تعاملي مدرنيته و هابرماس
14_ زندگي يك بسط و قبض
مدرن پست ل كشكو
فيلسوفان زندگينامه
22_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه
تعاملي مدرنيته و هابرماس
"غربي جوامع در رواديني مفهوم" عنوان با فلسفه و حكمت انجمن در خود سخنراني در هابرماس
بشر زندگي مراحل تمام براي برنامه داشتن داعيه بزرگ اديان كه رساند جا اين به را بحث
عملي ما كه ميكند ايجاب متقابل رفتار توقع اصل كه بود كرده بحث آن از پيش او.دارند را
اين از.ندانيم روا خود درباره را آن مشابه ديگر عقايد اصحاب از كه نكنيم فردي يا جمعي
كه رسيد نتيجه اين به هابرماس كرد مطرح بزرگ اديان داعيه درباره كه مقدمهاي و مطلب
بايد نميگذارند عملي قابل بيدستور حال هر در را بشر كه ادعا اين حفظ براي بزرگ اديان
است انتقادي تاملي ميخوانيد چه آن.كنند رعايت را رواداري كنوني "سكولار پست جهان" در
ما است ممكن.معاصر جهان در دينداري و دين با آن نسبت و مدرنيته از هابرماس روايت بر
از كه موضوعي و موضع در نقد و تامل صرف اما نباشيم موافق نويسنده گوناگون مواضع با
.كنيم استقبال آن از بايد كه است چيزي است ما امروزي فكري مبتلابه مسائل
فلسفه
سياوشان امير
را مدرنيته طولاني عمر تداعي ظاهرش كه سپيدمو فيلسوف اين هابرماس مهم سخن تهران در
سكولاريسم اين وي.گرفتهاند قرار پساسكولاريسم مرحله در غربي جوامع كه بود اين ميكرد
كه كرد تعريف خصوصي زيست عرصه در هم آن دين حداقلي حضور آن ، كلان و اوليه تعريف در را
طرف از و داده رخ كاتوليك كليساي و سياسي دولت ميان كه بوده روندي داراي غرب در
روايت در هابرماس تعريف مورد سكولاريسم.است شده حمايت روشنگري عصر نظريهپردازيهاي
سياسي دموكراسي و بشر حقوق رعايت فردي حقوق و عقلانيت بر كه بود مدرنيته با برابر مثبت
.است داشته تاكيد
در كه گذاشت مزبور اصل سه مقابل در را كاتوليك كليساي ديني سنت يا سنت مقابل در وي
نوع يك تحميل و انسان زندگي عقلانيت با مخالفت و انسانها فردي حقوق با مخالفت مجموع
.ميكرد تبليغ را حاكميت و زندگي
مطلقه حكومت رعيتي ، و ارباب نظام و اشرافيت از كاتوليك كليساي ديني سنت عبارتي به
توانسته سكولاريسم ، با برابر مدرنيته كه حالي در.است ميكرده دفاع شاهان يا امپراتوري
و بشر حقوق و فردي حقوق رعايت دنيوي ، زندگي امور كردن عقلاني و عقلانيت به توجه
توجه با مدرنيته از هابرماس جانبدارانه روايت اين.دهد شكل را مدرنيته سياسي دموكراسي
حداكثري سكولاريسم يا مدرنيته به انتقادي ديد با وي كه شده موجب آن بين غيرمطلق شيوه به
به اعتراف اين در وي همچنين.بنگرد خصوصي ، عرصه به آن كننده محدود و دين با تقابل در و
ميكند اشاره آن از ناشي روابط و مناسبات و سنتي جامعه دل از مدرن زايمان سنگيني و سختي
.مينمايد هولانگيز كه ميگويد بيسرپناه مدرنيته هولناكي از و
حضوري عمومي عرصه در دين است معتقد پساسكولاريسم مرحله در غربي جوامع طرح با هابرماس
به و خود مجدد تعريف با بلكه نشده تضعيف تنها نه غرب در دينداري عبارتي به و دارد فعال
در علم صلاحيت و علم حوزه به احترام سرنوشت ، حق تعيين در مردم ، عمومي آراي شناختن رسميت
در حضور با توانسته ديگر ، دينداران باورهاي و عقايد رعايت و مدارا و خود به مربوط حوزه
دخالت جامعه اقتصاد و سياست فرهنگ ، در جمعيتها و احزاب و اصناف تشكيل با عمومي عرصه
يعني بالا شرط سه رعايت با ميكند توصيه دينداران به سومي جهان جوامع در هابرماس.كند
ملاك و حكومت امر در مردم آراي به دادن تن ديگران ، عقايد و آزادي شناختن رسميت به
پساسكولاريسم مدرنيته از آن ، تخصصي حوزه در علم عرصه شناختن رسميت به با آن ، مشروعيت
.كنند استقبال
دارد ، فراوان بحث جاي كه مدرنيته ، از خود قرائت با هابرماس كه گفت ميتوان عبارتي به
ديني سنت برابر در را (حداكثري سكولاريسم) مدرنيته او.زد حرف سنت با تعاملي مدرنيته از
.است داشته سر در خود جواني دوران در مدرنيته را رويارويي چنين.نداد قرار حداقلي
تاكيد آن به مدرنيستها كه سنت و مدرنيته ميان حداكثري رابطه ، تعيين جاي به هابرماس
عاملي رابطه به وي حداقلي ، مدرنيته با سنت ميان حداكثري رابطه تعيين مقابل در و دارند ،
.ميكند اعلام تعامل اين براي را كلي اصولي حال عين در ميرسدو سنت و مدرنيته ميان
در هابرماس ديدگاههاي اين.گذاشت ومدرنيته سنت اين ميان تعامل شرط را كلي اصول اين وي
چه با هابرماس كه شود توجه است آن بهتر حال اين با.شد تكرار تهران در مهمش سخنراني دو
ديني سنت مشخص طور به و سنت و مدرنيته ميان را تعاملي چنين باورهايي و اصول و ديدگاه
ناتمام پروژهاي را آن كه است مدرنيته انگار مثبت منتقدان از او.ميكند پيشنهاد
نگاه...و آدورنو يعني فرانكفورت مكتب اوليه بانيان چون وي حال عين در.ميداند
به مدرنيته نقد در مزبور مكتب بانيان كه چرا ;ندارد مدرنيته پارادايم به نااميدانه
در زيادي اشتراكات مدرنيته مكتب بانيان و هابرماس ميان وصف اين با.رسيدند نااميدي
را مدرنيته پروژه يا تمام مدرنيته كه اثباتگرايي جريان با ايشان.دارد وجود نظري مباني
.دارد منتقدانه نقد غربي دموكراسي ليبرال بر هابرماس.است متفاوت ميدانند خود به متعلق
كه ميداند قدرت نظام هم را سرمايهداري مناسبات از بسياري و آزاد بازار اقتصاد وي
تنگ دموكراسي و حقوقبشر و بنيادي خود بر كه مفاهمه و گفتوگو بر تنها نه را شرايط
.كردهاند
روند در قرني چند تاريخي بستر يك از هابرماس كه داشت توجه بايد ويژگي اين كنار در
نماينده عنوان به سكولاريسم ميان كشمكش نتيجه در كه ميگويد سخن غرب جامعه تحولات
عيني گزارش هابرماس ديدگاه اين عبارتي به.است گرفته شكل كليسايي سنتي مذهب با مدرنيته
.دارد فراوان تامل و توجه جاي كه است مدرنيته منتقد ديدگاه يك از اروپايي جامعه شرايط از
ميان كه نيست نوكانتي و كانتي نحله وارثان پوپر يا ايزيابرلين ديدگاه اين عبارتي به
.كشيد ديوار غيرعقلاني امور و نقل و وحي عرصه و عقل
اين از متاثر دموكراتيك ليبرال نگاه و تمام مدرنيته طرفداران كه داشت توجه بايد همچنين
اختلاف هابرماس ديدگاه با است ، كرده مطرح را خود دوباره تاريخ پايان نگاه با ديدگاه
به تبدل را شدني جهان كه دموكراسي ليبرال ديدگاه كه داشت دقت بايد همچنين دارد ، اصولي
عبارتي به.است خود ديدگاههاي پيشبرد صدد در كه است نگرش همين نيز كرده جهانيسازي
نكته امااست آن اصلاحگر منتقدان از بلكه نيست ، جديد جهان فكري رهبران از هابرماس
غرب در پساسكولاريسم جوامع به او توصيههاي و مدرنيته به هابرماس نقد به كه است اين مهم
.كرد نگاه ميتوان چگونه مذهبي سنت و مذهب مورد در
و مدرنيته رابطه در هابرماس سخنان از ايران در سياسي - فكري گرايشي كه ميرسد نظر به
به توجه بدون كه حالي در.دارد كاركردگرايانه استفاده به توجه بيشتر تعاملي نگاه با سنت
مدرنيته ، به آن ، نقد همچنين و مدرنيته مباني مورد در فرانكفورت مكتب باورهاي و ديدگاه
به باشد ، داشته حضور عمومي حوزه در ميتواند دين كه هابرماس ، تحليل اين از نميتوان
خود نظري مباني در كه مزبور جريان كه چرا.كرد كاركردي استفاده فيلسوف يك سخنان عنوان
و دين حوزه كامل تفكيك در كانتي روش به متدولوژيك لحاظ به رسيده ، خصوصي عرصه در دين به
است عرصهاي را روشنفكري كه دارد تاكيد نكته اين بر همچنين و رسيده فلسفه و علم و فلسفه
تعبيري به و ميرسد پوپر به كانت از فلسفه در بيشتر ديدگاه اين.ديگر عرصه را مذهب و
در ايشان كه ميشود هويدا زماني مزبور جريان اين مشكل امااست تمام مدرنيته طرفدار
قوانين و حقوق به همچنين و دارند ديني و مذهبي فرهنگ طرفي از و دارند قرار سياسي قدرت
عبارتي به و دولت در حتي و سياست در دين نقش به استراتژي در همچنين و دارند باور فقهي
از ميتوان چگونه پوپر ، يا كانت عقايد به باوري چنين با حالدارند باور ديني دولت
به هم و دارد نقد سنت با رابطه در حداكثري مدرنيته به هم كه كرد استقبال هابرماس سخنان
رويه نوعي هابرماس سخنان با برخوردي چنين ميرسد نظر بهبنيادگراييتماميتخواه
چرا ;شود قلمداد وي سخنان با تحليلي و عقلاني تعامل يك نميتواند كه است كاركردگرايانه
نميتوانند پس باشند موافق هابرماس نظري مباني با نميتوانند پوپر و كانت از متاثران كه
.بكنند كاركردي استفاده فرانكفورت مكتب از عقلاني لحاظ به
قرابت مدرنيته منتقدان با ايشان كه ميدهد نشان ديدگاه اين شده منتشر آثار به نگاهي
برخي نقد در شريعتي آراي فقط ايران در ديني روشنفكران ميان در عبارتي به.ندارند فكري
.است نزديك انتقادي مكتب بنيانگذاران به خصوص به و هابرماس به مدرنيته ديدگاههاي از
چرا.نيست انديشمندانهاي عمل فيلسوف يك سخنان از گزيدهاي از استفادهاي چنين بيگمان
و نظري مباني به بيارتباط ايدهاي يا تفكري هر فرانكفورت مكتب انديشمندان قول به كه
سخنان از ايران در كه ديگري گرايش.نيست انديشه و تفكر آن با رابطه در مادي شرايط
تاييد در از ما جامعه در كه بود مدرن پست هواداران گرايش كرد ، سياسي استفاده هابرماس
با اختلاف وجود با ايشانميبرد سود مدرن پست دلايل و ابزار با مدرنيته برابر در سنت
.ميكنند خود مقصود به استفاده كند ، انتقادي برخوردي مدرنيته با كه كس هر از اول ، گرايش
در هابرماس با انتقادي گفتوگوي امكان كاركردي ، برخوردهاي نوع اين كنار در همه اين با
.بگيرد صورت محور چند روي بر ميتوانست كه مفيدي و منطقي گفتوگوينشد عملي ايران
بشر ، حقوق با مترادف را مدرنيته هابرماس كه مدرنيته مثبتانگارانه روايت درباره - 1
قابل منظري چنين از فقط مدرنتيه آيا:ناميد اساسي آزاديهاي و فردي حقوق و دموكراسي
جامعه و فاشيستي جامعه از سخن فرانكفورت مكتب متفكران انديشه در مگر است؟ بررسي
گرچه.است نيامده مدرن دوران در (ليبرال دموكراسيهاي) شده مديريت جامعه و توتاليتر
.دارد نقد مدرنيته به انتقادي مكتب راديكال نقدهاي از برخي به هابرماس
در وي ديدگاه از مدرنيته تسامح اين كه باشد اين ميتوانست هابرماس از ديگر پرسش - 2
مورد در ماركس و هگل و كانت از اعم مدرن متفكران نظري مباني با ميتواند چگونه سنت مورد
باشد؟ داشته هماهنگي مذهبي سنت خصوص به و سنت
از هابرماس كه است چگونه و است جامعه در سنت با مترادف دين كه است گفته آنكه ديگر - 3
را اديان و ميداند ديگران بر خود آراي تحميلگر را سنت اما دارد مثبت قرائت مدرنيته
علوم با گفتوگو و تسامح به دعوت را آنان و نميداند خود تبليغ و خود باور در متسامح
باشد داشته منفي و مثبت روايت ميتواند مدرنيته كه همانگونه كه حالي درميكند ديگر
با آميزش در را هندو سنت انعطاف ميتوان چگونه.باشد گونه اين ميتواند سنت حتي و دين
گرفت؟ ناديده دموكراسي
در مدرن ادعاهاي از معجوني بنيادگرايي بلكه.نيست سنت عين بنيادگرايي آنكه ديگر - 4
سنت نه عمل صحنه در كه است جديد دوران در گذشته به متعلق سنتي دين فكري دستگاه نقش مورد
در طالبان جريان همانند است ، مدرن ابراز با گذشته انديشه از معجوني بلكه مدرن ، نه و
و سنتگرايان سنت ، مورد در اطلاعي چندان هابرماس كه ميرسد بهنظر افغانستان
.نميداند را آنها تفاوت و ندارد بنيادگرايان
است ، ما جامعه نياز و ضرورت يك چه اگر نوگرايي و مدرنيته كه است آن ديگر مهم مقوله - 5
تحقق روشنگري عصر و رنسانس از بعد غرب در كه تاريخي جامعهاي مفهوم به مدرنيته اما
اين و باشد داشته پاياني و آغاز ميتواند و نيست بشر عقلاني پارادايم برترين يافته
يك حد در گرفته شكل خاصي فرهنگي سپهر در مكان و زمان كه دوراني عنوان به نيز دوران
به هابرماس اگر.دارد سقوطي و ظهور كه است دورانها ميان در دوراني بلكه نيست فرادوران
و مثبت نكات داراي كه بشر مختلف دورههاي مثبت ويژگي به بايد دارد ، باور ديدگاه اين
گل عنوان به ميتواند مدرنيته آيا كه است اين سخن حالت اين در.كند اذعان هست نيز منفي
.گردد قلمداد بشري تمدن دورانهاي همه سرسبد
جريانات انواع براي ميتوانست مزبور منظر از هابرماس با گفتوگو كه نميرسد نظر به
مدرنيته طرح هواداران ميتوانست گفتوگو اين كه چرا:باشد مفيدتر ايران در روشنفكري
و ميدانند ناتمام پروژه يك را مدرنيته كه مدرنيته منتقدان هم و دموكراسي ليبرالي تمام
معنوي - اخلاقي نقد مدرنيته به كه را مدرنيته كلان سپهرهاي از برخي به منتقدان نگاه هم
و اقبال مذهبي ، روشنفكران از نحلهاي) عقلانيت و نوگرايي به حال عين در اما دارند
كه حالي در.بكشد چالش به را معتقدند ايران در مدرن پست آزاديخواه گرايشات و (شريعتي
با گفتوگويي چنين فرصت خاص ، نگرشي سوي از مدرنيته به هابرماس نقد با كاركردي برخورد
.گرفت را هابرماس
امكان با رابطه در ميبرد رنج رانتي روابط از مسائل از بسياري در كه ما جامعه شايد
و اشكال دچار ميشوندنيز دعوت كشور به عمومي بودجه از كه متفكراني با مفيدتر گفتوگوي
گفتوگوي ميتوانند كه كساني از متفكران اين با مفيد گفتوگويي فرصت كه است رانتي موانع
.ميشود گرفته باشند ، داشته را كاراتر و مفيدتر
14_ زندگي يك بسط و قبض
سروش باعبدالكريم صدري محمود گوي و گفت
اسلامي انقلاب نظري مسائل
تيموري اميرحسين:ترجمه
اما بودند ضروري و عيني نيازهاي مولود فقه درباره (ره)خميني امام بعدي احكام و فتاوا
نياز ما ميكنم فكر.نشد فراهم [ديگران توسط] احكام اين تئوريك مباني تهيه براي فرصتي
من كه است اين خاطر به شده روبهرو توفيق با من افكار اگر.داريم تئوريك مباني ايجاد به
.گرفتم پي و كرده مطرح ميكرد نياز احساس تئوريك لحاظ از كه محيطي در را افكار اين
ميكنيد تصور آيا چطور ، متجددين و اصلاحطلبان ديگر با افكارتان قرابت مسئله درباره*
دادهايد؟ قرار توجه مورد كافي اندازه به را مسئله اين كه
دارد وجود افتراقي و تشابه نقاط ولي باشم كرده اشاره تاثيرات از بعضي به است ممكن خوب ،
نظير متفكريني به كه بگويم را اين بايد البته.دهند بسط را آنها ديگران است بهتر كه
ديگر و خميني امام دهلوي ، وليالله شاه غزالي ، اسدآبادي ، جمالالدين سيد عبده ، محمد
تئوريهاي.داشتهام توجه ميپروراندند سر در متجددانه افكار كه متجدديني و اصلاحطلبان
قرار مداقه مورد مشكلات حل براي را آنها استراتژيهاي و افتراق نقطه يافتن براي را آنها
.دادهام
را مسلمانان فكري و اجتماعي زندگي آينده.ميرساند سوال آخرين به را ما موضوع اين*
نسلهاي مسير در را عمدهاي و ضروري مسائل چه ديگر عبارت به ميكنيد؟ ارزيابي چگونه
ميكنيد؟ مشاهده مسلمانان آينده
كه تئوريكي خلا.كنم ادا را مطلب حق بتوانم كه نيستم مطمئن من و است كلان مسئله يك اين
كنم عرض بدهيد اجازه.است گسترده اسلام جهان تمام در ميخورم اندوه آن بر ايران مورد در
."حقيقت اسلام و هويت اسلام" ;شدهام قائل تمايز اسلام نوع دو بين مقالاتم از يكي در كه
ناميده هويت بحران كه آنچه به است واكنشي و فرهنگي هويت براي است ظاهري هويت اسلام
اخروي و دنيوي رستگاري راه كه حقايقي گنجينه عنوان به اسلام به حقيقت اسلام اما ميشود ،
.ميكند اشاره ميدهد نشان را
ساير و اسلام پيامبر.ميشود شناخته حقايق اين پيامآور مثابه به نيز اسلام پيامبر
دعوت ميدهد نشان را رستگاري راه اصل در كه حقايقي سلسله به را مردم الهي رسولان
تدريج به پذيرفتند را حقايق اين شامل مذهبي آداب و حقايق اين مردم كه هنگامي.ميكنند
وجه هيچ به تمدن يك يا هويت يك توسعه.ميسازند را تمدنها و ميبخشند توسعه را هويتها
.است نبوده پيامبران هدف
كه نميدانستند اخير قرن تا هرگز مسلمين مثلا.است تاريخنويسان ساخته تمدن اصطلاح
چطور و است نامحدودي و مبهم مفهوم چه كه ميدانيم همه.بودهاند تمدن يك سازنده
غرب تمدن با مواجهه در مسلمانان كه دارم واهمه اين از.سازد مغشوش را قضاوت ميتواند
مسلمانان وسيله به رجعت گونه اين و بازگردند هويت يك مثابه به اسلام به كه كنند آرزو
را هانتينگتون آقاي تز اخيرانميكند فكر آن شبيه مسلماني متفكر هيچ و شده تحريض خاصي
هم اسلام تمدن شامل كه تمدنها از شماري به او كه شدم متوجه و دادهام قرار بررسي مورد
قضاوت صحت درباره مرا اسلام ، جهان در هويت بحران درباره او نظر.است كرده استناد ميشود
.كرد مطمئنتر خودم
به مردم كه است اين كلي طور به اسلام جهان تئوريك مشكلات بزرگترين از يكي ميكنم فكر
و تمدن يك مسلمانان كه است درستحقيقت يك تا بپندارند هويت يك مثابه به را اسلام تدريج
تمدنها برنگزيدند تمدن يا هويت خاطر به را اسلام آنها اما نهادند بنا را اسلامي هويت
از عصارهاي آنها.اجتماعياند كنشگران آگاهانه اعمال نوپاي و ناخواسته پيامد و معلول
آنها.هستند بازار و زبان شبيه تمدنها.متعددند نسلهايي ايدهآل دستاوردهاي مجموعه
ميكند اشاره هايك كه طوري به باشند ، شده گرفته نشات اندكي آگاهانه تلاش از نميتوانند
تمدنها طراحي براي ارادي تلاش گونه هر.خلقالساعهاند و خودبهخود طرحهاي تمدنها
.بود خواهد زيانبار
.شود انتخاب هويت نفس خاطر به نبايد اسلام بلكه باشند نداشته هويتي مسلمين نميگويم من
:ميگويد مولانا كه همانطور
باشدش گندم قصد كارد كه هر
ميآيدش تبع اندر خود كاه
بود دوست ديد معراج در قصد
نمود هم ملائك و عرش تبع در
ميتواند حقيقت اسلام.شود حقيقت اسلام تسليم بايد هويت اسلام كه دارم اعتقاد بنابراين
هويت طالب خودش سرشت در هويت اسلام اماباشد داشته مسالمتآميز همزيستي حقايق ساير با
با حقيقت دو كه حالي در.درگيرند يكديگر با هويت دو.ديگر هويتي با جنگ آماده و است
.ميكنند مساعي تشريك يكديگر
دارند وجود مسائلي.دارد وجود جزييتري موضوعات چند هر.است اهميت حائز بسيار نكته اين
اين.است بردهداري مسائل گونه اين از نمونهاي.هستند حل قابل جهاني مقياس در تنها كه
وجود كشوري هيچ.است شده منسوخ جهان سراسر در بلكه اسلام جهان در تنها نه اكنون مسئله
.درآورد اسارت به جنگها حين در را بردگان يا كند وضع بردهگيري مورد در قانوني كه ندارد
جانب از بردهداري لغو و شد شناخته رسميت به رسم آن پيشين درروزگار كه ميدانيم اما
مستثني قضيه اين از نيز اسلامي جامعه و ميكرد نفوذ چيزي هر در كه بود جهان غالب فرهنگ
به نيز مسلمانان و ميشدند برده به تبديل و نگهداري جنگي اسيران عنوان به مسلميننبود
اينكه بدون منطقهاي بهصورت رسم آن بردن بين از براي راهي هيچ.ميكردند عمل نحو همين
.نداشت وجود شود منسوخ جهاني مقياس در
مدرن پست ل كشكو
يوسفي حامد:ترجمه
روشنگري
رهبران.داد روي ادينبورگ و پاريس محوريت با كه بود هجدهم قرن فيلسوفان جنبش روشنگري
فرگوسن آدام و اسميت آدام و (فرانسه) ديدرو و ولتر ،(آلمان) كانت ايمانوئل آن اصلي
استوارترين از يكي كنيم اشاره بايد هدفمان با متناسب ما اينجا.بودند (بريتانيا)
روشنگري فيلسوفان.بود (يونيورساليسم) باوري كل ايده گرفت نشات روشنگري از كه مضاميني
اجرا و انطباق قابل فرهنگي هر در و زمينه پس هر در مفاهيمشان و ايدهها كه بودند معتقد
براي را زمينه چيزي چه اما.هستند اجرا قابل جهان تمام در و كلا ايدهها اين يعني:است
انسان عقل بر مبتني و عيني ميكوشيد جديد پوزيتيويستي ميآورد؟علم فراهم ادعا اين
همه باشد عيني چيزي اگر طرف يك از كه چرا.بودن شمول جهان يعني ويژگي دو اين و باشد
باز باشد انسان عقل بر مبتني چيزي اگر ديگر طرف از و كرد خواهند تصديق را آن جهان افراد
ايده بر علاوه روشنگري فيلسوفان.است شده توزيع اندازه يك به بشر ابناي تمام در عقل اين
ميتواند مرد هر:داشتند هم معرفتشناسانه ادعايي (شمولي جهان همان يا) باوري كل
دو ، هر جامعه ، و طبيعت كند كشف تا بگيرد كار به را عقل (يونيورسال) كلي يا جهاني توانايي
دانستن جسارت" (زن آن معدود ، مواردي در و) مرد آن اينكه بر مشروط ;ميكنند كار چگونه
(كانت)."باشد داشته
اينك ما كه شد ساخته چيزي و گرفتند قرار استفاده مورد كه بودند انديشهها همين البته
اصول و عقايد تمامي (Sociology) واژه اين !ميشناسيم "جامعهشناسي" نام با را آن
_ يافت رواج كنت توسط چنانكه آن _ (Logy) "شناسي" پسوند.دارد خود درون در را روشنگري
بدين و ميكند "اجتماعي فيزيك" يا "جامعه فيزيك" راستاي در علمي به بدل را واژه اين
!ميزند مدرنيته سكولار مجتهدان جديد ، موجوداتي پرورش به دست ترتيب
.دارند مشكل ،"كلگرايي" خصوصا روشنگري ، ايدههاي تمامي با تقريبا مدرنها پست
قصهگويي
معتقد شده ، ثبت او نام به "پوزيتيويسم" و "جامعهشناسي" واژههاي كه مردي كنت ، آگوست
نظر با را او نظر بياييد حالا !جهانشمول و عيني علمي ;است "جامعه علم" جامعهشناسي بود
قرائت كه لمرت چارلز.كنيم مقايسه (آمريكا) ليان وس كالج در جامعهشناسي استاد يك
:ميكند تعريف شكل اين به را جامعهشناسي دارد ، مدرنيسم پست از همدلانهاي
درباره را آنها مردم كه "قصههايي" از عبارتاند "ها"جامعهشناسي كه گفت ميتوان
اين كردهاند ، "استنباط" اجتماعي زندگي در "تجاربشان" از كه ميكنند تعريف چيزهايي
تخيل به احترام" از است عبارت همواره جامعهشناسي آن در و است واژه معناي بنياديترين
(ويو ، 1994 وست انتشارات بحران ، از پس:جامعهشناسي ص 14 ، ) "كردن
به (جمع نشانه به) "ها"پسوند كردن اضافه يكي.كرد توجه بايد نكته چند به لمرت تعريف در
از استفاده دوم.دارد (پلوراليستي) تكثرگرا ديدگاهي از حكايت كه جامعهشناسي ، كلمه
نهايتا و "تجربه" شمردن جايز سوم."علم" كلمه جاي به خصوصا و نظريه جاي به "قصه" تعبير
!"تخيل" شمردن جايز
و "علمي" زيادي جامعهشناسي به نسبت كنت ديدگاه وقت آن اخير ، تعريف پذيرفتن صورت در
يك به منجر پوزيتيويستياش ، جامعهشناسي علم و كنت واقع در !بود خواهد مابانه فاضل
جهان همه درباره ميداد اجازه خود به بودن منفرد عليرغم كه ميشد كلگرا جامعهشناسي
.كند اظهارنظر
مدرنيست پست يك مقام در و ميكند استفاده "جامعهشناسيها" تعبير از لمرت مقابل ، در
رشته و"..ساختارمند است علمي جامعهشناسي كه كند رد را تصور اين ميكوشد متواضع
پي در كنت جامعهشناسي لمرت ، ديد از ".ميدارد نگه متصل هم به را آن جهان سراسر در نخي
باشند ، مشترك جهان سراسر در كه قوانيني ، چنين راستي به آيا اما است ، "جامعه قوانين" كشف
دارد؟ وجود
فيلسوفان زندگينامه
پاياني بخش _ فوكوياما سرگذشت
نعيمي وحيدرضا:ترجمه
در كنجكاوي اساسي فقدان نوعي" اخير دانشگاهي نسلهاي در كه است شده فوكويامامتوجه
نيز بلوم.ميخورد چشم به كنند ، پيدا بهتري شغل كند كمك آنان به چه آن جز چيزي هر مورد
خوشش افراطي دانشجويان همه آن با وجدان بحث از وي جهت يك از.كرد احساس را امر اين
از بزرگتر چيزهاي دغدغه و بودند عدالت و عقايد نگران شور با آنان كه چرا.ميآمد
".داشتند را خودشان
غربي ارزشهاي بحق و نهايي پيروزي مورد در سادهلوحانهاي خوشبيني به كه كسي براي و
تودههاي ميان در را اميدي بارقههاي حتي وي كه نباشد تعجبآور شايد است ، شده متهم
خود از نوعي دهه 1990 ، سالهاي در":ميگويد او.ميبيند نيويورك و واشنگتن رودرروي
مسائلي درباره آدم وقتي.داشت وجود اقتصادي ساده رفاه از ناخوشايند واقعا بودن راضي
اينترنتي شركتهاي از زيادي تعداد رفتن بين از مانند _ بود مهم مردم براي كه ميكند فكر
رخ سپتامبر يازدهم از پس كه چيزيميشود آنها بودن بياهميت متوجه _ لوينسكي مونيكا و
.ميافتد اتفاق هم جديدتر چيزهاي دنيا در كه آوردهاند ياد به مردم كه است اين است داده
".ميگذارد خود خاص جاي را چيز همه امر اين
22_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه
شده فلان فلان چيه
پاپر رايموند كارل و راسل برتراند به احترام با
موسويان سيدنصير
ديگري شخص و زد ، كنار را مسجد موذن نرسانده ، شام به را روز آن و شد مسلمان صبح جهودي"
".تندخوئيم اندكي زاهدان ما گفت ميكني؟ چنين چرا:گفتند.داد دشنام را سومي و رنجانيد
اينها كدام هر.گفتهايم سخن تكبر و فضلفروشي چاپلوسي ، نظير اوصافي به راجع پيشتر
.دهند سوق جهالت سمت به را ما نحوي به ميتوانند
چگونه چرا؟ اما.است ناداني ثمراتش ، از يكي كه است اخلاقي صفات از نيز "تندخويي"
بسيار درمانش كه نوعي ناداني از بدي نوع به هم آن ميكشاند ناداني به را ما تندخويي
بگويم بايد !باشم داشته را تحملش خودم اميدوارم برنخورد ، تندخو آدمهاي به اگر است مشكل
ما بيشتر ميكنم گمان لااقل يا ما ، همه.است حماقت نوعي واقع در تندخويي از حاصل ناداني
خواهد زمانگير و مشكل بسيار آن درمان بنابراين هستيم ، عصبيت و تندخويي به مبتلا خودمان
.باشيم داشته بهبود انتظار زود خيلي نبايد و بود
هم و شد خواهيم دچار فيزيكي تنهايي نوعي به هم درازمدت ، در ميدهيم ، نشان تندي ما وقتي
داد ، خواهند ترجيح اطرافيانمان بيشتر كه ، معني بدين فيزيكي تنهايي فكري ، تنهايي نوعي به
روند ، اين نيايند ، هم ما طرف اصلا و كنند ، پنهان ما از نكنند ، مطرح ما با را حرفهايشان
جور آن از فيزيكي تنهايي اين برقضا دست و كرد ، خواهد خلوتتر و خلوت را دوروبرما كمكم
چوب يك با را خود دشمن و دوست ما كه باشد ، چرا سازنده و مفيد كه نيست تنهاييهايي
.راندهايم
رشد پرسوجو و نقد بحث ، گفتوگو ، با ما انديشههاي و افكار نيست ، قضيه همه اين اما
با است حاضر ما كدام نشويم ، عصبانيت از حاصل فيزيكي تنهايي دچار ما كه گيرم.ميكنند
كند؟ گفتوگو ميدهد ، جواب چماق و چوب و ناسزا و فحش با را عقيدهاش مخالف حرف هر كه كسي
كه ناداني همان بگذاريد:ميگويد حال زبان به ميشود متوسل عصبانيت به كه كسي واقع در
است مخالفش كردن نابود نگران باشد گرفتن ياد نگران آنكه از بيش او واقع در.بمانم هستم
خواهد هممايه معرفت و علم پيغمبر و خدا از كرد نخواهد دريغ كوششي هيچ از راه اين در و
.گذاشت
نه كه كرد خواهد برپا انسان شخصيت اطراف در قلعهاي تندخويي ، و عصبانيت چنين ، اين
قلعه اين درون عقايد پوچي به است حاضر نه و ميدهد راه خويش به را تازهاي انديشه
مذموم صفتي صفت ، اين ما همه براي اگر اما كنم بياحترامي كسي به نميخواهم.كند اعتراف
و استادان نديدهايم ، و نديدهام ، كم اما.است مذمومتر استادان و معلمان براي باشد ،
و عصبانيت با ميكنند سعي كنند ، قويتر را خويش علمي شخصيت كه آن جاي به كه را معلماني
ميكنند گمان گويي.دارند حذر بر خود به نسبت نقدي گونه هر از را شاگردان تندخويي ،
!كشيد نخواهد طول چندان باوركنيد اما بتوان ، شايد آري.كرد پنهان ميتوان را كمدانشي
نقايص از بتوانيم كه را اين امكان پيشاپيش ميشويم ، گفتوگويي وارد عصبانيت ، با وقتي
مقبول واقعا نظرمان هم اگر علاوه به مينمائيم ، سلب خويش از شويم ، آگاه خودمان نظر
اوليه موضعگيري باعث كه ميآوريم وجود به مخاطبان در عقبنشيني و واپسگروي نوعي باشد ،
بود ، نمونه تندمزاجي ، در كه بود عربياي معلم خودمان ، مدرسه در ميآيد يادم.شد خواهد او
خيلي كه بود افتاده اتفاقي چه نميدانم ،"مجرور و جار" به بود رسيده درس وقتي روز يك
شده بهمان اون به شده فلان فلان اين:ميگفت درس گونه اين را مجرور و جار بود ، عصباني
يا (!ميگويم بنده را شده بهمان و شده فلان فلان البته)..ميدهد ا يعني ميدهد جر
ميداند ، تربيت و تعليم اصول هم خيلي ميكرد فكر كه داشتيم جبري معلم دبيرستان ، دوم سال
كه چهها معلم اين ديگر درميآوردي ، اشتباه را دوم درجه معادله يك جواب بود كافي
طوري اين بابا:بگويد آقا اين به كه نبود مدرسه اين توي هم پدرآمرزيدهاي يكنميكرد
.نميدهند كسي ياد رياضيات كه
درمان يك ميكنم گمان اما كرد ، درمان را آن بتوان راحتي به كه نيست صفتي اين متاسفانه ،
.باشم داشته سراغ آن براي درازمدت
چه يا حرفهايي چه يا افرادي ، جور چه مثلا ميكند ، عصباني را شما چيزهايي چه ببينيد
خودتان حساسيت موارد شما كه است اين مهم نميكند فرقي مطالبي ، جور چه حتي يا محافلي نوع
در.است نقص يك خود به خود ميكنيد ، پرخاشگري مواردي چنين در شما كه اين.كنيد پيدا را
عصبانيت نداريد ، قبول يا نميپسنديد كه چيزهايي به شما واكنش اولين آنكه جاي به واقع
در چطور است ، كلي خيلي حرف ، نشد كه اين بگوييد شايد.باشد تامل و صبر ميتواند باشد ،
كند؟ حفظ را بردبارياش و صبر ميتواند آدم موارد اين
كنيد سعي.دهيد قرار موقعيتها اين در را خودتان.بدهم سردستي پاسخ يك ميتوانم هم باز
تا نداريد قبول اصلا كه را حرفهايي كنيد ، مراوده اندكي نميپسنديد چندان كه افرادي با
بخوانيد كمال و تمام همدلي با ميرسد پرت و چرت نظرتان به كه مطالبي كنيد ، گوش انتها
:دهيد افزايش مرحله سه در را صبرتان ميدهيد انجام را كارها اين كه اين حين در.ووو
حرفي نكنيد ، اعلام مخالفتي زبانتان با كنيد سعي صرفا يعني است ، زباني مرحله اول ، مرحله
حركات جوارحتان ، و اعضاء با ميتوانيد مرحله اين در) ندهيد نشان را عصبانيتتان و نزنيد
حتي است عملي مرحله كه دوم ، مرحله در (دهيد نشان را خود نارضايتي صورتتان و دستها
در كه مدتي از پس.ندهيد نشان عصبانيت و ناخرسندي نيز ، رفتارتان و اعمال با كنيد سعي
نوعي به كنيد وادار را خودتان حالا فكري ، مرحله سوم ، مرحله در بوديد موفق مرحله دو اين
تا كنيد همراهي و همدلي او با ميتوانيد چگونه ببينيد يعني كنيد توجيه را مخالفتان نظر
.برسد موجه نظرتان به او عقيده
ما كه است چيزي در حقيقتي اگر آنكه براي.است ساده جواب چه؟ براي زحمت اين گفت خواهيد
!نباشيم احمق آنكه براي.دريابيم را آن و نشويم عصباني ميكند ، عصباني را
|