انتظار در زني تنديس
راك طعم با موتسارت
شهري هنر
منتقد نگاه
انتظار در زني تنديس
"شهرزاد" از گزارشي
مشايخي عليرضا اثر تازهترين
رسولي مرضيه
كه است معجزهاي انتظار در گويي مينگرد دوردست به كه است زني تنديس كوير حاشيه در
.بازميگردد دور زماني به كه است نهفته تنديس اين دل در ماجرايي.داد نخواهد رخ هرگز
او پيش سالهااست ايراني موسيقي در مشايخي عليرضا فرضي سفر از نقطه آخرين "شهرزاد"
را آن جهان در ما و مينامدش هنري آهنگسازي كه موسيقي از شاخه آن كه افتاد فكر اين به
هيچ ايران در است ، تفكر تداوم گويي و ميشناسيم...و موتزارت باخ ، بتهوون ، آثار با
.كرد فكري بايد پس نكرده ، حركتي
هنري موسيقي چگونه تاريخي نظر از كه كرد آغاز سوال اين با را خود فرضي سفر مشايخي
حركت ايراني موسيقي درون از اگر و ميشود منبسط بومي و رديف موسيقي از الهام با ايران
اين بر رفت؟ خواهيم كجا به و شد خواهد طي راهي چه كنيم آغاز را تاريخي انبساط يك سوي به
جستوجوي در" ،"نامهها" ،"كوتاه داستانهاي" نامهاي با را خود پنجگانه قطعات اساس
مفصلترين كه ضمائمي.كرد تصنيف "شهرزاد" آنها آخرين و "كريستال" ،"رفته دست از زمان
پروانه" و "ايراني سوئيت" ،"ايراني لحظههاي سمفونيك سوئيت" ،"پنج شماره سمفوني" آنها
از تدريج به كه است قطعه شامل 21 حقيقت در پنجگانه سريهاي اين.هستند "زاگرس كوههاي
.ميشوند پيچيدهتر ساختمان و چندصدايي قوانين نظر
:بود كرده تسخير مرا "آرزو" دو به رسيدن بودم جوان كه هنگامي":ميگويد مشايخي
تبديل گام محدوده به را ايران موسيقي بتواند كه يابم دست صدايي چند نوعي به ميخواستم
موضوعي بودم مايل ضمنا.كند محدود را آتنال موسيقي امكانات آنكه بدون كند وصل شده
گذاشتم كنار و گرفتم نظر در اپرا براي زيادي داستانهاي.باشد مناسب اپرا براي كه بيابم
در گرفتم تصميم كنم پيدا را اپرا نوشتن وقت آنكه از پيش و نوشتم را "شهرزاد" بالاخره تا
از پنجم سري بهعنوان پيانو براي فصل در 9 قصهاي عنوان تحت را شهرزاد مجموعه حاشيهاش
به.بياورم كاغذ روي شدهاند ، تصنيف ايران موسيقي از الهام با كه پنجگانه مجموعههاي
".رسيدند من به و هم به نقطه يك در قديمي آرزوي دو سال حدود 40 از بعد ترتيب اين
از يكي و يافت تعميم قسمت به 9 شود ، نوشته قسمت پنج در بود قرار آغاز در كه "شهرزاد"
از ملهم آكوردشناسي مسايل خود اثر آخرين اين در داشت تصميم مشايخي كه بود اين آن ، دلايل
.دهد گسترش آتنال موسيقي آستانه تا را ملودياصلي
|
به رسيدن بودم جوان كه هنگامي
:ود" كرده تسخير مرا "آرزو" دو
يابم دست نوعيچندصدايي ه" ميخواستم
شده ديل"ت م'گ محدوده ه" را ايران موسيقي
موسيقي امكانات آنكه بدون كند وصل بتواند كه
كند محدود را آتنال
|
.ميشود خارج ملي موسيقي منطقه از انبساط ، نتيجه در كه ميرسد نقطهاي به اثر اين در او
از و است غربي موسيقي از متفاوت آن آكوردشناسي نيست ، كلاسيك قطعات بافت "شهرزاد" در
شنونده اختيار در تمي راحتي به هيچگاه كه صورتي به دارد ، پيچيدهاي بافت فرمشناسي نظر
اضافه جديد تمهايي ميكند ، پيدا بسط كه هنگامي و ميشود معرفي تمي نخست.نميگيرد قرار
آن از مشايخي اثر ، اين در.ميدهند شكل را مانند وارياسيون پيكرههايي هم با كه ميشوند
كلي بهطور قطعات آخرين در و ميشود دور ميكند حركت مركزي نت يك گرد به كه موسيقي نوع
.ميشود خارج ايراني موسيقي از
آنگونه و بود گذاشته كار آخر براي را شده تعديل گام محدوده در ايراني موسيقي تجربه او
مختلف شيوه ده به داده ، توضيح مشايخي آثار مجموعه درباره كتابي در "گلصباحي گلناز" كه
را مشايخي اثر از 150 متجاوز كتاب اين در گلصباحي.است كرده برخورد ايراني موسيقي با
درباره را او نظريات و سخنرانيها مقالات ، گفتوگوها ، و داده قرار بررسي مورد
به هنوز كه كرده گردآوري او موسيقي سبكشناسي همچنين و هنر فلسفه موسيقي ، جامعهشناسي
.است نرسيده انتشار
هرچند تعبيري به نميپذيرد ، هنري بيان ابزار بهعنوان را توصيفي موسيقي كه مشايخي
من از معمولا":ميگويد خود او.ميشود نزديك توصيف به حدودي تا "شهرزاد" در غيرمستقيم
"رفته دست از زمان جستوجوي در" مثال براي من ايراني قطعات عناوين آيا كه ميشود سوال
مغايرتي توصيفي موسيقي نفي درباره نظر اظهار با موضوع اين آيا و دارند؟ توصيفي جنبه
.نميشود حل سفيد و سياه تصميمگيريهاي طريق از موسيقي فلسفه مسايل ببينيد ندارد؟
اگر "رفته دست از زمان جستوجوي در" مانند عنواني انتخاب و توصيف نداشتن دوست بنابراين
توصيف و كلام از هرچقدر موسيقي اولا اما.نميكند نگران مرا باشد ، داشته هم مغايرتي
.دارد كاربرد و ميشود آغاز موسيقي كلام ناتواني از بعد ثانيا.است نابتر باشد ، دور
از و ميبريم پناه موسيقي به كنيم توصيف واقعا را چيزي نميتوانيم كه آنجا از بنابراين
".است متفاوت توصيف با كه باشيم داشته "معاني تداعي" مقوله به هم توجهي بايد گذشته آن
.است شنونده براي خصوصي اعتراف يك بيشتر ميكند انتخاب آثارش براي مشايخي كه عناويني
دوست را اعراف اين شنوندهاي است ممكن خاص قطعه يك نوشتن هنگام به او ذهني مشغله درباره
.ميدانند او صميميت از نشانهاي را اين كه هستند هم بسياري شنوندگان اما باشد نداشته
مشايخي ذهن در كه را معاني كه ميكند كمك ما به قطعات نام.است چنين نيز "شهرزاد" در
نقاشي تابلوي او 9 از موسيقي گرافيك موضوع 9 اين بر علاوه اثر ايندريابيم شده ، تداعي
.است هاوس هولت اليزابت همسرش از
قوامصدري فريماه.است آمده بازار به صدري قوام فريماه اجراي با CD قالب در اثر اين
غيرممكن افق تا قطعات اين اجراي در را نوازندگي هنر مشايخي گفته به كه است پيانيستي
.داد گسترش
شهرزاد داستانهاي از يكي نه كه پيانوست ، براي فصل در 9 عاشقانه قصهاي "شهرزاد"
به طالعبيني برخورد داستان اين در.است شهرزاد خود آمدن وجود به از تحليلي بلكه قصهگو
:است مشايخي فلسفي تفكرات بيان براي محملي كوير ، منطقه از جنگجويي با شهرزاد نام
به و ساخت برپا حكومتي كوير جنوب در بيباك جنگجويي پيش ، قرنها:كوير حاشيه در
_1
طرفي ، ازداشت پيچيدهاي شخصيت او.بخشيد وسعت را سيطره تحت منطقه خود فتوحات با تدريج
در ديگر طرف از و ميدانست شاعر و متفكر را خود و مينهاد ارج را متفكران و شعرا
بررسي تعمق و حوصله با را فلسفي مسايل.داشت ناآرام روحيهاي و بود جاهطلب كشورگشايي
.خشونت و سردي با را امور بقيه و ميكرد
چه نميدانست درستي به كه حدي به مييافت فزوني فتوحاتش پاي به پا او ، شخصيت در تناقض
شجاعت دليل به اينكه با.بود كرده بيتاب سخت را او سرنوشت ، برابر در ناتوانيميخواهد
و جنگها ولي داشت محبوبيت مردم ميان در متجاوزان دست كردن كوتاه و دشمنان برابر در
و تنها او.نبود وي از انتقاد ياراي را كسي و بود كرده خسته را مردم او كشورگشاييهاي
.ميانديشيد خود مبهم آينده به كوير حاشيه در مضطرب ،
پيشگوييهاي او ميزيست ، طالعبين دختري زاگرس ، دامنه مردم ميان در دورتر ، كمي اما و
"شهرزاد" را او ديار آن مردم رو ، اين از.ميكرد بيان دلنشيني داستانهاي قالب در را خود
.ميكرد مجذوب را همگان بينظيرش منش و ميناميدند
بنبست به كه ديدم":ميكند بازگو وزيرش براي را رويايي حال ، پريشان حكمران:نبرد
_2
پي در پيش مدتها از كه وزير ".نبود راهي سو هيچ به و بود تعقيبم در مرگ رسيدهام ،
با كند ، آگاه كوير حاشيه سرزمين نابسامان اوضاع از را حكمران نوعي به تا بود فرصتي
كرد پيشنهاد كند ، ترسيم را حكمران سرنوشت ميتواند او اينكه و خصوصياتش و شهرزاد معرفي
و كند احضار را شهرزاد تا خواست وزير از حكمران پس.بخواند خود نزد را شهرزاد حكمران كه
.شود متوسل جنگ به شد لازم اگر
نبردي در سرانجام اما كردند ، مقاومت سخت حمله برابر در زاگرس ، دامنه مردم:شكست
_3
حكمران زيرا داشت ، تفاوت پيشين ، فتوحات همه با پيروزي اين.شدند حكمران مغلوب خونين
در اگرچه بچشد ، را زندگياش تلخترين طعم پيروزي همين دليل به زود يا دير كه بود محكوم
...بود شكسته شهرزاد ظاهر
دارد شهرت "اسكندر زندان" به امروز كه دژي در و اسير را شهرزاد حكمران:زنداني
_4
پيشگويي برايش را آينده تا ميداد فرمان و ميرفت شهرزاد ديدار به هرروز او.كرد زنداني
رسيد باور اين به كه جايي تاميشد شهرزاد قصههاي مجذوب بيشتر روزبهروز حكمران.كند
.است داده رخ زندگانياش در كه است اتفاقي مهمترين شهرزاد زبان از قصهها اين شنيدن كه
قصه با كه ميپنداشت شهرزاد.ميكشاند زندان به را او فرصتي هر در شهرزاد ديدار به نياز
به روز هر حكمران كه بود آن حقيقت اما مياندازد ، تاخير به را خود مرگ حكمران براي گفتن
از حكمران ديدارها ، اين از يكي پايان در.ميكرد گفتن قصه به وادار را شهرزاد بهانهاي
"...!من؟ يا شهرزاد !است؟ كسي چه واقعي زنداني نميدانم":پرسيد وزير
خودش كه آنطور را سرنوشت نبود قادر او ;بود فراگرفته را حكمران وجود عميق خشمي:خشم
_ 5
هنوز و زنداني شهرزاد ، و بود حكمران او هنوز بود ، نشده عوض چيز هيچ.كند ترسيم ميخواست
.ميشد بدل بيپايان خشمي به وجودش در عجز اينك.بود عاجز شهرزاد بياعتنايي برابر در
ديده رويا در كه نبود بنبستي همان اين آيا نكند؟ چاره را آن حكمران كه بود مشكلي مگر
...خشم فقط و خشم بود ، پرسشها اين همه پاسخ خشم ، گويي بود؟
و ارج را حكمران سيطره و قدرت كه بود جلالي چنان داراي شهرزاد سكوت:ابرها سوي آن
_6
گذشته ، به اونيست دردها همه داروي قدرت ، كه ميبرد پي آرامآرام حكمران.نبود منزلتي
...!ميشد دگرگون يكسره جهان كاش اي":ميكرد آرزو و ميانديشيد شكستهايش و پيروزيها
ميكرديم ، سير ديگر جهاني در كاش...زنداني شهرزاد نه و بودم حكمران من نه ديگر
"!...ابرها سوي آن در جهاني
:است خورده شكست خود زندگاني نبرد بزرگترين در كه دريافت سرانجام حكمران:فرار
_7
كرده دفن تكبر و سردي سكوت ، از ديواري پاي در را احساساتش و هيجان و اشتياق كه شكستي
را شكست نخستين طعم چون كه كرد نقل را جنگجويي زندگي ماجراي شهرزاد حال اين در.است
كه دانست شنيد ، را قصه اين چون حكمران.شتافت دريا در افق سوي به و نشست قايقي بر چشيد ،
و درمانده و كرد رها را تخت و تاج كرد ، رها را شهرزاد پساست يافته را خويش سرنوشت
.ميگريخت خود از حكمران.شتافت كوير در افق سوي به تنها
نميدانست ديگر و ميشد سست تدريج به گامهايش.ميسپرد ره كوير دل در حكمران:سراب _ 8
و عظيم ديواري كه شهرزاد به يا بود؟ كرده رها كه اقتداري و سرزمين به.بينديشد چه به
...!ساختهاند سنگ از را شهرزاد آنكه مثل":ميگفت زماني وزير كه آورد ياد به بود؟ سرد
ديواري چنين به !سنگ از ديواري شايد":كرد تاييد اينگونه را وزير سخن حكمران و "
حكمران ، حالا و ".گذشت كنارش از بتوان تا نيست هم پاياني را آن و كرد نفوذ نميتوان
.بود سنگي ديوار همين دلتنگ
را حكمران پاهاي ;ميآيد او سوي به و ميشود جدا افق از شهرزاد كرد احساس دم اين در
به هرچه.است شده نزديك سرگرداني پايان به كه ميداد گواهي قلبش اما نبود رفتن ياراي
.بود شده مطلق نگاه حكمران ميشد ، بيشتر اميدش و كمتر توانش ميشد ، نزديكتر موعود لحظه
را تو فقط و هستم تو با فقط..ميشنوم را تو فقط...ميبينم را تو فقط:سرود چنين
...نديدي مرا پايان تو فقط و داشتي حضور تو فقط ريختم فرو كه هنگامي.كردهام تصوير
داده شهرزاد آزادي به فرمان ديار ، ترك از پيش شهر ، بزرگان فشار تحت حكمران ، :انتظار
_ 9
:پرسيد اطرافيان از ناگهاني ، رهايي اين از مبهوت كردند ، آزاد را شهرزاد كه هنگاميبود
".برد پناه كوير به و گفت كاشانه و خانه ترك او" دادند پاسخش "!كجاست؟ حكمران پس"
به متعلق بود ساخته شهرزادي او از خويش عشق با حكمران كه نميدانست لحظه بدان تا شهرزاد
را او فرياد مردم و شتافت كوير دنياي به عشق آن بيحضور اكنون و ابرها سوي آن در جهاني
".گشت بازخواهد حكمران":ميگفت كه ميشنيدند
زني تنديس ميگذرند ، كوير جنوبي ضلع از شب مهتاب و روز آفتاب در كه مسافراني هم هنوز
...داد نخواهد رخ هرگز كه است معجزهاي انتظار در گويي.مينگرد افق به كه ميبينند را
* * *
نه و رسيده پايان به زندگي نه اما رسيده ، پايان به فرضي سفر اين":ميگويد مشايخي
فعاليتهاي از بعد.بردارند شاگردانم را بعدي آكادميك قدمهاي ميدهم ترجيح.آهنگسازي
.داشتيم هنري آهنگساز پنج يا چهار جمعا كه نيست موقعي مانند آهنگسازي شرايط ديگر من
محيط آنان همت با اميدوارم كه گذاشتهاند عرصه به پا جوان آهنگسازان از نسلي الان
".كند پيدا گمگشتگي از خارج راهي هنري آهنگسازي و هنري موسيقي
در.مينامد (meta x) ايكس متا را آن كه است "برتر منطق" يك جستوجوي در اينك مشايخي
نمادين گونهاي به وي.ميآميزد هم در را آنها تناقضات ، از گريز جاي به او وحدتي چنين
در گوناگون فرهنگهاي كه است ايكسهايي پي در ;است "سبك" يك اصلي مجهول كه (x) جاي به
نخستين و كرد اجرا وين در مشايخي نادر را او يك شماره ايكس متا.دادهاند قرار ما مقابل
همراهي و بركشلي پري تكنوازي با و خود رهبري به جشن نام به سبك اين در مفصلش اثر
ايراني كوبهايهاي همراهي با "جشن" قطعه اينك و شد اجرا پاريس در غربي كوبهاي اركستر
.است انتشار آستانه در صدري قوام فريماه تكنوازي و
راك طعم با موتسارت
طولاني قاسم:ترجمه
با را كلاسيك و راك پاپ ، موسيقي از متفاوت گونههايي وين در كلاسيك موسيقي اركستر يك
به عمدتا اين از پيش كه موسيقي گروه اين.است نموده عرضه را بديعي آثار و درآميخته هم
تا موتسارت موسيقي كه است داده نشان خود كار اين با ميپرداخت ، موتسارت از آثاري اجراي
.است برخوردار موسيقي ديگرگونههاي با تركيب قابليت از حد چه
تركيب موسيقي از ديگري گونههاي با را كلاسيك موسيقي است ، شده موفق كسي كمتر تاكنون
هيچ فرانسوي موسيقيدان لوسير ژاك يا آمريكايي پيانيست كين يوري مثال عنوان بهنمايد
تركيب از تاكنون كه قطعاتي.يابند دست چنداني موفقيت به زمينه اين در نتوانستند كدام
به شنونده كه بودهاند ، گونهاي به شدهاند ، خلق موسيقي ديگرگونههاي با كلاسيك موسيقي
.ميشود شروع جاز موسيقي و ميشود تمام كلاسيك موسيقي مثلا زماني چه كه ميكند ، حس خوبي
شكاف يك موسيقي ديگرگونههاي با كلاسيك موسيقي اتصال نقطه در همواره ديگر عبارت به
كه است ، شده كاري انجام به موفق اتريش وين در موسيقي گروه يك اكنون هم اما.دارد وجود
موسيقي زمينه در عمدتا اين از پيش كه موسيقي گروه ايننبود امكانپذير اين از پيش
عرضه تازهاي برنامه اكنون هم داشت ، فعاليت موتسارت سبك كلاسيك موسيقي هم آن و كلاسيك
گونهاي به را موتسارت موسيقي شده ياد گروه.گرفته قرار توجه جالب بسيار كه است كرده
بدون ميآميزد ، درهم جاز و راك پاپ ، مانند موسيقي گونههاي انواع ساير با هوشمندانه
موسيقي فضاي در را خود همواره شنوندگان ترتيب بدين.برود ميان از اثر كلي انسجام اينكه
كار اساس.ميشنوند نيز را مدرن سازهاي نغمههاي حال عين در و ميكنند احساس موتسارت
به موسيقي ديگر گونههاي و كلاسيك موسيقي از گروه ايناست ساده بسيار شده ياد گروه
برنامه اجراي شاهد بار اولين براي كه تماشاگراني البته ميكند ، استفاده توامان صورت
حس تدريج به اما شدند ، شگفتزده بسيار بودند ، "موتسارت كلاسيك موسيقي گروه" منحصربهفرد
به كه وين موتسارت كلاسيك موسيقي گروه آلبوم اولين.شد تحريك آنها علاقهمندي و كنجكاوي
.است شده روبهرو گستردهاي استقبال با است ، شده تهيه تركيبي روش
اروپا هنري محافل در را خود جاي سرعت به موسيقي اجراي از تازه سبك اين ميرود ، انتظار
.داشتهاند ابراز نوين سبك اين درباره مثبتي ديدگاههاي منتقدان تاكنون كند ، باز جهان و
براي موثر بسيار راههاي از يكي جاز و راك پاپ ، چون موسيقيهايي و كلاسيك موسيقي تركيب
غربي كشورهاي در كه آنجايي از.ميشود محسوب كلاسيك موسيقي با جوان نسل ساختن آشنا
طريق از اين بنابر ميدهند ، نشان علاقه راك يا پاپ موسيقي به ديگر چيز هر از بيش جوانان
ميتوان مدرن موسيقيهاي كنار در كلاسيك موسيقي ماندني ياد به نسخههاي از استفاده
.كرد علاقهمند كلاسيك موسيقي به را جوانان
اشپيگل:منبع
شهري هنر
لندن سايه زير شهري
ديانتي نوشين:ترجمه
و طراحي نكات به تنها نه او.است بينظيري مرد محلي ، دولت مردان ميان در ليز ريچارد
سمت در ليز ، .ميشود پيشقدم نيز زيبا بسيار بناهاي ساخت در بلكه ميكند ، فكر خوب معماري
ساختمان يك روزگاري كه دارد برعهده را شهر شوراي ساختمان اداره منچستر ، شهر شوراي رياست
در شهر بازسازي در متاسفانه.است بوده كروم پلي آجركاري و ويكتوريايي طاقهاي با تجاري
.است شده احاطه بدقواره بتوني ساختمانهاي با زيبا ساختمان اين ميلادي و 70 دهههاي 60
كه است داده نشان ليز است ، المنافع مشترك كشورهاي بازيهاي برگزاري زمان كه اكنون
معماران بهترين وجود از كار اين براي و كند غلبه گذشتگانش ميراث بر ميتواند منچستر ،
.ميبرد بهره دنيا تمام حتي و انگلستان منچستر ،
شهر مركز ايرلند آزاديخواه ارتش بمباران كه آن از پس سال شش جاري ، سال تابستان در
گالري:داد جهت تغيير برنامههايش در غيرمنتظرهاي صورت به ليز كرد ، ويران را منچستر
دوباره _ است مشهور نوزدهم قرن آثار از عالي بسيار مجموعهاي خاطر به كه _ منچستر هنر
مايكل توسط دلار ميليون معادل 50 هزينهاي و زمان سال چهار صرف با جاري سال مه در 25
ژاپني نامدار معمار انگليسي ساختمان اولين گاردنز ، پيكاديليبازگشاييشد هاپكينز
در است ، شده اعمال آن در تغييراتي بريتانيا مناظر طراحي شركت وسيله به كه آندو تادائو
به سيمپسون يان توسط دلار ميليون ژوئن 5/43 ماه در همچنينشد گشوده ژوئن ، ماه
سند شيشهاي نماي با ساختمان ، اين هزينه با اوربيس مجلل ساختمانرسيد بهرهبرداري
قلب جديد ، هزاره در گفت ميتوان.داد خواهد جاي را شهرها تاريخ موزه خود در شده بلاست
.است افتاده كار به دوباره بود ، ايستاده باز تپيدن از بود مدتها كه منچستر وسطايي قرون
استاديوم در افتتاحيه مراسم با مشتركالمنافع كشورهاي بازيهاي جاري ، جولاي ماه اواخر
توسط كه ورزشگاه اين وسيع و شكل طاقي سقفشد خواهد آغاز منچستر شهر دلاري ميليون 157
به فعاليتها اين همه.است شده طراحي آروپ انجمن توسط شده برافراشته دكلها از حلقه يك
يك به شبيه كه _ جسورانه بناي اين.شد خواهد منتهي لايبزكايند دانيل از جنگ سلطنتي موزه
كايند لايبز توسط كه است انگلستان در شده تكميل ساختمان اولين _ است شده تكه سه گلوله
قرار بسيار تحسين مورد برلين يهودي موزه توسط لايبزكايند اخير آثار.است شده طراحي
.گرفتهاند
از پيش هفته چهار است واضح":ميگويد بود ، شده شهر شوراي رئيس كه محلي سياستمدار ليز ،
صرف مدتي.بسازيم تاريخي بناهاي آيندگان براي شهر ، بازسازي كنار در بود لازم بمباران
به و كرديم استفاده معماران رقابت از خيلي كار اين در.چه يعني خوب طراحي بفهميم تا شد
منچستر":ميگويد معماري ، مطالب محلي نويسنده گريفين ، فيل ".كرديم توجه بسيار جزئيات
براي مبارزه".باشد داشته را بودن متفاوت شجاعت بايد كه ميكند درك بيشتر لحظه هر
بخشهاي و شمال فقرزده قسمتهاي كه پذيرد پايان جامعي طرح با بود قرار منچستر ساماندهي
مركز وسيله به ميلادي دهه 70 در شهر طرف دو.كند يكپارچه هم با را جنوبي ثروتمندتر
باقي خود جاي سر بر هنوز مغازههابود شده نيم دو به آرنديل هكتاري شش عظيم تجاري
آن كنار در تازگي به كه _ جامع كليساي باغ و اوربيس پروژه مدد به اكنون اما هستند ،
در فاستر نورمن معروف معمار با كه سيمپسون.ميكنند توجه جلب كمتر _ شدهاند ساخته
.است بازگشته زادگاهش به اكنون ميكرد كار لندن
او ".كند اصابت منچستر اندازههاي در شهري به بمب يك از بيش كه بود ممكن":ميگويد وي
از پيش.كرد خود آن از را اوربيس پروژه پيمانكاري شتابزده بسيار بينالمللي رقابت يك در
يك و شدهاند ساخته او توسط كه يك شماره دينزگيت هاوس پنت آپارتمانهاي از يك هر هم اين
قيمت ايناست رسيده فروش به دلار ميليون از 5/1 بيش است ، متر ارتفاع 60 به مسكوني برج
.است نداشته سابقه منچستر در گاه هيچ
پر و افتاده گود غمانگيز ، جزيره يك از را ديگر زشت منظره يك نيز پيكاديلي پروژه
آن طاقدار و سفيد بتوني عمارت.است كرده تبديل شهر قلب در دلانگيز پارك يك به ازدحام
اين از.ميكند جدا آن پشت ترامواي ايستگاههاي و شلوغ اتوبوسهاي از را باغها دو ،
بر مشرف.ميشود استفاده رويدادها برگزاري محل و كافه اطلاعات ، مركز عنوان به ساختمان
موريسون و آليس لندني معماران توسط اداري مجتمع يك گاردنز پيكاديلي ساختمانهاي از يكي
در بعد به ميلادي دهه 30 سالهاي از آن در شده رعايت استاندارد كه است شده ساخته
ديگري شهر بتوان كه دارم شك من":ميگويد ليز بود ، نشده ديده منچستر اداري ساختمانهاي
شش در كه باشد آنهايي با مقايسه قابل ساختمانهايش كيفيت و تعداد كه يافت انگلستان در
پيدا هم اروپا در آن مانند ديگري شهر اگر واقع در.شدهاند ساخته منچستر در گذشته سال
".شد خواهم متعجب من شود
كار به نيز شرقي و شمالي فقيرنشين قسمتهاي براي را استانداردها همان كه است مصمم ليز
كيفيت همان شهر ، ديگر قسمتهاي در كار پيشرفت با كه ميخواهيم ما":ميگويد اوبرد
براي ".شود منعكس نيز آنها زندگي محل در بلكه مردم ، خريد و كار محل در تنها نه طراحي
جامع طرح روي بر است ، برده را استرلينگ جايزه كه معماري آلسوپ ، ويل گفته اين اثبات
لندن سايه زير گذشته دهه چند در منچستر.ميكند كار منچستر شمال در متروك ناحيهاي
افتخار و عزت روزهاي.است رشد حال در خود به اطمينان با حالا اما.نداشت خودنمايي توان
منچستر معماران و مسئولين شهروندان ، كه است چيزي همان اين و ميرسند راه از شهر
.ميخواهند
تايم:منبع
منتقد نگاه
زبان اسارت شعردر
مسيح هيوا
آن و را ، نقاشي در حقيقت بدهكارم ، شما به چيزي من":مينويسد دوستش به جايي در سزان پل
همان.است بسيار حرف حقيقت آن درباره چيست؟ حقيقت آن راستي به ".داد خواهم شما به را
.شعر در زبان درباره كه طور
اعمال ميكوشد دهانپركن ، عبارت اين و است ، زباني امري شعر ، كه باورند اين بر بسياري
كه شعر با رفتاري و شعر در اعمالي.كند توجيه را اخير ساله چند شعر خاصه شعر ، در جاري
دو اين تقابل براي باشد مناسبي شروع ريكور پل مشهور عبارت شايد.ندارد شعر به ربطي
.گذشت كه دهه دو اين شعر در زبان وضعيت به دوباره نگاهي و عبارت
بسطدهنده و پاسدار شعر عبارتي به ".ميدارد پاس را زبان گسترده پهنه شعر":ميگويد او
در كه است زباني متني بلكه نيست ، زباني كنشي يا امري شعر خود بنابراين.است ملت يك زبان
تا ميشود پا بر هولناك گاه جنگي شعر ، يك درون در اساسا كه چرا.ميدهد رخ زباني اتفاقي
زبان بلكه نميدهد ، رخ زبان درون در جنگ اين اما بيابد ، را معنا بيان راه بهترين بتواند
شعر ميگوييم وقتي.ميكند ياري بيان ، براي يافته راه در را شعر كه است عناصري از يكي
اين.ميآيد مصنوع زبان بوي آن از كه ميدهيم ارادي حركت نوعي از خبر است ، زباني امري
در بتواند بايد هنرمند":ميگفتند كه ميشود نزديك سوررئاليستها ايده به قدري ايده
موقعيتي آفريدن ايده ، اين حاصل كه ".بماند باقي خودش ناخودآگاهي يا خودانگيختگي هنگام
و دالي آثار نگره اين تاريخي نمونههاي.افتاد راه ارادي كردن نقاشي نوعي آن در كه شد
امري شعر نگره در بلكه سوررئاليستها ، موقعيت در نه اما ما ، شعر در.است مگريت رنه
.است او دنبالهروهاي و براهني دكتر و رويايي دكتر اشعار است ، زباني
نشانهشناسي ، مسائل و منطق با است زباني دارد ، بيشتري عينيت دست ، اين از اشعار در آنچه
كس هر كه است اخلاق از جنبههايي بلكه.نيست منطقي و نشانهشناسي مسئله يك فقط زبان اما
اين امروز ، شاعران از بخشي اشعار كه صورتي در ميآورد ، زبان به كه ميكند چيزي مسئول را
از گريز بيمسئوليتي ، اين توجيه و نيست معتقد معنايي به كه چرا نميپذيرد را مسئوليت
.است فرم يا بازي زبان به شيفتگي و معنا
سنت با ستيز نوعي دورهاي هر در اساسا كه باشد نهفته اينجا در اتفاق اين ريشههاي شايد
تبعات پي در آن ، به شدن نزديك كه است مفاهيمي دشوارترين از يكي سنت مفهوم و.دارد وجود
حتي يا سنت به نسبت همواره ما كه اينجاست نكته.آورد خواهد وجود به سوءتفاهم از پر گاه
مفهوم ، آن درون در و آن پس در ميانديشيم كه چرا ميكنيم ، برخورد بيزاري با سنت واژه به
در ندارد ، وجود انديشگي حتي و اعتقادي اخلاقي ، زباني ، بياني ، معنايي ، جسدهاي جز چيزي
قواعد و پيشين قواعد شكستن با حتي بدانند ، بيآنكه گاه شاعران و هنرمندان همه كه حالي
.ميپيوندند سنت به عاقبت كه ميكنند حركت مسيري از خود ، زمان
شعر ، به و زبان به و آن به سوءتفاهم از پر نگاهي با هم آن سنت ، از انزجار كه اينجاست
چنين زاييده تشكلي با كارگاهي شعر و ميكشاند بيبندوباري نوعي سوي به را شعر و زبان
اسيري چون بازي ، زبان چنبر در را شعر بلكه نميكند ، پاسداري زبان از تنها نه شرايط ،
نگره ، اين و است ، شاعرانه منطقي حاصل شعر:است گفته جايي در شاملو احمد.ميكند گرفتار
با ميشود سروده شعر وقتي و است زبان امريت شعر:عبارت همان ديگر شكل با همسو اتفاقا
در اتفاقي و نيست زبان خود هرگز شعر ، اما ميآفريند ، زبان و تازه فرم تازه ، حقايق خود
صف به هم برابر در كلمات و تصاوير و معناها سپاه مدام دروني ، جنگ همان در كه است درون
.بيابند را درست بياني راه تا ميشوند
و ميآيد؟ سرشان بر چه و ميرود كجا به شاعر ، نزد حقيقت همه آن ميپرسيم ، كه اينجاست
و جملهها عبارات ، به زبان طريق از حقيقت كه است اين پاسخ ميگيرد؟ قرار كجا در زبان
كه طور هر كس هر حال حقايق ، همه:كه دقت اين باميشود تبديل متن به عاقبت و كلمه
پس حتي و متن به شدن تبديل از پيش كه است چيزي كند ، معنا حقيقت به را چيز هر ميخواهد
.كرد درك را آن ميتوان و دارد وجود ملت هر روزمره و رايج زبان در آن از
...و بازي زبان شدن پيدا و معنا شدن دور و شدن گم جز نيست چيزي نهايي حاصل ميبينيم ،
كلمات طريق از دورهاي ، هر مردم با نسبت در بياني ، كاركردي در كه معناست اين كه حالي در
.يافت خواهد را مدام گسترش قابليت زبان و ميرسد تازهاي معناي به
فرمهاي تكرار جز است نكرده كاري آن ، از حاصل شعر و نگرهاي چنين ميبينيم كه اينجاست
سمت به شعر ، در را ملت يك زنده زبان دادن سوق آن از مهمتر و _ ادعايش برخلاف _ گذشته
نظام يك در علمي كشف مثال ، بهطور ;است علمي بسته و زباني جهان خاص كه زباني ، نظام يك
شناخته رسميت به تا ميكند متصل خود از پيش در چيزي به را خود علمي ، زبان نظام و علمي
شبيه شعر ، كارگاهي يا تشكلي نگره و زباني امريت ايده آن محصول شاعر عبارتي به.شود
تاييديه آن از تا ميدهد ارائه علمي زباني نظام آن به را خود ابداع كه است دانشمندي
از شعر رهايي جاي به نسلي ، تلاشهاي و حركتها ميبينيم ;شود شناخته رسميت به و بگيرد
ميشود تبديل هم به شبيه آثار از شبكهاي به شعر زبان ، گسترش و معنا آزادي و زبان طريق
در كه است آن پي در و ميآيند بيرون شعر آزمايشگاههاي دل از ديگري از پس يكي كه
.بگيرد مدال شعري المپيادهاي
ارائه يا اضافه آن به را چيزي هركس كه ندارد وجود زباني يا شعري نظام اساسا آنكه حال
بلكه نيست ، كار در مسابقهاي هيچ شعر در و نيست همكار نيازمند هرگز شاعر كه چرا كند
.است مكاشفه هست آنچه
سده پايان در كه تجربهاي را ، شعر گذشتههاي تاريخي تجربه آوريم ياد به هم با پس ،
با زباني آزمايشهاي در عدهاي كه بود اين و افتاد اتفاق مالارمه از پس نوزدهم
خود از بيش زبان امريت به و دانستند زبان هدف را زبان معنا ، و تجربه به كامل بياعتنايي
وابستگيهايش از را زبان بايد كه مسئوليت احساس اين با شاعر يقين به و شده داده بها شعر
دوره آن شعر توانست كه چيزي تنها اما شعر ، مرگ شد حاصلاش كند ، رها واقعيت و اشيا به
زبان تجربي كاركرد و بياني كاركرد ميان ديالكتيكي:كه بود اين دارد نگه سالم را جهان
.كند برقرار
در حافظ كه حركتي همان دادند ، انجام ما دورههاي در شاملو و يوشيج نيما كه حركتي همان
بزرگ حركتهاي و تجربهها همين كردهاند ، فراموش جديدتر نسل كه آنچه اما.دور دورههاي
.است اصيل و
|