيزي چنين چون.داد
حالي در.داشت خبري بار فقط وقت آن و بكنيم مطرح افتضاح ضعيف تكنيك يك با را موضوع
.است باارزش هنوز داده دست از را خبرياش بار كه هم الان "چيني عروسك" داستان كه
قرار او ، پوست در ساله ، شش _ پنج كوچك بچه يك شرايط در ما كه اين خاطر به چرا؟
كبريتهايش چوب و عروسكها با كه بچهگانهاي ساده خيلي بازي طريق از و ميگيريم
خودش بازي در دختر و ميكنيم بازسازي بداند او خود اينكه بدون را فاجعه همه ميكند
به را خبر ما اينكه مثلاست رفته بين از پدرش ميشود متوجه ناخودآگاه كه است
بود ، بيشتر بردش شد منتشر كه وقتي آن داستان اين البتهميكنيم منتقل منشور وسيله
داستان چونباشد قويتر هنرياش برد است ممكن حالا ولي بود ، بيشتر خبرياش برد
ذهنهاي اعماق تا را فاجعه ميخواسته بلكه كند ، بيان را فاجعه فقط نميخواسته
خواهد و ميشود و شده انجام اعمالي چه بچه يك با بدانند آنها تا ببرد هم آيندگان
.شد
به توجهتان شما كه ميكردند فكر بودند خوانده را شما داستانهاي كه بچههايي&
تكنيكهاي از و است زياد ميدهند انجام فرانسه در نو رمان نويسندگان كه كارهايي
يا "احتجاب شازده" در داريد اشيا به كه توجهي مثلا.ميكنيد استفاده خيلي آنها
چيزي كسي كه اين براي است كافي تكنيكي ركوردگذاري فقط آيا.دروني گفتار شيوههاي
است؟ كدام ميكند مطرح داستان كه مسئلهاي آن نيست ، اين اگر و كند منتشر و بنويسد
در بشريت دستاوردهاي همه نشسته اينجا هماكنون كه داستاننويسي ميكنم فكر من
و ببرد سود بايد اينها همه از و اوست كار مصالح رماننويسي و داستاننويسي زمينه
باشد داشته اطلاعاتي وسعت چنين كسي اگر خب.اوست حق اينها از هركدام به نسبت آگاهي
مطرح حالا كه مسئلهاي اما.بدهد درس.بشود رماننويسي "استاد" برود ميتواند
آن از دليل چه به و ميكند استفاده تكنيك اين از دليل چه به كه است اين ميشود
اشيا دقيق ثبت به اگر مثلا.باشد كار خود در بايد دليلش.ميكند استفاده تكنيك
اين سبك كدام و مكتب كدام يا رماننويسي شيوه كدام كه نيست اين مسئله ميكند ، توجه
يعني.باشد نشسته خاص رمان آن در تكنيك اين كه است اين مسئله ;ميدهد انجام را عمل
.كند استفاده چيز همه از و بنشيند رماننويسي قله بر بايد رماننويسي هر واقع در
نويسندهاش حتما كه _ "راعي گمشده بره" در ميزنم ، مثال.است بشر فرهنگ جزء اين
مسئله به حالا.خوانده را ذهن ناخودآگاه جريان داستانهاي هم و خوانده نو رمان هم
.ميشود وحدت خانه وارد رمان ، از جايي در راعي ، كنيم توجه رمان اين در اشيا توصيف
توصيف دقيق بهطور را اينها.ست معلوم اشيا خالي جاي.شده خالي اشيا از خانه
هر.ميكند را كار اين چرا است معلومميدهد شرح هم را ميز روي خاك حتي و ميكند
فاجعه متوجه بيشتر _ نشود خسته خواننده كه آنجا تا البته _ بكند توصيف بيشتر چه
.است دستش سيگار شخصيت "كيد و كريستين" كتاب آخرهاي در.ميزنم ديگري مثال.ميشود
فقط و نبوده بيش مضحكهاي عشق ميفهمد او و رفته ديگر مربوطه طرف كه لحظهاي در
روي توجهش تمام لحظه اين در همديگر ، به كيد و كريستين رسيدن براي بوده وسيلهاي
است ، كار در توصيفي اگر پس.خاكستر اين شكستن و خاكستر اين توصيف و ميرود سيگارش
.است نهفته خودش در توجيهش
فرهنگي يادداشت
شدهايم شومن ما همه
مجلس فرهنگي كميسيون رئيس پورنجاتي احمد دكتر
خرداد ، سهشنبه 28 همشهري ضميمه اول نگاه ستون در قوچاني محمد آقاي ناديدهام دوست
به است نقدگونهاي واقع در ايشان مقاله "شد شومن كه فيلسوفي" عنوان با دارد مطلبي
.ايران به هابرماس يورگن آقاي اخير سفر با كشور سياسي جناحهاي مواجهه نوع
پارهاي انگيزه هرچند ندارم ، را ايشان نوشته نقد و بررسي قصد مجال اين در
انجام ديدار درباره ويژه به نوشته آن ذيل و صدر طعنهزنيهاي و نازكگوييها
ميرفت ، انتظار قوچاني محمد از آنچه اما.است پوشيده من بر خاتمي ، و هابرماس نشده
واقعيت ، از بخشي طنزآميز بازتاباندن !نبود آفتزده هنداونه قاچ يك دادن نشان
چيزي مسئله ، تحليل و تفسير دقيق ، توصيف.است گمراهكننده گاه بلكه ناتمام ، كاري
چالشهاي عرصه در قضا از كه فيلسوف ، يك ظهور آيا.كرده پيدا كيميا حكم كه است
و نادر پديدهاي شومن ، يك قواره در دارد ، شنيدن براي حرفهايي ما ، جامعه فكري
به ميافكند ، پشتسر به نيمنگاهي اول ، نگاه ستون نويسنده اگر است؟ شگفتانگيز
كه درمييافت ميكرد ، نظاره گرداگردش به متاملانه و آهسته نيز ، نيمدايره اندازه
اگر من و !است مكرر قند همچون بوم ، و مرز اين در فرهيختگان ، شومنيزم شيرين قصه
ايران از رمان آن نگارش از پيش كه كند ادعا "كوري" رمان نويسنده ساراماگو جناب
كديور و سروش و شريعتي و بازرگان مگر !قوچاني آقاي.ميكنم باور است ، كرده ديدار
من گمان به.نشود سوءتفاهم كه نميبرم نامي ديگران از !نشدهاند؟ شومن ملكيان ، و
عللي و زمينهاست تاريخي و شده نهادينه واقعيت يك ما كشور در "فرهيختگان شومنيزم"
.برميشمارم را علت دو و زمينه يك.دارد
تكوين در تاريخي گسست و نابختياري پديده ، اين ماندگاري و رشد زمينه مهمترين.1
زايش زمينه جامعه ، ارادهپذير و تودهوار هويت جانسختي.است مدني جامعه پروژه
سترون مدني نهادهاي توليد از جامعه زهدان عملا و برده ميان از را مدني نهادهاي
.است ديگر كتابي و حساب را فرموده حكيم و دكوراتيو نهادهاي.است شده
ماست؟ روي پيش مدني جامعه عرفي ظرفيتهاي ايجاد براي روشن چشمانداز كدام
.است شبيهتر سرگرمكننده شوخيهاي به كه اينها !سياسي؟ احزاب
همچنان تحسينبرانگيزشان ، سماجت و تقلا همه با كه آنها !غيردولتي؟ سازمانهاي
.معركهاند پس
بودجه به متكي و سفارشي مراكز برخي جز به !آرا؟ تضارب و انديشهورزي كانونهاي
كدام؟ دولتي ،
!گرم دمشان بياورند ، دوام سپنجي بقا تئوري چنبره در بتوانند كه همين !مطبوعات؟
!بماند سربسته بدهيد اجازه !مجلس؟ !شوراها؟
كه هرشخص ، يا هرچيز اگر است فهم قابل و طبيعي بسيار زمينهاي ، و بستر چنين در
حزب همپركند را ديگر ظرفيتهاي غايب جاي دارد ، "شدن مرجع" براي قابليتي مختصر
براي وسيلهاي هم حتي و هنرشناس و هنرمند هم فيلسوف ، هم نظريهپرداز ، هم شود ،
!تفريح
و صنعت بينالمللي نمايشگاه از بازديد براي مختلف اقشار گسترده هجوم آيا
.است طبيعي پديدهاي كتاب ، بينالمللي نمايشگاه از حتي و بازرگاني
ميگويم؟ چه را ، حكومتي دستگاه حتي و را روزنامه ندارد ، واقعي حزب وقتي كه است اين
.ميدهد تغيير حزب به كاربري ، تغيير با را ديني نهاد حتي
در دستور از پيش نطق از نمييابد ، امن نظر و نقد و انديشهورزي براي لازم فضاي
.نميشود شومن فيلسوف تنها كه است اين.ميپردازد فلسفي نظريهپردازي به مجلس
.شدهايم شومن متفاوت ، اندازههايي به ما همه
كه بگذريم هابرماس آقاي از.هستند آنها خود "فرهيختگان شومنيزم" علت اولين.2
رداي در اكثرا ، ما ، جامعه در انديشه و اهلنظر هنوز.بوده ما ميهمان ديگري جاي
بوعليوار ، ميدهند ، اظهارنظر به تن چيز همه درباره.ميشوند ظاهر ذوالفنون حكيمان
!قضايي امور و كشاورزي تا رياضيات ، و سياست و ورزش و هنر و طب و حكمت و فلسفه از
موجب شده ، نهادينه ما جامعه در گويي متاسفانه كه مريدپروري روحيه مهمتر ، آن از
كه شوند ، ظاهر سياسي ، گذراي جريانهاي ليدر موضع در عملا ما ، فرهيختگان كه ميشود
تكذيب ، و تاييد مطالبه كه است اين.ندارند هم چنداني عمر طول كشور اين در البته
برخورد درباره نوشتهتان در شما كه چيزي همان خلاصه و عليه و له موضعگيري
.ميشود بديهي امري آوردهايد ، فيلسوف هابرماس با جناحها
با ارتباط در ويژه به مردم اجتماعي روانشناسي پديده ، اين ديگر علت اما _ 3
نيز و تمكين و تقديس و سرسپاري و تقليد روح.است جامعه اعتقادي و فكري رهبران
ما جامعه در حجتاند ، كه آنها تاييد به تمسك طريق از خود اعمال به بخشي وجاهت
.است گرديده نهادينه و شده تنيده
حقيقي داشتههاي به آنكه از پيش و بيش ميكوشد جريان هر حتي و فرد هر كه است اين
متكي حجتمندي و راي صاحب تاييد و تقريظ به كند ، تكيه عمل ، و نظر عرصه در خود ،
مبارزه "فرهيختگان شومنيزم" علل و زمينهها با ناگوار ، پديده اين براي بايد.باشد
.است بهانه هابرماس.كرد
منتقد نگاه
است شدن دروني شدن اجرا
آزرم محمد
كه _ غيرشعري و شعري گفتمانهاي ديگر به نسبت كه هنگامي تا شعري گفتمان هر
و شناخت _ باشد هم ادبيات فعلي حوزه از بيروني گفتمان و سخن هر شامل ميتواند
و درك نيز و گفتمان آن با انديشه مبادله و "گفتوگو" امكان باشد ، نداشته آگاهي
"ناآگاهي" و "شناخت عدم" قبال در است بديهي.ميدهد دست از را آن هاي"رفتار" دريافت
قرار موقعيت اين در كه هنگامي تا و ذاتي بهطور كه "ناآشنا امر" ويژه به چيزي از
مفاهمه ، ايجاد و "ارتباط" به رسيدن انتظار بود ، خواهد نيز متفاوت امري باشد ، داشته
جانب دو دستكم بيفتد ، اتفاق شكلي هر در كه است مفهومي ارتباط.است بجايي نا توقع
جز نتيجهاي متفاوت شعرهاي گفتمان انكار و نفي و يكجانبهنگري داشت ، خواهد
.نميكند مخدوش را ش"حضور" وگرنه ندارد بر در آن به نسبت "ناآگاهي"
ويژه به شعري گفتمانهاي ديگر با متفاوت شعرهاي گفتمان تمايز و تفاوت وجوه از يكي
موقعيتهاي به نسبت نيز و خود موقعيت به نسبت آگاهي و شناخت همين رسمي ، شعر گفتمان
با همزمان و خود از قبل شعرهاي به نسبت متفاوت شعر هر ميشود گفته وقتي.است ديگر
"شناختي شكل پسا" موقعيت يك در _ باشند داشته قرار كه شعري گفتمان هر در - خود
هر در متن شكل.ميگردد ارائه آگاهي و شناخت اين از تعريفي حقيقت در دارد ، قرار
نمايانگر و گفتار بيانگر شعر ، آن زباني امكانات و ويژگيها همه بردارنده در شعر
و شعرها شكل به نسبت انتقادي ديدگاهي نشانگر شده ياد اصطلاح پس است ، آن رفتار
به آنها ، امكانات "واسازي" با همراه شعرها شكل از فرارفتن.است آنها از فرارفتن
گذشته تعبيري به شعر ، گذشته به بازگشت بدون تا ميدهد را امكان اين متفاوت شعرهاي
قرار انكار و نفي مورد را آن اينكه بدون و بياورند حال زمان به را شعر شده واسازي
.باشند داشته ارتباط آن با ميخواهند ، آنچه پذيرش و گزينش با دهند ،
يعني است ، غيرادبي گفتمانهاي از استفاده متفاوت ، شعرهاي امكانات از يكي
شعر گذر هيچگاه و بوده جدا شعر از كلي به آنها سخن رفتارهاي و جنس كه گفتمانهايي
شعر تعريفي هيچ با كه متني _ شعري غير متن هر است ، نيفتاده آنها گفتماني فضاي به
فضاي از بخشي آن ، قواعد واسازي و آن حدود به شعر نفوذ با ميتواند _ نشده ناميده
را شعر شده تعريف قواعد نه كه ميآيد پديد شعر از شكلي صورت اين درشود تلقي شعر
كه چرا دارد ناآشنا ظاهري شعر اين.ميكند عمل نفوذ مورد متن قواعد طبق نه و دارد
وانمود رفتارهايي انجام به و نشده ناميده شعر اين از پيش تا كه است شده فضايي وارد
مصنوعي شيوهاي به و نيستند رفتارها آن خود حقيقت در شدهاند واسازي چون كه ميكند
انديشه اين اجراي با شعر ايده و انديشه بين شعري چنين در.است شده دخالت آنها در
ميآيند وجود به اجرا اثر بر كه رفتارهايي آوردن پديد و آن كردن زباني و شعر در
خاص ، انديشهاي از زدن حرف بدون است ممكن دليل همين به و نميشود ديده فاصلهاي
از پيش تا امر اينباشيم شعر در انديشه اين اجراي از ناشي رفتارهاي شاهد تنها
نياز دليل همين به و نداشته سابقهاي فارسي شعر در متفاوت شعرهاي گفتمان آمدن پديد
كه شود داده توضيح بايد مسئله اين.دارد شعر مخاطبان براي نظري توضيح به
نميشود ح طر ميگويد ، سخن چيزي از كه آنجا و آن گفتار سطح در فقط شعر انديشههاي
"خواني رفتار" شامل بايد شعر خواندن پس مييابد ، بروز نيز شعر رفتارهاي سطح در بلكه
و شعر امكانات از وسيعي بخش گرفتن نديده شعر ، گفتار به اكتفا و باشد نيز آن
.نميآيد ميان به آنها از سخني اما دارند حضور شعر در كه است بسياري معناهاي
داراي مفاهيم كه است روشن.است شعر در مفاهيم اجراي نشاندهنده شد گفته آنچه
كه است مفهوم يك از خود برداشتهاي دربردارنده شعر هر و هستند متعددي برداشتهاي
رفتارهاي در صرفا يا و باشد آن بيانگر خود "گفتار" با و بگويد سخن آن از است ممكن
در آنها كردن "دروني" شعر ، در مفاهيم اجراي ترتيب ، هر به.كند نمايان را آن خود
شعر سوي از متفاوت ، شعرهاي گفتمان كه است اهميت حائز آنجا از نكته اين.است شعر
سوي از.ميشود شعر در آنها نشدن دروني و مفاهيم به نسبت سطحينگري به متهم رسمي ،
رفتارهاي به و ندارد شعر متن در مفاهيم ي"اجرا" از تعريفي رسمي شعر گفتمان ديگر
از گفتن سخن ميبرد ، ياد از كه است همانجايي درست اين و است بيتوجه كاملا شعري
به وقتي.است متن شكل از بيرون آنها داشتن نگه بلكه نيست ، آنها كردن دروني مفاهيم
جهان با _ بيارتباط نه و _ خودمختار و مستقل را آن و باشيم معتقد متن جهان ايده
و است معتبر آن در فقط كه دارد قواعدي متني هر كه باشيم آگاه و بدانيم بيرون
خواهيم خودش ازاي به نيز را شعر متن آنگاه ندارد ، كارآيي ديگر متون در لزوما
نميكنيم تلقي "حضور" را مفاهيم "غياب" صورت اين در.بيرون جهان ازاي به نه سنجيد
بارها.ميشود حاضر شعر در چيز آن چيزي ، از زدن حرف صرف به كه كرد نخواهيم فكر و
شكل شعر متن در زباني قرارداد يك بايد شعر ، در مفهومي هر كردن حاضر براي گفتهايم
متن كه را رفتارهايي گفتن ، سخن بدون يا و بزند حرف خودش از مفهوم آن خود و بگيرد
.دهد نشان ميكند ، برداشت آن از شعر
|