ن مدر سياست و آرنت هانا
فرهنگ حاشيه
6_ باستان ايران سياسي ساخت
ن مدر سياست و آرنت هانا
پاياني بخش
جهانبگلو رامين
فضايي به داشتن تعلق مهم انسانها مشترك سياسي فضاي در شركت جز نيست چيزي بشري زندگي
مييابد معنا فرد انسانيت آن در كه است
امروز فلسفي انديشه سمينار در جهانبگلو رامين سخنراني پاياني و دوم بخش ميخوانيد آنچه
.خوانديد گذشته پنجشنبه را نخست بخش ;بود شده ايراد ديماه چهارم كه است
***
زيرا است ، ساخته بحران دچار نيز را اوتوريته مفهوم سنت يا گسست با مدرنيته آرنت گفته به
آموزش آن در را كودكان كه نميگيرند عهده به را فضايي مسئوليت بزرگسالان جهاني چنين در
به.است واقعيت و انديشه ميان جدايي مدرن جهان عواقب از ديگر يكي آرنت نظر از.ميدهند
ارتباط دليل همين به و نميشود ظاهر انديشه آينه در وضوح به ديگر واقعيت ديگر ، عبارت
ايجاد يعني است رويداد بازانديشيدن فيلسوف وظيفه پس.ميشود قطع رويداد با انديشه
در دموكراسي و آزادي غير ، صورت در.سياست معناي به بخشيدن سامان براي فكري محورهاي
بر تاكيد با آرنت بنابراين.بود خواهند نابودي خطر در مدرن توتاليتر سياسي اشكال برابر
كه مييابد دست گسستي انديشه به خود است ، افتاده اتفاق سنت با مدرن جهان در كه گسستي
.كند پايهريزي را سياست به جديدي نگرش سياسي فلسفه سنت از گرفتن فاصله با ميكوشدتا
حزب در او عضويت دليل به سالهاي 1930 اوايل در هايدگر مارتين استادش از آرنت جدايي
از.است مدرن جهان در بشر اعتلاي قبال در فلسفه بيمسئوليتي با آرنت گسست منزله به نازي
جامعه به دوختن چشم جاي به و ميكند پشت جهان به كه است فيلسوفي هايدگر آرنت ، ديدگاه
به.ميشود دچار او سرنوشت به چاه در افتادن با و مينگرد ستارگان به طالس همچون انساني
وجود به سياست براي است قادر فلسفه كه است خطري نمونه هايدگر آرنت هانا براي ديگر عبارت
به هايدگر برخلاف كه ميبيند افلاطون چون فيلسوفي جانب از را ديگر نوع خطر آرنت.آورد
براي محلي آن از تا ميكوشد و ميپندارد بيارزش و بياعتبار را آن ولي مينگرد جهان
تحت را جلوهها و نمادها حسي و ظهوري جهان افلاطون بدينگونهبسازد فيلسوفان زندگي
آرنت اينرو ، از.ندارد را آن شناخت امكان همهكس كه ميدهد قرار تعالي حقيقت سلطه
و فلسفه بنده و غلام را ظاهرها جهان يعني سياست گونهاي به افلاطون كه ميگيرد نتيجه
(doxei) افكار و عقايد مبناي بر كه آتني دموكراسي عكس جهت در و ميكند فيلسوفان
آرنت گفته به.ميكند پايهريزي را جديدي سياسي انديشه سنت است ، گرفته قرار شهروندان
دو تعيين آن و داده شكل را غرب سياسي انديشه تاريخ كه است بزرگي دروغ بنيانگذار افلاطون
كه است توجه جالب.است سياسي فلسفه اصلي اهداف عنوان به قانونگذاري و حكومت مفهوم
دشمنانش و باز جامعه كتاب در افلاطون فلسفه از پوپر كارل تحليل به اشاره بدون هاناآرنت
مدرن دوران در توتاليتاريسم اعتلاي وجودي دلايل از يكي كه ميرسد نتيجه اين به نيز خود
عنوان به توتاليتاريسم بررسي با آرنت.ميشود آغاز افلاطون با كه است سياسي فلسفه سنت
نتيجه اين به است ، گسست در سنتها تمامي با كه است "مخوفي تازگي" داراي كه پديدهاي
و "ظاهرها جهان" را سياست او.يافت دست سياست از جديدي تعريف به ميبايد كه ميرسد
در آرنت ، نظر از.ميشود يكديگر به انسانها نزديكي موجب كه ميكند تعريف "مشترك جهان"
هستيشناختي نظر از نميتواند يك هيچ كه دارد وجود گوناگوني ديدگاههاي مشترك جهان اين
بشري زندگي جوهر از مهمي بخش را (Plurality) كثرت او دليل همين بهشود ديگري جايگزين
اين ويژگي (The Human Condition) بشري وضعيت عنوان تحت خود معروف كتاب در آرنت.ميداند
در و ارض كره بر انسان نه و انسانها":ميكند توصيف چنين اين را بشري زندگي در كثرت
كنش و (speech) گفتار لازم شرط بشري كثرت" آرنت اعتقاد به بنا ".ميكنند زندگي جهان
انسانها اگر" كه چرا ".تفاوت و برابري:است ويژگي دو داراي كه است انساني (action)
به احتياجي نباشند ، متفاوت يكديگر با اگر و نيستند يكديگر فهم به قادر نباشند برابر
انسانها جهان آرنت انديشه در پس ".ندارند يكديگر به خود فهماندن براي كنش و گفتار
ما به را گفتار لزوم كنش و است كنش لازمه گفتار آن در كه است ارتباطياي كنش قلمرو
آرنت سياسي انديشه در را انسان از ارسطويي تصوير تاثير ميتوان اينجا در.ميكند گوشزد
يعني bios politikos او منظور ميگويد ، سخن انسانها مشترك جهان از آرنت كه زمانيديد
پي در هم و است گفتار پي در هم كه است انساني به او اشاره و است ارسطويي "سياسي زندگي"
موجود معناي به كه است "Zoon logon echon" ارسطويي مفهوم يادآور آرنت اينجا دركنش
استفاده خود سياسي رفتارهاي كردن بهتر در عقل و گفتار از كه است ناطقي و عاقل زنده
با ميتوانيم ما كه زيرا است كنش از نوعي گفتار كه است عقيده اين بر خود آرنت.ميكند
شخصي هويتهاي كردن عمل و گفتن سخن با انسانها بدينگونه.دهيم معنا خود اعمال به زبان
.ميكنند آشكار همگاني گستره در را خود
انسانها عمومي فضاي به دادن شكل در آنها نقش و گفتار و كنش مفهوم دو به آرنت توجه از
تجربه وجودي شرايط آوردن فراهم سياست درباره انديشيدن از او هدف كه گرفت نتيجه ميتوان
بهگونهاي را بشري كنش گوناگون ابعاد تا ميكوشد آرنت حقيقت دراست سياسي
مورد در را "چيزها خود به بازگشت" هوسرلي روش عبارتي به يعني كند ، بازسازي پديدارشناختي
زندگي" يعني vita activa آرنت هانا كه را آنچه جهت ، اين ازگيرد كار به "سياسي هستي"
ميبرد ، كار به "نظري زندگي" يا vita contemplativa مفهوم برابر در و مينامد "عملي
فلسفه سنت از خود نقد ادامه در او.ميگيرد بر در را بشري فعليت شيوههاي و وجوه تمامي
همواره و است بوده بيتوجه vita activa عملي زندگي به سنت اين كه است معتقد غرب سياسي
زندگي تجلي آرنت نكته اين به توجه با.است داده بها vita contemplativa نظري زندگي به
بررسي (action) "كنش" و (work) "توليد" ،(labour) "كار" مفهوم سه در را انسان عملي
قرار آن در نسل بقاي و تداومپذيري براي انسانها كه است فضايي حقيقت در "كار".ميكند
پس.است ضروري ماندن زنده براي كه است بيپايان فرايندي "كار" دليل همين به.ميگيرند
اين آرنت جهت همين به و است انسان بيولوژيكي احتياجات با مناسب كه است فعاليتي "كار"
.ميكند توصيف animal laborans لاتيني كلمه با را انسان عملي زندگي و بشري وضعيت از شكل
و ميبرد بهسر بردگي مرتبه در كه است زحمتكشي انسان (labourer) كارگر آرنت ديدگاه از
همين به.است مخالف "كارگر" و "كار" مفهوم دو كردن آرماني در ماركس با او دليل همين به
كه ميرسد نتيجه اين به ميدهد ، آتني دولتشهر ساختار از كه جديدي تفسير با او منوال
رژيمهاي درواقع و است شده پنداشته عمومي فضاي از خارج مقولهاي عنوان به همواره "كار"
فضاي وارد خصوصي فضاي از مثبت نحوي به را مفهوم اين كه هستند كمونيستي و سرمايهداري
از آتنيها و مينامند خصوصي فضاي مدرنها كه را آنچه آرنت نظر از ولي.كردهاند عمومي
انسانها دست به و است تصنعي فضاي كه) ميكردند ياد خانه فضاي يا oikos عنوان به آن
زندگي دوم شكل كه است (work) "توليد" محصول بلكه نيست ، "كار" مقوله نتيجه (ميشود ساخته
چيزها جهان ابداع كه است غيرطبيعي بعد از بخشي "كار" برخلاف "توليد".انسانهاست عملي
techne كلمه دو از "توليد" مفهوم توصيف براي باستان يونانيان.دارد همراه به را اشيا و
از بيرون را دنيايي كه است مصنوعي ساختارهاي ابداع منظور كه ميكردند استفاده poiesis و
كلمه از است توليدكننده كه كسي توصيف براي آرنت جهت همين به.ميكند ايجاد طبيعي دنياي
توليدكننده و سازنده انسان يا (homo faber) هوموفابر.ميكند استفاده homo faber لاتيني
از را انساني فضاي و ميسازد را (polis) دولتشهر ديوارهاي كه است انساني منزله به
معماران ، homo faber هوموفابر اجتماعي نمونههاي آرنت ، عقيده بهميسازد جدا طبيعي فضاي
طراحي را خصوصي فضاهاي برخي عده اين از.هستند قانونگذاران و هنرمندان صنعتگران ،
بعدي "كار" برخلاف ،"توليد" دليل همين به شايد.را دولتشهر قانون هم برخي و ميكنند
"كار" برخلاف "توليد" منوال ، همين به.ميشود مطرح عمومي فضاي در بلكه ندارد ، خصوصي
اجتماع در كه هستند انسانها زيرا.نميكند خود برده و غلام را انسانها كه است فعاليتي
همين به شايد.نيست "كار" در كه است آزادي "توليد" در پس.دارند دست در را "توليد" مهار
انسانها او گفته به زيرا ميبيند ، نزديكتر سياسي فضاي به را "توليد" مفهوم آرنت دليل
فعاليت به آن در خود كه ميسازند را عمومياي فضاهاي و نهادها كردن توليد طريق از
خود ، آتي محصول از ذهن در تصويري داشتن با homo faber هوموفابر واقع در.ميپردازند
تجلي را هوموفابر آرنت دليل ، همين به ".است تخريب آزادي و توليد آزادي داراي همزمان"
ضرورتهاي غلام و بنده كارگر كه حالي در بدينگونه ، .ميداند طبيعت بر انسان خشن حاكميت
.ميآورد حساب به خود عظمت بيانگر را طبيعت بر خود چيرگي توليدكننده انسان است ، زندگي
آرنت ديدگاه از.نميآورد فراهم را انسان آزادي موجب هيچيك "توليد" نه و "كار" نه ولي
(action) كنش ميكند ، ايجاد را انسان آزادي كه (Vita activa) "عملي زندگي" از بعدي تنها
انسان.است انسان عملي زندگي شكل توسعهيافتهترين و عاليترين آرنت گفته به كنش.است
امكان درواقع دوباره شروع اين.مييابد را عملي زندگي دوباره شروع قابليت خود كنش در
خود او چون است آزاد انسان":مينويسد آرنت.ميدهد انسانها به كنش كه است بيپاياني
فعاليتي بلكه نيست ، غايتها رساندن پايان به سياست هدف رو ، اين از ".است جديدي شروع
الهام با آرنت.دارد قرار شروع مرحله در همواره و نميرسد پايان به هيچگاه كه است
براي شد ، خلق انسان":ميگويد كه خدا شهر كتاب در قديس آگوستين سنت جمله اين از گرفتن
چشم همچون را آغازي و شروع هر ( initium ut esset creatus est homo) "باشد شروعي اينكه
آزاد انسان كه است معتقد آرنت ديگر ، عبارت به.ميكند قلمداد جديدي نوزاد گشودن جهان به
هدف كه گرفت ، نتيجه ميتوان پس.است آغاز و شروع تعريف به بنا خود انسان زيرا است ،
پايان به هيچگاه كه است فعاليتي سياست زيرا.نيست غايتها رساندن پايان به سياست
همنوع برده و غلام "كار" بعد در انسان اگر و دارد قرار شروع مرحله در همواره و نميرسد
كثرت جهان در كنش بعد در او عوض در طبيعت ، به نسبت بيگانه "توليد" در و است خود
.ميكند شركت عمومي فضاي در ديگر انسانهاي همراه به چون ميگيرد ، قرار (plurality)
زيرا است عمومي مفهوم يك (labour) "كار" برخلاف (action) كنش آرنت نظر از بنابراين
سخن ، ديگر به.ميگيرد صورت ديگر انسانهاي با همراه و كثرت جهان در كه است تمريني
دست به را خود معناي بشري كثرت مفهوم با مستقيم ارتباط در دو هر كنش عامل و كنش مفهوم
animal laborans نه خود (vita active) "عملي زندگي" از مرحله اين در انسان.ميآورند
يعني است ، (Zoon politikon) پوليتيكون زوئون ارسطو قول به بلكه homo faber نه و است
آرنت ، گفته به.است شده ساخته سياسي جامعه در فعاليت و زندگي براي كه زندهاي موجود
دو منوال ، همين بهاست كنش آن تجربه حوزه و است آزادي سياسي زندگي اين وجودي دليل
شروع منزله به است آزادي تحقق كنش بنابراين ، .است كثرت و آزادي انساني ، كنش ويژگي
نو بعد اين انسانها كه بار هر رو ، اين از.جهان در نو بعدي ابداع جهت در يعني جديدي ،
توجه.شدهاند زاده نو از ديگر بار كه است اين مثل درست ميكند ، ابداع خود كنش با را
انقلابهاي از خود انقلاب كتاب در او كه تحليلي و تجزيه و "انقلاب" پديده به آرنت
.ميگيرد قرار راستا همين در ميكند ، آمريكا و فرانسه
با مستقيم بهطور را ما كه هستند سياسياي رويدادهاي تنها انقلابها" آرنت گفته به
سياسي فضاي ايجاد براي است كوششي انقلابي هر زيرا ،"ميكنند درگير "آغاز و شروع" مفهوم
قابليتهاي تجربه در را آمريكا و فرانسه انقلاب چون مدرني انقلابهاي ويژگي آرنت.جديدي
كه است معتقد آرنت اين وجود باميگيرند شكل آزادي فضاي ايجاد جهت در كه ميبيند سياسي
مداومي و مستمر آزادي فضاي ايجاد به قادر هيچيك آمريكا انقلاب و فرانسه انقلاب
طرح در را فرانسه انقلاب شكست آرنت.شود گرفته جمعي صورت به تصميمات آن در كه نبودهاند
فرانسه انقلابيون كوشش او عقيده به.ميبيند سياسي نهادهاي طريق از اجتماعي رفاه مسئله
را شكست اين تجلي.ميشود سياسي نهادهاي شكست و تضعيف موجب اجتماعي مسائل حل براي
كه ديد دوره آن معروف انقلابي و (Saint Just) سنژوست معروف جمله اين در ميتوان
اصلي موضوع آرنت ديدگاه از ديگر ، عبارت به ".هستند زمين نيروي تنگدستان":ميگويد
از آمريكايي انقلابيون او ، گفته به.آزادي مفهوم نه و است خوشبختي مسئله فرانسه انقلاب
كوششي بلكه نشد ، شروع نان براي شورشي با آمريكا انقلاب زيرا بودند امان در سرنوشتي چنين
انقلاب پدران كه را سياسي آزادي مدل آرنت ، نظر از.سياسي استقلال آوردن دست به براي بود
دوران قانون برابر در برابري يا isonomia مفهوم در ميتوان بودند آن جستوجوي در آمريكا
زيرا ميكند ، بررسي نو تجربهاي را آمريكا انقلاب آرنت دليل همين به.يافت باستان آتن
انتقادهايي او ولي.ميكند پايهريزي را مدرن دموكراسي پايههاي انقلاب اين او قول به
بهره وجود با آمريكايي شهروند آرنت نظر از.دارد آمريكايي دموكراسي عمل نحوه به نيز
امكان خودسرانه ، اوتوريته هرگونه تهديد مقابل در لازم امنيت داشتن و فردي حقوق از بردن
در را وضعيتي چنين مثال بهترين آرنت.نمييابد را خود سياسي قابليتهاي كامل تمرين
خطر به را دموكراسي كه است سياسي تبهكاري از شكلي او نظر از كه ميبيند واترگيت مسئله
نقد.است ميانجي با دموكراسي سنت با كامل گسست در آرنت ميبينيم كه همانطور.مياندازد
نظر ازديد مدرنيته از او نقد با مستقيم ارتباط در ميتوان را سياسي ليبراليسم از او
در او قول به.است عمومي امور بر خصوصي امور سلطه مدرن جهان مهم ويژگيهاي از يكي آرنت ،
معناي "جهان" مفهوم و مييابد سوق "زندگي" مفهوم سوي به بيشتر انسانها توجه مدرنيته
فضايي انحطاط مثابه به مدرن دوره در همگاني گستره افول اين.ميدهد دست از را خود سياسي
بازتوليد آن در سنتها و بازيافتند را خود هويت آن در انسانها باستان دوره در كه است
animal يا كارگر انسان ارزشهاي اين مدرن دوره در باستان دوره عكس به.ميشوند
مطرح جامعه كل براي كثرتگرايي و آزادي چون ارزشهايي با تقابل در كه است laborans
بلكه نيست ، عمومي فضاي در آزادي به يافتن دست براي فعاليت ديگر هدف بدينگونه ، .ميشوند
مدرن جامعه كه است معتقد آرنت رو ، اين از.است زندگي اوليه ضرورتهاي تضمين و تامين
جهان جستوجوي در كه يافته شكل انسانهايي از كه جامعهاي يعني است ، تودهاي جامعهاي
كه است سطحينگري و بيريشه افراد از متشكل مدرن جامعه او ديدگاه از پس ، .نيستند مشتركي
جهان ، به نسبت شدن بيگانه با افراد اين.هستند خود حيواني احتياجات رفع دنبال به فقط
دو برابر در عده اين اينكه نتيجه.ميدهند دست از را خود بيطرفي و عمومي حس داوري ، قوه
بيمعنايي طرف به سپس و ميدهند دست از را خود آزادي حس نخست.ميگيرند قرار پديده
قديم جوامع شهروندان و مدرن جوامع شهروندان ميان مقايسهاي آرنت اينجا در.ميروند
واقعيتي حس ميداد ، معنا قديم جوامع شهروندان به آنچه كه ميرسد نتيجه اين به و ميكند
و آتن دولتشهرهاي شهروندان كه ميشد موجب واقعيت حس اينبودند برخوردار آن از كه بود
عمومي فضاي مشترك جهان اين زيرا.كنند حس خود خانه همچون را خود مشترك جهان باستان ، روم
ديده آرنت براي لذا.شوند شنيده و ديده ديگران توسط ميتوانستند آن در افراد اين كه بود
شود ، نابود چارچوب اين كه آنجا.است امكانپذير بشري كثرت چارچوب در فقط شدن شنيده و شدن
نظامهاي براي عناصر بهترين صورت به كه ميشوند معنايي به موجودات به تبديل انسانها
.ميآيند در توتاليتر
و بشري كثرت انهدام استاليني گولاگهاي و نازي مرگ اردوگاههاي وجودي دليل آرنت نظر از
عبارت به.(Homo Nazisnus يا Homo Sovieticus) است ، انسان نوع يك به انسانها تقليل
حدي تا ميكند تبديل هيچ به را آنها و ميكند خرد را انسانها فرديت توتاليتاريسم ديگر ،
همه در همه كه ميرسد نظر به اينكه وجود با بنابراين.نشود شنيده و ديده ديگر كس هيچ كه
واقعي حضور هيچجا در هيچكس واقع در ولي دارند ، حضور ميليوني تودههاي صورت به جا
مشتركي جهان هيچ ولي برابرند و شريك همديگر با فلاكت و بدبختي در همه گونه بدين.ندارد
بيان بهترين.بياورند دست به عقايد كثرت در را خود فرديت انسانها آن در كه ندارد وجود
اتوره خاص روز يك فيلم در ماستروياني مارچلو معروف جمله اين در ميتوان را وضعي چنين
فاشيسم بلكه است ، مخالف فاشيسم با كه نيست ششم طبقه مستاجر اين":ميگويد كه ديد اسكولا
".است مخالف ششم طبقه مستاجر با كه است
ايدئولوژيهاي به او توجه كه گرفت نتيجه ميتوان آرنت آثار به روششناختي دقتي با
امتداد در واقع در توتاليتاريسم منشا كتاب در آنها بررسي و طرح و بيستم قرن توتاليتر
اشكال استالينيسم و نازيسم آرنت ، نگاه از.ميگيرد قرار مدرن سياست مورد در او تحقيق
ميكند ظهور بشري تاريخ در بار نخستين براي كه است مدرن سياسي زندگي از ترسناكي و جديد
آنچه.نداشتند را آنها پيشبيني قابليت منتسكيو و ارسطو چون سياسي متفكران بنابراين و
از رژيمها اين استفاده ميكند ، جلوه توتاليتر نظامهاي در جديد پديدهاي بهعنوان كه
ترور سياسي رژيمهاي از شكل اين در كه اينجاست مسئله آرنت ، گفته به.است "ترور" عنصر
سياسي ساختار از بخشي خود "ترور" بلكه نيست ، ديكتاتوري اهداف پيشبرد براي وسيله يك ديگر
با ما و ميهراسند يكديگر از شهروندان ساختارهايي چنين در دليل ، همين به.است جامعه
است ، همراه انديشه بحران با شهروند بحران اين آرنت ، نظر از.هستيم روبهرو شهروندي بحران
آنجا از آرنت ، گفته به.است نمانده باقي گفتوگو و بحث براي جايي فضايي چنين در زيرا
بنابراين ،(مييابد معنا انسانها مشترك جهان در زيرا) است ، گفتوگويي امري خود فكر كه
در داوري قدرت انسانها به كردن فكر كه آنجا از.است تفكر پايان منزله به گفتوگو پايان
به.ميگيرد آنان از را شر با مبارزه قدرت تفكر عدم بنابراين ميدهد ، را "شر" مورد
درباره و جهان مورد در كردن طرح پرسش و بودن معنا جستوجوي در انديشيدن اگر ديگر ، عبارت
به.دارد همراه به را فردي مسئوليت عدم پرسش طرح عدم پس است ، جهان در انساني مسئوليت
ديد نازي جنايتكار آيشمن ، آدولف چون شخصيتي وجود در ميتوان را وضعيتي چنين آرنت ، گفته
به "شر" مفهوم به آن ربط و "ابتذال" كلمه از آرنت استفاده.است "شر ابتذال" تجلي خود كه
بازداشتگاههاي در نازي جنايتهاي عمل و تدارك در آيشمن مسئوليت به دادن بها كم منزله
و انديشيدن قابليت كامل طور به كه است فردي ويژگي "شر ابتذال" آرنت ، نظر از.نيست مرگ
بزرگترين از يكي" كه است معتقد اواست داده دست از را خود اعمال مورد در داوري
و است (Iago) ياگو نه آرنت نگاه از آيشمن دليل ، همين به و ".است نيانديشيدن جنايتها
از كل به را خود وجدان با دروني گفتوگوي كه است فردي واقع در آيشمن.(Macbeth) مكبث نه
كتاب در آرنتميشود "شر" وجود از او آگاهي عدم موجب گفتوگو عدم اين و است داده دست
بر شد ، او عليه بسياري نقدهاي موجب كه (Eichmann in jerusalem) اورشليم در آيشمن خود
فرصت خود به و ميكند پيروي دستورات از كه است فردي آيشمن كه ميكند تاكيد مسئله اين
را آشويتس در يهوديان كشتن او دليل ، همين به شايد.نميدهد را اعمالش مورد در كردن فكر
و نويسنده (Julia Kristeva) كريستوا جوليا.ميكند تلقي ديگري بوروكراتيك دستور هر مثل
آيشمن كه ميكند اشاره مسئله اين به آرنت هانا عنوان تحت كتابي در فرانسوي ادبي منتقد
لوليتا كتاب خواندن به حاضر ميبرده بهسر زندان در خود محاكمه انتظار در كه دوراني در
.است كرده بررسي ناسالم و غيراخلاقي كتابي را لوليتا او چون نشده نابوكوف نوشته
رابطهاي ايجاد منظور به بيشتر نازي توتاليتاريسم فجايع و آيشمن شخصيت به آرنت توجه
مقالهاي در آرنت دليل همين به.است مدرن فرد ذهني زندگي مدرن سياسي شرايط ميان فكري
باشد ، ما خانه مثل ارض كره اين كه ميخواهيم ما اگر":مينويسد "سياست و فهم" عنوان تحت
آرنت ، گفته به "گيريم قرار توتاليتاريسم جوهر با بيپايان گفتوگوي در كه بايستي...
ديگر و است بشري فقط بشري سرشت كه است ساده امر اين تجلي بيستم قرن در توتاليتر توحش
و شدن انسان براي آرنت ديدگاه از.دارد را شدن انسان قابليت فقط انسان كه يعني هيچ ،
كه ميآموزند ما به تاريخي تجربههاي و گرفت قرار مشترك جهان چارچوب در بايد بودن انسان
سال در كنفرانسي در آرنت كه است علت همين به شايد.شكننده است جهاني مشترك جهان اين
معناي ".هست آيشمني ما از يك هر" در كه ميكند اشاره مطلب اين به تورنتو شهر در 1972
بررسي توتاليتر رژيم در انديشه مرگ بر او تاكيد با ارتباط در ميتوان را آرنت جمله اين
معروف جمله رابطه اين در و است زندگي مرگ معناي به انديشه مرگ كه است معتقد آرنت.كرد
با آرنت پس ".است زندگي انديشيدن كنش":ميگويد كه ميكند قول نقل را ارسطو متافيزيك
مشترك سياسي فضاي در شركت جز نيست چيزي بشري زندگي كه است همفكر و همقول ارسطو
داشتن تعلق مهم بلكه نيست ، كافي داشتن وجود بودن انسان براي ديگر ، عبارت به.انسانها
در كتاب در پروست مارسل قول به.مييابد معنا فرد انسانيت آن در كه است فضايي به
نداشتن تعلق يا داشتن تعلق بلكه نيست ، نبودن يا بودن پرسش" رفته دست از زمان جستوجوي
را بشريت ايده فرد هر كه است اين در انسانها بودن انساني دليل ديگر ، عبارت به ".است
به دارد وجود آزادي و انساني كنش به اميدي اگر آرنت ديدگاه از.دارد همراه به خود با
گونه ، بدين.دارد قرار ما ذهني افق در والايي هدف بهعنوان همواره بشريت كه است دليل اين
باز شوند ، فكري سردرگمي و جنون دچار نيز بشر افراد تمامي تاريخ از دورههايي در اگر
براي قابليتي منزله به بشريت آرنت گفته به زيرا كرد فكر "بشريت" مفهوم به ميتوان
زبان زيرا مييابد ، تجلي زبان ساختار در قابليت اين آرنت براياست "ذهن دادن توسعه"
كه بپذيريم اگر حتي پس.Sensus Communis عمومي حس ايجاد و ارتباط براي است وسيلهاي
و جنون دچار و دهند دست از را خود سياسي داوري قدرت همگي ميتوانند جامعهاي افراد
.نميشود جنون دچار زبان كه رسيد نتيجه اين به آرنت با ميتوان باز شوند ، سردرگمي
اميدي جاي ديگر كه ميرسد نظر به و است رفته بين از چيز همه كه دورهاي در بنابراين
نظر ازميدهد را جديدي وضعيت نويد بشريت متافيزيكي پناهگاه آخرين بهعنوان زبان نيست ،
اعمال و كلماتميكند بازگو را انسانها كنش واقعي معناي روايت مثابه به زبان آرنت
بازگو جمعي براي روايتها توسط كه نميشوند فراموش و ميمانند خاطر به صورتي در تنها
به.است خاطرات از جامعهاي خود سياسي جامعه هر كه است معتقد آرنت جهت همين به.شوند
كه جامعهاي راوي هر برابر در و گرفته قرار راوي يك سياسي بازيگر هر كنار در ديگر عبارت
تاريخي نيست ، روايت كه آنجا.ميكند بازگو روايت را رويداد است برخوردار خاطرهاي از
چون ميميرد نيز تاريخ ميشود ، روايت جايگزين ايدئولوژي كه زماني پس.ندارد وجود نيز
جمعي خاطره سياسي روايت گونه بدين.است نمانده باقي كردن بازگو براي رويدادي ديگر
دچار جامعه افراد گفتار و اعمال روايت اين وجود عدم صورت در.ميدهد سامان را جامعهاي
خطر ميكند تهديد را مدرن فرهنگ كه خطراتي از يكي آرنت ، نظر از.ميشوند بيمعنايي
...شد آغاز زماني از تراژدي":مينويسد آينده و گذشته بين خود كتاب در او.است فراموشي
خاطر به براي و انديشيدن براي كردن ، طرح پرسش براي بردن ، ارث به براي ذهني ديگر كه
قرن راوي آخرين بهعنوان خود آرنت بحراني ، چنين برابر در ".بود نمانده باقي سپردن
كه مشتركي جهان و انسانها عمومي زندگي مورد در او روايت به كه ميكند دعوت ما از بيستم
انديشيدن از نحوهاي آرنت براي روايت.دهيم فرا گوش ميبخشد معنا ما اعمال و افكار به
رويدادهاي تمامي فراسوي آرنت ديگر ، عبارت به.كردن مقاومت از نحوهاي انديشيدن و است
.بدهد "ظهور امكان حقيقت به" ديگر بار تا ميآورد روي انديشه به هم باز بشري تراژيك
فرهنگ حاشيه
حكمت ميزان جوايز *
روز در طباطبايي سيدمحمدحسين علامه تولد سال يكصدمين بزرگداشت حكمت ميزان همايش
سخنراني و مقاله ارائه براي انديشمندان و متفكران از.شد برگزار ماه دي چهارم چهارشنبه
به تقدير همايش برگزيدگان از نيز مراسم انتهاي در و بود آمده عمل به دعوت مراسم اين در
اقبال عباس سليماني ، عبدالامير زوارهاي ، قلي حمودالغري ، به علمي آثار حوزه در.آمد عمل
الميزان در يهود كتاب نگارش براي عراقي فعال حسين به مقاله ، ارائه خاطر به نامورمطلق و
حوزه در توسلي حسن.شد اعطا جايزه بدايه شرح كتاب تاليف خاطر به گلپايگاني رباني به و
افتخاري عليرضا و نقاشي حوزه در صدري عكس ، آلبوم تهيه حوزه در رحيمزاده خطاطي ، _ نقاشي
و دكتري رسالههاي بخش در.گرفتند جايزه هنري آثار بخش در هم سراج حسامالدين و
برگزيدگان.نگرفت تعلق جايزه اثري هيچ به دريافتي ، آثار قلت دليل به ارشد كارشناسي
حكمت ميزان دبيرهمايش حسيني و سيما و صدا سازمان رئيس لاريجاني علي دست از را خود جوايز
.گرفتند
مجلسي علامه و طباطبايي علامه *
همايش در كه سخنرانياي در تهران ، دانشگاه فلسفه استاد ديناني ، ابراهيمي غلامحسين
طباطبايي علامه كه گفت دينانيكرد اشاره تاملبرانگيزي نكته به كرد ايراد حكمت ميزان
اين.بود كرده نقد و بررسي را مجلسي علامه بحارالانوار جلدي ده و صد مجموعه از جلد چند
برخي مخالفت با بود اسلامي روايات حوزه در برانگيزي تامل بسيار نكات حاوي كه بررسيها
از را طباطبايي كه بود حدي به مخالفتها اين حدت و شدت ديناني گفته به و شد مواجه افراد
حوزه در عميق و كارشناسانه اثر يك به دستيابي از را اسلام جهان و كرد منصرف كار ادامه
.كرد محروم اسلامي احاديث
نادر خطي اسناد طرح و افشار ايرج *
با است شده مطرح مجلس در طرحي عمده جناح دو هر نمايندگان از تن امضاي 23 با اخيرا
اين از كه دارد ماده چهار طرح اين."نادر خطي اسناد و كتب تملك و كتب طرح" عنوان
:قراراند
آنها ميتوانند آثار اين صاحبان و است بلامانع نادر و خطي اسناد و كتب تملك - ماده 1
.نمايند فروش و خريد كشور داخل در را
براي و برسد ثبت به ايران جمهورياسلامي ملي كتابخانه در آثار اين است لازم - ماده 2
.شود تهيه شناسنامه آنها
صالحه محاكم راي براساس مصادره يا و آثار اين مدت كوتاه يا دائم توقيف صورت در - ماده 3
.دهند تحويل ايران اسلامي جمهوري ملي كتابخانه به دائم طور به را آثار اين موظفند آنان
ماه سه حداكثر مدت در قانون اين موضوع آثار ثبت و تعريف براي لازم آييننامه - ماده 4
.رسيد خواهد وزيران هيات تصويب به و تهيه ايران اسلامي جمهوري ملي كتابخانه سوي از
روزنامه در نوشتهاي معاصر ، نسخهشناس و مصحح افشار ، ايرج (دي 4) گذشته هفته چهارشنبه
اين در افشار"موريانه نه قانون ، خطر و خطي نسخه" عنوان با است رسانده چاپ به اطلاعات
دانسته وارد طرح اين به را "اجتماعي و فرهنگي" و "لفظي و حقوقي" اشكال دسته دو نوشته
و كتب تملك و ثبت" طرح عنوان..." هستند اينها افشار حقوقي اشكالهاي جمله از است
...است آمده واو يك "نادر" و "خطي اسناد" ميان آن اول ماده در ولي ;است "نادر خطي اسناد
اگر...باشد نادر كه بود خواهد منظور خطي اسناد و كتب گونه آن ناچار باشد زائد واو اگر
و ميگيرد بر در هم را چاپي كتابهاي صورت اين در باشد نادر كتب مقصود و نباشد زائد واو
اشكال...ميشود بسته ايران به شده وارد يا ايران چاپ كتاب هرگونه فروش و خريد بر راه
نيست هم مطلبي..ندارد منجزي وجه كلمه اين دارد؟ تعريفي چه "نادر" كه است آن عميقتر
زمان در كه است اين اول ماده مفهوم اما...گذاشت آئيننامه نويسنده اختيار به بشود كه
در نسخه رسيدن ثبت به و قانون تصويب از پس و نيست نسخه مالك كسي طرح اين تصويب و طرح
به...است داشته خود خانه در را آنچه ميتواند نسخه ارائهكننده كه است ملي كتابخانه
هبه ، تكليف پس.است شده دانسته جايز نسخه "فروش و خريد" فقط ماده همين در.آورد در ملكيت
چيست منظور "است لازم":است رفته مرقوم دوم ماده در بود؟ خواهد چه...وصيت و وارث وقف
عمل لزوم به اگر ميآيد وجود به نسخه دارنده براي تكليفي چه است؟ كدام آن قانوني حد و
...سوم ماده در بود؟ خواهد چه ندهد ، در تن قانون اجراي به كه كسي آن مجازاتي عواقب نكند؟
توقيف از ولي باشد ، مدت كوتاه توقيف در نسخهاي اگر كه اين يكي ميشود ديده اشكال دو
ملي كتابخانه به آن دادن تحويل ديگر باشد ، اصلي مالك آن از بايد عليالقاعده آيد ، در به
"...دارد؟ معني چه
كشورهاي در خطي نسخ دارندگان با برخورد شيوههاي به اجتماعي و فرهنگي اشكالات بخش در
.است شده اشاره كشور اين در تملك نفي عواقب و شوروي در خصوصا مختلف
6_ باستان ايران سياسي ساخت
بزرگ پادشاه
حيدرينيا صادق
ماد حكومت برپايه را هخامنشيان دولت سياسي ساختار كوروش كه شد اشاره پيشين نوشتار در
را پير شاه و كرد معرفي آستياگ جانشين را خود ايران ، پادشاه نخستين كوروش.نهاد بنيان
صرفا هگمتانه فتح اما.گذاشت آزاد (تخت و تاج بي ولي) شاهانهاش زندگي تداوم در هم
كوروش.زد برهم را روز آن دنياي در قوا موازنه بلكه نداشت ، همراه به را قدرت جابجايي
با شدهاي تثبيت و مشخص مرزبنديهاي و مناسبات داراي او از پيش كه شد قدرتي وارث
نخست:پروراندند سر در را انديشه دو رقيبانش ماد ، پادشاه حذف با.بود همسايگانش
.معزول پادشاه سرزمينهاي تصرف دوم و سياست ميدان از او حذف و نوپا مدعي با رويارويي
به (او پيشين متحد) آستياگ و كوروش ميان نبرد قبال در بابل پادشاه نبونيد معنيدار سكوت
دوران بابلي اسناد از كه نويافتهاي و اندك اطلاعات.ميشد تلقي كوروش با همراهي نوعي
مادها سرنگوني براي بابل پادشاه كه ميكند تاكيد نكته اين بر است آمده بدست نبونيد
.است كرده بازگو بابل خداي مردوك زبان از تلويحا را مطلب اين و ميكرده لحظهشماري
از پيش.رفت خواهد ميان از ماديها خطر بزودي كه بود داده نويد او به خواب در مردوك
هم عهد آن ماد سقوط با كه بود بسته آستياگ با صلحي پيمان ليديه پادشاه اليات ماد سقوط
آماده جوان شاه با نبرد براي را خود اوضاع مشاهده با اليات جانشين كرزوس.بود شده فسخ
.كرد
چنين با تاسيس بدو در ناميد "پارسي _ مادي" پادشاهي را آن بتوان شايد كه هخامنشي حكومت
كرزوس و بود آشور عظيم قدرت و ثروت تمدن ، ميراثدار بابل در نبونيد.بود روبهرو رقبايي
و نزديك خاور سراسر آن شهرت كه بود برخوردار قدرتمندي سپاه و ثروت چنان از ليديه در
حاكميت شرايطي چنين در كه است داده نشان تاريخي و سياسي تجربه.بود فراگرفته را يونان
استبداد دچار مطلقه حاكمان موارد ، از بسياري در و مييابد سوق قدرت تمركز سوي به
در را مادي سران از جمعي ابتدا در وي.بود اين خلاف كوروش سياسي رفتار اما.ميشوند
مغان دسته در را مذهبي مراسم مسئوليت شد بيان كه همانگونه و كرد حفظ قدرت موضع
آسياي قبايل پيوستن داشت دست در كوروش كه امتيازي تنها.گذاشت باقي (ماد از قبيلهاي)
خود كوروش چون و ميكردند تبعيت ماد پادشاه از آن از پيش تا گروه اين.بود او به مركزي
طوايف بودند ، كوروش پيرامون هم ماد پادشاه اطرافيان از بسياري و خواند آستياگ جانشين را
مدارا به هم سرسختش رقيبان به نسبت كوروش.كردند اطاعت جوان شاه از هم مركزي آسياي
و درآورد نزديكانش زمره در را او شد ، پيروز كرزوس بر آنكه از پس ويكرد رفتار
خلال در.باشد داشته آسودهاي زندگي آن درآمد با تا داد او به صغير آسياي در جزيرهاي
از يكي شكست نظاره به ليديه با اتحاد عليرغم بابل پادشاه نبونيد كرزوس با كوروش نبرد
به را بلشزر پسرش شهر ، استحكامات از اطمينان با بابل پادشاه مدتي پسنشست رقيب دو
آن برپايه بتوان كه اطلاعاتي.رفت عربستان در تيمه شهر به سپس و نشاند خود جانشيني
استوانه و نبونيد سالنامهاست اندك بسيار داد دست به دوره اين حوادث از روشني تصوير
اما.ميشوند محسوب دوران اين منابع مهمترين شدهاند نگاشته كوروش زمان در هردو كه سنگي
.است متن دو اين ديدگاه به توجه عدم مانده ، مغفول كهن متن دو اين بررسي در كه نكتهاي
شده نگاشته نبونيد عليه و پيروز حاكم نگاه از و كوروش زمان در دو هر سالنامه و استوانه
آن فاقد تنها نه نبونيد كه شده خوانده نيكي صفات تمام داراي كوروش متن دو اين در.است
تاريخي اعتبار بر آنچه شايد.داراست را صفات آن مقابل نقطه دقيقا بلكه است ويژگيها
از بابلي كاتبان كه باشد توصيفي افزوده ، مهربان و آزادانديش رئوف ، فاتحي عنوان به كوروش
جان حفظ و بابل بر كوروش غلبه است بررسي قابل گفتار اين در آنچه اما.كردهاند او
بي خاطر به را نبونيد و ميخواند مردوك فرستاده را خود كوروش آنكه عليرغم.است نبونيد
او بر غلبه از پس اما ميكند ، نكوهش آنها به ظلم و مردم رسوم و آداب و خدايان به توجهي
رفتار اين.ميدهد او به را (كرمان حدود احتمالا) ايران مركزي شهرهاي از يكي حكومت
از ناشي پارس روساي به البته و مادها به او توجه ;كرد بررسي بايد منظر چند از را كوروش
تداوم براي و بود مادها ميراثدار وي كه معنا اين به.است بوده او زمان سياسي شرايط
قبايل سران بين را قدرت از بخشي ميبايست _ بيروني تهديدهاي تمام عليرغم _ حكومتش
سياسي استراتژي از ناشي صرفا نبونيد و كرزوس مانند مغلوباني با او سلوك اما.كند تقسيم
كه نيست برخوردار مشروعيت از پايه آن از مردمانش ميان در بابل پادشاه زيرانيست او
را كوروش رفتار از بخش اين.برانگيزد كوروش عليه را مردم خشم بتواند اسارتش يا و كشتن
شخصيت از بعد همين كه داشت دور نظر از نبايد البتهداد تعميم او شخصيتي جنبه به بايد
به مضاعفي مشروعيت مختلف طوايف بين در او محبوبيت.كرد ياري را او كاميابيهايش در او
.باشد متفاوت جانشينانش دوران با كوروش سلطنت دوران در قوا موازنه كه گشت سبب و داد او
شورايي نظام يك سوي به بيشتر و نمود تغييراتي كوروش از پس هخامنشي دولت سياسي ساختار
.شد خواهد اشاره آن به آينده نوشتار در كه گشت متمايل
|