اتفاق زبان نه
عصيانگر شعر
ادبيات حاشيه
است زن زن ،
ساده جهاني

اتفاق زبان نه
صفاييتبار حامد
صالحي سيدعلي با گفتوگو در ايران امروز شعر
يك كه شنيدهايد حالا تا اما دارد روشن دليل هزاران بومي نويسنده يك شدن جهاني روند
جهان در ما گمنامي مثل شود بومي و اولش جاي سر برگردد جهاني نويسنده
نامهها و نشانيها ياد به را ما چيز هر از بيش شايد نويسنده ، و شاعر صالحي ، سيدعلي
صالحي.دارد حضور او تغزلهاي در همه اين كه بيافتيم "را ري" ياد به شايد و بياندازد
دو به صالحي زبان.است مقطع و سخت و ساده و آرام زباني ويژگيهاي با شاعري متولد 1334
از سرايي باز كه شادماني ترانههاي و زرتشت در سال 1361 در صالحي.ميشود تقسيم بخش
به كه كهن كلمات و واژهها با زباني.كرد تجربه را كهن و سخت زباني بود اوستا گاتاهاي
خودماني زباني آن و يافت را آن بعدها كه زباني ديگر و بود سپيد شعر سرايي باز شكل دليل
"گفتار شعر و زبان شعر" و گفتار زبان به كه ساده بسيار دستوري و واژهها و الفاظ با
اين تنها نه نيز بسياري حتي و كرد پيدا ويژه جايگاهي سرعت به صالحي گفتار شعر.شد مشهور
كه شاعري صالحي سيدعلي.كردند اقتدا مسير و راه همين به شاعري در بلكه پسنديدند را شيوه
شعرهايش از بسياري همچنين و كرده تجربه را گاتاها و جديد عهد و قديم عهد مقدس ، متون در
تا كه دارد گفتار سادگي قدر آن و است جاري مردم زبان بر ضربالمثلها و اصطلاحات همچون
دهه نيمه تا شصت دهه تمام از ويژه به ايران شعر در كه است كسي.نرود ياد از سالها
.است كرده عرضه ادبيات در را ارزشمندي شعرهاي و مجموعهها و كشيده بسياري زحمت هفتاد
اين طول در كه فرهنگي و مطبوعاتي فعاليتهاي و نوشتههايتان و آثار خود ، درباره كمي *
بگوييد؟ داشتهايد سالها
اين به خورشيدي سال 1350 از.بودهام برخوردار معمولي زندگي يك از مردم بقيه مثل هم من
در كلام تمرين دوره نخست دوره:داشتهام _ زبان و شعر تجربه در _ متفاوتي ادوار سو ،
از يعني سوم دوره ،"ناب موج" دوره تا 1358 از 1353.بود غزل بهويژه كلاسيك ، شعر حوزه
و ساده زباني سوي به گرايش و گذشته فاخر زبان به نسبت تشكيك و تعليق دوره تا 1363 1358
."گفتار شعر" مشخصا امروز ، به تا از 1364 يعني دوره چهارمين و بود فاهمه
سالها.كردم آغاز تهران در سال 1358 از _ حرفهاي صورت به _ را روزنامهنگاري جدي كار
تا بامداد روزنامه از شعر ، بخش در خاصه داشتهام ، مسئوليتهايي فرهنگي و ادبي جرايد در
دبير بهعنوان را (معاصر ادبيات ويژه) معيار مجله نيز نزديك آينده در.سخن دنياي مجله
!همين.كرد خواهيم منتشر نويسندگان ، شوراي
ساده زبان يكي شده ، تجربه هم از متفاوت زبان دو در شما شعر در شاعرانه اتفاقهاي *
و كنيد لطف ;ميشود مقدس متون به مربوط كه آركائيك شايد و كهن زبان ديگري و گفتاري
.بگوييد شباهتهايشان و تفاوتها و زبان در شاعرانه تجربه دو اين درباره
چندمشان چاپ اخير هفتههاي اين و سرودهام آركائيك زبان ساحت همان در كه را آنچه هر
از.است خورشيدي سال 1363 تا يعني 1358 تعليق دوره به متعلق شده ، عرضه كتاب بازار به
جز فرماني مقدس ، كتاب يا اوستا مثل كلاسيك كتب ذات بودگاني و بافت و بند ديگر جهتي
مكانيزم دخالت با حتي _ آثار نوع اين در زبان جادويي جنس.نميدهد زبان اين انتخاب
كلمه و ندارد ، جانشين اكنون اين "اكنون" ميگويد وقتي.نميكند تغيير _ "بازسرايي"
زبان نه و كردم نزديك امروز به را انديشه.ميكند هرز و سبك را آن باستاني رمز "حالا"
.را
مجموعه.گفتهام بارها را گفتنيها دوره ، آخرين دستاورد يعني خود مستقل شعر مورد در
در شعر" مجموعه در.ميشود منتشر زودي به گفتار ، شعر جنبش درباره جستارهايم و مصاحبهها
.است شده تبيين ذره به ذره فاهمه ، اما ساده زبان اين تئوريك مباني "شرايطي هر
ذهني گذار نوعي بود ، ويژه سرپل براي زماني ممتاز ، و منشيانه فخيم ، فاخر ، آركائيك ، زبان
از ميتوان كه بود باستاني زبان نوعي.ندارد گفتار زبان به شباهتي هيچ.ميرفت شمار به
چنان عين در و روزگار همان در.كرد ياد چهل دهه شعر تاثير نشانههاي آخرين بهعنوان آن
رسيدم شهودي نتيجه اين به تشكيك و تعليق دوران در.نميشدم خسته جستوجو از باز تجاربي ،
شعر كشف به كه نهايي انفجار آن."اتفاق زبان" نه و ميرسد سرمنزل به "زبان اتفاق" نه كه
يكسره مشيري فريدون شعر.بود ساحل دو اين رسيدن هم به و توازن حاصل شد ، منجر گفتار
از دو هر !"زبان اتفاق" تماما رويايي يدالله و ايراني هوشنگ شعر و بود ، "اتفاق زبان"
يافته راهي باريكه پديده ، دو اين دل از كه آنها حتي و هنوز.ميافتند زير به بام سوي دو
اتفاق" و ميميرد ، "زمان" در "اتفاق زبان".نميرسند جايي به باز...ميدهند ادامه و
.اوهام در "زبان
و شاعرانه كوتاه تجربههاي بومي ، محيطهاي و فضاها سپهري ، و فروغ شعر ميرسد نظر به *
لحن به شما شعري زبان رسيدن در خاصي تاثير (بلندتان شعرهاي در حتي) تازه تركيبهاي كشف
را شاعرانهاي تعمدات چه و ديگر چيزهاي چه شما خود.است داشته شعر ساده بيان يا و گفتار
ميدانيد؟ موثر زبان اين به رسيدن در
شعر روح از صالحي كه بود كرده ادعا معاصر ، نوابغ از يكي از ميخواندم شاهكاري اخيرا
كه بودم من خود اين پيش سال هفده كه ندارد خبر بيامرز پدر !است رسيده گفتار شعر به فروغ
اوراد فروغ ، نه و بود رسيده خارقالعادهاي تجارب به گفتار شعر در فروغ ;كردم اعلام
از دارد نصيبي هم شاملو نيما ، واپسين شعرهاي و هم ، حافظ دارد ، گفتار زبان در ريشه زرتشت
نامگذاري اول را _ شعر زبان نه و _ زبان شعر در مانده نهان لايه اين تنها من.ساحت اين
شعر بودن هماقليمي مورد در.بازنمودم را آن رازهاي و نشانهها ، مولفهها ، بعد و كردم
گاه متفاوت ، زمانهاي و مكانها در آدمها:ميكنم عرض گفتاري ساده زبان و سهراب و فروغ
.دارند ژنتيك شباهتهاي ظاهر ، به چه و روان در چه برميخيزند ، مشترك سرچشمه و روح يك از
استقلال حفظ با سهرابم ، و فروغ زرين زنجيره از نيستم ، شاملو و بيهقي جبال سلسله از من
دنيا به هم فروغ و سهراب از پيش اگر و.است اقليم همين از هم احمدي احمدرضا.مطلق
سرچشمه ما مشترك وجه.است "ديالكتيك قرار" يك اين.ميرسيدم افق همين به باز ميآمدم ،
سواي تعريفي مشترك سرچشمه.ندارد يكديگر به ربطي هيچ مستقلمان كلام اما ماست ، مشترك
.دارد تاثر و تاثير
به در سعي و دادهايد نشان خاصي توجه آسماني متون و مقدس كتابهاي به شما اينكه علت *
زباني ويژگيهاي علت به آيا بوده؟ چه داشتهايد نيايشها و مقدس كلامهاي كشيدن شعر
متن و شعر بين كه پلي همچون جديدي راه مفهومي و تاويلي خصوصيات يا بوده مقدس متون
بوده متون اين لابهلاي كه قصههايي خرده و روايتها خرده يا و ميكرده برقرار آسماني
كرده؟ جذب را شما
حتما بيوجودي و وجود شي ، صفت ، اتفاق ، كلمه ، هر در.است "شعر" جهان اين در چيز همه
آسماني كتابهاي به كه كتبي.است آن "كشف" سپس و "باور" اول ما وظيفه.است نهفته شعري
جلوه جستوجوي در من.سرود نميتوان مثلشان كه هستند مجموعههايي عاليترين معروفاند ،
ماندگارترين اوستا ، گاتهاي يا سليمان غزلهاي غزل.رسيدم يقين اين به شعر ، نهايي
ميتوان بار هزاراناست حقيقت اين انكار به قادر كسي چه ميروند ، شمار به بشري شعرهاي
و مقدس كتاب بازسرايي فكر به كه پنجاه دهه اواخر.داشت نو قرائتي كهن ، متون اين از
به مرا شهودي نيرويي اما نميدانستم ، را هرمنوتيك عمل و معنا اصلا جستم ، راه اوستا
نبودم ، راضي بودم ، كرده بازسرايي هم را گيلگمش.داد سوق متون اين انقلابي بازخواني جانب
.بود غريزي صرفا راه اين تجربه در درونيام علاقه.ريختم دورش
و هنري آثار مخاطبان دسته دو بين در (شعر ويژه به) را ايران در ادبيات كنوني وضعيت *
ميبينيد؟ چگونه آنها نويسندگان
بعضي.ميدهد ادامه خود راه به كلمه بيپايان كاروان.است نداده رخ خاصي اتفاق
ذبح حال در فرامدرن شعر در فارسي زبان و است "بحران" كه ميكنند يله دشداشه بيطاقتها
!...لكنتها جور اين از...و است شدن
ادبي آژانهاي به ما چه بوده ، رسم خشن مغازلههاي نوع اين بوده تا نيست ، خبري هيچ
را خودش كار شعر و ميرود را خودش راه ادبيات بدهند ، ما نشان دستبند آنها چه بتازيم ،
را خود كه كسي و است ، كرده فراموش را خودش ميكند ، كار مخاطب براي كه او.ميكند
ارزش عنوان به را مخاطبستيزي كه او و باشد ، داشته مخاطب ميتواند چگونه كند ، فراموش
پس وسط اين.است روشن تقديرش و تكليف جامعه ، دشمن سپس و است خود دشمن اول ميكند ، مطرح
براي فقط من:گفتم همشهري با مصاحبهاي در يكبارنميدانم من ؟!...چگونه چي ، چه ،
سمت غلتيدي هم تو:كرد گلايه ديري پير يك جمله از شد ، واويلا ميسرايم ، خودم
كه وقتي.كنم تقسيمش كه نيستم شعر صاحباختيار كه من:ميكنم عرض باز ولي ؟!فرماليستها
امروز ادبيات كنوني وضعيت.بيتقصيرم من وسط اين ميسرايد ، مرا و ميآيد خود ميل به او
.بگيرد را ما آفرينش جلوي بخواهد مثلا كه است كاره چه سانسور.است عالي ايران ،
و جمود از جلوگيري و شعر پيشرفت براي راهي را شعر در جديد فرمهاي و مباني شما آيا *
غريبه و سردرگم فضايي را شعر جديد موقعيتهاي ميدانيد شده تجربه فرمهاي از شدن رها
ميدانيد؟ _ اين شبيه چيزي يا _ نويسندگان توسط آنها اجراي و تئوريها بين
آزاد ، تجربههاي بگذاريد.نيست كار در استثنايي دارم ، اعتقاد حصر و بيحد آزادي به من
چه برسيم ، تازه تئوري به شعر از چه شوند ، عرضه همه درخشان ، تجربههاي غلط ، تجربههاي
داوري.ميخواهد صبوري اندكي است ، بيرحم زمان غربال.برسند شعر به تئوري از عدهاي
!...كجا دوشاب و كجاست دوغ ميداند خودش.است بينظير ما ملت جمعي خرد و نهايي
لايق كه تعابيري نبايد ما.باشيم رسيده غريبه و سردرگم و گم فضاي به نميكنم فكر
شده آلوده ما شعر فضاي كه تلقي اين.دهيم توسعه شعر سرحدات تا است ، سياسي وانمودههاي
همه اتفاقا ميزنند ، دامن آن به امروز جرايد بعضي شعر صفحات كه است حقيري برآيند است ،
روزه پنج سه مطبوعات كه را ما شعر سرنوشت ضمن در و !شعرش الا است ، آلوده روزگار اين چيز
مردم با فقط "حق".باشيم دست اين از پارههايي ورق نتيجهگيريهاي نگران كه نميزند رقم
.است
ميبينيد؟ چگونه جهاني ادبيات با مقايسه در را ايران ادبيات موقعيت *
از هم جهان و نيستيم ، جدا جهان از ما "جاست همين جهان" چيست؟ "جهان" از منظور نميدانم
كه است دهه چندين الاناست بشري مشترك خانوار ادبيات از بخشي ما ادبيات.نيست جدا ما
ديگر رفت ، اروپا به اينجا از اثري اگر مثلا.است غرب همان "جهان" از مراد:افتاده جا
.نيست جهان از خبري هيچ ديگر شد ، ترجمه چچني يا عربي زبان به اگر ولي است ، جهاني حتما
جهاني حدودي تا يعني ميشود ، منتشر سوئدي زبان به و سوئد در ما از شعري دفتر وقتي
شد ، ترجمه فارسي به سوئد درپيتي شاعران از شعر دفتر چندين چرا سالها اين پس شدهايم؟
امروز ادبيات كل من باور به ؟!خردهسيارك ما ولي جهاناند ، آنها چطور نشدند؟ جهاني ولي
يك.است موقعيت اين از انفكاكناپذير بخشي هم ما ادبيات كه است "موقعيت يك" خود جهان ،
روشن دليل هزاران بومي ، نويسنده يك شدن جهاني روندكنيد قضاوت خودتان ميكنم ، اشاره
نويسنده يك كه شنيدهايد حالا تا اما.دارند اشراف آن بر گفتوگو اين خوانندگان كه دارد
جهان؟ در ما گمنامي مثل مثلا شود ، بومي و اولش جاي سر برگردد جهاني ،
و مسلط خط و زبان علت به شوروي فروپاشي از پيش تا است ، ماتوف آيت چنگيز آن نمونه
و منتشر ميليوني تيراژي در (روسي زبان و خط به) مينوشت ماتوف آيت هرچه روسي ، قارهاي
فعاليت و حمايت و دولتي خارقالعاده تيراژ زبان ، اين نقش.ميرفت اروپا سرحدات تا
نويسنده اين شدن جهاني نتيجه در و ترجمه موجب غرب ، در شوروي به متعلق سفارتخانههاي
دايي خانه فروپاشي با اما (.است جهاني و بزرگ نويسندهاي حقيقتا كه هرچند).شد قرقيز
ماتوف آيت تازه آثار تيراژ ناگهان سابق ، تابعه ملل ميان در روسي زبان و خط حذف و يوسف
به و محو ناگهان كه جهاني چهرهاي.افتاد دور هم روسيه از هيچ ، كه اروپا از.كرد سقوط
جادوي جز نداريم حامي كه ما سرنوشت به رسيدن يعني ميكند ، بسنده اقليمي _ ملي رخساري
ميتوان و شوي جهاني بيآنكه آفريد ، جهاني و بود بومي ميتوان كه ميبينيد.خودمان اثر
دليل همين به.خويش منزوي زبان و قوم و اقليم وسعت به فقط شد ذوب ناگهان و بود جهاني
كه است مفت تعابير آن از است ، وصل غربي جوايز به آن دم نوعي به كه شدن جهاني تعبير اين
.جاست همين جهان:باشد يادمان.ميگيرند جدي را آن بعضيها
دادند ، پيشنهاد را "شهريار" عدهاي.شد مطرح ما جامعه در "ملي شاعر" گزينش بحث اخيرا *
اين در شما نظر.كردند مطرح را حافظ و فردوسي هم قليلي و ورزيدند مخالفت آن با عدهاي
چيست؟ باره
در شد ، روشن چراغ اين سو آن از ابتدا و است ، داشته دولتي ريشهاي پيشنهاد اين اولا
!"دولتي شاعر" بگويند پس كرده ، پيشنهاد دولت ؟!"ملي شاعر" چرا صورت اين
شاعر" نه و داريم "ملي شعر" ما اصلا !شاملو نه فردوسي ، نه حافظ ، نه شهريار ، نه ثانيا
شاعري ميگويند ميشود ، ياد ملي شاعري عنوان به "ريتسوس يانيس" از يونان در اگر !"ملي
غلط اينجا ريتسوس ، لقب بوده ، "ملي چهرهاي" يونان ملت منظور تازه "ملي شاعر" نه و ملي
.كردهاند ترجمه
عصيانگر شعر
3_ يوشيج نيما شناخت در
معتقدي محمود
به دهد ، قرار خود انديشگي محور را فقر و شب اسطورههاي توانست خود نوين حركت با كه نيما
و "سرباز خانواده" و "فتح پادشاه" و "شبپا كار" و "شب اي" شعرهاي در را آن بازتاب زودي
شاعر به زباني بدعتهاي اين مجموعه" كه ميگذارد نمايش به "آمين مرغ" سرانجام و "ناقوس"
سخت واقعيتهاي شاعرانهاش ، دنياي از زاويهاي هر در او ، چشم كه است داده ميدان و امكان
با احساسش بيان و ببيند است ، نمينموده شاعرانه اين از پيش كه هم را زندگانياش خشن و
به تالار ، در خواه كند زندگي كوچه در واژه اين خواه بشود ، ادا ميكند طلب كه واژهاي هر
1.ميگيرند الفت و ميخوابند هم دامن در دو هر كه آمده بار طوري شعري محيط حال هر
لذا ميبيند ، يكي را طبيعت و مردم طبايع "هنري شناخت" موقعيت در شاعر كه آنجايي از اما
طريق اين از و ميآورد روي زيباشناسانه رويكردي به واژهها دنياي گشودن و يافتن براي
شعري" وي شعر همه اين با.ميگيرد خود نوآوري و نوانديشي خدمت به را فرهنگي ارزشهاي
نيز عصيانگر شعري اما حيات ، وضوح و ابهام مفصل بر است شعري دردمند ، است شعري و تلخ است
خوشبينيهاي از آيندهنگري اين اما آيندهنگر ، است ايمان ، شعري با است شعري و هست
حركتي آغاز در نيما 2است عصيانگري و ايمان همان سر از بلكه نيست ، غيرواقعي و سطحي
با كهنهسرايان ، واپسگرايي از دور به و ميگشايد تازه فصلي معاصر انسان براي چنين ،
زباني ، عناصر نمايي برجسته و نحو در تصرف با و ميكند برقرار ارگانيك رفتاري زبان
يادآور درستي به را كلمات جايگاه و تشخص و كرده كشف را آن موسيقايي و عاطفي جنبههاي
را مايه آن بايد واقعي گوينده من عقيده به است ، من رنج من اشعار اصلي مايه":ميشود
همه در قافيه و وزن و كلمات و خودم.ميگويم شعر ديگران و خود رنج براي منباشد داشته
من رنج با تا بودهام ، آنها كردن عوض به مجبور كه بودهاند ابزارهايي من براي وقت
3.باشند سازگار بهتر ديگران
به همواره اساطيري ، ساختارهاي از بهرهگيري و سمبلها بهكارگيري در نيما ديگر ، سوي از
اشياء هستي به ديگري هنرمند هر مانند و كرده حركت خود پيرامون اشياي كردن عينيتر سمت
اجتماعي عمل در بلكه شعار ، در نه را هنر اجتماعي كاربرد و دارد نظر "مناسبات" از درگذر
ارتباط زندگي مسائل با كه است هستي از انعكاسي شعر شاعر ، منظر از كه چراميشناسد
.دارد نزديك
و تيره را مردم روزگار فرهنگي فشارهاي كه اول پهلوي عصر در و شاعرانه زندگي ادامه در
"من" طرح آن و ميشود فراخوانده تازه رسالتي به شعر اجتماعي وظيفه بود ، كرده تار
و امروز شعر دايره در انسان دادن قرار محور منظور به كهن نظم از عبور و شاعر اجتماعي
كه "همسايه حرفهاي" در نيما.بود پويا و زنده تجربههاي و آگاهي عنصر از دفاع سرانجام
سخن تازهاي واقعيت از ميآيد حساب به شعر عرصه در تئوريكش نظرات نمايانگر نوعي به
نكرده كاري...بگذارد چشم پيش را خيالي و بدهد جسم را معني نتواند شاعر اگر":ميگويد
دارد خود كه را وزن آن.بدهد صحنه و واقعه لباس را موضوع بايد شاعر...نيست شاعر.است
ميبيند ديگر شاخصههاي از جلوتر را هنري ادراك و بيان طرز شاعر 4.كند توليد مردم در
"بشري خيلي و عالي زندگي يك نشانه" را خلاقيت مرزهاي به رسيدن در شاعر كوشش نهايت در و
ميكرد ، دفاع امروزي و "مدرن" حقانيتي از شعر فرايند در نيما كه آنجايي از اما.ميشناسد
بيشترين آماج حياتش ، زمان در جهت همين به و بوده كهنگرايان حمله و هجوم مورد پيوسته
و عميق و ساده قدر آن زمانهاش مردم با شاعر يگانگي و صميميت وليگرفت قرار تهمتها
نخستين در رهنما فريدون.بپوشاند را واقعياش چهره نميتوانست ، حجابي هيچ كه بود انساني
چشمش در و مينشست دلش در ميديد كه چيزهايي بود زندهبود شاعر":مينويسد مرگش روزهاي
.ميسرود و ميانديشيد بود ديده كه دشتهايي و كوهها و رودخانهها پاكي به ميبست نقش
انديشههاي و شعر زبردست صحنهآراي.نميدزديد آنجا و اينجا از را شعرش نميگفت ، دروغ
او جهان در گسترش ، آماده و بود مهربان كه جهاني.برد خود با جهاني...نبود ديگران
5.ميشد مبدل گله به خشم حتي و ببرد رشك مرغها و درختها به ميبايست آدمي
:پينوشتها
ص 31 مرواريد ، 1357 ، انتشارات انديشيدن ، وقت به عقل هلاك رويايي ، يدالله (1
ص 260 توس ، 1372 ، انتشارات معاصر ، شعر در انسان مختاري ، محمد (2
ص 260 ماه 1325 ، 1326 ، تير - ايران نويسندگان كنگره نخستين (3
ص 109...نمايش و شعر در مقاله پنج و احساسات ارزش يوشيج ، نيما (4
ص 604 ،..ما روزگار تا نيما از آرينپور ، يحيي (5
ادبيات حاشيه
كتاب چند و سفر يك حاجيزاده *
.دارد چاپ زير را "نبود قاتلم كه كسي به تقديم" نام به داستاني مجموعه حاجيزاده فرخنده
دستهاي فندق ، آقاي ولدزنا ، خانوادگي ، نام حكومت ، مانع ، :داستانهاي شامل مجموعه اين
نشر و دارد صفحه حدود 130 كتاب اين.است نبود قاتلم كه كسي به تقديم و R.I.P تنهايي ،
.ميكند چاپ را آن ويستار
از پيش":ميگويد سفرش درباره بازگشته فرانسه سفر از تازگي به كه حاجيزاده فرخنده
كتاب اين.بگويم آينه ميهماني كتاب درباره ميخواهم بگويم ، سفر درباره بخواهد دلم آنكه
را سال 2000 ترجمه و گردآوري بهترين جايزه كه است ايراني نويسندگان از داستان مجموعه 21
و انگليسي به ويستار نشر توسط كتاب اين.است گرفته آمريكا معتبر مجلههاي از يكي از
ترجمه و گردآوري را كتاب اين وطنآبادي شعله دكتر و خرمي مهدي دكتر.است شده چاپ فارسي
مهاجرت ادبيات داستان مجموعه طرح آغاز از خرسندي ابراز با حاجيزاده فرخنده.كردهاند
چاپ مهاجرت ادبيات نويسندگان از كتابي شد قرار "آينه ميهماني" كتاب موفقيت از بعد:گفت
همكاري هم من داستانها انتخاب در.دارم همكاري حاشيه در نيز من طرح اين در.شود
از اختناق و خواب خانه هزار نام به خواندم كتابي سفرم در":گفت ادامه در او.داشتهام
خرمي ، مهدي دكتر براهني ، رضا چون نويسندگاني سفر اين در.بود عالي بسيار كه رحيمي عتيق
.داشتند حضور حاجيزاده فرخنده و وطنآبادي شعله فرسايي ، فهيمه
سال ده از بعد:فرهادپور ليلي *
مختلفي روزنامههاي هنري - ادبي صفحات دبير كه روزنامهنگار و نويسنده فرهادپور ليلي
او.دارد انتشار دست در داستاني مجموعه است ، بوده توسعه و عصرآزادگان نشاط ، جامعه ، چون
.است نكرده منتشر داستاني مجموعه تاكنون اما مينويسد داستان كه است سال ده مدت
وي داستان مجموعهاست كرده منتشر و چاپ تكاپو مجله در را خود كارهاي اولين فرهادپور
تمام داستانهاي شامل مجموعه ايندارد نام "پشتي كوچه روبه آبي شيشههاي با پنجرهاي"
مثل روزها از روز يك كلاغها ، آنها پشتي ، كوچه روبه آبي شيشههاي با پنجرهاي رفت ، و شد
نشر را كتاب اين.است عباسآباد جنگلهاي شكارچي و سربي گوي جيرينگ ، روزها ، بقيه
سال حدود 2 فرهادپور.دارد انتشار آماده نيز رماني نويسنده اينميكند منتشر روشنگران
.است كرده كار رمان اين روي
است زن زن ،
خرم يزداني مهدي
.است ژورناليستي اصولا و درام ضد خطي ، اثري سبكي ، لحاظ از مستندش لحظات در دوبووار قصه
دروني تكگويي به و ميگذرد راوي ذهن صافي از وقتي ژورناليستي قصه همين كه حالي در
خرده از احساسش و خود بودن راوي.ميگردد كلاسيك لذتبخش رمانيتيسم دچار ميشود تبديل
متوقف را قصه و خودگزارش و كرده تلفيق دروني كنش يك بر تكيه با را شده سپري زمانهاي
بودن زشت مفهوم وقتي مثال طور به.است خاطرات رمان قسمتهاي زيباترين لحظات اين.ميكند
و دروني احساس چنيني اين دغدغهاي از استفاده با او ميكند محاصره را نوجوان راوي ذهن
را خود دارد تلاش دوبووار واقع در.ميكند تكگويي را مولفه اين از خود شخصي روايتهاي
.ندهد اثر در را خاص پرسوناژي شدن برجسته و شدن نزديك اجازه و كند روانكاوي خاطرات در
است بوده سارتر با سالها او كه است اين خاطر به ميشود ديده بارها اثر در سارتر اگر
روياپردازي و شگفتي موجب و نميشود برجسته داستاني شخصيتي بهعنوان "سارتر پل ژان" اما
به را روايي مستند دوبووار وقتي.نميگردد عاطفي فرد اين به نسبت راوي حد از فراتر
گويههاي من به تبديل ذهني و عيني روايت دو تلفيق ميكند وادار ذهنش دروني آناليز
.ميكند اثبات را خود بودن انسان و شده مفرط احساسگرايي دچار اثر راوي.ميشود متناقض
دوبووار همان يعني "آگاه من" مقابل در كه ميشود "ناآگاه من" يك به تبديل اينجا در راوي
در و ميگيرند قرار هم كنار در آخر مجلد دو در روايي من دو اين.است گرفته قرار نويسنده
و داده ادامه روال همين به بود شده ساخته روايي من توسط كه رمان روايي سير واقع
شخصيتي خود فكري دغدغههاي همچنين و خود شخصي ويژگيهاي به توجه با دوبووار.نميشكند
سارتر كنار در هم او گويا رمان اتمام با و برميگردد خود تنهايي به خاطرات در كه است
من بهانه تنها شايد !كرد بررسي را صفحه هزار چند نميشود كوتاه گفتار اين در.ميميرد
كه اثري.است دوبووار فرد به منحصر و داستاني ويژگيهاي به اشاره مقاله اين نوشتن براي
اين از.است زيسته آن در دوبووار كه است پرآشوبي سالهاي از تاريخي روايت و تاريخ
نو رمان مانند مكاتبي فكري پيشواي يك بهعنوان او.است شده برده نام بارها بزرگ نويسنده
.داد قرار تاثير تحت را خود معاصر داستاننويسان همچنين و فرانسوي غير فمينيسم فرانسه ،
يك پايان بر تاكيدي دوبووار سيمون مرگ خبر":گفت چنين دوبووار مرگ روز در شيراك ژاك
جايگاهي فرانسه ادبيات در كه ساخته نويسندهاي وي از او ، بينظير استعداد...است دوران
مهم دوران دوبووار مرگ با "ميكنم تجليل احترام با او خاطره از دولت ، نام بهدارد خاص
.ميدهد دست از را خود چهرههاي مهمترين از يكي هفتاد و شصت دهههاي در فرانسه ادبيات
تصوير به را معاصرش جهان خاطراتش با كه امپرسيونيستي رمان كل بهطور و پروست براي خلفي
دوم جنس (صنعوي) خاطرات:آنها مهمترين كه شده ترجمه متعددي آثار دوبووار از.كشيد
سن 78 در دوبووار.هستند...و (ميرعباسي) زيبا تصاوير (سحابي) ميميرند همه (صنعوي)
.درگذشت فرانسه در سالگي
ساده جهاني
عارف مشتمالچي كتاب به نگاهي
افشنگ مريم
كتاب اينبار.ميپردازد سال اين ترجمه و تاليف داستان مرور به داستان 81 ستون
.ميشود مرور غبرايي مهدي ترجمه نايپل نوشته عارف مشتمالچي
* * *
نوبل جايزه كه است ترينيداد هنديتبار نويسنده نايپل (جپراسد هرسورا د ويديا) س.و
اوست اوليه رمانهاي از "عارف مشتمالچي" كتاب.كرد دريافت ميلادي سال 2001 در را ادبي
زندگي از روايتي كتاب اينشد "مموريان ريس لولين جان" جايزه برنده سال 1957 در كه
لياقت نشان سال 1953 در كه است عارف و مشتمالچي مايير ، رامسو گانش نام به مردي
.كرد دريافت را بريتانيا امپراتوري
شهر عالي مدرسه به تحصيل براي را او پدرش كه سالگي پانزده از را گانش زندگي نويسنده
ساختاري رمان آنكه ضمن ميچرخد او زندگي و گانش محور حول كتابميكند شروع ميفرستد
و ساده موجوداتي كتاب اين در نايپل آدمهاي.ميكند دنبال را واحدي قصه و دارد كلاسيك
صدق داستان قهرمان درباره مسئله اين البته.ميكنند زندگي پيچيدگي از دور به جهاني در
ميكند تصور خنگ جاهايي در حتي و ساده موجودي را او ابتدا در خواننده اگرچه و نميكند
خواننده و اطرافيانش ميانديشد زندگي براي كه تدابيري و زرنگيها با او جاهايي در ولي
مريدش را اطرافيان كه اوست دروني تضادهاي و دوگانگيها همين شايد.ميسازد متحير را
هنوز كه ميكند زندگي جامعهاي در گانش.ميسازد اعتماد قابل شخصيتي او از و ميكند
ريشه اجدادي سنتهاي و فرهنگ و ميزند را اول حرف ناداني و جهل پيشداوريها ، خرافات ،
جامعه اين در و است عقبافتاده جامعهاي او جامعه واقع در.دارد آدمها زندگي در عميقي
رفته دانشگاه و تحصيلكرده شخص تنها او است ، كمال به رسيدن گانش آرمان عقبافتاده
از امروزيتر و روشنفكرتر را او ابتدا خوانندهاست (آمده دنيا به آن در كه دهي) فورويز
كه ميشود مواجه سنتي شخصي با ازدواجش مراسم در ولي ميآورد حساب به ده آن اهالي ديگر
و ميپذيرد اعتراضي هيچ بدون كردهاند تحميل او به اطرافيان كه را رسومي و آداب تمام
شب در نيز همسرش زدن كتك از سنتها اجراي تكميل براي حتي گانش.ميكند اجرا موبهمو
شايد باشد خشمگين اينكه بدون ميزند كتك صوري خيلي را زنش اونميكند خودداري ازدواج
شخصيت چندگانگي ميرود پيش كتاب هرچه.است شده بزرگ كه مسئله اين اثبات براي فقط
ازدواج از بعد.ميشود معلم تحصيلات از پس كه قهرماني.ميشود عيان بيشتر قهرمانش
پرسش 101 عنوان با را كتابش اولين و ميگيرد كتاب نوشتن به تصميم آن از بعد.مشتمالچي
خواندن سواد شايد كه مردمي براي ندارد صفحه سي از بيش كه "هندو مذهب درباره پاسخ و
كتاب انتشار از بعد.ميكند منتشر نسخه تيراژ 1500 در دلگير و داغ دهي در باشند نداشته
مشتمالچي اين آخر در.ميكند بيماران دادن شفا به شروع و شده عارف دوستي پيشنهاد به
از قبل و است كتاب خواندن به او علاقه بيشترين كه آنجا از.ميشود سياستمدار يك عارف
را او پيشرفتهاي و موفقيتها ميتوان دارد خانه در كتاب جلد از 1500 بيش چيزي شدن عارف
.دانست مختلف زمينههاي در متعدد كتابهاي خواندن اطرافيانش ناداني و جهل از جدا
بيان جامعه در پيشرفت و ترقي پلههاي پيمودن در را گانش شخصيت تغيير خوبي به نويسنده
شخصيتهاي تكتك در بلكه داستانش قهرمان در را رفتار تغيير اين تنها نه نايپل.است كرده
رسيدهاند جايي به او با معاشرت و دوستي قبال از و تماساند در گانش با نوعي به كه رمان
زدن حرف نوع شوهرش اجتماعي جايگاه تغيير با گانش همسر ليلا مثال بهعنوان.ميدهد نشان
جاهايي در داستان فضاي بر حاكم هواي و حال درآوردن براي مترجم.است داده تغيير را خود
بنابراين.است ريخته هم به را جمله دستوري نظر از يا و نوشته ناقص صورت به را كلمات
عارف مشتمالچي شخصيتهاي تكتك در را دوگانگيها و تضادها گونهاي به بتوان شايد
.كرد مشاهده
اول شب در كه مردياست قهرمان اين ويژگيهاي ديگر از همسرش و گانش متضاد سراسر برخورد
او ميكند ترك را او بيكارياش دليل به زن وقتي ميزند كتك كمربند با را همسرش ازدواج
او برگرداندن براي را تلاشش عاشقانه بسيار و ميكند چاپ را كتابش اولين بسيار پشتكار با
با ترينيداد زمان آن مردسالار جامعه در گانش و نميشود بچهدار ليلا.ميدهد انجام
مشورت بدون را كاري هيچ بلكه نميدهد طلاق را او تنها نه سنتها بسياري به پايبندي وجود
.نميدهد انجام ليلا با
يكدست و ساده موجوداتي همگي داستان آدمهاي بقيه بگذريم كه گانش شخصيت پيچيدگيهاي از
دور به يكبعدي ، نايپلانسانهايي آدمهاي.ندارد وجود آنها در چنداني تفاوت و هستند
همه شود مشاهده برخوردهايشان در هم دوگانگي اگر كه امروزياند شخصيتهاي پيچيدگيهاي از
و نميكشد دوش به را منفي نقش بار كتاب اين در كسياست زندگيشان شرايط تغيير از ناشي
.ميزند خود اصلاح به دست سريع خيلي بزند سر داستان شخصيتهاي از يكي از خطايي عمل اگر
گرفته زندگي از مستقيما كه است حوادثي هست هرچه و ندارد زيادي فرودهاي و اوج داستان
روابطي را زنان و مردان روابط نويسندهساده روابطي با ساده آدمهاي زندگي.شدهاند
نام مردانش كه ميكند سرزميني وارد را خواننده و ميكند بيان مردسالارانه كاملا
اين در زنان.ميشناسند خود كودك مادر نام با را همسرانشان و كرده فراموش را زنانشان
خو دارد كهنشان نگرشهاي و رسوم و آداب در ريشه كه بيعدالتيهايي با قدري به سرزمين
گانش ، اگر.نميگشايند اعتراض به زبان هيچگاه و ميدانند طبيعي را ظلمي هر كه گرفتهاند
ميتواند اينكه از است خوشحال بلكه نميشود ناراحت تنها نه ليلا ميزند كتك را ليلا
به نويسنده كه است اين اينجا در جالب نكته.كند تعريف را خوردنش كتك ديگر زنان براي
بيعدالتيها از ناراحت و درگير خيلي هم خواننده كه كرده ترسيم طبيعي را فضا قدري
را داستان زبان بر حاكم شوخطبعي و طنز فضا ، بودن طبيعي از جدا شايد البته نميشود
.ميكاهد ماجرا تلخي از كه دانست دلايلي از ديگر يكي بتوان
|