عاج برج ساكنان
ديالوگ تاريخي علائم
ادبيات حاشيه
است خدا درختان مال غم
عاج برج ساكنان
است كدام روايت چيست ، توصيف
رابه كامپيوتر كه است اشتباه كار اين زماني تنها بلكه نيست اشتباهي كار كامپيوتر توصيف
كرد توصيف شده نوشته فرهنگلغات در كه صورت همان
هاندكه پيتر
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
تفكر به يافتن دست براي ضروري ابزاري مثابه به را آن برعكس نيستم ، مخالف "توصيف" با من
نام به آلمان در روزها اين كه "توصيفي" شيوه با ولي هستم ، موافق "توصيف" با من.ميدانم
ادبيات آفرينش كه حقيقت ، اين به شيوه اين در زيرا مخالفم ميشود ، تبليغ "نو رئاليسم"
توجهي درميآيند ، توصيف به زبان طريق از كه اشيايي توسط نه و ميگيرد صورت زبان توسط
ميپردازد توصيفاشياء به تنها است ، شده مد تازگي به كه ادبيات در نو شيوه اين.نميشود
انتخاب و ژرمن ادبيات و زبانشناسي قلمرو به كه مواردي در جزبينديشد زبان به بيآنكه
كلمات كه نميگيرد ناديده را ادبيات حقيقت رو اين از نقد ، و ميشود مربوط لغات
حد در را زبان شان كه رو آن از بلكه هستند اشيا آن با هماهنگ و متناسب اشيا توصيفكننده
خود ميشوند گرفته كار به اشيا توصيف براي كه كلماتي شكل اين به.ميدهد تنزل اشيا آن
به نه و ميشوند ناميده "حقيقت" كه اشيايي به انديشيدن.ميشوند پذيرفته شي يك صورت به
زبان اينميگيرد قرار استفاده مورد فقط زبانهستند ادبيات حقيقت واقع در كه كلماتي
گونه بدين و باشد خورده تكان آن در چيزي بيآنكه ميشود ، گرفته كار به توصيف براي تنها
.ميآيد اشيا ناميدن براي اتيكتگذاري كار به تنها و بيحركت ميماند ، برجاي مرده زبان
مقايسه هم هنوز معلوم ، قرار از.نميخورد تكان آن در چيزي اما ميشوند ، گزارش اشيا اين
تشبيه شيشه به را نثر زبان "سارتر" كه آنجا دارد ، مصداق زبان مورد در "سارتر" طنزآميز
اشيا به زبان زجاج خلال از ميتوان كه ميگيرد شكل كودكانه باور اين نتيجه در.ميكند
كلمه زبان ، با را شي هر دارد وجود امكان اين كه نميگيرد صورت تامل اين اما.كرد نگاه
زبان كمك به كه كلماتي تكتك شمارش به نيازي اينجا در.كرد تحول و چرخش دستخوش كلمه ، به
براي زبان چقدر كه هستيم واقعيت اين از غافل ما.نميبينيم ميشوند و شده تحول دستخوش
حقيقت اين از هم باز و است تحول و دستكاري قابل اجتماعي و فردي اهداف و مقاصد انواع
به اشيا اين براي كه است زباني از متشكل كه اشيا از متشكل تنها نه جهان كه هستيم غافل
عكاسي ، دوربين براي جايگزين يك حد در زبان جايگاه ادبيات ، از شيوه اين در.است آمده وجود
دوربين تنظيم چگونگي براي كارگردان ساده دستورالعمل يك به عكاسي ، براي پيشزمينهاي به
.ميكند پيدا تنزل كمكي دانش يك به و
از حداقل نثر ، اين كه چرا !بود موفق نمونههاي از يكي "هربورگر" نثر از شيوه اين در
.بود كليشهاي جملات و كلمات از عاري دستكم و مدلل كاملا نثري سبكشناختي ، و نحوي نظر
در امروز كه ميكنم فكر من.گروتسك كاملا نتايجي از است مملو "هولرر والتر" نثر عكس به
بايد آنگاه ميشود ، نقل داستاني كه هنگامي اما دارد ، وجود داستان حكايت امكان صورت هر
مانند غفلت و بيتوجهي با اينكه نه كرد ، ابداع را داستان آن فراخور رويدادي
يك دل در داستان دو) كنيم رديف هم سر پشت ديگري از پس يكي را حوادث پاورقينويسها
غزلسرا اول درجه در كه هم نويسندگاني است ، توجه شايان نيز مسئله اين و.(داستان ميليون
نبايد چرا.كنند رها نيز شعر در را خود عنان ميتوانند كه باورند اين بر هستند ، شاعر و
و نظم ميان تفاوتي امروزه اصلا آيا باشد؟ داشته را خود به مخصوص عروضي قوانين نيز نثر
يك مثل ميتواند ميشناسيم ، او از خوب شعر چند كه ،"هولرر" چگونه دارد؟ وجود نثر
كند؟ حفظ زبان خود صورت به را زبان نثر و بنويسد گزارشگر
كلمات ناخالص ، كاملا نبود ، باشد ميبايست كه داستاني آن اصلا زباني نظر از او داستان
به را جملهاي من.بودند شده رديف سرهم پشت نابجا و نسنجيده گونهاي به همه عبارات و
.است شده توصيف خالي كاملا اتاقي بهعنوان كه است اتاقي از سخن آن در كه ميآورم ياد
به و ديد بتوان را آن بازتاب بيآنكه نوشت سادگي همين به را بيان اين ميتوان چگونه
نوشته گونه اين جملات تكتك بود ، شده نوشته وسواس و دلمشغولي بدون جمله هر صورت همين
.بودند
چنين جاي به.نگريست اشيا درون به نميتوان زبان طريق از.شكست را بال زجاج بايد عاقبت
كنه به بايد پنجره ، يك قاب درون از نگريستن مانند زبان خلال از نگريستن جاي به كاري ،
دچار زبان طريق از ميتوان را اشيا از تعداد چه كه داد نشان سپس و نگريست زبان رياكاري
روزها اين.است اجتماعي كاملا رسالت يك سبكشناختي رسالت اين.كرد انبساط و گستردگي
با را نويسنده اجتماعي تعهد حس اصطلاح به اين حد چه تا گروه 47 منتقدان كه ميشنويم
اشيا توصيف به آن با نويسنده كه زباني با نه و ميسنجند ميكند توصيف او كه اشيايي
جورواجور لكههاي از "ماير ولفگانگ" از داستاني در كه ميكشد آنجا به كارميپردازد
و است شده روايت نقص و بيعيب داستان گرچه ميآيد ، ميان به صحبت تن عرق و لباس روي
اشياي همين خاطر به دقيقا ،"ينس والتر".است همراه طنزآميز انديشهاي با نيز آن پايان
مادي ، استانداردهاي تا شده تلاش اينجا در.مينامد "غيرادبيات" را داستان اين توصيفي ،
كه شركتكنندگاني البته) است كليسا مراسم در شركتكنندگان ترتيب و نظم مانند چيزي كه
تنها كه كاررود به ادبياتي مورد در ،(ميشوند محسوب غايب دارند تن بر نامناسب لباس
تنها داستان در "اصطلاح در" حال زمان صورت ، اين در.ميشناسد را رسمي استانداردهاي
توصيف و باشد گرفته قرار توصيف مورد كامپيوتر يك مثلا كه ميكند پيدا اعتبار هنگامي
توصيف لهستان به سفري درباره اسلايدي مثلا كه است هنگامي "اصطلاح" در گذشته زمان
از تلويحي ، بهطور گرچه نقطه ، كدام در ديد تا كرد صبر بايد تنها صورت اين در كه ميشود ،
.ميشود برده اسم A مشهور مكان
از انديشيده پيش از تصويري زمينه "گرييه رب" مانند "بورگر هر" اشاره مورد نثر درستي
اين از تازهاي چيز هيچ محصول من براي نثر اين نيست ، دقت اين محصول نثر اين نيست ، جهان
اين كه چرا ;ميشود روشن و خاموش اتصالي نتيجه در كه لامپي لرزان نور توصيف:نيست دنيا
همانگونه و است رونوشت يك تنها.است مشاهده يك بيشتر بلكه ندارد ، كارآيي هيچ پديده
يك شده جمع اقلام به او.نبودهاند بيش كاتاليزوري كلمات انگار كه ميشود نسخهبرداري
ديگر موردي توصيف به و ميكند پيدا ادامه صورت همين به فهرست اين و ميافزايد ديگر قلم
اين از بيآنكه بينهايت ، تا همينطور و بيفزايد اقلام صورت به نيز را آن تا ميپردازد
آمده وجود به ميبينيم ، "گرييه رب" آثار در كه آنگونه دايره ، يك يا مارپيچ يك توصيف
و كنيم نگاه جهان به نزديكتر فاصلهاي از تا داريم نياز امروزه كه معتقدم من.باشد
آگرانديسمان جهان اين از وقتي اما درآوريم ، ادراك به بيشتري تفصيل با را آن بنابراين
و رنج همه اين پس چه؟ آنوقت بيفتد ، زبان براي اتفاقي بيآنكه شود ، رونويسي تنها شده
كرد ، رونويسي تنها بال فراغ با آنوقت و چرا؟ مناسب واژههاي به يافتن دست براي مشقت
ما بهانه اگر.ميبود آسانتر بس كاري عكاسي صورت اين در.كردهايم جايگزين فقط انگار
ميگيرد ، قرار استفاده مورد زجاج و عدسي يك بهعنوان نثر ، زبان نيز هماكنون كه باشد اين
.شد نزديك اشيا به ميتوان بهتري خيلي عكاسي دوربين با آنگاه
كلماتي با را "شرايبر ماتياس" نام به جواني شاعر خود ، ادبي قرائت اين از پيش "هولرر"
انتقاد باد به برد ، كار به غزل نوع اين بردن در به ميدان از براي ميتوانست تنها كه
كه ميشود پيدا بيتي چند همواره جوان شاعر اين اشعار در كه نيست شكي امابود گرفته
براي.ميگيرد بر در را ما امروز دنياي او ي"هولرر" داستان سرتاپاي از بيشتر بسيار
.كنيم اكتفا كامپيوتر يك توصيف و نامگذاري به تنها نبايد باشيم ، خود زمان قله در اينكه
كار كامپيوتر يك توصيف كه نيست اين منظورم.دارد وجود واژگاني اشيا اين تمام براي
كه صورت همان به را ، كامپيوتر يك كه است اشتباه كار اين زماني تنها بلكه است ، اشتباهي
را كامپيوتر يك كه صورتي در كامپيوتر ، يك توصيف.كرد توصيف شده ، نوشته لغات فرهنگ در
به اينكه نه باشد كامپيوتر يك پيچيدگي نحوشناسي با هماهنگ بايد كنيم ، توصيف بخواهيم
دستگاه سازنده قطعات برشمردن به ميتواند كه معروف دانشمند يك سياق و سبك به سادگي
كه شدم چشمگير نكته اين متوجه نشست اين طول در من.بپردازيم دستگاه توصيف به بپردازد ،
شكلي به و دهد خرج به جسارت كسي كه صورتي در.هستند اخلاقي پرسشهاي صوري پرسشهاي
از را خود حرارت موضوعات اين وقت آن بپردازد ، نوشتن به داغ موضوعات درباره نينديشيده
يك در A معلومالحال مكان از بردن نام.درميآيند بيضرر موضوعاتي شكل به و ميدهد دست
حكايت هر چاشني تامل بدون را نام اين اينكه اما باشد ، مربوط و بجا كاري شايد فرعي ، جمله
از خالي زباني با و نامناسب ابزاري با و نابسنده سبكي به هم آن كنيم ، علمي داستان و
معروف گفته اين به بعدا عكسالعملي چنين و است غيراخلاقي عمل يك اين انديشه ، و تفكر
.داد خاتمه...آشويتس از گفتن سخن به بايد بالاخره ميگويد ، كه ميشود منجر
ديالوگ تاريخي علائم
4 رئاليسم خاستگاه
كابلي پيتر
سرشت محمدي مريم:ترجمه
به ميشود مبادله انسانها ميان كه ميكند ثابت را علائمي وجود ديالوگ باختين نظر از
اهميتي و دارد وجود رابطهاي هميشه علائم كاربران ميان كه ميبريم پي ديالوگ واسطه
مشغول كلمه واقعي معناي به "شخص فلان" با او كه كند ادعا علائم كاربر يك كه ندارد
علائم ميان رابطه پونزيو و پتريلي گفته به بنا اين ، بر افزوننيست گفتوگو
قدرت از آگاهانه ما كه نيست اين نتيجه ديالوگ باختين نظر از":است اجتنابناپذير
.ميشويم گفتوگو به مجبور ما و ميشود تحميل ما به ديالوگ كه ميگيريم ، بهره گفتوگو
بلكه.ميكنيم صحبت ديگران با آنها از بهرهگيري با كه نيست فرصتهايي نتيجه ديالوگ
".گرفت ناديده را فرصتها اين نميتوان كه است اين نتيجه
موضوع اين به (Segre) سگري و (Mac Intyre)اينتر مك به استناد با (Hirschkop) هرچكاپ
يك عنوان به را آنها ديالوگ است ، نفر دو گفتوگوي شاهد بيرون از كه فردي ميكند ، اشاره
با ارتباط در كه نفر دو" ،"خالهزنكي حرفهايي" چون مضمونهايي مينگرد ، داستاني مضمون
و "غمانگيز سوءتفاهمهاي" ،".ميشوند خندهدار سوءتفاهمهاي دچار يكديگر انگيزههاي
متقابل كنش مثل ميشود ، آشكار صداها متقابل كنش روايت ، زيباييشناختي بررسي با.غيره
آدمهاي طور همين و واقعي آدمهاي گفتوگوي حين كه علائمي اما.شخصيتها و راوي صداي
در مردم كه هستند اجتماعي دنياي از جزيي علائم اين:هستند عيني ميشوند ، ردوبدل خيالي
چيزي چه و مضر چيزي چه است ، درست چيزي چه كه ميكنند آگاهمان علائم ميكنند زندگي آن
ميشوند ردوبدل ديالوگ در كه علائمي عبارتي به است ، مناسب چيزي چه شرايطي هر در و مفيد
.هستند "تاريخي" علائمي
سطحي روشهاي با را آن كه نيست اول درجه هنري موضوع يك روايت چندگانه صداهاي بنابراين
علائم كه گرفت نظر در را مسئله اين بايد علائم بررسي براي.كنيم تحليل و تجزيه آكادميكي
ميان اين در و ميبرند كار به است ، مذاكره يا جدل مكان لزوما ، خود كه ، ديالوگي در را
تا ميشود سبب حقيقت اين.ندارد اهميتي يكديگرند با ارتباط به محدود علائم كه اين
تكامل مورد در كه رماني) رومن بيلدانگز مثل مشخصي ژانرهاي جمله از رمان ، دستهبنديهاي
.بنگريم ترديد ديده با ميشود قائل رمان براي فرد كه را ، (است اصلي شخصيت اخلاقي و رواني
همان ديالوگ كه كرد برداشت چنين اين ميتوان باختين نوشتههاي از":"هرچكاپ" نظر به
صحبتهاي كه است مسئله اين اثبات براي دليل بهترين اين و است رمان قالب در وقايع نمايش
روايت قدرت از كمتر ديالوگ قدرت بنابراين و نيست پيرامونشان روايت از جدا افراد خصوصي
ميكند ، صدق هم مارچ ميدل رمان مورد در مسئله اين كه گفت ميتوان ترديد كمي با ".نيست
به.كند هدايت را وقايع خود قدرت مدد به تا ميكند تلاش آشكارا رمان راوي كه اين بهرغم
نژاد ، طبقه ، مليت ، به وابسته نيز هويت و باشد هويت ساختن شبيه چيزي روايت اگر علاوه
ترتيب اين به باشد ، ديگران قبال در و دنيا در فرد نقش يا فرد شخصي نظريات حتي يا حرفه
به رمان.است اجتنابناپذير - "ديالوگ" فرم يك عنوان به رمان - رمان بودن "تاريخي"
يا علائم ديگر با علائم رابطه اجتنابناپذيري شكل به و نميكند اكتفا شخصيتها توصيف
.ميدهد نشان را صداها ديگر با صداها رابطه
روايت ناخن زير چركهاي و روايت
و "عينيت" با كل داناي روايت رابطه مورد در موجود استدلالهاي بوديم شاهد كه طور همان
ناشيانهاي استدلالهاي نهايتا هستند ، آموزنده كاملا كه اين عين در روايت ، در رئاليسم
است ، اين نكته اولين.كنيم اشاره ديگر نكته دو به بايد مسئله اين اثبات برايهستند
شكل به اغلب را اولي درجه روايتهاي ،"عينيت" و كل داناي ميان رابطه "اثبات" براي
رئاليستي متون به مربوط بحثهاي در.ميكردند مطرح مثال عنوان به و انتخاب ناشيانهاي
در بهخصوص تاثير اين اغلب كه دارد وجود تصوري كل داناي راوي متني درون تاثير از كلاسيك
رايجترين "لاج" نظر به بنا.است تصور اين از عميقتر بسيار نوزدهم قرن رئاليستي متون
راويهايي ، چنين.بنگريم او به "مزاحم" يك چشم به كه نيست "كل داناي" قدر آن راوي نوع
يكي بود يكي" عبارت با ميكردند ، نقل را داستاني شفاها كه لاج ، قصهگوي اجداد همچون
و ميكنند اجرا برنامه ايستاده كه كمدينهايي سبك به يا ،"اوديسه" سبك به يا "نبود
اين به ميكنند ، آغاز را خود روايت "كنم نقل را داستاني برايتان ميخواهم":ميگويند
سبك همان از يعني ;ميكنند صحبت "عزيز خواننده" به خطاب مستقيما راويها اين ترتيب ،
موضوع اينميكنند پيروي اليوت ، جورج جمله از نوزدهم ، قرن رماننويسان ميان شايع
را روايت شنيدن "آمادگي" كودك كه اين براي كه ميآورد ما ياد به را "بورونو" پيشنهاد
نيز را خواننده است ، ضروري داستان در راوي ديد زاويه وجود كه اين بر علاوه باشد ، داشته
.كرد دخالت به وادار بايد
ادبيات حاشيه
است ميليونيكم يك فروش*
پابليشرزويكلي فهرست سال كتاب پرفروشترين دكتروف.ال.اي "رگتايم" رمان سال 1975 ، در
با گريشام جان "ديني برادران" سال 2000 ، در.گالينگور جلد با نسخه هزار شد2370 اعلام
هزار از بيش افزايش يك گرفت ، جاي فهرست همين صدر در نسخه هزار و 875 ميليون فروش 2
.درصدي
هزار سال 2001 ، 114487 در.ميشود منتشر كتاب ديگري ، زمان هر از بيش آمريكا ، در امروزه
و.است بوده عنوان هزار با 39 برابر سال 1975 در رقم اين.است رسيده چاپ به كتاب عنوان
قضيه ايناست يافته افزايش ميزان همين به نيز كتاب خريداران تعداد كه است روشن البته
.است كرده بررسي قرن يكچهارم معادل زماني در را كتاب انتشار مسئله كه است تحقيقي اساس
ميزان اين وجود با اما.است داده انجام كلمبيا دانشگاه براي فلدمن گايل را تحقيق اين
دلايلي از يكي.نميكنند رضايت احساس مسئله اين از آمريكايي ناشران كتاب ، انتشار در رشد
قرار توجه مورد كمتر كتابها انتشار حجم اين با كه است اين داده ارائه فلدمن كه
.ميگيرند
يك ناشر ، يك دارد ، نام "1975- كتاب 2002 جهان تغيير حال در تجارت" كه پروژه ، اين در
را مجلات پرفروشترينهاي فهرست كه پابليشرزويكلي ، مديرعامل و ويراستار يك كتابفروش ،
نوبل بارنزاند مثل زنجيرهاي كتابفروشيهاي حضور فلدمن.ميكنند همكاري ميكند ، گردآوري
.نميداند بيتاثير رشد اين در را آمازون اينترنتي كتابفروشي و
دو جمله از.شكستهاند را فروش ركورد كه شدهاند معرفي نيز كتابهايي تحقيق اين در
در.رفتهاند فروش به نسخه ميليون يك از بيش سال 1985 از پيش كه غيرادبي و ادبي كتاب
.باشند داشته فروش نسخه ميليون يك است ممكن پرفروش كتابهاي از محدودي تعداد حاضر ، حال
كتابهاي كه دارند اعتقاد مردم بيشتراست جالب بسيار فلدمن تحقيقات نتايج از بعضي
ادبي كتابهاي داده نشان تحقيق اين نتايج كه حالي در.ماندگارترند غيرادبي پرفروش
و شخصي موفقيتهاي خودآموز ، تجاري ، مذهبي ، كتابهاي اينكه ديگرماندگارترند پرفروش
فلدمن.سال 1975 در كه پرفروشاند اندازه همان به امروزه زيبايي به مربوط كتابهاي
از يكي شوستر ، ماكس در 1945 ، .دارد نيز گذشته در ريشه ناشران نارضايتي است ، معتقد
است ، نوشته پابليشرزويكلي شمارههاي از يكي در شوستر ، و سايمون انتشارات بنيانگذاران
تلويزيوني شدن ، شبكهاي شدن ، هاليوودي شدن ، استرليزه شدن ، صنفي حال در آمريكا ادبيات
.فشار تحت البته و است شدن ظاهر شدن ،
است خدا درختان مال غم
نصيريها سميه
شل بخشنده درخت كتاب ابتداي كه است جملهاي اين.است بخشنده درخت مثل كه كوچكي دختر به
كنم اعتراف ميخواهم من اما.شده نوشته كرده ، هديه من به را آن عزيزي كه استاين ، سيلور
.نيستم بخشنده درخت اين مثل من كه
كرد شكايت تنهايي از خداوند به روزها از روزي كه است مهرباني و زيبا درخت صفت بخشندگي
دلش تا فرستاد را كوچكي پسر سرسبز مهربان درخت براي دارد دوست را درختان خداوند چون و
تنهاي و مهربان درخت كه بود ماجرايي آغاز دوستي اين و شود همبازي او با و كند شاد را
مهربان درخت كه كرد پيدا ادامه آنجا تا بخشندگي اين و شد بخشنده درخت به تبديل ما قصه
خودش او.بود فرزند به مادر عشق مثل پسر به او عشقشد تبديل بيمصرف و زشت تنهاي به
فكر به فقط كوچولو پسر اينكه از غافل.بخشيد او به را اعضايش تكتك و كرد پسر در غرق را
و شاخه از ميبرد ، درخت از را خودش استفاده است كودك كه زماني تا.بس و است خودش
صداي و است شاد كوچكاش دنياي در و ميخورد تاب ميخورد ، سيب ميرود ، بالا برگهايش
و ميرفت غش دلش پسرك خنده صداي با ما تنهاي درخت و ميكند پر را جنگل فضاي همه خندهاش
يك نوايش و ميانداخت طنين جنگل تمام در كه ميگرفت بالا قدر آن پسرك با او خنده صداي
.ميكرد برابر صد را قهقههشان صداي و ميانداخت طنين و ميخورد اطراف كوههاي به صدا
كه ميكرد التماس ابرها به.نشود خشك هرگز ريشههايش كه ميكرد آرزو.بود خوشحال درخت
را پوستاش و نزند سرشان به شدن خشك فكر هرگز كه شود سيراب قدر آن ريشههايش تا ببارند
.نكند خشك را ريشههايش كه ميكرد نجوا زمستان با و نخورد ترك كه ميكرد سفارش
را كودك دل و كند بازي او با داشت دوست فقط.بود كوچولو پسر كردن شاد فكر به فقط درخت
برگهايش سايه زير بخورد ، سيب رود بالا تنهاش از بتواند كوچولو پسر آورد ، دست به
و شاد را درخت خواستهها همين و بنويسد يادگاري فرسودهاش و پير پوست روي و بخوابد
.ميداشت نگه سرحال
.بزرگتر و بزرگ پسرك و ميشد فرسوده و پير درخت و ميرفتند هم پي از شاد و خوب روزهاي
بود بسته نقش ذهناش در رنگارنگي خواستههاي كه بود نوجواني نبود ، كودك يك او ديگر حالا
دوستي اثبات براي مهربان درخت و داشت احتياج پول به نوجوانبود پول آنها پررنگترين و
را سيبها پسرك و كند حل را مشكلاتاش آنها پول از و بفروشد تا بخشيد او به را سيبهايش
درخت براي تنهايي و رفت هم نوجوان پسرك رفت ، كه درخت سيبهاي.رفت و رفت و رفت و برداشت
حالا چون ;داشت فرق هميشه با تنهايي اين اما.شد تنها دوباره سالها از بعد درخت.ماند
اساسي مشكل يك درخت اما.بود عذابآور برايش تنهايي قطعا و بود كرده عادت پسر به او
به را سيبهايش نبود ، مهربان قدر آن اگر شايدبود مهربان خيلي كه بود اين آن و داشت
.نميرفت شهر به آنها فروختن براي هم او و نميداد پسر
درس تا ميفرستند مدرسه به را آنها.گونهاند اين فرزندانشان به نسبت هميشه مادرها
چون راضياند اما.نميبينند را آنها روز در ساعت هشت سال دوازده كنارش دربخوانند
دختران و ميفرستند سربازي به سال دو مدت به را پسران بعددارند سواد حالا فرزندانشان
را آنها فرزندان شدن بزرگ براي زحمات همه تحمل از بعد و شوند خوشبخت تا بخت خانه به را
در بيكس و تنها را عمر بقيه و آورند دست به خود براي خوشبختي تا ميسپارند زمان به
.ميكنند سپري سالمندان سراي يا خانه
خانه تا بخشيد او به هم را چوبهايش و برگها پسر زندگي بعد سالهاي در ما بخشنده درخت
بود شده مردي حالا كه پسر و نداشت چيز هيچ درخت ديگر حالاكند درست خودش براي سرپناه و
مرد به كه نداشت چيزي اتفاقا هم درخت و ببخشد درخت به كه نداشت چيزي او.داشت چيز همه
هم كنار در ساكت و فرسوده و پير دو هر.بودند شده هم شبيه كاملا آنها حالا.ببخشد
و بريده تنه حالا بخشنده و سرحال و جوان درخت.نداشتند گفتن براي هم حرفي حتي و بودند
روي پيرمرد حضور.بود شده روزها آن كودك و روزها اين پيرمرد تكيهگاه كه بود فرسودهاي
.ميآزرد را بخشنده درخت خستهاش و پير نفسهاي.ميكرد سنگيني كهنسال درخت بريده تنه
.بود او ميهمان سالخورده و تنها پيرمرد فقط حالا اما بود بخشيده را چيزش همه درخت
دست از با درخت و بود كرده فراموش را گذشتهاش خوب خاطرات درخت اعضاي فروش با پيرمرد
و شده فرسوده و پير پسر ، عشق با او.بود تراويده قلبش در را پسر مهر بيشتر اعضايش دادن
.بود شده پيرمرد زندگي مصائب و سختيها با پسرك
و برگ و شاخ و بود زيبا قدر آن نه بود ، غمگين عمرش همه از بيشتر ديگر حالا بخشنده درخت
.ببندد كسي دوستي بر اميد كه جوان و سرحال قدر آن نه و شود دوست او با كسي كه داشت ميوه
خودش با كهنسال درخت و بود نشسته درخت تنه روي پيرمرد.نداشت بخشيدن براي هم چيزي تازه
.است1 خدا درختان مال غم.ميكرد زمزمه
:پينوشت
چهارم ، 1377 چاپ آروين ، نشر هيرمندي ، رضي ترجمه استاين ، سيلور شل نوشته بخشنده ، درخت.1
|