ميخندد كه مردي
مجابي2ازجواد ،"بم بربام"منظومه با ساعتي
ريزه داستان
غوطهور جسدهاي
صلحنميكنند جمعي سرنوشت با محمود قهرمانان
ميخندد كه مردي
سحابي مهدي با گو گفتو
خرمي يزداني مهدي
جمله حتي يا كلمهو ترجمه واحد چون است هجوي حرف باشد كلمه به كلمه بايد ترجمه اينكه
پروست يعني مولف خود به باشم وفادار خواننده به آنكه از بيشتر پروست ترجمه در نيست
بودهام وفادار
پروست ، مارسل رمان جلد روي مينشيند ميرود ، ذهنت.است ادبي دوره يك تداعي سحابي نام
از غبطه شايد و وحشت هول ، به را تو طولاني ، تداعي اين...و سيلونه فوئنتس ، كالوينو ،
شده متولد قزوين در سال 1322 به سحابي مهديبگذريم...آخر در و ميكشاند داستان جهان
دانشگاه تزئيني هنرهاي دانشكده وارد البرز دبيرستان در رياضي ديپلم اخذ از پس او.است
رم زيباي هنرهاي دانشكده در سحابي را روال اين.ميكند رها تمام نيمه را شدهآن تهران
و ايتاليايي فرانسه ، زبان سه به او !ميماند باقي نيمهكاره تحصيلاتش و داده انجام نيز
كشور دو اين در را فرانسه و ايتاليايي زبانهاي":ميگويد سحابي.دارد تسلط انگليسي
مترجم سال شش.گرفتم ياد زندگي با گامبهگام و دبيرستان دوره از را انگليسي ولي آموختم
".بگيرم فرا را آن عمل در شد موجب زبان اين به نياز همچنين و بودن كيهان روزنامه
هوشمندزاده پيمان:عكس
و ديواري نقاشي":ميشود چاپ و ترجمه سال 52 در ايتاليايي زبان از سحابي كتاب نخستين
صرف را خود فعاليت عمده.ميكند منتشر را كتاب اين سالگي سي در سحابي "مكزيك انقلاب
يك كه سحابي كتاب اين از بعد.بود كرده روزنامهها براي هنري نقد نوشتن و اخبار ترجمه
يعني كتابش دومين و گرفته پي روزانه و دائمي صورت به را ترجمه هست ، نيز حرفهاي نقاش
اين":ميگويد او.ميفرستد بازار به اميركبير نشر توسط سال 54 در را مختار وزير مرگ
منتشر روزنامه در پاورقي صورت به ابتدا كه بود من به پيشنهادي آثار معدود جزو كتاب
نويسنده سيلونه اينياتسيو ".شود چاپ تجديد اميدوارم و است خوبي بسيار اثر كتاب ، .ميشد
به ايران در را مثبتي بازتاب قاضي محمد ترجمه به "شراب و نان" معروف رمان.است محبوبي
محبوبيت نيز كتابخوان عام قشر بين بودنش ايدئولوژيك تمام با كتاب كه طوري به آورد وجود
است شراب و نان ادامه نوعي به كه را برف زير دانه رمان سال 56 در سحابي مهدي.يافت
:مينمايد منتشر راستا اين در سحابي را ديكتاتورها مكتب و اضطراري خروج و ميكند ترجمه
من مورد در":ميگويد خود ترجمه انگيزه درباره سحابي معترض ، نويسنده يك از كتاب سه
يك با من.نيستند كتاب انتخاب بر دليلي...و سياسي اجتماعي ، انگيزههاي و جريانها
ميكنم انتخاب خود دروني نقطهنظرهاي براساس را كتابهايم غريزيتر شايد و عامتر نگاه
اتفاقا.باشد من براي كتابي ترجمه انگيزه نميتواند سياسي جو يا و اهرم كنش ، هيچ و
يا و ندارد را شراب و نان گرايشهاي سيلونه كه شده نوشته دورهاي در برف دانهريز رمان
انتخاب بر عجيبي اعتقاد سحابي ".است سياسي رمان يك از فراتر چيزي ديكتاتورها مكتب
بيروني انگيزههاي و ايسمها از فراتر رابطهاي آثارش با او.دارد فيالبداهه و غريزي
با من":ميگويد او.ميداند ارزشمندتر نتيجه در و درونيتر را اصل اين و ميكند طرح را
سياست ، نه و ادبيات زاويه از سيلونه ، به من ديد و ندارم رابطهاي حسابگريها نوع اين
دفاع مولفه اين از و ميچربد سياسيام جنبه بر من شخصيت ادبي و هنري جنبهاست بوده
بعدي كتاب ".دارد بيشتري بسيار اهميت هنرمند و نويسنده براي ميكنم فكر چون ميكنم
سال 61 در نخست چاپ "ميميرند همه":است دوبوار سيمون از متفاوت و جذاب رماني سحابي ،
نويسندهاي و متفكر كه دوبوار.ميكند منتشر سال 78 در تنوير نشر را سوم چاپ و (نو نشر)
به و كرده كمرنگ را خاطرات مانيفستهاي و دوم جنس دغدغههاي رمان اين در بوده جنجالي
گمنام هم فرانسه خود در چاپ اول سالهاي در كتاب.ميپردازد زندگي عنوان به روايت
امروزه كتاب اين":ميگويد سحابي.ميكند ايجاد را خود بازتاب دهه چند از بعد و ميماند
شخصيت.سياسي امر وراي اجتماعي امر يافته ، جديدي معني كرده سپري سياست كه خاصي شرايط با
زد رقم را ما سرنوشت سياسي جريانهاي سرعت گذشت كه دهههايي در.بود جالب من براي كتاب
با اينكه ديگر جالب نكته.است جذاب بسيار نشسته مختلف جريانهاي اين كنار كه آدم اين و
ترجمه را كتاب من كه زماني و دارد هم تاريخي سنديت اثر كتاب ، انساني و عاطفي قالب وجود
سحابي ".داد مثبت جواب عاطفي دغدغه و سياسي جريانهاي سرعت يعني من نياز دو هر به كردم
و (چاپ تجديد) مزدك:ميفرستد بازار به نيز را ديگر كتاب دو ميميرند ، همه ترجمه از بعد
شوروي آرمانخواه و قهرمانپرور تيپ از نمونهاي رمان اين.فادايف نوشته جوان گارد رمان
ترجمه دوره اين از سحابي آثار مهمترين.داشت زيادي طرفداران خودش دوره در كه بود
چهل دهه در كه آن بااست رفته دست از زمان جستوجوي ترجمه آن اوج كه دورهاي.ميشوند
شناخته چندان هنوز كالوينو ايتالو بود كرده معرفي ايران ادبيات به را كالوينو محصص بهمن
بارون" يعني آثارش زيباترين از يكي و ميرود نويسنده اين سراغ به سحابي.نبود شده
من گرايش چند به كه است نويسندهاي كالوينو":ميگويد او.ميكند ترجمه را "درختنشين
ممتنع و سهل مولفه اين.ميشود ديده آثارش در كه آزادگي روح دوم تخيل ، يك ميدهد ، جواب
در بسيار كه است هنرمنداني تيپ آن از كالوينو واقع در ميشود ، كميابتر هم روز به روز
جذب مرا هميشه كالوينو ويژگي ايننميگيرد جدي را دنيا حال عين در اما است جدي خود كار
مقبولترين از يكي خاصش طنز و آزاده روح به توجه با را كالوينو سحابي ".است كرده
شده چاپ تجديد سالها از پس او ترجمه با درختنشين بارون.ميداند خود زندگي نويسندگان
از بعد.كردهاند تكميل را او تريلوژي شده شقه ويكنت و ناموجود شواليه دركنار و است
نويسنده اين آثار مترجم اولين سحابي واقع در.است سحابي انتخاب فوئنتس كارلوس كالوينو ،
دهه 60 در فوئنتس پيچيده رمان اين.تندر نشر سال 1363 "كروز آرتميو مرگ":است ايران در
از كابوس.كند تشويق آن ترجمه به را سحابي چون مترجمي بتواند كه بود تازه و نو قدر آن
را آئورا كوثري عبدالله كتاب اين چاپ از بعد.آدمها و خاطرات لحظات ، تداعي و مرگ لحظات
كه كتابهايي كنيد ، دقت اگر":ميگويد سحابي.ميفرستد بازار به ناشر همين توسط و ترجمه
بوده ناشناس نسبتا آثار اين نويسنده - دارند 1 ويژگي دو كردهام ترجمه من حال به تا
رمان هم فوئنتس كتاب.دارند فرمي پيچيدگيهاي حدودي تا كتابها - 2(ايران در) است
كه را استتيك جنبه آن و ميشود روايت آغاز به پايان از كه باروك اثر يك است ، پيچيدهاي
دارم كه كتابهايي بقيه و بارون آرتميوكروز ، مرگ دادهاند ، جاي خود در ميپسندد نقاش يك
عرف از خارج حدودي تا و ميزنند مدرنيسم به نوكي.دارند را ويژگي اين حدودي تا كدام هر
سنت و فرانسوي سنت يعني جهان ادبيات اصلي سنت دو و جريان دو از سحابي ".هستند
خود امروزه كه ميشود جرياني معرف او فوئنتس ترجمه با است ، كرده ترجمه كتاب ايتاليايي
من خب ، ":ميدهد توضيح او.است گرفته قرار كهن سنت دو اين كنار در درخشان سنتي عنوان به
بيشتر شايد داشتم اشراف هم اسپانيولي به اگر و ميدانستم را ايتاليايي و فرانسه زبان دو
كردهام ترجمه را فوئنتس كتاب همين فقط من چون ضمن درميپرداختم لاتين آمريكاي به
بايد هم باز.رفتهام ديگري سنت سراغ به و كردهام دنبال را جرياني بگوييم نميتوانيم
وارد بايد من كه تفكر اين به و است خودم ميل و سليقه براساس من انتخابهاي تمام:بگويم
بسيار و بديهي امري من براي ترجمه.ندارم علاقهاي دهم ادامه را آن و شده جريان يك
زمره در هم كلاسيك رمان اين شياشا لئوناردو نوشته مرداب در توفان "است فيالبداهه
رهايش سپس و كرده معرفي را ناشناختهاي نويسنده او هم باز و است سحابي آثار مهمترين
و نميآيد خوش ايراني مترجمان مذاق به محور روايت و سادهنويس نويسنده اين.ميكند
سليقه براي شايد نويسنده اين":ميگويد سحابي.نميشود ترجمه ايتاليا در شهرتش عليرغم
ديگر نكته است ، شده تبديل فيلم به آثارش بيشتر هم دليل همين به.باشد ساده زيادي ما
مسائل به پرداختن و بودن اجتماعي عين در و است بيشعاري هنرمند نويسنده ، اين اينكه
بسيار زبان علت به اين شايد.نيست محبوبي نويسنده ايران در سيسيل جزيره و مافيا
شياشا و ميدهد بهتري جواب زبان رنگ و آب و پيچش به ايراني خواننده.باشد او بيپيرايه
".نميآيد نظر به جذاب خيلي جهت اين از
را آن سال 80 در نگاه نشر و ميشود منتشر نيما نشر كوشش به سال 65 در مرداب در توفان
با بارها ميكنند دنبال را ادبيات آكادميكتر شايد و جديتر كه كساني.ميكند چاپ تجديد
ديدي از كه رماني.كردهاند برخورد "بزرگ مون" يعني مشهورش رمان تك و فورنيه آلن نام
تحت پروست مارسل و ميستايد را آن دوبوار سيمون.بود ادبيات در شعر - رمان جريان آغاز
كتابسراي كوشش به مون من ، دوست:عنوان تحت سال 68 در كتاب نخست چاپ.است كتاب اين تاثير
نشر توسط و سال 81 در ميآيد حساب به هم جديد ويرايش يك كه دوم چاپ اما شد ، انجام بابل
كتاب انتخاب باب در كه ملاحظاتي هر":ميگويد سحابي (بزرگ مون) است شده منتشر مركز
صدق كتاب اين مورد در..و مذهب اجتماع ، سياسي ، جو مدرنيسم ، از اعم باشيم داشته
بيزماني اين.عجين من سليقه با كاملا و است زمان از بيرون واقع در كتاب اين نميكند ،
روز جريانهاي از خارج.كردهام لحاظ كتابها ترجمه در من كه بوده مولفههايي از يكي
در عاطفي شدت به رمان اين ".است ادبيات عنصر اساسيترين بيزماني معتقدم چون.بودن
را آن روايي زمان رمان كودكانه و سرد فضاي كه بهطوري است بوده نوآوري نوعي خود دوره
بزرگي به اعتقادي نه بزرگ آدمهاي و بزرگ نويسندگان":ميگويد سحابي.است كرده مخدوش
شايد و بزرگ آثار عناصر از يكي.كردهاند فرياد را بزرگي اين نه و داشتهاند آثارشان
اين.بيادعا كتابي.است جور همين دقيقا كتاب اين.است گمنامي و فروتني آن اوليه عنصر
بوده طبيعي آثار اين زايمان يا شدهاند نوشته اتفاقي گويا كه است آثاري دست آن از كتاب
تاريخ و ادبيات با آثار اين پيوند دليل همين به.است بوده بيادعا مولف خود انگيزه يا و
يعني ايتاليايي عجيب نويسنده يك نوشته ارباب.بابا.آب رمان ".است عميقتر خودشان زمان
و شده ترجمه پروست از قبل و بزرگ مون از بعد عاطفي هم باز و كلاسيك رمان اين.است دلدا
.ميشود چاپ تجديد سال 81 در
كردن تورق را او كتاب ترجمه و است سخت نوشتن پروست درباره:رفته دست از زمان جستوجوي
ميپردازد پروست ترجمه به را ماه دو و سال ده سحابيروحي و دروني عرقريزي يك به ايمان
.ميكند منتشر و كرده تمام را كتاب فاضلمابانه ، انتقادهاي تنگنظريها ، عليرغم و
بايد من":ميگويد سحابي.دارد خاصي و كم بسيار خواننده هم فرانسه خود در كه كتابي
داشتم علاقه دورهاي از بعد ناخواه خواه و نبودهام پروست اسطوره تاثير تحت كه بگويم
دليل دو به را كتاب اين واقع در.است غريزي و طبيعي كاملا اين و كنم ترجمه را مهمي كار
سوابقش و ظاهر عليرغم هم كتاب اينمن خود آمادگي - و 2 آن خالي جاي - كردم1 ترجمه
را مخاطب جرات كه است رماني..جستوجو ".است ناشناس نويسندهاي از ناشناس كتابي
رمان اينزدهايم حرف دربارهاش باشيم خوانده را كتاب آنكه از بيشتر نوعي به.ميطلبد
بعد.ميكند منتشر را جلد هر تدريج به و ميگيرد دست دهه 60 پاياني سالهاي در سحابي را
مركز نشر ناشر ، .ميآيد بازار به جديد چاپ با كتاب و كرده جديد ويرايشي ترجمه ، پايان از
شوخي دوره آن در":ميگويد او.است رسيده چاپ شش به امسال تا كتاب اينكه جالب و است
چرا پرسيدند اورست فاتح ازباشد درست ميكنم فكر كه داشتم كتاب اين ترجمه درباره خاصي
هم پروست مورد در واقعيت رفتيم ، بالا آن از هم ما بود اورست:گفت كردي فتح را كوه اين
مناسبي زمان هم ، كتاب ترجمه زمان !كردم هم من كرد ترجمه ميشد كه بود كتابي.است همين
آمادگي با من دهه 50 ، زده سياست جو نه بود ، حاكم چهل و سي دهههاي آشفتگي و شور نه بود ،
سال 77 در آن آخر جلد و سال 68 در كتاب نخست جلد ".كردم شروع را كتاب ترجمه نظر هر از
.است متن بودن ترجمه قابل غير يعني قديمي حكم يك به پاسخي سحابي ترجمه ميشود منتشر
ژيلبرت ، مارسل ، :مانند اسطورهاي آدمهاي لحن بازآفريني براي تلاش و زبان دروني ريتم
را خود باروك هواي و حال رمان تا شده موجب پرسوناژها از ديگر بسياري و دوشارلوس اودت ،
صفحه اندي و هزار چهار پروست ، ترجمهپذيري اثبات در من":ميگويد سحابي.كند پيدا
قبول شفاهي.بنويسند فرمايششان اثبات در صفحهاي سه دو كنند لطف مدعي دوستان !نوشتهام
كه است گونهاي به اصلي متن در پروست مارسل جملات ساختار نوع ".است راحتي كار چون نيست
ساختار وجود با كه روايي تكنيك يك ميشود ، مواجه صفحهاي چند جملات با خواننده گاهي
تا شده موفق سحابي مهدي.دارد زماني سيلان حس ايجاد براي مستقيمي تاثير رمان ، شاعرانه
كه فارسي بلند جملات.كند ترجمه فارسي به تا كرده درك پروست جملات در را حس نوع اين
اين من تلاش بزرگترين":ميگويد او.است داشته همراه به را متعددي سختيهاي مترجم براي
و ريتم نوع اين ".نشكنم را بود اثر روايي كنش مهمترين واقع در كه پروستي جمله كه بود
آن به فارسي زبان در طولاني جملات و ميشود ديده كمتر فارسي در كه است گونهاي به بافت
از استفاده":ميگويد سحابي.بازميگردد ما شعري ذهنيت به شايد اين.ندارد وجود صورت
باز شعري باورهاي يعني مردم اين ذهني سابقه به دقيقا پارسي زبان در كوتاه جملات
اين اما داريم عادت كوتاه جمله به بنابراين.است شعر هم اصلي بياني وسيله چونميگردد
چه گذشته اين ازنميفهميم را آنها يا و نداريم بلند جملات ما كه نيست معني بدين نظر
زبانها همه مانند فارسي بسازد؟ بلند جمله نميتواند فارسي زبان كه دارد وجود حكمي
!ميكند عادت چيزي هر به كه است ملتي زبان است ، پويايي بسيار زبان ضمن در دارد امكانات
يك از فراتر پروست ، مارسل زبان واقع در ".كند پيدا عادت هم بلند جمله به ميتواند و
پيچيدن ، حال در دائما كه ميگيرند نشات ذهنيتي از بلند بسيار جملات اين است فرمي بازي
:ميگويد سحابي.رمان مرگ يعني زبان اين شكستن بنابراين.است خود تصاوير بسط و تداعي
.كرد خرد را آنها نبايد و دادهاند تشكيل را اثر اصلي بافت رمان درون جملات واقع در"
اصلي ريتم و درازي داشتن نگاه است ، صورت اين به هم فرانسه در كه اثر شدن مشكل شايد
به نوزدهم قرن اواخر فرانسه زبان كه متن ترجمه فرايند ضمن در.است بوده من توسط جملات
بر سحابي ".است كرده مشكلتر را اثر خود ، ميكند ، تبديل را بيست قرن اواخر فارسي زبان
و پيچيده رمان اين.ميگردد باز اثر ذات به جستوجو رمان بودن مشكل كه است عقيده اين
اين ميگويند افرادي":ميگويد او.بماند باقي هم صورت همين به بايد و شده نوشته مشكل
يك كتاب اين.است دشوار متن اينكه براي:گفت بايد پاسخ در نميفهميم خوب را جملات
است آن نابودي و تخريب با مساوي آن ساختار و زبان كردن ساده و است دروني سفرنامه
اين انتقال در كه است معتقد مترجم ".ندارد ترجمه به ربطي كتاب بودن مشكل بنابراين
در حتي و نيست همهخواني كتاب پروست رمان.است بوده موفق فارسي زبان به پيچيده وضعيت
را كتاب اين همه كه ندارد وجود حكمي و دليل بنابراين دارد اندكي مخاطب هم فرانسه خود
ذات خاطر به كه است نظر اين بر و است معتقد كتابي هر ساله چند ويرايش به او.بخوانند
دليل به سحابي.كرد ويرايش و ترجمه دوباره مدتي از بعد بايد را كتابي هر زبان پويايي
ديگر ، طرف از فارسي زبان تحول سرعت و طرف يك از رفته دست از زمان جستوجوي دروني روح
مانند آدمهايي لحن درباره.ميانگارد واجب را آينده سالهاي در كتاب اين دوباره ترجمه
پاسخ او.ميكند صحبت "ترجمهاي" واقع در و اغراقآميز كمي اينكه و ميپرسم شارلوس دو
در را تاريخ يك كه هستند آدمهايي دوشارلوس مخصوصا و رمان اشراف":ميدهد جالبي
با من و دارند پرشكوهي و بزرگ دنياي ايراني شازدههاي برعكس و ميكنند جاري كلامشان
تداعيهاي و اشارهها از مملو كه را زبان اين كردم سعي پروست و متن به وفاداري به توجه
از خون وقتي كه است شخصيتي دوشارلوس.كنم بازآفريني است...و انساني اخلاقي ، تاريخي ،
علاوه سحابي واقع در "!ديد ميتوان آن در را اشرافيت تاريخ سال هزار گويا ميآيد دماغش
موجب توجه اين.دارد توجه نيز متن روايتهاي و گفتهها در پنهان تاريخ به متن ترجمه بر
مورد در او.است لازم و موثر بسيار اثر خوانش در كه شده جلد هر آخر در پانوشت دهها
بايد ترجمه اينكه":ميگويد دارد طرفداراني ايران در هم هنوز كه كلاسيك ترجمه تئوريهاي
متن خود بلكه.نيست جمله حتي يا و كلمه ترجمه واحد چون.است هجوي حرف باشد كلمه به كلمه
به وفاداري حرفها اين تمام با كه بگويم را اين ميشود ترجمه متن حال در جمله هر و است
خود به باشم وفادار خواننده به آنكه از بيشتر پروست ترجمه در من.است واجبي بحث متن
.ميداند پروستي داستان نوع خاطر به را كنش اين سحابي ".بودهام وفادار پروست يعني مولف
مترجم ، دست به گرهها اين شدن باز بنابراين شده بنا ظريفي جزييات با كه عظيم قصهاي
از واجبتر و مهمتر را پروست به وفاداري سحابي نظر بنابراين.است پروست متن نابودي
سنتي و محدود زبان با نميتوان":ميگويد مثال بهطور.ميداند مخاطب به بودن وفادار
در گفتهها ".كرد بازآفريني را دوشارلوس مثل كسي چندبعدي و فخيم زبان ايراني شازدههاي
ديگر بحثي در را آنها كل اميدوارم كه دارد جالبي صحبتهاي سحابي و است بسيار پروست مورد
بازار به نيز را ديگر كتاب چند سحابي پروست ، رمان چاپ و ترجمه از بعدكنم ارائه
آخرين...و (فلوبر گوستاو) "احساسات تربيت" ،(پروست) "روزها و خويشها".ميفرستد
:دلوكا اري.است ايتاليايي معاصر و (ايران در) ناشناخته نويسنده يك از رماني او كتاب
.است مركز نشر هم كتاب ناشر "خدا كوه"
.بود (مترجم و نقاش) سحابي مهدي با طولاني گپ يك از تلخيصي فشرده گزارش اين:پايان در
.كردم ملاقات چوبينش پرندههاي ميان در آريا ، گالري در نمايشگاهش تازهترين در را او
...مثل نميگيرد جدي بودن ، جدي عين در را دنيا كه شوخ مردي
مجابي2ازجواد ،"بم بربام"منظومه با ساعتي
بهبهاني سيمين
"خرمن سوخته كشتكار فسفري رنج از ستارههايي" ،"ميپايي را ستارهها شب هر" كه تو اما و
اين با كه ميگرفتي كار به آن به نزديك يا "سوختگان استخوان" به شبيه چيزي كاش اي ،
.مياندازد وسوسه به مرا استخوان لفظ كمبود "فسفري رنج"
.ميافروزد چراغ" ايران يا بم يا زن باز
"ميجوشد نفت بوي و آبي دود در سرخي اشگ
بازوان در را او تيره و تلخ اندام شيري ، راه" "بم كهنه آسمان طارمي روي" آنگاه و
راه كشيدگي جهت متوجه نادرست ، يا درست قسمت ، اين از من برداشت"ميپوشد نقرهايش
به چنين شعرت در نياگاه يا داشتهاي اشاراتي چنين تو نميدانم.جنوب و شمال:شيريست
يكسر و ميدهد نشان را شمالي همسايه سر يك كه سر دو پيكاني:شيري راهاست آمده وضوح
.را جنوبي همسايه
من براي "تو مشكوي خلوت كجاست" "گيسويت كنگره كجاست اكنون":بنگريم را بم ويرانه حالا
رفتارت ، رويت ، بازوانت ، " آن ، ادامه در كه ، "مشكويت خلوت كجاست" بخوانم كه است خوشآيندتر
.ميكند الزام را كوچك تغيير اين "بويت
"خرابات خنبهاي پاي در عمر ، تخمير" عيني تغيير پي در
در و ;ميافتم منوچهري "رز دختر" ياد به ،"ميرود فراتر خود اندام از كه دوشيزهاي" و
ميشد ، بدل كهكشان به "سحابي يك" كه داشتم آن دوستتر پاره ، اين
كه ذرهايست اين":گونه بدين
."دارد كهكشان رفتار
دارد؟ خود با را دو هر فنا و دوام كه آميزشيست از نمادي آيا "مادينه -نر باشكوه تنديس"
يا خويي ، دوگانه و "فروديت هرما" خاص منش بر اشارتيست آيا فرد؟ فناي و نسل دوام
تكيه بيشتر نخستين مفهوم بر دارد؟ آغوش در را "ديونيسوس" كه "هرم" تصوير بر اشارتيست
.رست نخواهم نيز سومين و دومين وسوسه از تكيه اين با اما ميكنم ،
ميرسم ، "فرمانروا روبه ديوار دو و" "مردم روبه ديوار يك" به كه هنگامي ادامه ، در
ميترسد كه است قدرت رسم اين" مصرعهاي
علت به را ، "ميترساند پس
.نميپسندم ميكند ، نزديك تحليلي مقاله يك از قسمتي به را شعر از قسمت اين كه صراحتي
سياحان":پاره در آن پي در و ميشد ، حذف يا گرفته باز آن از صراحت اين كاش اي
خوف پلههاي از
اسف
"...استهزا
نوشتار ، هندسي شكل است ، بهتر "ميآيند پايين" "ميروند بالا" جاي به كه ميرسد نظرم به
حالت به گوش در نيز آهنگ و دارد اشارت پستي به نيز مفهوم و ميكند تداعي را آمدن پايين
به ميرسند ، قديم به" - داشتي قبول اگر - تغيير ، اين پي در آنگاه و.مينشيند فرود
براي را "شدن بر" آنگاه و جست سود "دخمهها" از "ابرها" واژه جاي به ميتوان "ابرها
جهان اميدهاي همه نماد كه كودك داد ، تخصيص تنهايي ، به برميشود ، رويا پلكان از كه كودك
تركيده انار رنگ را آن سادگي به او و ميبيند او چهره بر را "خون پشنگ" مادر و است
لهيده انارهاي و.ميشود تصوير خوبي به مفاهيم اين در كودكان جسارت و جرات و ميداند
.ديديم كه سان آن - دلترند پر تركاندن در كودكان و بتركند بايد
معامله در فاحشي غبن چه و نور ، الماس درخشش و بركنده چشمهاي طبق مقايسه بعد ، كمي
.هست
كه آنجا تا زند سردار پاسخ پوسيده ، جمجمههاي با "كودكان خوشبوي زلف گفتوگوي در" سپس
باشي ، نيامده بايد" ميگويد
"است مطمئنتر اين
.كنيم برداشت خود فكر با را باقي ما و كودك بگذار.ميرسد كافي نظرم به مطلب
ناگهان كه "هيچ" باد ميگويد مادر جواب در كه كودك پاسخ.است هيچ از صحبت بعد كمي
نور درياي"
"ميتابد سوخته پردههاي پشت از
كه هم چندان كه برميدارد فرياد خفه صداي به آن غاصب يا است هيچ راستي به آيا اين
.افكندم نظر روشني اين بر بركندم پسر چشم اگر من كه چرا نبود ، "هيچ" ميپنداري
چرخ گردش:كرد تصوير نميشد اين از بهتر را زمانيان بيتفاوتي و زمان پوچي ادامه ، در
حشيش از شده پر چپق آنگاه.كل و جزء از آميزهاي و ماه و آفتاب چرخ گردش و كودك سيمي
سرانجام و آن مداوم سايش و آسيا سنگي لثههاي و ولنگاري ، آفتاب در نشسته پيرمردي نسيان
كارند ، در فلك و خورشيد و مه و باد و ابر":كه مفهوم در متضاد بهگونهاي بيت اين تداعي
.تصاوير از سرشار اما "..ناني تو تا
من ، تعبير به "ميجويد سنبلهها و سكهها از سرپناهي دوشيزه نگاه":ميخوانيم پيشتر
سنبلهها بگوييم آنكه مگر ميكنند گراني سخت مقام اين در سكهها كه ،"سنبله و ساقهها"
و گياه زيبا چه آنگاه نيست ، توهم اين به نيازي كه ميشوند ، بدل سكهها به بازار در
در تبدل اين نظير و.وريد گياه تن در و ميرويد آوند جانور تن در ;ميشوند يكي جانور
.باشد وجود وحدت فلسفه از اشارتي و نمادي شايد و.جاي جاي ميشود ، بازديده منظومه اين
ريزه داستان
كاش
گلي دسته.كردم نگاه را بيرون اتوبوس شيشه از.ميشد سبز زودتر كاش:گفت من كناري نفر
كاش:ميگفت خود با شايد زيرلب.ميچرخيد ماشينها بين و داشت بغل در سرخ گلهاي از
.ميماند قرمز هميشه
چراغي مرتضي
خاطره
".بفرماييد اسارت دوران از خاطره يه":گفتم
".بود داغتر سيگارها بقيه از وينستون آتش":گفت
قزلي مهدي
انتظار
و شدند پياده همه.آمد مينيبوس غبار.بود دوخته جاده هرم به همچنان را نگاهش پيرزن
يا":گفت خود با ".بود كشيده طول چهقدر تابستان اين دانشجوييي"نشد پياده پسرش
.بود دوخته گرفته غبار گردونه به را نگاهش پير مردلرزانش زانوان روي دستش و "حسين
با.نيامد اجباري از پسرش ولي شدند پياده و آمدند.آميخت جاده غبار در مينيبوس غبار
نوشته رويش كه ميكرد پاك را غبارآلود شيشه روزنامهاي با راننده."حسين يا":گفت خود
حبس ماه به 18 ريشتراش دزديدن دليل به ببري اوروجعلي پانزدهم رديف متهم تنها":بود
".شد محكوم
استقبال
كساني از بود پر پايين آن.بودند آمده استقبالش به آدم همه اين كه بود بار اولين براي
.پوشاند را صورتش پالتويي با و آمد نفر يك رسيد ، كه وقتي.بودند منتظرش مشتاقانه كه
مرتضايي مهران
مشترك زندگي
.آرامشميخوابم با كه است شبي سومين امشب مشترك زندگي روز و 1 ماه و 9 سال از 2 پس
هم بو مشكل براي بايد.ميكند ديوانه مرا خروپف صداي.نميدهد آزارم خروپفش صداي ديگر
؟!ميكند ديوانه مرا هم "تعفن بوي".بينديشم چارهاي
نوري امالبنين
مادربزرگ
.بودند كرده خلوت باهم آنها.ميكرد صحبت نوهاش با مهربان مادربزرگ
چي؟ يعني زندگي جون خانم:پرسيد بچه
زندگي":داد جواب و كرد جابهجا كمي صورتش روي را قديمياش ذرهبيني عينك جون خانم
آب يه كدوممون هر از جلوتر يهكم.ميريم پايين اون از همهمون كه ملايمه يهشيب
كج.كلوخاست و سنگ لاي ميره آبه كه راهي خوب.ميره پيش داره ما مثل اونم كه باريكهاس
هيش.جوريه چه باريكش آب راه نميدونه كي هيش.ميره پيش شده كه هرجور ولي معوجه ، و
رو پاشو كه بره راه طوري باريكش آب سر پشت باهاس كي هر.كنه عوضش اونو نميتونه هم كي
"...اومد بند باريكش آب كه جام هرنذاره اون
بدي عينكتو ميشه.جون خانم":گفت بيصبري با بچه كه بود نشده تمام جون خانم جمله هنوز
گرد آيينههاي كردن پاك به هميشگياش آرامش با و زد لبخند جون خانم "چشمم؟ به بزنم من
.داد ادامه گرفته
مهراد وحيد
غوطهور جسدهاي
غلامي احمد
و ميرساند قتل به عشقش از پاسداري راه در را مرد سه كه است زني داستان Freez me فيلم
حرمت هتك تلخ و سياه خاطره يادآور مرده مرد سه.ميكند فريز آپارتمانش يخچال در را آنها
به دارد دوست كه را مردي وقتي و ميشوند او زندگي از بخشي و راز جسدها اين.اويند به
و ميرساند قتل به نيز را او ميبرد رازش به پي جنازهها تعفن بوي از و ميآيد سراغش
.ميكند جنايت آلوده نيز را عشقش
هم باز نميداد رخ اگر كه مرگي است ، خواسته خود مرگي در زن اين زندگي غمانگيز پايان
حكايت زن ، حكايتاست شده فريز آرمانهايش در ذهنش ، در انديشههايش ، در او.بود مرده او
با آنان و ميگذرد زمان.ميشوند فريز آرمانشان و انديشه در كه ماست نسلهاي از بسياري
آن تعفن بوي به كه جسدهايي.ميكنند زندگي خودشان شده فريز عقايد خاطرات ، روياها ، جسد
دور را جسدها اين نميتوانند آنان اما ميدهد آزار را ديگران بو اين اما كردهاند عادت
فرهنگ و سياسي دورههاي.است شده نفسشان به اعتماد و هويت غوطهور جسدهاي اين.بريزند
همان دلبسته و شدهاند فريز دورهها برخي در كه هستند آدمهاييكنيد مرور را كشورمان
چيز همه و ميكنند خفگي احساسبكشند نفس نميتوانند زمانها اين از بيرون و.زمانند
فريز زمان همان به را چيز همه ميخواهند يا و ميبينند خودشان سالهاي همان منظر از را
چه.است اينگونه آدمهاي همه تلاقي سطح و مشترك نقطه اينجا.برگردانند خودشان شده
چه.روياهايشان به بازگشت.است شده فريز زمان به بازگشت هدف ، .ايدئولوگ يك يا روشنفكر ،
لحظهاي مهم.نيست مهم آب روي مانده جسدهاي.نميكند فرقي غلط ، يا درست شيرين ، چه و تلخ
كه ميايستادند چيزهايي برابر در حتي كه بيمناكند چنان خود اشتباه افشاي از آنان كه است
.ميكنند ستايش دل در را آن
از غافل.كرد قرباني بودند او راز اينك كه جنازه سه راه در را عشقش كه زني آن همانند
.شدند قرباني عشق اين از پاسداري راه در كه بودند هماناني نفر اينسه اينكه
نميكنندصلح جمعي سرنوشت با
محمود قهرمانان
خاتمي شيوا
همچون كشور بزرگ نويسندگان حضور با مدرسه فرهنگسراي آمفيتئاتر سالن در يادبودي مراسم
مناسبت به قنبري رضا و ميرعابديني حسن بهارلو ، محمد يونسي ، ابراهيم دولتآبادي ، محمود
.گرديد برگزار محمود احمد كشورمان خوب هنرمند بزرگداشت
خانه و تهران شهرداري هنري فرهنگي سازمان منطقه 7 مديريت همكاري با كه برنامه اين در
مردم دادن آشتي در نويسندگان نقش به اشاره با كليدر خالق گرديد ، برگزار ايران داستان
مردم كه زيرا دادهايم آشتي يكديگر با را ايران مردم نويسندگان ما:گفت چنين مملكت
هم هنوز و بودهاند درگير يكديگر با همواره قومي و اقليتي قبيلهاي ، مناسبات در ايران
آن پاي كه سنگين بسيار ادعاي اين مصداق و ميشود ديده آنجا و اينجا زشتي مسائل
محمود و ايران غرب از يونسي ابراهيم جنوب ، از محمود احمد مثلث تركيب ايستادهايم
.است بوده شرق از دولتآبادي
:افزود او آشنايي با ارتباط در محمود احمد هميار و دوست يونسي ابراهيم برنامه اين در
در سال 1333 در را محمود بار اولين.ميشود تقسيم مرحله سه به محمود با من آشنايي
توسط ما آشنايي مرحله دومين.بودم زنداني هم خودم من سال آن در كه ديدم زندان محوطه
شهر يك داستان نوشتن حال در محمود زمان آن درآمد وجود به سال 1348 در دستغيب عبدالعلي
يكديگر با تا گرديد باعث همين و بودم كرده منتشر تازه را داستاننويسي هنر هم من و بود
آشنا نفوذش تحت افراد با مرا كه است زماني سوم مرحله.كنيم بيشتري نزديكي و سادگي احساس
.كردم پيدا بيشتري ارتباط او دوستان با و كرد
:گفت كشورمان منتقد و نويسنده بهارلو محمد بحث ادامه در
اولين براي واقع در رمان اين.است كشورمان رمانهاي نامآورترين از يكي همسايهها رمان
يك داستان مانند محمود بعدي رمانهاي در كه خالد نام به ميكند توصيف را آدميزادي بار
را آن گذاشته سن به پا چهره نيز سوخته زمين در حتي.ميبينيم آن از را ديگري چهره شهر
كه ميبينيم گذراند سال سي حداقل طول در آدم اين كه تحولاتي و تغيير با.ميكنيم تجربه
قبل تعهدش و باشد متعهد بايد نويسنده فرد داشت عقيده كه است اين خاطر به محمود امتياز
او.باشد اثرش از بيرون به نبايد تعهد اين و باشد نوشتهاش و خودش به بايد چيز هر از
.نميشد تغييرات دچار..و پدري شوهري ، وظايف در و.بود يكپارچه فردي
چنين محمود احمد با رابطه در داستاننويسي سال صد كتاب نويسنده و منتقد ميرعابديني حسن
آنچه امابخواهد وقت را دانشگاهي ترم يك شايد محمود احمد آثار به پرداختن:داشت اظهار
.محمود خود همانند آنهاست ، بودن غريبه و تنهايي فهميد او قهرمانهاي از ميتوان كه را
همراه داستان پايان تا را خواننده و بود شك و ابهام داراي هميشه محمود آثار او نظر از
ايران داستان خانه مدير فرهنگي حسن همچنين.ميكند پرسشگري روحيه ايجاد و ميبرد خود
از بعد مراسم اين برپايي اينكه از او دوستان و محمود احمد خانواده با همدردي ابراز با
دوستداران چشمان ادبي قطعهاي خواندن با محمود سارك و كرد تاسف ابراز گرفته شكل او نبود
داستانهايش از او ياد و است زنده هميشه او روح كه چند هر فشاند اشك به را خود پدر
.نرفته بيرون
|