رنجور كالبدي اسطورهبا حملهولناك
شمالي كوچك دموكراسي
دوگانه برخوردي
هنر حاشيه
رنجور كالبدي اسطورهبا حملهولناك
"ليوانها روي رقص" نمايش بر تاملي
راد رضايي محمد
مينمايدتوان انديشمند و خلاق نمايش كارگرداني در هم و نگارش در هم كوهستاني اميررضا
كه است نهفته مركز از خارج تئاتر در ناشدهاي كشف گوهرهاي كه است مدعا اين اثبات او
هستند پرورش و كشف محتاج تنها
دو در اوقات ، غالب نمايش پسر و دختر.است تحركي كم نمايش "ليوانها روي رقص" نمايش
.ميگويند اراجيف و نشستهاند عظيم ميزي سوي
صداي نمايش ابتداي در.ميرود پيش هولناك فاجعهاي سمت به تدريج به اراجيف اين اما
گريخته خانه از دختر.است خود روانكاو پزشك براي موضوع شرح حال در كه ميشنويم را پسري
كالبد شيوادر بازگشت توهم در پسر.ميشود آشنا است شيزوفرني بيماري به مبتلا پسر با و
اوست ، بيمار ذهن ساخته بر تمامي به كه تصور ، اين سمت به را دختر ميكوشد و است دختر اين
طول تمام در ما و است روانكاو پزشك براي رابطه اين خاطره بازگويي واقع در نمايش.بكشاند
سخت چندان.است شده بدل شده تجزيه جسدي به و رسيده قتل به اكنون شيوا كه ميدانيم نمايش
.است بيمار پسر همين او قاتل يابيم در كه نيست
تصورات چنگال در انسان شدن تباه.است نهفته هولناك و عميق مضموني ساده طرح همين درون
شيواي اما آورد ، در خود ذهن خيالي شيواي جامه به را دختر ميخواهد پسر.آرماني و موهوم
تحمل او رنجور كالبد.است رنجور خستگي و گشنگي از و است او نشسته روي روبه آنجا ، واقعي
جدال نمايش پس از خوبي به نويسنده.ميشكند فرو رو همين به و ندارد را شيوا اسطوره حمل
به انسان آرماني ، تصورات براي كه ميدهد نشان و ميآيد بر اسطوره با انسان نابرابر
براي را بزرگتري مدلهاي ميتوانست نمايش.ندارد اهميتي كمترين انسان ، فرد عنوان
بيتوس در آنوي ژان و ميسيسيپي آقاي ازدواج در دورنمات.گزيند بر خود مدعاي اثبات
از اينجا در نويسنده اما.گرفتند كار به بزرگتري مدلهاي در را مضمون همين بيچاره
موقعيت او برعكس ، ;نميكند استفاده كوچك مشابه موقعيتهاي به اشاره براي بزرگ مدلهاي
بيمار رابطه.است عظيم مدلهاي به تعميم قابل سادگي به كه موقعيتي برميگزيند ، را كوچكي
معيوب رابطه به ميتواند سادگي به شده ، بنا توهم و فرديت چالش بنياد بر كه دو آن
مانند ميكوشند ، نيز آرماني ايدههاي.يابد گسترش انساني فرد و آرماني ايدئولوژيهاي
خويش اسطورهاي و عظيم تصورات حامل را انسان ناتوان و رنجور كالبدهاي بيمار ، پسر همين
و ميشكند درهم بنابراين است ، عاجز عظيم تصور اين حمل از رنجور كالبد اين چون و سازند
اين طريق از.نميماند باقي فرديت از شده تهي شمايلي يا و شده تجزيه جسدي جز چيزي
ايدههاي كه دريابيم ميتوانيم كلانتر الگوهاي به كوچك مدل اين تعميم يعني استقراء ،
واقعي امر ميان ;اسكيزوفرنياند دچار نيز آنها.هستند مبتلا پسر بيماري به نيز آرماني
حال عين در.ميكنند قرباني آرماني امر پاي در را واقعي امر و شده شقه دو آرماني امر و
تبديل ناموزون رابطهاي به سهولت به ميتواند شيزوفرنيك ، پسر و فراري دختري بيمار رابطه
البته اما نميرود ، افتاده پا پيش دستمايه اين سراغ به هرگز عامدانه نويسنده اما شود ،
به ظرافت به را روحي ضربه ايده حال اين با نويسنده اما.نميگذارد فرو تمامي به را آن
ضربه مضمون به ارجاع پي در نمايش انتهاي تا ابتدا از تماشاگر ناخودآگاه.ميگيرد كار
نمايش انتها ، تا ابتدا از كه حالي در نميشود ، ارائه آشكارا هرگز مضمون اين است ، روحي
دست شيوا جسم به پسر شايد.نيست انسان فرديت به هولناك و عميق روحي ضربه نمايش جز چيزي
له مرگ حد تا را دختر فرديت ;است داده قرار تجاوز مورد عميقا را او روح اما باشد ، نزده
.ميكنند انساني فرديت با توتاليتر ايدئولوژيهاي كه كاري همان يعني است ، كرده
ميتوان حتي را نمايش كرد ، سراغ كوندرا و سارتر دورنمات ، آثار در ميتوان را مضمون اين
دقيقا نيز آنجا در.دانست دمشق ، سوي به استريندبرگ ، عظيم نمايش از ميكروسكوپي مدلي
تصورات ميكوشد كه شيزوفرنيك مردي و معمولي زني رابطه فروشكستن يعني بيمار ، رابطه همين
ليوانها روي رقص نمايش اماميشود داده نشان كند ، آوار زني بر را خود موهوم و آرماني
چيز هرميكند كاو و كند مينيمال رويكردي با را عميق مضمون اين و است خردنگر نمايشي
سوي دو در كه ماندهاند باقي پسري و دختر تنهااست شده حذف نمايش پيرنگ از كلي و زايد
فرو را جزئيات نويسنده مقام در كوهستاني اميررضا.ميبافند اراجيف و نشستهاند ميز
در دختر بودن گرسنه ايده.ميشود ارائه جزئيات در پالوده رابطه اين چيز همه نمينهد ،
الهه اساطيري شمايل حمل تاب واقعي شيواي است ، درخشان ايدهاي پسر ، عظيم توهمات برابر
كه پسر روان ارائه در همچنين كوهستاني.است درمانده و گرسنه چون ندارد ، را شيوا
.مينمايد موفق است ، خشونت و سركوبگري و ترحم محبت ، ترديد ، بدگماني ، توهم ، از آميزهاي
ميزانسن هرگونه.ميبرد سود نمايش كارگرداني در جزيينگر و پالاينده شيوه همين از او
نشستهاند ، ميز سوي دو در اغلب پسر و دختر.است شده حذف بازيگران حركت طراحي از زايد
بلكه پسر ، و دختر اين نه گوييميكند آشكار را نمايش درونمايه ساكن ، ميزانسن همين اما
فاصله اينشدهاند خيره همديگر به كه هستند پسر موهوم تصورات و دختر جريحهدار فرديت
بازيگران نمايش ، اندك تحرك با متناسب.ميبرد بين از را همجواري و تقرب گونه هر امكان
باشد ، سختگير سبكي چه هر":است گفته اشتاينر جورج.ميكنند ارائه كمكوشي بازي نيز
اشتاينر ، گفته اين ".ميافزايد اثر ارتباطي جنبههاي به آن معيارهاي از سرپيچي اندكي
رقص نمايش كارگردان كه را موقعيتي اينجا ، در اما است ، راستين نمايشهاي خصوصيت درباره
رفتار بازنمايي در كارگردان.ميكند توصيف خوبي به است ، كرده تحميل برخود ليوانها روي
وا عواطفشان طبيعتگرايانه بروز و تحرك به را آنان است ، سختگير شدت به خود شخصيت دو
معنا و آيد چشم به بازيگران حركت كوچكترين تا است شده موجب سختگيري ايننميدارد
از مدام بازيگران كه نمايشي در.ميشود بدل معنا به بلافاصله كنشي هر اينجا در.بيابد
نگاهها و ژستها معناي نميشوند ، بدل نشانه به اغلب كنشها ميروند ، سو آن به سو اين
پنهان تماشاگر چشم از چيز هيچ اينجا در اما.ميشود نابود اعمال وفور بار زير در
از تماشاگر گوييميكنند آشكار را خود معناي بلافاصله شخصيتها ژست و نگاه.نميماند
.نمينهد ناديده را چيز هيچ و مينگرد را ماجرا عظيم ذرهبيني پس
توان.مينمايد انديشمند و خلاق نمايش كارگرداني در هم و نگارش در هم كوهستاني اميررضا
كه است نهفته مركز از خارج تئاتر در ناشدهاي كشف گوهرهاي كه است مدعا اين اثبات او
ماندن برجا هندو ، پسر رقص همچون جزئيات برخي البتههستند پرورش و كشف محتاج تنها
از جدا نيافته ، شايستهاي تعميم ليوان روي رقص مضمون خود اصلا و پسر و دختر كفشهاي
دارد وجود لحظهاي كوهستاني ، نمايشي درك و خلاقيت به اشاره براي اما.ميايستند نمايش
.ميدهد گوش پسر هذيانهاي به بهت با شيوا نمايش پايان در:نكرد اشاره آن به نميتوان كه
دختر.ميكند تصور اسطورهاي شيواي كالبد در را دختر ميريزد ، اشك كه حالي در پسر
دگرگون نمايش فضاي كوچك حركت همين با ناگهان و مينهد جاسيگاري در را خود روشن سيگار
برابر در مقدس كندر و عود دود سيگار ، دود.است شده تبديل معبد به اتاق گويي.ميشود
تنديس برابر در بلكه واقعي ، شيواي برابر در نه پسر گويي و ميكند تداعي را الهه تنديس
درون.ميشود آوار شيوا بر الهه تحميلي شمايل طريق بدين.ميريزد اشك كه است شيوا الهه
تجزيه و ميشكند فرو توهم و اسطوره بار زير دختر كه است معنوي لحظه و مقدس صحنه همين
.ميشود
شمالي كوچك دموكراسي
2_ جهان مدرن تئاتر بر ايبسن هنريك تاثير
برادبري مالكولم
سهيلي سعيد:ترجمه
داروين ، ماركس ، كارل انديشه رهنوردان ديگر با همراه نوزدهم ، قرن هنرمند عنوان به ايبسن
متفكراني ديگر با دوران اين متفكر و هنرمند عنوان به مونچ ادوارد و نيچه گورد ، كيركه
ايبسن ، ) دو اينشدهاند دانسته همطراز مترلينگ استريندبرگ ، اينشتين ، فرويد ، زيگموند چون
حوزه در كه گونهاي به كردند بنا آينده و گذشته نسل دو ميان پلي سمبليك نظر از (مونچ
چرا كه نميدانيم درستي به.نمودهاند ايفا را مهمي نقش اسكانديناوي در مدرن هنر آفرينش
است واقعيتي اما گرديد؟ مدرن هنرهاي رشد و پايهگذاري بزرگ مراكز از يكي اسكانديناوي ،
است ، گونهگون و متنوع جهان ، متفاوت مناطق در اساسا هنر سرشت.است افتاده اتفاق كه
تفاوتهاي امپرسيونيستي و سمبليك هنري سرشت با داستايوفسكي ، هنري طبيعت كه بدينسان
عصيانگر ، طبيعت كه چنان است هنري سرشت اين از متفاوتي گونه نيز ايبسندارد عمدهاي
از بسياري نيست ، سازگار نروژياش پيشينه با ارتباط در وي جهاننگري و اجتماعي شورشگري
نامهاي در او.تعارضند در او جهانبيني نوع و هنري سرشت با هنرمند اين زندگي رخدادهاي
به را نروژ بايستي كند ، درك كاملا مرا ميخواهد كه كسي:مينويسد خود دوستان از يكي به
جا آن كه مردمي دارد وجود طبيعت از وسيعي چشمانداز سرزمين اين در كه زيرا بشناسد ، خوبي
به خانهها !ميگذرانند را خود محكوميت دوران حقيقت در نميكنند ، زندگي ميكنند ، زندگي
شهروندان ديگر با اجباري گونهاي به انسان كه چنان شده ، بنا يكديگر از دور نسبي طور
دلهرههاي كه است بديهي اما نميكند ، حمل را ديگري دلهرههاي نتيجه در و ندارد ارتباطي
پديد را خاصي نوميدي و ياس مجموع در ويژه زيستي شرايط ايندارد همراه به را خود فردي
و گشاده طبيعتي داشتن با كه زيرا است فيلسوف يكي شهروند نفر دو هر از نروژ درميآورد
سرشار ، طبيعتي دامان در زيستي محيط افتادگي پرت و شهرنشيني زندگي غوغاي از نسبي دوري
خانهها و زمين سطح به نزديك ضخيم ابرهاي اين.ميانگيزد بر شگرف انديشيدني به را انسان
سايه عميق ياس اين بيروح ، و سرد تصويرهاي اينگونهدارند آفتاب با غريبي فاصله چه آه
.هستند او عميق آثار سرشت از جداييناپذير تمثيلهاي ابدي ، تنهايي حس اين و او بر گسترده
گونهاي به وي جهانگري و انديشه اما است نروژي ايبسن هنري سرشت كه آن وجود با
چنين جهان بزرگ نويسندگان از بسي سرنوشت و است وي تبعيد دوران از متاثر اجتنابناپذير
روزگار در نمود سپري آن در را خود نوجواني و كودكي دوران ايبسن كه نروژ كشور.است بوده
خاك از بخشي دوران اين از پيش و يكديگر از افتاده دور و جدا بود ، روستاهايي منزله به او
.گرفت قرار سوئد پادشاهي كشور حمايت تحت سال 1814 در نخست سرزمين اين بود ، دانمارك كشور
بودهاند معتقد دموكراسي و ملي استقلال و حاكميت حق غرورانگيز سنت به همواره نروژيها
شمالي كوچك دموكراسي) را كشو اين ايبسن طرفداران از ديگر يكي (جيمز هنري) كه چنان
دليل به.است افتاده محاصره و مخاطره به همواره نروژ اما تاريخ طول در (.است ناميده
تا خليج اين كناره از مردم گويش متعدد خليجهاي وجود و جغرافيايي بلنديهاي و پستي وجود
.است متفاوت بسيار ديگر خليج
يكي تا كرد تلاش ايبسن كه اين ضمن است ، دانماركي زبان گويشهاي از يكي كشور رسمي زبان
در.بياموزد خوبي به را ديگري زبان نتوانست هرگز اما شود ، جهان بزرگ درامپردازان از
غولها ، شمالي ، ايزدان:دارند حضور روشني به نروژي فرهنگ و زبان عناصر ايبسن آثار بيشتر
طريق هر به.دارند حكايت دريا از و دريا به رو كه مناظري و بنادر دريايي ، پريان ديوها ،
جهاني رنگي آهستگي به هنرياش آثار ميكند آغاز را خود طولاني تبعيد ايبسن كه زماني از
افتخار و شهرت به آلمان و سوئد دانمارك ، چون كشورهايي در او كه زماني و ميگيرند خود به
را نروژ كه هنگامي.است نرسيده سرشناس نويسندهاي پاي به هرگز نروژ خود وطن در ميرسد
آثار بيشتر تقريبا.رسيد جهاني شهرتي به سالگي پنجاه در و بود ساله سيوشش كرد ، ترك
و بهترين كه ميشود يادآور نيز خود او.آمدند پديد تبعيد دوران همين در او نامآور
مركز سه در مونيخ ، و "درسدن" رم ، شهر در است ، گذشته غربت در زندگياش دوره پربارترين
اين در.است كرده جلب خود به را اسكانديناوي نويسندگان پيوسته كه جهان ، مهاجرپذير بزرگ
با و كرد پيدا آشنايي هنري تازه مكتبهاي و انديشهها با او كه بود ، جهان هنري مركز سه
.كرد حاصل آشنايي ميكرد جستوجو را آنان خود كشور در همواره او كه مردم از دسته آن
از و داشت نجاري پيشه پدرش.گشود جهان بر ديده (اسكاين) كوچك شهر در سال 1828 در ايبسن
.ديد آسيب شدت به و شد ورشكسته ناگهان او اما ميگرديد ، محسوب شهر اين خوشنام پيشهوران
فراوان تاثير وي هنري زندگي بر نيز ديگري حادثه.نماند حذر بر آن از نيز ايبسن كه آسيبي
رسوايي به كه بود ، ساله پانزده دختري با پنهاني رابطه يك از فرزندش تولد آن و گذاشت
يك در مدتي و برد پناه (گرينتاد) نام به ديگري كوچك شهر به او نتيجه در.شد كشيده
آزادانديش ، شخصي عنوان به بار نخستين كه بود ، شهر همين درشد مشغول كار به داروخانه
فقط او كه افتاد اتفاق زماني در درست همه اين و شد شناخته انقلابي و خداناشناس تندرو ،
را آزادش شعرهاي نخستين.كند شكفتن به آغاز هنرياش استعداد تا ميرفت و داشت سال بيست
با و آزاد شعري گونه به بود تاريخي درامي كه را نمايشنامهاش نخستين و انقلابيون براي
و شود پذيرفته كريستيانيا شهر تئاتر در تا كرد فراواني تلاش او.سرود انقلابي مضموني
.گرديد او نصيب سال 1859 در سرانجام توفيق اين
سرانجام و شود دانشگاه وارد بتواند تا بود ، آن پي در هنري ، فعاليتهاي با همزمان ايبسن
دراماتيك ، اشعار سرودن صرف او اوقات بيشترين اما شد ، پذيرفته دانشگاه اين پزشكي رشته در
تندرو نشريات از يكي با همزمان و ميگرديد سياسي روزنامهنگاري و ادبي - اجتماعي مقالات
زندان به سياسي فعاليت جرم به آن سردبير و تعطيل نشريه آنكه تا ميكرد ، همكاري نيز
درامهاي بديع ، هنري تصويرهاي آن بود ، يافته را خورشيدش ديگر ايبسن اكنون.افتاد
هنري و فكري دگرگونيهاي.مينمودند چهره هنرياش دنياي در رهاييبخش و تهييجكننده
به نوشت ، دوره اين در كه نمايشنامهاي دو:آمدند وجود به كوتاهي زماني فاصله در ايبسن
با ديگري و سال 1866 در (براند) درام آن نخستينرسيدند شهرت به جهاني درام دو عنوان
دو اين كه ميكرد ، تصور خود او.آمدند صحنه روي به سال 1867 در (پيرگوونت) نام
دراز ، ساليان اين گذشت از پس امروز و كردني اجرا تا باشند ، خواندني بيشتر نمايشنامه
.هستند مطرح جهان در قدرتمند تراژدي دو عنوان به اثر دو اين كه گفت ميتوان همواره
انسان دروني شقاق آن و احساس و شعور ميان جدال تا است ، خواسته تراژديها اين در ايبسن
بدين و بياورد بيان به است او ابدي كشمكش و دروني متضاد نيروهاي وجود از ناشي كه را
تقسيم متفاوت دوران چهار به او هنري زندگي.دارد نيچه افكار به نزديكي شباهت نيز لحاظ
هستند ، دورهاي به مربوط او نخستين درام دو.دارد خود به مخصوص ويژگيهاي يك هر كه شده ،
به و اجتماعي درام يك كه او مدرن نمايشنامه از بايد سپس.است ميزيسته رم در او كه
است ، و 1980 دهههاي 1970 محصول اثر اين گفت ، سخن ميگردد اجرا مجادله و مباحثه گونهاي
سوم بخشميآيند نظر به مبهم اندازهاي تا و تراژيك شگفتانگيز ، نمايشنامههايي اينان
حكايت روانكاوانهاي فشردگي و عمق از نهايت در و هستند رمانتيك درامهايي او اشعار
.دارند
شهري ، به شهري از را ايبسن مهاجرت آن صحنه هر كه است ، نمايشنامههايي شامل بخش چهارمين
.است آلمان كشور آن مياني هسته يا اصلي موضوع و ميدهند نشان ديگر كشور به كشوري از يا
انديشه دنبال به همواره ايبسن كه ميدهد ، نشان ديگر صحنه به نمايش ، صحنه يك از گذشتن
هرگز و نبود ادبي - هنري گروهبنديهاي و دستهبندي اهل مجموع در او.است بوده تازهتري
تحليلگر خود و ميخواند روزنامه شدت به.نميدانست وابسته ثابت هنري جريان يك به را خود
برقرار درونياش بحرانهاي و خود درون با را ارتباط نزديكترين كه انساني بود ، زبردستي
همه و ميرساند كمال به را جامعه مينويسم ، من را چه هر:مينويسد كه چنان بود ، كرده
انجام كه تازهاي كار هر.زيستهام آن با من كه است ، تجربي و عيني وضعيتي از حاكي آنها
آزادسازي و آزادي پروسه بتوان تا است ، معنوي ارزشهاي آوردن دست به انگيزه به ميدهم ،
.كرد تقسيم انسانها همه بين را گناه و مسئوليت احساس و بخشيد سرعت و قدرت را انسان
عمرش آخر سال بيست يعني ميكند ، ترك آلمان جنوب مقصد به را ايتاليا سال 1868 در ايبسن
در روزگاري و داشت خانه آن در داستايوفسكي كه جايي:گذشت درسدن در بيشتر و مونيخ در
آنكه دليل به شايد نكردند ملاقات را يكديگر هرگز نويسنده دو اين اما ميكرد زندگي آنجا
دو اين ميان طريق هر به.بود كرده مهاجرت شهر اين از داستايوفسكي ديگر زمان اين در
وجود نيز اشتراكي وجوه تراژيك ، رمانهاي پرداخت و دراماتيك ديدگاههاي نظر از نويسنده
.دارد
دوگانه برخوردي
"رينا و هالما" نمايش به نگاهي
آشفته رضا
و ترجمه حسينزاده كتايون توسط كه است آيزاك ايزماييل آيزاك از اثري "رينا و هالما"
ميكنند بازي ناصري (هالما) مهتاب و (رينا) سيف پريزاد نمايش اين در.است شده كارگرداني
.ميآيد صحنه به شهر تئاتر نوي تالار در ساعت 30/18 روز هر كه
در تفاوت اين و است ، متفاوت نمايش يك "رينا و هالما" كه ميفهمد ابتدا همان از تماشاچي
.است مشهود اجرا در متن پرداخت و نگرش نوع
نياز تازه اتفاق اين كه بقبولاند خود به شده كليشه فرمولهاي از دور به بايد تماشاچي
وقت آن باشد ، شده ايجاد تماشاچي روان و ذهن در حوصله اين اگر.دارد ديگري حوصله به
و ميپاشد ، هم از انكار با چيز همه وگرنه.شد خواهد ممكن اجرا و متن با منطقي ارتباط
داستان كه باشيد داشته توجه.كرد خواهد ترك را سالن حقارت و توهين احساس كلي با تماشاچي
اجرايي منطق با داستان اين چند هر و ميآيد ، نظر به عجيب و غيرمعمول تقريبا نمايش اين
با لايه يك در كه گروتسك فضاي اين اما دارد را لازم همگاني و همخواني متن نوشتاري و
خواهد ارتباط عدم باعث بعدي لايههاي در ميكند ، ايجاد را اوليه ارتباط اروتيك حسهاي
حيات و نميپذيرد ، را آن با درگير آدمهاي و موقعيت اين عاقلي تماشاچي هيچ يعني.شد
.كرد خواهد تلقي خود انساني منطق از دور به كاراكترها شيطاني
هستند خواهر دو رينا و هالما.نيست نمايش خلاصه تكرار جز چارهاي قضيه شدن روشن براي
بارها كه خواهر دو اين.ميكنند ملاقات را يكديگر هم از بيخبري و دوري سال از 20 پس كه
مقابلهآميز ملاقات اين در قاپيدهاند ، هم از را خود عشقي رقباي تنوعطلبي و تكرار براي
به ميراث سر بر حالا و كشتهاند ، را مرد دو آن.ميسازند برملا را خود خيانتهاي همه
ندارد منطقي ظاهر به و معمول روال خواهناخواه موقعيت.دارند جنگ سر آنها از مانده جاي
آدمهاي كردن تصوير براي لايه چند بهطور جرياني چنين كه ميطلبد اثر زيرساخت اما
خيانتهاي ارقام و آمار.بدهد شدهاي اغراق شكل موقعيت به شيطاني روحيه با مادي كاملا
!ميبرد افلاك به سر ساعته چند مرور اين در هم دو اين
اين در را آدمها اين طمع و حرص بايد كه ميباوراند تماشاچي به خوبي به ارقام اين
حقيقتي سوي به را تماشاچي ذهني بستر روند اين با متن بنابراين.باشد پذيرا بحراني شرايط
پايان در كند ، ديدن نمايش اين از اخلاقي روحيات منهاي كه كسي حالا.ميدهد سوق نابتر
(كارگردان) ثانويه و (نويسنده) اوليه خالق به مرحبا و رسيد ، خواهد اخلاقيتر نتيجهاي به
بر هيولاوار كاملا چهره دو ساختن آشكار پس از عيني شكل به آنكه براي گفت ، خواهد
.آمدهاند
كلي نواقص با آنان هدايت در اما كرده عمل بيعيب كاملا بازيگران انتخاب در حسينزاده
است مترادف استيليزاسيون و تئاتريكال جنبههاي با گاهي هدايت اين مثلا.است بوده همراه
به و دو ، اين از يكي اگر.ميكند قدرتنمايي بازيها در طبيعتگرايانه جنبههاي گاهي و
از ميزانسنها تمامي وقت آن ميگرفت ، خود به طبيعتگرايانه جنبه بازيها جنس اخص طور
.ميشد آدمها تحليل و ماجرا وارد بلاتكليفي بدون تماشاچي و ميشد خارج دوگانگي اين
خود به باورپذيرانهتري رنگ هم حسها و تصاوير تمامي طريق طي اين از پس ناخواه خواه
مانده دور ثابت جريان يك از دوگانه نوسانهاي با موقعيت اين حاضر حال در اما.ميگرفت
و شكل ضدانساني حسهاي و عواطف برمبناي كه موقعيت اين براي تئاتريكال شكل شايد.است
عيب همين بنابراين.نسازد متجلي صحنه در را قويتري انرژي چندان است ، كرده پيدا معنا
و بصري لحاظ به نميتواند تماشاچي ذهن و چشم و ميپاشد ، هم از را اجرا كليت اساسي
انرژي با گروه كه شد اجرا فعلي زيباييهاي منكر نبايد اما.برسد واقعي لذت شنيداري
همسو تماشاچي با تصويري و حسي مفاهيم انتقال در تا دارند حضور صحنه در فوقالعادهاي
پرمعنا ارتباطات ايجاد در نمادين شكل به متوحش شمايلي با پارچهاي آدمك انتخاب.شوند
اولين براي حمام وان از استفاده حتي.است كرده ايجاد صحنه در را تاملي قابل ميزانسنهاي
بالا لحظاتي براي را تصويري قابليت نيز ظاهري لحاظ به خود نمادين شكل علاوهبر بار
شكل متحرك تصويرسازيهاي جهت در سياه رنگ به اتكا با هم لباس و صحنه طراحي.ميبرد
.است گرفته
رسيد انكار غيرقابل نتيجه اين به بايد تماشاچيان ذهن و صحنه در موجود اتفاقات اين با
اين عدهاي جهت اين از.كرد خواهد تحليل را اجرا اين دوگانگي يك با نهايت در مخاطب كه
اخلاقي كاملا را نمايش اين ديگر عدهاي و ميكنند ، فرض ضداخلاقي كاملا را كار
.است گرفته شكل مفاهيم بهتر القاي براي غيراخلاقي ظاهري در كه ميدانند
هنر حاشيه
جمعي اعتراض*
حضور 9 با تهران تالارهاي در ماه بهمن دوازده تا يك از فجر تئاتر يكم و بيست جشنواره
در.ميشود برگزار حرفهاي گروه و 13 شهرستاني گروه تهراني ، 20 گروه خارجي ، 29 گروه
شده گنجانده مختلف همايشهاي و خياباني نمايشهاي سابق روال طبق هم جشنواره اين حاشيه
آنكه 20 براي داشت ، فجر جشنواره از بيشتري انتظار پيش سالهاي به نسبت امسال بايد.است
كه بهتر همان نباشد ، مخاطبان انتظارات حد در اگر كه دارد دنبال به را سابقه و تجربه سال
همه آنكه براي دارند ، نگراني و پر دل برگزاري نحوه اين از خيليها البته !نشود برگزار
براي را بهتري عايدي هيچ آشفتگي و اضطراب جز و ميپيوندد وقوع به دقيقه 90 در چيزش
اجراي نمايشها ابتدا در بايد كه معتقدند عده اينداشت برنخواهد در جشنواره در حاضران
.شوند اجرا جشنواره در سال يك برگزيده آثار و بشوند عمومي
نميآيند افغانها*
هم بار اين.درميآيد نمايش به خارجي كشور از 8 نمايش فجر 9 تئاتر جشنواره در امسال
رايزنيهاي سال طول در كه است حالي در ايناست مانده بينتيجه ايران در افغانها حضور
در افغانستان و ايران از مشترك اجرايي تا بود شده افغانستان فرهنگي مديران با زيادي
فجر تئاتر جشنواره در كه بود قرار نيز گذشته سال افغانها.شود اجرا فعلي جشنواره
از نمايشي هنرهاي مركز نظارت شوراي سانسورهاي نپذيرفتن دليل به اما كنند اجرا را نمايشي
.پوشيدند چشم جشنواره در شركت
آتيلا روايت به كاليگولا*
متن چرمشير همراهي به كه است پسياني آتيلا نمايشي تجربه آخرين "خشونت شاعر كاليگولا"
.است نوشته را آن
در بيآنكه كه است "شو خفه ديگه بسه" و "خوابديده گنگ" نمايشهاي ادامه در نمايش اين
كار اين اما.است شده استفاده آن در كلمه سه يا دو حد در باشد ، داشته موثري نقش كلام آن
و ندارد كامو آلبر كاليگولا با ارتباطي هيچ متن اين دارد آشكارتري داستاني تهمايه
.كردهاند غربي اسطوره اين از شخصي وكاملا آزاد برداشتي پسياني و چرمشير
شاعر كاليگولا بازيگران پسياني خسرو و ستاره نقوي ، فاطمه معجوني ، حسن پسياني ، آتيلا
خواهند تجربي نمايشهاي نوع اين علاقهمندان پذيراي فجر جشنواره روزهاي كه هستند خشونت
.بود
جشنواره بولتن *
امسال ميشد ، چاپ تقيان لاله دبيري به اخير سالهاي در كه فجر تئاتر جشنواره بولتن
بولتن اين ساختار در جالبتري اتفاقات تا سپردهاند پاكدل حسين به را آن دبيري امتياز
ميگذاريم وا جشنواره برگزاري زمان به را جديد بولتن درباره داوري و قضاوت البته.بيفتد
!است پايينتر يا بالاتر عيار با كه دهد نشان تازه اتفاق ين تا
دوباره بايد او و رسيده پايان به شهر تئاتر اداره در پاكدل حسين ماموريت دوران ضمن در
جشنواره اداره در پاكدل كه ببينيم امسال بايد.كند شروع صداوسيما در را خود فعاليتهاي
روزهاي آخرين در تا كرد خواهد جلب را خاص و عام تماشاچيان رضايت تدابيري چه با بولتن و
.شود منعكس جالبتري نكته مديريتش
است مقصر كسي چه*
فجر تئاتر يكم و بيست جشنواره بازبينيهاي مرحله در نمايش يكصد تقريبا شدن رد با
انرژيهاي جوابگوي كسي چه كه ماندهاند بلاتكليف كارگردان و بازيگر جوانان از عدهاي
.بود خواهد آنان رفته هدر
و داشته بازي نمايش در 4 كه است پركاري و جوان بازيگران از يكي طباطبايي مجدزاده محمد
كه است حالي در اين.آمد درخواهد نمايش به آثار مرور بخش در نمايش يك فقط تعداد اين از
نمايشهاي در او.است دربرگرفته را آنان وقت ماه تا 3 نمايشها 2 اين از يك هر تمرينات
،(بهشتي مجيد كارگرداني به) ويليامز تنسي تفتيش ،(صفيزاده كارگرداني به) جانسون بن ولپن
دانشجويي فجر جشنواره براي نمايش يك و (نقيبيان كارگرداني به) نقدعلي فرهاد دلاكباشي
.شد خواهد اجرا سنگلج تالار در ولپن نمايش فقط كه است كرده بازي
انسان اما و*
بازيگري 19 با و نصيري ميركمالالدين كارگرداني و نويسندگي به "انسان اما و" نمايش
فرهنگسراي در آن از پس و ميآيد صحنه به شهر تئاتر در دي و 27 در 26 حركتي و جسمي معلول
.شد خواهد اجرا نياوران
صحنه براي را نمايشي دراموتراپي شيوه به ايران در بار اولين براي كه است معتقد نصيري
كه ميدهد را فرصت اين هستند سالمي هوش داراي كه حركتي معلولين به او.است كرده آماده
معلولان اين.كنند وجود اظهار صحنه در رايج انزواطلبيهاي و ناكاميها بر غلبه با
نمايش متن آنان بالقوه تواناييهاي از استفاده با نصيري كه هستند كهريزك نظر زير حركتي
.است نوشته را
|