ميدهد فريب را انسان زبان
1_ آدمي صداي از روشنتر
ادبيات حاشيه
بلند شعر كوتاه ، شعر
ميدهد فريب را انسان زبان
افغان قصهنويس رحيمي عتيق با گفتوگو
خود ادبي آفرينش كارنامه در رمان دو تنها زبان فارسي و افغان نامي نويسنده رحيمي عتيق
عنوان به - "اختناق و خواب هزارخانه" و "خاكستر و خاك" - رمان دو همين با كه دارد
يافته انتشار فارسي زبان به كه او رمان دو هر.است شده مطرح جهان در توانا نويسندهاي
استقبال مورد و شده ترجمه...و فرانسه آلماني ، انگليسي ، جمله از زيادي زبانهاي به است ،
دانشگاهي تحصيلات ميكند ، زندگي پاريس در سالگي چهل آستانه در رحيمي ، .است گرفته قرار
فرانسه سوربن دانشگاه از ارتباطات دكتراي داراي و برده پايان به ادبيات رشته در را خويش
دومين براهني ، رضا از پس رحيمي عتيق.است مستند فيلمهاي ساخت درگير حاضر حال در و
تورنتو در اخيرا كه نويسندگان جهاني جشنواره سومين و بيست به كه بود زبان فارسي نويسنده
اينجا در كه شده انجام او با وگويي گفت مناسبت همين به.است شده دعوت گرديد ، برگزار
.ميخوانيد را آن از بخشي
آبادي آرش
عزاداري زدهايم چرا كنيم فكر بلكه بكشاند انتقامجويي طرف به را ما نبايد مصيبت
ميبرد انسان موجوديت و مرگ درباره تفكر طرف به را انسان كه است وسيلهاي
.بگوييد نويسندگيتان شروع از *
در كه ميآمد خوشم ولي نداشتم ، خاطرات دفترچه گرچه.مينوشتم كوتاه داستان نوجواني در
در پدرم وقتي خصوص به و بنويسم زندگي عادي وقايع و احساساتم تفكراتم ، زندگيام ، مورد
.شد زنداني سالگيام يازده
چرا؟ *
افغانستان جمهوريت و كودتا شاهي رژيم عليه داودخان سال 1973 درسياسي مسائل خاطر به
بود شاهطلب اندازهاي تا.نبود خوشبين سياسي تغيير چنين برابر در پدرم.كرد اعلام را
مورد در و مورد اين در همهاش و داشت روانم در را خودش تاثير پدر غيابهست هم هنوز كه
مثل جامعهاي در خانوادگي شرايط سنگيني تمام يكباره كه چرا ميكردم ، فكر مادر
او.ميكرد مبارزه زندگي برابر در چگونه كه ميديدم.افتاد مادرم دوش روي افغانستان ،
بود اين.باشند نداشته زندگي در كمبودي و نرنجند پدر غياب از فرزندش چهار كه ميخواست
.كند تهيه را ما زندگي چيز هر تا ميكرد مبارزه كه
بوديد؟ برادر و خواهر چند *
از آهسته آهسته من بزرگتر برادر كه بود هنگام همين در.بوديم برادر دو و خواهر دو ما
جنگهاي همين در بالاخره متاسفانه كه پيوست جرياناتي به و شد خورده سر مسئله اين
.شد كشته افغانستان
بوديد؟ كجا شما موقع آن *
مرگ با مردم رابطه كه بود ذهنم در برادرم ، مرگ از بعد.بودم فرانسه در سال 89 در من
و افسانهها قصهها ، داستانها ، در هميشه.هست بخصوصي چيز ما فرهنگ در مرگ.است چگونه
ساخته بروند ، بخصوص مرگ يك طرف به اينكه براي شخصيتها كه ميبينيم حماسي نوشتههاي
در خودم از.ميشويم اگزيستانسياليست بسيار ميكنيم فكر مرگ به كه همين ماميشوند
بكنيم ميتوانيم عزاداري واقعا آيا و هست چه عزاداري كه كردم سوال عزاداري و مرگ مورد
مسئله تا نوشتم آهسته آهسته كه بود تفكراتي همين تقريبا "خاك و خاكستر" داستان نه؟ يا
در ميكند ، حل را مرگ سنگيني عزاداري كه نوشته خوب خيلي هم فرويد.بكنم مطرح را عزاداري
جنگ و گذشته عزاي در هم جنگ از بعدكنيم عزاداري نتوانستيم جنگ جريان در ما افغانستان ،
يك واقعا من براي.ميافتيم خشونت و انتقامجويي به نشود ، عزاداري وقتي لذا.ننشستيم
اينكه خاطر به همهاش ميرود خشونت طرف به آهسته آهسته افغانستان چرا كه بود سوال
طرف به ميرفتيم فقط.بگيريم فاصله افغانستان فاجعه و مرگ برابر در نتوانستيم
بايد كه ميكردم فكر موضوع اين مورد در بيشتر زمان آن در من !عزاداري نه و انتقامجويي
طرف به را ما نبايد مصيبت.مصيبت با بگيريم فاصله و كنيم قبول را مرگ و عزاداري
به را انسان كه است وسيلهاي عزاداري.است مصيبت چرا كنيم فكر بلكه بكشاند ، انتقامجويي
.ميبرد انسان موجوديت و مرگ درباره تفكر طرف
نقش نكرده ، پيدا عزاداري بخت و مصيبتزده ملت يك به بخشيدن آرامش عرصه در چقدر ادبيات *
افغانستان؟ براي شماست عزاداري "خاك و خاكستر" رمان آيا دارد؟
برابر در انسان.است خودنگري و شخصي مسئلهاي خودش هم نوشتن و است شخصي خيلي عزاداري
حادثهاي و دارد تفكري و احساس و ميكند فكر آن درباره و ميگيرد قرار عشق يا فاجعه يك
را شما نوشته اين كه است تاريخ ديگر پس.بنويسد ميخواهد كه افتاده اتفاق وجودش در
در شخصي واكنش يك بيشتر من براي رمان اين آغاز در.ميسازد همگاني را آن و ميگيرد
فردي و شخصي واكنش اين كه ميبينم امروز و بود برادرم مرگ و افغانستان فاجعه برابر
.ميرود پيش ملي عرصه در و شده همگاني بيشتر
و رواني سادگي ، به ادبي عمق و اعتبار وجود با و است خوبي رمان خاك و خاكستر *
و سيب صحنه مثال براي.است آن بودن سينمايي رمان اين ديگر ويژگي.ميرسد دسترسپذيري
اين.است شده پرداخت سينمايي بهگونهاي لحظه به لحظه و ظريف دقيق ، بسيار بقچه كردن باز
خيلي بايد آدم و زيباست هست ، قصه در كه شرايطي و مصيبت فضاي سادهگرداني و شما جزءنگري
ميكرديد فكر اصلا مينوشتيد را قصه وقتي شما خود.برسد لحظه اين به كه باشد كرده كار
برسيد؟ رسيدهايد ، جهاني سطح در اكنون كه شهرتي به رمان يك با كه
.نه
ولي ميبينيم ، رمان يك ما.نميبينيمش ما كه است پشت آن چيزي يك نكند ميكند فكر آدم *
حذف را چيزها خيلي تو شايد و است كار در انتظاري و مطالعه و انديشه مرارت ، و زحمت
.بكند را خودش كار يكي اين كه كردهاي
من اول نوشته.برسانم چاپ به را اين اول كه خواستم ولي است ، من دوم نوشته خاك و خاكستر
فرانسه زبان و ميكند زندگي فرانسه در كه است افغان جواني قصه و "شبانه كلمات" نام به
ولي دارد ، ادبيات و زندگي مورد در زيبايي انديشههاي هم اندازهاي تا او.نيست بلد را
زبان مسئله آنجا ميگذرد؟ چه ذهنش در.بدهد انتقال فرانسه جامعه به را آنها نميتواند
تفكرات خاطر اين به و ميلنگد زبانش ولي است ، پر انسان ذهن گاهي كه ساختهام مطرح را
به نميكنم حس هنوزميدهد فريب را انسان زبان.ميسازد خود زبان سطح هم را خود
را خاك و خاكستر.كنم دفاع بتوانم "شبانه كلمات" محتواي و سبك از كه باشم رسيده لحظهاي
هشت هفت كتاب اين.كنم پيدا هست كه را نثري و سبك تا كشيد طول سال دو ولي نوشتم ، زود
ضرورت.برسم مينيماليسم يك به و بنويسم سادهتر كه كردم كوشش بار هر و شد بازنويسي بار
.ميخورد هدف به تير يك مثل بايدباشم كرده دور قصه از را اضافي چيزهاي همه كه داشت
دست به اينكه تا شد ، دست به دست منتهي كنم ، چاپش كه نبود قرار رسيدم ، نتيجه به هم وقتي
.كنند منتشر را آن خواستند كه رسيد اميني آقاي و خاوران انتشارات
و كوتاهي اين.فصلهاست و جملهها كوتاهي و آن اختصار خاك و خاكستر ديگر ويژگي يك *
.باشد موفقتر خواننده با رابطه ايجاد در قصه كه ميكند كمك زندگي و تصوير از سرشار فضاي
جاهايي يك اما گرفته ، صورت بهتر و بيشتر "اختناق و خواب خانه هزار" رمان در كار اين
يك و ايران در رايج فارسي محاورهاي زبان به گاهي.است برخوردار زبان دوگانگي از قصه
به زبان دوگانگي اين آيا.ميشود نزديك افغانستان در رايج دري فارسي زبان به قسمتهايي
نميزند؟ صدمه قصه
فاصله نوشتاري زبان با گفتاري زبان متاسفانه كه اين آن و دارد مشكلي فارسي زبان جهان
عموما گفتاري زبان.داريم آمد و رفت زبان دو اين بين مينويسيم كه بار هر و دارد بسيار
شكل يك به را حافظ همه.است مشترك زبان يك نوشتاري زبان اما است ، منطقهاي زبان
ولي بنويسند گفتاري زبان شكل به را شخصيتها گفتار ميخواهند كه داستانهايي.ميخوانند
.ميزنند خيز ادبي و نوشتاري زبان به گفتاري زبان از باشد ، نوشتاري زبان به حالات تشريح
كه است واضح و كردم كار زبان سر اندازه اين به كه بود رمان نخستين خاك و خاكستر
"راوي" موضوع ديگر طرف از ولي كرديد ، اشاره شما كه همين بهخصوص دارد ، زباني اشتباهات
"تو" داستان اصلي پرسوناژ و شده نوشته دوم شخص در كتاب كيست؟ راوي.است مهم رمان اين در
هم گاهي و است نويسنده گاهي است ، پرسوناژ بيرون گاهي و داخل گاهي راوي اين.ميشود خطاب
باعث راوي بودن بعدي چند اين ميكنم فكر كه است بعدي چند راوي.باشد خواننده ميتواند
.بشود هم زبان چندگانگي
ميبينيم كه حالي در است ، حاشيه در و صحنه پس در زنان حضور خاك و خاكستر رمان در چرا *
نگران دل و عزادار پوشيده ، برهنه ، مدام و دارند حضور هم خاك توفان و غيبت روايت ، در حتي
.متن در نه و كنار ، و حاشيه در ولي هستند ،
چه.است جامعه آن حقيقت اين متاسفانه و ميگذرد افغانستان در داستان اينكه خاطر به
حاشيه در هميشه زن متاسفانه و است پدرسالار جامعهاي افغانستان نخواهيم چه و بخواهيم
و ساخته مطرح را موضوع اين "مذكر تاريخ" در زيبا خيلي براهني دكتر.است شده داده قرار
هميشه زنان.ميزنند حرف زنان مرگ از بيشتر.هستند غرق حالتي و فضا چنين در ما كشورهاي
ميدهد ، آزار را او كه چيزي آن افغان ، مرد ناخودآگاه شعور در حاشيه ، در ولي دارند حضور
.است زن همينحضور ميپوساند ، درون از و ميكند محكوم
در و تخيل در هميشه بايد زن.نباشد صحنه روي زن كه كردم سعي و بود عمدي خيلي مسئله اين
اقتباس رمان ، اين هسته اينكه دوم.ميسازد ناآرام را مرد خواب كه است زن اين.باشد خواب
داستان در.ميكنم اشاره داستان اين به بار چندين و است سهراب و رستم اسطوره از مدرني
.نيست صحنه روي زن هم سهراب و رستم
.است زنان مشخص نقش است ، پيش به گامي كه اختناق و خواب خانه هزار رمان ديگر امتياز اما *
چيز همه بر مهناز مهناز ، با فرهاد ملاقات شب در و است خانواده كاره همه فرهاد مادر
در زنان واقعي زندگي از شما گرفتن فاصله ايندارد دست در را كشتي سكان و است مسلط
در دارد حضور اين از گونههايي اينكه يا و است زن آرماني حضور يك نمايش و افغانستان
است؟ شده وارد شما قصه به كه ميدهد نشان را خودش افغانستان
خارج چيز همه هستند ، مرد همه پرسوناژها.بيروني است داستاني خاك ، و خاكستر اول ، داستان
آتش به را خود نمرده اگر و مرده ، خانه در زن و شده ويران خانه.ميگذرد چارديوار از
.است انداخته
در چيز همه.نميبينيم بيرون از چيز هيچ اختناق ، و خواب خانه هزار دوم ، داستان در اما
داشته نگه حاشيه در افغانستان پدرسالار جامعه در زن ميگويم وقتي.است خانه داخل و درون
و خانه داخل در ولي است ، شده داشته نگه حاشيه در جامعه در كه است معني اين به است ، شده
به.بروم درون به خواستم اختناق و خواب هزارخانه در.دارد را خود موجوديت زن خانواده ،
.حكمفرماست مادر و زن آنجا در كه ميبريم پناه خود ناخودآگاه شعور و خود درون
احمد وقتي.است شده غني فارسي زبان پرداختهايم ، بومي ادبيات به فارسي زبان در گاه هر *
كرد ، فارسي زبان وارد را خوزستاني ناب اصطلاحات آن و نوشت را "همسايهها" رمان محمود
كرمانشاهي اصطلاحات آن با را "آهوخانم شوهر" افغاني وقتيگرفت تازهاي جان فارسي زبان
زبان سرود ، را شعرهايش آتشي و نوشت را قصههايش درهاي گلاب وقتيشد غني قصه نوشت ،
.است شدن غنيتر و امروزيتر دارتر ، جان حال در مدام فارسي زبان.گرفت جان فارسي
صفتها ، مجموعه آن و است كرده فارسيرو زبان جهان به ديگري بخت خاك و خاكستر رمان با
شما تركيبات در حالت و حس و جهان اشيا ، انسان ، از كه است تصوراتي و توصيفها حالتها ،
ما...و "دادن دل به گوش" يا "كاسه درون به خزيدهاند تنگ چشمهاي" ميگوييد شما.هست
و ناب لحظات اين سرشار كتاب "كلان دل آدم" ميگوييد شما ولي "گنده دل آدم" ميگوييم
.باشد فارسي زبان براي تازهاي جان و كمك ميتواند كه است نويي توصيفات و تركيبات ويژه
كه ميرود جايي به جايي از آدمياست مكان و زمان در قصهاي اختناق و خواب هزارخانه *
و انديشه و فكر و زندگي يك جهان ، يك و جامعه يك بين هم زماني فاصله و فضا يكنميرود
است؟ درست چقدر برداشت اين.هست جواني
و ميآيد بيرون افغانستان از پسر آن.است "شبانه كلمات" رمان از كوچكي قسمت داستان اين
اين آمدن پديد باعث سوال يك همين چرا؟ كه است اين سوال همه و ميدهد پناه را او زن آن
.شد جديد رمان
ترس بر متكي رابطه يكاست نبوده عاشقانه رابطهاي ديگر خدا و انسان رابطه افغانستان در
حافظ و خيام شمس ، مانند بزرگي انسانهاي تفكرات با را ما كه است چيزي ايناست بوده
گفتوگو او با و ميآوردند زمين روي به و پايين عرش از را خداوند آنها.است داده فاصله
يك در چگونه كه بدهم نشان ميخواستم من.ميكردند برقرار عاشقانه رابطه يك و ميكردند
.ميشود پرداخته و ساخته ترس اساس بر چيز همه اختناق
ميشود ، نزديك او به دارد فرهاد كه پدري آن با رمان ، اول صفحه در سوال علامت با پدر *
دارد؟ رابطهاي چه
قهرمان پدر به اشاره و واقعي دوم صفحه در "پدرلعنت" ولي نيست ، پدرفرهاد اول ، پدر
از پدرسالار جامعه در پدر و فرزند رابطه.است خود پدر جستوجوي در كس هر.است داستان
.ميشود تبديل "پسركشي" به اوديپ ، عقده "پدركشي"
نقش آن در تعقيب تحت انديشه و جواني شدن پيچيده و قالي نقشهاي در سياه و سرخ رنگهاي *
چه؟ يعني كشور از بردنش بيرون و سياه و سرخ
بوده سرخ دوران يك ايدئولوژيكي اختناق دوران رنگها ، سمبليك كاربرد لحاظ از من براي
هشت:ميديدم خشونتي يك افغاني قالي در هميشه من.داشت سياه رنگ اختناق دوران و است
همه اين ما تزئيني اثر يك در چرا كه ميكردم فكر.سياهي و سرخي و چهارضلعيها ، ضلعيها ،
از من كه "هزارخانه" يا هزارتو ، و هستند خشن خيلي ما قالي نقشهاي.دارد وجود خشونت
هزار يك در انگار و شدهايم ، گم ديگر اختناق به اختناق يك از ما گرفتم ، بلخي خسرو ناصر
.هستيم خانهاي
1_ آدمي صداي از روشنتر
معتقدي محمود
جانب از ميلادي بيستم قرن آستانه در و نوزدهم قرن در كه اي سياسي و اجتماعي تحولات نسيم
كه ايران در.گرفت فرا نيز را زمين مشرق از بخشهايي زودي به بود ، گرفته وزيدن اروپا
واقع در داشت دنبال به فرهنگي و اجتماعي عرصههاي در را جديدي سرفصل مشروطهخواهي جنبش
.بود بشري بزرگ حركت اين منطقي ادامه و محصول
قلمرو در انجاميد ، اقتصادي و اجتماعي مناسبات در تحول به كه ساختاري چنين با پيوند در
به بازگشت و "ادبي انحطاط" پي در اين از پيش تا كه نيز شعر گستره در بخصوص ادبيات ،
"شهري انسان".بود داده تن سكوت و سكون به خيال و انديشه فضاي كهن ، و فرسوده ساختارهاي
نيز فراواني تحولات زمينه آن ، پي در و برخاست خويش حقوق از دادخواهي به تازه فرايند در
اوج در فارسي شعر كهن نظام سديد سد خوردن ترك" كه چرا.گرديد فراهم انساني عرصههاي در
و داشتند آشنايي اروپايي شعر با كه شاعراني و روشنفكران براي عوام ، شعر يافتن رسميت و
با كه آورد وجود به را امكان اين بودند سنتي شعر نظام دگرگوني خواهان پيش مدتها از
را نويني نظام و بايستند ايران سنتي - رسمي شعر ادامه مقابل در بيشتري توان و آزادي
كه خيزهايي و افت همه با شعر ، جريان مشروطيت ، از پيش تا بنابراين ، 1.گردانند آن جانشين
راه تكرار جز و ميشد ختم "مكرر مديحههاي" به مضمونپردازي و زبانآوري در تنها داشت ،
.نميپيوست وقوع به روزگار ، اين شاعر زبان و ذهن در تازهاي اتفاق پيشينيان ، رسم و
ضرورت كه ميدهد نشان آن ، از پس و مشروطيت عصر فرهنگي ساختار و ادبي وضعيت به نگاهي
و سياسي تحولات عرصه در را خود بهتدريج قدرت ، صاحبان از مردم عدالتطلبي و آرمانخواهي
شرايط با شدن سازگار براي دوره ، اين ادباي و هنرمندان از بسياري.بود كرده پيدا فرهنگي
قالبهاي و تجربهها به "جديد" مدنيت و مسائل طرح به نسبت كه نداشتند چارهاي تازه ،
به.ببخشند ديگري اعتبار موجود واقعيت به ديگر ، عبارت به.بدهند نشان توجه تازهتري
و مزاحم قوانين و قواعد با منظوم ادبيات بخصوص - ايران كلاسيك ادبيات" ديگر جهت ، همين
آن ديگر بود ، نيافته راه آن در عمده تغييري ايران ممتد ادبي تاريخ طول در كه خود سختگير
بيان آن تضادهاي و پيچيدگيها همه با را معاصر اجتماعي حيات كه نداشت را صلاحيت و قدرت
لفظي درگيري آنها جديترين كه پيوست وقوع به نو و كهنه تقابل زودي به 2.كند
همچون نامي صاحب شاعران تدريج به اما بود شمسي سال 1294 در رفعت تقي و بهار ملكالشعراي
انحطاط از زودي به بودند ، شنيده را جديد عصر ناقوس صداي كه عارف و عشقي ايرج ، بهار ،
به را ادبي "كهنه" اصول خود ، باورداشت و توان تناسب به كدام هر و گرفتند فاصله "موجود"
نوين قالبهاي در تجربههايي به دست شعري ، زنده عناصر و نوانديشي سود به و نهادند كناري
نگرديد ، خلاصه عروضي اوزان و قالبها تغيير حوزه در تنها رويكردي ، چنين اين البته.زدند
پيرامونشان با برخورد در شاعران تخيل و تفكر قلمرو به كتب ، چاپ و نشريات طريق از بلكه
سلسله پيدايش و اول جهاني جنگ آغاز با مقارن كه را دوره اين بسياري.كرد سرايت نيز
تحولات واقعي برآيند كه نو شعر ديگر ، سوي از.نهادهاند نام "بيداري دوره" بود پهلوي
خامنهاي و كسمائي و رفعت همچون نوآوراني توسط زودي به ميآمد حساب به دوره اين اجتماعي
ادامه در و ميكرد حركت جلوتر بسيار پيشين ، سنتگرايان از كه نهاد گام تازه موقعيتي به
ميتوان حقيقت در واقعگرايي ، قلمرو در فرهنگي تكامل قانونمنديهاي يعني رويداد اين
(رمانتيسم موج) موج نخستين بيستم ، قرن اول دهههاي در كه آن از پس نو شعر" كه گرفت نتيجه
به را خود جاي او همزمان و نيما آثار...و روز سياستهاي فشار تحت گذرانيد ، سر از را
تصويري بود ، تصوير هنرش زبان كه شعريداد "ضدشب شعر" به - "اجتماعي سمبليسم" نوعي
چنين ادامه در 3.ميپرداخت اجتماعي واقعيت نمادگرايانه بيان به كه روشنگر و نيرومند
ديگر ، سوي از شاعر دردمندي و آگاهي و يكسو ، از فردگرايانه تجددخواهي اصل كه بود فرايندي
شعر":شود گفته كه بود خواهد بجا بسيار لذا.كرد وصل پويا و زنده عصري به را شعر جريان
در زندگي با ارتباط در كه شخصيتي نه و است شاعر جامعه شخصيت و روح آينه ناب و حقيقي
و اندوختهها از كه مييابد تكوين حادثهاي از شعر محتمل معاني و صورتمينمايد جامعه
4.اوست فطري و علمي و هنري و ذوقي ظرفيتهاي و حساسيتها و دانشها و شاعر تجربههاي
واقع در و داد نشان را خود مشروطيت از پس شاعران شعر در تدريج به كه كيفي حركت اين
مضمون لحاظ از" آغاز در كه بود بوم و مرز اين مردم فرهنگ و زبان فياض سرچشمه از برگرفته
شده ، عرضه نوين مترقي انديشههاي و افكار كلاسيكي اشكال در آن از بعد و يافته تشكل
5.است آمده ميان به تازهاي اشكال
پا گذشته شعر سنت از مدعيان همه از بالاتر يوشيج ، نيما كه است زمينهاي چنين بنياد بر
معاصر شعر برابر در تازه پنجرهاي روشن ، رواني و فرهيخته تخيلي با و ميگذارد فراتر را
نيما.ميفشرد پاي بنيادي تغييرات ضرورت بر خود ، نظريهپردازيهاي با و ميگشايد ايران
به ميگيرد ، فاصله گذشته زباني هنجارهاي از تصوير گرفتن خدمت به و معنا گسترش براي كه
و ميآورد روي "نو" بدعتي به تازه ، قالبهاي بهكارگيري و زباني عناصر با رفتار در زودي
وي شعر به حركت اينميخواند فرا شعر قلمرو به توامان طور به را "روايت" و "توصيف"
.ميبخشد اجتماعي تشخصي
:پينوشتها
ص 21 مركز ، 1370 ، انتشارات نو ، شعر تحليلي تاريخ لنگرودي ، شمس (1
ص 571 زوار ، 1374 ، انتشارات ما ، روزگار تا نيما از آرينپور ، يحيي (2
نشر اجتماع ، تكامل با پيوند در هنري نو شعر ادبيات ، و جامعهشناسي ترابي ، علياكبر (3
ص 122 نوبل ، 1370 ،
ص نوروز 1374 ، زمستان ، انتشارات شاملو ، شعر در تاملي:درمه سفر نامداريان ، تقيپور (4
19
ص 574...ما روزگار تا نيما از آرينپور ، يحيي (5
ادبيات حاشيه
شد پسرش دختر كه مادري *
زودي به فرانسه مقيم ايراني نويسنده خياط غلامحسين نوشته "شد پسرش دختر كه مادري" رمان
و است نوشته فرانسوي زبان به خياط قلي مستعار اسم با خياط را رمان اين.ميشود منتشر
شده نوشته مدرن شيوه به "شد پسرش دختر كه مادري".است شده منتشر فرانسه در آن از قبل
.است
.ميشود بازار روانه نگيما نشر سوي از زودي به و كرده ترجمه سليماني عيسي را رمان اين
.دارد سن سال اكنون 48 هم و شده متولد تبريز در كامپيوتر ، رشته در تحصيلات داراي خياط
گرفت چاپ مجوز صفدري كتاب *
رمان "آبي تيله" و "سياسنبو" داستانهاي مجموعه از بعد معاصر ، نويسنده صفدري ، محمدرضا
چند كه اثر اين.كرد خواهد منتشر را "تاكم خود پاي به پيچيده نيستم ، ببر من" نام با خود
كتاب.ميشود منتشر قصه نشر توسط و گرفته مجوز سرانجام بود حاشيهاي مسائل درگير سال
ديگر ، طرف از.ميشود پخش ديگر هفته يك تا ناشر گفته به و ميگذراند را چاپ نهايي مراحل
.دارد قرار ابهام از هالهاي در هنوز سياسنبو يعني ;صفدري نخست مجموعه چاپ تجديد
بيستم قرن چهرههاي *
موسوي حافظ توسط كه ثالث اخوانميشود منتشر ديگري كتاب بيستم قرن چهرههاي مجموعه از
بهرام مثل كتابهايي مجموعه اين از.ميشود منتشر قصه نشر كوشش به و است شده نوشته
مجموعه اين كتاب جديدترين اخوان.ديدهايم را...و حاتمي علي بيضايي ، بهرام صادقي ،
.ميآيد بازار به ديگر روز چند تا كه است
اخوت عهد *
قطره سه" كتاب اين.دارد چاپ دست در را هدايت صادق مورد در تازهاي كتاب هدايت جهانگير
مقالاتي همراه به كه است داستان زبانه دو متن واقع در.دارد نام "نظرها و نقد و خون
.است چشمه نشر كتاب اين ناشر.است شده تدوين يادماندني به داستان اين پيرامون
نو از زندگي و بوبن *
نقل ايران به فرانسوي نويسنده بوبن ، كريستين احتمالي سفر درباره زيادي نقيض و ضد اخبار
اين آينده ماه دو يكي تا سرانجام.ميرسد نظر به بيمزه آن از صحبت ديگر كه است شده
ايران به چه بوبن اما.بكشند راحتي نفس ايران در بوبن طرفداران تا ميشود روشن هم قضيه
.ميشود منتشر و ترجمه فارسي به همچنان آثارش نيايد ، چه و بيايد
پايان به را آن ترجمه تبسمي ساسان دكتر توسط كه است بوبن اثر جديدترين "هستي فروغ"
خواهد عرضه فرانسه ادبيات به علاقهمندان براي را آن نو باغ انتشارات زودي به كه رساند
.كرد
دوم چاپ به امروز كه است كرده ترجمه را بوبن "نو از زندگي" كتاب نيز اين از پيش تبسمي
.است رسيده هم
ايران شعر كارنامه *
برگزار هنرمندان خانه در بعدازظهر تا 4 ساعت 2 ماه دي كارنامه 26 موسسه شعر جايزه مراسم
.ميشود
جايزه داوران هيات سميعي عنايت و جوركش شاپور موسوي ، حافظ مجابي ، جواد آتشي ، منوچهر
است گفتني.كرد خواهند اعلام را خود كانديداهاي نهايي فهرست آينده هفته تا كه هستند شعر
شعر جايزه اجرايي كميته پناه زرين سپيده و موسوي حافظ صالحي ، سيدعلي اسكندرفر ، نگار كه
.هستند
بوش از گونترگراس شديد انتقاد *
و گربه و موش حلبي ، طبل چون آثاري صاحب و نوبل جايزه برنده آلماني ، نويسنده گونترگراس
.است كرده انتقاد بوش سياستهاي به گفتوگويي در من قرن
سلايق پايه بر متحده ايالات فعلي رياستجمهور سياست كه دارم تاكيد نكته اين بر من"
انجام پدرش برابر در خودنمايي و انتقام گرفتن براي تنها و است استوار خانوادگي و شخصي
"!است وحشتانگيز واقعيتي خانوادگي مسايل و سياست درهمآميزي اين و ميشوند
بوش دبليو جورج از سال 1999 ادبي نوبل دارنده و آلماني شهير نويسنده گونترگراس
ارضاي جهت در را خارجياش سياست" كه كسي نيز و "جهاني صلح براي جدي تهديد يك" بهعنوان
.برد نام "ميكند طراحي پدرش برابر در كردن علم قد به شديد ميل
كرده شركت گذشته هفته پاياني روز در شده منتشر آلماني روزنامه يك با مصاحبه در كه او
و حرص تنها كه است شكسپير ويليام آثار شخصيتهاي مشابه فردي بوش":ميافزايد بود ،
:بگويند او به تا است مرگ ، به رو و پير پادشاهي يعني پدر جاي بر نشستن جاهطلبيشان ،
".كردم كامل برساني ، پايان به نتوانستي كه را كاري من !ببين"
بلند شعر كوتاه ، شعر
آزرم محمد
اشاره كمي امر يك به كه نامگذاريها اين چيست؟ در كوتاه شعر يك با بلند شعر يك تفاوت
نظر از ميكنند ، پيشنهاد شعر دستهبندي براي اندازهاي و عددي الگويي و مقياس و ميكنند
تفاوت ديگر ، بيان به دارند؟ را بلند شعرهاي از كوتاه شعرهاي كردن جدا توان آيا هم كيفي
از يك هر در چگونه بلند ، شعرهاي و كوتاه شعرهاي بين هستيشناختي تفاوت واقع ، در و كيفي
شعر از بلند شعر جدايي براي حتي دقيقي مقياس سطرها تعداد ميكند؟ پديدار را خود آنها
بين مرز ، بهعنوان را آن بتوان كه مشخصي عدد هيچ كه چرا.نيست آنها دستهبندي و كوتاه
معين عددي محدوده يك حتي.است توافق مورد نه و دارد وجود نه كرد ، محسوب نامگذاري دو اين
سليقههاي مطابق بيشتر دستهبندي اين خود و نشده پذيرفته دستهبندياي چنين براي هم
به سري اگر.است شده انجام خاص موارد بين مقايسه اثر بر گاهي و پذيرفته صورت مختلف
سيستمهاي در حتي كه ميبينيم بيندازيم ، ادبيات تاريخ به نگاهي و بزنيم فارسي شعر سابقه
قالبهايي در شعر و بوده شده قالببندي كه _ امروز شعرهاي به نسبت _ هم كلاسيك شعر بسته
شاهد دورههايي در ميشده ، نوشته يا سروده كوتاه شعر بهعنوان رباعي و دوبيتي مثل
شعر سيستم در واحد كوچكترين با كوتاه شعر آخر ، مورد در.هستيم مصراعسرايي و بيتسرايي
چرا داد ، خواهيم ادامه ديگري متن در كلاسيك شعر در را كميت بحث.است شده منطبق كلاسيك
.بازميگردد _ ما زبان در _ فارسي شعر سابقه به دستهبندي اين ريشه كه
تعداد نسبي بودن كم و بودن كوتاه.ندارد قرار بلند شعر با تقابل در مسلما كوتاه شعر
يك شدن نوشته از هدف نيست قرار يعنينيست بيان در ايجاز خاطر به كوتاه شعر در سطرها
فاصله هدفي چنين.باشد كلمات تعداد كمترين از استفاده با مشخص معني يك بيان كوتاه ، شعر
سطرها بيدليل افزايش هم ، بلند شعر يك شدن نوشته از هدف.است بودن شعر موقعيت از گرفتن
پديد شعر زبان در مسائل ، اين متني شكل در اختلافي اينكه بدون مختلف ، مسائل از زدن حرف و
كه دلالتهايي و زبان بيروني ارجاعات بلند شعر در هم و كوتاه شعر در همنيست آيد ،
دلايلي ميتوانند و هستند _ سطر يا جمله معناي لزوما نه و _ متن معناهاي آورنده پديده
و آن با همراه و موجود موسيقي مثل زبان دروني ارجاعات با باشند ، كلمات همنشيني براي
همنشيني براي ديگري دلايل ميتوانند كه آنها فيزيكي ريخت نيز و كلمهها صوتي كيفيت
اقتصاد بر مبتني همكاري يك در اندازند ، تاخير به نيز را معنايي دلالتهاي و باشند كلمات
معنايي لزوما شعر زباني تداعيهاي.ميآورند پديد زباني تداعيهاي از جرياني متن ،
.نميدهند قرار خود هدف را بيانگري دليل همين به و نيستند
نوشتاري به بدانيم ، شعر واحد را آن اينكه بدون ميزنيم حرف شعر در سطر از وقتي سويي از
داراي شعر متن كل در سطر هر كه كرد عنوان ميتوان خلاصه طور به.ميكنيم اشاره شعر بودن
نهفته سطري در امكان اين اگر حالدارد ارجاع متن درون به كه مكاني و زماني است موقعيتي
جهان در كه مواجهايم شعري با واقع در دهد ، موقعيت تغيير شعر متن در بتواند كه باشد
در تغيير غيرقابل و معين توالي و جهت يك داراي و خطي صورت به را مكان و زمان خود ، متني
تغيير توان داراي كه شعر مكاني _ زماني تكههاي يا سطرها تعداد چه هر.است نگرفته نظر
خواهد شكل شعر ، خوانش براي متعددتري تواليهاي و جهتها يابد ، افزايش باشند ، موقعيت
آن معناهاي تفكيكناپذير بخش پذيرد ، صورت كه نحوي هر به شعر تقطيع يا سطربندي اماگرفت
هم تغيير امكان اين خود پس ميدهد ، تغيير را شعر معناهاي آن ، در تغييري هر و است شعر
سطرها موقعيت تغيير امكان خواننده ، جايگاه در ما به و باشد شده اجرا شعر متن در بايد
تعداد نسبي طور به فقط كه نيست شعري بلند شعر ترتيب ، اين به.بدهد را يكديگر به نسبت
صورت به را كوتاه بسيار و كوتاه شعرهاي ميتوان صورت اين در.باشد داشته بيشتري سطرهاي
زده حرف مختلفي چيزهاي از آن در كه شعري.داد ارائه بلند شعر از ظاهري و نوشت هم پشتسر
و يكصدا كه آنجا از شعري چنين.كند بروز شعر در اختلافها از اجرايي اينكه بدون ميشود
با هستيشناختي تفاوتي نهايت ، در يابد ، افزايش كه هم سطرها از ميزاني هر به است ، شكل يك
تكثير.ندارد ميزند حرف مسئله يك از فقط و آمده پديد شكل يك و صدا يك از كه كوتاهي شعر
شعر نويسي ، هم پشت صورت به صرفا هم ، به آنها شدن اضافه و سطرها هم به شبيه و مكانيكي
و شدهاند همنشين كه متكثر شكلهاي از متشكل است شعري بلند شعر.نميكند توليد بلند
.ميشود شعر در تازهتري شكلهاي آورنده پديد خود كه يكديگر در همنشينيها اين مداخله
اين خود و كردهاند برخورد هم با كه شكلهايي زباني رفتارهاي و اجراها از تكثري
پايانهاي و بسيار آغازهاي با بلند شعر در اگر.است شده منجر ديگري شكلهاي به برخوردها
اين.باشند هم مكانيكي تكثير نبايد پايانها و آغازها اين خود ميشويم ، مواجه متعدد
اجرا خود در را شدن جابهجا امكان بايد ديگر ، نامشخص نقطه به نامشخصي جاي يك از حركت
پس.صفحه در آنها قراردادي مكان و زمان و سطرها موقعيت گرفتن ناديده امكان.باشد كرده
بايد هم متعدد و متكثر شكلهاي جانشيني و مداخله نميسازد ، بلند شعر بسيار ، سطرهاي فقط
صورت اين در.كند فراهم احتمالي خواننده براي را خواندني چنين امكان و شود اجرا آن در
.گردد محسوب خود براي واحدي بهعنوان ميتواند هم بلندي شعر هر
|