مردمسالاري آينده
(پاياني بخش ) دال رابرت با جهانبگلو رامين دكتر گفتوگوي
بهطوري) داريم مردمسالاري غرب در ما چرا كه پرسيدهايد خود از هرگز شما آيا:جهانبگلو
آنجا در را خود فرزندان و بروند آنجا به كه ميشوند وادار نيز غرب از منتقدان حتي كه
؟(بپرورند
پاسخ يك تنها پرسش اين كه نميكنم فكر اما.انديشيدهام مساله اين به من.بله:دال
باشكوهي و درخشان تمدن.است جهان پايدار تمدن كهنترين چين كه ميكنم فكر.باشد داشته
دريادار يك كه بود پانزدهم سده در نظر بهبود غرب از جلوتر بسيار اواخر همين تا كه است
شرقي جنوب آسياي سراسر در تا كرد تجهيز سرباز و27000 كشتي با300 عظيمي ناوگان چيني
كاري چنين ياراي زمان آن در كشوري هيچ كه چرا است شگفتانگيز اين و بپردازد اكتشاف به
آنها كه گفتند چين فكري نخبگان برميگردد ، چين به ناوگان اين آنكه از پساست نداشته را
يك چين كه بگويم را اين ميخواهم.نبودهاند مردمجهان ديگر با برخوردي چنين خواستار
هم ساعت يك براي حتي دراز ، و دور تاريخ آن سراسر در اما ، .است بوده پيشرفته بسيار تمدن
حتي.بپرسيم خود از كرديد ، من از شما كه را پرسشي بايد ما پسنداشت مردمسالار حكومت
بوده متفاوت بسيار چين با كه مييابيم را ديگري كهن تمدن بگيريم ، نظر در كه هم را هند
از پيش تا كم دست پيشرفته ، علوم از بلند تاريخ آن كنار در نيز هند چرا اما.است
در كه است اين من ديد از آن ، برهان بود؟ نشده مردمسالار حكومت صاحب بيستم سده نيمههاي
غايب مردمسالاري داشتن براي اصلي شرايط ايرانيان ، تمدن نيز و هند و چين تمدن دو هر
اعتقاد به اما.ميشويم تسلسل و دور دچار سخن ، اين با كه كنيد فكر است ممكن.بودهاند
شرط به ميتوانيد شما شرايط ، آن ميان از.است آن مهم بسيار نوع از تسلسل و دور اين من
اقتدار كنفوسيوسي مفهوم چين ، در كه ميكنم فكر منكنيد توجه مردمسالاري داشتن در ميل
در را مردمسالاري تنها نه انديشه ، آيين اين.است مردمسالاري ضد و معارض بن و بيخ از
كنيم فراموش نبايد و است مردمسالاري در الهامي هر بازدارنده حتي بلكه نميپرورد ، دامن
شاهان همچون و آن از مقتدرانه بسيار نوعي اقتدار ، از كنفوسيوسي انديشه مطلوب كمال كه
از كنفوسيوسي آيين.مردمسالارياند ضد كاملا ضمن در كه است افلاطوني نگر در فيلسوف
در مردمسالاري انديشههاي كه روست همين از.دارد مراتبي سلسله رويكردي اقتدار ، مفهوم
مردمسالاري ضد كاستها ، نظام با همراه ودايي انديشه آيين نيز هند در.نيافتند جايي چين
رو اين از.داشت را كيهان همه بلكه انسانها ، نهتنها دربرگرفتن داعيه ودايي انديشه.بود
عوامل از يكي كه ميكنم فكر من.بود هستي جهان همه تكذيب معناي به واقع در آن ، تكذيب
و متوسط طبقه توسعه آن تبع به و سرمايهداري گسترش غرب ، در دموكراسي شكلگيري مهم
قانوني نظام يك و معتبر قراردادهاي به نياز شرايط اين.است بوده متوسطيها طبقه نيازهاي
طبقه.گرفت قرار قانوني نظام تنفيذ مورد و شد همگاني حقوق انديشه رو ، اين از.داشت
ما كه ميگفتند (آمريكا انقلاب در مثلا)آنها.شد نمايندگي چون مفاهيمي به مجهز متوسط
پذيرفته شاهان سوي از مطالبات اينباشيم داشته نماينده نبايد چرا پس ميدهيم ماليات
انقلابهاي در ما كه بود رخدادهايي نمونهاش.ميشدند روبهرو سختيهايي با وگرنه نميشد
.ديديم فرانسه و آمريكا
به جهان دموكراسي بزرگترين بهعنوان امروز جهان در زيرا است ، خوبي مثال هند:جهانبگلو
در مثبتي نقش مرحله چه تا انگليس استعمار كه پرسيدهام خود از منهميشه.رود مي شمار
ستاينده كه كسي عنوان به من البته.است كرده بازي سالاري مردم سوي به راههند گشودن
مردمسالاري فرايند در خود نقش به هندنسبت نخبگان كه ميانديشم است ، نهرو و گاندي
سخت را "نجسپنداري" جمله از هند سنتهاي برخي راه ، اين در و بودهاند آگاه بسيار درهند
.نهادهاند نقد بوته در
دلايل به و رفتهام آنجا به بارها من.ميدانستم بيشتر هند درباره ميخواست دلم:دال
نظر به كه است مواردي پرچالشترين از يكي هند.كردهام پيدا علاقه هند به گونهگون
فقيرترين از يكي حاضر حال در هندميكند عدول مردمسالاري نظري موازين از دارد ميرسد
در آن بازتاب كه مييابيد را كاست قدرتمند نظام يك آنجا در شما و است جهان كشورهاي
از ما الگوهاي ميان در هند بنابراينپيداست مذاهب گونهگوني در و زبان در ذهنيتها ،
لازم پيششرطهاي آن همه فاقد كه مينمايد چنين و ميآيد شمار به چالش يك مردمسالاري
دقيقا خودم از من بنابراين ، .است مردمسالاري همه ، اين با اما است ، مردمسالاري براي
از را هند مردمسالاري شرايط ميكوشم.نهاديد من برابر در شما كه ميپرسم را سوالي همين
كه است نهرو و گاندي طريق از بريتانيا نفوذ يكمآنكه ، .كنم روشن ديگر راههاي
من آنكه ، دومداشتهاند مردمسالار نگرش عميقا دو هر و بودهاند نوين هند بنيانگذاران
آن پايه بر بتوان كه مردمسالاري ، جز ديگري ، جايگزين ديدگاه هيچ هند در كه ميكنم فكر
شما امروز.نبود جايگزيني هندي ليبراليسم براي.نداشت وجود رسيد ، توافق و اجتماع به
خاطر همين به.بگيرد دست در را كشور همه كه بيابيد واحد گروه يك آنجا در نميتوانيد
ديگر عامل.دادهاند راي (غيرديني)سكولار اساسي قانون به هند بنيانگذار پدران كه بوده
و است داشته هند در خنثي نقشي نظامي نظر از گذشته سال پنجاه اين در بريتانيا كه است آن
نكرده سياسي مداخله هند در بريتانيا دارند ، حضور آن در آمريكاييان كه پاكستان خلاف به
آنها.كنند فصل و حل را مسايلشان خود ميبايست آنها كه ميدانند سياستمداران.است
جايگزين پس.كنند تحميل خشونت آماده و عظيم كشور اين بر را خود نميتوانند كه ميدانند
چون استثنائاتي البته.كنيد جلب را مردمي رضايت مردمسالاري واسطه به بايد شما چيست؟
.است پاكستان و هند ميان مرزي مناقشه سبب به بيشتر استثناء اين اما.دارد وجود نيز كشمير
جايگزيني نيز جداييطلبان حتي.ندارند مردمسالاري جز ديگري جايگزين هيچ هندوان
يك داراي هند برگزينند؟ آن به خود الحاق براي را كشوري چه شوند ، جدا اگر.نمييابند
به فدرال ، نظام.است مستقل اندازهاي تا خود براي ايالتي هر رو اين از و است فدرال نظام
.ميشود ملي همبستگي سبب ظاهر ، خلاف
سبب ميتوانند نيز غيرغربي جهانبينيهاي كه ميدهد نشان ما به هند تجربه:جهانبگلو
.شوند مردمسالار نهادهاي ساز
اين چگونه كه است مورد اين در برجسته نمونهاي هند كه ميكنم فكر من.دقيقا:دال
من.درآيند دموكراتيك فرهنگ شكل به و شوند جفت بومي فرهنگ با ميتوانند غربي انديشههاي
.بدگمانم است ناسازگار مردمسالاري با آسيايي ذهنيت ميگويد كه انديشه اين به نسبت خود
كشوري ژاپن آيا بگوييم؟ ميتوانستيم چه ژاپن درباره صورت آن در ميداشت ، حقيقت اگر
.سنجيد خودش شرايط با متناسب بايد را كشوري هر پس نيست؟ آسيايي
تخصص كه مسالهاي يعني.ميكشاند "مردمسالاري گذار" مساله به را ما بحث اين:جهانبگلو
ميرسد؟ پايان به هنگام چه و ميشود آغاز هنگام چه به مردمسالاري گذار.شماست
و من پيش ، سال چند كه بگويم بايد.ندارد وجود مشخصي و قانعكننده پاسخ مورد اين در:دال
گروه سالار مردم شاخصهاي پايه بر را جهان در كشور توانستيم 170 هم همكاري با دستيارم
آنها از برخي داراي كشور كه 160 آورديم دست به مردمسالاري روند از شاخص كنيم110 بندي
اجتماعات آزادي و بيان آزادي از شاخصها اين دامنهبودند آنها همه داراي نيز شماري و
در كه ميشدند ديده كشورهايي ما ، شاخصهاي جدول ته درداشت گسترش انتخابات آزادي تا
.داشتند نيز مرزبنديهايي اما ،(پينوشه زمان در شيلي مثل)بودند بيان آزادي پذيرش حال
آن طبق اما.بود زمان آن اوضاع از عكس يك گرفتن مثابه به من ، براي پژوهش اين نتايج
بود بسيار آزاديها اينگونه گسترش از جلوگيري براي حاكمان هزينه كه گفت ميتوان نتايج ،
بود لازم مقاطعي در بيان ، آزادي مورد در مثال ، براي.بشوند آزاديها مانع نميتوانستند و
بسيار آزادي اين به دادن اجازه حكومتها براي كه چرا شود ، ممنوع بيان آزادي هرگونه كه
خطرناك گامبدارد باز ازگفتن را شيلياييها نتوانست پينوشه مثلا اما.ميشد تمام گران
ائتلافات برخي شيلي ، مورد دراست اجتماعات آزادي پذيرش اقتدارگرا حكومت يك براي بعدي
پرهزينه بسيار آزادي اين از ممانعت نيز ، مقاطع برخي در.گرفتند جان دوباره قديمي سياسي
اگر من ، نظر به.ميرسيم عادلانه و آزاد انتخابات مرحله به اين ، از پس.است بوده
آزاد انتخابات صورت آن در نباشد ، برخوردار گفتيم كه آزادي زمينههاي ديگر از انتخابات
مرحله به ما مطمئنا باشد شده فراهم شرايط اين اگر اما.است عادلانه نه و آزاد نه قطعا
.بود خواهد ناممكن امري صورت ، اين غير در و مينهيم گام مردمسالاري گذار
ليبراليسم و مردمسالاري ميان صاحبنظران برخي مردمسالاري ، گذار زمينه در:جهانبگلو
ميگذاريد؟ فرق دو اين ميان هم شما آيا.شدهاند قايل تمايز
يك اقتصادي ليبراليسم.دارد بسيار معاني ليبراليسم.نه هم و بلي هم.خوب بسيار:دال
لزوما مردمسالاري كه ميكنم فكر من اما.است ديگري چيز سياسي ليبراليسم و است چيز
منابع آزاديهاو حقوق ، به كه است ليبرالي انديشههاي از بنيادي عنصر يك دربردارنده
از جنبه آن.ندارد وجود مردمسالاري و ليبراليسم ميان تضادي معنا ، اين درميشود مربوط
حياتي و اساسي شرطي مردمسالاري براي دارد ، تاكيد انسان بنيادي حقوق بر كه ليبراليسم
هم با همگام كه ميدهم تشخيص را فكري جريان دو من.نميبينم تضادي من اينجا دراست
(دموكراسي ليبرال)ليبرال مردمسالاري واقع در مردمسالاريها همه معنا ، اين در.هستند
كنم تصور ميتوانم محدودتر معنايي در را ليبراليسم از ديگري شكل من البته اما ، هستند
به.نميپذيرند را چيزي چنين مدرن ليبرالهاي وليكن.باشد مردمسالارانه نميتواند كه
.نيازمندند يكديگر به خود تكميل براي ليبراليسم و مردمسالاري من نظر
.ميرساند مردمسالاري از پسامدرن انديشمندان انتقادات به را ما شما بحث اين:جهانبگلو
مساله شماميدانند مربوط هم به را مردمسالاري و مدرنيته طرح دو هر آنها كه چرا
يا و فوكو چون فيلسوفاني كارهاي در و پسامدرن به معاصر گرايش زاويه از را مردمسالاري
ميبينيد؟ چگونه آمريكايي جامعهگرايان حتي
سراغ به لحظهاي براي است بهتر.دارد وجود زمينه اين در مختلفي چالشهاي:دال
سياسي كوچك واحدهاي هدف دربردارنده جامعهگرايي ، جنبههاي برخي.برويم جامعهگرايان
درباره اين از پيش كه مباحثي به دوباره ما اينجا در بنابراين ، .است مردمسالاري براي
جامعهاي داراي كه بود چنان ما مورد اگر حتي اكنون ، .برميگرديم كرديم مطرح "مقياس"
براي دولت يك به شما باز ميكنيم ، زندگي كه جهاني در ميبوديم ، كوچك واحدهاي از متشكل
سياسي كوچك واحدهاي اين.ميداشتيد نياز واحدها اين ميان مناسبات و روابط تنظيم
نيازتان فراگير دولت يك به اگر پس.كنند كار مستقل شيوهاي به مدرن جهان در نميتوانند
براي كه دهيد توسعه را نهادهايي و برويد فراتر جامعهگرايي از بايد صورت اين در افتاد ،
براي چارهيابي و انديشيدن براي اگر حتي جامعهگرايي رو ، اين از.باشند مناسب دولت
شما كه است زياد چنان دولت و جامعه متقابل وابستگي.نيست بسنده اما باشد ، سودمند جامعه
در شدن جهاني تاثير مساله به را ما زمينه ، اينبرد نخواهيد پيش از كاري دولت بدون
درمساله شكگرا عنوان به را خود اينجا در من.ميرساند مردمسالار نهادهاي كارايي
ميتوانند بينالمللي نهادهاي آيا كه ميپرسم خود از.ميبينم بينالمللي نهادهاي
الزاما اما اجتنابناپذير ، و مهمند اينها كه ميانديشم چنين نه؟ يا باشند مردمسالار
نهادهاي ديگر سال پنجاه تا ميتواند اروپا جامعه احتمالا.نيستند مردمسالار
زمينه اين در.است دشوار فوقالعاده كار اين اما.آورد بهوجود مردمسالار بينالمللي
.ميبينم مردمسالاري رودرروي جدي چالش يك من
همچون اسفانگيز مخاطراتي و تهديدها دچار مردمسالاري بيستم ، سده سراسر در:جهانبگلو
اما بوده جهان اكناف در مختلف ديكتاتوريهاي استبدادهاو و استالينيزم و نازيسم
يكم بيستو سده در شما نظر به آيا.كند رها آنها چنگال از را خود است توانسته
كند؟ بر سر تروريسم و فقر شدن ، جهاني چون چالشهايي ميان از ميتواند مردمسالاري
جهاني مردمسالاري برابر در چالشها جديترين از يكي من نظر به گفتم ، كه همانگونه:دال
.باشيم رسيده آن به كه نميكنم فكر من.است پايگيري حال در شدن ، جهاني.است شدن
و شدهاند اقتدار صاحب كه شوند اداره نخبگاني سوي از بايد من نظر از جهاني سازمانهاي
نهادهاي ميان رابطه هميشگي مساله مردمسالاري ، براي بعدي چالش.است خطير وظيفهاي اين
بزرگ نظام دو ما.دارم بدبينانه ديدي من نيز ، اينجا در.است اقتصادي نظام با مردمسالار
سرمايهداري ديگري و است مردمسالار نهادهاي يكي.مطلوبند و قبول قابل دو هر كه داريم
بتوانند بازار سرمايهداري جايگزينهاي كه بوديم اميدوار ما بيستم ، سده در.است بازار
وجود جايگزينهايي چنان امروز اماآورند بهوجود عدالت و آزادي از عاليتري سطوح
كه مينمايد چنين بنابراين.نيستند ديگر اكنون بيستم سده در موجود جايگزينهاي.ندارند
جهاني نظام از اجتنابناپذير عنصر يك صورت به مردمسالاري ، مانند بازار ، سرمايهداري
كه است آن مردمسالار ، ديدگاه يك از بازار ، سرمايهداري مركزي مساله اكنون.بود خواهد
و اطلاعات دانش ، ثروت ، نابرابري)نوعند هر از منابع در نابرابري موجد بازاري جامعه هر
عدالتخواهي يك با سو يك از ما بنابراين ، .(ساير و سياسي تصميمگيري منابع به دسترسي
تنها نظر به كه داريم نظامي ديگر ، سوي از و روبهروييم شهروندان ميان در كمالگرايانه
ما حالت ، اين در.است شهروندان ميان در نابرابري موجد نتيجه در و ميخورد كارايي درد به
براي جايگزيني اگر اما.هستيم مواجه بازار اقتصاد و مردمسالاري ميان بيتعادلي يك با
آينده به اميدوارانهتري نگاه ميتوانستيم صورت آن در ميداشت ، وجود شدن جهاني
ما نابرابري ، جبهه شدن نيرومند صورت در كه اينجاست مساله.باشيم داشته مردمسالاري
كه نميكنم فكر كنيم؟ فراهم شهروندان براي را منابع به حداقل دسترسي ميتوانيم چگونه
وجود سازگاري و رضايت در مستمر فرايند يك.باشد داشته وجود واحدي پاسخ مساله اين براي
نابرابريهاي كه دارد وجود امكان اين بالقوه طور به كه است اين اكنون من ترس.دارد
بازگشت و جبران قابل ديگر كه برسد سطحي به بازار ، سرمايهداري سوي از آمده بهوجود
جهاني تاثير من ، نظر از.نيست اجتنابپذير اما است ، تهديد يك خود اين من ، نظر به.نباشد
.دربربگيرد را ما جهان مردمسالاري همه كه بشود اندازهاي به است ممكن شدن
تا كند كمك ميتواند فرهنگها گفتوگوي كه ميكنيد فكر شما ترتيب ، آيا بدين:جهانبگلو
شود؟ مردمسالارانهتر ما جهان چهره
دوست.است اساسي و ضروري كاملا گفتوگو كه ميانديشمميكنم فكر چنين هم من.بله:دال
در را فرهنگها ميان روابط من.است خطا به كاملا زمينه اين در هانتينگتون ، ساموئل من ،
.ميكند كمك مردمسالاري انديشه تقويت و تحكيم به متقابل دركنميبينم وستيز برخورد
كه دارند بيشتري ظرفيت دارد ، وجود مردمسالار نيرومند كهنهادهاي جا هر در فرهنگها ،
زمينه اين در آمريكاييان بگويم بايد كه متاسفمميانديشند چگونه مردمان ديگر بدانند
آمريكا از جهان مردم از بسياري كه روست همين از و دارند كشورها ديگر از تنگ ديدگاهي
.هستيم آسانگير و مفتخر خيلي خود كشور به نسبت آمريكاييها ما.نميآيد خوششان
ميان گفتوگو.است دشوار ما براي ميگذرد ، چه آمريكا از بيرون در اينكه درك بنابراين ،
.ميكند كمك درك اين به فرهنگها
گودرزي منصور:از ترجمه
|