زبان فلسفه و بودا
(بخش واپسين ) بودايي شريف حقيقت چهار به نگاهي با
آن از فراروي طريق و رنج-3
آدمي است ، اشياء به وابستگي رنج منشااين و يافته استواري درد و رنج بر حيات بنيان اگر
و رنج از فرارفتن طريق (Nirvana)نيروانا.بكاهد رنج از ميتواند حقيقت اين شناخت با
آن از ناشي رنج و درد و وابستگي درآن كه است هستي از وضعيتي نيروانااست آن از كاستن
(شمع و آتش) كردن پف يا و كردن خاموش به را نيروانا.برميخيزد ميان از نيز
را آن تا ميكوشد دارد ، قرار آتشسوزي خطر در آدمي كه هنگامي درواقع.ترجمهكردهاند
كاستن نهايت در و وغفلت فراموشي وابستگي ، نفي يعني معنا اين در كردن خاموش.كند خاموش
در.كارما تاثيرات از رهايي و مجدد تولد يا باززايي چرخه از آزادي يعني نيروانا.رنج از
انسان.است كرده فراموش را آن آدمي كه است وجودي واقعيت آزادي وجودي ، روانشناسي
تاكيد عملي اخلاق بر بودا فلسفه در.ميزند رقم اخلاقي انتخاب طريق از را زندگانيش
آيينهاي به نسبت بودا آيين از جنبه اين به پژوهشگران از برخي چنانكه.است شده زيادي
.است كليدي مفهومي اخلاقي انتخاب نيز وجودي روانشناسي در.گذاردهاند انگشت ازآن پيش
و منشها پيامد واقع در كارما.دارد مسئله همين به اشاره نيز بودا آيين در كارما مفهوم
بودا فلسفي شاخههاي از برخي در البته.برميگردد ما به نهايت در كه است اخلاقي كنشهاي
.است شده همراه تجسد با مسئله اين
تاثير نيز ديگران بر آنها كه چرا هستيم خويش رفتارهاي مسئول ما بودا فلسفه نظر از
اين بر.است مسئول خويش عمل قبال در انسان نيز وجودي فلسفه و روانشناسي در.ميگذارند
ملاحظه كه همانگونه.اخلاقي اصلي عنوان به آن تعميم يعني اخلاقي عمل هر انجام اساس
.دارند هم با نزديكي نسبت وجودي روانشناسي و بودا فلسفه در اخلاقي مسئوليت ميشود ،
بايد ، اخلاقي فرمولهاي از بنابراين و است عملي هر انجام به آزاد انسان ، ديدگاه دو هر در
اراده اساس بر كه است فردي تعالي يك حكم در اخلاقي عمل.است دور به نكن بكن ، و نبايد
واقعي موقعيتي در را واقعي فرد يك اخلاقي انتخاب بنابراين.ميپذيرد انجام فرد آزاد
ظاهري معناي.است وجودي فلسفه در رايج اصالت مفهوم همان مسئله اين.ميدهد قرار مدنظر
آنچه يعني پديدارشناسي زبان به.است كاذب و وجودساختگي برابر در واقعي وجود مفهوم اين
بر را زندگانيش كه است فردي اصيل ، انسان اين بنابر.جهان با درگير انسان و هست انسان
وجودآزادي نفس پس.گرداند استوار آن از ناشي اضطراب و مسئوليت و آزادي تام پذيرش اساس
است سازنده وجودي اضطراب همين.دارد اضطراب كه رو آن از است آزاد انسان.است اضطرابآور
:اخلاقي عمل سه بودا فلسفه در.ميگردد رهنمون خلاقيت و آفرينندگي سمت به را او كه
در انسان عملي راهنماي حكم در كه راستين زندگاني و راستين عمل راستين ، گفتار
.گرفتهاند شكل آدمي آزاد مسئوليت قبول مبناي بر همگي هستند ، رنج فرونشاندن
دستورهاي گونه هر از را بودا فلسفه فرد ، آزادي مبناي بر مسئوليت شد ، گفته همچنانكه
اخلاق نيز نيچه.است ساخته دور گونه نبايد و بايد يا نشايست شايست ، بر مبتني اخلاقي
تا كوشيد و گرفت انتقاد باد به شده ، بنا اخلاقي فرمولهاي از پيروي اساس بر كه را مسيحي
مبناي بر كه مسيحي اخلاق نيچه ديدگاه از.برود بداخلاقي و نيك از فراتر خودش زعم به
معاصر انسان دلزدگي و خستگي زمينه خود گرفته ، شكل سالاران از بردگان نهادن گردن و اطاعت
تاييد به و باشد جوشيده فرد درون از كه بود اخلاقي دنبال به نيچه.است آورده فراهم را
نفي به نبايدها و بايد بر مبتني اخلاقهاي نيچه ديدگاه از.بردارد قدم زندگاني نظام كليت
نيچه از تاسي به نيز گتاري فليكس و ژيلدلوز بعد دهههاي درميپردازند حيات ارزشهاي
روي سرمايهداري جامعه سرشت تحليل به بردگان ، اخلاق و سالاران اخلاق مفهوم ارائه در
.آوردند
وجودي خلا و رنج
(Ku) كو مفهوم دو "ذن" آيين يعني رفته ، ژاپن به چين از كه بودا آيين شاخههاي از يكي در
دارد ، عملي جنبه بيشتر كه ذن آيين در.برخوردارند زيادي اهميت از (Saturi) ساتوري و
از پسميكند تجربه را(Ku)تهيگي و خلا واقع در چيزي ، هر از ذهن پرداختن با رهرو
فلسفه در رنج به مربوط بحث در پيشتر.ميرسد روشناييشناخت به رهرو خلا و تهيگي اين
آويديا مفهوم و ميكند زندگاني وجودي اضطراب از ناشي خلا در انسان كه دانستيم بودايي
از را خويش تهيگي و بودن هيچ اين آدمي اگر معنا اين به.گرديد مطرح راستا همين در نيز
غفلت دچار هستند ، فاني و ناقص نيز -وي خود جمله از -چيز همه كه كند فراموش و ببرد ياد
پايدار زعمش به كه چيزي هر به فرد كه اينجاست از.ميگردد وجود راستين واقعيت و ازمعنا
و ياس دچار آزمود ، را آن ناپايداري و داد دست از را آن كه هنگامي و ميبرد پناه است ،
.ميگردد وانهادگي
در انسان كه هنگامي از كه دارد اشاره مسئله اين به معروفشتلويحا جمله در نيز نيچه
"هيچي" متوجه يكباره به باشد ، خودش خواست و داد دست از خدا به را اتكايش نقطه جديد عصر
از خدايي ويريليو ، پل قول بهبيابد ديگر اتكايي نقطه تا كوشيد بنابراين.گرديد خودش
همين حاصل معاصر فلسفه و فرهنگ در نيهيليسم نيچهظهور نظر از.كرد ابداع ماشين جنس
.ميديد هنر در را نيهيليسم از برونروي راه نيچه البته.است مساله
برداشتش كه ميكند پيشنهاد او به آدمي ، سرگشتگي و ياس احساس از جلوگيري براي بودا اما
جز كه واقعيتي.نكند مبدل تغييرناپذير واقعيتي به را آن و نسازد مطلق جهان واقعيت از را
ميآموزد آدمي به ذن تجربه رو اين از.نيست ثابت و يكدست هيچگاه واقعيتنيست چيزي خلا
(واقعيت)آن با واقعيت از شخصي تفسيرهاي و خود برداشتهاي از فارغ ميتوان چگونه كه
چگونه كه ميگويند ذن فلسفه نيز و بودا هوسرلي ، پديدارشناسي بيان به.شد روبهرو
(اپوخه) تعليق بوته در جهان واقعيت باب در را برداشتها و داوريها پيشفرضها ، همه ميتوان
ميان تضاد كه اينجاست در.سازد آشكار ما بر را خود هست ، كه گونه آن واقعيت تا نهاد
.ميشوند يكي دو هر واقع در و برميخيزد ميان از موضوعشناسايي و فاعلشناسا يا سوژه
او.ميداند ابژه و سوژه ميان مرز رفتن ميان از را پسامدرن عصر سرشت نيز فوكو ميشل
ميتواند هم و باشد (سوژه)شناسنده موجودي عنوان به ميتواند هم انسان ، كه است معتقد
و نيست تام فاعلشناساي انسان كه است معتقد نيز بوداگيرد قرار (ابژه) شناسايي موضوع
به و سازد رها (مطلق آمريت) خودساخته توهم اين از را او ميخواهد مساله اين با واقع در
.هستي پديدههاي ديگر چونان ناقص است موجودي هم او كه كند گوشزد او
خلا ، كه جهان راستين واقعيت با را ما تا ميكوشد خويش خاص روش با ذن آيين بنابراين ، پس
و خيالي اتكاي نقطه گونه هر بند از را انسان ميخواهد ذن.سازد روبهرو است رنج و تهيگي
آدمي به ذن.ميزند دست آدمي ذهنيت ساختارشكني به ذن واقع در.سازد رها غيرواقعي
در تو و تراويده برون ذهنت دريچه از فقط و فقط ميداني جهان از تو كه آنچه:ميگويد
ديري.ساختهاي خويش براي پوشالي اتكايي نقطه ذهنيات دادههاي به آويختن با واقع
چرا ميرسد فرا رنجي ترا سبب آن از و ميبري آن ناپايداري و ثبات عدم به پي كه نميگذرد
گونه هر پس.است نبوده بيش هوايي باد ميپنداشتي ، قوتي نقطه روزي كه را آنچه ميبيني كه
در را جهان واقعيت و بنه كنار مينگري جهان به آن از و برساختهاي كه را اتكايي نقطه
اينكه و هستي در تهيگي و خلا مفهوم اين.بنشين نظاره به عريان آن بودگي هيچ و تهيگي
پيامد مهمترين است ، ساكن تهيگي و هيچ در كه است وجودي پديدهها ، ديگر مانند به انسان
.است بودايي هستيشناسي
وجودي خلا و واقعيت ميل ، زبان ،
خويش وجودي واقعيت و اصيل هستي به تواند مي كنوني ، وضعيت از فراتر انسان كه مساله اين
تاثير زير كه اخيري بحثهاي به را ما گردد ، رهنمون باشد ، خلا و تهيگي همان كه
شايد.ميكشاند شده ، ايجاد روانكاوي و نشانهشناسي فلسفي ، زبانشناسي ، رايج گفتمانهاي
بوديسم ذن آموزههاي تاثير زير اخير دوران در كه بود فيلسوفي نخستين "بارت رولان"
آموزه پژوهشگران.كرد وارد نشانهشناسي در را (روشنايي) ساتوري و (تهيگي)كو مفاهيم
چون كساني.كردهاند تعبير اساس همين بر را وي "نشانهشناسي يا نوشتار صفر درجه"
درجه.داشتهاند اشاره مساله اين به...و وارلا فرانسيسكو مرل ، فلويد امبرتوماتورانا ،
ايدئولوژيك مولفههاي از نوشتاري زبان كه معناست بدين بارت رولان بحثهاي در نوشتار صفر
.گردد بدل سيال و پويا واقعيتي به و شود پيراسته خود سياسي و
است ، در مشهور فرانسه فرويد به كه فرانسوي معاصر فيلسوف و روانكاو ;لكان ژاك شايد اما
واقعيت ميان لكان.باشد نزديكتر بودايي آموزههاي واقعبه امر و زبان از خويش بحث
كه است چيزي آن واقعيت لكان ديدگاه از.ميگذارد تفاوت(real)واقع امر و ( reality)
.است بيرون دسترسما از واقع امر اما است يافته وقوع بهعبارتي هستيمو درگير آن با
تاثير تحت لكان.است بودايي فلسفه هستيدر واقعيت همان لكان ديدگاه در واقع امر
آراي نيز و هگل از كوژو الكساندر تفسير تاثير زير و سو يك از فرويد روانكاوي گفتمان
در كه تصوري مرحله سامانهيا از جدايي از پس كودك كه بود ديگرسومعتقد از هيدگر
مرحله ميپنداشت ، به يكي خويش وجود با را جهان آن در وي و بوده مادر با پيوندنزديك
با آشنايي و پدر نام با كودك واقع در.ميشود وارد زبان يا نمادين سامانه نام به جديدي
با خيالي رابطه جانشين زبان رو اين از.ميشود وارد زباني مرحله به پدر نام به سومي فرد
ميل.دارد وجود مادر به بازگشت ميل همواره انسانها در لكان ديدگاه از ولي ميشود مادر
-ميپندارند وي پيروان از برخي فرويدو كه آنگونه -غريزي صرفا نه لكان ، ديدگاه از
(تشنگي)تريشنا لكانيمانند ميل.ميراند بهپيش را آدمي كه است محركهاي نيروي بلكه
زيرينميل ، ساختار در رو اين از.سيالاست و ناپذير سيري لذتجوست ، بوداكه فلسفه در
نيروي با آدمي لكان ديدگاه از.دارد وجود مادر از جدايي از ناشي وگمبودگي فقدان
مادر با اوليه خيالي رابطه جانشين زبان.ميكند پيدا گرايش دلالتهايزباني سمت به ميل
باخلا زندگاني طول در انسان رو اين از.دارد وجود هميشه مادر به بازگشت ميل ولي شده
خلاو اين پركردن براي ابزاري زبان ولذا روبهروست(مادر با) اوليه رابطه فقدان و
نميگردد ارضا گاه هيچ كه است گونهاي به ساختارميل چون بنابراين.ميگردد وجودي فاصله
نيرويپيشبرنده با او لذا(برگردد مادرش با اوليه ارتباط به نميتواند آدمي كه چرا)
يك از دائما آدمي رو اين از.ميشود رانده جلو به زباني دلالتهاي طولزنجيره در ميل
جديد واژههايي با يا و دلالتي با بار هر و ميشود كشانده دلالتيديگر به زباني دلالت
.ميگشايد دهان برابرش در ديگر خلايي دوباره اما ميكند ، پر را خويش وخلاوجودي فاصله
(discourse) گفتمان هر لكان ديدگاه از.است سرگردان زباني دلالتهاي زنجيره در او واقع در
از فراتر است چيزي (real) واقع امر لكان نظر به.است ميل نيروي از برخاسته نيز
را واقع امر نميتواند هيچگاه انسان.زبان و نمادين سامانه حتي و خيالي سامانه
نظريه به نگاهي با.دارد خلاءگونه حال عين در و موجوديتيسيال كه چرا آورد ، فراچنگ
كه فاصلهاي و خلا.است آدمي شناختي هستي خلا به معتقد وينيز كه دريافت ميتوان لكان
انسان بنابراين- كند پر آنرا زبان با تا ميكوشد انسان اگرچه - نميشود پر هيچگاه
لكان ديدگاه از رو اين از.محدودشود ميپندارد ، كه واقعيتي از هيچحدي در نميتواند
روانكاوي هدف بلكه روانكاويشونده فرد با مستمر جلسههاي گذاشتن نه درماني روان كار
چون روانكاوي مكتبهايديگر در كه گونه آن نه.است آن حركت سوي و سمت و ميل دادن نشان
و شده تعريف واقعيتي به ميل...و خود روانشناسي روانشناسيمن ، ابژه ، با رابطه مكتب
بنيادين مساله اين به روانكاوي مكتبهاي ديگر با لكان مخالفت واقع در.ميشود كاسته مشخص
فاصلهوجودي خلاو به بيتوجهي و ديالكتيكيميل سير از غفلت با آنها كه برميگردد
.دهند تنزل (واقعيت) معين اصولا چيزي به را واقع امر تا ميكوشند انسان ،
و پديدهها اشياءو به آدمي(تريشنا) ميل -داشتيم اشاره چنانكه - نيز فلسفهبودا در
لكان.است كرده غافل هستي زاياي متكثرو معناي رااز وي آنها ، به درنتيجهوابستگي
مسالهنيز اين آسيبشناختي جنبه بر وي البته.است متكثر وجود معناي كه است معتقد نيز
او باشد اين جز اگر كه چرا است ، زباني دلالت از ناچار انسان كه صورت اين به.دارد توجه
كه اينجاست جالب.ميگردد (psychosis) روانپريشي قبيل از رواني مختلف بيماريهاي دچار
واقع در.ميكند تعبير خلا و حفره به آن از روانپريشي سرشتبيماري تشريح لكاندر
به بهخوبي هنوز يا و است اشكال دچار زباني دلالتهاي انجام در كه است كسي روانپريش
كند ، پر خويشرا فاصلهوجودي و خلا نميتواند رو اين از است ، نشده وارد زباني مرحله
.ميگردد آسيبرواني دچار بنابراين
بازآفريني براي ابزارياست زبان.دارد شناختي وجود ويژگي زبان نيز بودا فلسفه در
.است كاذب معرفت ابزار زبان واقع در.نيست جهان واقعيت عين هيچگاه پديدارهاولي واقعيت
ادراكيو مفهومسازيدادههاي و مقولهبندي طريق از را شده درك واقعيت كه زيرا
را خويش پنداشتهاي و دريافتها مردم بودا ، فلسفه نظر از.ميكند ارائه معناپردازيآنها
و چيزها به را گفتار به مختص ويژگيهاي آنها كه درحالي ميدانند ، واقعيت عين جهان از
در جهان اصيل واقعيت و ازمعنايوجود فراموشي يا غفلت واقع در.ميدهند نسبت پديدهها
عين نيست ، واقعيت كاذب بازگوكننده جز كه را زبان كه است آن مقصود.است بحث قابل همينجا
جدا راستين واقعيت از را زبان هند ، بودايي فيلسوف ;راجونا ناگا.بپنداريم واقعيت
.زبانيميدانست دلالتهاي زنجيره از فراتر را واقع امر لكان ، كه همانگونهميانگاشت
با زبان -كرد1 ترسيم گونه اين ميتوان را بودا آيين زبانشناختي ديدگاه بنابراين
به مشروط زبان -ميشود30 بيان روياها در زبان -است20 مرتبط پديدهها سطحي جنبههاي
درخود را رنج بذر زبان اينكه نهايت در و-است40 ايدههاينادرست به كاذب وابستگي
.دريابيم بتوانيم را بودا سكوت راز هماكنون شايد و دارد ،
ارشاد رضا محمد
|