تاريخ در روح جستوجوي
فلسفي پرسش يك و صد
سياه تخته
بيدار زنده
فرهنگ محتواي درباره انديشههايي
تاريخ در روح جستوجوي
هگل سالمرگ نوامبر مناسبت 14 به
جلوهگر عقلاني فرايندي صورت به ما براي جهان تاريخ بنابراين و حكمفرماست جهان بر عقل
ميشود
سلطاني مجتبي:ترجمه
هگل ، لودويگ گئورگ فرزند بزرگترين او.آمد دنيا به اشتوتگارت در آگوست 1770 روز 27 هگل
در جواني در كه بود افسري او كوچكتر برادربود ودرتمبرگ دوكنشين مالياتي مامور يك
.شد كشته روسيه در ناپلئون اردوي
كند آغاز را مدرسه كه اين از قبل او مادر.يافت پرورش پروتستاني زاهدانه فضاي در هگل
او شديد وابستگي اين ، و داد دست از سالگي در 11 را وي هگل اما.ميكرد تدريس اولاتين به
سن در هگل ازدواج از بعد كه شد باعث مسئله همين شايدكرد افزون كريستين خواهرش به را
هگل به كريستين علاقه.گردد بيمارگونهاي حسادت دچار هگل همسر به نسبت كريستين سالگي 40
خواهرش روانپريشي از هگل.كرد خودكشي كريستين هگل ، مرگ از بعد ماه سه كه بود قدري به
هگل.نهاد بنيان ديالتيك برپايه روانپزشكي باب در نيز را انديشههايي و بود متاثر بسيار
او.شد آن شيفته و آشنا يونان و روم ادبيات با اشتوتگارت دبيرستان در تحصيلش دوران در
در پدرش تشويق به و يافت آشنايي خود زمان در رايج علوم نيز و آلماني ادبيات با همچنين
.گرديد توبينگن دانشگاه الهيات دانشكده وارد كشيششدن براي 1788
و شد آشنا شلينگ ژوزف ويلهلم فردريش شاعر ، هولدرين ، فردريش با توبينگن دانشگاه در
و يونان ادبيات او اصلي علايق زمان اين در.كرد آغاز آنها با را دوستانهاي رابطه
او.ميسپرد خاطر به ميخواند را چه هر عمرش طول تمام در تقريبا هگل.بود فلسفه
بود ، افتاده عقب بسيار هگل زمان در آلمان.ميكرد ستايش را گوته و بود مشتاق كتابخواني
و كوچك دولتهاي از مجموعهاي آلمان.شد ساخته هگل مرگ از بعد سال چهار آهن راه اولين
دور به اروپا قاره جنجال و هياهو از را آن انسجام عدم مسئله همين و بود عقبافتاده
سقوط با مصادف هگل سالگي شد180 روسو و شيلر آثار حريص خواننده هگلبود نگهداشته
انقلاب حاميان گروه در كه بود پرشوري انقلابي هگل.بود فرانسه در جمهوري اعلام و باستيل
"ينا" سرنوشتساز جنگ شامگاه در را ،"ذهن پديدارشناسي" بزرگش اثر اولين هگل.داشت شركت
پايان به گسيخت ، هم از را امپراتوري و داد شكست را آلمان ارتش نيروهاي ناپلئون آن در كه
جيب در را پديدارشناسي صفحات آخرين هگل كه اين از بعد اندكي تنها فرانسوي سربازان.برد
و شدند او خانه وارد برد ، پناه شهر رتبه عالي ماموران از يكي خانه به و ساخت پنهان خود
در را ژاكوبينها انقلابي خشونت است كوشيده پديدارشناسي در هگل.كشيدند آتش به را آنجا
بزرگي به باستيل سقوط دوران از زندگياش سراسر در هگل.كند درك آزادي از تعبيرشان قالب
.ميكرد ياد
كشيش بود گرفته تصميم كه هگل الهيات ، و فلسفه در دورهمطالعاتي يك اتمام از پس در 1793
آثار مطالعه هولدرين توصيه به سال 1974 از و شد مشغول خصوصي تدريس به سوئيس برن در نشود
"مسيح مذهب در شريعت استقرار" و "مسيح زندگي" اين از پيش او.كرد آغاز را كانت و فيخته
.بود آورده در تحرير رشته به را
.نوشت را "ايدهآليسم آلماني سيستم براي برنامه اولين" شلينگ همراه به هگل سال 1796 ، در
موضوع كه چيزي تنها.ندارد روح ماشين و است مكانيكي كاملا چيزي دولت" كه بود معتقد او
با دولت هر كه چرا.برگذريم دولت از بايد ما بنابراين.ميشود ناميده ايده ، است ، آزادي
كه است چيزي همان دقيقا اين و ميكند رفتار ماشين در چرخدندهاي همچون آزاد مردان
براي فرانكفورت در كاري هولدرين در 1797.گردد نابود بايد دولت بنابراين.بدهد رخ نبايد
تدريس از را او كه گذاشت او براي ارثيهاي و درگذشت هگل پدر بعد سال در اما.يافت هگل
"ينا" دانشگاه به ديگران و فيخته شلينگ ، از پس اندكي در 1801 هگل.بخشيد رهايي خصوصي
ناپلئون سربازان توسط ينا كه پايان 1806 تا نميكرد دريافت حقوق اينجا در اگرچه و رفت
.بود تدريس و نوشتن مشغول و ماند آنجا در گشت ، فرار به مجبور او و شد تسخير
ميان از كرد ، مطرح را خودش فلسفه آن در او كه اثري اولين ذهن ، پديدارشناسي از بخشي
"ينا" از فرار هنگام مانده باقي بخش.شد فرستاده هامبورگ به پيكي توسط فرانسويان خطوط
.بود مانده باقي او جيب در
در روزنامهاي سردبير هگل بود ، گذارده جاي بر او براي پدرش كه ارثيهاي اتمام با
نقل نورمبرگ به او حال هر به.داشت نفرت مطبوعات از او كه بود حالي در اين ;شد هامبورگ
.ميكرد كار پديدارشناسي براي همچنان او.بود شهر اين در مدرسهاي مدير سال و 8 كرد مكان
اما داد بسط را آنها عمرش تمام در هگل كه بود مفاهيمي همه حاوي تقريبا پديدارشناسي
تمام ميكوشيد پديدارشناسي.بود مشكل بسيار آن خواندن و نداشت درستي نظام كتاب خود
خودپروراني همچون عملياش اكتشافات و جنگها انقلابات ، همه با را بشر تاريخ
.كند تبيين عيني ، روح يا ذهن ايدهآليستي (Self-development)
صورت او ازدواج و (Tucher) توفر ماريافن با او آشنايي نورمبرگ در هگل اقامت سالهاي در
از تولد ، از بعد اندكي كه دختر يك.آورد ارمغان به آنان براي فرزند ازدواج 3 اين.گرفت
نام به نامشروع پسري پدر هگل علاوه به.امانوئل و كارل نامهاي به پسر دو و رفت دنيا
را "ينا" هگل كه اين از پس اندكي لودويگبود نيز ينا در خانهاش صاحب همسر از لودويك
.شد ملحق پدر به سرانجام هگل خانواده با زندگي براي و آمد دنيا به كرد ، ترك
سال چندين طول در هگل كه بود نورمبرگ در
را هايدلبرگ دانشگاه استادي سال 1816 در و كرد منتشر را "منطق علم" (181618131812)
The) شامل آن اول بخش كه داد انتشار را فلسفي علوم دايرالمعارف بعد اندكي.پذيرفت
آخرين و گرفت قرار بازبيني مورد پيوسته سال 1827 تا دايرالمعارف.بود (Shorter Logic
.شد چاپ در 1830 آن ويرايش
"هنر فلسفه" چون كتابهايي او.بود سال 1831 در حق فلسفه شد چاپ هگل توسط كه اثري آخرين
"فلسفه تاريخ باب در درسهايي" (381385)
(1837) "تاريخ فلسفه درباره درسهايي" و (1832) "دين فلسفه درباره درسهايي" ،(361833)
.رسيدهاند چاپ به او شاگردان توسط مرگش از بعد كه هستند هگل درسي جزوات واقع در
فلسفه
برداشته در را گذشتگان افكار تمامي كه گذارد بنيان را جامعي فلسفي سيستم ميخواست هگل
فهم قابل فلسفي صورت به آينده هم و گذشته هم كه كند فراهم را مفهومياي چارچوب و باشد
بايد فلسفي ماده دريافت هگل.نداشت نياز واقعيت خود از كمتر چيزي به هدفي چنينباشد
چيز هر پيشرونده فرايند يا واقعيت اين او.باشد كل يك مثابه به "Reality" واقعيت خود
.است مطلق روح پيشرفت ترسيم فلسفه وظيفه او نظر از.ميداد ربط مطلق روح يا مطلق به را
دادن نشان - 2;مطلق دروني عقلاني ساختار ساختن روشن _است1 چيز سه شامل امر اين
غايتمند ماهيت توضيح - 3;ميكند متجلي تاريخانساني و طبيعت در را خود مطلق كه شيوهاي
ساختار به توجه با هگل.ميكند حركت سو بدان مطلق كه پايانياي هدف نشاندادن يعني مطلق
عقلاني كه چه هر" كه ميكند استدلال "پارمنيدس" يوناني فيلسوف از پيروي به مطلق عقلاني
هگل بعدي ادعاي به توجه با بايد امر اين ".عقلاني است واقعي كه چه هر و است واقعي است
شود ، ملاحظه خودپروراني فرآيند در ذهن يا روح يا خالص تفكر صورت به نهايتا بايد مطلق كه
ديالكتيكي روشاست ديالكتيك است ، حاكم رونده ، پيش فرايند اين بر كه منطقي.گردد درك
بهطور.است اضداد ستيزي هم نتيجه چون هم پيشرفت ، يا فرايند ، يا حركت تصور دربردارنده
گرچه.ميشود تحليل سنتز و تز آنتي تز ، مقولات كمك به هگل انديشههاي از جنبه اين سنتي
فهم در واژهها اين اما كند خودداري واژهها اين بردن كار به از ميداد ترجيح هگل خود
.هستند مفيد ديالكتيك مفهوم
نقصهايي تاريخي حركت يا انديشه چنين باشد تاريخي حركت يك يا انديشه يك است ممكن تز
از سنتز يعني سوم ديدگاه.ميشود منجر تز آنتي يا نهاد برابر ظهور به كه دارد خود درون
.ميگردد فايق ستيز اين بر بالاتر سطح در تضاد رفع با كه ميآيد وجود به دو اين همستيزي
نيز همان كه ميشود تز به بدل خود سنتز ايناست تز آنتي و تز بردارنده در خود حقيقت
فرايند يك طريق اين به و ميگردد منجر جديد سنتز يك به روند اين است ، تز آنتي مولد
روش همين به روح خود كه ميانديشيد هگل.ميشود متولد دائما تاريخي يا عقلاني
كه هنگامي واقعيت هگل نظر از بنابراين.ميشود متحول نهايي مقصد و هدف سوي به ديالكتيكي
مطلق كه همچنانميشود فهميده ميرود پيش پرونده فرايندخود در ديالتيكي صورت به مطلق
طبيعت ، .ميكند متجلي انساني تاريخ در و طبيعت در را خودش ميرود پيش فرايند اين در
تاريخ و محدود اذهان.ميدهد عينيت مادي صورت به را خود كه است مطلق انديشه يا هستي
روح يعني دارند آن خويشاوندي بيشترين آنچه در را خود مطلق كه هستند فرايندهايي انساني
سطوح پايينترين از را تجلي اين مراحل ذهن پديدارشناسي در هگل.ميكند متجلي آگاهي يا
.ميكند ترسيم عقل تولد تا و خودآگاهي تا آگاهي
مطلق خودشناسي
در عقل كه همانطور.ميشود درك خوبي به عقل سطح در ديالكتيكي جهاني فرايند اين هدف
را خودش مطلق واقع در.ميرود پيش كامل خودشناسي سوي به نيز مطلق ميكند پيشروي فهميدن
را انساني ذهن پيشرفت هگل.ميشناسد مطلق يا واقعيت از انساني ذهن فهم افزايش طريق از
هنر و ميكند درك مادي صورت به را مطلق هنر.فلسفه دين ، هنر ، :ميكند تحليل مرحله سه در
جايگزين ميكند درك نمادها و انگارهها وسيله به را مطلق كه مذهب توسط عقلاني صورت به
ميكند غلبه آن بر فلسفه وجود اين با.است مسيحيت هگل ، نظر از دين عاليترين.ميگردد
به مطلق رسيد فرا مرحله اين كه هنگاميمييابد در عقلاني صورت به را مطلق كه چرا
كه است مرحله اين در تنها.ميشود نايل خود هدف به جهاني درام و ميرسد كامل خودآگاهي
كه جايي آن تا تنها خداست مطلق ، كه ميكند استدلال هگل.ميداند يكي خدا با را مطلق هگل
.ميشناسد را خود
تاريخ فلسفه
نظير فلسفي مختلف زمينههاي به فراواني اهميت هگل مطلق ، روح طبيعت تحليل فرايند در
:دارد كليدي توضيحي مقوله دو او تاريخ زمينه در.ميدهد اجتماعي اخلاق و تاريخ فلسفه
است عقل ساده ايده ميآورد خود با فلسفه كه ايدهاي تنها" است مدعي هگلآزادي و عقل
فرايندي صورت به ما براي جهان تاريخ بنابراين و حكمفرماست جهان بر عقل كه اين يعني
انسان آزادي پيشرفت از است عقلاني فرايند يك مثابه به تاريخ ".ميشود گر جلوه عقلاني
.بيشتر آزادي به كمتر آزادي از است فراگشتي انساني تاريخ كه چرا
سياست و اخلاق
اخلاقي و اجتماعي فضيلتشناسي از او بحث در روشني به هگل سياسي و اجتماعي ديدگاههاي
نظر از وجود اين بااست شخصي آگاهي بر مبتني بدي و نيكي اخلاقي ، سطح درميشود نمايان
قضاوت محصول لزوما كه اجتماعي اخلاق سوي به سطح اين از بايد وظيفه اداي براي فرد هگل
زمينهاي تنها بنابراين.هستند كامل اجتماعي روابط در تنها افراد.كند حركت نيست شخصي
در مشاركت هگل.است اجتماعي زمينه باشد داشته وجود حقيقتا ميتواند وظيفه آن در كه
است عمومي اراده نمايش ايدهآلش صورت در دولت.ميدانست افراد وظيفه بالاترين را دولت
عقلاني و آزادانه عمل عمومي اراده اين از اطاعت.است عقلاني روح فرانمود والاترين كه
.است افراد
هگل نفوذ
تدريس گسترده صورت به او وديدگاههاي بود آلماني فيلسوف برجستهترين مرگش زمان در هگل
.شدند تقسيم چپ جناح و راست جناح دسته دو به بعد اندكي او پيروان.ميشد
آنها.است داشته او آثار از محافظهكارانهاي تعبير الهيات و سياسي نظر از راست جناح
.بودند ارتدوكس در سياسي نظر از و داشتند تاكيد مسيحيت دين با هگل فلسفه سازگاري با
فوئه لودويگ.بودند انقلابي اكثرا سياسي نظر از و برگزيدند را ملحدانه ديدگاه چپ جناح
فراوان اهميت تاريخي نظر از كه گروه اين به ماركس كارل و انگلس فردريش باوئر ، برنو باخ ،
.هستند متعلق دارد
:پينوشت
.است شده ترجمه فارسي به پرهام باقر توسط كتاب اين - 1
www.Marxist.Org
فلسفي پرسش يك و صد
كوهن مارتين
صالحي آرش:تدوين و ترجمه
نفرينشدگان:هشتم و سي مسئله
و سيل يا را مردم زندگي و خانه متحده ، ايالات جنوبي شهرهاي از يكي در كه بود چندسالي
نزديك ، از كه WKY تلويزيوني شبكه.ميگرفت را آنها رمق خشكسالي اينكه يا ميبرد طوفان
اين تحليل براي متعددي برنامههاي و مصاحبهها ميكرد ، دنبال را شهر اتفاقات و وقايع
از خبر آنها در كه كرد آگهي رشته يك پخش به اقدام WKY اينكه تا.بود داده ترتيب حوادث
پخش روزميداد اخير سال چند طبيعي حوادث با ارتباط در "نيومن پدر" تلويزيوني پيام
.سياه سراپا مردي و سپيد سراسر استوديويي.رسيد فرا برنامه
تمام از من...است مصائب اين همه مسبب مزورانه رفتار و فساد بيبندوباري ، .."
كه ميخواهم صميمانه هستند ، نيكي و خير دنبال به كه كساني همه از و نيكنهاد همشهريان
جرعهاي ارغواني اكسير از جانشان و روح تطهير براي تا بيايند ، كليسا به يكشنبه همين
"...برود ديار اين از مصيبت و بلا پس اين از كه باشد بنوشند ،
نشانه به را دستش و شد خيره دوربين به ناگهان ميگفت ، سخن شمرده و آهسته كه نيومن پدر
:گفت و كرد بلند تهديد
از و شده نيش نوششان بنوشند ، اكسير اين از اگر كه بدانند شيطانصفتان و بدطينتان اما"
".شد خواهند متلاشي درون
فشرده بههم صفوف در مرد و زن جوان ، و پير از اعم نفر ، هزاران رسيد ، سر يكشنبه كه همين
حتي.بود منوال همين به اوضاع هم بعد يكشنبه.بودند ارغواني اكسير از جرعهاي انتظار در
شده ، كه هم ظاهر حفظ براي ميگرفتند ، مسخره به ابتدا در را نيومن پدر حرفهاي كه آنها
شهر بلاياي و مصائب مسئول و نشوند برزن و كوي انگشتنماي تا شدند ملحق مردم صفوف به
شايع شهر در كه بود ، گذشته نيومن پدر تلويزيوني پيام از هفته سه حدود.نيايند بهشمار
بيماري اين نوشتند روزنامهها.شدهاند مبتلا بيسابقهاي و اسرارآميز مرض به عدهاي شد
فرو هم از سرانجام بيمار بدن و شده بدن دروني بافتهاي شديد تخريب و تورم به منجر
.ميپاشد
اتهام به را نيومن پدر عاجل ، اقدامي طي پليس اداره.شد هراس و وحشت در غرق شهر
.گرديد تشكيل دادگاهي روز سه از كمتر در شهر ، متشنج اوضاع كنترل براي.كرد دستگير آدمكشي
.شد محكوم برق صندلي با مرگ به آدمكشي جرم به نيومن پدر
تقاضاي دادگاه اينكه تا.انداخت راه به وسيعي تبليغاتي جنجال نيومن پدر از دفاع كميته
پدر "تطهيركننده" اكسير كه شد مشخص بيشتر تحقيقات با.پذيرفت را نيومن پدر وكلاي فرجام
كاملا را آن آزمايشگاه و ديگر چيز نه و است بوده "سيبزميني عصاره" صرفا نيومن
.داد تشخيص بيضرر
ناروا نيومن پدر به آدمكشي دادن نسبت دليل دو به كه كردند خاطرنشان نيومن پدر وكلاي
:ندارد قانوني وجاهت و است
افراد اين كه است اين احتمالا هم علتش و است تني _ روان بيماري يك مرض ، اين اولا
طور به را فردي هيچ نيومن پدر بهعلاوه.پليدند و شيطانصفت كه داشتهاند باور خودشان
به تطهير مراسم براي كه هم هركسي گذشته اين از.نكرد متهم بدطينتي و شيطانصفتي به مشخص
.مينمود خير طلب برايش و ميكرد استقبال گرمي به او از پدر ميآمد ، كليسا
به مردم كه بدانيم بايد باشد ، داشته تاسفباري پيامد چنين جريان اين اگر حتي ثانيا
.نكرد كار اين به وادار را آنها كسي و آمدند كليسا به خود پاي
است؟ گناهكار نيومن پدر آيا _
سياه تخته
كاظميان محمدرضا
راحتي به كه بود مرغوب سياه تخته يك ميكرد توجه جلب كلاس داخل در كه چيزهايي ديگر از
در.شود گچي انسان سروصورت و لباسها تمام آنكه بدون كرد پاك و نوشت آن روي ميشد
و بود شده چسبانده دانشآموزان عكس آنها روي بر كه ميشد ديده رنگي كاغذهاي كلاس انتهاي
اين درباره آموزگار.بودند نوشته انگليسي زبان به جمله چند دانشآموزان عكسها كنار در
.كردهاند را كار اين يكديگر با آشنايي براي نخست روزهاي در دانشآموزان كه گفت كاغذها
ديگر همانند) شوله رئال هوف واير درزديم سر آزمايشگاهها به ابتدا كلاس پايان از پس
گفته طبقزيستشناسي و شيمي فيزيك ، آزمايشگاه:دارد وجود آزمايشگاه 3(آلمان مدارس
اين در دليل همين به.ميشود برگزار آزمايشگاه داخل در هميشه فيزيك درس دورفلينگر خانم
صندلي و (بود كلاسها داخل ميز از بزرگتر كه كار ميز البته) ميز زيادي تعداد آزمايشگاه
كافي اندازه به آزمايشگاهها اين آيا كه پرسش اين به پاسخ در دورفلينگر خانم.داشت وجود
اكتفا مطلب اين گفتن به اينباره در اينجانب ولي داد ، منفي پاسخ هستند مجهز و مدرن
كه ميشد ديده كوچك الكترونيكي قطعات زيادي تعداد فيزيك آزمايشگاه در مثلا كه ميكنم
.بسازند الكتريكي ساده مدارهاي ميتوانستند آنها از استفاده با دانشآموزان تمام
يك رايانه ، زيادي تعداد با بزرگ اتاق يك آزمايشگاه اين 3 بر علاوه شوله رئال وايرهوف
آشپزخانه از.داشت مجهز و بزرگ بسيار آشپزخانه يك و (فوتبال زمين بر علاوه) ورزش سالن
كنار در آشپزخانه در دانشآموزان روز اين در.ميشود استفاده جشن روزهاي براي مثال براي
هم و شوند آشنا منزل كارهاي با هم كار اين با تا ميكنند درست قهوه و كيك غذا ، يكديگر
.شود تقويت آنها در همكاري و همبستگي روحيه پيش از بيش
پروژه يك به ميتوان جمله آن از.دارد وجود نيز برنامه فوق برنامههاي آلمان مدارس در
در.ميشود گذاشته اجرا به شوله رئال هوف واير در آمريكاييها از تقليد به كه كرد اشاره
گردهم ظهرها از بعد دانشآموزان شده ، پيشبيني موادمخدر با مبارزه براي كه برنامه اين
همديگر كمك با ميكوشند آنها نمونه براي.ميدهند انجام گروهي كارهاي سري يك و ميآيند
تقويت نيز كار اين از هدف.(بلند ديوار يك از رفتن بالا مانند) دهند انجام دشوار كار يك
فضاي مدرسه اين در ديگر توجه قابل نكته.است دانشآموزان بين همبستگي و همياري روحيه
طبقه يك نصف تقريبا فضا اين.بود شده گرفته نظر در آموزگاران براي كه بود بزرگي بسيار
اتصال با) رايانه و كمد كتاب ، قفسه گرد ، بزرگ ميز چندين آن داخل در كه بود ساختمان از
مدرسه اداري كارهاي آن در كه مدرسه دفتر كه است ذكر به لازم.ميشد ديده (اينترنت به
.بود جدا قسمت اين از ميشود انجام
بيدار زنده
مولر ماكس فردريش
ادبي محمودجواد:ترجمه
را تودهد شكست جهان در يافته دست بيبديلي ظفرمندي به كه را فاتحي نميتواند كسي
هيچ آنكه.را بينشان غيبدان بيدار آن ;برگرداني مسيرش از را او كه نيست آن ياراي
ميتواني طريق چه به.كند منحرف را او نميتواند مجازياش شيريني و فريبندگي با آرزويي
ماوي بيداري در آنكه بر چنانكه را؟ بيطريق خداگونه بيدار آن كشاني سرگرداني به را او
غنودن در و رسيده در حكمت به و زده چنگ مراقبه به رهيده ، غفلت از و گزيده
درك انسانيت ، از مفهومي كسبميبرند رشك چشيده ، را لذت طعم جهان ، از عزلتگزينانهاش
به.است دشوار بس (بودايي مقام كسب) بيداران تولد و حقيقي قانون شنودن جاودانه ، زندگي
.است بيداران تمام تعاليم ذهن تهذيب و فشردن پاي نيكيها بر نيازيدن ، دست گناهي هيچ
معتكفي او زيرا ميخواند نيروانه برترين را طولاني رنج و رياضت برترين را صبر بيدار
زبان.دارد روا توهين ديگران به كه نيست مرتاضي و بيالايد دست ديگران تنبيه به كه نيست
بيداري تغذيه ، در اعتدال زيستن ، قانون قيود با نپرداختن ، ديگران آزار به نگشودن ، طعن به
شهوت هيچبودا تعاليم است اين _ كردن سير بهترينها انديشه در و تنهايي در خواب و
لذات شهوات ، ميداند آنكه ;طلا سكههاي انبوه ميان در حتي ندارد وجود ارضاكنندهاي
او براي نيز بهشتي لذائذ در حتي است خردمند كه است او ;هستند رنج مستوجب و دارند كوتاهي
كه است آرزوها تمام نابودي در تنها شده بيدار مطلق كه رهروي آن.نيست نهفته رضايتي هيچ
.ميشود خوشنود
درختان و بيشهها جنگلها ، كوهستان ، چون بسياري پناهگاههاي به ترس هنگام به انسان
در باشد مامن بهترين كه امني پناهنگاه زيرا باطل پختن خيال زهي اما.ميبرد پناه مقدس
.نمييابد رهايي رنجهايش تمامي از پناهگاهها اين به رفتن از پس انسان نيست ، ميانه
_ رنج:مقدس حقيقت چهار روشن بصريتي با آنكه ميبرد ، پناه دير و قانون بودا ، به آنكه
درمييابد ميشود منتهي رنج تسكين به كه هشتگانه مقدس مراتب و رنج انهدام _ رنج منشاء
رنجها تمامي از كه بود خواهد هنگام آن و منزلگاه بهترين به يافته راه امن ملجايي به او
.ميشود رها
كه جا هر نباشد او ميلاد محل را مكاني هر.است ناياب در ، چونان طبيعي مافوق انسان
قانون فراگرفتن بيدار ، يك ظهور.شد خواهد نيكبخت نژاد آن شود زاده فرزانهاي چنين
حادثههايي سلامتند ، و صلاح عين خود كه آناني فداكاري و دير مقدس فضاي در آرميدن حقيقي ،
.مباركند بس
مادر بر آنانكه يعني - پيروانش خواه باشد بيدار هميشه زنده خواه - مقدسان به كه كسي
را ترس و آمدهاند نائل رستگاري به كردهاند ، گذر مصائب سيل از شدهاند ، چيره پليديها
.آورد شمارش به نتواند هيچكس را فضائلش ;ميدارد روا احترام نميشناسند ،
فرهنگ محتواي درباره انديشههايي
بارنارد فردريك
بشيريه حميد:ترجمه
به اساسا كه رويكردهايي (بازشناخت1 يكديگر از را رويكرد دو ميتوان گسترده نگاهي در
(و 2 ;ميكنند تاكيد آن در فرهنگ چندپارگي و تلاشي بر و پرداخته جديد تمدن نقد
مواقعي در فكري موضع دو اين.مينگرند يكپارچهاي كليت صورت به را فرهنگ كه رويكردهايي
به واقع در گسستگي از انتقاد آن در كه شدهاند ، اختيار هم كنار در و همزمان طور به نيز
.است بوده پيوستگي براي كوششي منزله
و رمانتيكها ، هردر ، روسو ، ديدرو ، مانند متفكراني كه هنگامي.تمدن متقابل در فرهنگ (1
و خلاق ارگانيك ، طبيعي ، مفاهيم بين تباين به اشپنگلر همچون متاخر متفكران از برخي يا
ميكنند ، اشاره ديگر ، سوي از بيمايه و كليشهاي ماشيني ، تصنعي ، مفاهيم و سو يك از اصيل
قرون انسان خاطر رضايت و بدوي انسان برابري و آزادي ، عميق ، ريشههاي اصالت ، تضاد از يا
انگيزهاي ميگويند ، سخن جديد انسان بهرهكشي و سرسپردگي ، خودباختگي ، فساد ، با وسطايي ،
امر اين آيا اينكه و وسطايي قرون انسان يا اوليه انسان تقديس.دارند سر در مجادلهاي
پيدا ارتباط بحث اصلي انگيزه با كمتر نيست ، يا هست تاريخ و انسانشناسي تاييد مورد
تمدن فريبنده و متظاهر چهره از نقاب برداشتن داشت ، اهميت متفكران اين براي آنچه.ميكند
براي وافر اشتياقي مجادلات اين كنه در.بود خودستايياش و غرور كردن خدشهدار و معاصر
واقعيتهاي ;بيروح و خشك عقلگرايي تا داشت وجود گرم احساساتي و نيت ، خلوص دروني ، جوشش
امور قياسناپذيري و بيكرانگي ، شناسايي و ;انتزاعي امور تا داشت بيشتري اهميت عيني
جهتگيريهاي اين از برخي اول هسته ويكو انديشههاي و آرا چه اگر.داشت اساسي اهميت
نيست ترديدي ليكن.ميشود بازشناخته زحمت به و نخست نگاه در اما ميدهد ، تشكيل را فكري
پس زودي به نيز هردر و روسو انديشههاي و گذاشت ، آنها بر را تاثير عميقترين ديدرو كه
انسان بيگانگي خود از بر معاصرش ، جامعه از ديدرو انتقاد.افتاد موثر جهات اين در وي از
رامو برادرزاده نام با او داستان در را انتقادي سخنان گزندهترين و بود متمركز جديد
.نشد منتشر او زندگي دوران در اما آمد ، در تحرير رشته به سال 1760 در كه يافت ميتوان
و وارونگي از ميان اين در اما ميستايد ، را شرارت پيوسته كه است فرومايهاي شخصيت رامو
خودگفتاري كتاب در نيز روسو.برميدارد پرده نيز خود زمانه متداول ارزشهاي تحريفشدگي
ديدرو تشويق با و كتاب اين از پيش سال پانزده حدود در كه (1750) علم و هنر باب در
بشر طبع كه نميكند ادعا روسو.كرد دنبال را خودبيگانگي از موضوع همچنان بود شده نگاشته
را اخلاقي هنجارهاي و اجتماعي زندگي بلكه است ، بوده بهتر ذاتا هنر و دانش پيشرفت از قبل
از كه اصيل فرهنگهاي برخلاف جديد ، تمدن او نظر از.ميبيند آن با بيشتري هماهنگي در
آن از بدتر و.ميكند تحميل انسان بر را خود الگوهاي ميگيرند ، ريشه آدمي نيازهاي اعماق
قالب در را اذهان همه و ميكند تحميل همگان بر را يكساني و كلي الگوي جديد تمدن اينكه
جاي به چنين بايد را تشريفات ;آن نزاكت و است اين ادب" وي توصيف به ;ميدهد جاي واحدي
پيروي قواعد اين از همواره تا ميبينيم ملزم را خود گونه بدين و ;چنان را رسوم و آورد
،(1754) نابرابري سرچشمه درباره گفتاري كتاب در روسو ".خويش درون نداي از نه كنيم ،
آنان كه است معتقد زيرا است ، كرده حمله طبيعي قانون نظريهپردازان به ويكو همانند
يك بودنش انسان بر مقدم را انسان و گرفته اشتباه يكديگر با را اصيل و مصنوعي ، مفاهيم
سر مصالحي و مقتضيات به بنا كه را هنجارهايي از مجموعهاي همچنين و ديدهاند فيلسوف
ويژه به و موجود نهادهاي و رسوم بنابراين ، و ناميدهاند ، طبيعي قانون برآوردهاند ،
باشند ، داشته وفاق جديد تمدن با شايد قوانيني چنيندادهاند جلوه موجه را خصوصي مالكيت
براي را راه شايد خصوصي مالكيت.ندارند اوليه سنتهاي و رسوم با مشتركي هيچوجه اما
است؟ داشته تاثيري چه پيشين فرهنگهاي در زندگي سنتي شيوه بر اما باشد ، گشوده تمدن دوران
.دهد نشان بود آنچه از متفاوت واقعا چيزي را خود تا بود آدمي صلاح به اينك" وي گفته به
دست از را خود هويت انسانها ".شد هم از متفاوت كاملا چيز دو نمودن و بودن بنابراين
داشت ، جريان ارگانيك اجتماعي روابط كه آنجا.شدند بيگانه يكديگر از و خود از آنها ;دادند
".آمد پديد ديگر سوي از منافع تضاد و كشمكش و سو يك از رقابت و همچشمي"
كه يافت ميتوان را اثري كمتر.نداشت اين از دستكمي نيز خود زمانه از هردر شكوه
زمان تمدن به ويرانگرانه چنين اين ،(1774) تاريخ از ديگر فلسفهاي اينك او كتاب مانند
و باز زخمهايي جراحان چاقوي برندگي به انتقادهايي با كتاب ، اين در او.باشد تاخته خود
گرفته نام تمدن و روشنگري آنچه او نظر ازگذاشت جاي بر هجدهم سده دنياي پيكر بر عميق
كه هم جايي در حتي و ميافكند ، خاك كره از باريكهاي بر هم آن ناچيز پرتوي است ،
به را مردم تمدن كه ميگويد او.نميگريزند هرگز شوم سايههاي مينمايد ، رخ روشنايي
روانه و واميدارد ، يكنواخت و طاقتفرسا مشقتبار ، كارهايي به ميفرستد ، معدنها اعماق
.ميشوند تبديل آدميان سرزندگي و حيات نيروي دانهاي تفاله به سرعت به كه ميكند شهرهايي
خود رغبت و ذوق ماشيني انسان كه شدهاند ماشيني چنان آن شهري زندگي و جنگ صنعت ، هنر ،
.است داده دست از فعاليت براي را
|