ميخرد بازي اسباب هنوز كه نويسندهاي
ميكند طلوع رئاليسم خورشيد
ادبيات حاشيه
ريگستاني زنان همه
پوزش و تصحيح
ميخرد بازي اسباب هنوز كه نويسندهاي
آمريكايي نويسنده بردبري ، ري با گفتوگو
كيهان خجسته:ترجمه
جهنم به ميگويم كه است اين اولي:ميشود خلاصه كلي اصل دو در من فلسفه
بده انجام را كارت كه اين دومي و
كرده منتشر را تازهاي رمان مغزي ، سكته از پس سال چهار "مريخ كره وقايعنگاري" نويسنده
خوب طوري اين..است ديوانهام عموهاي از يكي سارتر پل ژان !است من پدر ورن ژول".است
نوار.است پيشرفته خوب صدايش ضبط فني تمرين ميكند پر را سالن بردبري خنده صداي "است؟
.ميشود پخش ديگر بار بزرگ ريموند طنزآميز اعتراف.ميگذاريم نو از و برميگردانيم را
و "..ببري اسم فلوبر گوستاو از رفت يادت ري ، ":ميگويد راهرو ته از ظريفي صداي ناگهان
".كردم فراموش هم را مولير تازه.مارگريت است تو با حق.است درست" ميدهد جواب بردبري
.ميبيني رودررو طنز و سرخوشي فرهنگ با را خود بردبري ، دنياي به ورود محض به
.است سرزنده و شاداب همچنان سالگي در 82 جهان تخيلي علمي نويسنده پرخوانندهترين
او پاييز 1999 در كه مغزي سكته بهرغم "فارنهايت 451" و "مريخ كره وقايعنگاري" نويسنده
با و كرد منتشر متحده ايالات در را "جسم تا خاكستر از" كتاب گذشته سال درآورد ، پا از را
مكاني به كاليفرنيا در بردبري ري منزل آدرس كه است سالها.شد روبهرو منتقدين تحسين
خانه.ميكند دريافت هوادارانش از نامه سيصد به نزديك هفته هر او و شده تبديل اسطورهاي
كتاب جز به سالنش ديوارهاي.است هماهنگ مجموعهاي لسآنجلس غربي محله قلب در رنگش زرد
ارل ايويند يا و كرده مصور را بردبري كتابهاي از بسياري كه موگيناني ژوزف تابلوهاي از
از پر شومينه روي.است شده پوشيده كرده تهيه را ديزني والت خفته زيباي فيلم دكور كه
در كه بزرگي سهم مناسبت به را آمريكا كتاب ملي بنياد مدال اخيرا كه است بردبري جوايز
من به آنها به بيتوجه بردبري ري ولي.آورد دست به كرده ، ايفا كشور اين ادبيات پيشبرد
.ميكنيم شروع را مصاحبه.ميگويد خوشآمد
* * *
را سپتامبر 2001 رويداد 11 آيا داستانهايتان ، مشهورترين از يكي عنوان يادآوري با *
ميدانيد؟ متحده ايالات در "رعد غرش" مانند
اين از ما حكومتگران ميكنم فكر اين وجود باميآيد طور اين من نظر به.است درست
به بايد جهاني تجارت مركز دوقلوي برجهاي نابودي.نگرفتهاند درسي فاجعهآميز حادثه
پيش سال سي بيست ، بايد ما.است غيرعادلانه بسيار خارجياش سياست كه ميفهماند آمريكا
ميان مستحكمي مرزهاي تا كند مداخله خاورميانه در ميكرديم وادار را متحد ملل سازمان
تاثير فلسطيني مظلوم مردم ميليونها زندگي در اين.گردد برقرار فلسطين و اسرائيل
فلسطين ، حقانيت جاي به داديم ترجيح علاوه به.نكرديم اقدامي هيچ ما ولي.ميگذاشت
حفظ فكر به انسانها ، گرفتن نظر در جاي به داديم ترجيح.بشناسيم رسميت به را اسرائيل
اين.ميدهم توضيح چنين را سپتامبر فاجعه 11 من.باشيم زمانه دولتمردان و خود منافع
.بود خاورميانه مردم به نسبت ما تحقيرآميز و ظالمانه رويكرد به واكنش در تروريستي حمله
ميكنيد؟ ارزيابي چگونه باري فاجعه رويداد چنين به نسبت را آمريكا مردم واكنش *
دچار پس آن ازميشديم آن گرفتار نبايد كه بود وضعي همان درست اين و شديم وحشتزده ما
.كرد شاد را دشمنانمان كه زديم دست مبالغهآميزي اقدامات به و شديم پارانويا
.دادند نشان واكنش هيستريك صورت به نيز رسانههايمان
كنيد؟ مجسم را رويدادي چنين ميتوانستيد تخيلي علمي آثار نويسنده بهعنوان آيا *
با را خود زندگي تخيلي علمي نويسندگان از بسياري.نميتوانستم هم لحظه يك براي حتي.نه
پيشبيني را باري مصيبت و شوم وقايع و رساندند سر به پرهياهو و تاريك آيندهاي تجسم
وجود بادهم شرح را تيره آيندهاي ميخواستم فارنهايت 451 رمان نوشتن با نيز
من.كردند
.كاربرند به نابودكننده سلاحي بهعنوان را هواپيما كندكه تصور نميتوانست ما از يك اينهيچ
چه آنها من ، خداي":گفتم خود با ديدم تلويزيون گزارش در را حمله تصاوير كه همين من
ميتوانند پس دارند ، را حملهاي چنين توانايي بنلادن فرستاده تروريستهاي اگر "كردند؟
فرد هر كه آموختم سپتامبر روز 11 آن درگيرند كار به را ديگري ابزارهاي ديگر بار
جا هر در كس هر.كرد محافظت انسانها برابر در را خود نميتوان.باشد بمب يك ميتواند
دولت واكنش.كند تبديل مرگ مخوف ماشين يك به - است زندگي نماد كه - را خود بدن ميتواند
براي راهحل يافتن به تروريسم ، عليه جنگ آغاز جاي به ميبايست.بود نادرست آمريكا
...وگرنه بيانديشيم مشكلات اين به بايد نيز آينده در.ميپرداختيم واقعي مشكلات
.ميشود چه نه اگر *
!ها ها ، ميشويمها ، خاكستر همگي
سرانجام ،"جسم تا خاكستر از" توراتي عنوان با كتابتان آخرين.بود خوبي جهت تغيير*
چگونه.شوند زاييده خاكستر از ديگر بار كه اين:ميگذارد باقي انسانها براي را اميدي
كنيد؟ تصور را عنواني چنين توانستيد
مينويسم چگونه اينكه بدانيد؟ را چيز همه ميخواهيد (ميزند لبخند)...بود قريحه كار
را آن من.ميآيد بالينم به الهام ميشوم بيدار كه ساعت 7 صبح روز هر.است اسرار از
.ميچرخند سرم بالاي استعاره چندين كه ميكنم احساس.مينامم "صبحگاهيام كوچك نمايش"
حالت.ميكنم سير جهان دو ميان.نيستم هم بيدار كاملا ولي نيست ، رويا يك اين
بسنده اين به و نميسنجيد منطق با را چيزها ميكنيد ، راحتي احساس:است فوقالعادهاي
است پرواز حال در كه را ايدهاي يا تصوير گاه.ببريد لذت دروني تئاتر اين از كه ميكنيد
وقت آن ".كرد كاري آن با ميتواناست خوب يكي اين":ميگويم خود با و ميآورم چنگ به
را چيز همه و ميرفتم خانه زيرزمين به گذشته در.ميكنم نوشتن به شروع و برميخيزم
را كارها از خيلي.ميكنم كار طبقه همين در كردم سكته اينكه از پس اما.ميكردم ماشين
ديكته او به را داستانهايمميكند كمك من به الكساندرا دخترم.ميدهم انجام تلفن با
كار هنوز مغزم خدا لطف به و كنم صحبت ميتوانم بهتر پيش سال سه به نسبت چون ميكنم ،
ولي.كنم ماشين خوبي به راستم دست با نميتوانم و بروم عصاراه با ناچارم اما ميكند ،
به" ميگويم كه است اين اولي:ميشود خلاصه كلي اصل دو در من فلسفه !هست كه است همين
حالا.استعارهها صبحگاهي نمايش به برگرديم."بده انجام را كارت" كه اين دومي و "!جهنم
در را "مريخ كره وقايعنگاري" مانند كتابي موضوع چگونه ندانستم هرگز:بگويم ميتوانم
نظرم به روز يك ناگهان بعد.بودم نوشته كوتاه داستان چند فقط ابتدا در.ساختم خود ذهن
.بگذارم يكديگر كنار در پاورقي صورت به را داستانها اين همه است بهتر كه آمد
.شد زاده چنين "مريخ كره وقايعنگاري"
بود؟ شكل همين به نيز "جسم تا خاكستر از" كتاب نوشتن *
را شد رمان اين به تبديل بعدا كه داستاني شش از داستان اولين.نكته يك جز به.كاملا
نكرده پيشبيني را خاصي چيز هيچ من.است ركورد يك خودش اين.بودم نوشته پيش سال پنجاه
تبديل گروه يك به مغزي سكته از پس و شدند نزديك هم به ذهنم در داستانها اين بعدبودم
آن ميبردم ، سر به بيمارستان در كه حالي در مدت اين در.بود پيش نيم و سال دو اين.شدند
جا كتاب يك دل در را همه آنها ، ميان ارتباطهايي ابداع با و خواندم دوباره را داستان شش
.بودم نوشته را "تابستان شراب" يا "مريخ كره وقايعنگاري" كه طور همان درست دادم ،
جابهجا و ميآيند سراغم به خود آنها نميكنم ، فكر چيزها اين به من كه است اين واقعيت
.همين ميشوند ،
آوردهايد؟ نظر در پازل يك مانند را كتاب اين شما كه گفت ميشود *
هنري ، آفرينش فرآيند در.نبود منطقي و عقلاني ساختار يك اين.غريزي پازل يك ولي بله ،
من مغز در.شويم مرتكب را بزرگي اشتباهات ندهد اجازه كه ميآيد كار اين به تنها منطق
.فراگرفته را آن پوستي مانند منطق و است اشتياق جنس از آن مغز كه است گردويي مانند نوشتن
خود مجذوب خود داستاننميخواند را رمان كس هيچ دهيم ، قرار مركز در را منطق اگر
ولو ميكنيد ، احساس كه را چه هر ;كنيد رو را چيز همه بايد مينويسيد ، وقتي.ميشود
و ميكنيد روايت داستاني ميجهد هوا به چيز همه وقتي تنها.باشد مسخره يا احمقانه اينكه
علاقه و سرشوق از بايد نوشتن ، مانند هم زندگي در گمانم بهمينويسيد را واقعي رمان يك
را چيزها از بسياري و هستيد صادقي آدم كه ميبرند پي همه وقت آن.داد نشان واكنش
.ميبخشند
ميكند؟ جلب را شما توجه چيز چه حالا همين *
يك.هستم "بكشيم را كنستانس همگي بياييد" كتابم آخرين بازخواني آخرين حال در !چيز همه
يك ويس ، جري ميشود ، تبديل تئاتري متني به هاليوود در فارنهايت 451 رمان ديگر ماه
ميكند منتشر را "بردبري مصور زندگي" عنوان زير بلندي زندگينامه شيكاگو اهل جوان
من ، رمان براساس فيلمي تهيه براي نيز هيامز پيتر.است گنجانده رنگي عكس آن 200 در كه
.دارند شركت بيتز ادوارد و بنكيسي فيلم اين در.است رفته چكسلواكي به "رعد غرش"
شما روش ميان آيا.نوشتهايد كوتاه داستان و 600 رمان حدود 30 پيش سال شصت از شما *
دارد؟ وجود تفاوتي امروز ، و سال 1945 يعني كار ، ابتداي در
وجودم در شوقآميز لحظهاي در شكل همان به همچنان نوشتن به ميل.نكرده فرق چيز هيچ نه
اين براي و داشتهام زندگي به نسبت خاموشيناپذيري اشتياق هميشه من.ميشود زنده
خيلي من.نكرده تغيير هرگز سال شصت طي حالت اين.كنم ستايش را زندگي كه مينويسم
.هستم خوششانس
كليساها بام تزئين براي كه گوتيك وحشتناك مجسمههاي خفاشها ، مجذوب اينقدر چرا شما *
هستيد؟ فراطبيعي موجودات ساير و مومياييها ميرفت ، كار به
فيلم.رفتم سينما به سالگي سه در بار نخستين.برميگردد كودكيام دوران به شيفتگي اين
بعد سال دو.بود شده ساخته رسلي و دالاس توسط سال 1923 در و داشت نام نوتردام گوژپشت
فرانسه ادبي اثر دو از الهام با كه فيلم دو اين.ديدم را ژولين روبرت ساخته اپرا ، شبح
گوژپشت كازيمودو ، پرسوناژ به.آوردند وجود به من در را شديدي احساسات بودند ، شده ساخته
ستاره شيفته موسيقيداني كه شبحي به همچنين و بود شده كولي زن يك عاشق كه نااميدي
بسيار كه هيولا دو اين.بازيافتم آنها در را خود و شدم علاقهمند سخت بود ، شده اپرا
هردو.بودند عشق از پر دو هر كه درحالي بودند ، شده طرد ظالمانهاي نحو به بودند ، انسان
با همدمي و شدم رانده معشوق سوي از جواني در نيز من.بود ناممكن عشقهاي حكايت داستان ،
.كردم تجربه را مرگ
...كردهايد حفظ وضوحي چنين با را خردسالي خاطرات كه است باورنكردني اين *
اوت 1920 دارم220 خاطر به نيز را آمدنم دنيا به حتي من بخواهيد ، را راستش.است درست
كاملا ميگذشت من بر آنچه به نسبتاست تولدم لحظه به مربوط خاطرهام اولين.بود
وقتي پيش سال چند.هستم غيرعادي آدمي زمينه اين در و دارم عجيبي حافظه من.بودم آگاه
.بردم پي موضوع اين به ميكردم گفتوگو مادرم با
است؟ شما هنر زيربناي كودكي ظاهرا كه است دليل اين به *
مدام همهبيفزاييد ميكند ، جدا كودكيتان از را شما كه فاصلهاي بر نبايد هرگز
زندگي پايه بايد كه است مفهوم اين به آيا چيست؟ آن معني "!شو بزرگ !شو بزرگ" ميگويند
داستانهايم درواقع ميزنم ، سر فروشيها اسباببازي به امروز به تا من كنيم؟ رها را خود
.دارند را اسباببازي حكم برايم
داريد؟ واهمه مرگ از شما *
برسانم ، پايان به را خود كار ميكنم سعي كه است دليل همين به.ميترسيم مردن از همه ما
اين شما پاسخ.نوشتم كتاب چهار شود ، منتهي مرگم به بود نمانده چيزي كه سكتهاي از پس
سمت نميتوانستم بيمارستان در سكته از پس.ميميرد حتما بماند ، بيكار آدم اگر !است
كردم تلفن دخترم به اين وجود با.بودند شده فلج راستم پاي و دست.دهم حركت را بدنم راست
تا خاكستر از" به مربوط كارهاي وقت آن و ".بياور برايم مينوشتم كه را كتابي":گفتم و
ديكته دخترم به تلفني را كتاب فرازهاي و بودم كشيده دراز پشت روي.گرفتم سر از را "جسم
!ببرد خود با مرا مرگ نميگذاشتم بههيچوجه.ميكردم
علمي زيرا آورديد ارمغان به تخيلي _ علمي ژانر براي را شاعرانه حالتي و خاص نثري شما *
به مربوط اصل در شما نوآوري كه نميكنيد گمانايدههاست ادبيات چيز هر از پيش تخيلي _
باشد؟ نگارش سبك
به.شوم تبديل هستم امروز آنچه به كه شدهام متولد اين براي من.است من ژنهاي در شعر
سالگي نوزده در ميآيد يادم.بپيونديم سرنوشت به كه است اين زندگي در ما كار من گمان
با شبي.ميشدم كسل بسيار ولي بروم ، رقص ميهمانيهاي به كه ميكردم وادار را خودم
پشت من و بود تحريري ماشين آنجا دررفتم ديگري اتاق به و آمدم بيرون سالن از احتياط
آنچه است اين.ميكردند خوشگذراني ديگران كه درحالي كردم ، ماشين را داستاني و نشستم ميز
از بسياري.كنند منحرف مسير از را ما ديگران كه بدهيم اجازه نبايد !بگويم ميخواهم
.غيره و سرعت مخدر ، مواد جنون ، زنها ، .كنند خارج زندگي مسير از را ما ميتوانند چيزها
.بشويم خودمان كه كنيم آن صرف را خود اوقات كه است اين كار مهمترين
اكتبر 2002 10_ فيگارو
ميكند طلوع رئاليسم خورشيد
10_ رئاليسم خاستگاه
كابلي پل
محمديسرشت مريم:ترجمه
ميدهد ، درس "ديگران" به اجتنابناپذيري ، بهگونه بياحساس ، ژانر "اوگدون" نظر از
بياحساس ، سبك و عام ، بهطور روايت ، اين وجود با.ميگيردشان ناديده و ميدهد فريبشان
نكته.نميدهد روي مواردي چنين آنها سبب به كه دارند اساسياي ويژگيهاي خاص ، بهطور
براي فوايدي چه ميآيد ، وجود به روايت در كه ضروري وقفههاي:است آن رابطه اين در مهم
را خواننده داستان در نفر يك شدن كشته مثل حقايقي چندلر عقيده بنابهدارند خواننده
گيرهاي كرده سعي مرگ لحظه در مقتول كه است اين خواننده براي جذاب مسئله نميكند ، جذب
روايت از مفيدتر جزييات توصيف حالت ، اين در بنابراين ، .نشده موفق اما بردارد جايي از را
از انحراف كه گرفت نتيجه ميتوان باشد داشته صحت چندلر گفته كه درصورتي.است وقايع
.ميشود خواننده لذت اسباب بالقوه ، بهشكل روايت ، در موضوع
[(1987) "همينگوي سبك اجتماعي اساس" كتاب نويسنده] "زيف لارزر" موضوع ، اين تاييد در
و تجزيه است ، همينگوي "ميكند طلوع همچنان خورشيد" داستان از برگرفته كه را زير جمله
آفتاب زرد خانهها و بودند نشسته كبوتر چندتا دوردورها اون ميدان ، توي":كرده تحليل
".نميكندم دل كافه از من و بودند سوخته
ميكند ، منتقل خواننده به را احساساتش راوي اينكه نخست.ميبرد پي مسئله دو به "زيف"
به ميتوان اما نميكند شادي اظهار راوي كه وجودي با:بكند آنها به اشارهاي آنكه بي
.بماند كافه در همچنان است مايل است ، خوشحال اينكه خاطر به فهميد حتي و برد پي او احساس
خوشحالياش يا شده زده ذوق خانهها و كبوترها خاطر به او آيا كه نكته اين اينكه دوم
حرف خانهها و كبوترها از جمله اين در راوي چرا اينكه و نه يا دارد آنها به ربطي اصلا
موجزتر بسيار كه "بودم خوشحال":گفت و كرد ساده را جمله اين ميتوان.نيست مشخص زده ،
است؟ همين واقعا راوي منظور آيا اما است ، قبلي جمله از
چه نيست مشخص ميشوند ، روايت در موضوع از انحراف موجب و توصيف كه عناصري بنابراين
ارتباط همين هم بياحساس سبك گمراهكننده ايجاز مشخصه البته و دارند هم با ارتباطي
بخش انتهاي در چندلر ، (The Big Sleep) "عميق خواب" رمان در.است داستان عناصر نامشخص
او دست به كه اطلاعاتي بفهمد دارد سعي او است ، تفكر غرق و نشسته كارش دفتر در مارلو 25 ،
بهش تمام روز يك":است قرار اين از بخش اين پاياني جمله چهار.غلط يا است صحيح رسيده
با ".ميآمد باران داشت يكريز.زد زنگ بهم كسي نه آمد ، دفترم به كسي نه كردم ، فكر
تقابل همين خاطر به درست اما ندارد ، جملات باقي به ربطي هيچ نظر به آخر جمله كه وجودي
به شايد ، هوا ، مورد در مارلو اظهارنظر.داد ربط بقيه به را آن ميتوان جملهها ساير با
مورد اين حل در او ، كه مارلو حالت دادن نشان براي است استعارهاي باران كه است معنا اين
كه است خواننده اين اما.كند منسجم را افكارش نيست قادر كه رسيده مرحلهاي به خاص ،
غيرقابل هميشه نيز نتيجه كه كند نتيجهگيري هم به جملهها دادن ربط با است ناچار
.است پيشبيني
متن" مفهوم مورد در "لاج" نظريات بررسي از پس كه رسيديم نتايجي همان به نهايتا
را بياحساس روايت راوي صداي كنيم ثابت اگر حتي بوديم ، رسيده آن به "كلاسيك رئاليستي
حاشيهاي شخصيتهاي چه _ شخصيتها تمام رفتار و اعمال راوي كه است محال ميكند ، هدايت
تمام جاي به و كند تعيين را _ شدهاند توصيف اغراقآميزي گونه به كه آنها چه و داستان
اقتدار نوعي دربرگيرنده رئاليسم اينكه به اعتقاد.كند قضاوت موردشان در خوانندهها
به را روايي1 بازنمايي" از استانداردي ميكند ، تلاش مقتدرانه و آگاهانه كه است آگاهانه
سبك اين مورد در كه ميشود وسوسه شخص و است منطقي جهات بسياري از كند ، تحميل نويسنده
كه شود روشن بايد نيز مسئله اين كنيم ، قضاوت اينگونه باشد بنا اگر اما كند ، قضاوت چنين
كه نمادهايي اينكه خلاصه.خير يا است نماد2ها" مطلق و ثابت مالك نويسنده يا راوي آيا
اختيار صاحب مقتدري عامل هيچ:ارتباطند در نماها ساير با پيوسته هستند روايت سازنده
نويسنده هيچ و مزاحم راوي هيچ.نيست آنها كاربرد تعيين به قادر و نيست نمادها
به رسيدن راه و كرد تفسير را نمادها بايد چگونه كه را مسئله اين نيست قادر اخلاقگرايي
.كند توصيه را مطمئني روش مورد اين در و كند تعيين پيش از است كدام واقعيت
بازسازي را دنيا رويدادها ، توالي و زمان فضا ، ارتباط دادن نشان با داستاني نمادهاي
به اشاره براي ميتوان نماد از بنابراين.هستند دنيا خود نماد واقع در و ميكنند
دنيايي خلق براي و رفت فراتر هم اين از حتي و كرد استفاده خيالي يا واقعي پديدههاي
.گرفت كار به را آنها تازه
:پينوشت
و فضا رويدادها ، بازنمايي معناي به:(Narrative Repersentation)روايي بازنمايي.1
.است زمان
.باشد ديگري چيز علامت كه چيزي هر:(sign) نماد.2
ادبيات حاشيه
قرن 21 براي نويسندهاي *
اين.است كرده جلب خود به را منتقدان از بسياري نظر شمسي كاميلا "كارتوگرافي" رمان
بهترينها از يكي بهعنوان "قرن 21ام براي نويسنده 21 طرح در كه پاكستاني نويسنده
هم بزرگش خاله و مادربزرگش مادرش ، كه آمده دنيا به خانوادهاي در است ، شده شناخته
نويسندگي رشته در تحصيل ادامه براي ابتدايي تحصيلات اتمام از بعد شمسي.هستند نويسنده
دوران پاياننامه كه رمانش اولين و شد فرستاده آمريكا دانشگاههاي از يكي به خلاق
نويسنده اين رمان سومين كارتوگرافي.گرفت قرار تاييد مورد انتشار براي بود ، نيز ليسانسش
منتقدان توجه مورد بسيار پاكستان سياسي مناقشات به نگاهش و روايي زبان لحاظ به و است
.ميدهد نشان خوبي به را امروز كراچي او رمان.است گرفته قرار
كارنامه _ ايران امروز شعر جايزه *
اين عمومي روابط گزارش بهشد اعلام كارنامه _ ايران شعر جايزه دوره دومين نامزدهاي
دومين نامزدهاي عنوان به را شعر مجموعه يازده كتاب ، حدود 190 بين از داوران هيات جايزه ،
الفبا حروف ترتيب به آنها اسامي كه كرد انتخاب كارنامه - ايران امروز شعر جايزه دوره
جمهور ،(عبدالرضايي علي) جامعه ،(پورمحمدي شمسي) رويا روايت به مي از:از عبارتند
پر دستي ،(اصل بختياري رضا) شكلاتي شبكلاه با دلقك هستم خودم مثل حالا ،(خواجات بهزاد)
اما گلي ،(احمدي پگاه) كادنس ،(شنطيا رضا) حجر عصر ،(بياباني محمد) مهتاب بريده از
يك و (صلاحي عمران) آينه يك و هزار ،(جوزي مسعود) نبوديم ما ،(مويد.م) آفتابگردان
دومين داوران هيات گفته به.(احمدي احمدرضا) شد يافت باران و برف در ديرياب منظومه
سال 1380 در تامل قابل و خوب شعر كتابهاي تعداد كارنامه ، _ ايران امروز شعر جايزه دوره
از كدام هر فوق كتابهاي ميان از مجموعه سي بيست ، حدود گفت ميتوان كه طوري بود ، زياد
البته.ميكرد دشوار را داوران هيات كار مسئله همين و بودند توجه قابل جهاتي يا جهتي
هر است ممكن حال عين در ;است نويدبخش و دلگرمكننده ما شعر آينده براي موضوع اين
مجموعه برگزيدگان به جوايز اهداي مراسم گزارش ، اين پايه بر.دهد جلوه ناقص را انتخابي
ايران هنرمندان خانه در (26/10/81) پنجشنبه بعدازظهر ساعت 14 راس سال 1380 ، شعرهاي
:از عبارتند كارنامه _ ايران امروز شعر جايزه دوره دومين داوران هيات.شد خواهد برگزار
نيز اجرايي هيات.موسوي حافظ و مجابي جواد سميعي ، عنايت جوركش ، شاپور آتشي ، منوچهر
.موسوي حافظ و صالحي سيدعلي پناه ، زرين سپيده اسكندرفر ، نگار:از عبارتند
گذشته به آينده از بازگشت *
يك ماجراي رمان.است عجيب حال عين در و جالب كه نوشته رماني هندي ، نويسنده جاشي راچير
به رمان اصلي شخصيت كه است جا اين رمان جالب نكته اما.است سال 2040 در هندي خانواده
كه ميگذرد هوايي جنگي محور حول قصهبرميگردد دهه 1930 سالهاي به خود گذشته دنبال
و است عكاس رمان راوي.ميگذرد سعودي عربستان و پاكستان از متشكل اتحاديهاي و هند بين
در جاش.است گوناگون عكسهاي از مونتاژي باشد ، داشته روايي حالت آنكه از بيشتر كتاب ،
نوشتاري زبان همين به نسبت رمان شخصيتهاي از يكي كه هرچند دارد ، درخشاني زبان رمان اين
.دارد انتقاد
ميكند اعتراض ملكالشعرا *
البته است ، گرفته موضع عراق به آمريكا حمله عليه انگلستان ، ملكالشعراي موشن ، اندرو
در كشتارجمعي سلاحهاي وجود بر دال شواهدي ملل سازمان بازرسان اگر كه است كرده اعلام
چند كه كرده بيان شعري در را خود اعتراض اندروموشن.شد خواهد عوض نظرش كنند ، پيدا عراق
به حمله از بوش":گفت گاردين روزنامه با مصاحبهاي در موشن.شد چاپ گاردين در پيش روز
كشتار سلاحهاي اگر كه دارد اعتقاد موشن ديگر طرف از ".دارد ديگري انگيزههاي عراق
.كرد اساسي فكري بايد شود ، پيدا عراق در جمعي
ريگستاني زنان همه
"تاكم خود بالاي به پيچيده نيستم ببر من" كتاب به نگاهي
غلامي احمد
نيستم ببر من".ميپردازد سال اين ترجمه و تاليف داستانهاي مرور به داستان 81 ستون
قيمت با و صفحه در 415 قصه نشر.است صفدري محمدرضا نوشته "تاكم خود بالاي به پيچيده
.است كرده منتشر را آن تومان 3200
* * *
آن در كه ريگستاني هم آن.است ريگستان دل در غريبي به دادن نشاني مثل كتاب اين مرور
.راهي نه و ميماند جا به تپهاي نه.ميدهد شكل تغيير را چيز همه و ميوزد شديد بادهاي
بهانهاي آزار اين اما.دارد شيوع آن در سياهي و مرگ و وزيده آزار كه ريگستاني در هم آن
كنار در حيرتانگيز و زيبا اسبي با زارپولات.زارپولات خانواده تلخ روايت آغاز براي است
.زن چند و فراوان احشام با ميكند برپا اعياني ملك يك و ميشود جاگير ريگستان
در مرده آدمهاي و مرگ از خارقالعاده تصويري با ميشود ، آغاز نوذر روايت با داستان
".روداني فلامرز و ريگستاني زارپولات":درگيري قطب دو و قريه دو.روداني و ريگستان بين
روايت اين دوباره و "دال.م" عاشقانه و زيبا تصوير به ميزند پيوند را مرگ تصوير نوذر
.ميگيرد اوج داستان ضرباهنگ و ريگستاني اهالي هراسانگيز تابوتكشي به ميخورد گره
روايتي بازدمهاي و دم اين.بازميگردد دوباره و ميرود شخص اول به سومشخص از داستان
را مردهها هم و ميآورد دنيا به را كودكان هم كه زني آتو ، .ميدهد روي حرفهاي بسيار
زني دو شاتو و آتو.ميكشد دوش به را روايتها اين از بخشي كه است جالبي شخصيت ميشويد ،
_ ارباب رابطه اين از زارپولات با آتو رابطه گويا.خدمتكارند اعياني خانه در كه هستند
و مردهكشي كارش عاقبت و ندارد او براي ثمري رابطه اين اما.ميرود فراتر رعيتي
خانه از او گريز از بعد گريختهو خانه از كه است زارپولات زن گلافروز.است مردهشوري
اما ميآيند خانه آن به نيز ديگري زنهاي گلافروز از بعد.است شده ديوانه و عاصي شوهرش
فريال ، فرخنده ، مثل زناني.كنند پر را گلافروز جاي كه عنوان اين با و بهانه اين به همه
خاص ويژگيهاي نيز آنان اگرچه.ميشوند كمرنگ گلافروز اثيري تصوير در آنها همه فامي
.دارند را خود
كتاب به جبرانناپذيري لطمه آن ، داستان كردن خطي با و كتاب اين مرور در ميترسم ، راستش
:ميپردازم آن تحليل به و نميگويم چيزي داستان درباره اين از بيشتر پس بزنم
خواندن واقعا.است خواننده گزينش در آن نخبهگرايي ميكند ، تهديد را كتاب اين آنچه
را ارزشش اما نيست سادهاي كار است استوار كهن و بومي زبان بر كه داستان از صفحه 415
بيافريند ، بزرگ بومي اثر يك ميتواند كه چيزهايي آن تمام از داستان اين در صفدريدارد
گنجانده داستان در بجا و هنرمندانه چنان اينها.اعتقادات و خرافات مثل.ميبرد سود
شما كه قدمي هر لعنتي ريگستان اين در.نميكند جلوه تصنعي كاربردشان اصلا كه ميشود
بود؟ خواهد چيزي چه بدشگون مردمي عاقبت.كنيد نگاه آب به اگر حتي ندارد شگون برميداريد ،
.ميرماند زندگي ، قوت نان ، از را آنان حتي كه زار همهگير بيماري
دنياي.خشونت و خرافات بيماري ، توهم ، از پر ميكند ، خلق را دنيايي صفدري محمدرضا
نقش كه هستند مردههايي آنها و شدهاند زنده دوباره و مردهاند انگار كه آدمهايي
.ميكنند بازي را زنده آدمهاي
اين آدمهاي آنچه.است جاري و ساري عاشقانه داستاني بيمارگونه و وهمناك دنياي اين در
همين داستان اين شناسايي و كشف رمز شايد.است دلگريختگي كرده زابراه را داستان
ميترسند يا ميشوند دلگريخته يا دستهاند دو داستان اين در آدمها.است دلگريختگي
.شوند دلگريخته
دلگريخته كه آنان.بازميگردند و ميشوند مجنون ميگذارند ، بيابان به سر دلگريختهها
.زمينگيرند و پوسيده ماندهاند و نشدهاند
اول به سومشخص از كه زماني بهخصوص.ميتند درهم خوب را داستانهايش صفدري محمدرضا
مثل ستون اين اما.است زارپولات داستان ستون.ميرود ديگر شخص اول به شخص اول از و شخص
ميان در.ميشود گم ديگر آدمهاي ميان در هنرمندانه و نميشود ديده كه است نامريي محوري
فرخنده و شاتو آتو ، فامي ، گلافروز ، ميشود ، گودرز كه نوذري گودرز ، نوذر ، :چون آدمهايي
...و
زندگيشان از آنها روايت.ميكند خلق و ميتراشد خوب را داستانش شخصيتهاي نويسنده
.ميشوند چفت يكديگر به كلي فضاي يك در داستانها اين همه كه ميشود داستان در داستان
زنان همه و گودرز جاي نوذر.مينشينند يكديگر جاي مدرن داستانهاي شيوه به آدمها گاه
از برگرفته دارد نمادين جنبهاي كه همنشيني اين اما.برعكس و گلافروز جاي زارپولات
زنان همه كه ميدهد شكل را تصور اين زارپولات عشق يعني.است داستان واقعي زمينه
همه گاهمييابد ديگري معناي داستان ميشوند ، گلافروز زنان همه وقتي.گلافروزند
احتياط باباشند زارپولات از كوچكتري شكلهاي كه دارند را آن توانايي نيز مردان
و گندم بر او اصرار با.ميبيند را حوا و آدم فقط نهايت در صفدري شايد كه ميگويم
شخصيت دو با داستان.ميكند بيشتر را احتمال اين گندم ، دانههاي با گلافروز معاشقه
خانوادهاي.شده متلاشي خانوادهاي از بازمانده شخصيت دو.ميرسد پايان به آن در فرعي
...يا شدهاند ديوانه يا كشته آدمهايش كه
را گلافروز گريز ماجراي.شدهاند پرداخت خوب كه هستند شخصيتهايي آن از نارنج و بتل
.ميزند آسيب داستان به ماجرا اين افشاي چون نميگويم
از.است امسال ماندگار و مهم كارهاي از يكي "تاكم خود بالاي به پيچيده نيستم ببر من"
.است رسيده چاپ به تيلهآبي و سياسنبو نام به داستان مجموعه دو قبلا صفدري
پوزش و تصحيح
رخ اشتباهي بود شده چاپ صفحه 24 در ماه دي تاريخ 21 در كه سيدحسيني رضا با گفتوگو در
:ميخوانيد را رضاسيدحسيني توضيح ايشان ، از عذرخواهي ضمن كه بود داده
كرديد ارائه مطلوبي نحوه به را اينجانب گفتوگوي كه اين از تشكر با خرم يزداني آقاي
امكان صورت در كه داده روي توجهاي عدم نوار پيادهكردن در احتمالا و مورد دو در اما
.كنيد تصحيح را آن
دوست و نداشتهام همكاري هيچگونه ادبي مكتبهاي سوررئاليسم فصل نوشتن در من - 1
از يكي در سال 1336 يعني ادبي مكتبهاي دوم چاپ در بردهايد نام او از كه دانشمندي
.كرد تغيير بعدا بخش آن كه بود كرده كمكي بخشها
هم با متن سه اين ترجمه نگفتم هيچوجه به زدم حرف دنكيشوت متن سه از وقتي من - 2
نثر شيفته كه اين با بودم ، گفته و بود شده قاضي مرحوم ترجمه به اشارهاي.است متفاوت
.سروانتس سبك نه است قاضي خود سبك دنكيشوت ترجمه سبك هستم ، قاضي
|