فارغاند مردگان فقط
رئاليسم3 خاستگاه
كلاغه ننه
فارغاند مردگان فقط
بيت نسل شاعر فرلينگتي ، لارنس با ريويو پاريس گفتوگوي
به قدمتش است آمريكايي نوشتار متداوميدر سنت بيت كه است اين واقعيت
اين از مرحلهاي فقط بيت نسل مشخصا و ميرسد لندن جك و پو آلن ادگار و ويتمن والت
دارد تداوم حاشيهنشينان ميان در هم امروزه كه است ادبيات
كه اين براي است راهي شده مد روزها اين كه نقاشي "فرايند" و شعر "صناعت" قضيه اين
بينش و تخيل جايگزين را فرايند و صناعت كه ميشود مگر بشوي دوزاري نقاش و شاعر
كرد نبوغآميز
نوروزي احسان:ترجمه
استاد فرلينگتي."فارغاند مردگان تنها":ميگويد هنرياش تعهد درباره فرلينگتي لارنس
و تاجر نقاش ، كرونيكل ، سنفرانسيسكو در كتاب بخش منتقد انگليسي ، ادبيات و فرانسه زبان
در متولد 1919.است مخالف سياسي ادبيات ترفيع و بسط مديون را خود شهرت بيشتر شاعر ،
نوسان در خانوادگي دوستان و عمه با زندگي بودن ، يتيم بين را خود كودكي نيويورك ، يانكرز
سپرده آسايشگاه به گينزبرگ مادر همچون نيز مادرش و بود مرده او تولد از پيش پدرش.بود
كالج به بازپروري در مدتي گذراندن از بعد و پيوست خياباني گروهي به سرخود.بود شده
خدمت از بعد.بود دمخور تريلينگ لايونل و دورن وان مارك با آنجا.يافت راه كلمبيا
در و گرفت كلمبيا دانشگاه از را ليسانسش فوق در 1948 دوم ، جهاني جنگ دوران در سربازي ،
در بعدها كه شهري ;كرد مكان نقل فرانسيسكو سن به در 1953 ، .سوربن از را دكترايش 1951
صرفا كه بود كشور سراسر در فروشي كتاب اولين كه كرد باز را لايتز سيتي كتابفروشي آن
شعرخواني جلسات ،"بيت" فعاليتهاي كانون به شد تبديل مغازه اينداشت شميز جلد كتابهاي
داير لايتز سيتي انتشارات و كتابفروشي در 1955 ، (Beat) "بيت" نويسندگان ملاقات محل و
آثار برجستهترين جمله از پرداخت ، بيت ادبيات انتشار به شصت و پنجاه دهه طي كه شد
كوچك جزيره" عنوان با فرلينگتي لارنس خود شعر مجموعه و گينزبرگ آلن "زوزه" منتشرهاش
نشر اين براي جهاني شهرتي لايتز سيتي توسط در 1956 "زوزه" انتشار.بود (1958) "ذهن
قرار قانوني پيگرد تحت ركاكت از سرشار و نامناسب شعر اين ناشر عنوان به او.آورد پديد
محسوب بيان آزادي مدافعان براي عظيم پيروزياي بيانگر كه حكمي طي نهايتا اما.گرفت
- كرد معطوف گينزبرگ و فرلينگتي خود به را توجهها تنها نه ماجرا اين.گرديد تبرئه ميشد
يك عنوان به بيتها ايدئولوژيهاي بلكه _ رفت فروش نسخه هزار ده در سرعت به كتاب اين
.داد قرار كانون در نيز را كل
.كنم شروع بيت نسل و بيت نويسندگان از خاطراتتان با ميخواهم*
نوشتار در متداومي سنت بيت كه است اين واقعيت شده؟ تمام كه چيزي عنوان به بيت نسل
بيت نسل مشخصا و ميرسد لندن جك و پو آلن ادگار و ويتمن والت به قدمتش است ، آمريكايي
.دارد تداوم حاشيهنشينان ميان در هم امروزه كه است ادبيات اين از مرحلهاي فقط
به پنجاه دهه در وقتي.هستيد نسل اين باقيماندگان معدود از يكي شما حال ، هر به *
كرديد؟ پيدا نشر و حشر بيتها با كه بود همانجا بود؟ هوايي و حال چه آمديد سنفرانسيسكو
در را لايتز سيتي فروشي كتاب در 1953 وقتي.نبودم آنها از يكي واقعا من خب ،
كه بود طبيعيشد شروع آمريكايي جديد شاعران با ملاقاتهايم انداختيم راه سنفرانسيسكو
.كرديم شروع هم را كتاب انتشار مدتي از بعد.شوند جمع هم دور كتابفروشيها در شاعران
.در 1956 كرديم ، چاپ كه بود كتابي چهارمين گينزبرگ آلن "زوزه"
باز فروشي كتاب ميخواستيد بود؟ چه هدفتان آمديد سنفرانسيسكو به بار اولين وقتي*
كنيد؟
.نبودم شاعر چندان اوايل شود ، چاپ آثارم ميخواستم و بودم كتاب بدون نويسندهاي مننه
را دكترايم.بودم تدريس مشغول.بودندش نپذيرفته نيويورك در و بودم نوشته رماني پاريس در
كه فهميدم و كردم امتحان.شوم استاد بايد طبيعتا ميكردم فكر و بودم گرفته سوربن از
بود ، ژزوييتي عقايد با دانشگاهي كه سنفرانسيسكو ، دانشگاه در مدتي.نيستم كاره اين اصلا
روز يكنبود اينطور ولي.است نيويورك در فوردهام دانشگاه مثل كردم خيال.كردم تدريس
كرونيكل سنفرانسيسكو براي كه بود زماني.بودم راهبه گروهي به شكسپير آثار تدريس مشغول
بر مبتني كه بود شده منتشر شكسپير غزلهاي از تفسيري هم تازگي به و مينوشتم كتاب بررسي
موردش در كه بالا بودمش گرفته وقتي و كلاس سر آوردم را كتاب.بود خواهي همجنس عقايد
فقط...بود ژوزييت و داشت فوقليسانس طرف ، شد كلاس وارد دپارتمان رئيس بدهم توضيح
كس هيچ پنجاه دهه كاتوليكي كلاسهاي در.بيرون رفت و داد تكان سري و ايستاد همانجا
.بود من تدريس درخشان دوران پايان اين.كند اشاره "همجنسخواه" كلمه به حتي نداشت اجازه
تصور ازداشتم نوشتن دغدغه خودم بيشتر و بودم خودخواه.بودم نشده ساخته كار اين براي
ميدهم ترجيح.است همينطور هم هنوز.ميشد بد حالم كلاس جلوي بايستم صبح روز هر كه اين
بيمرگ برهنه بدنهاي از كنم ، ولگردي كافهها در بزنم ، قدم اسكله در كنم ، روياپردازي
.كنم نقاشي
لايتز سيتي كتابفروشي كاركنان ميان در فرلينگتي لارنس
كنيد؟ صحبت شعرتان ، خودتان ، صناعت مورد در دانشجويان با نداشتيد دوست*
راهي شده مد روزها اين كه نقاشي ، "فرايند" و شعر "صناعت" قضيه اين.نه كه است معلوم
جايگزين را فرايند و صناعت كه ميشود مگربشوي دوزاري نقاش و شاعر كه اين براي است
آدمهايي كند؟ بحث صناعت مورد در شلي كه كني تصور ميتواني كرد؟ نبوغآميز بينش و تخيل
به ميكردند ، بحث چيزها اين مورد در و بودند هم بزرگي معلمهاي كه گينزبرگ ، آلن مثل
چون.گذراند بروكلين كالج در تدريس به را عمرش دهه آخرين.بود كار اين به عشقشان خاطر
بودم ، آنها با شاعر عنوان به و كردم منتشر را بيتها آثار كه بودم من بار اولين
شعر با متضاد كاملا من شعر كه حالي در ميشد ، فرض آنها آثار با همسان شعرهايم
بهار.بودند بيت نسل براي سخنگويي دنبال به جرايد مرد ، گينزبرگ آلن وقتي.است گينزبرگ
آنها.كردم منتفي را سفر.آلن مرگ با شد مصادف كه بروم پراگ به بود قرار و بود گذشته
".كنند ملاقاتتان قطار ايستگاه در تا بودند منتظر نفر هزاران !بد چه واي ، اي" گفتند
.سراغم بيايند قطار ايستگاه در نفر هزاران نميآيد خوشم من ببينيد ، ...بودم آلن اگر
بود ، بد حالش كه هم چهقدر هر.ميگرفت انرژي جمعيت از او.ميكرد حال بود آلن اگر ولي
.بود بينقص اجرايش ميرفت كه صحنه روي
دارد؟ تفاوت گينزبرگ شعر با شعرتان بابت چه از*
ايالت بولدر در ناروپا موسسه در ;است عياري تمام مدرسه آمريكا در واقعا آلن ، شعر
من.نهادند بنيان را "كرواك جك بيقالب شعر بخش" والدمن آن و آلن كه جايي ;است كلرادو
است چيزي دقيقا سياق و سبك اين به شعري چون مينامم ، "خودآگاهي ثبت" شعر مدرسه را آن
با ذهن ، فعاليت ادبي ترجمان به ميشود تبديل شعر.ميگذرد ذهنتان از خاص لحظه در كه
آلن.ميناميدند خودكار نوشتار را چيزي چنين سوررئاليستها.ممكن سانسور و دخالت كمترين
.بود "است فكر بهترين فكر اولين" كه بودايي تعبير اين از متاثر شعرش و بود بودايي
سو هر از را چيز هر كه داشت ذهني ;بود نابغه واقعا و داشت مجنوني و خلاق ذهن گينزبرگ
كند توليد چه هر است ، برازنده ذهن اگر.بود جذاب ميآورد كاغذ بر چه هر و ميكرد جذب
اين در كه داريد دانشجو عالم يك وقتي ولي.است گينزبرگ به متعلق جمله اين.است برازنده
ذهنيت كه ميشويد متوجه ميكنند ، استفاده خودآگاهي ثبت تكنيك از و ميكنند شركت كلاسها
كسلكننده هم شعرشان و نيستند نابغهاي دريافتگران آنها.نيست جذاب اصلا بسياريشان
و آب از فراتر چيزي شامل بايد ميآيد ذهنتان به دندان كردن مسواك موقع در كه شعري.است
.باشد صرف جنگل از فراتر چيزي بايد "چوببري هايكوي".باشد خميردندان
.است گينزبرگ از بديعتر كورسو گرگوري كه بوديد گفته*
نكته اين با بود هم آلن خود اگر.معتقدم است ، درست آره خب ، ولي گفتم؟ چيزي چنين كي
تبعيت يا تقليد كلاسيك ابيات از وقت هيچ كه است بديع چنان كورسو اشعاربود موافق
بعد بيتها.شد منتشر مهم كتاب دومين كرديم ، منتشر را "گاسولين" در 1958 وقتينميكنند
قدرت اين او...جنون از سرشار زباني":بود نوشته مقدمه آن بر گينزبرگ.بود زوزه از
ميآفريند جويبارهايي خداوند كه همچنان بيافريند ، مستقل شعرهايي كه دارد را فرشتهسان
جايي در.داشت كورسو به نسبت را حس همين هم كرواك جك ".ميروند خود راه به مستقل كه
بامها بر فرشتهاي مثل كه سايد لوورايست از كلهخري جوان" كه نوشت او مورد در كرواك
ولي سيناترا ، و كاروسو زيبايي به ميخواند ، ايتاليايي آوازهايي و ميشود پديدار
.است گينزبرگ از بعد بيت شاعر مهمترين كورسو قطعا ".است نوشتاري _ كلامي آوازهايش
و ناب زبان صاحب.دانست آمريكا شاعر آمريكاييترين را كورسو بايد ولي بود ، شلي معبودش
.است كورسو به نزديك بسيار زبان در ميشلين جك مرحوم پرولتاريايي ، شاعر !آمريكايي اصيل
بود ، هم ميشلين كه همچنان است ، كميك _ تراژيك شاعري اغلب است ، بزرگي تراژيك شاعر كورسو
.شد گرفته ناديده مهم اصلي بيتهاي از يكي عنوان به ولي
.ندارد اعتقاد بيتاي جمع هيچ به كه بود گفته "ريويو پاريس" با گويش و گفت در كرواك*
وجود به چيزي خواستهايد و داشتهايد اعتقاد جمعي چنين به گينزبرگ و شما كه گفته او
هيچ به نميخواست جك.ميخواست چيزي چنين آلن.مينامدش "پرشور گروه" كرواك كه بياوريد
را خودش بلافاصله شد ، مشهور شبه يك "راه در" انتشار از بعد وقتي.باشد داشته كاري گروهي
را آن با آمدن كنار راه تنها.نداشت را شهرت طاقت.باشد ما دوروبر نميخواست.كشيد كنار
آلن خود يكي.اصلي موتور سه حول بود جمعي بيت حال هر به وليميدانست نوشيدن و نوشيدن
.بود كرده اجاره وقت تمام نيويورك در را دفتري ديگر شاعر چند با او.بود گينزبرگ
حتي.ميگرفت خود حمايت تحت را شاعران از بسياري و ميكرد منتشر آنجا از را پيامهايش
پول به آيا كه ميپرسيد و ميزد زنگ قديمياش رفقاي همه به بود هم مرگ حال در وقتي
ملاقاتهاي مكان عنوان به ;بود لايتز سيتي فروشي كتاب دوم موتور.نه يا دارند احتياج
بيتها مورد در گرفتن خبر براي ميتوانستند جرايد كه بود مركزيناشر عنوان به و ادبي
دانشگاه بيقالب شعر بخش سوم موتور.است همينطور حدودي تا هم هنوز و بيايند آنجا به
.بود شده نامگذاري كرواك نام به كه بود ناروپا
بوديد؟ كرده آماده واكنشها براي را خودتان گينزبرگ ، زوزه انتشار از پيش*
سنفرانسيسكو در "آمريكا فردي آزاديهاي انجمن" شعبه با كتاب چاپ از پيش.مسلما
كنند دفاع ما از ميتوانند آنها شد دعوي عليهمان اگر ببينيم تا كرديم برقرار ارتباط
چون ;داشتيم كنارمان را آنها كه شكر را خدا.كردند آماده را خودشان هم آنها.نه يا
دهه در سانسور فشار.بوديم كوچك كتابفروشي يك صرفا ما.ميخورديم زمين آنها بدون
يا سازمان ميتوانست _ مككارتي غيرآمريكايي فعاليتهاي كميته نمونهاش _ پنجاه
.نداريم هم مالي منابع ما كه ميدانستند آنها.كند نابود را ما مثل دگرانديش گروههاي
عنوان به را ما هم و كرد مطرح را گينزبرگ آلن هم قضيه اين.برديم را دادگاه خوشبختانه
.ساخت برجسته دگرانديش ناشري
گرفتيد؟ قوت كه بود ماجرا اين از بعد*
شده باعث كه داشتهاند برنده برگ يك كارشان اوايل در هميشه موفق انتشاراتيهاي.بله
را حكم همين جويس اوليس كتاب هاوس ، رندوم انتشارات مورد در.دارد نگه سرپا را آنها
.دارد
بگذارد؟ آثارتانتاثير بر كه بود خاصي شخص شعريتان كار دوران اوايل در*
نويسنده را خودش و ميكرد سر كلوش كلاه بود ، چل و خل پا يك اميلي ، فرانسويام ، عمه
اولين.ميآورد در را ادايش فقط.ننوشت چيزي وقت هيچ كه داشت قاطي آنقدر ولي ميدانست ،
فرانسه در بودم ، بچه وقتي.بودم نوشته فرانسوي و انگليسي به بود ، او به خطاب نوشتهام
به برگردند مرا عمهام كه بودم ساله شش يا پنج.بود اولم زبان فرانسوي و ميكرديم زندگي
مدير بودند ، گذاشته بنياد لارنس خانواده كه لارنس ، سارا كالج در برانكسويل در.نيويورك
سالها براي بعدتر و زد غيبش و شد پارانوايي اوهام دچار شديدا بعد به آن از.شد
كه است كاري تنها ميرسيد نظر به نوشتم ، او به خطاب.رواني بيمارستان به فرستادنش
.نويسندهام حالا همين براي و دهم انجام درست ميتوانست
است؟ درست ديديد ، هم را ناگاساكي و گذرانديد دريايي نيروي در را مدتي*
.بود خاك بود آنجا كه چيزي تنها.آنجا رفتم اتمي بمب سقوط از بعد هفته شش بله ،
هم ايمني پوشش هيچ.نميدانستيم اتمي تشعشعات به راجع چيزي روزها آن.نيست باوركردني
چشم يك در فرهنگ يك كل كه كنيم درك نميتوانستيم است ، خطرناك نميدانست كس هيچ.نداشتيم
.شود نابود زدن هم به
نداشت؟ دوستيتان صلح فلسفه با تداخلي نظاميتان تجربه*
بعضيها.نشدم هم زخمي و نكشتم را كسي بود ، خوب جنگ از تجربهامبودم خوبي سرباز.نه
راديو به دادن گوش و سنفرانسيسكو به آمدن از قبل تا من است "خوب جنگ آخرين":ميگفتند
را راديو اين.بودم بيسواد سياسي لحاظ به ميشد ، حساب چپ صداي زمان آن كه پاسيفيكا ،
هم ركسرات.بودند نهاده بنيان ركسرات كنت مثل آنارشيستهايي و هيل لويس همچون معترضيني
فلسفه ، ستارهشناسي ، :ميكشيد سرك زمينهها همه به نبود ، شعر فقط داشت ، برنامه
جايي اهلهستم او به كردن گوش مديون را سياسيام آموزش واقع ، به.هنر زمينشناسي ،
به سال 1928 از روزي همان ميگفتند...بود كارگر طبقه شاعر بود ، شيكاگو اطراف
كه بودند پاسيفيكا برنامهسازان اوليه گروه يك.مرد استرلينگ جورج كه آمده سنفرانسيسكو
كه شوروي مسائل متخصص مندل ويليام و تامسن ، السانايت الوود ، فيل واتس ، آلن.هستند مهم
دانشگاه نزديك راديو ايستگاه.بيرون انداختندش وتازگيها بوده آنجا را سالها اين همه
و چهل دهه اواخر در بياريا در گذار عاملتاثير مهمترين را آن بايد و بود كاليفرنيا
كار اردوگاههاي در آن بنيانگذاران از بعضي.دانست _ شصت دهه در حتي _ پنجاه دهه
بعدا كه اورسون ، ويليام مثلابودند اورگون در والدپورت مثل مكانهايي در معترضين
چاپ كه اشعاري جمله از.داشت چاپ دستگاه اردوگاه در گذاشتيم ، آنتونيوس برادر را نامش
حكم در كه ركسرات ، كنت با تا آمدند سنفرانسيسكو به آنها از بعضي.بود پچن كنت شعر كرد
ما همه پدر او كردند ، ظهور بيت شاعران پنجاه دهه در وقتي.كنند ملاقات بود ، پدرخوانده
ميرفتم ، جلسه آن به كه اولي سال تمام تقريبا.داشت جلسه خانهاش در شب جمعه هر.بود
رويكرد با منتقدي زبردست ، مقالهنويسي بود ، حريف فن همه واقعاميترسيدم نگفتم ، هيچ
كه گفت بتوان شايد.بود آن "حيرتانگيزي" شعرش برجسته ويژگي _ بزرگ شاعري و آنارشيستي
.دارد را او شعر از رگهاي اسنايدر گري شعر
داديد؟ افزايش را سياسيتان آگاهي كه شد چه بالاخره*
شعرم كتاب خاطر به جز به بودم ، ناشناخته تقريبا من.داد نجات سرگرداني از مرا ركسرات
درست در 1958 ، .بودم كرده چاپ لايتز سيتي در كه "رفته دست از جهان تصويرهاي" عنوان با
كلارجاز كلوب در او با كه خواست من از شد ، منتشر "ذهن كوچك جزيره" عنوان با كتابم وقتي
كه كرد ضبط صفحه دو در را جلسه آن "ركوردز فانتزي" شركت.كنم شعرخواني بيچ نورت در
سوي در هم من و بود صفحه طرف يك ركسرات.گرفت نام "شراب سردابه در شعر و جاز" يكيشان
شعري ميخواند ، شعر ركسرات كه طرفي در.خواندم "ذهن كوچك جزيره" از شعرهايي صفحه ديگر
زوزه نسبت به كه شعري ;خواند "توماس ديلن مرگ سوگ در مرثيهاي:مكن قتل" نام به را
جامعه به صريح اشارات از يكي.ميكرد آمريكا مصرفكننده جامعه متوجه را شديدتري انتقاد
برادران مارك پيراهن با خطا به مادر تو كشتي ، تو را توماس ديلن":بود عبارت اين مصرفي
را غيرانساني نيروهاي ركسرات ولي كشت ، را خودش كه بود خودش توماس ديلن البته "بروكز
.كرد مويه آمريكايي برجامعه و دانست مسبب
داشتيد؟ او با خوبي رابطه گينزبرگ ، آثار ويراستار عنوان به شما ، *
كارهايش ويراستار كه سيسالي طي.بيتها همه مثل داشتيم ، مستحكمي سياسي همبستگي ما
شعر مورد در بار يك فقط واقع درنداشتيم ويرايشي مسائل سر بر منازعهاي وقت هيچ بودم ،
كنار بود كرده هم شمارهگذاري را آن بالاي كه را آن از كاملي بخش كردم ترغيبش زوزه
كه بزرگي ، مجلد ،"حواشي با همراه زوزه" در.آمد صفحه آن سر بلايي چه نميدانم.بگذارد
سال بيست حدود..نيست صفحه آن از اثري هيچجا.نيامد هم بود ، كرده تنظيم گينزبرگ خود
خودم برعهده هم كتاب جلد روي طرح و نمونهخواني _ بود من برعهده آلن آثار ويرايش اول ،
به كه پيترز ، جي نانسي سرپرستي تحت آلن لايتز ، سيتي با همكارياش آخر سال ده دربود
.داد انجام ويرايش انبوهي است ، آمريكا ويراستاران برجستهترين از يكي من نظر
نيامد؟ خوشتان بگذارد ، كنار كرديد تشويقش كه بخشي زوزه ، از بخش آن از چرا*
ترغيب را او حال ، عين دراست شده متناسب حالا.بود اضافي.نبود منطبق شعر باقي با خب ،
كارل نام و دهد تغيير خالي زوره به "سالومون كارل براي زوزه" از را شعر عنوان كردم
بدل جهاني پيامي به شخصي مسئلهاي از زوزه ترتيب بدين.بياورد تقديمنامه در را سالومون
.شد
.دانستند بيمعني را جنبش اين آنان از بعضي.داشته هم را خود منتقدان هميشه بيت جنبش*
.بود بيمعني آنها نقد
را انتقادهايشان چهطور سالها آن طي.ميكردند محسوب مخرب را آن ديگرشان وعدهاي*
ميداديد؟ پاسخ
چيست؟ مخرب از منظورتان
.غيرمسئول غيراخلاقي ، *
.است درست كه من نظر بهاست مخرب بيت نسل.است ما از تعريف واقعا اين !محشره !بله
.باشي مخرب بايد بالاخره كني خراب را ماديگرايي بخواهي وقتي كه است اين منظورم
آنارشيست ، منحرف ، برانداز ، خانمان بيتها بيشتر حتي !آن مثبت معناي به غيراخلاقي
كند؟ ازدواج آنها با دخترتان حاضريد !ويرانگراند
بودند؟ ضدآمريكايي بيتها آيا *
.بود مككارتي سناتور مسئله نه
بودند؟ دولتي ضد*
در وقتي.نبود دولتي ضد يا آمريكايي ضد دقيقا كرواك.كرد صادر كلي حكم نميشود دقيقا
بودم عضوش من كه كوبا به كمك كميته به ميخواهد آيا پرسيدم ، او از برگشتم ، كوبا از 1959
وقتي."آمريكا انقلاب:دارم انقلاب اينجا خودم من":گفت بزند پلك كه اين بدون.بپيوندد
كارگري جنبش دل در گينزبرگ.ميداد نشان بيشتري عكسالعمل پيرامونش به نسبت شد پيرتر
راجع نميشود ولي.شد متولد كشور يهودي راديكال روشنفكري ريشهدار سنتهاي و كمونيستي
كتابي نميتوان هم را يش"آمريكا سقوط" كتاب.برد كار به را آمريكايي ضد كلمه هم او به
فراتر.ميدانست گود از دور را خود او.داشت فرق باروز ويليام قضيه.دانست آمريكايي ضد
ريشخند او احتمالا.بود آن از بخشي فقط آمريكا كه داشت جهاني نگرش او.بود مليتها از
.بود كوبنده.است حال به تا آمريكا نويسنده آميزترين
پر.بود روزنگاشتهايش از صفحهايشد منتشر "نيويوركر" در مرگش از پس نوشتهاش آخرين
مردم.دهد قرار جمله يك در را آدم عالم يك يا صحنه يك كل بود قادر.بود غريب تركيبات از
اينقدر بيت نويسندگان كه است هم همين براي.نداشت بشر جنس براي خاصيتي هيچ.بود ستيز
جامعه از و حاشيهنشين نوعي به كدام هر كه بود اين آنها مشترك نقطه تنها.بودند متفاوت
.ميشدند محسوب شده رانده
پنجاه ، دهه در بيت اوج دوران با قياس در امروز ، آمريكاي روشنفكري حيات از دريافتتان*
چيست؟
درون عكسي به تبديل بيشتر ميآيد نظر به.است رفته كجا امروزه روشنفكري ، حيات نميدانم
لايتز سيتي در.ناانسان عليه انسان جنگ است ، كامپيوتر عليه جنگي جديد سرد جنگ.شده قاب
منتشر ديگري كتاب آن ادامه در كه "واقعي زندگي پايداري" نام به كردهايم منتشر كتابي
كه اولمان الن اثر "نابسندگيهايش و تكنولوژي به عشق:ماشين به نزديك" نام با كردهايم
آن اوليه مراحل در فعلا كه است جريان در تكنولوژيكي انقلاب.است كامپيوتر بر عميق نقدي
.است كرده ايجاد الكترونيكي سياهچالهاي و است شتاب در روياگوني سرعت با جهان.هستيم
آنها با همگام نيست قادر هنرمند يا شاعر نويسنده ، كه تغييرند حال در سريع آنقدر چيزها
فردا كه ببينيد و بنويسيد رماني شبه يك ميتوانيد.بكشد بيرون دلشان از معني با چيزي
اگر يا ميآمد؟ بر دستش از كاري چه ميزيست ما روزگار در جويس جيمز اگر.است شده منسوخ
واكنش دهد؟ انجام ميتوانست كار چه ببرد قلم به دست ما زمان در بود مجبور پاند ازرا
.نيست فراري جاي ديگر ;بيابيد را خودتان دروني بهشت بياوري ، روي درون به كه است آن طبيعي
در حالا ولي.بود راحتي كار ;"تاييش" ميرفت كند فرار همه دست از ميخواست گوگن وقتي
از سرشار هستند ، اطراف و دور آن جزيرههايي حتما.دارد وجود هيلتون هتل هم تاييش
جهان تمام دارد آمريكايي فرهنگ تك.كردهاند برپا آن در "مد كلوب" يك حتما ولي زيبايي ،
ولي.ميشود تنگتر شود ، وسيعتر روز به روز كه آن جاي به كردن سفر.ميكند همگون را
.است شده منسوخ شود چاپ كه موقعي تا ميگويم دارم الان من كه هم را ايدهاي همين حتي
دهد؟ انجام شاعر يا هنرمند كه ميماند كاري چه پس*
قرن پايان از پيش ملتها ، .هستند كامل شدن ناپديد حال در ملتها جهان ، مرز آخرين در
و موجوديت نميتوانند هم الان همين ملتها.داشت نخواهند وجود ديگر يكم ، و بيست
فكس ، و اينترنت آلودگي ، مينهد ، ملل مرزهاي به وقعي تكنولوژيكنند مشخص را مرزهايشان
هنوز هنرمند و شاعر ولي...نميدهند اهميت ملل مرزهاي به كدام هيچ مليتي چند شركتهاي
رقص به جهان لبه در و..كنند پيدا راه انسان فرجام به ميكوشند و اينجايند
.مشغولاند
رئاليسم3 خاستگاه
كابلي پل
محمديسرشت مريم:ترجمه
راوي اينجا در."كل داناي راوي" به معروف است خاصي روايي ابزار به متكي كلاسيك رئاليسم
و تجزيه با كه چرا ميكنيم ، بررسي مختصرا را آن سينمايي و مكتوب اشكال و كل داناي
.ميكنيم نقد نوعي به را "كلاسيك رئاليستي متن" مفهوم كل داناي راوي تحليل
:كرده تعريف چنين اين را "Omniscient" واژه آكسفورد انگليسي ديكشنري
وسيع دانش داشتن:اغراقآميز شكل به داشتن نامحدودي اطلاعات كل ، داناي چيز ، همه از آگاه
...جهاني يا
آنكه بر علاوه راوي ميشود ، نقل كل داناي ديد زاويه از كه روايتي در رابطه همين در
.است تسلط و قدرت صاحب خود مرز و بيحد دانش واسطه به يابد ، حضور مكاني هر در است قادر
بايد ناچار به بازنمايي عمل در اما است آگاه چيز همه از باشد كل داناي راوي ، چنانچه
صاحب اوبگذارد بياستفاده را ديگر دسته و كند گلچين روايت براي را اطلاعات از دستهاي
.ندهد اجازهاي چنين بعضي به و دهد گفتن سخن اجازه شخصيتها از بعضي به كه است اختيار
.است خاصي چيزهاي روايت به قادر تنها مسلما باشد شخصيتها از يكي راوي روايتي در اگر
آن در كه را اتفاقاتي نميتواند ندارد حضور مكاني در راوي وقتي كه است قانون يك اين
به اينكه كند ، روايت را ديگران افكار نميتواند او.كند روايت بيواسطه داده روي مكان
به نيستند ، ثابت قوانين اين كه است ذكر به لازم].دارند روياهايي چه و ميانديشدند چه
(1998) "مرده دختران كليساي" رمان در مثلا."پستمدرن" اصطلاح به روايتهاي در خصوص
آشكارا راوي نميخورد ، چشم به آن در "پستمدرنيسم" از نشانهاي حتي كه دوپينز استفن اثر
است كل داناي راوي ، كه وجودي باميكند روايت را شخصيتها اكثر افكار و است كل داناي
(1898) "پيچ چرخش" داستان در مثلا اوقات گاهي [است رمان شخصيتهاي از يكي ضمن در اما
داشته پيراموناش شرايط واقعيت با زيادي تفاوت است ممكن راوي افكار جيمز ، هنري نوشته
هر به ميتواند نباشد روايت شخصيتهاي از يكي كه صورتي در كل داناي راوي طرفي از باشد ،
از بعضي به و برود زمانها از بعضي به و صحنهها از بعضي به:برود است مايل كه جايي
مقامي به ميتواند كند ، نفوذ شخصيتها افكار در ميتواند.نرود زمانها و صحنهها
ميتواند كل داناي راوي.بگيرد قرار روايت رويدادهاي از فراتر موضعي در و برسد آسماني
باقي شخصيت يك همچنان و آورد زبان به اوست دلخواه كه آنچه روايي صدايي از استفاده با
مورد در و دارد قرار خداگونه موضعي در:است كل داناي راوي ، مارچ ، ميدل رمان در.بماند
چنان را خواننده راوي ، .ميكند اظهارنظر كرد ، بيان را آنها بايد چگونه اينكه و رويدادها
كل داناي راوي علاوه ، به است ، صحنه درون راوي ميكند تصور او كه ميكند نزديك صحنه به
.است خبر با مييابد ، خاتمه كجا و چگونه روايت كه موضوع اين از اغلب
به راوي مكتوب روايتهاي در.است درك قابل و منطقي مفهومي كل داناي مكتوب روايتهاي در
در كل داناي ديد زاويه ايجاد طرفي ازشود مطلع شخصيتها افكار از ميتواند راحتي
.است امر ظواهر نمايش به قادر تنها ذاتا فيلم.نيست ميسر راحتي به سينمايي روايتهاي
استفاده است ، گفتوگوها و تصاوير مكمل كه تصوير ، روي صداي از روايت براي چنانچه البته
از كه روايتي دقيقتر بيان به اماكرد درك روانشناختي لحاظ به را مسائل ميتوان كنند ،
و است بيبهره آنها از فيلم كه دارد تواناييهايي ميشود ، نقل كل داناي ديد زاويه
داناي روايت بنابراين.گيرد كار به و برگزيند را ديدي زاويه چنين ميتواند مكتوب داستان
روايت اساسي شاخص دو تقابل.ندارد كارايي وجه هيچ به سينمايي متون در كه دارد ماهيتي كل
:ميكند اثبات را حقيقت اين زدن برش /تدوين و طولاني برداشتهاي:سينمايي
زمان مدت يك هر كه را جداگانهاي هاي"نما" كه است ترتيب اين به فيلمها اكثر روايت روش
مشغول نفر دو كه سكانسي در مثلا.ميدهند نشان متوالي صورت به دارند ، كوتاهي نسبتا
آن پي از و ميگيرند نمايي ميآورد زبان به را جملهاي كه آنها از يكي از هستند ، صحبت
تمام اول نفر اينكه ياميدهد را قبلي نفر پاسخ كه ميگيرند او مقابل طرف از را نمايي
.ترتيب همين به هم دوم نفر و ميگيرند او از مختلفي نماهاي و ميآورد زبان رابه جملاتش
جملهاي يك هر نما هر در كه نفر ، دو اين از يك هر نماهاي نهايي توليد در و تدوين از پس
به.ميشود ظاهر سينما پرده روي سكانس پايان تا متوالي صورت به آوردهاند ، زبان به را
را شخصي نماي اينكه.بدهند نمايش را ديگري سكانس سكانس ، اين زدن برش با ميتوانند علاوه
ديگري گفتوگوي و ميزنند برش را گفتوگويي يا ميدهند نمايش را ديگري شخص و بزنند برش
است ، كل داناي روايت نمونه يك ميدهند ، نشان را ديگري سكانس نهايتا و ميكنند پخش را
است راوي اين و ميشود انتخاب نمايش براي سكانسهايي كه است راوي يك كمك به كه آنجا از
در كه اندازه همان به روايت.ببرد سكانسي هر به را ما است قادر بالقوه شكل به كه
بسيار عمل منطقي توالي يك ايجاد خاطر به نيز فيلم در است مهمي مقوله رئاليستي رمانهاي
متوالي صورت به ديگري پي از يكي را سكانسها بيننده توالي اين واسطه بهاست مهمي
بكشند درازا به ساعتها سكانسها كه ميشود اين از مانع توالي اين علاوه به و ميبيند
.بگيرند قرار هم كنار آشفتهاي گونه به يا
آنها از نمونههايي به اغلب و دارند محدودي نسبتا روايت فيلمها از دستهاي اما
سكانسي هيچ در پولانسكي رومن (1973) ي"چينيها محله" فيلم در نمونه براي.برميخوريم
نيز فيلمهايي چنين حتي.نميشود دور داستان ، قهرمان ،(نيكلسون جك) گيتس جيك از دوربين
اين به فيلمها از تعدادي اما.متكياند ديگر سكانس نمايش و سكانس يك زدن برش روش به
شكل به همه كه نما يكسري كردن هم سر جاي به فيلمها اين.ميافزايند چيزي اساسي فرايند
با بايد طولاني برداشت گرفتن براي.ميگيرند "طولاني برداشتهاي" هستند ، كوتاه يكنواختي
بدون توقفي بيهيچ برميگيرد ، در را چشمگيري فضاي گاهي كه كامل ، سكانس يك از دوربين يك
.گرفت فيلم چهارم ، يا سوم دوم ، نماهاي گرفتن
اولدوز سياه دنياي رنگينكمان كلاغه ننه
نصيريها سميه
و خانهشان كوچك حياط قد دنيايش وسعت كه بچهاي دختر.است كوچولو بچه دختر يك اولدوز
كوچولوي بچههاي دختر آن از اولدوز.است كوچكشان حوض قرمز ماهيهاي حد در شادياش
فقط نه يا باشد دخترش حداقل يا باشد خواهرش داشت دوست كسي هر كه است فضولي دوستداشتني
.نميدانستند را او قدر او اطرافيان اما باشد ، عروسكاش
و نميداند را آنها قدر و نيست قانع دارد كه چيزهايي به آدم.است طور اين هميشه گويا
جزو هم اولدوز باباي زن.ميكند دور خوشبختي از را آدم ديگر چيزهاي آوردن دست به طمع
قلب صميم از بود ، كوچولويي و مهربان دختر كه را ، اولدوز هرگز كه بود آدمهايي دست همان
را او عروسك مثل زندگي امكانات كمترين داشتن از و ميزد كتك را او هميشه.نداشت دوست
يك بالاخره كه ميدانست كودكياش همه بامقاوم و بود صبور اولدوز اما.ميساخت محروم
.گرفت خواهد را خشونت جاي مهرباني و كرد خواهد پيشه مهرباني او با بابا زن روزي
چيزي بابايش زن به هرگز اما ميريخت ، اشك سخنگويش عروسك شدن گم براي تنهايياش خلوت در
.شد نخواهد حل مشكلي كه ميدانستنميگفت
حتي شايد نداشت ، دوست را اولدوز هم سرسوزني حتي.بود نامهرباني و عجيب آدم بابايش زن
.بود كوچولو خيلي هنوز اما بود ، گرفته خيلي مهربانش دل اولدوز.ميشد راضي هم مرگش به
دختر يك او.بزند حرفي خود مشكلات و مصائب درباره زنبابايش با و بنشيند نميتوانست
كوچكش دل با و ميزد زل آسمان به و مينشست قديميشان خانه اتاق توي فقط است كوچولو
باشد ، كودك انسان كه است سخت خيلي.كند پيدا نجات وضعيت اين از كاش اي كه ميكرد آرزو
.كودكانهاي سرگرمي حتي نه و مدرسهاي نه عروسكي ، نه همبازي ، نه.نكند كودكي اما
كه ميكرد آرزو فقط.برنميآمد دستش از كاري اما بود ، گرفته دنيا تمام قد به دلش اولدوز
.شود بهتر اوضاع
بر كه بود سفيدي موي قلم كلاغه ننه اما.است دزدي و سياهي و زشتي و پليدي مظهر كلاغ
شد اولدوز تيرهرنگ و سياه دنياي رنگينكمان كلاغه ننه.زد شادي رنگ اولدوز سياه دنياي
ننه.است روشني و سفيدي سياه ، شب پايان كه فهميدگشود روبهرويش تازهاي افقهاي و
اولدوز كه آنجايي از و ديد كوچكشان خانه حياط در را اولدوز.تجربه دنيا يك با آمد كلاغه
و بنشينند هم با ميتوانستند پس ميفهميد را كلاغها زبان و بود مهربان فوقالعاده
.كردند را كار همين دقيقا و كنند اختلاط حسابي
با دوستي براي را آقاكلاغه پسرش ننهكلاغه و ميدزديد صابون كلاغه ننه براي اولدوز
دل ته از اولدوز.بود كرده پيدا اولدوز براي جديدي مفهوم زندگي.آورد او پيش اولدوز
.نميگذشت بطالت به روزهايش ديگر.بود شده شادي سراسر حالا غمگينش كوچك دنياي.ميخنديد
با و برساند كلاغه آقا به سريع را خودش و بخوابند تا بود بابا و بابا زن به حواسش همه
سارا هم شايد و سيندرلا ياد مرا اولدوز.بود شده شيريني دنياي كه واقعا.بزنند گپ هم
و بيسرپناه دخترهاي.است جهان افسانهاي دخترهاي از خيلي نماد اولدوز.مياندازد كورو
و سيندرلا با اولدوز تفاوت شايد.است دوست يك داشتن آرزويشان كوچكترين كه بدبخت
هم پدرش كنار در اولدوز اما بودند ، دور خانوادههايشان از آنها كه باشد اين در سفيدبرفي
.ميكرد تنهايي احساس
ماهي اولدوز حالا.مينمود زيباتر جهان كلاغه آقا و كلاغه ننه آمدن با حالا حال هر به
حالا كند رشد جوري يك بايد كلاغ كه ميدانست.بخورد تا ميداد كلاغه آقا به و ميدزديد
...با چه و دزدي با چه
لبه روي كلاغها و رسيد راه از وحشتناك سرماي.نبود بايد ، كه طور آن هميشه اوضاع اما
برابر دو را آن سرما كه غم و تيرگي دنيا يك و ماند اولدوز و شدند خشك سرما از بامها
خود كه توري با را اوكند تنهايي احساس خيلي اولدوز كه نگذاشت كلاغه ننه اما.ميكرد
.بودند آن ساكنان تنها كلاغها كه شهري.برد كلاغها دنياي به بود بافته اولدوز
كاش اي.بود مادرش كلاغه ننه كاش اي.بود كلاغ يك كاش اي كه كرد آرزو بارها اولدوز
هستند ، دزدي و سياهي و پليدي مظهر كلاغها.كند زندگي كلاغها با هميشه براي ميتوانست
زندگي به زيادي رنگهاي كه كماني رنگين ;داشتند را رنگينكمان نقش اولدوز زندگي در اما
ترك با ما غمگين هميشه كوچولوي دختر اولدوز.كرد عوض را زندگياش مسير و بخشيد اولدوز
گرفته آرامش كلاغها دنياي در خانه آن محيط از شدن دور با و پدرش و ظالم باباي زن كردن
جا اين.ديگران بچه و خودم بچه و پول از نه و بود خبري كدورت و حسد از نه آنجا بود
شريك خودشان با هم را اولدوز اتفاقا و ميكردند زندگي هم با كلمه ناب معناي به كلاغها
بود10 شده كلاغها دنياي رنگينكمان اولدوز حالا.بودند كرده
اول ، 1379 چاپ ماهريز ، نشر صمدبهرنگي ، كلاغها ، و اولدوزپينوشت1
|