اخلاق ميخواهدنه اشتها سياست
48_ است روباه قاتل
كيشوت دن
اخلاق ميخواهدنه اشتها سياست
يوسا بارگاس ماريو با مرسيه كريستوف گفتوگوي
تجربيات از استفاده با "سورقوچ" در پرويي بزرگ نويسنده يوسا ، بارگاس ماريو
سن به ميبرد ، تروخييو ژنرال ديكتاتوري سياهچالهاي درون به را ما سياسياش
البته.ميكرد حكومت آن در تا 1961 سال 1930 از كه (دومينيكن مركز) دومينيك
شده همقسم ديكتاتور كشتن براي كه نزديكانش ، از تن چند دست به سرانجام تروخييو
خودش ديد زاويه از را تروخييو زندگي روز آخرين "سورقوچ" رمانرسيد قتل به بودند ،
سابق سناتور يك دختر بازگشت شاهد ما آن ، موازات به.ميكند تعريف قاتلانش ، و
دوران مثل يوسا.هستيم سال ، سي از بعد هم آن دومينيك ، سن به تروخييو طرفدار
از و ميكند تركيب هم با را متعدد آنتريكهاي ديگر ، رمانهاي در اوجاش ،
معماگونه و سرگيجهآور زندگي از كامل تصويري تا ميكند استفاده زيادي فلاشبكهاي
در گفتوگو" يوسا ، ديگر شاهكار مكمل گويي سورقوچ.دهد نشان ما به را ديكتاتوري يك
اين با البته ;است بوده اودريا ژنرال ديكتاتوري آن درونمايه كه است ،"كاتدرال
در گفتوگو" و ميكند تصوير را دومينيكن تاريخ حقيقي شخصيت سورقوچ رمان كه تفاوت
.ميكرد تعريف مختلف افراد خصوصي زندگي طريق از را اودريا ديكتاتوري فضاي "كاتدرال
جنگل در كه ميكند ثابت (فرانسوي نسخه) صفحهاي كتاب 600 اين با يوسا بارگاس ماريو
آوريل است290 جهان زنده رماننويسهاي بزرگترين از يكي چنان هم و نشده گم سياست
اين آپارتمان ديوارهاي.ميرويم پاريس در يوسا بارگاس ماريو آپارتمان به 2002 ،
ميكند احساس آدم آن ، داخلي بالكن دراست شده پوشانده كتاب با پرويي بزرگ نويسنده
وي ، كار دفتر در البته ، و است گذاشته قدم ايتاليايي سبك به تئاتر سالن يك به
.ميكند نظر جلب بوترو فرناندو قلم به استاد از پرترهاي
نوشتن
فخرطاولي كوروش:ترجمه
سياست عرصه در حرفهاي يك صورت به نميتواند بكند ، سياسي كار نميتواند نويسنده
سياست كار به اخلاقي باانگيزههاي فقط نميتوان برساند قدرت به را خودش و كند عمل
داشت هم سياست اشتهاي بايد بلكه آورد ، روي
را دومينيك - سن در (Trujillo) تروخييو ژنرال ديكتاتوري كه "سورقوچ" رمان ايده *
مربوط سياست عرصه در شما شخصي تجربه به آيا است؟ آمده كجا از ميكشد ، تصوير به
ميشود؟
از يكي روي از فيلمنامهاش كه فيلمي فيلمبرداري خاطر به سال 1975 ، در من
مدت ، اين طي.گذراندم دومينيكن جمهوري در را ماهي هشت بود ، شده نوشته رمانهايم
زيادي واقعي ماجراهاي همچنين.شنيدم تروخييو درباره زيادي داستانهاي و افسانهها
تصميم زمان همان و داد قرار تاثير تحت مرا اينها مجموعه.خواندم تروخييو درباره
كه باشد اين شايد هم امر اين علت.بنويسم تاريخي بستر اين در را رماني گرفتم
زندگي در و من كشور در لاتين ، آمريكاي زندگي در قوي خيلي مايه درون يك ديكتاتوري
حاكميت تحت باشم ، كرده زندگي دموكراتيك نظامهاي در كه آن از بيش من.است شخصيام
هم - باشم متنفر شدت به آن از من كه باشد چيز يك فقط اگر.زيستهام ديكتاتوريها
در خانهام ، در مناست ديكتاتوري همين شك بدون - فيزيكي لحاظ به هم فكري ، لحاظ به
بين از را نهادها ديكتاتوري چگونه كه ديدهام عينه به كشورم ، در و خانوادهام ميان
تروخييو ، ديكتاتوري كه ميكنم فكر من.ميكند حاكم حوزهها همه در را فساد و ميبرد
به را ديكتاتوري نظامهاي ويژگيهاي همه كه بود معماگونه ديكتاتور يك نوعي ، به
نهايت تروخييو ، خود مورد در و خشونت ، و شدت نهايت:بود كرده جمع خودش در كمال
.ميشود مشاهده ديكتاتورها نزد البته كه آن گروتسك نوع از دلقكبازي
از.داشت نمايش و مختلف مراسم به وافري علاقه او.داشت را دلقك يك شخصيت تروخييو
نوعي به ساله دورهاي 31 طي را كشورش بود توانسته بود ، مطلق قدرت او كه آنجايي
را متناش كه نمايشي كند ، اجرا آن در را كمدي نمايشي و كند تبديل گروتسك اپراي
ايفا خودش نيز را آن اول نقش و بود خودش با نيز كارگردانياش بود ، نوشته خودش
سالها رمان نوشتن البته.آورد من ذهن به را سورقوچ نوشتن ايده اينها همه.ميكرد
.برميگردد سال 1975 همان به آن اوليه ايده ولي شد ، شروع بعد
است؟ چقدر آن در نوآوري سهم و *
اوليه ماده عنوان به تاريخ از من.تاريخي كتاب يك نه است ، رمان يك حال هر به اين
آنها از استفاده حق رماننويس يك كه هم ، آزاديهايي همه از اما كردم ، استفاده كارم
اطلاعات و تروخييو خود زندگي تروخييويسم ، تاريخچه من.كردهام استفاده دارد را
شخصيتهاي حتي و شدهاند خلق موقعيتها و شخصيتها اما.گرفتم كار به را پايهاي
.هستند مطرح ادبي شخصيتهاي عنوان به كتاب در همگي همقسمهايش ، و تروخييو تاريخي ،
.كردهام اضافه آنها به را چيزهايي و دادم تغيير را زندگينامهها آزادانه خيلي من
از بيشتر داستان سهم كتاب كل در ميكنم فكر بگيريم ، اندازه بخواهيم اگر
.است تاريخنگاري
هستند؟ واقعي شخصيتهايي اصلي قسم هم چهار آيا *
واقعيت در ريشه نيز ميدهند انجام كه كارهايي كليت و است واقعي اساميشان بله ،
ايمبرت جز به و برسانند قتل به را تروخييو شدند ، قسم هم آنها كه اين يعنيدارد
عين و كردم عمل آزادانه جزييات روايت در من اما.رسيدند قتل به همگي راس ، بار
.نكردم پردازش را آنها زندگي
موقعيتي يا شخصيتي:بود اين شدم قائل خودم براي رمان نگارش در كه محدوديتي تنها
.باشد نداشته وجود تروخييو ديكتاتوري دوره تاريخي بستر در كه نكنم خلق را
كردهايد؟ هم ملاقات رمانتان واقعي شخصيتهاي با آيا*
كردم ، مشورت دوره آن نشريات مسئولان و جرايد ارباب با رفتم ، دومينيكن جمهوري به من
بودند ، بيتفاوت كه كساني و ديكتاتوري نظام قربانيان جمله از زيادي ، افراد با
رئيس لاگر با من مثال عنوان به.زدم حرف تروخييو همكاران با طور همين ;كردم صحبت
داشت ، را مهمي سمتهاي و بود وي همكاران نزديكترين از يكي سال طي 31 كه جمهور ،
.نزد من به توجهي قابل حرف و است شياد خيلي او.زدم حرف او با بار سه من.كردم صحبت
اين من.بود برايم گرانبهايي تجربه بشناسم ، را شخصيت نوع اين توانستم كه همين اما
.ندادم انجام كنم ، بازگو رمان در را آن عين كه اين براي را ، ميداني تحقيق
مواد بتوانم تا شوم آشنا آن شرايط و عادات و خاص محيط يك دوره ، يك با ميخواستم
.كنم فراهم ادبي محصول يك ساختن براي اوليهاي
همشاگرديهاي از يكي درباره خبرنگار يك ،"مايتا داستان" نام به شما رمان در *
در" بتواند ميخواهد او كه ميگويد جايي در و ميكند تحقيق بوده ، چريك كه سابقاش
".بگويد دروغ دليل ، دانستن عين
گاهي.ميدهند انجام رماننويسها كه است كاري اين ميكنم فكر من.است طور همين
ما گاهي و ميگوييم دروغ سره يك داستان ، عناصر همه ابداع با آغاز ، همان از
ادبي واقعيت به را آن واقعيت شكل تغيير با "واقعگرا" به موسوم رماننويسهاي
و شناختي جامعه تاريخي ، حقايق است قرار رمان نميكنم فكر من.ميكنيم تبديل
جاي به دروغها انداختن جا براي كه است ادبي ژانري رمان.كند بيان را ژورناليستي
بعدي حقيقت به ميخواهد كه است بالا سطح سفسطهگري نوعي ;است گرفته شكل واقعيت
و نيست كافي تنهايي به حقيقت زيرا ;داريم نياز آن به ما كه بعدي كند ، اعطا داستاني
طرح قابليت و ميشوند ظاهر حقايق كه است دروغين - داستاني بعد اين خلال از اتفاقا
پيدا معنا "انساني كمدي" مقدمه در بالزاك جمله كه است ديدگاه اين از.ميكنند پيدا
نميتوانند مورخان را خصوصي تاريخ اين "ملتهاست خصوصي تاريخ رمان":ميكند
گرفته شكل خيالات و موقعيتها و شخصيتها خلق داستان ، دروغ ، از چون ;كنند روايت
و ما روياهاي بلكه نيست ، ميافتد اتفاق چه آن فقط تاريخي دوره يك.است
.ميشود ساخته زندگي كسريهاي و كم پوششدادن براي كه هست نيز ما ابداعگريهاي
.همينهاست متعالي ادبيات سازنده ماده ميكنم فكر من
نيز "كاتدرال در گفتوگو" رمان آغاز در كرديد ، نقل بالزاك از كه را جملهاي *
.آوردهايد
ديكتاتوري درباره ;است ديكتاتوري يك درباره رماني هم باز "كاتدرال در گفتوگو"
نميشود ، ظاهر ديكتاتور خود رمان ، اين در.متفاوت ديد زاويه از اما اودريا ، ژنرال
ژنرال كار دفتر به وقت هيچ رمان ;ميگردد مطرح كه است ديكتاتوري جلوههاي بلكه
تروخييو":ميگويم خودم به آغاز همان از من "سورقوچ" در اما.نميشود وارد اودريا
ميدهد انجام را چه آن مستقيما تروخييو.شد خواهد تاريخ چشماندازهاي از يكي خودش
ميكند ، درك جهان از كه را چه آن و دارد باور كه را چه آن خودش او ;كرد خواهد توصيف
.داشت همراه به برايم زيادي تلاش و كار نگاه نوع اين ".كرد خواهد توصيف
و افكار همه با موجودي ;كنم مطرح انساني موجود يك عنوان به را تروخييو ميخواستم
نوشتن در من چالشهاي اصليترين از يكي اين.نبود آسان كار اينخودش خاص اعمال
.بود رمان اين
چيست؟ تروخييو ، پسر رامفيس ، شخصيت درباره شما نظر حماسي ، ديدگاه از *
مثل بودن تروخييو پسر.هست نيز تراژيك شخصيت يك اما است ، حماسي شخصيت يك رامفيس
با بود غيرممكن او براياست بودن هيتلر يا استالين پسر مثل ;است بودن نرون پسر
سال فقط 9 وقتي او.باشد طبيعي و معمولي شخص يك بتواند خاصاش ، كودكي بهدوره توجه
درجه عمومي ، مراسم طي بود ، ساله فقط 12 كه هنگامي و رسيد سرهنگي مقام به داشت ،
نقشي تقدير اين در خودش واقعا اما شد ، تبديل كوچك غول يك به او.گرفت ژنرالي
بدجوري را پدرش كه ديدگاه ، اين از او.است تراژيك شخصيت يك او لحاظ ، اين از.نداشت
.نداشت دوست را سياست ابدا رامفيسميشود محسوب تراژيك شخصيت يك نيز كرد ، نااميد
را كلاني پول راهها اين در و بود زنان و اسبها گلف ، سرگرمي ، راحت ، زندگي عاشق او
.شد تبديل واقعي ديو يك به.شد ديوانه انگار رامفيس مرد ، پدرش وقتي اما.داد باد به
و بدتر احتمالا داد انجام تروخييو مرگ از بعد ماه شش طي او كه خشونتي و ظلم
.بود سال طول 31 در پدرش خشونتهاي كل از شديدتر
تروخييو نزديكان از كه را ، رومان ژنرال بر شده تحميل شكنجههاي كتابتان در شما *
واقعي شده توصيف صحنههاي آيا.كشيدهايد تصوير به بود ، قسمها هم همدست البته و
هستند؟
تروخييو كشتن براي كه افرادي با او ;است رمان تراژيك شخصيتهاي از يكي نيز رومان
ميكرد ، كودتا تروخييو ، قتل از بعد بلافاصله بايد و بود همدست بودند شده قسم هم
گويي كه ترسي ;مقدس ترس نوعي تحتتاثير گويي عمل ، لحظه در.نكرد را كار يك او اما
بايد كه را كاري اوماند عاجز كار انجام از ميشد ، ناشي ممنوعه حريم يك شكستن از
و او انتظار در سختي مجازات صورت اين به ميدانست كه حالي در نداد ، ميداد انجام
و ترسو آدم اصلا كه دهد انجام را كار اين نتوانست حالي در اوبود خواهد ديگران
.داد بروز را شجاعت از نشانههايي شد ، شكنجه كه ماهي چهار طي لااقل.نبود بيحالي
.هستيد سياست شيفته شما كه ميكنيم احساس *
اشكال سوي به جامعهاي وقتي.است اجتنابناپذير من كشور مثل كشوري در شيفتگي اين
سياست به دارد حق انسان مييابد ، تحول دموكراسي ، سوي به سياسي ، نظامهاي متمدنتر
به بايد را سياست كه گفت ميتوان دموكراتيك نظام يك درباشد نداشته علاقهاي
كشوري در اما.است كسلكنندهاي و تحقيركردني چيز سياست كرد ، واگذار سياستمداران
كه كشوري در ;ميكند فرق وضع ميشود ، برقرار جانيان و گانگسترها توسط سياست كه
تجاري زندگي حرفهاي ، زندگي در ميگيرد ، تصميم چيز همه درباره است ، چيز همه سياست
سياست وقتي و است وابسته سياسي تصميمات به شما حيات ادامه وقتي دارد ، حضور صنعتي و
ميتوانم بله ، شد خلاص آن دست از نميتوان ديگر ميكنيد ، تنفس شما كه است هوايي
يك عنوان به نه اما.است حاضر هميشه من رمانهاي در سياست لحاظ اين از بگويم
همواره كه واقعيتي ;اجتنابناپذير واقعيت يك عنوان به بلكه علاقه ، مورد درونمايه
.ميكشد يدك خودش با را بدبختي و گرفتاري
نقش دليل همين به و ميكرديد مسئوليت احساس كشورتان به نسبت روزگاري هم شما خود *
...شديد حاضر سياست عرصه در و گرفتيد عهده به سياسي
كار نميتواند نويسنده يك اينكه براي.شدم اشتباه مرتكب كه ميكنم فكر و بله ،
به را خودش و كند عمل سياست عرصه در حرفهاي يك صورت به نميتواند بكند ، سياسي
اين به الان.بودم نشده ساخته برايش كه بودم كاري مشغول سال سه من.برساند قدرت
بلكه آورد ، روي سياست كار به اخلاقي باانگيزههاي فقط نميتوان كه رسيدهام باور
استثنايي مواقع در جز شما نباشد ، جور اين اگرداشت هم سياست اشتهاي بايد
نيز موقعيتها بدترين نويسنده ، يك براي البتهببريد پيش را كارتان نميتوانيد
سال سه اين طي من.ميشود بنا تجربيات همين با ادبيات.است مفيد تجربيات از سرشار
سياستمدار نميتوانم كه فهميدم منگرفتم ياد خودم و كشورم مورد در را چيزها خيلي
.باشم
.كنيد صحبت بعديتان اثر درباره *
فلورا:است شده بنا نوزدهم قرن تاريخي شخصيت دو پايه بر كه نوشتهام رماني من
عوض را جهان ميخواست اراده و شجاعت با كه زني ;بود ماجراجو فمينيست يك كه تريستان
مادربزرگاش مثل گوگن.است من رمان ديگر شخصيت كه بود هم گوگن پل مادربزرگ او.كند
بهشت يك نه البته.ميكرد جستوجو زمين روي را بهشت او مثل و بود آرمانگرا يك
بهشتي ;هنري زيبايي زيبايي ، بهشت بلكه بود ، دنبالاش به تريستان كه اجتماعي عدالت
هنر داد تشخيص كه بود اروپايي هنرمند اولين اوباشد همه مال زيبايي آن در كه
.است گشته محدود منتقدان و هنرمند نخبگان معدودي به و شده منقطع جامعه از اروپايي
".است داده دست از مردم زندگي در كاملا را ريشههايش هنر اين":كه اوست سخنان از
راهگشا ميتواند اوليه فرهنگهاي در جستوجو فقط كه داد تشخيص اساس ، همين بر او ،
در گوگن دليل همين به.است ريشهدار و خلاق قدرتمند ، هنر هنوز كه جايي ;باشد
در سر نزي پلي از حتي و رفت چين و ماداگاسكار مارتينيك ، به هنري بهشت جستوجوي
.آورد
تازهاي دريچههاي تلاشها اين با او.رفت هم ماركيز جزاير و تاهيتي تا بعدها او
بزرگ هنرمندان براي را راه رويه اين.كرد باز غرب و فرانسه اروپا ، هنر روي به را
الگوهاي كه بود گوگن كارهاي واقع ، در.كرد باز هم ماتيس و پيكاسو مثل بعدي
گفت ، ميتوان.داد قرار اروپا روي پيش ديگر فرهنگهاي از را تازهاي زيباييشناختي
دو درباره است رماني من بعدي رمان.يافت تحقق مرگش از بعد نوعي به گوكن آرمانشهر
سه و دارد نام "ديگر گوشه آن بهشتهاي" نيز رمان نام.شهر آرمان درباره و شخصيت
.ميكنم كار آن روي كه است سال
مه 2002 31_ لوپوئن:منبع
48_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
The murderer is fox
متحده ايالات سوي به پرواز و بينكس مرگ موقع هند و چين بيمارستانهاي در _ بعدها
ديدن 38 ،_ پ هواپيماي فراز از كشتار.كشتار:ميكردم فكر چيز يك به تنها _
_ بودند تيررس در وقتي البته _ ميزدند را ژاپني قراضه جيپهاي كه تيراندازهايي
با كشتار صخرهها ، فراز از مسلسل با كشتار مرگبار ، سقوطهاي و روغني دودهاي ديدن
كابوس در كه جايي تا كشتن ، كشتن ، كشتن ، _ بينكس اسلحه و خودم كاليبر 45 اسلحه
متوقف را تو نميتواند چيز هيچ و ميكشي فقط ندارد ، تمامي هرگز و ميكشي را آدمها
وحشت خودم از واقعا منميافتد زمين روي و ميشود واژگون برابرت در چيز همه و كند
جريان رگهايم در پدرم خون واقعا كه شد ثابت من به هميشه براي بار يك چون ;داشتم
.بودم آمده دنيا به قاتل من.دارد
ميكردم فكر جورهايي يك.ميديدم طور همان را خودم هنوز برگشتم ، شهرم به وقتي
فقط !..فقط بلكه آدمها ، كشتن نه _ كلي معناي به قاتل _ آمدهام دنيا به قاتل
مدتي از پس ولي (.داد تكان سر الري).بگويم ديگري جور نميتوانم كويين آقاي كشتن ،
(.ميكرد گريه بيصدا سالن قاليچه روي ليندا و بود شده بلند ديوي حالا)
.شد خواهم بازنده زود يا دير كه ميدانستم اما.ميكردم مبارزه تمايل اين با شب هر
هيچ حرفها اين كويين ، آقاي گفتم كه شما به !ميرسانم قتل به را او كه ميدانستم
هيچكس.است من چيز همه او.دارم دوست را خودم ليني كه ميداند خدا.ندارد مفهومي
من احساسات و بوده طور همين هميشه.ندارد وجود زندگيام در ديگري چيز هيچ و
.نيست نداده يا داده انجام آنچه يا ليندا بهخاطر حالت اين.نكرده تغييري كوچكترين
كين ميرفت ، دبيرستان به ليندا وقتي از.بوده مسئلهساز هم كين الوين چه اگر
در را شايعاتي برايم كسي بودم چين در وقتي.بياورد دست به را او ميخواست
شيرين چندان كه خوابهايي ;ديدهام خيلي را كين خواب من.فرستاد نشريات بريدههاي
اگر حتي و نيست خيانت به قادر او كه ميدانم.دارد دوست مرا لين ميدانم اما.نيست
از بهتر سليقهاش چون ;نميكرد انتخاب را كين مثل آدمي كند ، خيانت من به ميخواست
بزنم ، دست او موي يك به اينكه از پيش ميدهم ترجيح.است بيگناه ليندا نه ، .است اين
...بسپارم ژاپنيها به را خود
فاسد ، چيزي _ وجودم در چيزي ميدانستم.بگيرم را خودم جلوي نتوانستم اين وجود با
تا ميدارد وا مرا و ميزند بيرون شبي _ جهنم در شيطان قدرت به و كشتار آماده
.واداشت مادرم كشتن به را پدرم كه طور همان...برسانم قتل به را همسرم
كيشوت دن
نيست هيچكس مثل كه كسي
نصيريها سميه
وجود به شخصيتهايي فانتزي و تخيلات عالم در بگوييم است بهتر يا دنيا در گاهي
تمام ذهن در كه است بودن بينظير همين دليل به اتفاقا و بينظيرند كه ميآيند
كه دارند غريبي و عجيب پيچيدگيهاي شخصيتها اين گاهيميشوند ماندگار انسانها
تمام ذهن در سمبليك صورت به كه يافتهاند قوام آنچنان اما هضماند ، غيرقابل
اين كنيم تصور ما همه كه برسد روزي حتي شايد و ميشوند حك زمين كره انسانهاي
.زيستهاند ما با و داشتهاند وجود واقعا شخصيتها
هيچ در نه و فرانسه در نه نميشود ، پيدا كتابي هيچ در كه است عجيبي اسم تيستو
بوده كوچولويي پسر اما.است نداشته وجود هرگز اسم اين به هم پيامآوري.ديگري كشور
بچهها بقيه مثل بچهاي تيستو كه است واضح اينميكردند صدايش تيستو مردم همه كه
دنيا به ثروتمند كاملا خانواده يك در تيستو.نبود هيچكس مثل او حقيقت در.نبود
ميكرد اداره را شهر كارخانه بزرگترين كه بود خوشقيافهاي و جوان مرد پدرش.آمد
و صورتي و بزرگ لپهاي با بود كودكي هم تيستو.بود دلپسندي و جوان زن مادرش و
اين شهر تمام.شد شهر تمام شهره زود خيلي.دوستداشتني و جذاب قرمز فرفري موهاي
تيستو و گذشت كودكي سرخوش و شاد روزهاي.داشتند دوست را دوستداشتني كوچولوي كودك
درس كلاس در اول روز همان و بود كسالتآور برايش مدرسه محيط.ميرفت مدرسه به بايد
محيط كه دانستند بودند ، باهوشي آدمهاي مادرش و پدرش كه آنجايي از و برد خوابش
را چيزها رسم و راه زندگي محيط در كه گرفتند تصميم پس.است كسالتآور برايش مدرسه
_ سبيلو عمو.شد آشكار تيستو شخصيت شگفتيهاي كه بود اينجا از و بياموزند او به
كه داشت انگشتاني تيستو.كرد كشف را تيستو انگشتان اعجاز _ خانه بزرگ باغبان
.ميشد شكفته خوشبو و خوشرنگ گلهاي از باغي ميزد دست كه كجا هر به.بود روياننده
.سرخوش و بود شاد تيستو
با بزرگها آدم كه بپذيرد را اين نميتوانست اما ميكرد ، كودكي و بود كودك او
دنيا داشت دوست او.بشناسانند او به را دنيا شدهشان ساخته پيش از افكار و عقايد
.بپذيرد و ببيند ميخواهد دلش كه آنطور را اتفاقها و وقايعكند تجربه خودش را
آدم كه شد متوجه ميدوخت آدمها و اشيا بر تازه ديدي با را نگاهش كه هم وقتي
كه بفهمد نميتوانست را اين اغلب.ميكنند نگاه چيز همه به عادت عينك با بزرگها
با ميشود وقتي ناپاك ، احساسات با تا كرد زندگي بهتر پاك احساسات با ميشود وقتي
با تا است بهتر صلح با چيز همه وقتي گرفتاري ، با تا گذراند بهتر را زندگي آزادي
نميآيند؟ كنار هم با مردم چرا پس جنگ ،
در او شگرف قدرت.ميدانست سبيلو عمو فقط را اين و بود گرفته را خود تصميم تيستو
و دست و خشك قواعد.واداشت فكر اين به را او دقيقه چند از كمتر در گلها روياندن
شهردار تيستو.بود كرده تار و تيره را او رنگرنگ و شاد دنياي بزرگها آدم گير پا
.كرد عوض را شهر نظم كه بود كوچكي
خيلي اگر حتي ميكنند ، عادت چيز همه به بزرگها آدم كه ميدانست اما بود ، كودك او
زود خيلي آن كردن عملي ميرسد ، آدم فكر به نقشهاي وقتي هميشه.باشد كمياب و عجيب
نهفته استعدادهاي كه دارد وجود هم امكان اين هميشه البته.ميشود امكانپذير برايش
فلك به سر تيرهرنگ ديوارهاي زندان.كرد شروع شهر زندان از.شود دردسرمان باعث ما
فكر شهر بزرگهاي آدم.بود ديوارهايش روي تيزي سرنيزههاي كه داشت كشيدهاي
مسئله اين به تيستو اماميگيرد را زندانيان فرار جلوي ديوارها اين ميكردند
ديوارهاي درزهاي تمام به را كوچكش انگشتان زندان ، از بازديد حين در.نداشت اعتقادي
اضطراب.بود شده گلستان به تبديل زندان شد ، بيدار خواب از شهر كه صبحكشيد زندان
سريع خيلي بزرگها آدم و كرد تشويق را تيستو سبيلو عمو.كشيد آغوش در را شهر جمعي
فرار بر را قرار و كردند بيرون سر از را فرار فكر زندانيها.كردند عادت گل قصر به
هر.بود درآمده كار از درست تيستو نقشه.شد گلباران شهر بيمارستان.دادند ترجيح
ريشهكن فقر.شد نخواهد كسل روحيهاي هيچ.كرد نخواهد رشد بدي برويد گل كه جايي
در فكرهايي شهر تمام براي كوچولو شهردارميرود بين از ميكروب و آلودگي و ميشود
ميگذاشت ميان در كوچكاش ، اسب ژيمناستيك ، با و ميكرد جور و جمع را فكرش.داشت سر
گلها روياندن در او قدرت.ميكرد تشويق را او تيستو ، رازدار تنها سبيلو ، عمو و
تمام سبيلو عمو.داشت يادگيري و شعور و فهم در هم عجيبي نيروي.بود بيسابقه
ديگر بود ، آموخته خوب را درساش كه تيستو ، و كرد معرفي او به را جهان گلهاي
و آموختن آماده تيستو.بود رسيده آرامش به سبيلو عمو.نداشت معلم به احتياجي
را پدر توپسازي كارخانه.گيرد كار به را آموختههايش كه بود طبيعي و بود يادگيري
ميرپوان ، به را شهر اسم تا پرداخت گلكاري و گلسازي به و كرد تبديل گل بازار به
.دادند تغيير گلها شهر
جنگ.بفهمد را مرگ معني كه بود آن از كودكتر تيستو.مرد سبيلو عمو كه گذشت چندي
ميكرد فكرداشتند او ذهن در مبهمي و گنگ مفاهيم مرگ و بيكاري و فقر و قتل و
مهربان تيستو.برود سبيلو عمو ديدار و آسمان به درخت و گل از نردباني با ميتواند
تصور غيرقابل عزيزان نديدن برايش.كند تحمل را سبيلو عمو دوري غم نميتوانست و بود
رفتن بالا هنگام كوچولويش ، اسب ژيمناستيك.رفت بالا آن از و ساخت نردباني.بود
.ميخورد علف و ميريخت اشك تيستو
زمين روي تيستو دمپاييهاي كه جايي ;كرد روشن را آسمان خورشيد كه لحظهاي فردا ،
يك تيستو:بود نوشته زمين روي شده خورده علفهاي با ژيمناستيك بود ، مانده باقي
با اوساخت داشت ، دوست كه آنطور را ، شهر كه بود فرشته يك ما تيستوي.بود فرشته
كه بود كودكي او.برد بين از را فقر و بيكاري و جنگ.كرد مبارزه چيز همه
نبود10 هيچكس مثل كه كسي.بخشيد تحقق را افسانههايش
چاپ كانون ، :ناشر گلستان ، ليلي ترجمه دروئون ، موريس نوشته سبزانگشتي ، تيستو _1
سوم ، 1357
|