"اليوت" نام به عصارهاي
متفاوت عشقهاي
1_ "تاريخ" درباره يادداشتهايي
آماتوريسم رواج و ادبي نقد غيبت
هيچ ديگر و فرهنگ
"اليوت" نام به عصارهاي
اليوت.اس.تي آثار و زندگي از گزارشي
عابدي محمدحسين
نثر در و پاند ازرا و ييتس باتلر مانند شاعراني با همطراز را اليوت آثار منتقدان
ميدانند پروست مارسل و جويس جيمز مانند نويسندگاني آثار با همطراز
منتقدين از بسياري كه بود لقبي اين اما نكنيد باور شايد"گذشته از بيجان عصارهاي"
سال 1919 ، دربردند كار به بارها بيستم ، قرن شاعران بزرگترين از يكي اشعار براي
شاعري وجه هيچ به اليوت":نوشت "ييتس باتلر ويليام" به خطاب نامهاي در "ولسلي دوروتي"
كساني گلوي به را آن بيجان عصاره و ميفشارد را پلاسيده و خشك گذشتهاي اونيست مدرن
".كنند مطالعه او اندازه به نميتوانند كه است قدري به آنها خلاقيت يا مشغله كه ميريزد
آن ، مايه جان همواره كه اشعاري.بود اليوت اشعار ماهيت دليل به توصيف اين شايد واقع در
با.ميكرد جدا امروز از زمان ، ماشين بر سوار را مخاطبينش و بود آشفته گذشته از بستري
مدرن شاعر يك عنوان به را اليوت بيستم ، قرن شعر اسطورههاي از يكي ،"پاند ازرا" همه اين
معتقد پاند.است نهاده بنا را اصيل ولي نامتعارف شعري زبان يك كه شاعري.ميكرد تلقي
او هماست كرده تركيب محاوره و مدرنيسم با را آكادميك آموزشهاي و سنت اليوت ، كه بود
"پروفراك.آلفرد.جي عاشقانه سرود" جمله ازكرد بسيار كمك اليوت اشعار انتشار به كه بود
بسياري نظرهاي زبان ، انگليسي جهان و لندن در و رسيد چاپ به شعر مجله در سال 1915 در كه
.كرد جلب خود به را
چشم آمريكا ميسوري ايالت در واقع لويي سنت در سپتامبر 1888 در 26 اليوت استرنز توماس
مادري و صاحبنام تاجري "ويراليوت هنري" فرزند كوچكترين و هفتمين او.گشود جهان به
و مسئوليت احساس از محيطي در كه بود "استزنز چمپ شارلوت" نام به معلم و شاعر
به بود نتوانسته اينكه از همواره و داشت اشتغال تدريس به شارلوت.شد بزرگ وظيفهشناسي
از وي كه ذهنيتي به توجه با مادر ، بلندپروازيهاي تجسمميكرد شكست احساس برود دانشگاه
برادر هنري ، .مييافت عينيت "توماس" زندگي در داشت خورده شكست فرد يك عنوان به خود
رها را توماس گاه هيچ او نفوذ":نوشت مادرشان درباره خود يادداشتهاي در بعدها توماس ،
به سال 1905 در اليوت ".شود چنين كه ميكرد حاصل اطمينان هميشه مادرمان واقع در و نكرد
در.كند آماده هاروارد دانشگاه به ورود براي را خود تا شد فرستاده ميلتون عالي مدرسه
رشته در تحصيل قصد به كارشناسي مدرك كسب از پس و شد هاروارد دانشگاه وارد سال 1906
رشته در دكترا دريافت براي پاريس در اقامت سال يك از پس او.رفت سوربن به فرانسه ادبيات
در و بازگشت اروپا به جديد شعرهاي از كولهباري با نهايت در اما رفت هاروارد به فلسفه
در ابتدا اليوت.كرد ازدواج "وود هيگ ويويان" با بعد سال يك.شد ساكن لندن در سال 1914
بزرگ ، شاعر تاثير تحت لندن در.ميكند كار لويد بانك براي سپس و معلم عنوان به لندن
ديگر و پروفراك" عنوان با اليوت شعر مجموعه اولين سال 1917 در.ميگيرد قرار پاند ازرا
.ميكند متمايز و برجسته پيشرو شاعري عنوان به را او جايگاه و ميشود منتشر "مشاهدات
تصميمگيري قدرت فاقد و ميكند انزوا احساس كه است شهرنشين و مدرن انسان يك پروفراك
.پروفراك آلفرد جي عاشقانه سرود.ميشود مشخص شعر عنوان همان از شعر تلخ طنز.است قطعي
عشق ابراز ديگران به دارد دوست پروفراك.نيست قراردادي عاشقانه شعر يك اصلا شعر اين
از يكي پروفراك ;ميشود آغاز دانته دوزخ از جملهاي با شعر.ندارد را آن شهامت اما كند
در.نميدهد گوش او به كسي است مطمئن كه ميگويد سخن دليل اين به تنها و است لعنتشدگان
فاقد نظر به ميشنود ، و ميكند مرور را خودش افكار راوي اينكه دليل به شعر اين ابتدا ،
و ميكند راتكرار خاصي عبارات پروفراك ميرود پيش شعر ، كه طور همان اما ميآيد انسجام
خطاب ميآيد آغاز در كه "من و تو" واژه.ميرسد است شعر اصلي هسته كه محوري ايده يك به
او مشكلات ميتوان كه است پروفراك همراهي با تنها كه ميكند القا را حس اين و مخاطب به
.كرد درك را
من و تو برويم ، بيا هنگام آن پس
است خوابيده آسمان بر شب كه هنگامي
بيمارستان تخت بر بيهوش بيماري همچون
نيمهمتروك خيابانهاي از برويم هم با بيا
خلوت گوشههاي در زمزمه
ارزان هتلهاي در بيقرار شبهاي
شبه يك اقامتهاي و
را آنها كف اره خاك كه رستورانهايي و
صدفها انبوه با است ، پوشانده
مييابند ادامه كشدار و ملالآور بحثي همچون كه خيابانهايي
...كنند هدايت جانكاه سوالي به را تو تا
پروفراك كه جايي ;ميكند توصيف را قيمت ارزان رستورانهاي و هتلها شعر ، اول صحنهسازي
ميدهد را ملاقاتي پيشنهاد ناگهان دوازدهم سطر درميكند زندگي آنها در عميق اندوهي با
ارائه بروند ، آنجا به مخاطبان و او است قرار كه جايي از را تصويري ذهنش بلافاصله و
روشنفكرمابانه گفتهاي و گپ درگير زنها آن در كه عصرانه قهوه يك صرف به شايد.ميكند
.ميكلآنژ درباره صحبت مثل هستند
كنيم ديدار و برويم بيا
آمدند و رفت در زنان اتاق در
ميگويند سخن آنژ ميكل از
تلاش پروفراك شعر ، ادامه درميشود ارائه پاييزي نمناك شب يك از تصويري بعدي ، سطر در
اما دهد انجام اوست ، عشق جلب دنبال به كه كسي با را صميمانه و گرم گفتوگويي تا ميكند
.نميشود موفق نهايت در
آگاهي ايناست چگونه شرايط كه ميداند و است كرده شركت زياد مجالسي چنين در پروفراك
.شود ترس با همراه دودلي نوعي دچار او كه ميشود باعث
آن شروع ، محض به اما ميكند تمرين بخصوصي شخص حضور در سخنراني براي پروفراك سطر 70 ، در
به شود مجبور اينكه تا باشد خرچنگ است بهتر انسان ميگويد خود با و ميدهد خاتمه را
.كند عاشقانه سخنرانيهاي محبت جلب خاطر
ميبودم ناهموار چنگك جفتي بايد
خاموش درياهاي كف در شناور
اما است مردد ابتدا در كه قهرماني.ميكند مقايسه هملت با را خود پروفراك سطر 110 در
.هملت تا است شبيه پولونيوس به بيشتر پروفراك حقيقت در اما.ميكند عمل قاطعانه نهايت در
او كه ميآيد نظر به.است مدرن انسان ناتواني و پوچي دغدغهها ، اضطراب ، مظهر پروفراك
قهوه قاشقهاي با را حياتم" مثل جملاتي.است مدرن سرخوردگيهاي و ناكام آرزوهاي معرف
پروفراك ناتواني و ضعف.ميدهد نشان بيستم قرن در را زندگي قهرمان ضد ذات ،"سنجيدهام
.شود تبديل تراژدي به بتواند كه نيست بزرگ قدر آن او.بگيرد قرار تمسخر مورد ميتواند
و رمانتيك شاعران اشعار ارزش نفي با اليوت آسانگير ، رمانتيكهاي برخلاف درست
كه است علت همين به.ميكند پايهگذاري شعر در را نويني ارزشهاي انگليس ويكتوريايي
نثر ، در و پاند ازرا و باتلرييتس مانند شاعراني با همطراز را او آثار منتقدان ، از برخي
از اشعارش در اليوت.ميدانند پروست مارسل و جويس جيمز مانند نويسندگاني آثار با همطراز
شعر از همچنين و - لافورگ ملامت از سرشار و هجوآميز شهر از خصوص به - سمبوليست شاعران
بسيار تاثير ژاكوبين ، نمايشنامهنويسان از و هفدهم قرن متافيزيك شاعران محاورهگون سپيد
.است پذيرفته
و مدرن فلسفه قديم ، ادبيات و شكسپير دانته ، درباره خود مطالعات تاثير تحت همچنين اليوت
چشم به (1916) آيوليناكس آقاي مثل شعرهايي در تاثير ايناست گرفته قرار شرقي عرفان
.ميآيد
كتابي ;مييابد افزايش افسانهاي طور به اليوت شهرت سال 1922 ، در "هرز سرزمين" چاپ با
.است شده شناخته بيستم قرن ادبي اثر تاثيرگذارترين عنوان به بسياري سوي از اكنون كه
و ميكند ويرايش را آن پاند ازرا سپسميكند كار هرز سرزمين روي بر سال 1920 از اليوت
.ميرسد چاپ به "كرايتريون" نشريه در هرز سرزمين
نشان است ، تحول به رو كه جامعهاي در را جهاني اول جنگ از پس اغتشاش هرز ، سرزمين
همصدايي از اثري.مونولوگهاست از مجموعهاي و شدهاست تقسيم بخش پنج به كتاب.ميدهد
با روزمره زبان ادغام در هرگز اثر اين در اليوت.ميشوند ادغام يكديگر در كه فرهنگها
و حياتي حس فاقد مدرن جامعه كه بود معتقد اليوت.نميدهد راه ترديد خود به آكادميك زبان
از كه فرهنگي.ميدهد نشان را مدرن اروپاي فرهنگ هرز ، سرزمين.است روحاني همدلي يك
و ميزند گريز مختلف مذاهب و فرهنگها به اليوت.است شده دور بسيار خود معنوي ريشههاي
مورد بيپروايي و صراحت دليل به شعر اين.است رستاخير و مرگ چرخه جستوجوي به آنها در
.ميشود شناخته شعري سنتهاي برابر در دفاعي تدبيري عنوان به و ميگيرد قرار بسيار توجه
پيدا تداخل هم با حال و گذشته شعر اين در.بود جاز عصر از شاعرانه شيوه يك هرز سرزمين
برخورد يكديگر با تصاوير ;ميگيرند جان مدرن شهري فضاي يك در قديمي افسانههاي ;ميكنند
.ناميد بيستم قرن كولاژ تكنيك ميتوان را هرز سرزمين ناهمگوني ، همنشيني نظر از.ميكنند
او منظوم نمايشنامههاي است شده شناخته بزرگ نمايشنامهنويس يك عنوان به همچنين اليوت
."صخره" و "خانواده گردهمايي" ،"پارتي كوكتل" ،"كاتدرال كليساي در قتل":از عبارتند
به خود مقالات از يكي در او.بهترينهاست از يكي نيز ادبي نقد در اليوت اينها بر علاوه
شعر":ميكند اعلام را خود دكترين رسيد ، چاپ سال 1919به در كه "فردي نبوغ و سنت" نام
".شود خارج رمانتيك قيدوبندهاي از و باشد (impersonal) غيرشخصي بايد
او.بود معاصر ادبي ذائقه اصلاح و هنري آثار توضيح نقدهايش ، در اليوت اصلي رسالت
اليوت.كند زنده هفدهم قرن متافيزيك شاعران به نسبت را مردم توجه دوباره ميخواست
احساسات و ذهن پيچيده تركيب همواره اما است سخت بسيار متافيزيك شعر تعريف كه كرد اعتراف
آنچه":است معتقد اليوت.ميكرد تحسين است ، بوده متافيزيك شاعران آثار اصلي مولفه كه را
آن در شنونده يا مخاطب كه بياوريم دنيايي به را شعر كه است اين دهيم انجام بايد كه
دنياي به شبيه وجه هيچ به كه ببريم تخيلي دنيايي به را مخاطبين اينكه نه ميكند زندگي
".نيست خودشان
اين.شد منتشر "مقدس بيشه" نام به كتابي در اليوت مقالات و نقدها مجموعه سال 1920 در
اجتماعي ، نقد در اليوت اثر مهمترين همچنينگذاشت زيادي تاثير معاصر ادبي ذائقه بر كتاب
.رسيد چاپ به سال 1948 در كه "فرهنگ تعريف در يادداشتهايي" نام به بود كتابي
را "خاكستر چهارشنبه" كتاب و ميدهد مذهب تغيير كاتوليسيسم انگلو به اليوت سال 1927 در
در تدريس او به در 1932.ميشود بريتانيا شهروند مادامالعمر همچنين.ميكند منتشر
.ميشود جدا همسرش از سال 1933 در و ميرود آمريكا به.ميشود پيشنهاد هاروارد دانشگاه
تاثير تحت اليوت و ميرود دنيا از رواني بيمارستان يك در سال 1947 در ويويان او همسر
.ميگيرد قرار او مرگ
.ميشود نوبل جايزه دريافت به موفق اليوت ، بعد سال يك درست
تا 1942 سالهاي 1935 خلال در كه دارد نام "كوارتت چهار" اليوت شعري بزرگ كار آخرين
مختلف موضوعهاي با ارتباط در و است مذهبي شدت به اثري كوارتت ، چهار.است شده سروده
.است شده سروده مذهبي
والري.ميكند ازدواج "فلچر والري" نام به Fabers انتشارات منشي با سال 1957 در اليوت
سال در.بودند آنها خوشبختي شاهد آنها دوستان حال اين با.سال اليوت 68 و داشت سال 30
در اليوت ژانويه 1965 ، چهارم در.مييابد بهبود اما ميرود فرو اغما حال به اليوت 1962
كنار در وصيتش طبق را او.ميگويد وداع را دارفاني خود خانه در سالگي هفت و هفتاد سن
.سپردند خاك به ماساچوست در خانوادگياش اجداد
متفاوت عشقهاي
1_ روانيپور منيرو اثر نازلي داستان مجموعه به نگاهي
مجوزي پاكسيما
.داشتند جاي انسان ذهن و نهان در بشر تولد ابتداي از كه هستند عشقهايي آنيموس ، و آنيما
شيفتهاش آن ، به شبيه مرد ديدن با زن ، كه ايدهآلي است ، زنان ذهن اثيري مرد آنيما ،
عالم در آن نماد ديدن با مرد ، كه زني است ، مردان اثيري زن آنيموس ;ميبازد دل و ميشود
.زمين روي در بشر زندگي ادامه براي است دليلي ذهني ايدهآل اين و ميشود ، خواهانش واقعيت
پيش آنجا تا و داشته همراه خود با را متضاد حس دو امروز به تا قديمالايام از عشق
براي زيرا ".باشد راز و رمز پر كه زيباست زماني عشق":ميگويند عشق تعريف در كه رفته
باشيم ، داشته اعتقاد گفته اين به اگر !زندگي براي ميشود دليلي عشق رازها ، اين كشف
با كه عشقهايي.هستند حقيقي عشقهاي "نازلي" مجموعه داستان سه كه بگوييم ميتوانيم
يعني) است بوده "هيچكس" به نسبت عشق ، بار اين زيرا.شدند عنوان متفاوت بياني و نگرش
عنصر اين "نازلي" و "شيوا" ،"رعنا" داستانهاي در.(داستان زنان وجود آنيماي همان
.دارد ويژهاي نمود (هيچكس)
رعنا
با ميگيرد تصميم كه ميشود روبهرو (مريم) شدهاي خرد زن با خواننده رعنا ، داستان در
توان ولي ميخرد را همهكس و چيز همه پولش با كه رعنايي.رود رعنا ثروت جنگ به خود تخيل
ذهنياش آنيماي كه ميسازد خيالياي مرد زن ، اين زيرا.ندارد را مريم خيالي مرد خريد
كه كسي همان است ، "دورانها همه پهلوان" او مرد نام ;دارد زمين مشرق از بويي و است
.دارد را رعنا درآوردن زانو به توانايي
خنديدم ، هم منبياورم كم نبايد ديگر اينجا كردم فكر.باشي تنها نبايد كه تو:خنديدم"
يك رعنا ، داستان"..شد روشن ذهنم در ناچيزي جرقه جرقهاي ، بعد و نيستم تنها كه يعني
.ميگيرد حقيقت بوي آن تخيل بعد داستان پيشرفت با كه تخيل و ثروت بازي.است بازي
زندگي مريم با ميكشد ، نفس ميشود ، كشيده واقعيت به خيال از ،"دورانها همه پهلوان"
در حتي هست هميشه ولي نيست ، كه پهلواني.است مراقبش و ميآيد او خانه به ميكند ،
ثروتمند رعناي.ميگيرد شكل داستان در قدرت چرخش پهلوان ، آمدن با !مريم و رعنا حرفهاي
در و شده عاجز و ناتوان حالا ميكرد خرد را مريم حتي را ، همه پولش از استفاده با كه
را خود قدرت پهلوانش ، با مريم و ميسوزد (دورانها همه پهلوان همان) "صورتي دوست" ديدار
دوست" (دورانها همه پهلوان سازنده) مريم كه است جايي در داستان اوجميكشد رخ به
كه اينجاست در و ميرود سفر به يافتنش براي و ميزند حرف او با ميكند ، باور را "صورتي
آنيماي ساختن براي مريم.ميدهد معنا را داستان حقيقي تعريف خيال ، و واقعيت مرز شكست
تكميل چهره او ، دورانهاي همه پهلوان.برميدارد را واقعي جهان از فاكتورهايي ذهنياش ،
ذهني مرد آن ديگر و شده روزمرگي دچار كه سرزندهاي و فعال همكلاسي است ، "همايون" شده
دوست".است هماهنگ او خواست با چيزش هه كه ميسازد را مردي مريم همين براي نيست ، مريم
نيز موسيقي به علاقهاش و شغل حتي مشخص ، رفتاري با دارد ، شده تعريف قيافهاي "صورتي
به هويداست ، صورتي سرخ گل شاخه يك با ميكند ابراز مريم به نسبت كه مهري و است معلوم
.ميشود شنيده نيز نفسهايش صداي حتي و دارد حضور انگار كه گونهاي
او ميكند ، اشاره نيز ديگري نكته به داستانش زيرين لايههاي در روانيپور اين از غير
در و بماند ، زنده زيادي مدت نميتواند پول بدون (مريم تخيل) صورتي دوست كه ميدهد نشان
دادن نمايش براي مريم.ميشود خشكيده ثروت بدون تخيل و نيست "فضيلت فقر ، " ;اينكه نهايت
صورتي گل خودش براي ميكرد ، خرج ميداد او به رعنا كه را چكهايي بايد "صورتي دوست"
.ميآورد برايش سفر از دورانها همه پهلوان كه خيالياي سوغاتيهاي يا و ميخريد
را رعنا چكهاي ميتوانست او حضور با مريم و بود خوبي پولي منبع "صورتي دوست" بنابراين
!كند خرج شدن خرد و دغدغه بدون
يادداشت صفحات خواندن با خواننده و است خطي داستان سير.است روان و سليس "رعنا" زبان
"رعنا" در كه است نكتهاي خيال و واقعيت همعرضي اما.ميشود حوادث متوجه رعنا روزانه
دارد؟ وجود راستي به "صورتي دوست" آيا ;بپرسد خود از را سوالاتي تا ميكند مجاب را مخاطب
يا رعناست ، نجات براي مريم ميشنيد؟ تلفن پشت از را صورتي دوست صداي واقعا مريم آيا
يا كند؟ پيدا را صورتي دوست ميخواهد راستي به او ، آيا گريخته؟ شهرستان به كه خودش
نهايت در و كند؟ استفاده زندگياش ادامه براي رعنا ثروت از زيركانه ميخواهد مريم اينكه
پيش است رفته صورتي دوست ميكردم فكر بودم ، شده خيالاتي" ميشود؟ چه ميان اين در رعنا
- زدم زنگ كه بار آخرين - آخرش كه بود غصهدار و پريشان اينقدر رعنا صداي اما - او
تلفن پشت هم او.نداري خبر صورتي دوست از تو بگو خدا به را تو گفتم و شكستم را سكوت
".كرد گريه
شيوا
موضوعهاي دلپذير ، تصاوير روشن ، انديشههاي پايانناپذير منبع هنرها ، ميراث ;افسانهها
همين از جزيي نيز شرقي زن صبوري شايد و هستند ملتي هر نشانههاي و تمثيلها جالب ،
،"شيوا" داستان در روانيپور.درميآيد تصوير به "شيوا" داستان در كه باشد افسانهها
خواهانش كه ميكند كاري انجام به وادار را زن يك چگونه كه ميدهد نشان را اجتماعي شرايط
است طوري اتفاقات سير ولي گفته ، نه نميخواسته كه عشقي به هميشه شيوا مثال طور به.نيست
.ميكند عاشق زندگياش آخر به تا را او كه
از آنچه و آمده سرمان بر آنچه ادامه هستيم ، كشورمان تاريخ ادامه ما ، از كدام هر"
همان ادامه شيوا.نيست خودش ديگر حالا شيوا كه طور همان.كشيدهايم ديگران و خودمان
مرگ سوي به آن با و است اسير آن چنبره در حالا و گفت نه آن به سالها كه است عشقي
چيز همه ميخواهد كه زني ميشود ، آغاز فالگيري زن صحبتهاي با "شيوا" داستان ".ميرود
همين براي و نيست ايراني است ، غرب به متعلق كه غريبهاي.گويد فاش غريبهاي براي را
ما كه دليل اين به هم آن.بگويد او به را دلش حرف ميتواند فالگير زن كه است بودن غريبه
از حكايت شيوا.كنيم تمثيل ظاهرياش شكل از غير چيزي به را حقيقت ميكنيم سعي هميشه
اما.شدنها طرد كينه و كودكي سالهاي شدن خرد كينه.است كينه آن سرمنشا كه دارد عشقي
به مصائب و مشكلات با كه قدرتمند ميسازد زني شيوا از ميدهد انتقام بوي كه عشق همين
را كودكانهاش بازي شيوا و بود كوچك كه وقتي آن از اول ، همان از ميلاد"ميرود نبرد
تصاويري بسازد ، تصوير شيوا از عمر تمام براي كه بود كرده تلاش زمان آن از ميزد ، هم به
را آنها تا نباشد اينكه مگر نميگذارند ، شيوا براي چارهاي هيچ كه ماندني و جگرخراش
عشق نفي صورت به ابتدا ، در كه پارادوكسي دارد ، چشمگيري نمود تضاد ، "شيوا" در ".نبيند
هميشه انسان آيا كه ميرساند ذهن به را نكته اين و ميشود عميق عشقي به تبديل سپس و است
ندارد؟ را آوردنش دست به توان كه است چيزي خواهان
داستان كننده شروع ميتواند كدام هر كه سوالهايي علامت.است سوال علامت از پر داستان
دلخواهش زن شيوا از تا داده كشتن به هواپيما توسط را خود عمدا ميلاد آيا.باشد ديگري
زنده هم اگر ميلاد زيرا كند؟ چنگش اسير را شيوا حال هر در ميخواسته او يا و بسازد؟ را
عاشق خرمآباد كوههاي از شيوا"!برگشتي چك كلي با هم آن بود ، مالباخته مردي ميماند
هزار چند و چندين عمر طول به ايراني بود زني نبود ، شيوا درواقع برميگشت كه آن.برگشت
"...كشيدن رنج و دلدادگي براي بيپاياني صبوري با ديار ، اين ساله
حالات با كه زني (مدرنيسم و سنت از مخلوطي) روانشناسي ليسانس و فالگير است زني راوي ،
از او وجدان عذاب شايد ميكند ، تعريف ماري براي را وقايع نابخشودني وجداني عذاب و عصبي
زبان بر چيزي اما ميكرد پيشبيني را حوادث ميديد ، را وقايع كه ميگيرد سرچشمه آنجا
وجود آن در زمان شكست و است لايهلايه شيوا داستان روانپريش؟ بود زني يا و نميراند
سقوط به ميآيد گذشته از داستان سپس است ، دره به هواپيما سقوط داستان اصلي نقطه.دارد
.ميشود نزديك پايان به شيوا حالات كشيدن تصوير به با و ميرسد هواپيما
و لوس دختر آن هواپيما سقوط از پس كه ميدهد نشان داستانياش ، سير از غير داستان ،
آنيماي كوه ، از آمدن بالا از پس او شايد ميشود ، ديگري زن به تبديل چگونه يكدنده
عاشق شده ، عاشق شيوا حالا ميگيرد ، شكل ذهنش حقيقي مرد تصوير و ميكند پيدا را زمينياش
تكرار "هيچكس" به عشق ،"رعنا" داستان همانند "شيوا" در !خفته كوهها ميان در كه مردي
و ميشنود را تلفن زنگ صداي اما ندارد ، وجود كه است مردي منتظر شيوا پس اين از.ميشود
باور رعنا داستان صورتي مرد همانند را او شيوا ".برميگردم" ;كه ميگويد او به كسي
شيوا كه است تغيير اين با و گرفت شكل شيوا وجود در نو تولدي ميلاد ، مرگ با زيرا دارد ،
پاس را رفتهاش شوهر چكهاي رود ، مشكلات حل به تنه يك دهد ، ادامه زندگياش به ميتواند
.نكند درد پايش ديگر و بيايد بالا كوه از او كه باشد روزي منتظر و كند ،
1_ "تاريخ" درباره يادداشتهايي
گينزبورگ ناتاليا
افسري منوچهر:ترجمه
مورانته الزا جديد ، رمان*تاريخ درباره
به حتي نه و نيست من كار و كسب كه كنم صحبت منتقد عنوان به نه نميخواهم ،Elsa Morante
رمان اين به نويسنده يك جايگاه از ميپسندم دو هر اين جاي به معمولي ، خواننده عنوان
.بپردازم
نظر به كه است دراز سالياني اكنون گرچه ديگران ، براي شده نوشته است رماني تاريخ ،
ديگران فكر حتي كه است دراز ساليان.نميزند دل به چنگي ديگران براي كتاب نوشتن ميرسد
.دارند رسمي و راه چه و هستند كجا نيست معلوم ديگران اين زيرا شده ، هولانگيز نيز
شبانه كائنات دلهره ديگران ، با بيپايانشان فاصله با كافكا ، و بكت مانند شاعراني
از تهي كائنات اين وقتي اما.است انسان هويت بازگوكننده كه ميسازند ملا بر را پهناوري
سالهاي.نميماند باقي آن از چيزي حزنانگيز و بيهوده عظيم ، فلاكت جز باشد عظمت و شعر
را خود كمتر تا مينويسند مينويسند ، خودشان براي رمانهايي رماننويسان ، كه است سال
اما ميافتند ، ديگران براي نوشتن فكر به گاه البتهكنند احساس درمانده و بيكس و تنها
.ميافتند صرافت از زودي به و نشدهاند ساخته كار اين براي ميبرند پي كه نميگذرد ديري
را راستش اگر اما برانند ، عقب را خود اضطراب و هول تا مينويسند اول درجه در آنها
هنگام فقط و گرفته را گريبانشان بيماري يا لعنت طوق مانند بيپايان اندوه و غم بخواهيد
آغوش در تنگ را خود هراس و هول چنان نويسنده و برميدارد چهره از نقاب كه است نوشتن
چيزهايي دنبال خود ضمير در نوشتن ، حال در او ، .است نمانده فريادرسي ديگر انگار ميفشارد
را تنهايي پيله كه حالي در او ، باشد نداشته كردنشان لمس و بردن نام از ترسي كه ميگردد
در زيادي چيز پيميبرد زود چه ميكند ، نرم پنجه و دست ناشناخته جهانهاي با و كرده ترك
با را دوروبرش اشياي و مينگرد رعبانگيزي دلشوره با خويش مرزهاي به او.ندارد چنته
در زيرا است خشك ناخن اشيا با تماس در و ميكند لمس وسواسي و خورده گره سرد ، دستاني
احساس هم و ميشود مشمئز اشيا كردن لمس و بردن نام از.نميكند تعلق احساس چيزي به واقع
نفرت آن از خود ، دسترنج حاصل ستايش عين در او ، و دشوار است كاري زيرا ميكند ، بيجا غرور
دلهره ، مظهر ضرباهنگ اين.دارند دردناك و عصا به دست حزنانگيز ، ضرباهنگ او عبارات.دارد
براي كه مكانهايي.ميكشد دوش بر را روحش كاستيهاي و كژي بار و اوست تكبر و نكبت
زيرا سكنه ، از خالي عمدتا و بيچيزند و حقير ميگزيند بر رمانهايش اندام عرض صحنه
يك او رمان جولان عرصه تمام و است گريزان بشر ابنا از ميبرد قلم به دست كه هر امروز
به رماننويس وانگهي ، است ديوار يك نميدانم يا و گورستان يك يا و باغچه يك اتاق ،
بالش و دست و مانده باز تكلم از زبانش افتاده ديگران با كارش سرو هرگاه كرده حس تجربه
را نويسان روحرمان كاستيهاي و كژي از يك هيچ وقتي رماننويس ، عنوان به.است شده بسته
تكبر ، اشمئزاز ، از خبري هيچ رمان اين در.شدم شگفت در بياندازه نديدم ، تاريخ رمان در
نميخورد ، چشم به ضرباهنگ عبارات در.نيست فردي مرزهاي ترشي و تنگ و خود نكبت از نگراني
.شدهاند خرج ديگران براي فروتني ، و سخاوت با بيشتر ، چه هر دلبازي و دست با كلمات زيرا
بر من در تاريخ كه احساسي نيرومندترين و ژرفترين عادي ، خواننده نيز و نويسنده عنوان به
.است آن نويسنده به نسبت بيپايان قدرشناسي و ارج ميانگيزد ،
دنياهاي حصار يعني ديوارها ، و گورستانها يا باغچهها اتاقها ، اسارت در رماننويس ،
زمزمه ، صداي است ممكن گاه كه است ، رمانهايش آبشخور كه بار و بيبر و برهنه حقير ،
;باشد داشته را او پاره تكه دنياي يا دلهره بوي و رنگ كه بشنود آشنايي اصوات يا ضرباهنگ
تاريخ امروز نويسنده براي.نميكند دوا او از دردي شكننده بياندازه شادماني اين اما
آدمها ، از مملو چشماندازي زمانه ، دوره همين در زيرا است ، شورانگيزي و نو تجربه
از كه رماننويس.ميگشايد او روي پيش را بيحدومرز و رنگارنگ سرگذشتهاي و انديشهها
شستاش اكنون است ، غيرممكن كاري چنين روزگاري و روز چنين در كه داده سخن داد سالها
.است آمده زمين به آسمان ميپندارد لذا و شود ممكن ميتواند هم غيرممكن كه شده خبردار
درنده حيوان مانند شخص سوم از امروز نويسنده.شخص سوم روايت به است داستاني تاريخ ،
شخص اول قول از نوشتن عوض در.است خطرساز او ، ضمير شخص ، سوم كه ميداند او است ، گريزان
اما.دارد وجود راوي من هم تاريخ در.دارد شده تعريف مرزهاي زيرا است ، اطمينانبخش
راوي ، من زيرا ;تعيينكننده و مهم بخواهي تا ولي سطر دو يكي حد در هم آن نفهمي بفهمي ،
و مرتفع بسيار او چشمانداز.ميكند بازگو دنيا به نسبت را خود ديدگاه مرزبندي ، جاي به
نظر زير را زمين شكن و چين كوچكترين هم و دور افقهاي گستره زيرا است ، خاكي حال عين در
كره دورافتاده مخلوقات.نميشناسد مرزي و حد عمق در نه و طول در نه ديدگاه ، اين.دارد
زير را مرموزشان احوال و حال و ميكند تعقيب را رشدشان سير ميگزيند ، بر را خاكي
همه با ممات ، و حيات تيرهروزي ، و شادكامي ديدگاهي ، چنين منظر از.ميگذارد ذرهبين
نهاني قدرتهاي در كه مرگ ، در نه اما هست تباهي.دارند يكسان تابش متضادشان ، پرتوهاي
قياس در شوربختي.ميزنند رقم را فرودستان كشتار و نابودي شوربختي ، و مرگ كه تاريخ
چشم كه است آن از شديدتر انفجارش نورخيرهكننده حتي تا نيست ، ظلمات كام در سقوط شادكامي
از هزارهها عزيمت بليتس ، نام به سگي مرگ.باشد داشته را آن تحمل تاب قلب و ديدن تاب
آشغال ، پسرك گمشو ، " اوزپه نام به كودكي به خطاب داويد ناسزاهاي نينوتسو ، مرگ بزرگ ، اتاق
اما.ميآورد در صدا به خواننده گوش در را روزي تيره ناخوشايند زنگ "نكبتات سگ آن با
.نميپوشاند را ناپذيرش فنا عظمت و نميآيد بر شادماني نواز گوش آكوردهاي پس از زنگ اين
را حيات و شباب شادكامي ، پيكر كه است سهمناكي گزندهاي مرگ ، جنون ، بيماري ، تيرهروزي ،
در ترتيب اين به.نميكاهد حيات و شباب شادكامي ، عظمت از چيزي اما ساخته جريحهدار
به سگي ماده و اوزپه شورانگيز وگوهاي گفت.برابرند هم با حيوان و انسان تاريخ پيشگاه
فرزندانش و ايدوتسا دلچسب و گرم ارتباط ;مردهاش تولههاي از كردن ياد هنگام بلا ، نام
"درختي خيمه" زير شيمو و اوزپه با سگ ماده ونشر حشر لورنزو ، سن كوي در اوزپه و نيناريدو
.ميسازد غافلگير را ما كه دارد استنثايي هواي و حال چنان
:پينوشت
نيلوفر انتشارات نزد را آمادهسازي نهايي مراحل افسري منوچهر ترجمه به كتاب اين.*
.شد خواهد كتاب بازار روانه آينده پاييز در و ميگذراند
آماتوريسم رواج و ادبي نقد غيبت
چهلتن اميرحسن
در رساند ، مدد اطلاعرساني جريان تسريع به كه اخير ساله چند در مطبوعاتي فضاي توسعه
نخستين كه نشرياتي نيست معلوم.نداشت بر در ديگري نتيجه آماتوريسم رواج جز ادبيات حوزه
تصور چرا ميدانند ، شرايط تحليل و سياسي عرصه در خبررساني را خود وظيفه مهمترين و
ممكن آن از چشمپوشي كه است سابقهاي و سنت چنان صاحب ادبيات ، به صفحاتي اختصاص ميكنند
ادبيات نقش به جدي اعتقادي كه آنجا از اما است ارزش با خود نوبه به تصوري چنين.نيست
تا را ادبي صفحات كيفيت تخصص ، حد كمترين كارگيري به با و عريضه نبودن خالي براي ندارند ،
.ميدهند تقليل تكليف رفع مرز
فرستاد؟ قربانگاه به ميتوان كه است چيزي نخستين ادبيات آيا ژورناليسم بازار رونق در
فشار.پيوست وقوع به سال 57 حوش و حول در زودگذر نسبتا اما متفاوت ابعادي در وضعيت اين
اكثرا كه سفيد ، جلد پشت كتابهاي وفور.برد فرو محاق به را ادبيات نيز بار آن سياست
نشان توجه جديد قرن انسان به كه را داستاني و شعر بود ، شعاري و روزنامهاي سياستزده ،
اين نام به ديگري چيز هيچ معقول اما.فرستاد حاشيه به تجملاتي چيزي عنوان به ميداد
مرعوب و پركن دهان واژگان از استفاده با خصوص به - آن جاي به يا نشد جعل ادبيات
.نگرفت قرار - ميگذارد اختيار در جديد نقد كه كنندهاي
شعر - ادبيات از خاصي نوع اجتماعي فضاي رونق با كه است داشته سابقه البته هم آن از پيش
در اما.رساند آتش روز هيجانات معركه به حتي و كند خود جولانگاه را عرصه - داستان و
انسان روح تعالي جز خود موقر وضعيت در ادبيات شاخه مهمترين كه ما جامعه امروز شرايط
آن نيست ، قائل خود براي وظيفهاي زيبايي مفهوم گسترش و رواج طريق از هم آن معاصر مضطرب
و بياعتنايي نهايت در لاجرم.ندارد بروز براي زمينهاي و نيزمحملي ادبيات از خاص نوع
شيوه نيز اين آيا.ميشود داده قرار ادبيات جاي به بنجلي و بيمايه چيز هر بدسليقگي
برخوردار سابقه قرن يك از دستكم مملكت اين در كه است چيزي آن با رويارويي براي ديگري
ميگويند؟ فارسي جديد ادبيات آن به و است
كتاب حوزه نصيب كه گوناگوني منافع عليرغم نشر عرصه در دولتي گوناگون يارانههاي پرداخت
هر انتشار بودن سودآور" عبارت در ميتوان را آن كه بوده همراه عارضهاي با است كرده
.كرد خلاصه "هنري بضاعت از حدي هر با داستاني كتاب
كه هستند تريبونهايي متقاضي آنها.است آورده پديد را نويسندگان از سيلي سياست اين
در تمام دلبازي و دست با اخير ساله چهار سه جديدالانتشار روزنامههاي ادبي صفحات
از نقد غيبت است كرده تبديل جدي مشكل يك به را اتفاق اين آنچه.ميگذارند اختيارشان
نااصل از را اصل و ميكند معين را چيزها حدود كه است "نقد" اين.است معاصر ادبيات
.بازميشناسد
سخن سايت از برگرفته
هيچ ديگر و فرهنگ
گلشيري سيامك
در.مييابد پايان ماه آبان و 14 ميشود آغاز ماه آبان روز 6 از كتاب هفته دوره دهمين
غير و دولتي نهادهاي سوي از كتابخواني ترويج بهمنظور بسياري طرحهاي اخير سالهاي
كتاب گذشته از بيشتر كسي نيز طرحها اين وجود با ميرسد بهنظر اما است شده ارائه دولتي
:ميخوانيد اينباره در را گلشيري سيامك يادداشت.نميخواند
* * *
.اينها از بيشتر حتي يا كرد ترويج سال دو يا سال يك عرض در بشود كه نيست چيزي كتابخواني
نياز مثل درست كنند ، درك را مطالعه ضرورت اينكه يعني آموخت ، مردم به را آن فرهنگ بايد
درك اين به بايد.كرده پيدا رواج مردم ميان غرب در كه چيزي پوشيدن ، لباس و خوردن غذا به
پيدا را انسان ظاهر فقط انسان آن ، بدون.است روح غذاي كردن ، مطالعه خواندن ، كه برسند
.زد حرف شعر و داستان و رمان درباره ما ، كار حوزه در و كتاب درباره ميشود خيلي.ميكند
بايد كه نيست شكي.است كتابخواني ترويج راههاي دارد ، اهميت همه از بيشتر كه چيزي اما
.دبيرستان چه و راهنمايي چه دبستان ، چه نميكند ، فرقي.مدارس سراغ رفت همه از پيش
بعد انسانها كه است طبيعي.كرد تربيت خلاق ذهن آموخت ، را مطالعه فرهنگ بايد كه آنجاست
خيل با حاضر حال در.ميدهند دست از را عاداتشان دير خيلي سالها اين گذراندن از
اين با بارها من.نخواندهاند زندگيشان در رمان يك حتي شايد كه هستيم روبهرو جوانهايي
چه ميكند؟ اضافه ما به چيزي چه مثلا ;بخوانيم كتاب اصلا چرا كه شدهام مواجه سوال
آخر ترم سينما ، كارگرداني دانشجوي يك از من را آخر جمله اين ميكند؟ دوا ما از دردي
خوب شعراي و نويسندگان اسم حتي جوانها اين از خيلي.ساخته هم فيلم حتي آدم ، اين.شنيدم
خيلي و تولدشان تاريخ با فوتباليستها اسم همهشان كه حالي در نشنيدهاند هم را معاصر
فوتباليستها اسم آدم كه است بد بگويم نميخواهم.برند از را زندگيشان از ديگر چيزهاي
و شعرا و نويسندگان اسم هم قدر همين آيا اما باشد ، حفظ از تولدشان تاريخ با را
حالا.اينهاست همه از خالي ما ، مدارس ما ، تلويزيون ميشنوند؟ را معاصر انديشمندان
معاصرين اين از چيزي هم دانشگاه اساتيد حتي و معلمان از خيلي حتي هيچ ، كه شاگردان
در.است كلاسيك ادبيات به محدود فقط و فقط آنها دانش.نشنيدهاند و نخواندهاند
ادبيات از خبري ميخوانند ، ادبيات تخصصي طور به كه رشتههايي در حتي ما ، دانشگاههاي
به نشود ، برطرف حرف ، حد در نه و جدي ، طور به اساسي مشكل اين كه زماني تا.نيست معاصر
كنم اضافه هم را اين نيست بد آخر درشد نخواهد افزوده جامعه در كتابخوان اندك جمعيت
دارد ، وجود معاصر ادبيات راه سر بر غيرعمد يا عمد به كه موانعي تمام با اينها ، همه با كه
كه رماني يا داستان همين درميآيد ، نسخه دوهزار يا هزار در كه شعري همين تيراژ ، همين
را دوره اين زبان و انديشه فرهنگ ، همينها درميآيد ، نسخه هزار سه يا هزار دو در
.هيچ ديگر و ميسازد
|