آرماگدون
محتسب اختيارات
4 ايراني اقوام فرهنگ
فرهنگ حاشيه
فلسفي پرسش يك و صد
آرماگدون
طبيعي انتخاب يا قدرت اراده
بركس جيمز
فيضاللهي كاوه:ترجمه
در گونهاي هيچ اينكه به دادن شناخت با را فيلسوف نيچه فريدريش دانشمند ، داروين چارلز
.بود كرده بيدار جزمي خواب از ،(انسان گونه جمله از) نيست تغييرناپذير طبيعي تاريخ طول
طبيعت از داروين ، از فراگذشتن با آلماني انديشمند.شد ازلي ثبات جانشين فراگير تغيير
پيامدهاي هم و زيستي تكامل واقعيت گرفتن جدي فلسفي معاني هم كه داد ارائه تفسيري پويا
.باشد داشته نظر در را آن الهياتي
او.نبود بيخبر ديرينشناختي شواهد با زمينشناختي زمان به نسبت آن از پيش نيچه
دوري مانند انسانريخت نياكان از انسان:پذيرفت را داروين نظريه پيامدهاي جنجاليترين
در) ضرورت و تصادف فرايند طريق از و طبيعتگرايانه كاملا شيوهاي به است ، يافته تكامل
آن روي ناچار به طبيعي انتخاب و ميدهد رخ تصادفي تغييراتي متغير ، محيطي در واقع افراد
تكاملي صعود فرايند طي عقل ، و عشق جمله از انسان ، ذهني تواناييهاي حتي (.ميكند عمل
.شدهاند ايجاد ابتداييتر نخستي اشكال از
واقعيت از فاجعهآميزي تصوير به منتج اما است طبيعي تاريخ صحيح تبيين نيچه براي تكامل
براي هم و علمي جهانشناسي براي هم (مييابد در او كه طور آن) تكامل كه چرا ميشود ،
كه بود معتقد فيلسوف اين واقع ، در.بردارد در دامنهداري حقايق فلسفي ، انسانشناسي
غايت هم و عيني معناي هم زيرا ميانجامد سنتي ارزشهاي تمام دگرگوني به دارويني تكامل
وجود نميتواند يقيني و قطعي اخلاق هيچ نتيجه در و) است شده ناپديد هستي از روحاني
(.باشد داشته
در هگل و كانت تا ارسطو و افلاطون از پيشين فلسفي دستگاههاي تمام كه دريافت نيچه
جديدي كاملا فلسفه اكنون نتيجه در.هستند نارسا و صلاحيت فاقد تكامل بحران با ارتباط
ايدهها ، گونهها ، طبيعت ، بودن ، سيال كه داد ارائه واقعيت از تفسيري نيچه.است نياز مورد
كنيم فكر است بيمعني كه بود آن بر او اين ، علاوهبر.ميپذيرفت را ارزشها و باورها
را نيچه آتشين نطقهاي ميتوان. شود آموخته مذهب يك مثابه به بتواند هرگز تكامل واقعيت
است ، كرده تهديد بيستم قرن طول در را عقل و علم كه مسيحي _ يهودي بنيادگرايي عليه بر
هستيشناسي يك از حمايت براي (S.J.Gould) گولد جي استفن از بود ، اگر نيچه.كرد تصور
ميكند ، تاييد برينرا قلمرو هم و دانشمند طبيعي دنياي هم كه بيبنياد دوگانهانگار
و (RDawkins) داوكينز ريچارد يگانهانگار ، فيلسوف يك بهعنوان عوض در و ميشد بيزار
اعتباري هيچ كه طبيعتگرايانهشان مطلقا چارچوب خاطر به را (D.C.Dennet) دنت دانيل
.ميستود نيست ، قائل باوري فراطبيعت براي
و ضعيف) فرودست حياتي اشكال موفقيت ميتواند فقط دارويني تكامل كه بود پنداشته نيچه
و حشرات باكتريها ، ويروسها ، مثال براي كند ، توجيه محض اعداد قالب در صرفا را (متوسط
در فرد تنازع يعني او خود اكتشاف كه بود معتقد فيلسوف.هستند حاضر جا همه كه ماهيها
كوركورانه تنازع يعني داروين نظر جانشين بايد كمال و خودآفريني براي اندك تعدادي ميان
مسئول صرفا را طبيعي انتخاب تشريحي مكانيسم نيچه.شود بقا براي تودهها ميان در گونه
زندگيباورانه نيرويي طبيعي انتخاب (او نظر از) اما پنداشت ، آلي تكامل در گونهها كميت
بود معتقد او.ميدهد افزايش پيشرونده زيستي تكامل طريق از را حياتي اشكال كيفيت كه است
/ اسپنسري بقاي تنازع صرفا تكامليابنده حيات.است قدرت خواست همان اصل در طبيعت كه
گوناگوني ، پيچيدگي ، جهت در بيوقفه تلاشي حيات كه است اين مهمتر بلكه نيست ، دارويني
(ديگران ميان در) كه نيچه زندگيباوري آنكه ، خلاصه.است بيشتر چه هر خلاقيت و تنوع
سازشي شايستگي جانشين را خلاق قدرت است ، برگسون هنري و لامارك تفسيرهاي يادآور بيشتر
اما است نخستين لجن در سرچشمهاش جانداران تكامل كه بود معتقد فيلسوف.بود كرده داروين
انساني جانور در او حال اين با.است ايستاده حيات هرم تارك بر و اوج در ما گونه اكنون
قدرت خواست طريق از والاتر افراد اما.ميديد عمومي ميانمايگي جهت در تكامل براي تمايلي
و (كنند غلبه بدبيني و هيچانگاري بر) شوند مسلط خويش زندگي بر كه دارند را امكان اين
.بخشند فعليت خلاق كنش به كه عقل اين
:بياموزانم را هستيشان معناي انسانها به ميخواهم
انسان تيره ابر از آذرخشيست راكه ابرانسان
به داروين ، خود و (EHaeckel) هكل ارنست ،(T.Huxley) هاكسلي توماس مانند نيز نيچه
از خودمان ، گونه جمله از افراد ، بعضي كه داشت تاكيد فيلسوف اما داشت ، باور پيوستگي
ما گونه اگر.داد خواهد روي دور آيندهاي در تنها اين اما رفت ، خواهند فراتر چارپايان
از امروز انساني جانور كه طور همان نبايد چرا پس باشد ، برآمده سنگواره انسانريختهاي از
گونه نيچه ، اعتقاد به باشد؟ ما پي در عاليتري حياتي شكل است ، گرفته پيشي انسانريخت
ديروز ، انسانريخت از كه است پيكاني زيرا بوده زمين مقصود و معنا تاكنون ما زيستي
همان فكري نظر از تصور ، غيرقابل اما والا موجود اين ;است رفته نشانه را فردا ابرانسان
زيستشناختي نظر از ما گونه كه بود خواهد پيشرفتهتر كنوني انساني جانور به نسبت قدر
يك سان به كه هنرشناسي تكاملدان نيچه ، نظر از *!است پيشرفتهتر پست كرم به نسبت
خفته خام سنگ در كه است آرماني تنديسي همچون آينده ابرانسان مينگرد ، مسئله به پيكرتراش
.است
به نسبت او اگرچه است ، آن سايه والاتر موجود اين از پيكرتراشي در فيلسوف راهنماي
;ميپراكنند اطراف به سنگ از تراشهها":ميماند بيتفاوت پرشورش خلاقيت از ناشي ويراني
"كار؟ چه آنها با مرا
بر او متافيزيك عوض ، درنميكرد فرجامينپيشبيني هدف انسان تكامل مورد در نيچه
همانند كيهاني چرخههاي از بيكراني سريهاي يعني جهان همين جاودانه بازگشت بنياد
در.ندارد وجود ديگر جهان به جهان يك از پيشروندهاي تكامل هيچ صورت اين در.است استوار
در ابرانسان به آن غايتمند تكامل و است شدن معناي به بودن نيچه كيهانشناسي در نتيجه ،
.ميشود مقدر دقيقا چرخه هر
داشته وجود كيهاني تكامل يا هوش يا حيات جهان ، اين در ديگري جاي كه نميكرد گمان نيچه
ژنتيك ، مهندسي نانوتكنولوژي ، تودهاي ، انقراضهاي نميتوانست فيلسوف اين ، علاوهبر.باشد
و علم در پيشرفت ادامه.كند تصور را ديگر سيارههاي به انسان فضايي سفر و مصنوعي هوش
كه اعصاري در ابرموجودات و جديد حياتي اشكال مورد در را حيرتانگيزي احتمالات تكنولوژي ،
او.بود گرفته جدي را تكامل و تغيير زمان ، نيچه فريدريش.آورد خواهد پديد داريم پيشرو
فلسفه حال اين بااست بيتفاوت كاملا انسان هستي به نسبت جهان اين كه بود آگاه عميقا
عرضه خوشبينانه چالشي هستند ، او حماسي بينش آذرخشهاي از پيروي خواستار كه آنهايي به او
.ميكند
آشوري داريوش ترجمه نيچه ، فردريش زرتشت ، گفت چنين *
Birx, H.J. Nietzsche & Evolution, Philosophy No25 Oct./Nov.2000
محتسب اختيارات
4_ اسلام در خصوصي و عمومي حوزه
كديور محسن
خواهد حتمي انصاف و عدالت از دولتها سقوط منكر از نهي و معروف به امر فراموشي صورت در
ميان در اسلامي ارزشهاي و ضوابط استمرار براي نيكويي ضمانت فرضيه اين دوم جانب از.بود
روشهاي از استفاده و جامعه اعضاي ديگر قبال در مومنان مسئوليت احساس.است جامعه آحاد
حال عين در.است الهي فرضيه اين بركات از اسلامي تعاليم به پايبندي تعميق جهت مناسب
آن از ميتواند سادگي به ديني ، واجب اين شرايط دقيق رعايت عدم كه داشت دور نظر از نبايد
فرضيه از سوءاستفاده ديگر بيان به.بسازد مردم خصوصي زندگي در ناروا دخالت براي حربهاي
و حقوق نقض براي ظاهربين و سطحي افراد دست در سلاحي منكر از نهي و معروف به امر
يك ساكنان كه داشت نميتوان دور نظر از همه اين با.باشد ميتواند مردم مشروع آزاديهاي
.هستند اسلامي تعاليم (نقض به تجاهر عدم به ملزم حداقل يا) رعايت به ملزم اسلامي جامعه
رعايت را اسلامي احكام احترام عمومي حوزه در كه را افرادي اسلامي ، شريعت ديگر عبارت به
چند هر نميكند ، تحمل دارند را احكام آن با علني مخالفت ابراز بر اصرار و نميكنند
تجسس و ميكند تضمين خصوصيشان حريم در شرع خلاف و معصيت ارتكاب براي حتي را آنها آزادي
.نميداند مجاز نيز را آنها شخصيه احوال از
حسبه دائره
و معروف گسترش و كردن همگاني آن وظيفه كه است
اسلامي دولت نهادهاي از يكي حسبه دائره
اسلامي حاكم سوي از محتسب دقيقتر بيان به است280 جامعه منكردر ارتكاب از جلوگيري
واجبات ترك از يعني كند تنظيم اسلامي ضوابط مطابق را جامعه حوزهعمومي تا دارد ماموريت
انجام در مصلحت كه صورتي در و ميكند ، جلوگيري عمومي فضاي شرعيدر محرمات انجام و
نيز را آنها باشد مباحات برخي و پارهايمكروهات ترك و مباحات حتي و مستحبات پارهاي
منكر از نهي و معروف به امر فريضه نهادينه شكل حسبه دايره واقع در الزاميمينمايد290
دولت سوي از گيرد ، صورت برنامه و نظم بدون و داوطلب سويافراد از اينكه جاي به كه است
.ميشود اعمال منظم و متمركز شكل به و اسلامي
وسعت.دارد وسيعي بسيار اختيارات محتسب و ميگيرد فرا را عمومي حوزه تمام حسبه دائره
را عبادات حتي بلكه برميگيرد در را معاملات فقط نه و است شريعت احكام وسعت ميزان به آن
و خداوند بين مشترك حقوق و (حقالناس) مردم حقوق به نسبت فقط نه محتسب.ميشود شامل نيز
.نشود ترك عمومي درحوزه نيز "حقالله" مبادا كه است آن دنبال به بلكه است ، حساس مردم
يا كرده فراموش اگر كند ، وادار حتي و يادآوري نماز به را ميتواندمسلمانان محتسب
ملاءعام در شرعي عذر بدون كه را مسلماني ميتواند محتسب.باشند كرده ترك بيتوجه
با عمومي حوزه در كه افرادي ميتواند محتسب.دارد باز خلافش عمل از ميكند روزهخواري
همين.كند ديني حداقلهاي رعايت به موظف را ميشوند ظاهر اسلامي شئون با نامناسب لباس
ميتواند محتسب كنند كمفروشي يا گرانفروشي يا احتكار مسلمانان بازار كسبه اگر گونه
زبان بر دين تفسير در سخني فردي اگر حتي.نمايند مردم با انصاف رعايت به ملزم را آنان
.دارد وي كتابت يا سخن ارائه از جلوگيري و وي نهي اختيار محتسب بود مشهور خلاف كه راند
او شغل.شود ترك واجبي يا بيفتد اتفاق عمومي حوزه در حرامي هيچ نميدهد اجازه محتسب 30
دائره عوامل و محتسب.است ديني ارزشهاي و ضوابط رعايت براي عمومي فضاي در كنجكاوي
تعزير آن به كه دارند ، را متخلف فوري مجازات حق متعددي موارد در قاضي اجازه با حسبه
زير اهرمهاي از ميتواند محتسب ديگر بيان به.است شرعيه تعزيرات از بخشي و ميشود گفته
به مباحات و مستحبات برخي و واجبات ، فعل بر اجبار.كند استفاده عمومي فضاي پاكسازي براي
تعزير مصلحت ، احراز شرط به مباحات و مكروهات پارهاي و محرمات ترك بر اجبار مصلحت ، شرط
بدني مجازات و حبس نقدي ، جريمه به باشد شرعي حد از كمتر كه ميزاني به متخلفان و مجرمان
ندارد ، را مردم خانههاي و خصوصي حريم به تعرض حق محتسب كه است واضح شلاق31 قبيل از)
مواردي در.باشد نداشته عمومي حوزه با ارتباطي مورد كه شرطي به نيست ، هم تجسس به مجاز
ملاك محتسب نظر است ، عمومي حوزه مشمول يا است خصوصي حوزه مصاديق آيا كه است ترديد كه
حريم در ميهمانان و كرده ، دعوت را خود دوستان خانهاش در فردي اگر مثال بهعنوان است
اين آيا باشد ، داشته عمومي فضاي در انعكاسي اينكه بدون ميشوند لعب و لهو مرتكب خصوصي
گناهان از اغماض و ممنوع آن از تجسس نتيجه در و) ميشود خصوصي حوزه به ملحق مورد
محرمات و گناهكاران منع نتيجه در و) است عمومي حوزه به متعلق يا و (لازم مرتكبه احتمالي
حسبه دائره نه؟ يا است خصوصي حوزه شخصي نقليه وسيله داخل آيا ديگر مثال (است؟ لازم
حاكم.است شرع خلاف امور از جامعه پاكسازي براي اسلامي دولت قوي اهرمهاي از بيشك
سامان شرع مذاق مطابق را عمومي حوزه ميتواند (محتسب) خود منصوب نماينده طريق از اسلامي
را عمومي فضاي در اندام عرض امكان بار و بيبند و لاابالي افراد اساس اين بردهد
خصوصي حوزه براي جدي تهديدي محتسب وحصر بيحد اختيارات ديگر سوي از اما.يافت خواهند
و خصوصي اعمال در حتي عمومي حوزه در مردم عمل آزادي تمام ميتوان آن به اتكا با و است
تقليل خانه خصوصي حريم به تقريبا خصوصي حوزه ديگر عبارت به.كرد سلب را ظاهريشان شخصي
جزو خانه از خارج باشد خصوصي و شخصي كاملا اگر حتي انسان ظاهري امور تمامي و مييابد ،
و ديني حاكم شده ، خارج وي دست از درآنها اختصاصي تكليف تعيين و ميشود محسوب عمومي حوزه
وي شخصي رضايت برخلاف اموري ترك يا انجام به را فرد ميكنند ، تكليف تعيين آنها در محتسب
بيان آزادي است ممكن حتي محتسب.مينمايند مجازات را او تخلف صورت در و ميكنند مجبور
.كند سلب يا محدود نيز را
باز كاملا وي دست بداند خود شرعي وظيفه را عمومي حوزه توسعه و شديد كنترل حاكمي اگر
گاهي و ميشود كوچك بسيار خصوصي حوزه فعال ، حسبه دائره يك وجود با كه است واضح.است
چه سنت اهل در چه - اسلامي مشهور قرائت در.ميشود منطبق - خانه - خصوصي حريم بر كاملا
(خانه يعني خصوصي حريم از خارج) خصوصي حوزه و قوي و گسترده بسيار عمومي حوزه - شيعه در
.است ضعيف و كوچك بسيار
اسلامي دولت اختيارات محدوده
در.دارد معكوس نسبت مردم قانوني آزاديهاي و خصوصي حوزه وسعت با دولت اختيارات ميزان
خصوصي حوزه به ورود در را او دست قوانين و دارد مطلقه اختيارات دولت كه جامعهاي
به اختصاص مشكل اين.است كوچك شدت به فردي آزاديهاي و خصوصي زندگي است ، نبسته شهروندان
حوزه توتاليتر دولتهاي در.است انساني جوامع همه عمومي مشكل بلكه ندارد ، ديني جوامع
.ندارد معنا جوامعي چنين در خصوصي حوزه اصولا و ميشود تهديد جوامع ديگر از بيش خصوصي
جوامع از آن در خصوصي حوزه گيرد ، پيش در را اينچنين مشياي نيز ديني دولت اگر 32
.ميبيند آسيب بيشتر غيرديني
همت "مدني جامعه" تقويت به دولت ، قدرت كردن محدود براي شهروندان سالم جامعه يك در
كه است خصوصي حوزه براي قانوني حداقلهاي پيشبيني جامعه ، سلامت علائم از يكي.ميكنند
عمومي مصلحت يا ملي منافع حربه با دولتهانباشد نقض قابل دولتها توسط شرايطي هيچ در
ديگران از بيش دولتها منتقدان و مخالفان.ميكنند تجاوز شهروندان خصوصي حوزه به همواره
دولتهاي توسط كه ديني جوامع در.هستند خود خصوصي حوزه در شدن واقع تجاوز مورد معرض در
به كه است برندهاي بسيار سلاح مصلحت ميشوند اداره(سنت جوامع در) خلافت قبيل از ديني
شود ، تلقي اهميتتر با شرعيه واجبات از نظام مصلحت اگر.درمينوردد را خصوصي حوزه سادگي
را شرع احكام حتي مصلحتي چنين رعايت براي دارد حق اسلامي دولت كه است اين آن معناي 33
مصلحت شناختن رسميت به ميكند340 طلا را مسي هر كه است اكسيري مصلحت.سازد معطل موقتا
دولتها اختيار محدوده.است خصوصي زندگي در ورود و نقض ، اجازه معناي مرزبه و حد بدون
از استفاده زماني كوتاه محدوده و شود مشخص قانون در دقت به ميبايد اضطرار زمان در
ميبايد فرصت اولين در آن در شده انجام اقدامات به پاسخگويي لزوم و اضطراري اختيارات
و خصوصي زندگي براي خطر بزرگترين ويژه به افسارگسيخته مصلحتسنجيهاي.باشد شده تضمين
.است مشروع آزاديهاي
_ مردم آحاد مطلقه حقوق يعني _ قانوني ثابت مرزهاي:اولا مفاسدميبايد از پرهيز براي
رسميت به را باشد نداشته را آنها گذاشتن پا زير توان بهانهاي هيچ به حكومتي هيچ كه
است ، ديني ثابت مرزهاي دقيق تعيين قانوني ثابت مرزهاي چنين لازمه ثانيا و شناخت
و تاويل و توان مصلحتي ، هيچ و كس هيچ مكاني ، و زمان هيچ در شرايطي ، هيچ در كه مرزهايي
ميبايد مصلحت تشخيص نهاد ثالثا ، .باشد نداشته را آنها نورديدن در و تغيير و تفسير
و تبيين.ميكند سياسي قدرت هزينه را دين حكومت ، از آن جدايي عدم.باشد حكومت از مستقل
قرار جدي مخاطره در دين صورت اين غير در.باشد مستقل بايد ديني مصالح و دين تفسير
مسئول ميبايد قانوني نهادهاي برابر در و مردم منتخب مصلحت تشخيص نهاد:رابعا.ميگيرد
عادي انسانهاي در قدرتقطعا تمركز بالاخره و.گيرد قرار مدني جامعه نظارت تحت و باشد
ميانجامد350 ديني ضوابط نهادن پا زير و فساد به
:پينوشت
.اول كتاب فصل 3 از فصل 32 ص 158 ، المقدم ابنخلدون ، - 28
.ص 22 الحسبه ، فياحكام القربه معالم الاخو ، ابن - 29
.ص 29 پيشين ، - 30
.الحسبه بحث السلطانيه ، الاحكام الماوردي ، - 31
1951 Arendt,Hannah, The origin of Totalitarianism, New York32
ص ديني ، حكومت دغدغههاي كتاب خميني ، امام ديدگاه از ديني حكومت قلمرو مقاله كديور _33
135111
-ص 571 ديني ، حكومت دغدغههاي كتاب نظام ، مصلحت اكسير و قدرت نبض روحانيت ، _ كديور _34
560
.ص 256254 ديني حكومت دغدغههاي كتاب مصلحت ، و ديني حكومت كديور ، _35
4 ايراني اقوام فرهنگ
صفويه سقوط
شيراني اكبر
دستور به دوم عباس شاه دوره در نخست.شد بدتر زرتشتيان براي اوضاع اول شاهعباس مرگ با
باغهاي و كاخ آنان خانههاي محل در و شدند داده كوچ جلفا غربي جنوب به گبرآباد از وي
باغهاي و شهر شمالي قسمت با بخش اين ارتباط براي و گرديد بنا دوم شاهعباس عصر بزرگ
صفويان تدريجي اضمحلال با سپس.[صفحه 237 اصفهان ، جغرافياي] گرديد احداث جويي پل شاهي ،
پذيرش و مرگ بين صفوي حسين سلطان زمان در كه آنجا تا شد سختتر نيز زرتشتيان شرايط
گرفت تصميم شاه اطرافيان ، اصرار بر بنا كه بود قرار اين از ماجرا.گرديدند مخير اسلام
كه درآورد اسلام دين به ميزيستند او حكومت قلمرو در كه را ديگر اديان پيروان و ارمنيان
جنوب در خانوار مذهب 200 اين پيروان از.بخشيد تحقق خويش باطني ميل به زرتشتيان مورد در
با گروهي و ترس از بخشي همگي ، آنها و داشت نام "گبرآباد" محلهشان كه بودند ساكن جلفا
خواندند "آباد حسين" را محله اين هنگام آن از و درآمدند محمدي دين به وعيد وعده و تشويق
جلفاي تاريخ].شدند پايبند نو مذهب به مسلمانان خود از بيشتر آنها بعدي نسلهاي و
كاوس ، دستور گرديدند ، خويش دين حفظ و فرار به موفق نيز گروهي البته [صفحه 147 اصفهان ،
عام قتل به حسين سلطان كه هنگامي بود ، گبرآباد آتشكده آذربان ،"استاد" به معروف
كرد فرار يزد به ديگران اتفاق به برداشته را مقدس آتش كاوس دستور داد ، فرمان زرتشتيان
اين در نيز ، علمي نظر از [صفحه 58 يزدگردي ، شهمردان ، 1336 رشيد زرتشتيان ، پرستشگاه]
در اسلام فقهاي و علما كه ميكردهاند زندگي زرتشتي دانشمنداني اصفهان و فارس در دوران
فرزانه ديگري و بود آذركيوان دستور آنان از يكي.ميكردند اختيار محض سكوت آنان برابر
فرزانگان) زرتشتيان ، تاريخ]اسلام اصول و فقه حتي دانش ، و علم محيط فرهاد ، بهرام
باقي چيزي دوره اين زرتشتيان تاريخ آثار از [صفحه 11 شهمردان ، 1336 رشيد ،(زرتشتي
اشاره آن به "كمپفر" سفرنامه در كه گبرها برج نه و گبرآباد بزرگ آتشگاه نه است نمانده
آشنايي] بود زرتشتيان اجساد دادن قرار محل صفه كوه شرق شني تپههاي بالاي در و است شده
[صفحه 10 هنرفر ، 1373 ، لطفالله اصفهان ، تاريخي شهر با
صفوي ازسلسله پس اصفهان زرتشتيان
تجربه را تلخي دوران نيز زرتشتيان آن از پس آشوب و بينظمي طي و افغانها حمله با
ديدند زيادي تلفات خودي و بيگانه از كرمان زرتشتيان افاغنه حمله در نمونه براي.كردند
بر زنده يكي تا از 10":مينويسد خود سفرنامه در پارسي ، دانشمند ،"ملافيروز" كه نحوي به
لينا [صفحه 470 بهمن 1365 ، چيستا ، اشيدري ، جهانگير زرتشتيان ، و كرمان] "نماند جاي
مهاجرت از كه كرمان زرتشتيان:دارد اشاره زرتشتيان كشتار به خويش گزارش در نيز ملكميان
محمود حمله در ميشدند تن هزار و 12 بودند يافته تقويت سيستاني و خراساني همكيشان
بررسي] رسيدند نفر به 1200 و بردند پناه شهر داخل به بقيه و گرديدند قتلعام افغان
نيز چاردين ژين [صفحه 18 ملكميان 1362 ، لينا ايران ، در مذهبي اقليتهاي جمعيتشناسي
ساكنين اين:ميكند نقل گبرآباد زرتشتيان درباره ميلادي در 1713 را اوضاع همين مشابه
جنگ در اصفهان جنوب در آنها دهات و گشتند نابود مسلمانان تعصب واسطه به ايران باستاني
[صفحه 17 همان ، ] بردند پناه كرمان و يزد به بازماندگان از معدودي وعده ويران گذشته داخلي
به.م در 1807 قاجار فتحعليشاه معاصر كه فرانسوي ، پزشك و گياهشناس اوليويه ، .ب.ژ
طرف و جنوبي جانب در گبرها محله از:مينويسد اصفهان ويراني ذكر با بود آمده اصفهان
از بيش قطر به دايرهاي در شمالي و شرقي جانب تمام درنيست باقي اثري رود راستزاينده
.نميبيني ديگر چيزي خاك تلهاي و شكسته ديوارهاي و خراب خانههاي از غير نيمفرسخ
آن مسكوني محل اكنون بود دايرهاش محيط ميل از 24 بيش افاغنه استيلاي از پيش كه اصفهان
.تا 000) بيشتر يا نفر هزار كه 600 را آن جمعيت.نيست بيش باشد او قطر ميل كه 2 دايرهاي
خارجي ، سياحان ديدگاه از اصفهان] نيابي نفس هزار بر 50 علاوه حالا بودند گفته (نفر 10100
.[صفحه 300
گزارش چنين را اصفهان از ديدارش آمد ايران به.م در 1863 كه آلماني هولتزر ارنست
هستند ، يهودي نفرشان هزار قريب 3 كه دارد جمعيت نفر هزار حداقل 30 اصفهان:ميدهد
كسي اصفهان در نه آنها از ديگر ولي داشتند منزل اصفهان در گبرها از بسياري سابقا
.[صفحه 428 همان ، ] اصفهان اطراف و جلفا در نه مانده ،
كرد سفر ايران به در 1903 كه آمريكا ، كلمبياي دانشگاه استاد جكسن ، ابراهام دكتر
داشتند سكونت گبرآباد اسم به شهر محلات از يكي در قبلا كه اصفهان زرتشتيان:مينويسد
مشغول اصفهان بازار در آنها از كمي تعداد و نمودهاند مهاجرت (اراك) سلطانآباد شهر به
براي لازم مواد تهيه و تجاري كارهاي براي مرتبا سلطانآباد زرتشتيان و تجارتند
نشاني اصفهان شاهي بانك انگليسي وزير لطف به...ميآيند اصفهان به فرش رنگآميزي
با هيكل درشت بود مردي آوردم ، دست به داشت "جمشيد هومن و" نام كه را گبران عمده بازرگان
داشت ، تن به است گبران خاص كه زرد به مايل قهوهاي قبايي بلندي ، سانتيمتر از 180 بيش
دارند بيگانه خون با اختلاط علامت كه مسلمانان قيافه با قيافهاش بود ، پر و گرد صورتش
بستان تاق و بيستون در ساساني و هخامنشي عهد مجسمههاي ياد به مرا كه داشت فاحشي تفاوت
.[و 589 صفحات 588 همان ، ] بود بزرگمنشي با آميخته و مودبانه او رفتار و حركات افكند ،
فرهنگ حاشيه
فضلالله علامه عليه تبليغ *
برخي تلاش از است ، تماس در نيز ايراني منابع از برخي با كه "الشراع" لبناني هفتهنامه
كه شد مدعي الشراع.داد خبر فضلالله سيدمحمدحسين علامه با فكري و فقهي چالش براي محافل
حومه در اخيرا گويا.دانستهاند انحرافي را شيعه تقليد مرجع اين آراي نيروها برخي
سيدمحمدحسين علامه.است شده توزيع فضلالله علامه درباره فشرده ، لوح صدها بيروت جنوبي
و عقيدتي فقهي ، زمينههاي در نويني آراي كه است شيعه تقليد مراجع جمله از فضلالله
.است داشته ابراز شيعه تاريخ
فلسفي پرسش يك و صد
نوين ديكتاتياي
كوهن مارتين
صالحي آرش: تدوين و ترجمه
خود مردم سلامتي براي ديكتاتيا لعاب و رنگ خوش و دموكراتيك دولت:I ديكتاتياي يادآوري
ديكتاتيا ، مردم درصد بيست تقريبا موجود ، اطلاعات و آمار پايه بر زيرا.بود نگران بسيار
درمان و بهداشت وقت وزير دامپسپونگ ، مادام.ميبردند رنج پرخوري از ناشي عوارض از
و شكلات و بياييم خودمان به كه است رسيده آن زمان" كه داد هشدار ديكتاتيا ، كابينه
كه چرا كنيم برخورد غذايي صنايع قبيل اين صاحبان و مديران با و بگذاريم كنار را شيريني
وزير ، خانم برنامه"شدهاند متحمل همينها از را ضربه بيشترين ما شريف مردم شكمهاي
.بود شده تشكيل بخش سه از اجتماعي معضل اين با مبارزه براي
تبليغاتي وسيع مبارزه - 1
مدارس براي آموزشي كتابهاي و مطالب - 2
"مضر غذايي محصولات" بر سنگين مالياتهاي و عوارض - 3
نوين ديكتاتياي:يكم و چهل مسئله
مشروع لذتهاي جلوي كار ، اين با دامپسپونگ ، مادام كه ميكردند فكر كابينه اعضاي بيشتر
از بعد اما.نبودند خوشبين چندان دامپسپونگ مادام پروژه به ابتدا در و ميگيرد را مردم
رژيم در تغيير كه شدند قانع كمكم علمي ، مدارك و اسناد ارائه در آموزشي فيلمهاي ديدن
.ميدارد نگه مصون زودرس مرگ و خطرناك بيماريهاي از را مردم از زيادي تعداد مردم ، غذايي
دولت خزانه به جديد مالياتهاي محل از كه درآمدي ميزان از وقتي نخستوزير خانم مخصوصا
.كردند استقبال آن از باز آغوش با كردند ، پيدا اطلاع ميشود ، واريز
راي برنامه اين كامل اجراي به اتفاق به كابينه اعضاي و شد گذاشته راي به پيشنهادي طرح
.دادند
كه ميآمد بر چنين ميكرد ، درز بيرون به كه اطلاعاتي و اخبار از زمان ، گذشت با اما
و آموزشي برنامههاي اين كه ميرسيد نظر به.داشتهاند كمي خيلي اثر دولت برنامههاي
پيدا بيشتري جذابيت پرچربي ، غذاهاي و شكلات و شيريني خوردن كه شدهاند باعث تنها فرهنگي
كه گزارشي در.دهند نشان خود از بيشتري حرص چيزها جور اين خوردن براي بچهها و كنند
كه است شده باعث جديد تدابير كه بود آمده كرد ، ارائه كابينه به مدارس و آموزش وزارت
حاكي گزارشها و ميكنند استفاده شيريني و شكلات خوردن براي دستشوييها از دانشآموزان
اين از مردم تنفر و انزجار به تلويزيون و راديو آموزشي فيلمهاي و پيامها كه بود آن از
اين به.ميكنند تلقي خود خصوصي امور در دخالت حكم در را آن مردم و است شده منجر برنامه
دولت اول دوره.بود افزايش حال در ميشدند مبتلا چاقي به كه افرادي تعداد ترتيب
برنامههاي و طرحها از يك هيچ تقريبا كه بود حالي در اين و آمد سر به نوين ديكتاتياي
با وي دامپسپونگ ، مادام مجدد انتصاب و انتخابات از بعدبود نيافته دست موفقيت به دولت
با بايد چاقي با مبارزه برنامههاي كه داد پيشنهاد و پرداخت مسئله اين به مضاعف نيرويي
حزب اعلاميه در برنامه اين محورهاي و توصيهها همه.شود دنبال بيشتري جديت و سختگيري
:بود صورت اين به حاكم
در ،"سياه ليست" در شده قيد غذاهاي و شكلات و شيريني گونه هر وجود:مصرف به حمله - 1
.است ممنوع عمومي مكانهاي
بزرگسالان به فقط ميشوند ، محسوب "خاص خوراكيهاي" جزء كه غذايي محصولات گونه هر - 2
بلندترين در آنها جاي و شوند داشته نگه دور اطفال دسترس از بايد و است فروش قابل
.است فروشگاهها قفسههاي
:است الزامي "خاص خوراكيها" بستههاي روي بر هشداردهنده و پزشكي هشدارهاي درج - 3
".است قلبي امراض علت مهمترين پزشكي شواهد پايه بر كه است قند و چربي حاوي محصول اين"
بيمه شود ، دچار قلبي ، امراض مثل چاقي ، و وزن افزايش به مربوط امراض به كه فردي هر - 4
مداواي از اگر حتي بپردازد ، را خود مداواي هزينههاي تمامي بايد و نميگيرد تعلق او به
.كند صرفنظر خود
نجات راه تنها اين" كه داشتند اظهار تمامتر چه هر قاطعيت با انتها در دامپسپونگ مادام
آيا اما".است برنامه همين گرد در كودكانمان آينده و است زودرس مرگ از ما شريف ملت
ميكند؟ تندروي كمي يك وزير خانم نميكنيد فكر
|