شهيد شيخ ميراث
دريدايي روش
2_ بودايي حكمت
مدرن پست كشكول
شهيد شيخ ميراث
نوري فضلالله شيخ انديشه بر مروري
فرجه ، عجلالله زمان امام غيبت زمان در ولايت و وكالت نه است ولايت به راجع امر اين
است غلط اماميه مذهب در آرا اكثريت به اعتبار و بزاز و بقال فلان نه است مجتهدين و فقها با
اشراقي عليرضا
و تغيير و نشيب و فراز هر با ايراني مشروطه عمر از كه است سال يكصد از كمتر سال پنج
جاي كشور تاريخي ذهن در اساسي قانون و مشروطه نام با سنتي مدت همين به ميگذرد ، تحولي
چونان نيز مفهوم اين اما.است شده تعريف لغت قاموس در مفهوم و واژه يك عنوان به و گرفته
قوام تنها نه غيره و جمهوريت و جريده و مطبوعه دارالشورا ، تجدد ، حريت ، نظير ديگري بدع
عليرغم كه نميآيد شمار به ايران جامعه اركان در كرده رسوخ و متين شده ، مستحكم يافته ،
و عوارض سر بر تنها نه است ، نيفتاده جاي اصطلاح به و تشكيك دستخوش همچنان سده ، يك گذشت
جالب.ميشود مشاهده متفاوتي آراء آن اصليه اصول و وجوديه علت و اساس در گاه كه آن فروع
نشده ، متحول چندان تاكنون پيش سال پنج و نود از مشروطه سر بر مشاجره منظر و مبدا آنكه
كم و بيش نيز امروز ميداشت ، ابراز نوري فضلالله شيخ مرحوم زمان آن كه مخالفتهايي
.است باقي
استهزاي روضهخواني ، مجالس كاهش و تعطيل" علت به علاوهبراينكه مشروطه با شيخ مخالفت
مختلفه كتب ترجمه و متعدده جرايد انتشار دخترانه ، مدرسه افتتاح مسلمين ، سنتي عقايد
بود بلادكفر1 معموله سير و رسوم ديگر و حج مخارج صرف جاي به كارخانه ايجاد غربيه ،
"مذهبي مقتضيات و شرعي موجبات" به ميكند ، ذكر "مشروطيت حرمت" رساله در كه گونه همان
را اسلام شيخ ، اصولا 2.مييابد مخالف شريعت موازين و قوانين با را مشروطه اساس كه است
نظام يك پيريزي براي كه جديدي "بدعتهاي" و ميدانست بشري خواستههاي همه جوابگوي
بايد كه بود معتقد لهذا ميپنداشت ، شريعت مغاير را شدهاند ايجاد غربي نسخ مطابق سياسي
پرهيجان فضاي در "مشروعه" لفظ كه آنجا از و باشد داشته قرار شريعت مبناي بر نظام اساس
معرفي احسن نظام را "مشروعه مشروطه" يابد ، مقبوليت تا بود ، پيشوندي نيازمند هنگام آن
دو اين بر اسلام بناي" كه ميكند ذكر مشروطيت حرمت رساله در صراحت به وگرنه ميكرد3 ،
و بود خواهد معطل اسلاميه احكام دو اين بدون و سلطنت و نبوتي امور در نيابت:است امر
رعيت اصلي خواسته را عدالت كه آنجا از و "است اسلام احكام اجراييه قوه سلطنت فيالحقيقه
اين به تقويت بايد شود ، عدالت بسط بخواهند اگر":ميگويد ميداند مشروطهطلبان داعي و
".شود فرقه دو
.يافت پرورش و شد متولد زمين مغرب در خويش اقوام ديگر مانند هم مشروطه كه نيست ترديدي
اساسي ، قانون معاني در كه است فرنگي "كنستيتوسيون" از دقيق چندان نه ترجمهاي واژه اين
.مييابد جلوه قانون وسيله به قدرت "كردن مشروط" و تحديد نيز و قانون گذاردن و جعل
انقلاب 1789 جريان در سپس و دنيا ينگه در نخست كه بود مشروطه ثمره بارزترين اساسي قانون
همان اساسي ، قانون و "كنستيتوسيون سنت" نيت اساسيترين و اولين.يافت تدوين فرانسه
از دفاع مقرره ، اصول به حاكمان كردن مقيد و مشروط خودكامگي ، برانداختن دولت ، قدرت تحديد
و بشر نوشته اساسي قانون.بود يكديگر با دولت و ملت تعامل تعريف و ملت حقوق و حيطه
حكومت اساس كه است رازورانه غير امري و شدن عرفي محصول قانون جعل بود ، جمعي خرد محصول
.ميكرد قلمداد بشر قدرت يد در را
ميشد مذاكره بعضي با گاهي":مينمود تلقي سياست از دين جدايي موجب و شرع امر در مداخله
ميخواهند ضلالتي احداث و بدعتي جعل كه مينمايد چنين دارد؟ معني چه دستگاه اين كه
است ، عرفيه امور مطالب اگر چيست؟ فيه موكل و كيست موكل دارد؟ معني چه وكالت والا بكنند
ولايت به راجع امر اين است ، عامه شرعيه امور مقصد اگر و نيست لازم دينيه ترتيبات اين
نه است مجتهدين و فقها با فرجه ، عجلالله زمان امام غيبت زمان در ولايت و وكالت نه است
و ترتيب اين اصل...است غلط اماميه مذهب در آرا اكثريت به اعتبار و بزاز و بقال فلان
شريعت در كه اموري] بالاصل مباحه امور در اگرچه آرا ، اكثريت به اعتبار و اساسي قانون
حرام ميشود ، و شده التزام قانون وجه بر باشد هم [است شده دانسته مباح اساسا اسلامي
و نمايند آن به التزام اگر هم ، را مباح."ضلال بدعه كل" و است دين در بدعت و تشريعي
براي اسلام در كه زيرا" 4.است حرام نمايند ، مترتب جزاي آن ، مخالفت بر و بدانند لازم
تمام را او كسي كه ندارد ناتمامي اسلام و باشد كه هر حكم ، جعل و تقنين نيست جايز احدي
كنند رجوع هستند عليهالسلام امام نواب كه الاحكام باب به بايد حادثه وقايع در و نمايد
"دكاني" را مقننه نيزقوه و "جعل و تقنين نه نمايند سنت و كتاب از استنباط آنان و
دوازدهم اصل بر و "كند تاسيس جديدي احكام تا كرده باز شرع صاحب مقابل در" كه ميخواند
:ميگيرد خرده "قانون حكم به مگر نميشود مجازاتي هيچ اجراي و حكم" كه اساسي قانون متمم
در مرجع عليهالسلام ، امام غيبت زمان در كه است السلام عليه جعفري مذهب مخالف حكم اين"
احقاق موازين ، تحقيق از بعد و است ايشان يد به امور مجاري و هستند شيعه از فقها حوادث ،
ميان تفاوت شيخ 5بود نخواهد احدي تصويب به منوط ابدا و مينمايند حدود اجراي و حقوق
نظامي ديگري و است فضولي نوعي و بشر دست ساخته يكي كه ميكند مطرح را شرع و اساسي قانون
.است شده پيشبيني قرون و اعصار همه براي كبير و صغير از بشر احتياجات همه آن در كه جامع
معناي":ميكند ذكر نوشتار يك در حاضر عصر در نيز (ع)امامرضا انساني علوم پژوهشكده
كه را آنچه آنكه مگر قانونگذاري ، روئين نهادهاي نه و است "ديني شارع مصوبه" قانون
ديگر به باشد ، ديني شارع مصوبه اصول بر مبتني خود ميكنند ، تصويب قانونگذاري نهادهاي
:كه است پذيرفتني صورتي در تنها حكومتي قانونگذاري نمادهاي مصوبات سخن
.نمايد مندرج ديني شارع احكام عام عناوين تحت را فوق مصوبات نحوي به بتواند:اولا
حداقل يا و.شود ابلاغ حكومت مقامات و ساختارها به ديني حاكم اجازه طريق از:ثانيا
با "تنافي عدم" صرف به بنابراينننمايد احراز آن اجراي براي از شرعي منع ديني حاكم
نهادهاي "مصوبات" شدن تلقي "قانون" آنها ، در "اندراج" حتي يا و ديني شارع احكام
...نيست پذيرفته قانونگذاري
ديني شارع و وحي اراده و حاكميت مبين اصل ، اين در قانون كه بود باور اين بر بايد نيز
"..."ملي" اراده نه و است
حاكميت بروز جلوه پارلمان ، ديني ، سياسي رژيم ساختار در":ميكند ذكر ديگر جاي در و
".است ديني ولايت آن از تنها حاكميت اصل كه چرا ديني ، حاكميت اصل جلوه نه و است ، ديني
مبتني كه قانوني است ، آن بودن وحياني به قانون ، قانونيت":كه ميكند عنوان صراحت به و
هم پارلمان نمايندگان "...قانون حقيقت نه و است قانون صورت اساسا نيست ، وحي بر
.نيستند قانون مقنن و قانون جاعل هم آنان كه ندارند مجتهدان و فقها از بالاتر مرتبهاي
مشروطه نوري فضلالله شيخ مرحوم 6.ميباشند وحي قوانين كننده بيان و كننده احراز بلكه
.مخالفتميكند آن با لذا و ميپندارد "سلطنت و نبوت امور نيابت" كردن مشروط و تحديد نيز را
قانون يا شرع و مشروطه ميان كه تقابلي و تفكيك شد تلاش اسلامي جمهوري نظام تاسيس با
بود آن از عظيمتر شرع اما شود ، منجر دو هر تلفيق به بود گشته تلقي فقهي احكام و اساسي
قانون به التزام از سخن جا هر ميبينيم كه لذاست شود ، گنجانده اساسي قانون قباي در كه
كه موادي است ، شده نيز اسلام شرع به التزام از ذكر كنارش در و نبوده كافي آمده اساسي
شرع با آنها مغايرت عدم بار يك بايد ميكنند ، جعل قانون قالب در ملت مبعوثان و موكلان
و(مشروطيت اساسي قانون متمم دوم اصل همانند) شود داده تشخيص نگهبان شوراي فقهاي توسط
سوالي به پاسخ در يزدي مصباح آيتالله.گردد بررسي اساسي قانون با مغايرت عدم ديگر بار
از":ميدارد اظهار فقيه مطلقه ولايت بر تاكيد با فقيه ولي اختيارات حدود با رابطه در
اما...ميگويد دين كه است دستوري هم آن و داريم اطاعت براي ملاك يك فقط ما دين ديدگاه
بايد است چه فقيه ولي اختيارات كه اين كنيم صحبت اساسي قانون ديدگاه از بخواهيم اگر
اصل يك جا يك..دارد وجود هم ابهامي آن در كمابيش كه ميگويد چه اساسي قانون ببينيم
برشمرده فقيه ولي براي را خاصي اختيارات تنها يكي و ميكند اثبات را فقيه مطلقه ولايت
به تقيد كردند عمل خود ولايت طول در عليه رضوانالله امام آنچه":ميافزايد وي ".است
قانون در كه آن از بيش دارد حق فقيه ولي كه است اين اينها معناي كه..نبود اساسي قانون
7.كند عمل آمده اساسي
الحقوقند متساوي مملكت افراد كه است اين ضلالتنامه آن مواد از يكي":ميگويد شيخ مرحوم
:ميگويد پاسخ در و "نميماند مشروطه آن اخلال با كه است مشروطه اركان از يكي اين و
[كن] تامل ديني برادر اي حالا...شد نخواهد مشروطه اسلاميه مملكت كه بدانند جالسين حضرت"
و معاملات و عبادات در مكلفين موضوعات بين گذاشته تفاوت مقدار چه كه اسلامي احكام در
مضطر و مختار و مريض و صحيح و مجنون و عاقل و مميز و غيربالغ و بالغ از سياسات و تجارات
فقير و غني و شوهر و زن و پسر و پدر و آزاد و بنده و ولي و وكيل و اصيل و مكره و راضي و
و كافر و مسلم و موسر و معسر و عام و سيد و مجتهد و مقلد و متيقن و شاك و جاهل و عالم و
".نيست پوشيده ماهر فقيه بر كه غيرها و فطري و ملي مرتد و مرتد و اصلي و حربي و ذمي كافر
به نه است عبوديت به اسلام قوام":مينويسد تذكرالغافل در شيخ كه مبناست همين بر
متمم هجدهم اصل از و 8.مساوات به نه است مختلفات جمع و تفريق به آن احكام بنام و آزادي
جرايد كه ميكند اشاره و ميكند گلايه "مطبوعات آزادي و قلم آزادي" درباره اساسي قانون
ميدهند سامان را فعاليتهايي و شده زياد رياكار اشخاص و ضاله فرقههاي و معلومالحال
همه آن":ميگويد خويش مقاصد شرح روزنامه در و است امور شرع با مغاير و مخل كه
بنويسيد ، را يكي ميخواستيد برابري ، و برادري و مساوات باد زنده و باد زنده كتيبههاي
.قرآن9 باد زنده شريعت ، باد زنده
اهل عظيم امتحان و آخرالزمان بزرگ فتنه" را مشروطيت واقعه نوري فضلالله شيخ مرحوم
را شاه مظفرالدين حكم و "الصغير فيها يشيب و فيهاالكبير يهزم" ميداند "ايمان و اسلام
سلطان به برندگان يورش" را مشروطهطلبان و ميخواند "است قانون به مسمي كه معلون دستور"
و [فتنهها] ملاحم اخبار و غيبت كتب به كند رجوع كسي اگر":ميگويد مينامدو "اسلام
بر چند رواياتي بر شد خواهد مطلع مخرجه سهل و فرجه تعالي عجلالله عصر امام ظهور علايم
آيات از را اين ميتوان و دارد را انطباق تمام كه [مشروطيت وقوع از] سال دو اين احوال
10.دانست باهرات
طبق بر و هستم مجتهد من":كرد نشان خاطر خويش محاكمه جريان در نوري فضلالله شيخ مرحوم
".نمودم عمل و پيروي دادم تشخيص شرع مطابق كه را راهي فقاهت شم و اجتهاديه قوه الهامات
و بيش نوري فضلالله شيخ مرحوم اجتهاديه قوه الهامات و نظرات مشابه آرايي نيز امروز 11
.دارد وجود ديني حوزههاي و فكري نحلههاي از برخي در كم
:پينوشت
ايران ، 1362 تاريخ نشر نوري ، فضلالله شيخ لوايح رضواني ، هما - 1
قمري هجري بينا 1326 مشروطيت ، حرمت رساله نوري ، فضلالله شيخ - 2
قمري هجري بينا 1326 ارشادالجاهل ، و تذكرالغافل نويسنده ، همان - 3
(2) به شود رجوع - 4
پيشين منبع - 5
54- صص 57 پنجم و چهام شماره دوم ، سال حزبالله ، انديشه فصلنامه - 6
مورخ 9/5/80 خراسان روزنامه از نقل به مشهد در يزدي مصباح آيتالله پاسخ و پرسش جلسه - 7
(3) به شود رجوع - 8
نشر نوري ، فضلالله شيخ نطقهاي و رسائل و مكتوبات اعلاميهها ، مجموعه تركمان ، محمد - 9
رسا 1362
(7) به شود رجوع - 10
ابنسينا 1332 نشر ايران ، مشروطيت انقلاب تاريخ ملكزاده ، مهدي - 11
دريدايي روش
آخر قسمت _ استنفورد دانشگاه در دريدا ژاك با مصاحبه
شبيه و همارز چيزهاي توليد براي قوانين از نظامي با گفتماني هر
بود خواهد همراه روششناسي يك طرح با بنابراين و
شمس اميد:ترجمه
فرد پسندارد وجود "دريدايي روش" يك نيست ، روش يك واسازي كه ميكني تاكيد اغلب تو *
را كسي چه تو كار ميكني؟ برآورد را تاثيراتش چگونه درمييابد؟ را تو كار اهميت چگونه
ميخواند؟ را آن كسي چه بالاخره و ميدهد قرار مخاطب
!ميدانم بله اصلا يا.ميدهد قرار مخاطب را كسي چه من كار نميدانم بگويم ، صراحت به
نكته اما دارم ، آن تصاوير بعضي و انتظارات بعضي موضوع ، اين باب در اندكي دانش من
ميگويد سخن دربارهاش يا ميكند منتشر را آن كه ديگري كس هر از بيش من دانش كه اينجاست
مخاطب چند يا يك به كسي كه را آنچه كند سعي فرد اگر حتي.نيستم خاطرجمع هدف از من نيست ،
باز كند چنين كه بخواهد اگر حتي كند ، منظم معمول نماهاي از استفاده با ميگويد احتمالي
دست هدف اين بر كه كند سعي نبايد فرد كه معتقدم من و بود ، نخواهد امكانپذير امر اين
كرديد ، اشاره اسلوب يك به شما حالا ، - مينويسد؟ نفر يك چرا اصلا كه هدف اين -.يابد
يك طبيعي طور به اينجا ميكنم فكر من.ندارم اعتقادي هم ناب اسلوبهاي به من اما بله ،
براي ميل مينويسد ، يا و ميگويد سخن كه كسي هر براي ميل دارد ، وجود (desire) ميل
به هدف يك اينكه محض به اما.است فرد به منحصر سبك همان كه كردن امضا ويژه و اسلوبمند
با اسلوب و ميشود صحنه وارد كليت ميآيد وجود به زبان اينكه محض به ميآيد ، وجود
عمومي نرمهاي و قوانين مفاهيم ، زبان ، با:ميكند سازش نيستند اسلوبمند كه چيزهايي
سخن روش از تو كه چرا - روش يك اسلوب تا كند تلاش كسي اگر حتي اينرو ، از و.متداول
سالم را باشند آن از استفاده به قادر تا ميخواهند ديگران كه قوانيني و نظام يك - گفتي
گفتماني ، هراست روش يك باز نيست ناب اسلوب كه حقيقت اين خاطر به روش ، اسلوب نگهدارد ،
چيزهاي توليد براي قوانين از نظامي با شده ، الهام جمله يك يا شاعرانه منظومه يك حتي
تلاش من كه حالي در.بود خواهد همراه روششناسي يك طرح با بنابراين و شبيه و همارز
يك به نميتوانند كه كنم معرفي واساختي ، پرسشهاي در مثال براي را ، شيوههايي كردهام
.شوند منجر شود ، تكرار ديگر متن به متني از ميتواند كه تكنيكي - رويههاي به يعني روش
ميتواند كه دارد وجود رويهها بعضي عام ، قوانين بعضي ميكنم فكر مينويسم من آنچه در
بستها كار و شناخت آموزش ، كه است چيزي همان شباهت اين - شود جابهجا شباهت وسيله به
منحصر عنصر يك زمان هر در كه ميگيرند جاي متني در قوانين اين اما - ميشود خوانده
در.دهد مسير تغيير روش يك سمت به تا نميدهد اجازه خود به كه است متني و است بهفرد
اراده از مستقل فرديت اين گذشته اين از.دارد وجود اما نيست ناب فرديت ، اين حقيقت ،
امضايي آن كه دارد وجود امضايي اينجا بالاخره و.دارد وجود مينويسد كه كسي هر آگاهانه
ترفندهاي از مجموعهاي نيز نيست ، امضاپدري يك طبيعتا و ميكند پيشبيني فرد كه نيست
چه بخواهد چه فرد بلكه ، .نيست بينظير يا اصيل چيز يك پيشنهاد براي شده داده توضيح
بگيرد ژست كه را چه هر:است عكاسي مثل امر اين.است ديگري روي اسلوب تاثير اين ، نخواهد ،
باشد ، آن يا اين مثل عكس تا ميكنيد اتخاذ است احتياطي اقدام چه هر.ميكنيد انتخاب شما
پيروز كه است ديگري نگاه اين بالاخره و ميكند شگفتزده را شما عكس كه ميرسد زماني
:ميدهد رخ مسئله همين مينويسم آنچه در ميكنم فكر من خب ، ميگيرد تصميم و ميشود
نيز و شگفتياش با آميخته است ديگري آن تجربه خوانش.عموميتي و روشي و دارد وجود اسلوبي
.زمان يك در دو هر.شوند خارج متن از ميتوانند كه اطلاعاتي فلسفياش ، رضايت
2_ بودايي حكمت
هوشياري باب در
ادبي محمدجواد:ترجمه
و هوشيار كه آناني.است مرگ رهنمون جهالت است ، نيروانا1) جاودانگي طريق هوشياري
.مردهاند كه است ديري بيتوجهند و جاهل كه آناني و نميميرند هرگز مراقبند
هوشياري از پيشگامند ، خود از مراقبت در كردهاند ، درك آشكارا به را حقيقت اين كه آنها
.ميبرند لذت برگزيدگان2 متعالي آگاهي از و خرسند خود
فوق قدرتي از همواره قدماند ، ثابت آن در و معتكف مراقبه در كه خردمند انسانهاي اين
.بهرهمندند است سعادت و لذت مرحله عاليترين كه نيروانا بر رسيدن براي تصور
عمل از پيش باشد ، خالص كردارش نباشد ، فراموشكار باشد ، آگاه و بيدار انساني چنانچه
.شد خواهد افزوده او شكوه بر آنگاه كند ، زيست شريعتمدارانه و سازد مقيد را خود بينديشد ،
ميسازد جزيرهاي خود براي خويش نفس بر تسلط و هوشياري و دقت بيداري ، با فرزانه ، انسان
.درنوردد را او نميتواند موجي هيچ كه
خردورز ، انسان (ميگرايند پوچي به عقل كمي از بيخردان) ميگيرد سرچشمه بطالت از ناداني
.مينمايد پاسداري گرانبها ثروتي چونان خويش هوشياري از
است انديشهمدار و هوشيار كه آنكس !نباش شهوت و عشق از بردن لذت و بطالت دنبال به هرگز
.شد خواهد شادمان بسيار
از گذر با:نمايد دور خود از هوشياري با را بيهودگي و پوچي فرهيخته ، انسان كه آينه هر
ميافكند ، نظر اندوهگين مردمان بر اندوهي هر از فارغ مينگرد ، ابلهان بر معرفت مراتب
در بيداري همچون) ميدوزد چشم دشت در مانده مردمان بر كوهستان در ايستاده انساني همانند
(رفتگان خواب به ميان
دوندهاي مانند به خفتگان ميانه در بيداري مستان ، ميانه در هشياري چونان خردمند انسان
.گذاشت خواهد پشتسر را رقيب و يافت خواهد را خويش راه تيزتك
را انسانهاخردمندي رسيد ، خدايان جايگاه به هوشياريش خاطر به انيدرا3) ماگاوان
.است ملامت مورد هماره بيهودگي و ميستايند
آتشي چونان مينگرد بيخردي به ترس با و است خرسند خويش مراقبت و بيداري از كه راهبي4
.ميرود پيش به و درمينوردد را (موانع) بزرگ و كوچك بندهاي و قيد كه است
خود كامل جذبه از مينگرد ، بيم با جهالت به و ميبرد لذت مراقبت و تامل از كه راهبي
.است شده خاني نيروانا در او نميافتد ، دور
متزلزل انديشه نيز فرزانه انسان ميسازد ، مستقيم دقت به را پيكانش كه خدنگسازي چونان
.ميكند اصلاح و منزه است دشوار آن از مراقبت و حفظ كه را خويش ناپايدار و
نيز ما انديشه افتاده فرو خشك خاك روي و گشته جدا خود آبي مامن از كه ماهياي چونان
كه چرا است مباركي حادثه ذهن مهار.ميافتد لرزه به شيطان استيلاي از گريز براي
بخواهد كه سويي هر به ذهن زيرا است مشكل بس پختن خيال از كردنش دور و آن نگهداشتن
.نشاند خواهد بار به را نيكبختي شده رام ذهن.ميگريزد
بسيار زيركي و است دشوار بسيار آنها حفظ زيرا كند صيانت انديشههايش از خردمند بگذاريد
را شادي مراقبت تحت انديشههاي ميگريزند ، باشد گريزگاهي كه جا هر انديشهها و ميطلبد
.آورد خواهند ارمغان به
انديشه).مييابند رهايي شيطان موانع و بندها از ميكنند مهار را خود انديشه كه كساني
.(قلب نهانخانه در مستور و تنها دوردستها در سرگردان ، كه است چيزي
پريشاني به خاطرش آرامش و درنيابد را حقيقي قانون باشد ، نااستوار انسان ايمان اگر
.يافت نخواهد كمال هرگز او دانش گرايد ،
را خاطريش پريشان موجبات خواهشها و هوسها نباشد ، بند و بيقيد انسان انديشههاي اگر
در بيم و ترس كه است بيداري [انسان آن] باشد ، رهيده شر و خير مرزهاي از و نياورد فراهم
.ندارد راه او
دژي به انديشهها تبديل براي است شكستني سبويي ، همانند خاكي كالبد اين آنكه دانستن
آن بر پيروزي از پس و آورد حمله شيطان به هوشياري و دانش سلاح با تا بايد مردي مستحكم
.نجويد راحتي هيچگاه و باشد مراقب همواره
چونان بيحركت پوسيد ، خواهد آرميد ، خواهد خاك در كالبد اين پاييد ، نخواهد ديري !افسوس
!بيخاصيت پوسيده كنده
ديگر كينهتوز به نسبت كينهتوزي يا كند خود دشمن حق در بتواند دشمني آنكه از بدتر
.كرد تواند بدسگال روح دهد انجام
ما حق در پرورده ذهن يك اندازه به نميتوانند نزديكان از هيچيك نه و مادر نه پدر ، نه
.كنند نيكي
:پينوشت
به بودا آيين در و ميكند جستوجو خاكي كره اين رنج از فرار براي بودايي يك كه هدفي1
.است وهم و كينه شهوات ، سهگانه مشغلههاي خاموشي يعني خود يا نفس كشتن معني
(هيستوه بود) شدهاند نيروانا به منتهي مسير وارد كه آنهايي:Aect.2
.هنديان هوش و استعداد خداي Maghavane.3
.سنكهه راه پيرو ;(لگرا) ريشه از مستخرج بودايي ، راهب Bhikshu.4
مدرن پست كشكول
پستمدرن دو
يوسفي حامد:ترجمه و گردآوري
(متولد 1930) دريدا ژاك
سوربن دانشگاه در تا 1964 سال 1960 از الجزاير متولد و يهودي فرانسوي فيلسوف دريدا ژاك
مدرسه" رياست نيز مدتي.داد درس فلسفه سوپريور نورمال اكول در تا 1984 سال 1964 از و
فلسفه ، استاد سال 1986 از او.داشت برعهده پاريس در را "اجتماعي علوم عالي مطالعات
موسسات در تدريس به نيز اينك و بوده كاليفرنيا دانشگاه در تطبيقي ادبيات و فرانسه
جهان سراسر فكري حيات بر عظيم تاثيري دريدا.ميدهد ادامه اطلس اقيانوس دوسوي دانشگاهي
در تنها.است بوده كتاب چهارصد دستكم از بخشي يا تمام موضوع آثارش كه طوري به گذاشته ،
هفده طول در مختلف نشريات مقالات در بار از 14000 بيش دريدا ادبي ، نقد و فلسفه حيطههاي
عنوان بنيانفكني) دريدا بنيانفكنانه آثار.است گرفته قرار اشاره مورد گذشته سال
عمومي پديدههاي اغلب به بياغراق (Deconstruction:كرد وضع دريدا كه است نظريهاي
.دارد وجود فراواني نوشتههاي باره اين در و مربوطاند پستمدرنيسم
در كه بود سال 1967 شهرتش آغاز اما نوشت ، سالگي ودو سي در را كتابش اولين دريدا گرچه
همه از و "ديگربودگي و نوشتار" ،"پديدار و نوشتار":كرد منتشر مهم كتاب سه سال آن
.(گراماتولوژي) "نوشتارشناسي درباره" مهمتر
از هم كتاب يك كه آن وجود با است شناختهشدهاي و مطرح فيلسوف نيز ايران در دريدا ژاك
!است نشده منتشر فارسي به او
(961922) كوهن توماس
سجاوندي ، مثابه به فكري ، شديد انقلابهاي كه است روان جملات از مجموعهاي همچون علم"
".كردهاند قطع را آن مكررا
هاروارد دانشگاه در را ليسانس دوره كه زماني اما بود نظري فيزيك دانشجوي اصل در كوهن
انقلابهاي ساختار" او ، جنجالآفرين كتاب.داد رشته تغيير "فيزيك تاريخ" به ميگذراند
سال 1951 در بوستون شهر انيستيتولاول در سخنرانيها از مجموعهاي عنوان به ابتدا "علمي
علوم در پيشرفته مطالعات مركز" در كه هنگامي سالهاي 591958 ، خلال در و شد ايراد
به سال 1962 در بار نخستين كتاب اين.نمود كامل را آنها كوهن ميكرد ، كار "رفتاري
انقلاب" آن قبلي جلد.شد منتشر "يگانه علوم بينالمللي دايرالمعارف" از مجلدي عنوان
سمت به دهه 1960 در كه حركتهايي با علم تاريخ از كوهن تحليل.بود (1957) "كوپرنيكي
كوهن نظر دقيقتر عبارت بهكرد تلاقي ميدادند روي پساساختارگرايي و باوري نسبيت
فارسي به بعضا را پارادايم.آورد فراهم علم نسبيت براي را عرصه "علمي پارادايم" درباره
:است متمايز مفهومي جهان يك پارادايم هر.كردهاند ترجمه "مدلواره" يا "سرمشق"
يك اعضاي بين در كه اينها مانند و تكنيكها ارزشها ، اعتقادات ، از كامل مجموعهاي"
:است داشته وجود علمي فعاليت گونه دو كم دست كه كرد ثابت كوهن "هستند مشترك اجتماع
دانشمنداني است معتقد و ميداند "معما حل" عمل همچون را آن كوهن كه ،(نرمال) "عادي" علم
عمل است داده آنها به خاصي علمي پارادايم كه دستورالعملي مطابق هستند علم اين واجد كه
و ندارند آزادي انديشه دارد ، وجود علم از كه عامي تصور عليرغم دانشمندان ، اين.ميكنند
جايي از ميانديشند آن به را چه آن كه هستند محافظهكاري تقريبا افراد" برعكس ، واقع در
.ميگيرند كار به داشته وجود قبل از كه مسائلي حل راه در را دانششان و كردهاند اخذ ديگر
به.ميدانند پرسشها آن حل را خود وظيفه دانشمندان و كرد تعيين پارادايم را پرسشها "
.ميشوند "بحران" گرفتار زماني دوره يك گذراندن از پس عاقبت پارادايمها تمام كوهن نظر
انبوهي.نيستند گفتن پاسخ قابل ديگر پارادايم ، مركزي پرسشهاي كه است زماني بحران اين
كوهن.شد خواهد تازه پارادايمي توسط موجود پارادايم "براندازي" به منجر مسائل اين از
عقلي زمينههاي نتيجه نبايد الزاما را ديگر پارادايم به پارادايم يك از حركت ميگفت
ثابت و علمي حقايق از انبوهي ميداشت ، بيان كوهن كه چنان آن علم ، تاريخ اين.دانست محض
نه ميشد ، جانشينش و ميكرد در به ميدان از را پيشين پارادايم تازه پارادايم هر.نبود
با فعاليتش كه) انقلابي دانشمند يك.شود متكي آن به و گردد بنا آن پايههاي بر كه اين
پس اينشتين ، مثلا ،(نميدهد تن موجود پارادايم به و ميكند فرق علمي فعاليت اول گونه
از.سازد منقرض را آن تا ميشود ظاهر تاريخ صحنه بر موجود پارادايم در بحران ايجاد از
متمايز پارادايم دو بين و انطباقند غيرقابل هم بر پارادايمها ميگفت كوهن رو اين
.دارد وجود "گسستگي"
.است شده برده فراوان استفادههاي و نتايج كوهن "علمي پارادايمهاي" نظريه از
پارادايم درباره كوهن انديشههاي ميكوشند اجتماعي نظريهپردازان برخي همچنان امروزه
"گفتمان" درباره فوكو ميشل نظرات فيالمثل.گيرند كار به اجتماعي مسائل در را
بر متفكران از بسياري گرچه.است مسئله اين از مصداقي "گفتماني نظام" و (Discourse)
اين وجود با كردهاند ، تاكيد (اجتماعي مسائل با كوهن نظر تركيب) تركيبي چنين دشواريهاي
كه است شكلي به پارادايم از كوهن بيان كه چرا نمييابد ، پايان سادگيها اين به قضيه
!كرد ارائه آن از ميتوان متفاوت تعريف دستكم 30
|