وجود حقيقت و رنج
بودايي شريف حقيقت چهار به نگاهي با
(Rollo may) رولومي
.ميكنند منسوب هند در مسيح ميلاد از پيش ششم سده به را بودا ظهور پژوهشگران ;اشاره
و فلسفه.آورد جديدي فلسفه واقع در خود ، از پيش رايج فلسفههاي به انتقادي نگاه با بودا
جمله از.شد تقسيم متعددي شاخههاي به و يافت گسترش شرق جهان در وي از پس بودا آيين
براي را فلسفهاي بودا.است آن فلسفي شاخههاي مهمترين از دوتا "يانه هينه" و "مهايانه"
در سالهاست كه پاشايي.ع استاد.بود ساخته استوار رنج بر را حيات اساس كه آورد انسان
معاصر نگاه نشر توسط اكنون هم زده ، ترجمه و نگارش به دست بودا آيين و فلسفه شناخت حوزه
فرزانگي ، فراسوي يانه ، هينه:كتابهاي تمدنها ، گفتوگوي بينالمللي مركز همكاري با و
.است آورده در نشر بازار به را بودا راه و (پده دمه) آيين راه
با مقايسه در بودا تفكر فلسفي وجوه از برخي شناساندن انگيزه به ميآيد پي از كه مطلبي
براين آنكه بدون.است درآمده نگارش به روانكاوي و زبانشناختي فلسفي ، رايج گفتمانهاي
قبلا معاصر فلسفه در رايج مفاهيم از برخي بودا فلسفه در فرضا چون كه باشد اصراري نكته
شناخت غرض بلكه ايدئولوژيسازيها ، قبيل اين از و شرقيهاست با تقدم فضل پس شده ، مطرح
.آنهاست تطبيقي
رنج -است20 رنج سراسر زندگاني -دارد1 وجود شريف بنيادين حقيقت چهار بودايي ، فلسفه در
رنج فرونشاندن براي راهي -نشاند 4 فرو ميتوان را رنج -ميآيد 3 بوجود وابستگي سبب به
زندگاني و جهان فهم براي مبنايي واقع در كه حقيقت چهار ايندارد وجود (عملي راه هشت)
اين در آنچه.ميسازد آگاه آن با مطابق عمل و حيات سرشت به نسبت را بودايي يك است ،
جنبه از ميتواند نگارنده نظر به كه است نخستين حقيقت سه بررسي صرفا ميآيد ، مقاله
.گيرد قرار تامل و مداقه مورد فلسفي و نظري
انديشه و فرهنگ گروه
است رنج سراسر زندگاني -1
جنبههاي از يكي رنج واقع در و است درد و رنج از سرشار بودايي ، زندگاني فلسفه نظر از
داشتن دوست و عشقورزي مستعد انسان اگر بودا ، فلسفه در.است انساني حيات اجتنابناپذير
حكم در رنج و درد عشق ، يعني دو اين.داراست نيز را رنجكشي قابليت نيز حال همان در است ،
عشق هركجا.بود خواهد ناقص يكي ، گرفتن نظر در بدون حيات و فهم و هستند زندگاني تاروپود
اين در انديشي ژرف با انسان بودايي فلسفه نظر از واقع در.ميگشايد ديده نيز رنج هست ،
براي سانسكريت زبان در.شد خواهد راهبر زندگاني اصيل معناي و ارزشها به مرتبط ، مفهوم دو
بودا.ميرود كار به هست ، نيز نقصان و هراس ، معناي در كه(Dhukha)دوهكها واژه رنج
براي كليدي واژههاي از ديگر يكي.است تعالي شالوده رنج ، كه بياموزد انسان به ميخواهد
اعم چيزها ، همه كه است مفهوم اين به واژه اين.است anitya واژه بودايي فلسفه در رنج فهم
هيچ كه گفت ميتوان رو اين از.هستند ناكامل و نقصانپذير...و انسانها موجودات ، از
اين واقعيت.كرد متمايز ديگران از را او بتوان كه نيست كاملي گوهره آنچنان داراي موجودي
كجاي هيچ در را كاملي وجود هيچ نميتوان رو اين از دارد ناقص موجوديتي نيز هستي كه است
آتمن ، بدون معناي در كه (Anatman) آناتمن اساسي مفهوم بودا آيين در نيز.گرفت سراغ جهان
و ندارد وجود كاملي جوهره هيچ كه است بودايي حقيقت اين بيانگر است ، جوهره بدون و بيروح
از.برخوردارند آنهاست ، وجودي سرشت حكم در كه تهيگي و خلا گونهاي از وجود مراتب همه
گونهاي مبلغ بودايي فلسفه اساس براين.وابستهاند يكديگر به وجود مراتب همه سبب اين
و بعد به نيچه از غرب فلسفه در بويژه هستيشناسي گونه اين.است منسجم غير هستيشناسي
;واتيمو جياني بهنظرميرسد معاصر متفكران به سپس و مييابد نمود هيدگر تفكر در آنگاه
به مسلط هستيشناسي يك منظر از نميتواند ديگر كنوني انسان ايتاليايي ، معاصر فيلسوف
و غيرمنسجم تعبيري به يا سست يا بيرمق هستيشناسي از بايد هماكنون بلكه بنگرد ، جهان
متافيزيكي انگارههاي فروپاشي حاصل بيشك وضعيت اين.آورد ميان به سخن شده ، تكهتكه
عصري.ميبريم سر به متافيزيك عصر پايان در ما واتيمو گفته به.است فلسفي تفكر بر مسلط
راستا همين در.است فلسفه و معرفتشناسي بر ناظر متافيزيكي ساختارهاي فروپاشي نتيجه كه
كه ميدانيم.است متافيزيكي مولفههاي از شكني ساختار گونهاي به خود "آناتمن" مفهوم
...و معنوي /مادي بد ، /خوب چون متن يك در موجود تقابلي طيفهاي از تا ميكوشد ساختارشكني
.سازد فراهم را معناها انتشار نتيجه در و موازي متنهاي زايش و تكثر زمينه و رفته فراتر
ميگردند ايجاد ثابتي ساختار و محور گرد واقع در فلسفي انديشه در موجود تقابلي طيفهاي
و دريدا براي ساختارشكني ترفند واقع در.خواند متافيزيكي مولفههاي را آنها ميتوان كه
.بيانديشند شده ، ايجاد تقابلي طيفهاي از فراتر تا ميكند آماده را امكان اين وي پيروان
هماني نه اين /هماني اين ميان تقابل ميشود واژگون شكني ساختار در كه تقابلهايي از يكي
مركز و مدار پايه بر همواره فلسفه در هويت كه ميدانيم.است هويت تعريف در غيريت يا
از.ميشود گرفته نظر در آن با نسبت در اشياء و پديدهها همه جايگاه و شده فرض ثابتي
تفاوتها همه عبارتي به.ميشود سنجيده ثابت مركز يك با نسبت در چيز همه هويت در رو اين
خود نميتوان شكنان ساختار ديدگاه از اين بنابر.ميشود حل واحد سرشت يك در اختلافها و
مركز هويت و خود يك با ما سبب بدين.داشت منظور انسان و هستي تحليل در را واحدي هويت و
و ساختارها واحد ، ساختار و مركز يك عوض آن براي ميتوان كه خودي.هستيم روبهرو زدوده
.مفروضداشت بيشماري مدارهاي
مدار و جوهره هرگونه نفي دهنده نشان راستا همين در ديديم ، چنانكه نيز "آناتمن" مفهوم
داراي چيز هيچ و انساني جهان جمله از وابستهاند ، هم به چيز همه.است هستي در ثابتي
مفهوم چگونه كه ميشود مشاهده خوبي به اين بنابر.نيست كامل و جداگانه هستياي و جوهره
و ميرسد متكثر هستي گونهاي به واحد خود و جوهره مفهوم از ساختارشكني با "آناتمن"
.ميرسند تكامل به يكديگر با نسبت در و هستند ناقص پديدهها همه اينكه
فلسفي آراي سپس و زبانشناسي روانكاوي ، گفتمان شكلگيري آغاز از بويژه بيستم سده در آنچه
پيش از و مطلق واحد هستيشناسي از فاصلهگيري واقع در هستيم ، شاهد پسامدرن نحلههاي در
متكثر و متغير هستيشناسي اين در.است متغير هستيشناسي گونهاي به گريز و شده تعريف
"لويناس امانوئل".است گرفته قرار فكري و فلسفي تاملات از بسياري محور "ديگري" مسئله
از.ميسازد مطرح ديگري با رابطه در افراد ذهن در را خدا مفهوم فرانسوي معاصر فيلسوف
و كجا هر در انسانها ديگر انديشه و وجود به ما كه ميگردد پويا هنگامي خدا مفهوم وي نظر
با رابطه در فرهنگي هر در را خدا مفهوم نيز يونگ.باشيم داشته توجه جنسي هر در
محدود را خودمان تجربه كه هنگامي اين بنابر.ميدانست آن مردم فكري و معنوي تجربههاي
اندازه و قد در خدايي ذهنمان در بالطبع بكنيم ، خودپرستي و مداري قوم نژادپرستي ، بر
توجه عوض و بگسترانيم را انديشهمان و ديد افق ميتوانيم آنكه حال و ساختهايم خودمان
اين.باشيم داشته توجه نيز ديگر هاي"خود" به خويش تاريخي و قومي فردي ، "خود" به صرف
.ميكند پيدا همهگير و متعالي مفهومي هم ، خدا ما ذهن در كه است گونه
وجودي اضطراب و رنج
در "وجودي اضطراب" مفهوم مشابه بودا ، فلسفه در زندگاني ، اساس عنوان به رنج مفهوم
هيدگر ، هرمنوتيكي پديدارشناسي آراي به تكيه با وجودي روانشناسي در.است وجودي روانشناسي
واقعيت اين شناخت لازمه زندگي ، گسترش و حيات فهم و است زندگي سازنده و محرك بخش اضطراب
وي زندگي كه بداند انسان اگر.باشد اضطرابآور ميتواند رنج بودا ، آيين در.است وجودي
.ميگردد مضطرب -لحظهها شادترين در حتي -است رنج با توام
را آن و ميداند موجودات ديگر و انسان مميز وجه را اضطراب وجودي ، روانشناسان از رولومي ،
نفي روانشناس اين نظر از.برميشمارد انسان روانشناختي تعالي براي جوهرهاي حكم در
نيز هيدگر.است رواني اختلالات از بسياري ريشه و زندگاني كليت نفي واقع در وجودي اضطراب
او كمين در كه مرگي از انسان آگاهي واقع در و ميدانست "مرگ سوي به وجودي" را انسان
وجود جمله از هستي كه دانستيم آنيتا مفهوم بررسي در.ميگيرد قرار او اضطراب منشا نشسته ،
و ميبرد پيش به را ما زندگاني آنچه.است وجودي نقصان اين بيانگر مرگ و است ناقص انساني
.است مرگ از آگاهي ميسازد ، معنا با را ما انتخاب
و فلسفه در كه باشد مفاهيمي از ديگر برخي مشابه ميتواند نيز "آناتمن" مفهوم اين
ماست ، جوهر بر مقدم ما وجود سارتر ، پل ژان نظر از.ميرود كار به وجودي روانشناسي
طبق بر بنابراين.شويم ي"چيز" ميكوشيم همواره كه هستيم ي"هيچ"ما كه گرفت نتيجه ميتوان
اين از آگاهي و ميكند زندگي وجودي اضطراب از ناشي خلا در كه است وجودي انسان بودا آيين
.ميگرداند رهسپار خويش اصيل هستي سمت به را او واقعيت
به پاسخ چيست؟ آن خاستگاه و ميآيد پديد چيزي چه از رنج خود است ، هستي اساس رنج اگر ولي
.ميآيد پديد وابستگي دليل به رنج:ميكشاند بودايي شريف حقيقت دومين به را ما پرسش اين
وابستگي و رنج -2
به انسان ميل ديگر عبارتي به.دارد خودمان در ريشه زندگاني بودن رنجآور بودا نظر از
شادي كه گرفت نتيجه ميتوان.ميكند كشي رنج مستعد را او ورزي عشق و شادكامي بردن ، لذت
بودا است؟ سرشته رنج با انسان زندگاني چرا هستند ، اما همبسته اجزايي حكم در رنج و
مفهوم فلسفهبودا در.ناپايدار اشياي و چيزها به وابستگي و بودن وابسته:ميگويد
اتصالاست ، و چسبندگي و ميل شهوت ، تشنگي ، معناي در كه (Trishna) تريشنا واژه با وابستگي
توهم اين به نداند فاني و ناقص را اشياء و پديدهها آدمي كه هنگامي.ميرود كار به
آنكه براي وي اينرو از.هستند جاودان و كامل (پديدارها و اشياء) آنها كه ميآيد دچار
.ميشود آنها وابسته و ميآورد روي آنها به برسد جاودانگي و كمال به
جهان اصيل واقعيت از غفلت و فراموشي
غفلت ، يعني آويديا.گردد تعبير راستا همين در ميتواند نيز(Avidya)آويديا مفهوم
حتي -است فاني و ناقص چيز همه كه كند فراموش انسان وقتي كه معنا بدين.جهالت و ناداني
.ميگردد غفلت دچار نتيجه در -وي خود
فردي هر بلكه نميگردد روبهرو جهان واقعيت با مستقيما انسان بودايي فلسفه نظر از
خود خاص برداشت و تفسير آدمي كه هنگامي واقع در.ميدهد ارائه آن از را خود خاص تفسير
موجد خود توهم اين و ميگردد توهم دچار بپندارد ، راستين واقعيت حكم در جهان ازواقعيت را
به او.ميگردد پندار دچار است ، حقيقت دائرمدار كه توهم اين با آدمي واقع در.است رنج
و تصورها اين به ما بهتر بيان بهميكند تحميل آن به را خود و ميچسبد تصور اين
و چيزها به ما.كنيم درست خودمان براي مطمئن و محكم پايگاهي آنكه براي ميچسبيم پندارها
پايدارند هميشه و تغييرناپذير و ابدي آنها گويا كه ميمانيم وابسته شكلي به پديدارها
نقطه به هميشه انسان.نشايد را دلبستگي نپايد كه آنچه.است اين از غير واقعيت كه درحالي
به.است گريزان است ، هستي حقيقت كه دگرگوني و تغيير از آنكه براي است ، نيازمند اتكايي
و فكري از اعم جريان و حركت يك به وابستگي طريق از امروز انسان وجودي روانشناسان نظر
و رنگارنگ ايدئولوژيهاي انواع كمونيسم ، فاشيسم ، .است پرداخته سنگيني تاوان سياسي ،
غفلت و فراموشي بعد همان بيانگر...و تودهاي حركتهاي از بسياري و سياسي آرمانشهرهاي
.است هستي ناپايدار حقيقت از ناشي
هر كه آنجايي.ميرود سخن جهالت و فراموشي اين از نيز انسانگرا و وجودي روانشناسي در
را جهان واقعيت تا ميكوشد خويش اجتماعي و خانوادگي فردي ، خاص سامانه بر تكيه با فرد
پديدهها و جهان به خاص زاويهاي از كه ميكند فراموش همواره آدمي واقع دربزند محك
انحصار ، همينميسازد فرد به منحصر و يكتا را خودش دريافت و انديشه رو اين از و مينگرد
درماني روان مختلف شيوههاي واقع در.است آدمي درد و رنج مسبب مطلقانگاري و يكتانگري
صرفا ما كه سازند واقعيت اين به معطوف را انسان ذهن تا ميكوشند روانشناسي نحله اين در
و ذهني دادههاي اساس بر واقعيت تفسير با بيشتر و ميبينيم خودمان ديد زاويه از را جهان
.واقعيت تا هستيم روبهرو خودمان رواني
سومين به را ما پرسش اين به پاسخ نه؟ يا هست رهايي رنج اين از را انسان آيا روي هر به
.گردد خاموش و متوقف ميتواند رنج:ميدهد سوق بودايي شريف حقيقت
ارشاد محمدرضا
دارد ادامه
|