رهايي و سنت
وگو گفت هرمنوتيك فيلسوف ;گادامر گئورگ هانس با گفتوگو
شاگردان از و گفتوگو هرمنوتيك واضع و آلماني معاصر فيلسوف ;گادامر گئورگ هانس:اشاره
و متن شناخت در را جديدي نگرش هايدگري هرمنوتيك از پيروي با گادامر.بود هايدگر مارتين
از.داشت گفتوگو آن با ميتوان كه پويا است جرياني سنت ، وي ديدگاه از.كرد ايجاد سنت
هم در به رو ، گادامر اين از.ميانجامد جديدتري افق به سنت با انسان همپرسگي وي نظر
.بود معتقد فكر مختلف افقهاي آميزي
مكتب بازمانده آخرين ;هابرماس يورگن و گادامر تا داد دست هشتادفرصتي دهه در
با گفتوگو به ديدگاههايشمعتقد طبق گادامر.شوند وارد جدي مباحثهاي در فرانكفورت
پاسخ ، در نيز گادامر.ساخت متهم سنتمداري و محافظهكاري به را وي هابرماس ولي بود سنت
.ساخت متهم سنت گوهرزاياي و پويايي درك عدم به را هابرماس
كه وي با است دوتوري ريكاردو گفتوگوي ميآيد پي از كه مطلبيگذشت در پيش سال گادامر
درسال كتاب اين.است رسيده چاپ به گادامر با دوتوري گفتوگوهاي مجموعه حاوي كتابي در
:ميگويد چنين كتاب ديباچه از بخشي در گادامر.رسيد چاپ به "قرن آموزه" عنوان با 2001
قرن در آن كلي خطوط در را فلسفه توسعه تا بوده باز خوبي به ما دست گفتوگو اين در"
زمانهاي مسائل و رهانيدهام فلسفه در معمول تفكر سير از را خود گاهي.كنيم ترسيم بيستم
چنين طبيعت.گذاشتهايم بررسي به بودهاند ، مهم فلسفه بالندگي و تطور براي كه را
به تنها و شود برگزيده بهاختصار موضوعات برخي كه ميكند ايجاب خلاصهواري گفتوگوي
.كند همراهي سير اين در را ما تا ميكنيم دعوت را خواننده اينرو از.شود اشاره پيوندشان
فلسفهاي پيشنيازهاي باب در دگرباره اطمينان حصول براي بلكه نيست عقب به نگرشي اين
. "ميداند متعهد فلسفه مبارزهيازيهاي و مسئولانه مفاهمه به نسبت را خود كه است
انديشه و فرهنگ گروه
عباديان محمود دكتر:ترجمه
ديدگاه كه است معتقد چون است ، كرده متهم محافظهكاري به را شما هابرماس !گادامر آقاي *
مشروعيت اقتدار به ميتواند همانا كه است پديدهاي است ، سنت به معطوف اساس در هرمنوتيك
نظر...دارد اقتدارگرايي به گرايش لذا است ، دولت يا جامعه بر مسلط قدرت هرمنوتيكدهد
چيست؟ اتهام اين باب در شما
بزرگ اقتداري مناسبات تحت من نسل كه دارم اذعان امر اين به كاملا من است ، طبيعي اين -
به من واقع در.است آموخته نيز بسياري چيزهاي ضمن در كه شود مدعي ميتواند ولي است ، شده
بچه كه هنگامياست كرده تجربه را جامعه ممتاز طبقات و واقعي دولت كه دارم تعلق نسلي
در انتخابات و بود شده تنظيم ثروت اساس بر كه داشت وجود حقراي يك تنها پروس در بودم ،
پروفسور عنوان به زمان آن در بود ، شيميدان يك كه من پدرميگرفت صورت (صنف)طبقه سه
برسلاو در ما.آورد راي فرارسيد انتخابات كه زماني و داشت بالايي درآمد و حقوق دانشگاه
نقش.رفتم آنجا من كه بود درستي كار همه اين با":گفت و بازگشت او.داشتيم اقامت
راستي دست چندان هيچگاه او"بودم سوم شماره طبقه بالاترين در من ;داشتم اي تعيينكننده
.بود وايمار جمهوري از پيش ملي ليبرالهاي از يكي.نبود
ميشد؟ رايگيري صنف اساس بر نيز زمان آن در *
پدرم وقتي.ميگذراندم را خود كودكي دوران زيرا ندارم ياد به دقيق من البته.بله -
."بودم نفر سومين من":ميگفت و بودند پذيرفته خوبي به را او كه چون بود ، راضي بازگشت
.بود كوچك تعداد لحاظ از ممتاز طبقه
باشد؟ بوده زمينداران طبقه صنف ، ممتازترين است ممكن آيا *
زمان آن در.بود آنان جمله از من پدر كه است ارشد كارمندان صنف آن از منظور خير ، -
.بود پدرم از ثروتمندتر بسيار بود ، تاجر حال همان در و پروفسور كه نايسر نام به آقايي
با و زيبا قصر يك در مابود موسسه درآمد از دارايياش نداشت ، خانوادگي ثروت پدرم
.ميكرديم زندگاني صرفهجويي
نبود؟ گران زياد خانه آن در زندگي *
.كافي خدمات پرداخت با مگر نبود ، اقامت قابل مطلقا عادي شرايط در خانه آن !اصلا نه ، -
من جنگ آغاز از پيش تا.داشت وجود (خانگي كوره نوعي)بزرگ اجاق دو فقط نبود ، شوفاژ آن در
صبح روز هر باغبان.ميشد گرم خوب بزرگ خانه آن زمستان در كه ميكرديم چه نميدانستم
مناسب طور به جا همه ميشد ، روز وقتي.ميكرد آتش را (بخاري يا)كوره دو هر و ميآمد زود
گران كرايه طبيعتابود گران غيرمستقيم طور به آنجا در زندگاني اين بنابر.بود گرم
كند سر آنجا در ميتوانست كسي تنها.نميكرد كرايه را آنجا كسي صورت اين غير در نبود ،
زندگي آنجا در نميشد آنها بدون داشتيم ، باغبان يك و خدمتكار دو ما.باشد داشته پول كه
.كرد
هر به(ميخندد گادامر)!ندارد ديگر شق دير ، خيلي يا ميكند دكتري تحصيل زود خيلي انسان
را پدرم ميبايست.كرد بايست چه كه بود روشن برايم خوبي به نتيجه در.آمد پيش چنين حال
مناسبت به حيوانشناسي و گياهشناسي كتاب قدر اين تو كه ندارد فايده":كه كنم متقاعد
شكسپير بروم ، تئاتر به ميخواهد دلم ندارم ، علاقه اينها به من.ميكني هديه من به تولدم
را شكسپير آثار كه بود اين مينمود فاجعهانگيز پدرم براي آنچه."آن جز و بخوانم
.ميخواندم
خير؟ يا بود اقتدارگرا جامعه يك نظرتان در شديد ، بزرگ آن در شما كه جامعهاي آيا *
تعريف خود براي را آن هيچگاه.بود (ميليتاريستي)نظاميگرانه جامعه يك همه از بيش -
داوطلب اصطلاحا آنها به بودند ، ذخيره افسران همه مدرسه در ما آموزگاران.نكردم
چه؟ براي و چرا ميدانيد.ميگفتند
.نميدانم را اين نه ، *
وقتي.ژيمنازيوم ششم سال معادل چيزي ميگذراندند ، ساله يك خدمت آنها كه بود طور اين -
ديپلم خواه بگذرانند ، را دوساله خدمت داوطلبانه كه نداشتند نياز ميكردند انجامخدمت
نيز گونه همين به.بود سال يك همان گذراندن منظور.بود كافي سال يك نه ، خواه ميگرفتند
واژه.برآيند "ساله يك" عهده از بتوانند تا ميدادند آموزش سال چند كارگران بچههاي به
ساله يك كه آنان.ماند باقي من ذهن در ديگر واژه هر مانند كودكي ايام همان از ساله يك
نيز امروز كه آنچنان -شوند خوانده فرا خدمت به ميتوانستند زمان هر بودند ، گذرانده را
.ميگرديد برخوردار امتياز از و ميشد آموزگار فرد آن از بعد -رسماست سوئيس در
.بود مهم شدن آموزگار براي نظامي آموزش اين ، بنابر *
يك به ميبايست آموزگاران همه شد آغاز جنگ وقتيبودند ذخيره افسران آموزگاران همه -
.بود وحشتناك اين.گرفتند را معلمان جاي نظافتگران مانند افرادي.بروند جبهه به باره
نيمه 1914 در جنگ.باشم برخوردار برجسته آموزگار يك از نيمسال هر در من كه نميآمد پيش
رهگذر اين در ميخواستم آنچه.بازنگشتند هيچكدام و رفتند جبهه به آموزگاران.شد آغاز
درس خوب مدرسه يك در مايافت گسترش (ميليتاريسم) نظاميگري طبعا كه است اين بگويم ،
از كسي وقتي كه معنا اين به نبود ، ما همتراز (باير)باواريا زمان آن در.ميخوانديم
يك اقلا ميآمدميبايست ژيمنازيوم به و (Schlesia)شلزيا به شمالي آلمان باواريايا
خود محدوديتهاي البته.بود خوب مابسيار مدرسه بنابراين ، برود پايينتر كلاس به سال
خوب آموزگار يك تصادفا ميدادند ، درس حرف پر سالخوردگان فقط جنگ زمان در.داشت نيز را
كه بود اين شدم ، كلاسيك (فيلولوگ )فقهاللغهشناس يك من كه آن دليل.آمد نيز يوناني
زياد من كه آن با است ، خوب لازم اندازه به يونانيمن كه دهد نشان توانست هايدگر
.بودم نياموخته
از را شما بود محق هابرماس پس بود ، ميليتاريستي و اقتدارگرا جامعه آن اين ، بنابر*
آورد؟ شمار به ميليتاريستي و محافظهكار تباري
آن سال 1913 در يعني سالگي ، سيزده در من وقتيبود شده ميليتاريستي جامعه است ، درست -
در همه و بودند لايپزيگ در ناپلئون جنگ شرح از مملو روزنامهها ميكردم ، تجربه را
تعداد چه بودند ، آنجا مزدور سربازان چگونه و چقدر:كه اين.مينوشتند جنگ آن با ارتباط
آموزگاري كه دارم ياد به را نكته اين درسجغرافيا ساعت در...آن جز و درآمدند پاي از
فرصت در است ، كوچك مستعمره يك توگو بله ، ":ميگفت و ميداد درس (Togo) توگو درباره
.بود مستعمراتي افسر يك او "گرفت خواهيم نيز را آن بعدي
آمدهايد؟ اقتدارطلب جامعه يك از شما كه بگويد داشت حق هابرماس پس *
را خود وضع ميخواهم اجازه حال اما بود ، طور اين باشد؟ اين جز ميتوانست مگر بالطبع ، -
كتابهاي جاي به من و بود رهاييآور سالي كه1918 بود اين جنگ پيامد.دهم شرح نيز
نو امر يك خودنشاندهنده مساله اين.ميخواندم شكسپير حيوانشناسي ، و گياهشناسي
.بود
انجاميد؟ مساله آن به چگونه طور ، اين پس *
خيزش يك امر اين.شدم رها نظاميگري از چگونه اينها همه با كه ميدهم شرح برايتان -
اين واقعيت.ميشد ديده استثناء ندرت به بودند ، ذخيره افسران من خويشان همه.نبود خاص
ما -شد گفته كه گونه همان -كه آن بدتر.داشت وجود اشرافي بورژوازي يك كلي طور به كه است
اين.داشتيم سروكار سالخورده افتاده جا معلمان با درسي ، رشتههاي بسياري در از 1918 پيش
وضع رهگذر اين از بياموزم ، يوناني كه بود آن من آرزويبود حاكم اوليه درسهاي در وضع
مثالي بدهيد اجازهبود (كهنه)مهجور كه ميشد اعمال ايدئولوژيك تربيت يك اما.بود بهتر
.بود هرودوت ميكنم فكر.نيست يادم درست -توكوديدس؟ يا -ميخوانديم هرودوت ما.بياورم
ورزش در اندك پوشش با دختران و پسران چگونه كه ميكرد توصيف را اسپارتايي تربيت آموزگار
."خير":بگوييم كه بگيريم ياد ميبايست است؟ "صحيح" اين آيا ميشد ، سوال ;ميكردند شركت
ملاحظات اين نيز خوب آموزگاران حتي كه تربيتي كهنه آموزشي نظام يك ;بود قرار اين از وضع
مستقيما قيدشان از را خود زمان آن من كه بود نكاتي اينها حال هر به.داشتند را اخلاقي
آسيا درباره تئودورلسينگ كتاب وامدار اساس در را مساله اين من بگويم بايد البته.رهاندم
.بودم
بودهايد؟ لسينگ ئئودور هوادار شما بگويد ، داشت حق هابرماس *
به شيفتگي و شور اين مقابل در زندگي در كه رسيدم نتيجه اين به من.داشت حق او طبعا
.بودند چنين نيز ميشناختم كه را ديگر دانشجويان از بسياري.نياورم سرفرود ديگر چيزي
ياد دانشجويي جمع در را آن ما اما نداشت ، را آن شنيدن سر من خانواده كه بود چيزي اين
و ميليتاريستي جامعه نارساييهاي داشت حق او.بود لسينگ تئودور با حق.گرفتيم
من.انتخابات و آمد انقلاب سپس.زند نقصان داغ آن بر و گيرد انتقاد به را سرمايهداري
.دادم فرا گوش خوب تحصيلي اول نيمسال در برسلاو در زمان آن حزب چهار برجسته سخنرانان به
.بود كرده معرفي خوب نماينده يك حزب هر
بود؟ وايمار جمهوري دوران در اين *
نبود ، انتخابات براي واقع در نه ، .آن تدارك حين يا انتخابات هنگام و جمهوري آن از پيش
آن به برجستهاي پروفسورهايبود دانشجويي امر يك و دانشجويان سياسي تربيت براي بيشتر
براي سپس ماركسيستها ، براي گردهمايي يك ابتدا مادر.بودند شده دعوت
من كه است اين واقعيت.بوديم داده تشكيل محافظهكاران و ليبرالها سوسيالدموكراتها ،
نتوانستم اخير گروه دو مورد در ولي يافتم ، گرا عيني امور از بسياري در را آنها اكثر
.كنم تصميمگيري
محافظهكاران از را شما كه دارد حق هابرماس پس.محافظهكاران و ليبرالها مورد در يعني*
ميداند؟
به سپس اينكه تا داشت ادامه اينمساله داشتم ، محافظهكارانه نظرات كه است طبيعي
واقعي دموكرات يكسوسيال او.ريشاردهامن آنجاكشاند؟ مرابه كسي چه ولي آمدم ماربورگ
.بود
بود؟ چه در ليبرالها و محافظهكاران بين اختلاف *
.قيصرستيزي ليبراليسم و بود دوستي قيصر محافظهكارگرايي ، -
بود؟ همين تنها اختلاف *
روابط ذخيره افسران اين با همواره كه من پدر.نيست كمي اختلاف اين ؟"فقط" ميگوييد ،
.است ركرده رفتا انتقادي كاملا آنجا در كه ميرسد نظر به داشت ، نزديكي
ليبرال؟ يا بود محافظهكار پدرتان *
در پدرم.دوم ويلهلم نه بود ، قهرمان بيسمارك او براي.نه حتما نبود ، محافظهكار او -
.رفت روه فريدريش به بيسمارك تولد سال هشتادمين جشن در شركت براي دست به مشعل سال 1895
بود گرفته شكل ليبرال -بورژوا متوسط قشر در كه را ديگري جناح او امر ، اين به توجه با
.بود مطرح بيسمارك فقط او براي.ندانست معتبر
را شما آنها همه پس ميگفتند ، چيز يك اساس در حزب چهار نمايندگان شما ، گفته بنابه *
كردند؟ خود مجذوب
داشت وجود حزب چهار نمايندگان گفتههاي در برجسته كيفيت يك فقط.يكسان طور به نه نه ، -
و بيبرشتاين اشراف قشر نماينده دموكرات سوسيال فرد.كمونيستهابود نزد همه از كمتر و
جواني او.بود برجستهاي سخنران و نماينده ينا از اقتصاد پروفسور يك.بود جاها ديگر
بهماربورگ سپس.كرد مراتقويت روحيه خود سخنان با و بود ساله نوزده
را محافظهكاري نوع آن بنابراين.كردم رها وضعيت آن از را خود كه نپاييد ديري و بازگشتم
.دورم به آن از و ندارم سراغ خود در شده ، متصور هابرماس كه
به كه مفهومي اقتدارند ، از واحد مفهومي دو هر ليبراليسم و محافظهكاري گفت بتوان شايد *
.ميبرد راه اقتدارگرايي
قدرتپرستي ، كه مفهوم نه كه نفهميده او كه است آن در هابرماس اشتباهنه اصلا نه ، -
.بود درنيافته او را نكته اين.ميشود منجر اقتدارگرايي به كه است قدرتپرستي به استناد
البته كه امري ميكنيم ، قدرت اعمال ما است ، درست است ، ميان در استدلال پاي كه آنجا تا
همان در و بود نكرده درك ينا در زمان آن را اختلاف اين او.دورم به مطلقا آن از من
تجربه اين از پس تنها.بود شده اعتراضي حركت دامنگير كه افتاد اشتباهي دام به ابتدا
.شد پخته او كه بود ناموفق
يك و ميگيرد نشات (تاييد) موافقت از كه دارد وجود (اتوريته) اقتدار يك بنابراين ، *
است؟ اجتماعي اجبار مبين فقط كه اقتدار
(خودي) شخصي تصميمگيري از كه اتوريته يك و است اجتماعي اجبار همانا كه اتوريته يك -
.ميشود ناشي
باشد؟ شده تصديق اقتدار يك است ممكن اقتدار آن و *
عليه كه بودند آنهايي ليبرالها.قبلي موضوع به بازگشت منظور به فقط نه البته بله ، -
عين در من پدر.ميكردند دفاع مقابل موضع از نظاميگري و قيصر عليه متحجر ، محافظهكاران
بيسمارك اما ;بود مخالف آن جز و ترقيخواهان و ميهنپرستان مليگرا ، آلمانيهاي با حال
تاريخي لحاظ از جهان بود ، نشده بركنار اعظمي صدر از بيسمارك اگر.بود ديگري امر او براي
نتوان كه است ناتواني يك اين.نميداد روي جهاني اول جنگ صورت آن در ;ميبود ديگري چيز
(Attentat) ترور منظور.بود زمره اين از نيز اتريش.گرفت پيش عاقلانه خارجي سياست يك
.دهد رخ جهاني فاجعه يك نو از لحظه هر بود ممكن آنجا در.است بالكان در فرديناند
ميكرد؟ جلوه حقيقي اقتدارگر يك بيسمارك صورت آن در آيا *
ويلهلم مقابل در كه استقلالي واسطه به همه از بيش بود ، اقتدار صاحب يا اتوريته يك او -
نظامي كور تهاجم يك سرانجام البته.آمرانه تحكم برابر ، يعنيدر داشت خود براي دوم
.شد پيروز
دارد ادامه
|