انقلاب نظريهپرداز
فرهنگ حاشيه
5_ ايراني هرمنوتيك
كلمات تمام شكافي كالبد
شعر زماني تدوينهاي
ادبيات حاشيه
انقلاب نظريهپرداز
عبدالكريمي بيژن با گفتوگو
1_ شريعتي دكتر درباره
شرف محمدرضا
را خود كه نخبهگرايي همين ميشود نخبهگرا يك شريعتي من اعتقاد به
را خودش دموكراسي از دفاع صورت به كه تودهگرايي آن بر مينماياند "تعهد" مفهوم در
مييابد غلبه ميكند آشكار
ديدگاه از آن اساسي مراحل و سياسي تغيير پيرامون است گفتوگويي آمد خواهد پي در آنچه
شيوه و روش تا آنيم بر گفتوگو اين در.است گشته همراه انتقادي ديدي با كه شريعتي ،
نهاد جانشيني براي وي الگوي دريابيم و كنيم بررسي شريعتي ديد از را سياسي تغيير مطلوب
حيث از مطلوب نظام اين و مينهد پيش را مطلوبي نظام چه او و است بوده چه مطرود مستقر
.است عبدالكريمي بيژن دكتر با نشستي حاصل گفتوگو اين.است چگونه دروني ساختار استحكام
نگاهي:است جمله آن از كه داشته عرضه چندي تاليفات تاكنون و است فلسفه دانشآموخته او
استعلا ، و هايدگر سياست ، و تفكر سياستزدگي ، و شريعتي شريعتي ، سياسي فلسفه به دوباره
.رهاييبخشي تو ، و من قصه
ويژگيهايي چه از گفتمان اين و بوده گفتماني چگونه شريعتي گفتمان بدانيم ميخواهيم *
است؟ بوده برخوردار
بود گفتماني ميكرد ، بيان آن در را نظراتش و آرا و ميانديشيد آن در شريعتي كه گفتماني
را گفتمان اين.كرد تعبير شبهجامعهشناختي _ ايدئولوژيك گفتمان به آن از ميتوان كه
تئولوژيك ، گفتمانهاي سياسي ، گفتمانهاي نظير ايران ، در موجود ديگر گفتمانهاي با ميشود
كه ديگري گفتمان يك و گرفت شكل سروش دكتر بركت به كه فلسفي ، شبه _ معرفتشناختي گفتمان
گفتمان را آن ميتوان كه گفتماني يعني است ، خالي بسيار ما جامعه در جايش من اعتقاد به
از.دارند خاصي ويژگيهاي گفتمانها اين از هريك.كرد مقايسه ناميد ، اونتولوژيك _ فلسفي
ميدهد ، تشكيل اجتماعي مباحث در را غالب گفتمان ما جامعه در كه سياسي ، گفتمان ويژگيهاي
دو اين در عمدتا و دارد حاكميت جامعه فضاي بر گفتمان اين متاسفانهاست آن بيبنيادي
اين در.است بوده گفتمان اين سيطره تحت روشنفكري جريانات و جامعه فكري فضاي اخير قرن
بنيان و اساس فاقد معمولا ميشود برده كار به كه آرمانهايي و ايدهها مفاهيم ، گفتمان
حاكميت از گاه..و مشروطه دموكراسي ، عدالت ، مردم ، حاكميت آزادي ، چون مفاهيمياست
شريعتي شبهجامعهشناختي _ ايدئولوژيك گفتمان.ميشود تعبير سياستزدگي به سياسي گفتمان
سياسي گفتمان و سياستزدگي از گذار براي اساسي بسيار گامهايي كه ميكند كمك ما به
عليرغم نميكنيم عبور سياستزدگي از وجه ، هيچ به ما كه داشت توجه بايد اما.برداريم
ما شريعتي با.برميداريم سياستزدگي از گذر براي را بزرگي بسيار گامهاي وي با اينكه
تبلور.ميمانيم باقي سياستزدگي نوعي و (پراگماتيسم) عملگرايي نوعي عرصه در كماكان
.كرد جستوجو متفكران و فيلسوفان به شريعتي دكتر حملات در ميتوان را سياستزدگي اين
تاريخ ، بزرگ چهره سه ميكوشد و ميكند تمثل نبي به كه آنجا محمد ، سيماي كتاب در شريعتي
مطرح را پرسش اين كند مقايسه هم با را قيصر يا پادشاه و فيلسوف يا حكيم نبي ، يعني
رخ مهمي اتفاق هيچ ميدهد پاسخ خودش و ميافتاد؟ اتفاقي چه نبود ارسطو اگر كه ميكند
اين من اعتقاد به.ميشد كاسته كتابخانهها كتابهاي تعداد از كتاب چند تنها نميداد ،
درك عدم و بشري فرهنگ تاريخ در فلسفه و تفكر نقش از ناصوابي و ضعيف بسيار درك
كه شريعتي مشهور جمله اينتمدنهاست قوام و شكلگيري در تفكر و فلسفه تاثيرگذاري
كه شديدي عشق عليرغم كنيم اذعان بايد.است گونه همين نيز "تاريخاند پفيوزهاي فلاسفه"
اما آموختهايم ، را بزرگي درسهاي او سايه در اينكه عليرغم و داريم بزرگ مرد اين به ما
دادن مست زنگي دست به تيغ نوعي فلسفي و عميق تفكر به نسبت بيمهري و چنيني اين عباراتي
شدت به ما جامعه در بنيادين و اصيل تفكر به نسبت بيمهري اين هم هنوز متاسفانه.است
گفتمانهاي در حتي بلكه تئوريك گفتمانهاي در تنها نه امروزه ما حتي و ميشود ديده
شكل نئوپوزيتيويستي و نئوكانتي انديشههاي حوش و حول در كه معرفتشناختي ، _ شبهفلسفي
يا "مابي هگل" ما جامعه در هنوز.شاهديم را بيمهري اين از جلوههايي گرفتهاند ،
به ما لذا و ميشود پنداشته فاشيسم پدر افلاطون و ميشود محسوب ناسزا يك "بودن هايدگري"
نه هايدگر ، از نه من ، دفاع.ميدهيم قرار استهزا مورد را آنها حتي و كرده بيمهري آنها
از دفاع خواهان صرفا من بلكه است ، ديگري فيلسوف هيچ از نه و هگل از نه افلاطون ، از
و هستند بزرگي متفكران هايدگر يا هگل افلاطون ، حال هر بههستم متفكران مقام و تفكر
و خودمان به بيمهري يعني تفكر به بيمهري و تفكر به بيمهري يعني اينها به بيمهري
.سرنوشتمان و تقدير به بيمهري
مشخصههاي از (here and now) "اكنون و اينجا" به بودن محدود نيز و بودن موقتي و گذرا
لذا.است _ ايدئولوژيك _ شبهجامعهشناختي گفتمانهاي همچنين و سياسي گفتمانهاي ديگر
و سياسي گفتمانهاي اجتماعي ، احوال و اوضاع و سياسي شتابان و سريع تحولات و تغيير با
براي نيز پيامشان و خاصند دوراني محصول اينها كه چرا.ميآورند كم شدت به ايدئولوژيك
محدود چارچوبهاي از انديشه يك و مكتب ، يك تفكر ، يك كه ميزاني به.است خاص دوران همان
تاريخياش گستره ميشوند ، نزديكتر اصيل تفكر به و ميگيرند فاصله ايدئولوژيك و سياسي
بينديشيم بدان بايد شريعتي با ارتباط در امروزه ما كه پرسشي لذا.شد خواهد افزونتر نيز
او خاص اجتماعي _ سياسي شرايط به مربوط و مقطعي او آموزههاي ميزان چه تا كه است اين
.ميگيرد قرار او خاص زماني محدودههاي از فراتر وي آموزههاي ميزان چه تا و است بوده
تعلق ما زمانه به ديگر و است مرده شريعتي كنم فكر كه نيستم افرادي آن زمره در من البته
هنوز اونيست چنين وجه هيچ به نه ، .دانست تاريخ قبرستان به متعلق بايد را او و ندارد
او آموزههاي با بايد اما دارد ، ما براي بزرگي درسهاي هم هنوز او.ماست معلم هم
تفكيك هم از را او انديشههاي در موجود جنبه دو اين كاملا يعني كنيم ، برخورد هوشيارانه
و قامت به او ، دانشجويان ما من ، اعتقاد به متاسفانه و بود بزرگي معلم او.كنيم
بلندقامتي با نسبتي شريعتي پيروان و شاگردان دانشجويان ، متاسفانهنبوديم او بلندقامتي
انديشههاي تكرار صرف با نميتوانيم ديگر ما امروزه تعبيري به.نداشتند بزرگ معلم آن
و فاصله حفظ با.كنيم استفاده آموزهها اين از عميق ، بازانديشي هيچگونه بدون شريعتي ،
مورد كه يافت بزرگي درسهاي شريعتي آثار و انديشه در ميتوان كه است مجدد بازانديشي
.هست نيز ما كنوني جامعه نياز
وي.ميكند پيشنهاد را روشي او آيا بدانيم ، انقلاب نظريهپرداز و معلم را شريعتي اگر*
پيشنهاد انقلاب و نهضت مرحله از بعد مطلوب نظام استقرار مرحله براي را مدلي و طرح چه
ميكند؟
براي شريعتي انديشه دل از كه پاسخي نوع هر هم و سوال اين خود هم من ، اعتقاد به
_ ايدئولوژيك _ جامعهشناختي گفتمان يا سياسي گفتمان يك در درآيد پرسش اين به پاسخگويي
استقرار ، مرحله از مراد و است اجتماعي _ سياسي نهضت نهضت ، از مراد يعني.دارد قرار
پيرامون در كه است مسائلي و قدرت تقسيم و قدرت روابط اعتقاد به نوين نظم يك استقرار
كرد بحث گفتمان اين در مسئله اين به راجع ميشود سان بدين.دارد قرار سياسي قدرت پديدار
رهنمون سياسي تغيير براي انقلابي روش به را ما و است انقلابي تئوريسين يك شريعتي آيا كه
چگونه ما كه كند آشنا انديشه اين با را ما ميكوشيد كه است رفرميست يك يا و كرده
را اينها دوي هر يا و بپردازيم امور اصلاح به اجتماعي تدريجي مهندسي كمك به ميتوانيم
آنچنان ظاهرا ، .ميكند پيشنهاد را سومي نحوه و كرده تركيب يكديگر با ميكوشيد نحوي به
در شريعتي يعني بود نزديك سوم نحوه به بيشتر وي برميآيد ، شريعتي خود عبارات از كه
از متفاوت حدودي تا واقع در اصلاح اين كه ميگذارد دست "اصلاح" روي بر موارد از پارهاي
آن ميناميد ، "اصلاح" شريعتي كه آنچه.ميشود فهم اصطلاح اين از امروزه كه است چيزي آن
را آن بلكه نميدانست ليبرالها و محافظهكاران اجتماعي مهندسي تئوري از برگرفته را
و نهادها از پارهاي كه بود اين اصلاح از شريعتي منظور.ميكرد تلقي نبي سنت از ماخوذ
تئوري آن از غير اين.دهيم تغيير را محتوايش اما داشته نگه را اجتماعي فرمهاي
و باطل اخلاقي لحاظ به و غيرعلمي غيرممكن ، را كلگرايانه تجربه كه است اصلاحگرايانهاي
به جزءجزء و تكهتكه آهستهآهسته ، تدريجي ، شيوه به بايد ما كه است معتقد و ميداند مضر
و كلگرايانه بينش برابر در علمي بينش اساسا كه است معتقد و بپردازيم اجتماعي تغيير
و معرفتشناختي مفاهيم از دسته اين با شريعتي ظاهرا.ميگيرد قرار ذاتگرايانه
.بناميم رفرميست يك موضع اين از را او بخواهيم ما كه نبوده آشنا چندان متدولوژيك
روشهاي بر وي.است انقلاب مفهوم بر تكيه بيشتر شريعتي جهتگيري سياسي انديشه چارچوب
اسلحه كارگيري به كمك به حتي اجتماعي ، سريع تحول و تغيير يك به و ميگذاشت دست انقلابي
كه مهمي نكته.بود معتقد است ، انقلابي جنبش و حركت هر طبيعي و لازمه كه خشونت نوعي و
ميكنيم ، صحبت اجتماعي تحولات و تغيير از هم ما وقتي كه است اين كنم بيان ميخواهم
تحول و تغيير يك تحول ، و تغيير از مرادمان و ميانديشيم سياسي گفتمان يك در عمدتا
در را بزرگي اجتماعي تحول و تغيير ميتواند سياسي تحول و تغيير كه معتقديم و است سياسي
در ايرانيان ما اجتماعي ذهن در اساسا هم و شما سوال در هم آنچه اما.باشد داشته بر
گفتمان يك در نه و ميكنيم فكر سياسي گفتمان يك در ما كه است اين است غايب حاضر دوران
مورد را تمدني و تاريخي ساختارهاي در تحول و تغيير ترتيب بدين و اونتولوژيك ، _ فلسفي
روبهرو تمدني _ تاريخي مسائل از پارهاي با ما كه معنا اين به.نميدهيم قرار تامل
معضلات آن كه زماني تا لذا.است اجتماعي _ سياسي پرسشهاي از فراتر مسائلي كه هستيم
پارادايم آن درون اجتماعي ، _ سياسي تحول و تغيير نوع هر نشود ، حل فرهنگيمان و تاريخي
نميكند فرق ترتيب بدين پس.داشت نخواهد بر در عميقي بسيار نتايج ما براي ظاهرا تمدني ،
هر ما جامعه چون.باشيم اصطلاحات اين رايج معناي به انقلابي يا رفرميسم اساسا ما كه
.است داشته را تجربيات اين دوي
تجربه يك درگير اخير سال چند اين در هم و داشتهايم انقلابي تجربه يك هم ما يعني
در را بنيادين مسائل حل ما جامعه براي تجربه دو اين از يك هيچ ولي.بودهايم رفرميستي
پارادايم را آن ميتوان كه پارادايمي همان درون ميخواستيم ما چون است ، نداشته بر
مسائل ، شاهديم كه همچنان اما.بزنيم اجتماعي تجربه يك به دست ناميد تمدني _ تاريخي
بايد ما لذا.است باقي خودش قوت به كماكان ما نابسامانيهاي و نابهنجاريها بحرانها ،
به شريعتي چون متفكراني و انديشهها با برخوردمان در يعني دهيم ، تغيير را سوال نوع
_ فرهنگي _ تاريخي معضلات آن به انديشيدن زمينه بتواند كه باشيم بسترهايي آن دنبال
.كند حاصل ما براي كلمه بنيادين معناي در را تمدني
اين براساس و ندادهايم تغيير را خود وجودشناسي ما كه زماني تا ديگر ، عبارت به
دين و حقيقت معرفت ، انسان ، هستي ، به نگرشمان نحوه در را تحولاتي و تغيير وجودشناسي
جايي به ره كنيم ، فكر گذشته پارادايمهاي همان چارچوب در بخواهيم اگر نكردهايم ، ايجاد
اين سپس شد ، خواهد جمع نسلي در اجتماعي پتانسيل يك دهه دو يا دهه هريك و برد نخواهيم
و آشفتگيها انفجار اين پي در و رسيد ، خواهد انفجاري مرحله يك به پتانسيل
نهضت يك تبديل يعني نو ، از روزي نو ، از روز دوباره بعد و كرد خواهد بروز نابسامانيهايي
دويست اين در.يافت نخواهد پاياني هيچگاه كه باطلي دور يك در گرفتن قرار و نظام يك به
بسياري سياسي _ اجتماعي جنبشهاي ما.است نداشته اجتماعي تجربه كم ما جامعه اخير ، سال
.است نكرده حل را ما مسائل و مشكلات ميرفت انتظار كه چنان آن تحولات اين اما داشتهايم ،
.بينديشيم عميقتري و جديتر نحو به معضلاتمان درباره كه ماست عهده بر لذا
روش شريعتي ، انديشگي دستگاه در غالب روش ميشود دريافت شما صحبتهاي از كه گونه آن*
تودهگرايانه؟ يا است نخبهگرايانه انقلابي روش اين است ، انقلابي
يا نخبهگرا او كه اعتبار اين به شريعتي انقلابي و اجتماعي روش از بحث من گمان به
شريعتي ، عبارات از پارهاي.دهيم قرار ارزيابي مورد سطح دو در بايد را است ، تودهگرا
كه مطالبي نوع و داشته ، كه سخنراييهايي كرد ، برقرار تودهها با كه ارتباطي حركتش ، نحوه
مسائل با يعني.تودهگراست انقلابي يك شريعتي كه ميدهد نشان جملگي ميكرد ، مطرح
يك اين و تودههاست فكري متعلق و موضوع كه ميپردازد مباحثي به دارد ، سروكار تودهها
انديشه حتيتودهگراست واقع در عملي نحو به شريعتي ديگر ، تعبير به.است تحليل سطح
توجه تودهها به كه ميدهد نشان ميكند دفاع دموكراسي از كه جاهايي بهويژه او ، سياسي
"نظر ساحت" در انديشيدن به عمل ساحت از بحث كه آنجا يعني ديگر سطح يك در اما.دارد
به لايهاي ما بلكه نيست سياسي تئوري از بحث كه آنجا ديگر تعبير به يا ميشود ، منتقل
يعني ميپردازيم ، شريعتي معرفتشناختي تئوريهاي به و مينگريم عميقتر و رفته عقبتر
اعتقاد به ميكند ، بيان را خود معرفتشناختي ديدگاههاي ناخودآگاه بهطور وي كه آنجا
مينماياند ، "تعهد" مفهوم در را خود كه نخبهگرايي همين.ميشود نخبهگرا يك شريعتي من
در.مييابد غلبه ميكند آشكار را خودش دموكراسي از دفاع صورت به كه تودهگرايي آن بر
در كه است شريعتي نخبهگرايي تعارض حاصل ميكند مطرح شريعتي كه متعهدي دموكراسي واقع
را خود دموكراسي صورت به كه است شريعتي تودهگرايي و ميكند آشكار را خودش تعهد عنصر
.ميسازد نمايان
انديشههاي با نسبتي چه است ايران معاصر تاريخ مهم اتفاقات از يكي كه اسلامي انقلاب *
وي آيا و است؟ بوده شريعتي خواست جهت در اتفاقات اين آيا ميكند ، برقرار شريعتي
ميكرد؟ پيشبيني را انقلاب اين از منتج پيامدهاي
پرسش اين به نميتوان گفتن خير يا آري با و است دشوار بسيار پرسش اين به پاسخ واقع در
اتفاق ما جامعه در آنچه و ميانديشيد شريعتي آنچه كه بپنداريم چنين اگر.گفت پاسخ
ما جامعه و جهتي در شريعتي و هستند متنافر خط دو و هم از بيگانه كاملا امر دو افتاد ،
.است شده ارائه ناعادلانه قضاوتي و نادرست تصويري كرده سير ديگر جهتي در
انديشههاي تحقق تمامي به افتاده اتفاق ما جامعه در كه آنچه بگوييم اگر مقابل ، در اما
را نسبتهايي ميتوانيم ما اما.نيست درستي قضاوت من اعتقاد به هم اين است بوده شريعتي
در را متناظري خطوط يك و بيابيم افتاده اتفاق ما جامعه در كه آنچه و شريعتي انديشه بين
ما كه نيست آن معناي به امر اين البته.دهيم نشان شريعتي انديشه در و اجتماعي واقعيت
چند جا اين در.بدانيم شريعتي انديشه محصول شده ، متحقق ما جامعه در كه آنچه تمام بايد
در "معنا" حقيقتا كه معنا اين به است ، هرمنوتيكي ملاحظه ملاحظه ، يك.دارد وجود ملاحظه
است پيامدهايي و نتايج لوازم ، داراي سخني هر نيست ، سخن صاحب يا مولف اراده و خواست گرو
لوازم ، همه نميتواند سخني صاحب و مولف هيچ و ميدهد نشان را خودش تاريخي گستره يك در كه
تمام بايد شريعتي كه انتظار اين لذا.كند پيشبيني را خودش انديشه پيامدهاي و نتايج
جهات به انديشهاش كه ميداد تضمين ما به نحوي به و ميكرد پيشبيني را انديشهاش نتايج
است انتظاري يعني است نامعقول انتظاري نگردد سوءاستفاده آن از يا و نشود كشيده ديگري
نام به بزرگي اجتماعي تجربه يك ما حال هر به اينكه ديگر نكته.بشري امكانات از خارج
نگاه كه است انقلابي بزرگ تجربه اين گذراندن سر از از ، پس امروز و داشتهايم انقلاب
انتظار لذا.است بوده انقلاب يك ملموس تجربه فاقد شريعتي.داريم شريعتي به دوبارهاي
ما ، مسائل به نحوي به و بگويد سخن نحوي به بوده زنده تجربه اين فاقد كه شريعتي ، اينكه
نكته.باشد ناموجه و نابجا انتظاري حدودي تا شايد دهد پاسخ داريم ، را انقلاب تجربه كه
و سياسي گفتمانهاي چارچوب در كه نظريهپردازي براي خطر اين همواره اينكه ديگر
شدن دگرگون و سياسي دوره يك يافتن پايان از بعد كه دارد وجود ميانديشد ايدئولوژيك
زماني لذاباشد نداشته كارايي ديگر وي انديشههاي و آموزهها اجتماعي و سياسي شرايط
و كنيم پيشبيني جديتري نحو به را خودمان انديشه پيامدهاي و نتايج حدودي تا ميتوانيم
به اونتولوژيك و فلسفي گفتمانهاي به نهادن گام با كه بگوييم سخن و بينديشيم منقحتر
پيامدهاي و نتايج به نسبت عميقتر بصيرتي كه شويم نزديكتر بنياديني و اصيل تفكر
.باشد داشته خود آموزههاي
انديشه ضروري جزء نتايج ، بودن آنيالحصول و شهادتطلبي با همراه انقلاب منطق آيا *
بود؟ انديشيده منطق اين از حاصل نتايج به نسبت وي آيا است؟ شريعتي
ساير با ارتباط در و متن يك در مفهومي هر يعني هستند Contextualized شدت به مفاهيم
.ميكنيم صحبت انقلابي روش و بودن انقلابي انقلاب ، از ما الان.ميكند پيدا معنا مفاهيم
حتي يا و سياسي انديشه چارچوب در يا سياسي ، جامعهشناسي چارچوب يك در ميتواند بحث اين
اجتماعي روش يك نتايج بودن آنيالحصول از زماني.شود مطرح انسانشناسي عرصه در ميتواند
ما آيا اينكه از زماني و ميكنيم صحبت روش اين نسبت موضعگيري و تغيير به دستيابي براي
مطرح را شهادت بحث جا يك شما.ميكنيم بحث نه يا شويم كشته اهداف به دستيابي براي بايد
داشته را اجتماعي سريع نتايج انتظار بايد ما آيا كه ميكنيد اين از بحث جا يك و ميكنيد
متن و سياق به متن يك از و حوزه يك از دائما اينجا در ما ميكنيد مشاهده.نه يا باشيم
.ميكنند پيدا تداخل يكديگر با پيوسته بهطور حوزهها اين و ميكنيم نوسان ديگري
به تكيه و اصلاحات اين از چقدر واقعا اما ميكنيد ، صحبت اصلاحات از يا رفرميسم از شما
ما زيستن نحوه به حد چه تا و ماست روششناختي تجربيات از ناشي اصلاحطلبانه روش
.بازميگردد
برسند ، اجتماعي تحولات و تغير عرصه در نتايجي يك به ميخواهند همه ما جامعه در امروز
براي آمادگي عدم اين آيا كند ، پرداخت هزينهاي تغييرات اين براي نيست حاضر هيچكس اما
و مفاهيم است؟ همخوان اجتماعي آرمانگراييهاي و اصلاحات شعار با هزينه پرداخت
شبكهاي ارتباط يك هم با مفاهيم ميدهند ، تشكيل را پيچيدهاي بسيار شبكه يك انديشهها
فكر آيا كنيم ، تفكيك هم از را مفاهيم و آموزهها نميتوانيم راحتي به ما دارند ،
نحوه با عميقي بسيار رابطه يك دهم جان عقايدم براي بايستي من كه اعتقاد اين نميكنيد
دارد؟ زندگي به ما نگاه
غربي ، تمدن و فرهنگ غلبه از تبعيت به ما ، ديار در شدت به فردگرايي هماكنون من اعتقاد
اعلام و فردگرايي اين بين نميكنيد فكر آيااست كرده مسموم را ما همه روح و گزيده سكني
يك از تعبيري به يا دارد؟ وجود ارتباطي اصلاحطلبانه ، روش يا انقلابي روش به نسبت موضع
من كه ندارد وجود باور اين ديگر امروز است ، كرده خانه ما ديار در نهيليسم ديگر ، منظر
حتي شايد و است محكوم حركتها اين امروز شوم ، كشته يا دهم جان حقيقت براي ميتوانم
و حوزهها در امر اينميكنيد صحبت انقلابيگري و انقلاب از شما وقتي شود تلقي احمقانه
و سنت اخلاق ، انسان ، زندگي ، به نگاهي يك شريعتي حال هر به ميگيرد ، صورت مختلفي متنهاي
شهادت مفهوم.نيست سياسي مرگ به اشاره صرفا شريعتي انديشه در شهادت مفهوم.داشت شهادت
اثبات براي شما گاهي.دارد ارتباط هم شريعتي وجودشناختي ديدگاههاي از ديگر پارهاي با
كرد؟ تلقي چه بايد را حركت اين اينجا.بپذيريد هم را مرگ ناچاريد حقيقت به اعتقادتان
يك امور اين باب در قضاوت و تبيين در حال هر به.ضدرفرميستي حركت يك يا انقلابي حركت
انديشه در انقلاب تئوري كه گفت ميشود كلي بيان يك در.دارد وجود خاصي پيچيدگيهاي
بسياري فاصله جامعه ، و تئوري اين بين امروز اما.است برجستهاي كاملا تئوري يك شريعتي ،
تمام كه جامعهاي در.نيست شريعتي زمان ديگر ما زمان اولا.دارد وجود
شهادت ، مفهوم بر نهادن انگشت ديگر است شده نامگذاري شهيدان نام به كوچهپسكوچههايش
يك ما ثانيانميلرزاند ديگر ميلرزاند را ما قلب و 56 سالهاي 54 ، 55 در كه آنچنان
بود شورانگيز شريعتي براي كه آنچنان انقلاب مفهوم ديگر و داشتهايم بزرگ انقلابي تجربه
و بزرگ بسيار تاريخي و اجتماعي تجربه يك پرتو در ما امروزه.نيست شورانگيز ما براي
مطرح نداشت ، وجود شريعتي براي هرگز كه را ، جدي بسيار پرسش اين خونين بسيار و پربها
.ميكنيم
فرهنگ حاشيه
دين و ويتگنشتاين اكوان ، *
غرب فلسفه دكتري داراي و سال 1342 متولد "اكوان محمد دكتر":فرجامي محمود انديشه ، گروه
دو است ، مركزي تهران واحد آزاد دانشگاه فلسفه گروه علمي هيات عضو هماكنون كه او.است
دكتر نظر زير "ويتگنشتاين ديدگاه از دين" عنوان تحت خود دكتراي دوره رساله از پيش سال
از يكي از رساله سه تصحيح نيز وي ارشد كارشناسي دوره رساله.كرد دفاع اردكاني داوري
ابراهيمي دكتر راهنمايي با كه بود "خان قرجفاي بن قلي علي" نام به صفويه دوره حكماي
به سال 79 در "تعالي واجب اجمالي علم" نام به رسالات اين از يكي و رسيد انجام به ديناني
و وحدت":از عبارتند برخي كه است رسيده چاپ به مقاله چندين تاكنون اكوان از.رسيد چاپ
"فلسفه و زبان:ويتگنشتاين" و "متقدم ويتگنشتاين ديدگاه از فلسفه مفهوم" ،"فلسفه در كثرت
حال در او.است رسيده چاپ به تهران دانشگاه انساني علوم و ادبيات دانشكده مجله در كه
به كتاب اين.است "غرب ديني ادبيات در ايمانگرايي" نام به كتابي تاليف مشغول حاضر
معروف حكماي نظرات بررسي با و است تهيه دست در "اسلامي انديشه و فرهنگ پژوهشگاه" سفارش
.دهد ارائه خواننده به موضوع اين درباره كلي ديدي تا ميكوشد دين و عقل رابطه باب در
كييركه نظير غربي ، معاصر انديشمندان تا و ميشود شروع يونان دوره فيلسوفان از كتاب اين
اختصاص مسلمان انديشمندان آراي بررسي به هم فصلي.مييابد ادامه ويتگنشتاين و گارد
از بعد الهيات" نامهاي به كتاب دو همزمان ترجمه مشغول اكوان محمد همچنين.است يافته
"ويتگنشتاين از بعد الهيات" درباره اكوان.است "دين فلسفه و ويتگنشتاين" و "ويتگنشتاين
دين فلسفههاي بر او تاثير و ويتگنشتاين ديني ديدگاههاي بيان در كتاب اين":ميگويد
".است مهم بسيار كتابي وي ، از بعد
انتشارات سوي از سال 2001 در كه است زمينه همين در كتابي نيز "دين فلسفه و ويتگنشتاين"
;ويتگنشتاين روايت به انجيل":ميكند بحث موضوعات اين درباره و است شده منتشر راتلج
از ايمان ;اراده آزادي و عليت خلقت ، ;يقين و ديني ايمان ويتگنشتاين ، ;جادو و ويتگنشتاين
دين ;ويتگنشتاين آيينه در فيليپس ايمانگرايي ;نيچه و گارد كييركه ويتگنشتاين ، ديدگاه
و ويتگنشتاين نظر ;ديني گفتار تفسير و ويتگنشتاين ;شده اصلاح معرفتشناسي و ويتگنشتاين
.زبان دستور منزله به الهيات ;دين درباره او پيروان
نيز "الهيات" نام به فلسفه زمينه در تخصصي مجلهاي مديرمسئول و امتياز صاحب اكوان دكتر
سال چند":ميگويد "الهيات" درباره او.شد منتشر پيش چندي فصلنامه اين اول شماره كه هست
آراي و تفكرات انتشار براي باشد بازي عرصه بتواند كه كنم منتشر مجلهاي گرفتم تصميم پيش
آن فعاليت حوزه و ندارد خاصي اصول "الهيات"...مقررات چارچوب در انديشمندان فلسفي
همشهري انديشه گروه "نيست وابسته سازماني و گروه حزب ، هيچ به و است شخصياست آزاد
.رسيد خواهد چاپ به آتي شمارههاي در كه است داده انجام اكوان دكتر با گفتوگويي جهان
الهيات و كيهانشناسي *
به (بهمن تا 12 10) فوريه 2003 اول تا ژانويه از 30 الهيات و كيهانشناسي همايش
.شد برگزار آمريكا متحده ايالات در "نتردام دانشگاه" و "مسيحي فيلسوفان جامعه" ميزباني
جامعه" توسط كه است كنفرانسي چهارمين اين ايلنا ، ايران ، كار خبرگزاري گزارش به
قبلي كنفرانس سه.است شده برگزار "فيزيكي كيهانشناسي و خدا" موضوع با "مسيحي فيلسوفان
.بود شده برگزار مسيحيت در "تثليث" و "كفاره" اصول موضوعات با مسكو و پترزبورگ سنت در
"روسيه ارتدوكس كليساي الهي كميسيون" همكاري با مسكو در سال 2001 در كنفرانس آخرين
فيلسوف ، ميشد ، 15 برگزار آمريكا در بار اولين براي كه امسال كنفرانس در.بود شده برگزار
موضوع در نظر تبادل منظور به انگلستان و روسيه آمريكا ، از كيهانشناس و الهي حكيم
.بودند آمده هم گرد مذهبي باورهاي كلي بهطور و الهيات در آن تاثير و فيزيكي كيهانشناسي
مطالعات بينالمللي موسسه" وقتي شد ، گذاشته سال 1993 از كنفرانسها اين پايه است گفتني
بين فرهنگي ، ميان گفتوگوي تشويق هدف با را برنامهاي "مسيحي فيلسوفان جامعه" و "مسيحي
.كردند آغاز روسي فلاسفه و انگليسي _ آمريكايي مسيحي فيلسوفان
،"آكسفورد دانشگاه فلسفه دپارتمان از برن سوئين ريچارد" كنفرانس اين مدعو سخنرانان
دانشگاه از كالينز رابين" ،"تالبوت الهيات مدرسه فلسفه دپارتمان از كريج لين ويليام"
از راخ ديل" ،"نتردام دانشگاه از كوئين فيليپ" ،"راجرز دانشگاه از زيمرمن دين" ،"مسيا
فيزيك دپارتمان از پريمك جوئل" ،"نتردام دانشگاه از مولين مك ارنان" ،"كالوين كالج
از شيكوف الكساندر" ،"شيكاگو دانشگاه فيزيك دپارتمان از كارل سين" ،"كاليفرنيا دانشگاه
الكساندر" ،"روسيه علم آكادمي از شوخين ولاديمير پروفسور" ،"مسكو دانشگاه فلسفه دانشكده
.بودند "مسكو آكادمي از شيمالي ولاديمير" و "مسكو تربيتي دانشگاه از شيمبالوف
عمومي تئوري و الهي ازليت" به ميتوان شد ارائه كنفرانس اين در كه مقالاتي جمله از
،"خداشناختي تفسير و كيهانشناختي احتمالات" ،"بيزمان خداي و زمان تئوريهاي" ،"نسبيت
همه تقريبا چرا" ،"دين براي استنباط چند و نوين كيهانشناختي در انسانشناختي تفسير"
،"مدرن كيهانشناختي در خداوند جايگاه" ،"آفرينش روز 6 ،"خداپرستند؟ كيهانشناسان
.كرد اشاره "علم و مسيحي كيهانشناسي" و "مقدس ابديت تصور مثابه به جهان"
5_ ايراني هرمنوتيك
است فهم قابل متكلم مراد آيا
يوسفي روحالله
مبحث مهم محورهاي از يكي است؟ فهم قابل ي"ديگر" براي متكلم "مراد" و "كلام" آيا
ايجاد را گرههايي يا و ميگشايد را گرههايي آن به پاسخ نوع كه است پرسش همين هرمنوتيك
:كرد كامل گونه بدين را پرسش اين ميتوان.ميكند
"مقصود" و "مراد" ميتوان و است فهم قابل ي"ديگر" براي متكلم "مراد" و "كلام" آيا
اگر حتي) هست مقصودي و مراد متكلم كلام در قطعا كه است اين من نظر دريافت؟ را او واقعي
كه كرد قبول نميتوان منطقي هيچ با و (كنيم قبول را متكلم نظر در كلام معنايي چند اراده
و مراد آن در كه بگويد كلمهاي و جملهاي حتي و آورد پديد متني نويسندهاي و گويندهاي
بيان قبلا باشم ، معتقد آن به است شده سبب كه دلايلي.نباشد منطوي و نهفته يعني پيام
براي گوينده ، نظر در روشن و خاص معناي و مراد اين آيا ببينيم اكنون اما و.است شده
آنگونه و "كاملا" است فهم قابل اگر و است؟ فهم قابل (خواننده يا مستقيم شنونده) مخاطب
است؟ فهم و دريافت قابل است ، كرده مراد گوينده كه
هم اگر و نيست درك و فهم قابل هرگز متكلم واقعي مراد كه معتقدند بسياري كه ميدانيم
.دريافت هوحقه كما و كاست و بيكم و كامل بهطور را آن نميتوان و است "فيالجمله" هست
نظريه به عمدتا دلايل اين كه آنجا از.است شده اقامه نظريه اين اثبات براي نيز دلايلي
مبحث دو اين و ميشود ، مربوط آن مشكلات و "معيارها و ابزارها" نيز و "است مرده مولف"
و مختار نظريه به فقط و نميپردازيم نظر اين مدافعان نظر نقد به اكنون آمد ، خواهد بعدا
.درميگذرم و ميكنم اشاره خودم اثباتي
بپذيريم اگر:اينكه آن و است فهم قابل قطعا متكلم كلام كه معتقدم ساده دليل يك به من
مفاهيمي كلامي انعقاد يا و جملهاي اداي با هرحال به و نيست لغو و بيمعني كلامي هيچ كه
و واژه يك معاني انواع ميان در گوينده كه كنيم قبول اگر و ميشوند ، خارج مفاهيمي و داخل
قرار و معنا يك آن استخدام با است ميخواسته و كرده مراد را معنا "يك" تعبير و كلام يا
هرحال به و خواننده يا شنونده به را شفاهي و معين مقصود بيان و كلام ساختار در آن دادن
لغو كار منطقا و بود خواهد بيهوده و لغو گفتن سخن وگرنه باشد ، دريافت و درك و فهم قابل
عبارت به.است قبول غيرقابل و قبيح مختار و بااراده آزاد ، آگاه ، انسان از بيفايده و
دهم ، انتقال مخاطب شماري به را پيامي كه اين براي است بديهي ميزنم؟ حرف من چرا ديگر
و مقصود نيست ممكن اصلا و بفهمي مرا پيام نميتواني هرگز شما كه واقعابدانم اگر
كار حداقل و بود نخواهم سفيه بزنم حرفي اگر و گفت؟ خواهم سخني كني ، درك مرا مراد
ندادهام؟ انجام بيهودهاي
ميشود؟ نوشته و گفته چه براي و چگونه جهان سراسر در روز هر در كلمه ميلياردها راستي
تلويزيون ، راديو ، كتاب ، نشريه ، و مجله روزنامه ، ميزگرد ، كنفرانس ، سخنراني ، همه اين
و گويندگان كه است اين جز آيا چيست؟ براي..و اينترنت همه از جهانيتر و سينما
منتقل مخاطبانشان به را ويژهاي پيام هركدام و ميگويند سخن اراده و قصد با نويسندگان
اگر و نيست مفهوم كس هيچ براي او كلام كه باشد عقيده اين بر واقعا كسي اگر ميكنند؟
كه ميدهد زحمت خود به است ، "هوا باد" او كلام درواقع و نميدهد انتقال را او مراد هست
از بعد به 7 دقيقه بيست ساعت) لحظه اين در و الان كه من است اين جز آيا بگويد؟ كلامي
كه نيستم اميدوار چندان كه اين با) مينويسم را مطالب اين (دوشنبه 3/2/80 روز ظهر
نظر و انديشه و كنم صحبت معين موضوعي از خاص بهطور ميخواهم ;(باشد داشته خوانندهاي
شده شناخته مفاهيم و عبارات و الفاظ قالب در كامل روشني و شفافيت و صراحت با را خودم
چرا دريابيد ، مرا منظور نميتوانيد هرگز شما كه بدانم راستي به اگر بگويم؟ شما براي
كنم؟ سياه را بيچاره كاغذ اوراق و بدهم زحمت خود به بايد
غيرقابل نظريه اثبات مقام در خود نوشته و گفته با كه كسي همان آيا.برويم دور راه چرا
به تحريف بدون و كامل طور به عقيدهاش و انديشه ندارد توقع است ، متكلم مراد بودن درك
اين آيا دريابد؟ خوبي به را او مدعاي و حرف مخاطبش و يابد انتقال خوانندهاش يا شنونده
البته بود؟ خواهد لغو كلامش اساسا و شد خواهد پارادوكس دچار كه است انديشيده گوينده
ديگري براي ميتوانم و بود خواهد فهم قابل من كلام استثنا بهطور بگويد او است ممكن
بزند ، حرفي چنين كسي اگر كه ميدانيم.بود نخواهد فهم قابل ديگر كلام هيچ كه كنم ثابت
قبول يا و بردارد خود غلط مدعاي از دست گوينده بايد يا گفت بايد وگرنه است كرده شوخي
براي نيز مراد آن و ميشود متعين و معين گوينده وسيله به كه دارد مرادي كلامي هر كند
قابل مطلقا متكلم مراد بودن فهم غيرقابل نظريه اجمالا.بود خواهد فهم قابل مخاطبان
فيالمثل.نميبينم آن اثبات براي قرينهاي حتي كه دليل نهتنها من حداقل و نيست قبول
و درك قابل هرگز (خداوند) متكلم مراد وفق بر (وحي) الهي كلام بگوئيم اگر بياوريد نظر در
نتيجه دريابيم ، (قرآن) كلماتش لابهلاي از و خداوند مقصود نميتوانيم هرگز و نيست فهم
و زده حرف بندگانش و مردم با خداوند چرا صورت اين در شود مطرح سوال اين ميشود؟اگر چه
مسلمانان ميان در و درآمده مدون كتاب صورت به بعد و خوانده مردم براي را آن پيامبر چرا
باره اين در بعدا) است؟ مراجعه و قبول مورد ديني سند مهمترين عنوان به اكنون و مانده
.(ميكنيم صحبت بيشتر
كلمات تمام شكافي كالبد
مترجم اعلم ، جلالالدين امير با كوتاه گفتوگويي
خرم يزداني مهدي
ماآدمها استبلكه جهان ماهوي خصلت نابخردانگي بودن ناعقلاني
نميگويد كافكا
داشتهاند پا ديوانبه آينه ميبنددهر نقش كافكا كه ديوستاني ميدهيم آن به را خصلت اين
قهوه در حتي كه وسواسي مردي ديدهايم ، كافكا كنار در را نامش بارها كه سپيدموي مردي
...است سارتر و كامو از خاطرهاي ادبياتيها براي كه مردي است ، جدي هم كردن درست
به است متن به او شديد وفاداري و وسواس اعلم ترجمههاي ويژگيهاي اصليترين.بگذريم
تطبيق اصلي متن با شدت به فلسفي ترجمههاي چه و ادبي ترجمههاي چه او ترجمههاي كه طوري
مثلا حرفهاي كار هر":ميگويد او.است شده ديده او كار در لغزشي كمتر و دارند
بايد كارها اين كننده.شود انجام خوب بايد...و پزشكي ترجمه ، عكاسي ، ژورناليسم ،
اين غير در چهدارد ايمان هم خود كار به و است كمال دنبال به فرد اين.باشد فضيلتمند
به من.ندارد وجود پاياني نقطه هم كمال سير خط در.بود خواهد خارج ما بحث حوزه از صورت
را مبدا زبان بايد دهم انجام فهمپذير و روان دقيق ، ترجمهاي بخواهم اگر مترجم يك منزله
دربياورم مقصد زبان نحوي ساختار قالب در را آن بتوانم و (است نسبي خوب البته) بدانم خوب
و بدانم خوب را مبدا زبان است آفرينشگرانه امري ترجمه كه اين به توجه با بايد من پس
اعلم ".بگيرم ياد مقصد زبان به را مبدا زبان اين مفاهيم و معاني برگرداندن چگونگي
او است ، بوده دارالفنون مدرسه تحصيلكردههاي از اعلم پدر ميآموزد ، پدرش نزد را انگليسي
چهارم و سوم سالهاي از من":ميگويد اعلم.ميآموزد اعلم به را فرهنگ و زبان به عشق
بيشتر زبان زمينه در من.ميخواندم داستان و رمان ميكردم ، مطالعه جدي طور به دبستان
زبان يادگيري براي من انگيزهبود من اول زبان انگليسي زبان هستم ، خودآموختهاي آدم
زبان آموختن به شروع كه بود دانشگاه در بود ، كامو و سارتر به من علاقه هم ، فرانسه
اول جلد اعلم كه است "آن دشمنان و باز جامعه" كتاب اعلم آثار مهمترين از "كردم فرانسه
مترجم اين اشتياقدارد ترجمه دست در هم را آن دوم جلد و كرده ترجمه را افلاطون يعني آن
منتقد پوپر":ميكند تعريف چنين را اثر اين در پوپر جهان او.دارد خاصي دلايل پوپر به
بر متمركز سياسي اقتدار يك تمام و تام سيطره يعني توتاليتاريسم.است توتاليتر جامعه يك
را آزادي استبداد اين.ميشود اعمال قدرتمند حزب يك طريق از معمولا كه جامعه افراد همه
كتاب اين در پوپر ".است بوده افلاطون توتاليتاريسم نظريهپردازان از يكي.ميكند سركوب
بزرگترين از يكي عنوان به افلاطون و است كرده بحث توتاليتاريسم پيدايش سير از
.است شده منتشر سروش نشر توسط سال 79 كتابدر اين.ميشود معرفي مكتب اين انديشمندان
كه است كسي نخستين درواقع او.است مشهور كافكا مترجم به دوست ادبيات قشر بين در اعلم
باب در كتابي هم اعلم اثر اولين.است كرده چاپ و ترجمه مستمر طور به را كافكا آثار
در بار اولين براي كه زكل والتر نوشته "كافكا فرانتس انديشه و هنر سنجش":است كافكا
احساس كافكا و خودم بين عميق همبستگي يك نوجواني از":ميگويد او.ميشود منتشر سال 51
بين معنوي اشتراك همين خود.داريم مشتركي بيش و كم رنجهاي و عوالم ميديدم و ميكردم
".كنم ترجمه خود مادري زبان به را او كار و بيايم من كه ميشود باعث نويسنده و مترجم يك
انديشه و هنر سنجش.ميكند منتشر داستايوفسكي درباره كتابيرا اعلم كافكا كتاب از بعد
همت به سال 75 در و ميشود منتشر سال 54 در بار نخستين كتاب اين.داستايوفسكي فيودور
رمان دو اعلم اوليه ، كتاب دو اين از بعد.ميرسد دوم چاپ به فرهنگي و علمي انتشارات
شيفته را جهان روزها آن كه نويسندهاي دو از.بيگانه و تهوع:ميكند ترجمه را مهم بسيار
جالب.است شده ترجمه فرانسه زبان از هم كتاب دو هر بودند داده قرار خود تاثير تحت و
او.نداشت اعلم ترجمه در تاثيري روشنفكران شديد سارترپرستي و روزها آن جو كه است اينجا
تاثير تحت چنان آن طبعا و هستم گوشهگيري آدم من است ، شخصي من ترجمه !هرگز":ميگويد
كه داشت را هوايي و حال همان من براي رمان دو ايننميگرفتم قرار دورانم روشنفكري جو
.ميدهد سوق كامو زبان از بيگانه تعريف به را ما اعلم ".بودم كرده كشف كافكا با پيوند در
خطر اين معرض در را خودش نگريد ، مادرش خاكسپاري سر در آدميكه هر ما جامعه در"
شركت همگاني بازي در زيرا ميشود محكوم كتاب قهرمان.شود مرگ به محكوم كه ميآورد
و كلاسيك رمان اين "است بيگانه ميزيد آن در كه جامعهاي با او معني بدين نميكند ،
.ميدهد انجام كتاب چاپ دومين در اعلم را آن جديد ويرايش.است شده منتشر بارها محبوب
مترجم براي هم سارتر ، داستاني اثر بهترين تهوع رمان.است نيلوفر نشر كتاب ناشر
و بيمعنا جهان ميكند احساس روكانتن آنتوان":ميگويد اودارد را خاصي تعريفهاي
بيمعنايي اين.ميآيد دست به وجود با او روياروييهاي طي احساس اين.است ناعقلاني
براي كه ميرسد نتيجه اين به او.است روحي عذاب نوعي تهوع.ميدهد رنج را سارتر انسان
معنا وجود به كه مني:است زيبا بسيار اين.بدهد معنا وجودش به بيمعنايي اين از رهايي
صورت نيلوفر نشر توسط سال 81 در آن پنجم چاپ و شده جديدي ويرايش نيز تهوع ".ميدهم
كتابهاي ترجمه اعلم آثار اين از بعد.است بوده اميركبير نشر كتاب ناشر اولين.ميگيرد
نيلوفر كتاب سه هر ناشر كافكا ، داستانهاي مجموعه و محاكمه قصر ، :ميكند آغاز را كافكا
زبان.مينويسد آلماني به هم كافكا و نميدانم را آلماني زبان من":ميگويد او.است
منتظر و ميخواندم را كافكا من.است بوده آلماني (چكسلواكي در) او زمان در رايج فرهنگي
و ميگذرد من عمر سالهاي ديدم اما.كند ترجمه آلماني از را او آثار و بيايد كسي بودم
نادلخواه و ناگزير نميشود ، برآورده انتظار اين ديدم وقتي نميرود ، كافكا سراغ به كسي
ترجمه دو با را متن آن ترجمه از بعد و كردم انگليسي متن روي از كافكا ترجمه به شروع
.داشت همراه به فراواني دشواريهاي مترجم براي كافكا ترجمههاي ".كردم مقايسه فرانسه
مشقت و عذاب دچار را مترجمي هر او مغلق و سخت زبان كنار در كافكا مرموز و پيچيده جهان
امكانات بيشترين از او شده موجب "دقيق" ترجمهاي ارائه براي مترجم وسواس ضمن در.ميكند
بردم ، زيادي رنج من":ميگويد اعلم.كند استفاده يكديگر با ترجمهها تطبيق براي موجود
نميكنم فكر رفته هم روي.كنم مقايسه را متن همه اين نبود لازم ميدانستم آلماني اگر
است طبيعي.دهد انجام آلماني از مترجمي كه باشد ترجمهاي از بدتر كافكا از ترجمههايم
كتابها اين كه بود خواهند كساني بزرگ ، آثار از متعدد ترجمههاي سير خط در و آينده در
هم مترجم آن ميكنم فكر كافكا زبان سختي علت به اما.كنند ترجمه آلماني روي از را
اعلم كافكا جهان باب در "كند مقابله ديگر ترجمههاي با را اصلي كتاب بود خواهد ناگزير
:ميگويد او.است كافكا با همزيستي و بودن حامل او ديد از كه مختصري ميگويد ، مختصري
در آدمها از گروهي براي كه است ناعقلانياي يا ابزورد موقعيتهاي كننده وصف كافكا"
كافكا كار و انديشه در ابزورد مفهوم اين.ميآيند پيش جهان واقعيت با شدن روبهرو
نخستين گمانم به شكسپير.است نشدني كافكا فهميدن آن ، دريافتن بدون و است كليدي مفهومي
است قصهاي زندگي:ميگويد مكبث نمايشنامه در او.است ابزورد مفهوم اين دقيق كننده بيان
.ندارد معنايي هيچ و است هياهو و خروش و خشم از پر.ميكند نقش ابلهي كه
sound and fury, signifying nothingLife is a tale told by an idiot, full of
در آنها شيوارگي و مسخوارگي كه آدمهايي.ميشناسيم خوبي به را كافكا قهرمانهاي
شناخته كافكايي تيپ نام به امروزه كه تيپي.است آفريده شخصيتي خاص تيپ نوعي كافكا آثار
و نامعقول قصه اين كردن تجربه حال در كافكا قهرمانان از بسياري":ميگويد اعلم.ميشود
و فهمناپذير جلوههاي اين برابر در حيرتزده و تنها و تك را آنها.هستند بيمعنا
اهريمني نيروهاي تهديد معرض در را خودشان كه حالي در ميبينيم زندگي واقعيت معماگونه
رازناك قضايي دستگاه يك طرف از محاكمه ، رمان قهرمان.ك:ميآورم خوبي نمونه.مييابند
بردن پي براي كوششهايش همه.نمييابد آگاهي آن چگونگي از هرگز كه ميشود متهم جرمي به
قهرمان هم.ميشود اعدام سرانجام و ميماند ناكام بيگناهياش اثبات و جرم اين به
فرجامشان و ميكنند سير را نابخردانگي يا ابزورديته حال همواره قصر قهرمان هم و محاكمه
كافكا كه است اين بيفزايم بايد كه را مهمي نكته.است بيدرمان نااميدي يا نيستي
را خصلت اين آدمها ما ، بلكه ;است جهان ماهوي خصلت نابخردانگي / بودن ناعقلاني نميگويد
از ".داشتهاند پا به ديوان آينه هر ميبندد ، نقش كافكا كه ديوستاني.ميدهيم آن به
او.است داشته آكادميك بازتاب و وجهه كه است او فلسفي ترجمههاي اعلم ، آثار ديگر اهم
ترجمه را هيوم تا هابز از انگليسي فيلسوفان:يعني كاپلستون فلسفه تاريخ مجلدات از يكي
:ميگويد مترجم.است گرفته انجام سروش نشر توسط سال 70 در كتاب دوم چاپ.است كرده
شرح امروز به تا آغاز از را فلسفه تاريخ زيرا هستند متصل هم به معنا يك به كتاب مجلدات"
چهار انگليسي فيلسوفان كتاب اين در.دارد هم را خود استقلال جلد هر ولي.دادهاند
.ميشوند كشيده بحث به هيوم ديويد و باركلي جورج لاك ، جان هابز ، تامس يعني مهم فيلسوف
آمپيريسم يا تجربهباوري درباره عمدتا كتاب و است هيوم آنها ارزشمندترين فلسفي حيث از
".است انگليسي كلاسيك
باكلر جاستوس و رندل هرمن جان نوشته فلسفه به درآمدي نام به اثري كتاب اين از بعد اعلم
از براون جكي.دارد وجود نيز فيلمنامه دو مترجم اين آثار ليست در.ميكند منتشر را
علاقه.شد كارگرداني زينهمان توسط كه فورمن كارل از نيمروز ماجراي و تارانتينو كوئنتين
براون ، جكي ناشر.است كرده تشويق فيلمنامه اين ترجمه به را او تارانتينو به اعلم عجيب
امير اثر آخرين.است شده منتشر سال 79 در براون جكي.است سروش نيمروز ، ماجراي و ساقي
و دارد نام "آفرينندگي انگيزه" كتاب اين.است هنر تاريخ باب كتابيدر اعلم جلالالدين
صرف كتاب تصحيح و ترجمه براي زمان سال هفت به نزديك چيزي مترجم.است اسپور دنيس نوشته
بحث نمايشي هنرهاي و رقص موسيقي ، معماري ، پيكرهسازي ، نگارگري ، :درباره كتاب.است كرده
معيارهاي به اشارهاي گفتوگو اين پايان در اعلم.ميشود منتشر زودي به اثر اين.ميكند
خلاصه صفت سه در ميتوان را شايسته ترجمه مشخصههاي":ميگويد و كرده شايسته ترجمه يك
بدون و شود فهميده درست مبدا زبان در مطلب:يعني باشد امين و دقيق بايد ترجمه - كرد1
در لفظي دلالت يعني باشد روان بايد ترجمه - يابد 2 انتقال مقصد زبان به فزون و كاست
.شود دگرگون مقصد زبان در لفظي دلالت به وجه گوياترين و طبيعيترين به بايد مبدا زبان
زبان در متناظر و درخور واژهاي بايد من مبدا ، زبان در واژهاي جاي به:بگويم روشنتر
نحوي ساختار قالب به ميبايد را مبدا زبان نحوي ساختار چيز هر از فراگيرتر.بياورم مقصد
و 2 مشخصههاي 1 حاصل يعني باشد فهمپذير بايد شده ترجمه مطلب - درآوريم30 مقصد زبان
".باشد درك قابل شنونده / خواننده ذهن نزد كلي ، حيث به و رفته هم روي ميبايد
شعر زماني تدوينهاي
آزرم محمد
در قراردادي مفهومي "دروني زمان" كه شد داده توضيح اين از پيش شعر دروني زمان از بحث در
يكديگر به نسبت آنها استقرار چگونگي و زبان اجزاي از هريك مكانيابي از كه است شعر متن
نوشتار هندسه از وقتي.دارد نوشتار هندسه يا سطربندي با مستقيمي ارتباط و ميشود حاصل
و تدوين اين.ميآيد ميان به "تدوين" نام به ديگري مفهوم پاي خواهناخواه ميزنيم ، حرف
ميدهد سرعت است ، "زبان" جنس از كه زماني زباني ، در و دروني "زمان" به كه است آن چگونگي
.ميشود باعث را آن كندي يا
هم زماني بعدي داراي كه ميشود مكاني داراي نوشتار هندسه اثر در شعر عبارت و سطر هر
نقض را آن و نباشد زبان ابعاد اين توجيهكننده است ممكن عبارت و سطر آن گفتار اما هست ،
و نوشتار هندسه كه را مكاني و زمان شعر ، عبارتهاي و سطرها زباني رفتارهاي يا.كند
مشهور شعر به نمونه براي.ميكنند بياعتبار داده ، عبارتي يا سطر به آن تدوين چگونگي
.كنيد نگاه فرخزاد فروغ اثر "سرد فصل آغاز به بياوريم ايمان"
نوشتار هندسه در آنها از هريك رفتار و گفتار به شعري عبارتهاي و سطرها مكانيابي پس
بروز خود شدن نوشته در را مشخص توالي يك و هستند روايي كه شعرهايي.دارد بستگي نيز
ديگر بيان به.ميدهد نشان را منظم زماني توالي يك نيز آنها سطربندي معمولا ميدهند ،
نيستند روايي كه شعرهايي در اما.دارد همخواني آنها معنايي توالي با سطرها زماني توالي
نميكنند ، دنبال آن در را خاصي منطقي توالي و ندارند خود گفتار در معيني و مشخص روال و
.ميگذارند نمايش به را زماني نظم يك فقدان بيشتر عمودي ، سطربندي و تقطيع صورت در حتي
حافظ ، شعرهاي از "شاملو" روايت:آن از معاصر شعر خوانش به و بزنيم سري كلاسيك شعر به
خودبهخود كه است نامي اين البته _ درآورد هم را حافظپژوهان از بعضي اعتراض صداي كه
.بود زماني _ معنايي منظري از حافظ شعر _ ابيات _ سطرهاي كردن منظم واقع در _ ميدهند
اين.بود زده بيتها مكانيابي به دست خود ديد زاويه از حافظ غزلهاي از يك هر در شاملو
.دارند مهمي نقش هم حافظ شعر دروني امكانات خوانش ، اين در اما.هست و بود شاملو خوانش
شاملو به را جابهجايي امكان رفتار ، نظر از چه و گفتار نظر از چه غزلها اين ابيات
تمام در را مركزي مفهوم يك غزلها ، از هريك در كه است حافظ شعر اين تازه.دادهاند
در شده تصريح صورت به معنايي مركز چندين با گاهي كه امروز ، شعرهاي در ميگيرد پي بيتها
در رفتاري مركز چند داراي همزمان كه طرفيم شعرهايي با مواقعي در يا مواجهيم شعر گفتار
در مورد دو هر از شده تدوين تركيبي يا و ميآورند پديد ضمني معناهايي و هستند خود متن
و سطرها از هريك تداخل و سياليت و شدن شناور امكان بايد نوشتار هندسه ميشود ، ارائه شعر
خود در يكديگر ، در را شعر فضاي مختلف مكانهاي / زمان از بخشي يعني را ، شعر عبارتهاي
.كند فراهم و اجرا
.بود خواهد درونمتني ارتباطهاي سازنده شعر هندسه در آن چگونگي و زمان و فضا تدوين
زماني توالي و كنند آشكار را مشخصي مسير هم با ارتباط در شعر عبارتهاي و سطرها اگر
شد اشاره كه همانگونه كه است "زماني در ارتباط" آنها ، ارتباط نوع دهند ، نشان را منظمي
و تجربي شعرهاي در بهويژه زمان و فضا تدوين اما.ميخورد چشم به روايي شعرهاي در بيشتر
به نيز شعر در آن تعدد و رفتاري مراكز و ندارند بيانگري دغدغه صرفا كه امروز متفاوت
ارتباط نمايانگر است ممكن ميشود ، تلقي اهميت با آنها در تصريحي معناهاي اندازه
عبارتهاي و سطرها رفتار و گفتار و نوشتار هندسه همزماني ، ارتباط در.باشد "همزماني"
ارتباطي نقاط تدويني چنين در است بديهي.ميدهند نشان را موازي مسير چندين شعر ،
نوشتار هندسه در زماني متداخل و موازي مسيرهاي از شبكهاي صورت به را شعر ميتوانند
غزل از بيشتر مراتب به تغييري و جابهجايي توان داراي شعر صورت اين در.كنند تبديل
كه نظمهايي همه انداختن كار از سمت به ميتواند زمان و فضا تدوين.بود خواهد كلاسيك
شعر متن "ناهمزماني" ارتباط در.باشد شعر در ناهمزماني از اجرايي و كند حركت گفتيم
متن سراسر به نميتوان را نظمي هيچ چون و ميشود ناهمگون و متداخل فضاهايي از سرشار
متناقض و ناهمخوان رفتار و گفتار نظر از ديگر بخش به نسبت شعر از بخش هر و داد تعميم
.ميشود معضل و مشكل دچار نيز زمان مفهوم ميماند ،
به و است ساختارگرايانه رويكردي شعر ، هندسه و رفتار و گفتار در زمان و فضا تدوين اگرچه
ميخوانيد ، داريد آنچه باور به اما نمايد ، انسجام و نظم ايجاد كه ميكند حركت سمتي
فضاي در ساختار يك شكلگيري سمت به هم نما ، متناقض كنش و عمل يك صورت به ميتواند تدوين
متكثر ساختارهاي سمت به حركتي ساختارها ، مداوم انداختن شكل از با هم و كند حركت شعر
چه را شعر معناهاي كه است مختلفي تدوينهاي و نظمها متوجه بحث اين همه.باشد داشته
گردند ، دريافت و درك شعر رفتارهاي از و باشند ضمني چه و باشند شعر گفتار در شده تصريح
فراموش شعرها خواندن و نوشتن در معمولا كه ميبخشد ديگري بعد آنها به و ميشود شامل
بيرون با مقايسه در و بيروني مقياس با همواره را زمان كه دليل اين به شايد.ميشود
ديگر سوي از.كردهاند قلمداد زمان فاقد چشماندازي چنين از را شعر گاهي و سنجيدهاند
پرسش يك با نيز را ديگري مبحث ميتوان نوشتار ، هندسه و تدوين دروني ، زمان بحث طرح با
است ممكن ميافتد؟ شعر فضاي در اتفاقي چه كنيم ، استفاده "ضدتدوين" يك از اگر ;كرد مطرح
هيچ بيارتباطي ، جز كه كنيم حركت زباني غيرمنظم و شده خرد فضاهاي از تجمعي سمت به
ندارند؟ هم با رابطهاي
ادبيات حاشيه
نادال 2003 ادبي جايزه*
ادبي جايزه داوران هيات سوي از "تراپييو آندرس" اسپانيا ، ادبيات جادويي سلاطين حضور با
را نظرها همه و شد شناخته اسپانيايي ادبيات معتبر جايزه اين دريافت مستحق نادال 2003
هزار مبلغ 18 تراپييو ، براي بزرگ افتخاري بر علاوه نادال معتبر جايزه.ساخت خود متوجه
.ميآورد ارمغان به نويسنده براي نيز يورو
به موفق "نقص و بيعيب قتل يك رفقاي" رمان حوزه در خود انتشاريافته اثر آخرين با او
اول شخصيت كه "بزرگ سكوت" رمان با "توررس داويد" رقابتها اين در.شد جايزه اين دريافت
.بود تراپييو شانه به شانه است ، يكمشتزن آن
مانساندا" شهر در سال 1953 در اسپانيايي مقالهنويس و شاعر رماننويس ، تراپييو آندرس
به كه داده نشان آثارش با كه است پركار و خلاق نويسندهاي او.آمد دنيا به "توريو د
سال در رماننويس بهعنوان را خود كار.بردارد گام ديگر سبك به سبكي از ميتواند راحتي
.كرد آغاز شد ، "خانس اي پلاسا جايزه" كسب به موفق كه ،"توهم قايق" انتشار با 1992
در و يافت دست منتقدين ملي جايزه به سال 1993 "شايد حقيقتي" با شاعر مقام در همچنين
آن خو دن" جايزه ،"حرفها و اسلحهها" عنوان با مقالهاي انتشار با مقالهنويس جايگاه
كه است روزانه يادداشتهايي نويسنده همچنين تراپييو.داد اختصاص خود به را "بوربن د
.ميرسد چاپ به "گمگشته گامهاي سالن" نام با سال هر
دارنده و اسپانيايي واژهشناسي رشته فارغالتحصيل نيز (1966_ مادريد) توررس داويد
كه جايي" كوتاه داستان خاطر به داستاننويسي جايزه و "1999_ دسنيبل" چون جوايزي
با رمان نادال ، 422 جايزه اعطاي دوره نهمين و پنجاه در امسال.است "نميروند فضانوردان
.ميدهد نشان پيش دوره به نسبت را درصدي پنجاه رشدي تعداد اين كه پرداختند رقابت به هم
بايبي آنجلا گويون ، خرمان ماتوته ، ماريا آنا:را نادال جايزه امسال داوران هيات اعضاي
از تن پنج پالائو ، خوآكيم و بيلانوبا آنتونيو _ جايزه اين گذشته دور برگزيده نويسنده _
.ميدادند تشكيل ادبي منتقدين و نويسندگان برجستهترين
|