شده ربوده تصويرهاي
نجواها فريادها
باران در آواز
شده ربوده تصويرهاي
تروفو فرانسوا اكتبر ، درگذشت مناسبت 21 به
آزرم محسن
درد به كه ميآيد بيرون چيزهايي چه زندگي ازدل كه ميدانست و ميشناخت خوب را خودش
سينماميخورد
اين شوندو ناشي فيلمسازان شخصي تجربه از بايد فيلمها كه بود گفته"تروفو"
باشد داشته بايد واقعي سينماگر يك كه است دغدغهاي اصليترين معنا يك به
انبوه و را برهم و درهم پاريس.را ناآرام فرانسه.بياوريد ياد به را بهار 1968
راهشان سر كه را مانعي هر.ميدهند شعار و ميروند راه خيابانها در كه را دانشجوهايي
كارگردانهاي ديدن معترض ، جوانهاي انبوه ميان در.ميروند پيش و ميكنند ويران باشد
سينما عاشق ميكنند ادعا كه سياستگريزي جوانهاي.است ديدني حتما فرانسه نوي موج
آنها ميان در اما "تروفو فرانسوا" ديدن.ميشود خلاصه سينما در برايشان دنيا و هستند
روي.نميرسد زمين به پايش نميرود ، راه زمين روي "تروفو".است ديدنيتر همه از
.نميروند جلو و كردهاند توقف كه سواريهايي.ميرود راه سواريها
تا ميرود جلو و بعدي سقفسواري روي ميپرد.ميرود بالا سقفسواريها از "تروفو"
اين.ايستادهاند فرانسه پليس رودرروي كه دانشجوهايي اول صف به برساند را خودش زودتر
در (سينما كايهدو مدير و نويسنده دو) "توبيانا سرژ" و "دوبك آنتوان" كه است صحنهاي
"تروفو" دوستان از يكي ،"كيژمان ژرژ" قول از آنها.آوردهاند "شده ربوده تصويرهاي" كتاب
زندگي سال چند است قرار فرانسوا كه نداشت اهميتي هيچ":نوشتهاند صحنه اين ادامه در
بود ، نگفته دروغ "كيژمان" و ".ميماند باقي نوجوان يك هميشه او:بود اين مسئله كند ،
تالار به مخفيانه كه بود نوجواني همان ساخت ، فيلم كه سالهايي همه در دوستاش كه چرا
مستراح پنجره از يا خروجي در از مخفيانه خودش قول به.ميديد فيلم و ميشد وارد سينما
پرده به بار هر ميكرد سعي كه بود آنقدر سينما به او دلبستگي.ميشد سينما تالار وارد
تالار ميخواسته دلاش گفت و تراشيد دليل كارش اين براي بعدها و باشد نزديكتر سينما
بود ، سرشناسي فيلمساز كه زد زماني را حرف اين "تروفو".بگذارد سر پشت را سينما
اما.ميداد نشان محبوباش فيلمهاي نقد در را سينما به عشقاش عطش زماني كه كارگرداني
كه را تصويرهايي او بار اين منتها بود ، نشده كم ذرهاي حتي سينما به او شيفتگي ميزان از
فيلم آن و است زندگي چكيده فيلم اين نميگفت جابهجا و نميآورد كاغذ روي داشت دوست
انبوه ميان در گاهي و ميساخت خودش بار اين را تصويرها.عاشق انسانهاي همه داستان
او از پيش كه كساني به بود ديني اداي نظرش به كه ميداد قرار را تصويري تصويرها ،
درست ديگران اما گاهي را تصوير اين.بردهاند سينما پرده روي را ماندگار تصويرهاي
و فيلمها شيفته بود ، سينما شيفته او:بود حرفها اين از سادهتر داستان.نميشناختند
.تامل قابل اما ساده جزئياتي.نميديدند ديگران كه ميديد را چيزهايي آنها در گاهي
هر كه هستند ، كه كردهايم فراموش ديدهايم ، را آنها بس از و هستند زندگي جزو كه اشيايي
دوستان بعضي كه است دليل همين به حتما.ميگيريمشان كار به و ميكنيم تماشايشان روز
در ميخواست ، زندگي از را چه آن "تروفو".بود زندگي "تروفو" براي سينما كه ميگويند او
.باشد زندگي از دلنشينتر و جذابتر او براي سينما تا ميشد باعث همين و ميديد سينما
سينما از را تلخكاميها و خوبيها و بديها همه را ، برش و دور دنياي كرد سعي حتي او
در ميشد.ميآورد تاب را صندليهايش روي نشستن او كه بود مدرسهاي تنها سينمابياموزد
يكجا.نميخورد ول.كند برخورد آن با چوبي نيمكت مثل نبود لازم.داد لم صندليها
"كلوزو" ساخته "كلاغ" كه بود همين براي.ميزد زل پرده به آرام و ميكرد سكوت.مينشست
فرانسه ميتوانست كسي چه.فهميد را بدبيني و كلاهبرداري معناي و كرد تماشا بارها را
كند؟ نگاه بدبيني بدون را دوم جنگ دوران
مينوشت دربارهشان چنان داشت دوست كه را فيلمهايي.بود بيرحمي منتقد "تروفو فرانسوا"
كه را فيلمهايي اما.نميرسيد پايش گرد به كس هيچ كه اعلي عرش به ميبردشان چنان و
خصلت ايننميآورد تاب را وجودشان و ميكشيد خط رويشان.ميكرد رد يكسره نميپسنديد ،
بيستم ، قرن سينمايي منتقد تاثيرگذارترين "بازن آندره" اما داشت ، كودكياش دوران از را
به او.بود حكمتي اما كردنها رد اين در.كند رد و بنويسد بگويد ، كه داد ياد او به
به.ميرسيد داشتن دوست به داستانش ته كه سينمايي.ميگشت خودش ايدهآل سينماي دنبال
داستاني كه ميپسنديد را فيلمهايي كودكي از كه بود همين دليلاش.ايستادن و شدن وابسته
در برساختهاش شخصيت "دوانل آنتوان" كه بود همين هم باز دليلاش لابد و داشتند عاطفي
بوسههاي".كرد دلبستهاش جواني در و رساند نوجواني به كرد ، بزرگ را "ضربه چهارصد"
"تروفو" خود "دوانل" اين نداند كه كيست و بود "دوانل آنتوان" دلبستگي داستان "شده ربوده
آنقدر بود ، "تروفو" شبيه جورهايي يك "دوانل آنتوان" بازيگر يعني "پييرلئو ژان" است؟
"تروفو" جواني عكس دارند كه ميبردند گمان "لئو" عكس ديدن با بعضي گاهي كه داشتند شباهت
گاهي نميآمد ، بر سينما در زندگي جستوجوي به فقط او حساب اين با پس.ميكنند تماشا را
.بود فيلمهايش الهام منبع مهمترين خودشميساخت سينما در را زندگي (هميشه هم شايد) هم
درد به كه ميآيد بيرون چيزهايي چه زندگي دل از كه ميدانست و ميشناخت خوب را خودش
و بودند زيباتر سينما در شاديها همهبود او ايدهآل زندگي همان سينما.ميخورد سينما
يك.نميماند باقي سياهي سينما در سياهي هيچ.تحملتر قابل سينما در تلخكاميها همه
را خودش "تروفو" تا بود غنيمتي خودش همين و سپيدي به ميشد گشوده روزنهاي بالاخره جايي
را تالار حضور تا بنشيند پرده به نزديكتر بار هر و كند پرت سينما به واقعي دنياي از
در "تروفو".بگذارد سر پشت را سينما تالار كه برسد جايي به اصلا و كند احساس كمتر
فيلمسازان شخصي تجربه از بايد فيلمها كه بود گفته بارها مينوشت فيلم نقد كه سالهايي
يك كه است دغدغهاي اصليترين و مهمترين معنا يك به شخصي تجربه اين و شوند ناشي
"ضربه چهارصد" در اول بار را شخصي تجربه اين او خود.باشد داشته بايد واقعي سينماگر
و معلمها مادر ، و پدر دست از نميداند كه اين و "دوانل آنتوان" غريب موقعيت.داد نشان
شايد "تروفو" برايميآمد بيرون "تروفو" خود زندگي دل از درست بكند ، بايد چه پليس
را دوروبرشان دنياي سياهيهاي بايد بزرگترها چرا كند سوال كه بود اين همه از مهمتر
نوجواني و كودكي دوران از حتما هم سوال اين.كنند منتقل نوجوانان به واسطهاي هيچ بدون
.ميآمد "تروفو" خود
نميگشت ، بر كودكي سالهاي به ديگر تجربه اين.بود ديگري چيز اما "تروفو" بعدي تجربه
همان مانند اما بود ، شده جديتر برايش ديدن فيلم كه سالهايي به متعلق بود تجربهاي
بيچون "كنيد شليك پيانيست به".ميپسنديد حسابي را تلخ مايههاي و عاطفي داستان سالها
مرداني و تاريك خيابانهاي با فيلمهايي.آمريكايي ب رده فيلمهاي از بود ستايشي چرا و
داستان."ري نيكلاس" سينماي به ديني اداي شايد سر ، به شاپو كلاه و بلند بارانيهاي با
انگار.داشت تلخ پاياني ميشود ، معلوم تماشاگر بر ماهيتاش كم كم كه گوشهگيري پيانيست
همان فيلم پايان در "كوهلر چارلي مرگ".تلخي نام به بود چيزي "تروفو" نظر از زندگي ته
سرنوشت يك واقع در و دستور يك امري ، جمله يك:ميديديم آن عنوان در بايد كه بود چيزي
كه است "تروفو" فيلمهاي معدود جزو احتمالا "كنيد شليك پيانيست به" حال ، عين در.محتوم
عمد "تروفو" انگار ديد ، ممكن صورت واضحترين به را شگردها و تكنيكها ميتوان آن در
همينگونه هم فيلم تدوين نوع.بخورد تكان و باشد دست روي مدت تمام در دوربين كه داشته
در.باشد شده انجام تدوين اين آن براساس كه كرد پيدا نميتوان را خاصي قاعده هيچ:است
"تروفو" و ميشويم منحرف مستقيم روايت از بارها هستيم ، طرف مشابهي ماجراي با هم روايت
"كنيد شليك پيانيست به"...ميگيرد بازي به را ما فيلمهايش نوجوانان و كودكان مانند
.است "تروفو" فيلم عجيبترين
كه است "ژول" اين.دلبستگي و داشتن دوست درباره شاهكاري.است شاهكار يك "ژيم و ژول"
سكوت بگويد چيزي كه بيآن هم "ژيم" و ميدارد بر را اول قدم "كاترين" با دوستي براي
تا هم كنار در ماندن براي اصرارشان و دوست سه دوستي داستانميايستد گوشهاي و ميكند
سينما تالار تاريك پرده روي كه است زني صداي فيلم ، شروع.است حيرتانگيز و عجيب هميشه
ميخواستم.كن صبر:گفتمدارم دوستات:گفتي":ميگويد زن.ميزند دلنشيني حرفهاي
پر نگاهي با كه آورد ياد به ميتوان را "ژول" "!برو گفتي تو ولي ببر ، خودت با مرا بگويم
ميزند موج او نگاه در كه اندوهي.است مانده خيره "كاترين" و "ژيم" تابوت به اندوه از
هم با كه طور همان مردهاند ، هم با "كاترين" و "ژيم" نميشود ، ناشي آنها مرگ از
و كند زندگي تنها كند ، سر تنها بايد را بعد اين از كه است آن تنگ دل "ژول".بودهاند
.بميرد تنها
كه انگار.شكست و خيانت از است داستانينيست لطيفي داستان عنوانش برخلاف "لطيف پوست"
كس هيچ ديگر و ميشود خرد.ميشود تحقير و ميخورد شكست نهايت در كند خيانت كس هر
كه دوستياي.ندارد خوشي سرانجام هيچ "نيكول" و "پيير" دوستي.بود نخواهد او پشتيبان
را بازي كه "پيير" و ميكشاند بنبست به را راهها همه و ميشود آغاز شود ، آغاز نبايد
.تحقيرآميز و بينتيجه بازي يك.است بدبازياي بازي اين ميفهمد كمكم كرده آغاز خودش
شور و پرشر منتقد.كتاب و نوشتن ستايش در ادبيات ، ستايش در است فيلمي "فارنهايت 451"
چيز يك كتاب كه آينده زمانهاي درباره ميسازد فيلمي [آرت] "آر" و "سينما كايهدو"
مامور يك و نيفتد مردم دست به و نباشد تا ميسوزانند را كتاب.ميآيد شمار به ممنوع
آنها خواندن با و بياورد در كتابها كار از سر كه ميگيرد تصميم ناگهان كتابها سوختن
مزاياي از يعني نبودن ، مطيع شهروندي يعني خواندن كتاب.كند ارضا را خودش كنجكاوي احساس
و ميشود چيز همه بيخيال.ميزند را چيز همه قيد "مانتاگ" اما نبودن ، برخوردار قانوني
كتاب به شود معطوف تصوير ، و تلويزيون به باشد معطوف كه آن جاي به خيالاش ميدهد ترجيح
ادامه را زندگياش آزاد مردمان كنار در تا ميرود و ميگريزد شهر از "مانتاگ".نوشته و
.دهد
و داشت علاقه "هيچكاك آلفرد" فيلمهاي به هم سرخوش ، "تروفو" نداند كه هست كسي چه ديگر
آدمي.ديگران خلاف به باشد آدمي ميكوشيد "تروفو".بود "رنوار ژان" فيلمهاي عاشق هم
"هيچكاك" به توامان شيفتگي اين.ديگر آدمي از تكهاي و آدم اين از تكه يك.شايد تركيبي
"ديويد" و "ژولي":داد تحسيني قابل نتيجه و شد جمع يكجا "سياهپوش عروس" در "رنوار" و
برابر دو آنها خوشبختي كه آن از پيش دقايقي كليسا ، پلههاي روي.ميكنند ازدواج دارند
.فيلم يك براي است تلخي شروع.ميشوند "ديويد" قتل باعث اتفاقي طور به مرد پنج شود ،
عروس".باشد داشته را عروس زيباي نام و كند بازي آن در "مورو ژان" كه فيلمي براي
انتقام بايد بكند ، كاري بايد "ژولي".شخصيت فيلم هم و است موقعيت فيلم هم "سياهپوش
خود براي متفاوتي ظاهر كه ميبينيم را او بار هر.بزند كاري به دست و بگيرد را همسرش
قربانيها.ميكند قرباني بايد كه را آنهايي بار هر و نباشد قبل مانند كه ظاهري ساخته ،
احساس ذرهاي كه بيآن "ژولي" و شوند قرباني تا ميآيند جلو خودشان ، پاي با خودشان ،
آنهايي سزاي است اينميرساند قتل به را مردان باشد پشيمان خويش كرده از يا كند گناه
.ميكشند آدم ناخواسته و خواسته كه
شايد و نباشد خوب بايد كه آنقدرها شايد.است مهمي فيلم "ميسيسيپي [پري] افسونگر"
ناديده نميتوان را آن اهميت اما باشد ، نيامده در آب از درست چندان آن هيچكاكي داستان
فيلم نميتواند آدمها ، و فيلمها به سينمايي ارجاعهاي از باشد سرشار كه فيلمي.گرفت
چشم كه كسي همان زن اين بداند كه آن بدون ميكند ازدواج زني با "لويي".باشد بدي
درصدد "لويي" ميشود ، ناپديد "لويي" پولهاي تمام با زن كه زماني و نيست بوده انتظارش
سابق منتقد جز كسي چه.بردارد راز از پرده و كند كشف را داستان كه ميآيد بر اين
ميآيد "تروفو" كند؟ شوخي "كايهدوسينما" دوران آن سردبير با ميتوانست "سينما كايهدو"
روي را [نقد ايدئولوژي ، سينما ، :مهم مقاله نويسنده كومولي لويي ژان] "كومولي" نام و
"سرگيجه" به فيلم وقتي است دلپذيري شوخي.ميكند استخدام "لويي" كه ميگذارد كارآگاهي
ژان" فيلمهاي به هم گاهي و ميدهد ارجاع (ري نيكلاس) "گيتار جاني" و (هيچكاك آلفرد)
.ميكند اشاره "رنوار ژان" و "كوكتو
دليلي به آغاز همان از كودكي.هستند بر از همه كه است آشنايي داستان همان "وحشي كودك"
.چه يعني انساني زندگي نميداند و نيست بلد را انساني رسم و راه و كرده زندگي جنگل در
كه دكتري.ميشود ظاهر "ايتار ژان" نقش در خود "تروفو" و ميگذرد سال 1797 در داستان
بيعاطفه.ساخت متمدن و شهرنشين انساني وحشي كودك اين از ميتوان كند ثابت ميخواهد
.بارهاست آن از يكي هم دفعه اين و ميآيد كارشان به گاهي آدمها بودن
ستايش در "فيلمي در فيلم"است حيرتانگيزي فيلم "شب جاي به روز" يا "آمريكايي شب"
كارگرداني.است كارگردان يك باشد ، بازيگر يك كه بيآن فيلم ستاره.كارگردانها و سينما
آن از بيش فيلم ، كه داشت توجه البته بايد.فيلم اصلي خالق و است فيلم كاره همه لابد كه
با كودكي در "تروفو" كه سينمايي همانسينماست ستايش در باشد كارگردانها ستايش در كه
.ميكرد فراموش را سرش پشت دنياي نمايشاش پرده به شدن نزديكتر بار هر
درباره داستاني."هوگو ويكتور" دختر "هوگو آدل" زندگي از است داستاني "_ه آدل سرگذشت"
احساسبرانگيز آنقدر روابطش و او احساس پر زندگي:قدرنديدن و كردن صبر داشتن ، دوست
كه بيآن ميرفت ، پيش زندگي با "آدل".آمد كوتاه موردشان در نميتوان جوري هيچ كه هستند
ايستاده رو پيش مرگ نه و ميآمد سر پشت از نجاتدهندهاي نهباشد همقدم او با هم زندگي
.شود يكي برايش زندگي نبود و بود تا ميكرد پيدا ادامه بايد "آدل" تنهايي.بود
شده بزرگ ديگر كه آدمي نگاه از.كودكي درباره فيلمي.است درخشاني فيلم "توجيبي پول"
دوران به "تروفو" نگاه.است زده حرف كودكياش دوران از هميشه و دارد سالي و سن است ،
.ميكند را كار اين سرعمد از و ميخورد را گذشته حسرت كه نگاهي.است غبطهبرانگيز.كودكي
اتفاقهاي با است كلاس در وقتي عملا اما.آن بيرون هم و ميگذرد درس كلاس در هم فيلم
.باشند بانيشان و باعث ميتوانند بچهها تنها كه اتفاقهاييهستيم روبهرو جالبتري
* * *
فرانسوا" كه مينويسند "شده ربوده تصويرهاي" كتاب در "توبيانا سرژ" و "دوبك آنتوان"
فرودهاي و فراز با.دراماتيك كاملا زندگي يك داشت ، سينمايي كاملا زندگي يك "تروفو
.بود مرگش كرد شگفتزده را او دوستداران همه ، از بيش چه آن اما.عطف نقطههاي و فراوان
زندگي پايان بود اين پس.مغز در توموري با مردي فيلمهايش ، داستان از دراماتيكتر مرگي
شد؟ زندگياش وارد فيلم كدام از مرگ اين.كند تماشا سينما در را زندگي داشت دوست كه مردي
ديگر اين اما درآوردش؟ پا از آرام آرام و نشست او مغز در داستان كدام از تومور اين
ذره "تروفو".ميكرديم باورش بايد كه سياه و تلخ بود واقعيتي.نبود خيال نبود ، سينما
جلوتر سينما از زندگي گاهي ميخواست ، دلش كه نبود مرگي آن اين و مرد تا شد آب ذره
!زندگي است تلخي واقعيت.ميايستد
نجواها فريادها
دارد دوستاش طبيعت فقط
عليزاده محمد زويا
كليدي مهرههاي از يكي واقع در است ، فرانسه نوي موج پيشگامان از يكي "تروفو فرانسوا"
فرانسوا" تاثير."مولف نگره" پايهگذار نيز و سينما دو كايه منتقدان از يكي و جنبش اين
فيلمسازان روي "واديم روژه" ،"رنه آلن" ،"شابرول كلود" ،"لوكگدار ژان" ،"تروفو
گرايش رنوار و هيچكاك به تروفو فرانسوااست انكار غيرقابل آسيايي و اروپايي آمريكايي ،
شخصيت از مهمتر بازيگر خود نقش كه آموخت من به رنوار ژان:ميگويد كه طوري به داشت ،
".كرد تجريد فداي را انتزاع ميبايست بهتر مفهوم به است بازي
بعد است ممكن و ميافتد اتفاق هم پشت معمولا كميك و تراژدي صحنههاي او فيلمهاي در
به "كنيد شليك پيانيست به" فيلم در نكته اين.شود ساخته كميك صحنه يك تراژدي صحنه يك از
.است آشكار وضوح
كن جشنواره در را كارگرداني بهترين جايزه كه بود تروفو بلند فيلم اولين "ضربه صد چهار"
.كرد خود آن از 1959
.بود نزديكتر كلاسيك آثار به و نداشت را نو موج فيلمهاي اصلي شاخصههاي فيلم اين
بسياري ضربههاي كودكي دوران در تروفو كه چرا است ، تروفو خود زندگي درباره نوعي به فيلم
دوران:درآورد نمايش به فيلم طول 4 در را زندگياش او.بود خورده اطرافش آدمهاي از
در" جواني دوران ،"كولت و آنتوان" در بلوغ از بعد دوران و ،"ضربه چهارصد" در نوجواني
."زنانشويي كانون" در ازدواج دوران و "شده ربوده بوسههاي
فيلم ،"است خوشگذراني براي زدن پرسه" معناي به اصطلاحي فرانسه زبان در" "ضربه چهارصد"
دليل به او.ميكند زندگي ناپدرياش و مادر با كه ميپردازد ساله پسربچهاي 13 زندگي به
و پدر.است نافرماني حال در دائما دارد او از مادرش كه نفرتي و مادرش و پدر فشارهاي
دارد رنه نام به دوستي آنتوان.نميكنند او به محبتي اما ميدهند دستور او به فقط مادرش
هم با دو آن كه روز يك.ميروند سينما به هم با و ميكنند فرار مدرسه از دو هر گاهي كه
درباره معلماش كه وقتي و ميبيند ديگر مردي با را مادرش آنتوان ميكنند ، فرار مدرسه از
اين در.است مرده مادرم اينكه جز نميگويد چيزي او ميكند سوال او از گذشتهاش روز غيبت
مدرسه به آنها و ميدهد مادرش و پدر به را آنتوان غيبت گزارش موريسه نام به پسري اثنا
او بعد به روز آن از.ميكنند تنبيه شاگرديانش هم چشمان مقابل در را آنتوان و ميآيند
مادر خواهشهاي و نوازش با اما كمكمكند زندگي تنها و نرود مدرسه به ميگيرد تصميم
.بخواند درس حسابي ميگيرد تصميم و ميگردد باز مدرسه به باز
مدرسه از را او است نوشته بالزاك از تقليد به را انشايش اينكه دليل به معلماش روز يك
را دريا دارد دوست آنتوان.ميآيد بيرون كلاس از او دنبال به نيز رنه و ميكند اخراج
از را تحرير ماشين ميگيرد تصميم بنابراين.ندارند كار اين براي پولي آنها اما ببيند
.ميكند معرفي پليس اداره به را او و ميشود مطلع قضيه اين از پدرش.بدزدد پدرش اداره
دريا به را خود و ميكند فرار آنجا از مدتي از پس.ميشود سپرده دارالتاديب به آنتوان
.ميرسد نيست رهايي و آزادي جز چيزي كه آرزويش به او واقع در.ميرساند
هدايت را او و مياندازد زندان به غرض بدون ظاهري با را آنتوان كه است جامعه اين
خود عقدههاي با درگيري دليل به بزرگها آدم تمام ميگويد تروفو.بگويد دروغ تا ميكند
خفقان و نظم در را آنها بودن مفيد براي راهحل تنها و نميكنند فكر كودكان به هرگز
با لحظات تمام در ما.نيست فرمانبرداري جز چيزي آنها نظر از بودن خوب واقع در.ميبينند
دروغگو و دزد او اگر حتي.خواهانيم را او پيروزي تنها و هستيم همراه فيلم كوچك شخصيت
باشد؟ بيگناه و معصوم نميتواند دروغگو و دزد يك آيا.باشد
نيز مادرش و پدر و ميكند زندگي آن در آنتوان كه است زنداني تداعيكننده فيلم فضاي
مانند نيز او اوست ، با لحظات تمام در است آنتوان دوست تنها كه رنه هستند ، آن زندانبان
جاسوس كه موريسهاست همراه او با حدي تا و دارد را خودش خانوادگي دغدغههاي آنتوان
بيچون را بزرگترها دستورهاي تمام او.است كوچك ظاهري با بزرگ آدم يك است كلاس بچههاي
جز كساني بچهها اين آيا.دارند دوست را او دستوردهندهها همه و ميكند اجرا چرا و
كودكي دوران از غير به دوراني بزرگترها اين آيا و شد؟ خواهند خود مادران و پدران
كه چيزي ميكند مطرح "ضربه چهارصد" در تروفو كه است سوالي اين داشتهاند؟ خود فرزندان
.است محبت و عشق عطش است ، مشترك بزرگترها و كودكان بين
به فيلم در را آن يك هر و هستند چيز يك دنبال به همه ديگران و ناپدرياش مادرش ، آنتوان ،
به آنتوان.است نافرجام عشق ثمره چون است متنفر آنتوان از مادر.ميدهند نشان نوعي
ميبرد بهره آن از زماني فقط و نمييابد را آن اما ميگردد ، خود پدر و مادر عشق دنبال
را ميداند مادرش مورد در كه چيزي ميبايست آنتوان كه چرا.نيست دادن باج يك جز چيزي كه
دارد دوست را آنتوان كه است طبيعت تنها اينكه مثل.نياورد زبان به را آن هرگز و ندهد لو
و مياندازد طبيعت آغوش به را خود او نيز انتها در و ميخندد او با و ميگويد او با و
.ميبرد پناه او به
باران در آواز
جاودانگي درباره
جواهريان نگار
سينماي كه منتقدي و معترض جوانهاي يعني همنسلهايش ، ساير با "تروفو فرانسوا"
پنهان را عشقاش و بود سينما عاشق.داشت عمده تفاوت يك نداشتند ، قبول را "پدربزرگها"
پايان":نوشت "هفته آخر" فيلم انتهاي در كه "گدار لوك ژان" دوستاش خلاف به.نميكرد
زنده محبوباش فيلمسازان چون داشت ، ادامه او براي سينما.نزد را حرف اين هرگز ،"سينما
شايد مردهها و نبود كار در مرگي.بود دسترس در فيلمهايشان ميمردند اگر حتي و بودند
.نبود بياعتنا مرگ به نسبت "تروفو" اما.ميشدند الهام منبع دوروبر آدمهاي از زندهتر
.ميآمدند كنار مرگ با بودند ، او خود از بازتابي قولي به كه فيلمهايش ، سرخوش شخصيتهاي
نظر بود؟به چه ماجرا پس "نميميري نشود تمام كارهايت تا":ميگفت كه خالقشان مثل درست
از پر و شخصي شدت به (فيلمنامهاي) فيلمي.شد "سبز اتاق" وارد ميتوان حالا ميرسد
نوسان زندگي و مرگ ميان عملا كه نااميدي و حسرت از سرشار (نوشتهاي) فيلمي.دلتنگي
كار اين براي و بگويد مرگ از است قرار "سبز اتاق".ميشود پيروز نهايتا مرگ و دارد
جنبه جا اين.دهد نشان ميپندارند ، كه گونه آن نه و هست كه گونه آن را مرگ تا ميكوشد
.غافلاند آن از خيليها كه چيزي.دارد اهميت كه است مرگ (ديني يا و معنوي) قدسي
زندگان كه است مردگان بسته دل قدر آن روزنامه ، ترحيم آگهيهاي ستون مسئول "داون ژولين"
به متعلق كه است چيزهايي دنبال او.ميگذرد كنارشان از بياعتنا واقع در و نميبيند را
هست نقلقولي فيلمنامه پيشاني در درگذشته ، آدمهاي و گذشتهاند به متعلق نيستند ، اكنون
شما براي كه چيزهايي به من":است "داون ژولين" شخصيت از توصيفي عملا كه "شارلترنه" از
عكس ، به داد ، دست از نميتوان را مرده ميگويد "ژولين" ،".ماندهام وفادار است بياهميت
و زندهها به مردهها كه است بعد به آن از.آنهاكرد وقف را عشق و اعمال و افكار بايد
.دهند ادامه را زندگيشان ميتوانند هم مردهها كه چرا دارند ، تعلق مردهها به زندهها
مرگانديشي.هستند زنده آنها ميكنند ، فكر مردهها به زندهها كه زماني تا واقع در
هم ميدهد نشان (لال پسرك) "ژرژ" به "خيال فانوس" در را تصاويري كه زماني حتي ژولين ،
بخش مرگدرخت از آويزان مردهاي سرباز شده ، بمباران كليساي مرده ، سربازهاي.است آشكار
.است كرده اشغال را او فكر اعظم
يك مجله نسخه هر و مردهاند "گلوب" مجله مشتركان ميگويد او رئيس ،"آمبر" جايي در
آن در ميخواهد مردهها آن خاطر به كه ميگويد ژولين اماميكند معرفي را مرده مشترك
حراج ، يك در او شركت.است "ژولي" رفتهاش دست از زن مردهها اين از يكي و بماند كوچك شهر
ياقوت دو با است انگشتري خاطر به ميشود ، انجام "رمبو" خانم خدمتكارش كمك به البته كه
گچي دست به محترمانه را آن داون و بوده ژولي به متعلق زماني كه نقره از قابي و كبود
خردهريزهاي از پر اتاقي.دارد هم خود به مخصوص مكاني اما مرگانديشيها اينميكند
را "مازه" دوستاش ژولين كه است تعلقات اين دليل به"سبز اتاق" نام به يادگاري
دلبسته اين زندگي همه ، اين با.است كرده ازدواج دوباره همسر مرگ از پس كه نميبخشد
كه تازهواردي.ميبيند را ساله سي ي"سيسيليا" كه ميشود تغيير دچار جايي از مردهها
جاي زنده دوستان ميكند حكم زندگي طبيعي جريان ميگويد و ندارد قبول را ژولين نظر
نزديكتر خودش به را مردهاش زن كه آن براي اما مقابل در ژولين.بگيرند را مرده دوستان
از پس اما است ، كار چاره زناش از مدل يك ساخت ميكند گمان و ميگردد چاره دنبال كند
روي و ميگيرد اختيار در را قديمي كليسايي اين از پس او.كنند خراباش ميگويد آن ديدن
،"آپولينر گيوم" ،"اديبرتي جك" ،"كوكتو ژان":ميكند نصب را مردهها عكس ديوارهايش
حق روزنامهنگاران كه بود گفته تروفو.هستند عكسها جزو "جيمز هنري" و "كنو ريمون"
است تاكيدي واقع در حرف اين اما بگردند ، است تصاوير آن پشت كه نيتي و قصد دنبال ندارند
ميرسد "جيمز هنري" عكس روبهروي وقتي ژولين.دريافت را عكسها معناي و گشت بايد كه
راه در كه طوري به داشت ، دوست را اروپا واقعا كه است آمريكايي يك اين":ميگويد
اهميت اين وجود با ولي ميشناختم ، را او كم خيلي بدبختانه.مرد انگليسي مليت پذيرفتن
داستانهاي براساس سبز اتاق فيلمنامه ".گرفتم ياد او از را مردهها به گذاشتن احترام
كه گفته جايي "مست جرالد".شد نوشته "جيمز هنري" اثر "جنگل در حيوان" و "مردگان محراب"
ساخته و نوشته نويسنده هنر و داستان بزرگداشت جهت به و است تروفويي اقتباس يك سبز اتاق
چنان تروفو ميدهند نشان شواهد همه كه چرا كرد قبول بايد احتمالا را نظر اين.است شده
.است آموخته او از را مردهها به احترام ميگويد (تروفو) ژولين كه خصوصا داشته ، قصدي
سيسيليا خانه به شدن وارد با بوده ، "ماسيني پل" سيسيليادوست ميفهمد كه آن از پس ژولين
حاضر كه آنجا از و ميشود بيمار شدت به ژولين كه است اين از پس.ميشود تباه كاملا
پايان.ميگردد سرش دور شمع از تاجي خيال ، در كند ، روشن "ماسيني" براي را شمعي نشده
و كند روشن شمعي ژولين مرگ از پس سيسيليا كه اين ميخواست ، داون كه است چيزي همان ماجرا
نميخواست ديگر اگر حتي ژولين كه است آن هست ميان اين در كه چيزيافتاد اتفاق اين
دوباره دلبستگي براي و درآورد پا از را او بيماري واقع در.نداشت چارهاي هم بميرد
.نداد او به مجالي
فيلم.باشد كه نبوده هم قرار نيست ، آن ستايش در اما است مرگ درباره اثري سبز اتاق
به مرگاش از پس ژولين تنهايي چرا وگرنه آدمهاست ، تنهايي داستان تروفو (فيلمنامه)
پيش ما براي سوال اين است قرار تروفو قول به ديگر سوي از ميگردد؟ بدل سيسيليا تنهايي
چيست؟ جاودانگي تكليف پس كرد؟ فراموش را مردهها بايد آيا كه بيايد
|