من اصلا خودم را معطل اكران فيلم هايم نمي كنم چون اكران فيلم كار من نيست كار من فيلم ساختن است و دوست دارم بلافاصله پس از اتمام يك كار فيلم بعدي ام را شروع كنم اين نكته كه من بدون اكران فيلم اول مي توانم فيلم دوم را بسازم به اين معني است كه سينماي ايران به نوع فيلمي كه من مي توانم بسازم جواب مي دهد
حامد صرافي زاده
دوستي از دوستان منتقد اعتقاد داشت در هيچ جاي دنيا به غير از ايران سابقه نداشته كه فيلمسازي دو فيلم به نمايش درنيامده داشته باشد و خودش را براي ساختن فيلم سومش آماده كند. البته فرزاد موتمن با دليل به ما اثبات كرد كه فقط او و چند فيلمساز ايراني نيستند كه چنين وضعيتي دارند بلكه اين قضيه در تاريخ سينماي جهان مسبوق به سابقه بوده است. موتمن پس از ساختن «هفت پرده» ـ فيلمي با فضاي هجو درباره چند جوان كه تصميم به سرقت مي گيرند ـ عرفان و البته با ساختاري كاملا متفاوت و به نمايش در نيامدن اش همكاري اش را با سعيد عقيقي در «شب هاي روشن» ادامه داده است و آن طور كه از گفته هاي او بر مي آيد عامل اصلي ساخته شدن «شب هاي روشن» براساس رمان داستايفسكي بوده است. «شب هاي روشن» فيلمي است با فضاي سرد درباره عشق.
گفت وگو با موتمن اين حسن را دارد كه آن قدر از سكانس هاي مختلف فيلمي يا تاريخ سينما برايتان دليل و مدرك مي آورد كه مدام حس مي كنيد با يك دايرةالمعارف سينمايي روبه رو هستيد. كساني كه در جلسه نقد و بررسي فيلم «از نفس افتاده»گدار در فرهنگسراي هنر حضور داشتند، خوب به ياد دارند كه موتمن به تنها چيزي كه در آن جلسه اشاره نكرد، تعداد سيگارهاي كشيده دستيار فيلمبردار در طول فيلمبرداري بود.
•••
• از «هفت پرده» چه خبر؟
آخرين خبر اين است كه آقاي كاسه ساز، وكالتي گرفتند از آقاي كريمي كه (مدير اصلي شركت وراهنر بودند) تا به نحوي فيلم هاي باقي مانده اين شركت را به سرانجام برسانند و ايشان هم فيلم ها را به بنياد سينمايي فارابي واگذار كرده اند و طبيعتا بنياد سينمايي فارابي بايد براي پخش بين المللي و احيانا پخش داخلي شان اقداماتي انجام دهد.
• آيا فيلم، پس از ۲ سال به اكران عمومي در مي آيد؟
دقيقا، اطلاع ندارم. ولي اميدوارم حالا كه فارابي تصدي اين فيلم را بر عهده گرفته است، اكران شود.
• به نظر شما اگر فيلم اكران مي شد مي توانست چه تاثيراتي بر روي تماشاگر فيلم بعدي شما داشته باشد؟
اكران فيلم چند تا حسن داشت. حداقل حسن اين بود كه فيلم ديده مي شد. چون «هفت پرده» فيلمي بود كه واقعا ديده نشد و فقط در جشنواره به نمايش در آمد، همچنين چند تا نمايش خصوصي در سينما تك و خانه سينما و نمايشي كه يكي از مجلات برايش ترتيب داده بود. دومين حسن اين بود كه مي توانستيم تصوري به دست آوريم از اين كه فيلمي مثل هفت پرده كه فيلم خيلي سر راستي نيست تا چه اندازه مي تواند با علاقه مندان سينما در اين مملكت ارتباط برقرار كند. نكته سوم هم اين است كه نمايش هفت پرده مي توانست ساختن فيلم دوم را تسريع كند. ولي متاسفانه اين اتفاق نيفتاد. چون بعد از جشنواره نوزدهم متوجه شدم كه مشكلات مالي شركت وراهنر به اندازه اي است كه همه امكانات را از اين فيلم سلب مي كند و دقيقا همزمان با پايان جشنواره بخش بين الملل وراهنر هم تعطيل شد و چون وراهنر حاضر نبود كه بخش بين الملل فيلم را به فارابي يابه شركت ديگري واگذار كند پس فيلم هفت پرده هم بايگاني شد. در حالي كه ما چندين دعوت خوب از جشنواره هاي مختلف داشتيم. مثلا از جشنواره قاهره براي بخش Spot Light دعوت شده بوديم، از «جشنواره فيلم نوار» در ايتاليا دعوت شده بوديم و در اين جشنواره قرار بود كه فيلم هفت پرده به عنوان Surprise به نمايش در بيايد و مدير اين جشنواره در گفت وگوي خود با آقاي گل مكاني كه در آخرين شماره ماهنامه فيلم هم چاپ شده است بسيار دريغ خورده بودند كه هفت پرده به جشنواره شان نرسيده بود و اين دعوت ها در حالي انجام مي شد كه شركت وراهنر حتي امكان كشيدن يك كپي با زيرنويس را نداشت. طبعا در چنين شرايطي بحث اكران داخلي فيلم هم منتفي مي شود. من شخصا فكر مي كنم كه هفت پرده اين امكان را داشت كه بتواند فروش معقولي داشته باشد. به دليل اين كه، اگر چه فيلم ساختارروايي خيلي سرراستي ندارد و ابتداي فيلم از نزديكي هاي انتهاي فيلم آغاز مي شود و بعد هم به ۳ روز قبل بر مي گردد؛ ولي چند تا فاكتور موثر در فيلم وجود دارد كه مي توانست توجه مخاطب جدي تر سينماي ايران و توجه علاقه مندان جدي سينما، به خصوص جوانان و دانشجوياني كه سينما را خيلي دوست دارند به خود جلب كند. قصه فيلم جذاب بود. قصه اي بود خياباني با مايه هاي پليسي و جنايي كه فيلمي متفاوت تعريف مي شود. بازيگران حرفه اي و معروفي در فيلم ايفاي نقش مي كردند. يكي دو تا صحنه طنزآلود خيلي خوب داشت مثل صحنه ماهايا پطروسيان كه من در جشنواه ديدم كه مردم خوب به اين صحنه مي خنديدند و خلاصه قصه اي است كه پايان قطعي داشت. چون يكي از مشكلات ما در سينماي ايران اين است كه فيلم ها Final ندارند. ولي هفت پرده Final خيلي خوبي داشت و به نظرم اولين فيلم بعد از انقلاب است كه تمام قهرمانانش كشته مي شوند. نكته قابل توجه اين است كه فيلم پس از كشته شدن قهرمانانش با يك كاراكتر فرعي (كه نقشش را خانم بديعي بازي مي كرد) ادامه پيدا مي كند نهايتا اين ها همه عواملي بود كه مي توانست باعث شود هفت پرده فروش معقولي داشته باشد. در هر صورت اميدوارم كه فيلم پس از گذشت اين زمان حداقل اكران شود چون من هنوز در مورد نوع برخوردي كه تماشاچي سينماي ايران با فيلم هايم خواهد كرد كور هستم و واقعا چيز زيادي نمي توانم بگويم، بايد فيلم ها نمايش داده شود تا ببينم كه آيا در گيشه هم مي تواند موفق باشد يا خير. البته كتاب «هفت پرده» و «شب هاي روشن» قرار است در اين هفته با هم چاپ شوند.
• در حال حاضر در جامعه ما فضايي به وجود آمده است كه خيلي به نفع فيلمساز نيست. مثلا فيلمساز ما فيلم اولش را ساخته و حتي فيلم دومش هم رسيده است و در حال ساختن فيلم سومش است. ولي هنوز فيلم اول به اكران عمومي در نيامده است نظر شما راجع به اين طنز پنهاني كه در جامعه ما وجود دارد چيست؟ و اساسا مشكلات اين چنيني به چه دلايلي ايجاد مي شوند؟
البته به نظر من اين اتفاقات همه جاي دنيا مي افتد. مثالي بزنم. سال ،۱۹۶۹ نيكلاس روگ كه تا آن زمان فقط فيلمبردار بود و فيلم هاي «فارنهايت ۴۵۱» تروفو و «دور از اجتماع خشمگين» جان شلزينگر را فيلمبرداري كرده بود به همراه يك تدوين گر به نام دانلدكمل توانستند فيلم «Performance » را بسازند كه در اين فيلم «جيمز فاكس، آنيتا پالين برگ، ميك جگر» ايفاي نقش مي كردند. فيلم يك برداشت آزاد و معاصر از داستان «گرگ صحرا» هرمان هسه بود. فيلم خوبي است ولي زماني كه اين فيلم ساخته شد اصلا اكران نشد و United Artist كه فيلم را تهيه كرده بود احساس مي كرد، اگر فيلم را پخش كند حتي پول پوسترهايش را هم در نمي آورد ولي هم «دانلد كمل» و هم «نيكلاس روگ» توانستند، فيلم هاي بعديشان را بسازند و اين اتفاق در همه جاي دنيا مي افتد كه تو فيلم اولت يا پخش محدود دارد و يا اصولا اجازه پخش ندارد. ولي تو ادامه مي دهي. مثال ديگري بزنم از «جورج لوكاس» سازنده «جنگ ستارگان». جورج لوكاس از ابتدا، «جنگ ستارگان» نساخت. او فيلم بسيار خوبي دارد به نام «THX1138 » يك فيلم بسيار تجربي به لحاظ ساختار بصري اش كه از نظر موضوع تا حدي تحت تاثير «۲۰۰۱» كوبريك است ولي از نقطه نظر ساختمان خيلي تحت تاثير «آلفاويل» گدار است. در اين فيلم دو بازيگر نسبتا معروف بازي مي كنند به نام «دانلد پلزنت و روبرت دوال». اين فيلم پخش خيلي محدودي در آمريكا داشت. در واقع فيلمي نبود كه تماشاچي عادي بتواند نگاهش كند. ولي جورج لوكاس بعدا تجاري سازترين فيلمساز هاليوود شد. اما در سينماي ما چون اساسا سينمايي است متكي بر سوبسيدهاي دولتي و توليد فيلم روند طبيعي ندارد، از اين نوع مشكلات بيشتر هم اتفاق مي افتد. يعني اگر قرار بود كه توليد فيلممان روند طبيعي داشته باشد و پول دولت هم در كار نباشد و تهيه كنندگان هم از سرمايه خودشان استفاده كنند در ادامه كار بايد حتما پول فيلم از گيشه در مي آمد بنابراين كار بسيار سخت مي شد. يعني دراين شرايط حتما بايد فيلم اولت اكران مي شد. ولي من موافق اين اتفاق در سينماي ايران هستم كه اصولا سوبسيدها و پول دولتي حذف شوند. ولي اين راه هم به يكسري شرايط نياز دارد، شرايطش دموكراسي بيشتر در سطح جامعه است. يعني اگر من بتوانم فيلمي را كه مورد علاقه ام است بسازم و چيزهايي كه الان ممنوع است را بتوانم در فيلمم بگنجانم، آن زمان، حتي فيلم هايي كه من مي سازم كه خيلي متعلق به روند غالب توليد نيستند هم مي توانند، مشتري و مخاطب خودشان را پيدا بكنند. ولي با اين شرايط فعلي، با يكسري مشكلات عجيب و غريب روبه رو هستيم. يكي از مشكلات ما تعداد كم سينماهايمان و توليد بالاي فيلم است. در نتيجه جو عمومي اكران فيلم در كشور ما كاملا بوروكراتيك شده است. بوروكراسي هميشه در كمبود شكل مي گيرد. مثالي بزنم، مثلا وقتي نان كم مي شود خب، به تبع آن صف نان به وجود مي آيد. پس براي اين كه بتوانند صف نان را كنترل كنند، پاسباني مي گذارند، ولي آن پاسبان از درجه اي كه روي شانه اش دارد استفاده مي كند و دو تا نان براي خودش بيشتر بر مي دارد اين مثال بسيار ساده بوروكراسي است كه الان در مورد نمايش فيلم در ايران هم وجود دارد. يعني وقتي تعداد سينماها كم است و حجم توليد هم بالا است پس خيلي طبيعي است كه تهيه كنندگان قوي تر كه يا امكان مالي بهتري دارند و يا روابط بيشتري دارند جو اكران را كنترل كنند. فيلم هاي اين تهيه كنندگان از توليد به مصرف اكران مي شود.
|
|
و اين در حالي است كه فيلم هاي ديگر مجبورند حتي چند سال منتظر بمانند تا بتوانند اكران شوند. به همين دليل در شرايط حاضر نمي توانيم سوبسيدها را حذف كنيم و اتفاقا وجود سوبسيد مثبت هم هست به دليل اين كه فيلمساز بي پناهي مثل من كه نه قدرت مالي خوبي دارد كه فيلم هاي خودش را بسازد و نه خيلي روابط دارد، با استفاده از امكانات دولتي و با پايين آوردن هزينه توليد فيلم مي تواند فيلم خودش را بسازد، ولو اين كه فيلم اول هم اكران نشده باشد. ولي من اميدوارم كه اين قضيه راجع به فيلم دوم تكرار نشود تا من بتوانم فيلم سومم را راحت تر و در شرايط طبيعي تر بسازم.
• از نحوه توليد «شب هاي روشن» بگوييد؟
با شرايطي كه وجود داشت متوجه شدم كه هفت پرده امكان اكران ندارد. بنابراين مصر شدم كه بلافاصله فيلم بعدي ام را بسازم، البته الان هم مشغول ساختن فيلم سومم هستم. من اصلا خودم را معطل اكران فيلم هايم نمي كنم چون اكران فيلم كار من نيست، كار من فيلم ساختن است و دوست دارم بلافاصله پس از اتمام يك كار، فيلم بعدي ام را شروع كنم. اين نكته كه من بدون اكران فيلم اول مي توانم، فيلم دوم را بسازم به اين معني است كه سينماي ايران به نوع فيلمي كه من مي توانم بسازم جواب مي دهد. يعني بر خلاف خيلي از منتقداني كه زمان نمايش هفت پرده معتقد بودند كه اين نوع فيلم سازي در ايران جواب نمي دهد، من معتقدم صرف اين كه شب هاي روشن ساخته شد نشان مي دهد كه سينماي ايران به اين نوع فيلم جواب مي دهد و اين موضوع باعث مي شود كه من بتوانم تداوم داشته باشم و امكان ادامه كار براي من وجود داشته باشد. ولي اميدوارم كه شب هاي روشن و حتي هفت پرده را بتوانيم اكران كنيم تا تصوير واقع بينانه تري از نوع برخوردمان با مخاطب سينماي ايران پيدا كنيم. اما روند توليد شب هاي روشن اينگونه بود كه من از عقيقي خواستم كه قصه اي به من بدهد كه ۲ كاراكتر بيشتر نداشته باشد تا بتوانم فيلم را با هزينه كمتري بسازم و عقيقي هم به من پيشنهاد شب هاي روشن را داد. ابتدا مخالفت كردم دليلش هم اسم داستايوفسكي بود. معتقد بودم كه اسم داستايوفسكي فشاري روي شانه هايمان مي آورد كه شايد بتواند خممان بكند و نتوانيم از عهده كار بر بياييم. چون به هر حال داستايوفسكي نويسنده معتبري است كه فقط متعلق به ملت روس نيست و متعلق به تمام ملت ها است. داستان ها و كتاب هايش به تمام زبان هاي زنده دنيا ترجمه شده است و مردم تمام دنيا از مطالعه داستان هاي داستايوفسكي لذت مي برند. ولي در هر صورت چون مخالفت من شديد بود آقاي عقيقي هم تصميم گرفت كه پروژه را موقتا كنار بگذاريم ولي طي ۳ ماه توانست من را متقاعد كند كه شب هاي روشن را بسازيم. در بحث هايي كه با هم داشتيم ۲ نكته جذاب وجود داشت كه من را متقاعد كرد كه شب هاي روشن را بسازم، نكته اول اين بود كه كار عقيقي نوعي اقتباس از قصه داستايوفسكي بود. يعني اگر عقيقي فقط قصه را به فارسي بر مي گرداند و آن را براي شرايط معاصر ايران مي نوشت كار مهمي انجام نداده بود و شايد اصلا علاقه مند به ساختن فيلم نمي شدم. اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه عقيقي فقط خط اوليه قصه را از داستايوفسكي گرفت و در عمل، فيلمنامه شب هاي روشن را تبديل كرد به يك متن معاصر و مدرن از فرض كنيد «شيخ صنعان و دختر ترسا. » پس بيش از آنكه تحت تاثير داستايوفسكي باشد تحت تاثير ادبيات فارسي بود. اين نكته براي من خيلي جذاب شد كه ما توانستيم از قصه اي كه اصولا روسي و متعلق به قرن نوزدهم است فيلمنامه اي بسازيم كه كاملا ايراني و در ستايش از شعر و ادبيات فارسي است. نكته دوم كه باعث شد به فيلمنامه علاقه مند شوم اين بود كه مي توانستم فيلمي عشقي بسازم. سينماي عاشقانه در ايران اصولا تجربه نشده است و شما هر چقدر سعي كنيد نمي توانيد يك فيلم عاشقانه كه در سينماي ايران ساخته شده باشد را به ياد آوريد.
منظور من از فيلم عاشقانه، فيلمي نيست كه زن و مرد در اين فيلم عاشق هم مي شوند بلكه منظور فيلمي است كه مركزش بسط و گسترش يك رابطه رمانتيك بين زن و مرد است.
فيلمي مثل «برخورد كوتاه» از ديويدلين و «آدل.هـ» از فرانسوآ تروفو و «ژول و ژيم» از فرانسوآ تروفو و يا فيلمي مثل «در محاصره برتولوچي» كه اين ها نمونه هايي از فيلم هاي خوب عاشقانه هستند. البته نمونه هايي نه چندان خوب از اين سينما را هم به خاطر دارم مثل فيلم «يك مرد، يك زن» «مكودراش». سينماي ايران هيچ وقت به طرف ساختن چنين فيلم هايي نرفته است.
• ساختارروايي فيلم چگونه است؟
كاملا كلاسيك و خطي است. در اين فيلم از رفت و برگشت هاي هفت پرده خبري نيست. فيلم شروع، وسط و پايان دارد. خيلي سنتي تر و كلاسيك تر از هفت پرده است.
• آيا طنز خاصي در اين فيلم وجود دارد؟
بسيار كم. شايد فقط، يكي دو لحظه كوتاه. شب هاي روشن اساسا فيلمي است آرام و ساكن. حتي كندتر از هفت پرده. هفت پرده مقداري حركت داشت و اصولا صحنه هاي آخر فيلم اكشن است. البته بيشتر كاريكاتور اكشن است. ولي شب هاي روشن فيلمي است ايستا و آرام. اندرو ساريس، جمله اي دارد كه سينما در نهايت عبارت است از: «تصوير يك زن و يك مرد در حال گفت وگو». من فكر مي كنم شب هاي روشن نزديك ترين فيلم به تعريف اوست.
• از فيلمسازان مورد علاقه تان در فيلم اثري هست؟
اصولا پيش نمي آيد آگاهانه از فيلمسازاني كه دوستشان دارم چيزي در فيلم بگذارم. اگر تاثيراتي در فيلم هايم وجود دارد ناآگاهانه است. يعني اين ها مواردي هستند كه در من رسوب كرده اند و در درون من وجود دارند. ممكن است باز هم تاثيراتي اين چنيني را در من ببينيد.
• عوامل فيلم را چگونه انتخاب كرديد؟ آيا عواملي كه انتخاب شدند فيلم قبلي شما را ديده بودند؟ مثلا آيا آقاي جمشيد الوندي فيلم قبلي شما را ديده بودند؟
جمشيد الوندي فيلم هفت پرده را نديده بود، فكر نمي كنم كه هنوز هم ديده باشد. الوندي يكي از فيلمبرداران قديمي سينماي ايران است. بيشتر او را به عنوان فيلمبردار فيلم اكشن مي شناسند. ولي در عين حال الوندي چندين فيلم خوب در پرونده كاري اش دارد. فيلمبرداري «تنگنا» اميد نادري را انجام داده، فيلم برداري «صبح روز چهارم» كامران شيردل را انجام داده، فيلمبرداري يك فيلم مستند را براي ناصر تقوايي انجام داده به نام «نان خورهاي بي سوادي»، فيلمبرداري «اشباح» رضاميرلوژي را انجام داده كه البته اولين فيلم رنگي بعد از انقلاب بود و فيلمبرداري درخشاني هم داشت. به نظر من يكي از سخت ترين فيلمبرداري هاي فيلم جنگي در سينماي بعد از انقلاب را الوندي انجام داد در فيلم «كاليمانگا». الوندي، فيلمبرداري است كه كمتر از حد خودش شناخته شده است. شايد به اين دليل كه خيلي نمي توانسته ژست هاي روشنفكرانه بگيرد. فيلمبردار با تجربه و كم ادعايي است. كارهاي الوندي چند تا ويژگي دارد. دوربين رو دست عالي، Sharpness فوق العاده تصوير، با نگاتيودانه دار خيلي خوب كار مي كند. به هر حال، وقتي كه تصميم گرفتم با ايشان كار كنم شايد خيلي ها تعجب كردند، چون تصور مي كردند كه حتما با يك فيلمبردار از نسل بعدي كار خواهم كرد ولي من فكر مي كنم كه وقتي فيلمبردار، تازه به سني مي رسد كه پر از تجربه است بايد از تجربه هايش استفاده كرد نه اين كه كنار گذاشته شود. در هر صورت همكاري من و الوندي در شب هاي روشن نتيجه خوبي داشت.
• بازيگران چطور؟ آيا آقاي احمدي را از قبل در ذهن داشتيد؟
نقش اول فيلم از ابتدا براي احمدي نوشته شد و قرار بود كه ايشان بازي كنند. ولي براي نقش دختر، ابتدا به بازيگرهاي ديگري فكر مي كرديم تا اين كه يك روز كه در حال انتخاب بازيگران بوديم، من يك عكس از پشت صحنه فيلم «شام آخر» روي جلد هفته نامه «سينما» ديدم. عكسي از خانم «كتايون رياحي» و خانم «هانيه توسلي». صورت هانيه توسلي يكدفعه من را جذب كرد، احساس كردم اين همان دختري است كه ما مي خواهيم ولي هيچ تصوري از بازي اش نداشتم. در نتيجه از او خواستم كه بيايد و فيلمنامه را بخواند و او هم خواند و گفت كه نقشش را دوست دارد و مي تواند با اين نقش ارتباط برقرار كند، بعد هم چند جلسه با هم گذاشتيم و دورخواني كرديم. يعني از همان ابتدا مطمئن شدم كه اين نقش را بايد توسلي بازي كند. فكر مي كنم يكي از امتيازهاي شب هاي روشن هم بازي درخشان «توسلي» است. به هر حال عوامل اصلي، فيلم قبلي را يا ديده و يا اگر نديده بودند به آن ها كپي داديم كه ببينند. البته ما خيلي متكي به كارهايي كه در هفت پرده شده بود، نبوديم. به دليل اين كه هفت پرده فيلم تخت و سردي است اصلا شخصيت پردازي ندارد. ولي برعكس شب هاي روشن كاملا متكي بر شخصيت پردازي است. فضاي فيلم رومانتيك، اما سرد است و من اصولا بازي هاي سرد را مي پسندم. يعني به بازي هايي علاقه دارم كه خيلي حس در صورت بازيگر ديده نمي شود و ديالوگ ها كمي منوتون و تخت خوانده مي شوند، بدون ضرباهنگ و افت و خيز زياد و خيلي تاكيد روي كلمات گذاشته نمي شود و بازيگر حداقل حركت را به لحاظ دست دارد. من فكر مي كنم اين نوع بازي جذاب ترين بازي ها است و فيلم ها را به طرز وحشتناكي با وقار مي كند.
• سوال بعدي، در مورد فضاي جشنواره است، در اين چند سال اخير، دو نگاه عمده در دو سياست فكري در جشنواره ها ديده مي شود، يكي كم شدن جوايز است كه عمدتا جوايز از عوامل فني كم شده و تقسيم شده است بين فيلمنامه ها و فيلم ها و كارگردان ها، لطفا نظرتان را راجع به اين قضيه بفرماييد؟
به طور كلي در جشنواره ها خيلي جايزه داده نمي شود و اين هم به دليل آن است كه فيلم هايي كه انتخاب مي كنند بتوانند برجسته كنند. يعني جوايز خيلي در زمينه هاي تكنيكي پخش نمي شود و معمولا محدود مي شود به بهترين فيلم، بهترين كارگردان، بهترين فيلمنامه و بهترين بازيگر و گاهي اوقات جوايز براي بهترين دستاوردهاي تكنيكي و هنري اهدا مي شود. اين روند كلي جشنواره هاي درجه يك دنيا است و جشنواره فجر هم مي خواهد از اين روند تبعيت كند و احتمالا گردانندگان جشنواره درصدد اين هستند كه وظيفه اهداي جوايز در زمينه هاي تكنيكي را به جشن خانه سينما محول كنند. البته مراسم كوچك تري هم وجود دارد مثل مراسمي كه مجله «دنياي تصوير» برگزار مي كند و در اين مراسم، تنديس حافظ به صداگذار، تدوين گر، فيلمبردار اهدا مي شود. شايد اگر اين وظيفه را به اينگونه مراسم بسپارند و جشنواره فجر بيشتر بر روي فيلم ها فوكوس كند، نتايج خوبي بدهد.
• سياست دوم جشنواره، بخشي است كه به فيلم هايي ارزش مي دهد كه رو به مخاطب عام داشته و در پي ارتقاء فرهنگي باشد و تيتري هم كه برايش انتخاب كرده اند به نام «عرصه تجربه و عمل» است. آيا اصولا شب هاي روشن در چنين چارچوبي مي گنجد يا خير؟
نمي توانم خيلي راجع به اينگونه مسائل اظهار نظر بكنم، تجربه، عمل، صنعت و هنر، اين ها مفاهيم كلي هستند. ولي خلاصه كلام اين است كه هميشه جشنواره ها گردانندگاني دارند و گردانندگان جشنواره ها هم سليقه هايي دارند و سعي مي كنند سليقه هاي خودشان را اعمال كنند، حال گاهي اوقات اين سليقه ها با سليقه هاي من يكي است ولي گاهي اوقات هم يكي نيست. گاهي اوقات من احساس مي كنم يك جايزه به فيلم خوبي اهدا شده ولي گاهي اوقات احساس مي كنم كه نه، شايد اين جايزه بهتر بود به فيلم ديگري تعلق بگيرد، هيچ وقت، هيچ جشنواره اي وجود نداشته كه همه را راضي بكند. در هر صورت من فكر مي كنم كه خيلي قضيه مهمي نباشد.
• نظر شما راجع به «هيات انتخاب» چيست؟
نظري ندارم، هيات انتخاب كارش اين است كه فيلم ها را ببيند و انتخاب كند.
• گويا از روي فيلم شب هاي روشن سه نسخه ديگر هم ساخته شده است. آيا شما سه نسخه ديگر را هم ديده ايد؟
متاسفانه من هيچ كدام را نديده ام. وقتي كه آقاي عقيقي شروع به نوشتن فيلمنامه كرد، ما با هم قرار گذاشتيم كه فيلم ها را نبينيم، البته عقيقي قبلا فيلم ها را ديده بود، هم فيلم «برسون» را و هم فيلم «ويسكونتي» را ديده بود ولي در هر صورت طي ساختن فيلم قرار گذاشتيم كه فيلم ها را نبينيم. وقتي كه فيلمبرداري تمام شد و به مرحله تدوين رسيديم خيلي علاقه مند شدم كه اين فيلم ها را ببينم، ولي متاسفانه كپي فيلم ها را پيدا نكردم. يكي از اين فيلم ها فيلم ويسكونتي، ساخته سال ۱۹۵۶ به اسم شب هاي روشن است كه «مارچلوماسترياني مارياستر و ژان ماره» بازي مي كنند و ديگري فيلمي است كه «برسون» ساخته سال ۱۹۴۶ به نام «چهار شب يك خيالباف» و سومي هم، فيلم روسي است كه در سال ۱۹۶۹ ساخته شده است و كارگرداني به نام ايوان پيرف كارگرداني كرده و اين فيلم از فيلم هاي معمول سينماي شوروي سابق است. كاملا كليشه اي و متعهد به قصه اي است كه داستايوفسكي نوشته در اين اواخر موفق شده ام كه فيلمنامه شب هاي روشن ويسكونتي را به زبان انگليسي بخوانم و متوجه شده ام كه فيلم فاخري است. فيلمي است با معماري با شكوه باروك در پس زمينه و چشم اندازهايي كه از برف پوشيده شده است و فضايي بسيار رمانتيك در فيلم ايجاد شده است. البته به لحاظ روايت به قصه داستايوفسكي وفادار است. يعني پر است از فلاش بك هاي مختلف. اما فيلم برسون كه من از اين فيلم، چند تا عكس ديدم و يك مصاحبه از برسون در يكي از شماره هاي Sit and Sound سال ۱۹۶۰ خوانده ام، فيلمي است ساده با فضاي تخت و سرد و بازيگران غيرحرفه اي كه به لحاظ لوكيشن به فيلم ما بسيار نزديك بود.
• آيا تصور مي كنيد، اين سبك سينمايي كه شما شروع كرديد توسط كارگردان هاي جوان ما ادامه پيدا كند؟
به نظر من آينده خوبي پيش رو داريم. سينماي ايران در حال پوست اندازي است. ديگر فرمول هاي كهنه سينماي تجاري در گيشه هم جواب نمي دهد چون سليقه مخاطبين هم تغيير كرده است. نسل جديدي از فيلمسازها ظهور كرده اند و ما طليعه آمدن آن ها را در همين چند سال اخير مي بينيم. فيلمسازهاي جواني شروع كرده اند به فيلمسازي كه لزوما نگاه فيلمسازان قبلي را ندارند و اين كه كارها چقدر بر روي فيلمسازان جوانمان تاثير بگذارد و يا برعكس، ما هم از آن هاتاثير بگيريم، چيزهايي هستند كه در آينده روشن مي شوند. من فعلا دو تا فيلم ساخته ام كه هيچ كدام هم اكران عمومي نشده اند، بنابراين هيچ چيزي را دقيق نمي توانم بگويم، ولي فكر مي كنم كه موج جديدي آمده و روح جديدي در سينماي ايرن رسوخ كرده و نسلي جوان، باهوش و شجاع شروع به فيلمسازي كرده است.
• به عنوان آخرين سوال، آيا حماقت مورد علاقه شما در فيلم وجود دارد؟
بله، فكر مي كنم كه وجود دارد.
• تماشاگر را دعوت به ديدن چه فيلمي مي كنيد؟
فيلمي درباره يك مرد، يك زن، يك شهر و عشق.
يك نگاه يك كارگردان
شب هاي روشن
كارگردان: فرزاد موتمن
نويسنده فيلمنامه: سعيد عقيقي (برداشت آزاد از نوشته فئودور داستايوفسكي)
مدير فيلمبرداري: جمشيد الوندي
تدوين: حسين زندباف
موسيقي: پيمان يزدانيان
طراح گريم: سوسن راستكار
طراح صحنه و لباس: محسن شاه ابراهيمي
تهيه كننده: حسين زندباف
بازيگران: مهدي احمدي، هانيه توسلي، محسن شاه ابراهيمي، هيلدا هاشم پور، معصومه اسكندري، حسين فلاح، پيمان علي اكبري.
درباره فيلم:
يك استاد جوان دانشگاه كه زندگي آرام و سرشار از انزواي خود را با تدريس ادبيات و مطالعه كتاب پر كرده است، با دختر جواني آشنا مي شود كه مسير زندگي خود را به خاطر كسي كه دوست مي دارد تغيير داده است. دختر به عاشق خود قول داده است كه يك سال پس از واپسين ملاقاتشان، طي چهار شب، در محل معين به ديدار او برود. برخورد استاد ادبيات با اين دختر جوان و پرشور، در همان چهار شب، سبب مي شود تا در زندگي و باور هر دو اين ها تغيير مهمي حاصل شود و مفاهيمي چون عشق، ادبيات و انتظار در نظر آن ها جلوه اي تازه بيابد.
درباره كارگردان:
شب هاي روشن كه اقتباس آزادي است از رمان «شب هاي سفيد» فئودور داستايوفسكي، پس از «هفت پرده» دومين فيلم فرزاد موتمن محسوب مي شود.