|
|
زمان با رويارويي
انسان هستي تكوين كه است مدني و فرهنگي دشواريهاي مهمترين از يكي زمان ، با رويارويي;اشاره روزگار در ما كه جا آن از و است تغيير حال در اسطورهاي شكلي به جهان.روبهروست آن با و تغيير گونه هر منطق آينده ، سوي به ملتها حركت -امروزه -ميكنيم زندگي توفاني تحولات .نوزاييملتهاست و تمدن در تحول موضوع به مقاله اين در كويت دانشگاه تربيتي علوم دانشكده استاد اسعدوطفه ، علي دكتر در يادشده مقالهاست پرداخته عربي فرهنگ كنوني دوران دشواريهاي يا زمانه دشواريهاي .است شده منتشر كويت ، چاپ "العربي" ماهنامه شماره واپسين .ميشود مشخص هويتش ويژگيهاي از يكي كه است زمانه يا زمان به نسبت انسان موضع در ، ميدهند بيشتري اهميت اكنون ، به پارهاي و ميدارند گرامي را گذشته ملتها ، از برخي تمدن و هستي براي شعاري را اين و دارند گرايش آينده سوي به كامل بهطور ديگر برخي اما نوين و معاصر يا سنتي جوامع به ملتها كه است زمان آهنگ براساس و دادهاند قرار خود .ميكنند گردش آن توهاي هزار در و ميدارند گرامي را گذشته سنتي ، جوامع.ميشوند تقسيم كه لحظههايي.مييابند رسيده فرا لحظههاي در را خود كه هستند جوامعي نوين ، جوامع اما و عميقتر انساني دورنماهاي سوي به ماجراجويي و ، نوآوري ابداع تا ميخواهد انسان از "استاتيك" ساكن جوامعي ميكنند ، ستايش را گذشته كه سنتي جوامعدهد انجام را اصيلتر .هستند آزاد و "ديناميك" جوامعي ميدارند ، گرامي را آينده كه جوامعي اما اند ، كه بهطوري ;ميشوند پديدار ابتكار و تغيير با مخالف مواضع پيوسته ، سنتي ، جوامع در روح ميتوانيم كه اينجاست درميشود ديده اجتماعي تهديد عنوان به تغييرآميز تلاش هر Conservatisme كاري محافظه كه معناست بدان اين و كنيم لمس را اشيا با ذهني پيوند سنتي حمايت جوامع ، اين براي محافظهكاري اينجا در.است محافظهكار ذهنيت ساختار اصيل ويژگي بنياد محافظهكاري ، اين و ميكند تهديد را هستياش سنتي شكل كه است چيزي هر عليه ذهني .ميدهد تشكيل را جوامع اين همخواني فراگرد ذهني ميدواند ريشه نوين ذهنيت ژرفاي در كه است حقيقتي Renouvellement نوآوري و تغيير دو ميان ميتوان اساس براين.است سنتي ذهنيت دروني سابقه در بنيادي قانوني ثبات ، اما آن عناصر قدرت تمايزش ، نقطه كه است انعطافپذيري سازوكار يكي:شد قايل تمايز فرهنگ ، نوع فرهنگ ايناست مكاني و زماني چهارچوبهاي از بيرون در گسترش و توليد حركت زمينه در ديگري ، اما.است افراد نيازهاي آوردن بر و رويارويي گري ، چالش كردن ، قانع به قادر وجود كاركردي پيوندهاي عناصرش ، و واحدها ميان زيرا است ، متصلب و جامد سنتي ، فرهنگي آينده از ترس و اكنون تحقير گذشته ، ستايش به دعوت سنتي ، فرهنگ اين محتواي در ما.ندارد را آن حالت و ميگيرد بر در را عربي رايج فرهنگ كه است خصلتهايي اين و ميبينيم را .ميكند بيان ذهنيتها يابي شكل و زمان به" ميشود شناخته زمان ، به نسبت متمايزش موضع با هرجامعهاي:ميگويد تافلر آلوين را خود جامد ، سنتي جوامع آينده در و برميدارد خيز اكنون سوي به گذشته كه گونهاي ".است نهفته كهن در حكمت انجيل ، گفته طبق زيرا ميكند ، بازتوليد ميشوند تقسيم متحجر و جامد ذهنيتهاي به ذهنيتها كه است زمان به نسبت موضع براساس كهن سنتهاي و پدران و نياكان فلك در و ميكنند زندگي گذشته براي و گذشته در كه از پيش دوران به -ارزشي و عقيدتي نظر از -ذهنيتها اين مضمون و محتوا لذا.ميچرخند و نياكان و پدران ارواح سنت ، شعبدهبازي ، جادو ، دوران.وابستهاند فكري و اجتماعي تكامل چيز هر به نسبت احتياط و ترديد و شك با كه ثميناش و غث همه با -گذشته زمان ارزشهاي .است همراه ابتكار نوع هر و نوين داشته فراوان اهميت زمان ، به نسبت موضعگيري تمدنها ، تاريخ در گفت بايد حقيقت در پيشرفت روند برابر در كه ميآورد پديد را دشواري معادله نيز اكنون موضعگيري اين و است زمان حصار و سنت قفسهاي از كه ذهنيتي آزاديخواهانه مضامين.ميگيرد قرار ملتها تمدن و گذشته زمان.ميدهد تشكيل ملتهارا اين تمدن نوزايي آغازين نقطه ميشود ، رها گذشته .دارد خود بطن در را مندرس خرافاتي و اسطورهاي پندارهاي ميدانيم ، كه گونه همان نيز ، -تمدني دادههاي از و آينده از هنوز عربي ملتهاي ميان آن از و ملتها از برخي ميبرند سر به كهن تاريخي ذهنيت در ملتها اين.دارند هراس زماني ، بعد اين درون انساني معادله با و ميكند پيدا مقدسي جايگاه گذشته ، زمان.است رفته فراتر آن از زندگي كه اين.ميرساند ثبت به آينده در را خود مكرر حضور و برميدارد خيز اكنون سوي به دشوارش ترك را آن عرصه و ميكنند زندگي -گذشته زمان -زمان يگانه آهنگ در ملتها كه معناست بدان و تمدن و زمان چرخه توقف مفهوم به اين و نميروند فراتر مرزهايش از يا نميكنند .است بشري تطور و ابداع انگيزههاي عقبنشيني اين تغيير لذا.است حاكم زمان به نسبت موضعگيري بر مشخصي فرهنگي ذهنيت فضا ، اين در .باشد همگام زمان حركت با تا دارد نوين موضعي پذيرش براي رايج ذهنيت تشويق به نياز موضع در را انساني خلاق ارزشهاي سوي به نوگرايي و رهايي و حركت و ابداع نجواهاي كه ي"زمان" .دارد خود بطن همان اين و ميرود فراتر او از كه است فرهنگي ميراث در غرق جامعهاي ، هر در فرد جهان كه است فرهنگي ميراث اين خلال از او.است وابسته آن به كه است تمدني فرهنگي ميراث نو و گردد منجمد اگر فرهنگي ميراث اين امامينمايد داوري آن به نسبت و ميكند درك را ديگران ، و خويشتن به او ادراك تمامي و فرد ميان و ميرود پيش زوال و پژمردگي سوي به نشود همينجا از فرد نوشدن و جامعه نوشدن ميان دايرهاي پيوند لذا.ميكند ايجاد ممانعت واقعي رويداد دو به ميتوان زمينه اين در.ميسازد نو را ديگري هريك اينها.ميشود ناشي .ميدهد نشان را ذهنيت دو از هريك تغيير يا ثبات مصداق كه كرد اشاره كه -قنادي يك از خريد براي آمريكايي دختر يك:ميگويد تافلر آلن نخست ، رويداد درباره دخترك.بود خانهشان نزديك قنادي اين.زد بيرون خانه از -بود رفته آنجا به پيش روز دو باز مادرش نزد گريه با لذا.نميشود قنادي آن كردن پيدا به موفق فراوان زحمت از پس در.ساختهاند جايش به ديگري چيز و كردهاند خراب را قنادي ميگويد او به و ميگردد براي دوم رويداد اما.بود كرده گم را قنادي دختر ، آن بلكه نبود گونه اين مساله واقع ، خودروهاي نمايشگاه يك به همواره بودم تحصيل مشغول فرانسه در كه زماني.داد رخ من خود ديگر بار انقطاع ، مدتها از پس.بود مشخص و بزرگ نمايشگاهي.ميكردم آمد و رفت قديمي پيدا را نمايشگاه اما ميشناختم خوب را آنجا گرچه.بروم نمايشگاه به تا شد پيدا نيازي كه اين جز نداشتم راهي هيچ بودم سنتي فرهنگ يك به وابسته اساس در كه جا آن از و نكردم از پسبپرسم را نشانياش ديگر بار بايد و كردهام گم را واقعي نمايشگاه بگويم خود با تغييرات هفته چند طي بلكه بودم نكرده گم را مكان من.داد دست من به عظيمي شگفتي پرسوجو كه است آشكار.بود كرده پنهان وجود عرصه از را نمايشگاه كه داده رخ مكان آن در ساختماني محو علت خود سريع ، كهتغييرات ميبرد پي سادگي به بود من جاي به آمريكايي دخترك اگر اين به چيزها كنم فكر تا نميكرد كمك من به ناخودآگاهم بگويم خلاصهبود مكان آن شدن انسان دروني هستي بر كه است سنتي ذهنيت ژرفاي در دروني تپش يك اين و ميكنند تغيير شدت است نوين ذهنيت و سنتي ذهنيت ميان اساسي و ژرف تفاوت بيانگر مثال دو اين.است چيره سنتي تغييرات ، است معتقد دومي و است مخالف سريع تغييرات صيرورت با فراواني ميزان به اولي زيرا .برميگيرد در را اشياء ساختار لذا ، است شتابآميز مدني ، محيط در اما ميگيرد انجام سختي به تغيير سنتي ، محيط در .ميگذارد باطن عقل ساختار بر را خود اثر رويدادها اين واقعيت ناتواني و انديشه جهان تمدني و فرهنگي بحران واقعيت بررسي زمينه در عرب معاصر انديشمند زكريا فواد ساز تحليل ، اين چارچوب در و ميدهد ارائه عربي رايج فرهنگ واقعيت از تحليلي عرب ، زكريا.ميكند ترسيم را تاريخي عرصه در آنان حركت جنبههاي و عربها عقبماندگي وكارهاي ناتواني در نخست وجه.است قائل تمايز عرب جهان فرهنگي بحران وجه دو ميان تحليل اين در انديشه پيشرو حركت از واقعيت حالت ، اين در.ميشود نمايان انديشه ، به پيوستن در واقعيت (رنسانس) نوزايي دوران در اروپايي انديشمندان حالت در ما را وضع اين نمونه.است عقبتر فرانسه انقلاب كننده آماده و جلوتر خود دوران از روشنگر فيلسوفان آن طي كه ميبينيم .بودند كه طوري به ;باشد انديشه از پيشرفتهتر واقعيت ، كه است آن بحران ديگر وجه اما عربي فرهنگ بحران اما.ماند باز واقعيت با همگامي از -پيشرفته جوامع در بويژه - انديشه نگاه همين پرتو در و است انديشه و واقعيت در همزمان جمود از ناشي بلكه نيست آن يا اين تابع و سرسپرده عقلي سنتي ، خواهان فرهنگ هواداران ميكند اعلام زكريا كه است روشنگرانه در آنان.درآميزد هم با را فرعي و واقعي مشكلات و انتقاد نه و كند پرسشگري نه كه هستند است نامطلوب اساسا و نامرغوب چيزي عقل ، گويي كه مياندازند جا را تصور اين رويكرد اين عمل راهنماي كه سنتي ذهنيت سبب به ما دنياي مردمان.ميكنند دفاع ابتذال از بدينسان و طبق را گذشته آنان.هستند گذشته عناصر جامدترين و متحجرترين به پايبندي خواهان آنهاست ، كه است جرياني همان عربي ، كشورهاي از بسياري در غالب جريان اكنون.ميآرايند خود سليقه بيان را خود درون گزينش ، اين با جريان اين افراد و ميگزيند بر را فرهنگي جامد عناصر .ميكنند و واپسماندگي درباره زكريا فواد ديدگاه اين بر "ناپويا و پويا" كتاب در آدونيس نيست گر ابداع خردي ;عربي امروز خرد است معتقد ويميورزد عربتاكيد امروز فرهنگ جمود سهگانه ويژگيهاي داراي و ابداع نه است تبعيت فرهنگ آن ، فرهنگ و است تابع خردي بلكه :است زير . لاهوتي ويژگي * .گفتن خطابه بر نوشتن دانستن برتر و كلام و معنا ميان كردن جدا ويژگي * .گذشته دادن قرار محور و مدرنيسم با تضاد ويژگي * بسياري:ميدارد اعلام عربي فرهنگ امروز جمود پيرامون موضعگيري در جابري محمدعابد به حركت ادامه از را ما كه ميگردد باز گذشته پندارهاي به ما تمدني و فرهنگي مشكلات از فواد و آدونيس كه تصويري بر اخضر عفيف.ميدارد آيندهباز و مدرنيسم و نوزايي سوي دست سنتها انبوه اين در عربي فرهنگ شدن غرق بر و ميورزد تاكيد ميكنند ترسيم زكريا .ميگذارد مدرنيسم بر راه همچنان سنت و ميشود عقلتكفير عربي ، امروز فضاهاي در":ميگويد وي تجلي زير نمودهاي در سنتي نشانههاي حضور و نوگرايي نبود "ميجنگد نو با كهنه و ميبندد :مييابد .باشد داشته خاطر تعلق ميهن به قبيله يا طايفه جاي به كه نويني شهروند نبود* .ميدهد تشكيل را مدرنيسم بناي اساس كه فردگرايي نبود * .عمل در هم و مفهوم در هم عرب ، جهان در دموكراسي و بشر حقوق نبود * مدرنيسم و سنت آنها فكري نخبگان ناتواني بر عرب ، جوامع در سياسي نوگرايي موانع تحليل در اخضر عفيف فرهنگ از برخاسته را ناتواني اين اخضر.كند مي تاكيد مدرنيسم ماجراجويي به شدن وارد در با كه نخبگاني.است كرده فلج را نخبگان درك ذهني ، مانع همچون كه ميداند عرب سنتي هويت براي خطري عنوان به بلكه روزگار با همروزگاري براي فرصتي مثابه به نه مدرنيسم .كردهاند برخورد .بمانند سنتي متفاوت ، درجههاي به ما ، جوامع تا است شده باعث مدرنيسم از هراس ميكند مطرح را معاصر فرهنگ در نسبيگرايي منطق نبود و مطلقگرايي ويژگي الحمد تركي زمينه اين در وي.است نهفته مطلق ارزشهاي ثبات در عربي فرهنگ معاصر بحران است معتقد و و گرفتهاند خود به مطلق ثبات ويژگي ارزشها و پندارها مفاهيم ، از مجموعهاي":مينويسد و برخاسته ادراك لذا.دادهاند دست از پيرامون متغير محيط و واقعيت با را خود پيوند تعامل خلال از را اين ما ، .هستند شدهاي مسخ احكام و ادراك آنها ، از شده صادر احكام ".ميبينيم جهان اين تحولات و رويدادها با عربها معاصر سندان ميان ما كه است معتقد عربي فرهنگ امروز جمود پيرامون گواهياش در الحمد تركي به جهان.شدهايم گرفتار آن شتابآميز حركت و معاصر دنياي چكش و فرهنگي ثابت مفاهيم عرضه آينده چهره و آينده درباره فرمولهايي و ميكند تغيير چشمانمان برابر در سرعت .كند مي تغيير روزه همه كه ميكند كه مسائلي درباره هم ميگوييمآن سخن گذشته درباره ما و ميكند صحبت آينده از جهان ما ، ندارد جهان اين آينده تحولات به ربطي باشد داشته وجود هم اگر و ندارد وجود اصلا به و نميكنيم درك را گذشته و ميدهيم دست از را آينده و ميآوريم اكنون به را گذشته نتيجه اين به الحمد تركي.آن با نه و است اين با نه كه ميشويم تبديل شناور ملتي در مادي ازجنبه گذشتهايم ، به وابسته ذهني ، نظر از كه هستيم ملتي ما":ميرسد اندوهبار آينده اين كليدهاي كه بيآن است آينده بر چيرگي ما ، روياي و آرزو و ميكنيم زندگي حال ".نميدانم من است؟ شدني چگونه كار اينباشيم داشته را دارد ادامه بنيطرف عزيزي يوسف:ترجمه |
|