مي توان يقين كرد كه دستور شاه به منظور تهيه و تدارك مقاله يك روز پس از ترك تهران از سوي جيمي كارتر يعني در ۱۲ دي ماه صادر شده است تيم دست اندركار آماده سازي مقاله به اطلاعات سري و محرمانه ساواك دسترسي داشته است
نيكوخواه پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۳۲ در حالي كه بيست و پنج ساله بود به عنوان وابسته (رايزن) مطبوعاتي ايران در ايتاليا ـ شهر رم ـ مشغول به كار مي شود. حضور در ايتاليا موجب شد تا نيكوخواه با زبان هاي ايتاليايي و انگليسي آشنايي كاملي پيدا كند. از مشاغل بعدي او اطلاع چنداني در دست نيست اما همين اندازه مي دانيم كه در ابتداي دهه چهل نيكوخواه در بنياد پهلوي مشغول به كار بوده است و با جعفر شريف امامي، نايب التوليه بنياد مذكور درگيري هايي پيدا مي كند و از اين رو در پي نامه مورخ ۱۵ شهريور ۱۳۴۱ شريف امامي به امور مالي بنياد پهلوي، از پرداخت حقوق و هزينه نگهداري اتومبيل وي از تاريخ ۲۱ مرداد ۱۳۴۱ خودداري مي شود.
نيكوخواه در ۴ مرداد ۱۳۴۵ از سوي هوشنگ انصاري، وزير اطلاعات و جهانگردي، به معاونت اين وزارتخانه برگزيده و مشغول به كار شد. نيكوخواه به اسدالله علم نزديك بود و با او مناسبات خوبي داشت به گونه اي كه طي چند نوبت و از جمله در تاريخ ۱۲ تير ۱۳۵۲ از سوي علم، وزير دربار در نامه اي خطاب به عبدالرضا انصاري، قائم مقام رئيس شوراي مركزي جشن شاهنشاهي، دستور پرداخت قسط اول بدهي نيكوخواه به سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي داده مي شود.
نيكوخواه يكي از اعضاي هيات ۲۴۴ نفره «كميته عالي ايراني برگزاركننده جشن هاي دويستمين سال استقلال آمريكا» بود كه سمت دبير كلي «كميته ملي دويستمين سالگرد انقلاب آمريكا» را نيز بر عهده داشت. وي در جريان برپايي جشن «پنجاهمين سال شاهنشاهي پهلوي»، رياست شوراي عالي مركز ارتباط جمعي اين جشن را يدك مي كشيد. نيكوخواه، چندي نيز قائم مقام شهردار تهران بود.
از دوستان فرهاد نيكوخواه مي توان به اردشير زاهدي و جعفر بهبهانيان اشاره كرد. رفاقت نيكوخواه در زمان واحد، هم با علم و هم با هويدا، بيشتر آدمي را از سياق رفتار وي متحير و مبهوت مي سازد. خانه او محل آمد و رفت بي سر و صداي بسياري از رجال سياسي بود. نكته مهم، آشنايي و همكاري او با داريوش همايون و اميرشاپور زندنيا در نوجواني و جواني است كه جالب توجه مي نمايد. علي شعباني از جمله نزديك ترين همكاران فرهاد نيكوخواه بود. وي به سال ۱۳۰۶ متولد شد. ليسانسيه روزنامه نگاري از دانشگاه تهران، متاهل و داراي سه فرزند است. شعباني كار مطبوعاتي را از ۱۳۲۶ آغاز كرد و در خلال اين مدت سردبير روزنامه كارگران ايران، نويسنده برنامه هاي راديو ايران و سردبير خواندني ها بود. همچنين شعباني سابقه طنزنويسي در بسياري از نشريات را نيز داشت.
اكنون بار ديگر لازم است به ديدار و مذاكره پيراسته با لامبراكيس، مشاور سياسي سفارت آمريكا در تهران، اشاره كنيم كه از قضا در آن گفت وگو از «كاخوده Kakhoudeh» به عنوان نويسنده آن مقاله در روزنامه اطلاعات نام برده مي شود. در خاتمه يادداشت منقول، نگارنده بر چند مورد، و از جمله يكي، احتمال نگارش غلط نام نويسنده مقاله توسط لامبراكيس كه از سوي پيراسته به وي بازگو شده است در جمع بندي خود تاكيد داشتم، و ديگر، امكان وقوع سهو در چينش اسناد مقطع سفارت آمريكا در تهران از سوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، كه موجب اين امر شده است. نام نيكوخواه به لاتين Nikoukhah با اندك تسامحي در نوع نگارش بسيار به آنچه در سند بازيافته در سفارت آمريكا در تهران آمده، نزديك است و اين امر به احتمال قريب به صحتي كه عنوان شد دلالت دارد. يادآوري اين نكته ضروري است كه در مهرماه ۱۳۸۱ از طريق روزنامه نگار با سابقه اي پي به اقامت نيكوخواه در تهران بردم، اما تلاش نگارنده براي گفت وگو با او بي ثمر ماند چرا كه به منظور ديدار با بستگان خود رهسپار خارج از كشور شده بود و اكنون زمان آماده سازي نهايي اين مقاله از بازگشت وي بي اطلاعم. براي نگارنده اين امر متصور بود كه ملاقات با او مي تواند كمك شاياني به روشن ساختن زواياي تاريك اين ماجرا بكند كه متاسفانه ممكن نشد. ذكر اين موضوع نيز لازم است كه برخي پژوهندگان جوان تاريخ معاصر در سال هاي اخير، نيكوخواه را همان نيكخواه تصور كرده اند كه حاكي از بي دقتي در تحقيقات تاريخي است. به هر روي پس از صدور دستور شاه مبني بر تهيه مقاله عليه آيت الله العظمي امام خميني، بنا به آنچه ميلاني نوشته است «هويدا هم بلافاصله كار تهيه مقاله را به دو نفر از همكارانش محول كرد.» مقاله مذكور دستپخت مشترك نيكوخواه و تيم اش بود كه ظرف مدت يكي، دو روز آماده شد. داريوش همايون نيز به آماده سازي مقاله از سوي دفتر مطبوعاتي هويدا صريحا اشاره دارد و نه ساواك. بدين ترتيب مي توان يقين كرد كه دستور شاه به منظور تهيه و تدارك مقاله، يك روز پس از ترك تهران از سوي جيمي كارتر، يعني در ۱۲ دي ماه، صادر شده است. از محتواي مقاله نيز كاملا پيدا است كه تيم دست اندركار آماده سازي مقاله، به اطلاعات سري و محرمانه اي كه قاعدتا در آرشيو ساواك موجود بود، دسترسي داشته است. اطلاعاتي كه به اهتمام پرويز نيكخواه آماده شده و در اختيار تيم قرار گرفته است. حال به جزئيات ديگر كار چاپ مقاله مي پردازيم. بنابر قول همايون كه: «مقاله از دفتر وزير دربار پس از مذاكره تلفني خود او براي من در يك كنگره حزبي فرستاده شد. » نتيجه مي گيريم كه مقاله ياد شده را فرستاده هويدا، در حين برگزاري يك كنگره حزبي به همايون تحويل مي دهد. يادآور مي شود كنگره فوق العاده «حزب رستاخير ملت ايران» روز چهارشنبه ۱۴ دي ۱۳۵۶ در سالن دوازده هزار نفري «مجموعه ورزشي آريامهر» برگزار شد. در اين كنگره براساس نظرگاه جديد شاه، محمد باهري از سمت دبير كلي استعفا داد و جمشيد آموزگار، رئيس دفتر سياسي حزب بار ديگر به دبير كلي رسيد و توامان عهده دار هر دو مسئوليت راهبري «حزب» و «دولت» شد. در جريان برگزاري همين كنگره است كه مقاله به همايون تحويل داده مي شود. طبيعي است نظر به زمان برپايي كنگره در روز چهارشنبه، احتمال چاپ مقاله براي صبح روز بعد (پنجشنبه ۱۵ دي) ميسر نبوده و البته روز بعد هم ـ آدينه ۱۶ دي ـ روزنامه اي منتشر نمي شده است و مقاله روزشنبه ۱۶ دي در اطلاعات به چاپ مي رسد. پس از تاريخ تحويل مقاله به علي باستاني، خبرنگار گروه سياسي روزنامه اطلاعات ـ چهارشنبه ۱۴ دي ـ تا روز چاپ و انتشار آن ـ شنبه ۱۶ دي - سه روز مقاله در روزنامه اطلاعات به رغم استعجال شاه، معطل مانده است كه نوعي ريسك به شمار مي آيد و باز هم نشان از فقدان كاركرد حسابگرانه دولتمردان رژيم پهلوي دارد. به نظر مي رسد در انتخاب روزنامه اي كه مي بايست مقاله تحريك آميز در آن طبع و منتشر شود دقت نسبي و ارزيابي لازم صورت گرفته باشد و گزينش روزنامه اطلاعات غيركارشناسانه و بدون مطالعه و نسنجيده نبوده است. بنابر آنچه همايون نوشته، وي مقاله را «به خبرنگار اطلاعات كه اتفاقا در آن نزديكي ها بود» داده است، كه از اين عبارت به گونه اي كه پيشتر نيز اشاره شد اين استنباط به ذهن متبادر مي گردد كه انتخاب اطلاعات كاملا تصادفي بوده و فقط به اين دليل كه خبرنگار آن در نزديكي همايون قرار داشته، صورت پذيرفته است و از اين رو اين مقاله در جريده مذكور به طبع رسيد، كه البته دليل عليل و ضعيفي است و قابل قبول نيست. چنين مي نمايد كه دفتر مطبوعاتي هويدا كه چند ماهي از استقرار آن در وزارت دربار نمي گذشت، صرف نظر از تهيه مقاله، بر چاپ آن در روزنامه اطلاعات نيز تاكيد داشته است. اين توافق بي شك در خلال گفت وگوي تلفني وزير دربار با وزير اطلاعات و جهانگردي به دست آمده است و هويدا و همايون هر دو بر چاپ مقاله در روزنامه اطلاعات به نظر مشتركي رسيدند. فرهاد نيكوخواه و داريوش همايون ـ اعضاي سابق گروه ناسيوناليست هاي انقلابي ـ كه چند سالي از كار حرفه اي مطبوعاتي خود را در روزنامه اطلاعات پشت سر گذاشته بودند به خوبي با نحوه اداره، اوضاع كاري، موقعيت روزنامه و مخاطبانش آشنايي داشتند. واقعيت اين است كه بهترين انتخاب براي درج مقاله در آن شرايط اطلاعات بود. به طور سنتي طيف دينداران جامعه و در صدر آن جامعه روحانيت تمايل بيشتري به مطالعه روزنامه با سابقه اطلاعات داشتند و آن را بر روزنامه كيهان كه در آن برهه و به نسبت فرهنگ سياسي آن زمانه گرايش هاي متجددانه تري داشت و ۱۶ سال پس از اطلاعات بنياد نهاده شد، ترجيح مي دادند. حال و روز روزنامه آيندگان هم كه معلوم بود و اين روزنامه به ويژه، با توجه به شايعاتي كه در خصوص كمك اسرائيل در راه اندازي آن و همچنين مديريتش بر سر زبان ها بود، با اقبال عامه مواجه نبود؛ و از آن جايي كه مخاطبان آن مقاله طيف نيروهاي مذهبي بودند، پس مناسب ترين روزنامه براي چاپ آن مقاله اطلاعات بود.
روزنامه «اطلاعات»ي كه حالا ديگر بي پدر هم شده بود، چرا كه عباس مسعودي، بنيادگذار و مدير موسسه اطلاعات در ۲۶ خرداد ۱۳۵۳ در سن ۶۳ سالگي در دفتر كار خود در گذشت و از قضا پس از آن اطلاعات در رقابت با كيهان و حتي، به نوعي، آيندگان كم آورد و فرهاد مسعودي جوان كه، ارثيه به او رسيده بود هرگز نتوانست جاي پدرش را پر كند. حضور عباس مسعودي در اطلاعات، با توجه به موقعيت خاص سياسي اش، كفه ترازو را در بازار داغ مطبوعات آن دوره، به سود اطلاعاتي ها سنگين كرده بود. مسعودي، افزون بر انتشار چند نشريه، ۶ دوره نماينده مجلس شوراي ملي و ۶ دوره نماينده مجلس سنا بود و مدت ۱۲ سال نيابت رياست مجلس سنا را بر عهده داشت كه در نوع خود منحصر به فرد است؛ و اكنون در غياب او بسيار آسان مي توان همه كاركرد و اطلاعات را به روز سياه نشاند، روزنامه اي كه سال ها پيش باعث اخراج همايون شده بود.
در پي وصول مقاله سفارشي دربار شاهنشاهي به روزنامه اطلاعات، مديران روزنامه به درخواست بني احمد مبادرت به تشكيل جلسه كردند. نتيجه جلسه استعفاي حسين بني احمد، سردبير وقت روزنامه در اعتراض به مقاله و مخالفت با چاپ آن بود. مديران روزنامه از طريق خط تلفن ويژه اي كه ارتباط روزنامه را با خانه فرهاد مسعودي برقرار مي كرد با او تماس مي گيرند. كوشش آنان در اين زمينه راه به جايي نمي برد و مسعودي تعمدا به منظور شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت و تصميم گيري در دسترس آنان قرار نمي گيرد؛ و در اين زمينه نوشته برخي پژوهشگران مبني بر اين كه مسعودي در تهران نبوده و به سفر رفته بود، صحيح نيست. به هر حال، گفت وگوي احمد شهيدي، سردبير كل اطلاعات با داريوش همايون هم راه به جايي نمي برد و به رغم اندك مقاومت تني چند از مديران ارشد روزنامه، مقاله موهن به طبع رسيد. به نظر مي رسد اراده اي برتر از خواست مديران روزنامه اطلاعات در اين باره تصميم گيري كرده باشد و حالا در پي اين اقدام انتحاري و مانور ناشيانه، شمارش معكوس پايان سلطنت پهلوي آغاز شده بود. هيچ كس نمي توانست حتي تصورش را بكند كه از ۱۶ دي ۱۳۵۶ فقط ۴۰۰ روز تا انقراض رژيم پادشاهي در ايران زمان باقي مانده باشد، زماني كه به سرعت برق و باد سپري شد.