آن چالشهاي و مردمسالاري
دال رابرت با جهانبگلو رامين دكتر گفتوگوي
و كاربردي پژوهشهاي و سياسي علوم رشته در افتخاري و ممتاز استاد دال.ا رابرت ;اشاره
و علوم و هنرها آكادمي عضو آمريكا ، فلسفه انجمن عضو علوم ، ملي آكادمي عضو جامعهشناسي ،
شامل او آثار.است آمريكا سياسي علوم انجمن پيشين رئيس و بريتانيا آكادمي پيوسته عضو
بر مقدمه" ،"(ليندبلوم.اي همكاري با) رفاه و اقتصاد سياست ، " ،"كنگره و خارجي سياست"
پس" و "آمريكايي شهر مردمسالاري و قدرت" ،"ميكنند؟ حكومت كساني چه" ،"دموكراتيك نظريه
مردم مسايل" ،(تافته.ر.اي همكاري با) دموكراسي و اندازه" ،"حاكمي چند" ،"انقلاب؟ از
:هستهاي سلاحهاي مهار" و "اقتصادي مردمسالاري بر مقدمه" ،"كثرتگرا سالاري
،"دموكراسي سوي به سفري" ،"آن انتقادهاي و مردمسالاري" و "حفاظتگرايي عليه مردمسالاري
.است "مردمسالاري درباره" و
انديشه و فرهنگ گروه
چه اينكه نيز و آموزشيتان زمينههاي درباره توضيحي است ممكن اگر آغاز ، در:جهانبگلو
.بفرماييد كردند ، متوجه و علاقهمند دموكراسي و مردمسالاري مساله به را شما انگيزههايي
كه هنگامي.بود پزشك پدرمآمدم دنيا به آمريكا در آيووا ايالت در سال 1915 به من:دال
كوچكي شهرك در ما.كند مكان نقل آلاسكا ايالت به كه شد برآن او نبودم ، بيش خرد كودكي من
تقريبا كه ميماند خويشمدار جامعه يك به آنجا.شديم ساكن داشت جمعيت نفر نزديك 500 كه
پسران كه بود اين آنجا ، در پرورش و رشد عناصر از يكي.ميشناختند را يكديگر همه
در يا و كشتيها عرشه روي من.شوند مشغول سخت و بدني كارهاي به تابستان در ميبايست
دانشگاه به من آن از پس.ميكردم خود تحصيل هزينه را آن درآمد و ميكردم كار راهآهن
دور ما از مايل حال 1000 اين با و بود ما خانه به دانشگاه نزديكترين كه رفتم واشنگتن
كار واشنگتن در سال سه مدت دوره ، به همين در.رفتم ييل دانشگاه به دكتري مقطع برايبود
برنامه در كه ميخواستم واقع در.بشوم دانشگاهي زندگي وارد نداشتم قصد چون ميكردم ،
شد آغاز دوم جهاني جنگ اما.كنم كار بود ، شده طرح روزولت جمهور رئيس سوي از كه "نيوديل"
اواسط دررفتم استراليا به سپس و جنگيدم آلمان و فرانسه در.رفتم نظام خدمت به من و
نوشتن و خواندن به بايد بگذارم ، جاي به خود از چيزي بخواهم اگر كه گرفتم تصميم جنگ ،
ييل دانشگاه به دوباره من گرفت ، پايان كه جنگ رو ، اين از.دهم ادامه انديشهها درباره
.داشتم فرزند دو و بودم كرده ازدواج زمان آن در.كردم تلاش كاري كردن پيدا براي و رفتم
.يافتم دانشگاه در دوره يك براي مربي عنوان به موقت ، شغلي سال 1946 تحصيلي دوره آغاز در
در هميشه براي من و شد دايمي من شغل خوشبختانه اما.ميدادند من به اندكي دستمزد
و پرداختهام دادن ياد و يادگيري به آنجا در كه است سال پنجاه نزديك.ماندم ييل دانشگاه
.هستم دانشگاه آن در مدعو و افتخاري استاد اكنون
و سالاري مردم درباره نوشتن و پژوهش به مرا چيز چه كه برميگردم شما پرسش اين به اكنون
تجاربي و آلاسكا عادي مردم ميان در من زندگي به آن علت كه ميكنم فكر.واداشت دموكراسي
فرصت كه عادي مردم به ژرف احترامي حس من در.برميگردد داشتهام ، جنگ و ارتش در كه
كه ميانديشيدم.بود شده ايجاد نمييافتند ، را دانشگاه و دبيرستان به رفتن و مطالعه
جريان در من ديگر تجربه البته ، .نيستند پايينتر و ندارند كم ديگران از چيزي كارگر طبقه
از داشت ، مردمسالاري براي نازيسم وجود كه خطري.شد بالنده و گرفت شكل دوم جهاني جنگ
ميدانستيم چون.نكرد راها را ما هرگز كلي بهطور كه بود بزرگ خطري من نسل هم مردم نظر
شكسته پا و دست دموكراسي يك حتي كه ناخوشايندند چنان دموكراسي احتمالي جايگزينهاي كه
ارزش ما براي مردمسالاري وجود رو ، اين از.بود خواهد تمامتخواه رژيم يك از بهتر خيلي
خوب استبداد يك از بهتر بسيار بد دموكراسي يك قطعا كه رسيديم باور اين به.داشت والايي
آن قوت نقاط و ضعفها مردمسالاري ، متوجه من كه شدند سبب عوامل اين همه شايد پس ، .است
ديگري عامل البته.كرد بايد چه مردمسالاري اين شدن بهتر براي كه بينديشم اين به و بشوم
در شدم ، فارغالتحصيل ييل از آنكه از پس.داشت وجود مردمسالاري به من توجه جلب در نيز
همان در.بود حزب كل دبير تامس نورمن زمان ، آن دريافتم عضويت "آمريكا سوسياليست حزب"
.رساندم چاپ به بود ، اقتصاددان يك كه ليندبلوم.اد همكاري با را كتابم نخستين من هنگام ،
زمينه در را دكترايم پاياننامه من.بود "انساني رفاه و اقتصاد سياست ، " كتاب اين نام
آن ، در و نوشتم "(دموكراتيك) مردمسالاري سياستهاي و سوسياليستي برنامههاي"
كوشيدم و دادم قرار بررسي مورد را اتوپيست و شايگانگرا سوسياليستهاي فلسفي ديدگاههاي
.نه يا دارند جايگاهي دموكراتيك و مردمسالاري نظريههاي در فيلسوفان اين آيا كه بدانم
رسيدم اعتقاد اين به.دارد اساسي نقشي مردمسالاري امر در بازار كه رسيدم نتيجه اين به
كردن ملي كه گرفتم نتيجه چنين.ناسازگارند مردمسالاري با متمركز اقتصادي بازارهاي كه
حزب خود.گرفتم كنار و دادم استعفا سوسياليست حزب از آن از پس و نيست مطلوبي امر صنايع ،
كه دريافتم آلمان ، ارتش سوي از فرانسه اشغال از پس و بود انزواگرا نيز سوسياليست
(دموكراسي) مردمسالاري ميان اين ، رابطه بنابر.نيست ما مشكلات و مسايل حل راه انزواطلبي
از توجهي قابل بخش نيز و داشته مشغول خود به مرا انديشه از بخشي همواره اقتصادي نظم و
.است يافته اختصاص آن به من نظري و عملي پژوهشهاي
و كنيم تعريف را آن بايد چگونه كنيم ، تعريف را مردمسالاري بخواهيم امروز اگر:جهانبگلو
است؟ آتني مردمسالاري از متفاوت نوين مردمسالاري كه بگوييم ميتوانيم چگونه
مردمسالاري ، برانگيز چالش تعريف با درگيري سال همه اين از پس من كه بگويم بايد:دال
را رويكردي كه است اين پيشنهادم.است برانگيز بحث مسالهاي آن ، تعريف كه ميانديشم هنوز
روشن را مردمسالاري از كننده اقناع تعريف يك لوازم و من ، نيازها ديد به كه برگزينيم
از جامع تعريف يك چيز هر از پيش كه ميكنم آغاز راسخ عقيده اين با من و ميكند
بيهوده من نظر از نمونه ، براي.باشد نيز واژه اين تاريخ بردارنده در بايد مردمسالاري
كه برآيد آن از نتيجه اين كه كنيد تعريف گونهاي به را مردمسالاري شما كه بود خواهد
شيوهاي چنان به كم دست را "مردمسالاري" واژه آتنيها.نبودهاند مردمسالار آتنيها
تعريفي بايد حال عين در اما ، .كنيم ياد آن از احترام با بايد ما اكنون كه بردند كار به
مردمسالاري واژه محتواي در هم آمده ، پيش دگرگونيهاي بر ناظر كه بدهيم مردمسالاري از
تاريخ كل به بنيادي توجهي بايد كه است آن من نخست سخن.باشد آن موسسات و نهادها در هم و
سازگاري پويش اين با بايد ميگيرد صورت آن از كه تعاريفي همه و بشود "مردمسالاري"
يك عنوان به مردمسالاري ميان شناختي ، تعريف لحاظ به بايد آنكه ، دوم نكته.باشند داشته
از بسياري.شد قايل تمايز موجود ، واقعا نظام يك عنوان به مردمسالاري و مطلوب كمال
تيپ" يا بهينه نمونه يك عنوان به را مردمسالاري تعريف اهميت سياسي نظريهپردازان
ما.دارم نظر وبر ماكس "ايدهآل تيپ" مفهوم به من اينجا درميگيرند ناديده "ايدهآل
خلاء در اجسام سقوط درباره گاليله نظريه.داريم ايدهآل تيپ نيز فيزيك جهان در حتي
كه ميكنم فكر من.پيريخت خلاء وجود گرفتن فرض با را نظريه اين وي بلكه نشد ، اثبات
آنكه شرط به است ، تعميم قابل نيز مردمسالاري مفهوم براي مجرد ، ايدهآل تيپ نكته همين
داراي كسان از بسياري براي ايدهآل ، تيپ نكته همين.باشيم داشته اختيار در را آن لوازم
آن ، مقايسه براي و خود هدفمندانه تلاشهاي براي ايدهآل تيپ از ما.هست نيز دوم معني يك
يك واقع در ايدهآل تيپ.ميبريم بهره موجود و واقعي جهان با بهينه ، نمونه يك عنوان به
.است مطلوب نمونه به واقع وجود كردن نزديك و واقعي جهان اصلاح و دگرگوني براي سرمشق
و بدارد ملحوظ را واقعي و موجود سنتهاي كه باشد چنان بايد ايدهآل تيپ يك اين ، بنابر
به رويكرد درست راه كه نظرميرسد به چنين اينجا ، درباشد داشته سازگاري آنها با
برابر سياسي نظر از را يكديگر كه كنيم تصور را مردم از گروهي كه است آن مردمسالاري
گرفتهاند عهده به را تصميماتي در مشاركت وظيفه سياسي نظر از كه ، معنا بدين.ميدانند
ديگر ملاك يك اينجا ، دراست ضروري انجمنهايشان و اجتماعات سامانيابي براي كه
و خود بيان و عرضه فرصت بايد باشند ، مردمسالاري داراي آنكه براي مردم:ميكند خودنمايي
برنامه بر نظارت فرصت از بايد آنها.باشند داشته را سياسي فضاي در مشاركت فرصت
اضافه نيز را اخلاقي ملاك يك شرايط ، اين به من.باشند برخوردار غيره و تصميمگيري
مشاركت سياستگذاريها در دارند وظيفه قانوناند مشمول كه بزرگسالاني اينكه آن و ميكنم
لازم دموكراسي يك براي نهادهايي چه صورت اين در كه پرسيد ميتوان شرايطي ، چنين با.كنند
.كنيم تعريف سياسي نهادهاي واقعي جهان عنوان به را دموكراسي بايد ما اينجا در.ميآيند
.ميآيد شمار به دوم شرط نخست ، شرط عنوان به آن بهينه جهان تعريف از پس تعريف ، اين
به خود پژوهش در را آن من كه شويم دموكراسي تاريخي بزرگ مساله وارد ميتوانيم اكنون
تاثيري سياسي ، واحد مقياس در دگرگوني.خواندهام سياسي واحد مقياس و اندازه مساله عنوان
اساسيترين سال هزار دو از بيش براي ميدانيد ، كه همانگونه.دارد نهادها ماهيت در خطير
كوچك واحد يك بايد دموكراسي كه بوده اين جمهوري و دموكراسي حكومتهاي مدافعان توجيه
شهروندان آن ، در كه باشد (ونيز جمهوري مانند شهروندي كوچك هيات يك) شهروندان از سياسي
.كنند مشاركت تصميمگيري در مستقيم بهطور بتوانند بيش و كم و دارند دسترسي يكديگر به
.است آمد ناكار ملي دولت كردن مردمسالار براي الگو اين كه شد روشن هجدهم سده در اما
در مستقيم مردمسالاري كه شد روشن روسو ، استثناي نوين ، به نظريهپردازان از بسياري نزد
نمايندگي وجود ضرورت به نوين نظريهپردازان اين آن ، از پس.ندارد كارايي نوين جامعههاي
(وقت بريتانياي مجلس مانند) مردمسالار نسبتا نمايندگي يك ما نتيجه ، در.بردند پي سياسي
آتن مردمسالاري به بازگشت كه شد روشن اماداشتيم دهنده راي اندكي تعداد با همراه ،
اشرافيت نهاد آن ، در كه ميبينم ابداعي همچون را "مدرن سياسي نمايندگي" من.است ناممكن
مردمسالار حكومت يك نتيجه در و دادهاند توسعه شهروندي هيات براي را آن و برگرفته را
قالب در را سياسي نهادهاي بايد شما مردمسالاري درك براي اين ، بنابر.ساختهاند آن از
ما.ميكنند نمايندگي را كسي چه و چه آنها كه بدانيد و كنيد تعريف باز سياسي نمايندگي
كه كساني برابر در همينها داريم ، نمايندگي مدرن سياستهاي در اگر حتي كه بدانيم بايد
نيازمند ما مسئوليتي ، چنين داشتن براي.هستند پاسخگو و مسئول برگزيدهاند را آنها
و است همين دموكراسي موضوع همه.هستيم اجتماعات آزادي و بحث و بيان آزادي از برخورداري
اهميتي رسد مي نظر به نوزدهم سده در كه ميكنم اضافه جديد شرط يك شرطها پيش اين به من
آن برابر در و كنند پيروي قوانين از بايد شهروندان اينكه از است عبارت آن و نداشت
نخستين صورت ، اين در.باشند مردمسالار ملت يك به مربوط منابع و حقوق همه از برخوردار
داراي ما گفت بتوان كه جايي يقف حد و مرز:كه است اين بكنيم خود از بايد ما كه پرسشي
مردمسالاري" واژه از كه شدم برآن پيش سالها من كجاست ، نيستيم ، يا و هستيم مردمسالاري
استفاده گرفتهاند ، شكل جهان در امروزه كه حكومتهايي نوين اشكال اين براي "حاكمي چند
نظام يك واقع در ،(پوليارشي) حاكمي چند.شود روشن دموكراسي اشكال با آنها تمايز تا كنم
يقف حد مساله آن به اگر حال.دارد خود در بردم نام آنها از من كه نهادهايي همه كه است
بگيريم ، نظر در دارند دموكراسي كه را كشورها از گروهي اگر كه گفت ميتوان برگرديم ،
كانادا ، آمريكا ، چون كشورهايي در را بحث مورد نهادهاي اين وجود ميتوانيم آنگاه
يعني گروه ، دو به را كشورها ميتوان تمايز ، اين براساس.ببينيم اروپا و ژاپن استراليا ،
از دارند ، را نهادها اين همه عملا كه گروهي و هستند نهادها اين فاقد تقريبا كه آنها
يعني پيش ، سده به 25 نسبت دموكراسي تعريف كار ميبينيد ، كه همانطوربدهيم تشخيص هم
كند ، ارزيابي و مقايسه حكومتي اشكال ديگر با را آتني دموكراسي ميكوشيد ارسطو كه زماني
.است شده پيچيدهتر و دشوارتر
آتني دموكراسي درباره برگرديم ، مدرن دموكراسي مساله به آنكه از پيش دارم ميل:جهانبگلو
خود كتاب در باستان يونان مورخ "فاينلي موسيس" كه دارم يادكنيم گفتوگو بيشتر
و قانون حكومت معناي به آزادي" آتنيان ، نزد كه بود نوشته "نوين و باستاني:مردمسالاري"
به اكنون."بلامنازع و تام حقوق بودن دارا نه و است بوده تصميمگيري فرآيند در مشاركت
مفهوم از بيشتري اهميت "حقوق" مفهوم مدرن ، انسانهاي ما براي كه ميآيد چنين من ، نظر
.است كرده پيدا "سياسي زندگي در مشاركت"
انديشههاي كه راههايي از يكي ميكنم فكر.كرديد اشاره جالبي فوقالعاده نكته به:دال
مردمسالاري بنيادي نهادهاي اين از كدام هر كه است است ، آن يافته تكامل دليل هر به ما
نظام ذمه بر را ، حقوقي بيان آزادي مثال ، براي.هستند حق متضمن بنگريم ، دقيق مدرن ، اگر
احزاب تشكيل.بدارد مجري را حقوق اين بايد او و دارد اجرايي الزام كه ميگذارد قضايي
حق.هست نيز فرصتها معناي به حقوق مدرنها و نوگرايان نزد البته.است حق يك نيز سياسي
خواهد نيز منابع معناي به حق تندتر ، چشمانداز يك از اما.نيست حق واقع در فرصت بدون
.بود
چون منابعي كه بدانيم بايد.باشند منابع داراي بايد مردمسالار جامعه يك شهروندان
اين به شهروندان دسترسي.بودهاند مردمسالار انديشههاي اصلي اجزاي از آموزش و اطلاعات
كه رسيدهام نتيجه اين به من رو ، اين از.است مردمسالار دولت وظايف از منابع
براي لازم سياسي نهادهاي.دارد باستان مردمسالاري با زيادي تفاوت مدرن مردمسالاري
اين ميان تفاوت واقع در.متفاوتاند كاملا نوين "حاكمي چند" نظامهاي يا و مردمسالاري
.است همين نظام ، دو
دموكراسي ميان مهمترينتفاوت شايد نوشتهايد ، جايي در خود شما كه همانطور:جهانبگلو
جدا هم از و "نيافته افتراق ارزشها" باستان مردمسالاري در كه باشد آن باستان و مدرن
.است بوده مرتبط عدالت و فضيلت و شايستگي با خوشبختي و سعادت نتيجه در و بودند نشده
بيشتري افتراق آن ، فلسفي انديشههاي با مقايسه در آتن سياسي زندگي كه ميكنم فكر:دال
تعدد و تكثر و مقياس افزايش با رابطه در مدرن ، زندگي ويژگيهاي از يكي من ، نظر به.داشت
را (عقلاني منافع يا و) منافع در بزرگ جدايي و واگرايي بايد ما كه است آن در انجمنها
مساله اينميانديشد چه خود پيرامون زندگي و خود به نسبت هركس كه معنا بدين.كنيم درك
كه ميكنم فكر.ميكند ايجاد مدرن سياسي نظريهپردازان براي پيچيده معماي يك خود
باره در ما اكنون نتيجه در و بودهاند بيشتري اطمينان و ثبات داراي ما به نسبت يونانيان
را آن ميتواند عاقلي و منطقي انسان هر كه ميگوييم سخن گونهاي به سعادت و فضيلت
ديگر ما نيچه ، چون كساني وجود با سو ، اين به نوزدهم سده پايان از من ، نظر به.بپذيرد
است ممكن اما است ، برانگيز معارض سعادت از تعريفي هركنيم حس را اطميناني نميتوانيم
است اين معنياشبگيريم ناديده را آن نتوانيم ما و بنمايد اجتنابناپذير فلسفي لحاظ از
جلوه بهترين صورت به مجرد فلسفي معاني برخي در بتواند كه نداريم عمومي سياست يك ما كه
پس بالا ، سطح عقلاني اجماع توافقو امكان از عبارت معنا ، يك به داريم ، ما كه چيزيكند
نسبت را مردم كه ميانديشم فرآيندي به من.جايگزينهاست پي در جستوجو و تفكر و بحث از
و ميرسيد اجماع به شما آن ، واسطه به كه فرايندي.ميكند متعهد مشروع تصميمگيريهاي به
ميكنم فكر من.است مهم واقعا ميشود ، پذيرفته اخلاقي نظر از اجماع اين واسطه همان به
نهادهاي بازي عنوان به چه و بهينه نمونه يك عنوان به چه مردمسالاري فرايند كه
ما.داريم منطقي اجماع واقعي تعهدات حول ما آن ، در كه است فرايندي تنها مردمسالار ،
ارزيابي مجرد ايدهآل يك به نسبت را دموكراسي و برويم چارچوب اين از بيرون نميتوانيم
.كنيم
منصورگودرزي: ترجمه
دارد ادامه
|