نميافكند شوري تنبور و دف نواي ديگر
منتقد نگاه
52-لينچ زبان از لينچ
ايدئولوژي و احساس فكر ، دشمن
نميافكند شوري تنبور و دف نواي ديگر
موسيقي
مرادي علياكبر
معطريان رضا:عكسها
در آنچه و كردهاند حفظ امروز به تا امانتداري و عشق با ما گذشتگان را مقامات
است بيبديل و خالص تقريبا مانده باقي تنبور اصلي ديار
اندي و سي (جمخانه و خانقاه) خود روحاني آسايشگاه از دف و تنبور ناخواسته كوچ از
در تقدس و احترام كمال با روزگاران فرزانه دو اين زمانها آن.نميگذرد بيشتر سال
زده تكيه عزت و احترام مسند عاليترين بر پيران و دراويش تكيه در جمخانه و خانقه
و خوش آواي شنيدن و نميشد دراز سويشان به اشتياقي دست ناكرده غسل هرگز.بودند
نوشيدن چون هم آواها آن شنيدن.بود ميسر جمخانهها و خانقاه در فقط رمزگونهشان
و رمز.ميكرد عطش رفع را تشنگانش و بود گوارا كردستان چشمهساران روشن و پاك آب
و شور و سازنده تيشه در ديگري رمز و نوازنده پنجه در رمزي _ بود سازها اين در رازي
دفي يا تنبور نواي با را ذكر حلقههاي كه نيكمردمان آن آواي و زخمه در ايزدي حالي
.ميرساندند روحاني سماع و سرور و وجد مقامات عاليترين به
تنبور چهل يا دف چهل نواي ديگر.كردهايم كوچ ديگري سرزمين به انگار ديگر امروزه
استاد مرحوم كه شنيدم استادانم از شد چنين چرا راستي به نميافكند شوري سر در هم
به رغبتي هيچگاه سالهاش صد عمر طول در (تنبور نوازنده و سازنده) گهوارهاي چنگيز
كرده بينياز است بيروني كه آنچه همه از را او درون ، زيبايي زيرانداشت شهر ديدن
.بود
خانقاهگونهاش كارگاه خلوت در شبها و روزها ميساخت تنبوري كه استهرگاه نقل
چرا كه ميپرسيد تنبور از ناله و گريه با كه ميشد گاه و ميكرد گفتوگو او با
پوست ، خشك و چوب خشك سيم ، خشك نهايت در و نميدهد جواب او به ميخواهد او كه آنطور
و همصحبتي ديگر بار چنگيز استاد و ميكرد زمزمه استاد گوش به را دوست آواي
است مانده يادگار به او از تنبور پنجاه از كمتر شايد امروزه.ميآفريد خوش همدلي
شريف روح انگار و برخوردارند آسماني نوايي از همگي آنها چوب جنس به توجه بدون كه
و بود عشق تيشه او تيشه چون چرا؟.است مانده يادگار به آنها تكتك در چنگيز استاد
_ بود او رسيده آرامش به و زيبا درون از تراويده تنبورهايش خوش نواي و صداقت
و مست انسانهايي سازشان نواي با بارها و _ بودند همينطور اكثرا هم نوازندهها
از كه است سالها اينك.ميشد حالشان شامل حق لطف و ميپرداختند عشق سماع به سرخوش
خلوتشان شيرين كنج از آنها ميل برخلاف شايد را دف و تنبور.ميگذرد دوران آن
و توان مجموع به او و كردند همصحبت سازها ساير با را دف ابتدا.آوردند بيرون
گونههاي.بيمورد و بيجا فراوان و شد نواخته بجا اندك گاهيبخشيد مستانه انرژي
و ناب صداي كمتر ما ديگر امروزه گرفت قرار ناشيان ظالمانه سيليهاي آماج شريفش
جاز يا و تنبك يا دايره يا است دف نيست معلوم مينوازند آنچه.ميشنويم را دف خالص
درويشي اگر امروز شايد.است موجود دنيا در كه كوبهاي سازهاي ساير شبيه گاهي و
و تمسخر مورد است ممكن _ كشد دف بر مهرآميز پنجهاي كردستان از حال و شور و باصفا
حال !مينوازد؟ دف اينطور چرا دهاتي مرد اين كه _ گردد واقع شهري جواني بيمهري
به علاقهاي _ كوكاكولاپسند ذائقه زيرا گشته مشكل بدلكاري از اصل تشخيص ديگر
.ندارد كوهساران سرد آب نوشيدن
هر هركس امروزه.باشد هم بدتر شايد و نيست اين از بهتر اوضاع هم تنبور مورد در
و ميسازد تنبور ميخواهد كه طور هر هركس (ميزند) مينوازد تنبور ميخواهد كه طور
بازي يك مردم هنري فرهنگي ذخاير و فرهنگ با بازي.نيست كار در هم كتابي و حساب هيچ
شود گفته شهرستان فلان در جوان نوازنده فلان به اگر.است شده بازخواست بدون و رايج
اين كه آه و است اينگونه من سبك كه ميدهد پاسخ معطلي بدون مينوازي چنين چرا كه
باور راستي به ديگر همه حال.ميدهد جلوه سبك را سبك چقدر جايي همه سبكهاي
كه مينويسند مقامات و رديف و شجرهنامه خود براي و گشتهاند فن استاد كه كردهاند
ساليان در كه اين خطرناكتر و آن مقامات و تنبور از غير باشد ميتواند چيزي هر
صورت به را مقامات از بسياري آنها و شده باز كار اين به هم خارجي محققين پاي اخير
اين آينده دهه چند در نيست معلوم و ميكنند ثبت خود كتابهاي در غلط و ناصواب
سهلانگاري اثر بر چنانكه دهند قرار ملت كدام و كي مايملك را فرهنگي ميراث
مردم بيشتر شايد امروزه _ فرهنگي و هنري ميراثهاي گردآوري امر در ما پيشينيان
كه ميدانيم همه اينكه با ميدانند عرب موسيقي از جزيي را ايران سنتي موسيقي دنيا
.است ايراني كاملا اسامي مينوازند هنوز اعراب كه مقاماتي نام حتي
چند هر كه بيامرزد را او از بعد سايرين و عبدالله ميرزا بزرگ روح خداوند و..
چه و كردند ضبط و ثبت و گردآوري را دستگاهها و ايراني موسيقي گوشههاي ولي دير
.ميافتاديم مشكل به پدرانمان ميراث اثبات براي ميشد ديرتر اگر بسا
از بيش برابر ده شايد بلكه نيست دستگاهها و رديف و سنتي موسيقي فقط ما موسيقي
.شود ضبط و ثبت بايد كارشناسانه دقت و امانتداري كمال با نيز آنها تمامي كه است اين
آوايي رشتههاي ساير با رشته هر كارشناسان و شود تدريس بايد هنرستان و دانشگاه در
كهنسال كشور اين اعصار از عصر هر موسيقي و كنند مقايسه كنند ، پيدا را مشترك نقاط
ناآگاهان توسط تنبور مقامات از نادرست روايتهاي و اجراكنند تعيين و بجويند را
كه آورد خواهد وجود به مقامها اصالت و سابقه در عظيم مرجي و هرج ساز اين فرهنگ به
مردم كه را گنجينهايگردد مشكل بدل از اصل تشخيص ما آيندگان براي شايد آينده در
اين به نبايد كردهاند نگهباني و حفظ تقدس و تعهد با _ سال هزار از بيش يارسان
يارسان مردم از بعضي هنوز متاسفانه !چيست؟ كار چاره.گردد ويران و مسموم سادگي
ولي نرسد ، كس همه گوش به و بماند پنهان بايد كماكان تنبور مقامات كه دارند عقيده
بدلي جنس با را ما گرانقدر متاع بود آن فكر به بايد اينك و گذشته كار از كار ديگر
رو و رنگ و ناخالص صورت به را خودي فرهنگ ما فرزندان كه نشود طوري و نكنند عوض
ميراث بر مالكيت اثبات براي كه نشود طوري و بياموزند ديگران از آينده در رفته
.بيفتيم دردسر به آينده در نياكانمان
در آنچه و كردهاند حفظ امروز به تا امانتداري و عشق با ما گذشتگان را مقامات
از بسياري يقين ، به.است بيبديل و خالص تقريبا مانده باقي تنبور اصلي ديار
داراي و پرارزش بيشك مانده باقي آنچه ولي شده فراموش زمان گذشت اثر بر مقامات
آن فرهنگ و هنر اين دلسوختگان بهعنوان ما وظيفه اينك.است فرهنگي بار بزرگترين
و معرفي اصل جاي به بدلي فرهنگ ندهيم اجازه مانده باقي كه آنچه هر حفظ ضمن كه است
بدين و كنيم معرفي و ثبت و ضبط خود را فرهنگ اصل نيست بهتر آيا و شود جايگزين
بشر فرهيخته نسل به همچنين و ميهن آيندگان و فرزندان به را گرانبها در اين وسيله
داريم؟ تقديم آفريد ، را ما كه هستند قدرتي همان آفريده كه
منتقد نگاه
شعرامروز نقد بازتابهاي
كاوه پوران
حاصل نتيجه اين شد امروز شعر با كه برخوردهايي و امروز شعر وضعيت پيرامون بحث از
برداشتهايي با.دارد خود مخاطبين روي متفاوتي اثرات شعري گفتمان هر كه گرديد
يا "مطلق" دنبال نبايد كه مهم اين بيانگر واقع در و...سليقهاي و گونهگون
رد را "مطلق" نوع هر كريه امپرياليسم بايد شده كه هم بار يك براي و بود "مطلقها"
وجود مطلق برتري ندارد ، وجود مطلق نيكي ندارد وجود مطلق طور به هيچچيز چون كرد
ديدگاه نيست ، مطلق هم تغيير اين خود حتي و ميكند تغيير چيزي هر...و ندارد
يك تغيير اين دوره تمام در بايد اما ندارد قبل سال يك ديدگاه به ربطي هيچ فرداها
كيفيات مقابل در بايد كه است اين است مهم چه آن گردد ، حفظ خاص فرديت يك و تماميت
در ادبي خاص و عام معيار شكل به را خود تدريج به ميتواند كه پسندهايي و ذوقي
و شد نزديك قضيه به معتدل نوآوري سبك و حسي ديد با كه كرد كوشش بايد پس.بياورد
كند جستوجو را شاعر شخصي ديد شعر در منتقد كه اين نه باشد سازنده كه كرد انتقادي
نظرگاه در جستوجو بلكه كند ، اكتفا اثر يك دادههاي در موشكافي به تنها يا و
ميداند امروزي شاعر كه آنجا از و فرافكند او زندگي تمام به ميتواند را صاحباثر
تركيب كه است جا اين در زبان هنرهاي ديگر با شاعري تفاوتهاي بارزترين از يكي
ميآفرينند مضاعفي جهان خويش ، سوي آن در عبارات ميسازد ، القايي معناهاي شعر كلمات
حاصل فقط كلمات كه اين نه ميكند بيدار ناشناس قلمروهاي در را خواننده خيال كه
.باشند خود معناي
كه حافظ ، و سعدي مولوي ، نظامي ، فردوسي ، داريم شعر خداوند پنج فارسي شعر در ما
ادبيمان تواريخ گذشته آنان از و شد نخواهند تكرار هرگز داده نشان ما كشور تاريخ
و جاوداني نيز اينان كه دارند نظر اشتراك ديگر شاعر چهل حدود آثار و نام مورد در
براي خصوص به باشند كارساز راهبري و شايسته الگويي ميتوانند خود و هستند ماندگار
در كهنگي سال هزار انگار نه انگار كه ميكنند عمل چنان آن جوان ، شاعران از گروهي
كه داريم كار و سر شاعراني اثر با نيز گاهي و دارد وجود بوم و مرز اين ادبيات
مفسر تا منتقد مفكوره در تازه زباني شدن مد اين و ميروند جلو روز مد با همگام
كه جا آن از مثلا نيستند آن پذيرش به قادر مردم همه كه ميكند ايجاد تحميلي فضايي
دست با و بوده خو دشمن گاه و ناسپاس بياعتنا ، گذشته به نسبت امروزي شاعران اكثر
بيگانهشدن گويي كه گرفتهاند پيش را روندي پيشكسوتان و پيشينيان همه به زدن رد
كه دارند عهده به منتقدان را اصلي مسئوليت است ، خويشتن وجوه از پارهاي با انسان
هر وساطتها و سازشها تمام از دور به و سازنده و واقعي اصولي ، نقدي با ميتوانند
درست به را شعرهايي و نكرده تاييد مدرن پست و مدرن شعر عنوان به را نوشتهاي
منتقدان كه فعلي شرايط در باشد ، ملموس ادوار همه در كه كنند مطرح پايا و ارزشمند
ناقض را يكديگر ادراك خضوع كمال با و نميرسند توافق به آثار نقد در خود ،
در موجه چهرهاي با كه داشت بيشتري انتظار نميتوان امروزي شاعر از ميانگارند ،
.نگردد پديدار آثارش آينه
52-لينچ زبان از لينچ
متفاوت چيزهاي به دريچهاي
رادلي كريس:گردآوري
پوريا امير:ترجمه
سرجايشان هم آمريكا فيلم موسسه خود و اصطبلها آن نميشد ، عوض ناگهان جك موهاي شكل
و ميچرخاند را در دستگيره ميگذرد ، راهرو از هنري كه هست صحنهاي فيلم در.بودند
ميتواند چيزها اين !ميشود رد آن از و ميكند باز را در بعد ، ونيم سال يك
قبلي حالت همان و حس همان نگهداشتن نوع به آدم است كافي.باشد هولناك بينهايت
سخت خيلي.بچسبند هم به سال ، پنج فاصله با چيز دو بايد چطور كه اين به كند ، فكر
.است
نميشديد؟ نااميد فيلم شدن تمام از گاهي *
كوچك 20 ماكت يك كه افتادم فكر اين به بار يك.ميشدم نااميد وقتها خيلي چرا ،
انيميشن كار و بگذارم مقوايي كوچك دكورهاي توي را آن و كنم درست هنري از سانتي
!شود تكميل داستان و شود پر تصاوير اين با فيلم باقيمانده بخشهاي تا بكنم
كه همهميآيد پيش فيلمي هر ساخت از بعد و ساخت موقع در تيرهاي و سخت دورههاي
مثبت واكنش حتي.است زياد زورشان هم منفي واكنشهاي نميآيد ، خوششان آدم كار از
نگه راضي را همه هم بعدي دفعه ميخواهد آدم چون ميكند ، درست مشكل ديگر جور يك هم
كار طول در.نيست سادهاي كار هميشه اين ولي كند ، تامل بعدي كار در خوب بايددارد
"Dune" ساختن اواخر در.شدم مايوس كلي به ساختناش از بار دو ،"فيلنما مرد" برروي
.بود دلسردكننده شدت به اوضاع و بود آمده سرش بلا كلي.طور همين هم
دوست.ميكردم صرف وقت همه آن "كني كلهپاك مرد" براي نبايد ميكنم حس حالا راستش
زجرآور خيلي.نميشد ولي كنم ، كار هم ديگر فيلم دو يكي دوره ، همان طول در داشتم
ميخواهد ، كه چيزي هر براي حالا دارد ، نگه هوا در پا سال همه آن را خودش آدم كه است
هيچ.كنم شروع تازهاي كار نميتوانستم نميشد ، تمام كلهپاككني مرد تا.باشد
سعي و ميكردم تماشا را روزگار گردش طور همين.بدهم نشان كسي به كه نداشتم چيزي
.كردم تمام را كار كم ، كم بالاخره و كنم جمع پول ميكردم
ايدئولوژي و احساس فكر ، دشمن
آلمان جهاني هنرمند ريشتر رابرت درباره
تجسمي
ديانتي نوشين:ترجمه
هنر براي تازهاي مسير معمولي و افتاده پيشپا عكسهاي كارگيري به با ريشتر گرهارد
.ميشود برگزار فوقالعادهاي نمايشگاه بار يك وقت چند هر.است آورده پديد آلمان
و استعداد به نبينيم ، را آثار تا اما ميدانيم ، را نمايشگاه مدت و هنرمند نام
نمايشگاه در كه است مسئلهاي همان اين و برد نخواهيم پي كارش وسعت و هنرمند مهارت
زيبايي به را نمايشگاه اين.ميشود احساس ريشتر گرهارد آلماني نقاش آثار بر مرور
اين).است داده ترتيب نيويورك مدرن هنرهاي موزه در "استور رابرت" تمامتر چه هر
آن از پس و شيكاگو در ژوئن از 22 نيويورك ، در نمايشگاه زمان اتمام محض به نمايشگاه
(.يافت خواهد ادامه واشنگتن و سانفرانسيسكو در
.آورد نخواهد دست به چنداني موفقيت آمريكا در حداقل ريشتر نمايشگاه كه گفت بايد
اين از و افتاده اكسپرسيونيسم _ نئو ياد به بشنود را "آلمان جديد هنر" عنوان كس هر
و رك تعبيري با را آن "مالري هفتير" آلماني منتقد.ريخت خواهد فرو قلبش فكر فكر
بريدن از كه تنديسهايي ضخيم ، نقاشيهاي:مينامد "سنگين و كلفت نقاشي" بيپرده
حالا كه نوآوريها اين همه خاستگاه..ميشد ساخته برقي اره با درختان ريشههاي
.است آلمان داشتند ، معادلهايي هم آمريكا در حتي و ميرسند نظر به خندهدار و مسخره
ناسيونال ميرسد نظر به ميكرد اجتناب كارهايش در هيتلري طنين از ميبايست ريشتر
شدن جهاني براي ميبايست او.است كرده مسموم را آلمان فرهنگي ريشههاي سوسياليسم
با يا آمريكايي انتزاعي سبك در كردن كار با يا:ميكرد فراموش را خود آلماني هويت
تصور غيرقابل امر اين ولياست جهاني سبك آخرين كه آمريكايي پاپآرت هنر از تقليد
پيدا راهي مشكل اين حل براي توانستند ريشتر نسل هم هنرمندان از كمي تعدادبود
آرت پاپ هنر از نوعي توسعه براي "زيگمارپولگ" همكارش و دوست همراه به ريشتر.كنند
كمونيست كشورهاي در و رئاليسم سوسياليست طعنه به را آن كه كردند زيادي تلاش
خيلي تصاوير دريچه از نقاشيهايش در ريشتر.ناميدند رئاليسم كاپيتاليست بالاجبار
جهان به زيركانه (آن امثال و جرايد بريدههاي پليسي ، آماتور عكسهاي مانند) معمولي
فروش قصد هم او و ندارند جذابيتي هيچ آمريكايي آرت پاپ برخلاف آثارش.ميشود خيره
.ميكشد تصوير به آلماني كاملا روش به را معمولي زندگي فقط بنابراين.ندارد را آنها
كاملي بيان عكس ، از مشتق هنرهاي بيشتر مانند متحده ايالات در خصوص به ريشتر آثار
عجيبي طرز به ميشوند ، ديده بار اولين براي او كارهاي وقتي واقع در.ندارد
بيستم قرن اوايل آلماني اكسپرسيونيسم سبك از او.ميرسند نظر به بيروح و بياحساس
.نميكند پيروي
يك روي از كه شد داده نشان "رودي عمو" تابلوي در سال 1965 در زود خيلي اخير نكته
اين در.بود شده برداشته _ لب بر پوزخندي با _ ريشتر عمومي شده بزرگ فوري عكس
رديف دو با آلمان ارتش مسلح نيروي اوركت يك كه دارد تن به يونيفورمي او تابلو ،
شوكهكننده تابلو اين ديدن.شد كشته خود رهبر براي رودي عمو.است طرف دو در دكمه
است اين تكاندهندهتر حتي و ميكند؟ چه معاصر هنرهاي موزه در لعنتي نازي اين.است
از يادگاري كه كرد هديه چك جمهوري در "ليديس به" يادبود رسم به را تابلو ريشتر كه
است خانوادگي عكس يك از برگرفته تصوير اين.است دوم جهاني جنگ هولناك قتلعامهاي
توسط كردن خشك با يا نشده خشك نقاشي روي مو قلم كشيدن با حتي و ندارد كافي وضوح كه
در كه خاطره يك آوردن ياد به براي تلاش مثل درست.است شده محو عمدا دستمال يك
پراحساس اصلا تابلو حال اين با.است آمدن ياد به از مردد شده ، سركوب ذهن هزارتوي
.نيست
او كه زمانيميخواند درس "كانست" آكادمي در سال 1962 تا درسدن شهر در ريشتر
و _ همگي استادانش شد دوسلدورف شهر در آهنين پرده ميان از حركتي خلق به قادر
به جنگ چهره او اوليه آثار بيشتر در.بودند خوبي نازيهاي _ افراد همه مثل تقريبا
.ميشود ديده خوبي
ذهني با نخبهگرا فردي تصاوير ، خلق در خارقالعادهاش تواناييهاي از جدا ريشتر
.است ايدئولوژي و احساس فكر ، دشمن او.است هيچ جمعآوري پي در كه است مستقل و شكاك
داده نشان "اكتبر 1977 18 تايي نقاشي 15 سري در سال 1988 در كه است چيزي همان اين
است مينهوف _ بادر تروريستي باند اعضاي براي عمومي عزاداري يك نوعي به كه ميشود
ديگر گفته به يا) كردند خودكشي غربي آلمان در استامهيم زندان در سلولهايشان در كه
داغ موضوع مينهوفها _ بادر مرگ (.رسيدند قتل به دولت توسط است قبول قابل كمتر كه
اين به پرداختن براي را تصور قابل راه خونسردانهترين ريشتر و بود آلمان سياسي
خطوط و روشن و سايه كمترين با تيره بسيار نقاشيهاي.است كرده انتخاب موضوع
مثال طور به).نيستند هم تعبير و تفسير قابل واقعا آنها از بعضي حتي كه كجومعوج
هفت يك آن در كه است شده كشيده تصوير به پلاستيكي گرامافون يك صرفا تابلو يك در
پا پيش از مجموعه اين تصاوير اكثر(.ميشود تحويل باند عضو يك به قاچاق تير
اولريك بيجان جسم چهره نيمرخ اما.شدهاند گرفته پليسي عكسهاي افتادهترين
.ميكند ايجاد زايدالوصفي غم و ناراحتي _ تاريكي در مرگ نامحسوس ارزش با _ مينهوف
برانگيخته نقاشي اين در دوباره تا بدهد را جانش بود حاضر وارهول اندي كه چيزي همان
.شود
آمد ، در نمايش به نيويورك در مينهوف _ بادر نقاشيهاي پيش سال ده حدود كه وقتي
با جهاني راديكال هنر آنها زعم به.گرفت قرار راستي منتقدين ناشيانه حمله مورد
مدت چيز هيچ البته.بسازد قهرمان تروريستها از تا بود آمده شيطانيش حيلههاي
حتي او.نيست و نبوده راديكاليسم طرفدار هيچگاه هم ريشتر و نميماند پنهان زيادي
.است متنفر بشري زندگي تصنعي خشونت از كه است متفكر و متين نقاشي او.نيست هم چپي
.است مرگبار و پست مينهوفسها _ بادر مانند ميكشد يدك را ايدهآليسم نام كه چيزي
و كاپيتاليست را ريشتر نوستالژيك راديكالهاي از بعضي چرا كه نيست معلوم
انجام درست را كارش او كه دليل اين به فقط شايد.ميدانند چپي را او محافظهكاران
.است سياست در دخالتي هرگونه از دور به او اصيل آثار و ميدهد
تايم:منبع
|