دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۱ - شماره ۲۹۸۲- Feb, 17, 2003

شايد كسي فكر نمي كرد
مروري بر بخش بين المللي بيست و يكمين جشنواره تئاتر فجر
رضا آشفته
001185.jpg

بيست و يكمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر با حضور ۹ نمايش از ۸ كشور خارجي در كنار نمايش هاي ايراني برگزار شد. در بخش بين الملل نمايش هاي ها! هاملت (ماركوس زونر ـ سوئيس)، مكبث (سهيل پارسا ـ كانادا)، پوزه چرمي (عليرضا كوشك جلالي ـ آلمان)، خشمگينان (جان گئورك شيرمر ـ آلمان)، طبيعت مرده (سرناسيني گاگاليا ـ ايتاليا)، قصه پريان (ك. لمي بيلگين ـ تركيه)، ولش كن بره (ديويد سانت ـ انگلستان)، يك قطره خون (اشواتهاما ـ جي دي ـ هند) و قصه زمستاني (دومنيك هيل - اسكاتلند) حضور داشتند.
سرخ و سياه
«ها! هاملت» نمايشي برگرفته از ويليام شكسپير با بازي ماركوس زونر و پاتريتسيا باربويياني از كشور سوئيس باعث شگفتي اكثريت تماشاگران ايراني و موضع گيري اقليت وابسته به سنت هاي رايج نمايشي شد. شگفتي از اين جهت كه دو هنرپيشه خلاق بي آنكه از ابزاري جز بدن و بيان سود برده باشند با پوشيدن لباس هاي سرخ و سياه كه شمايلي از دلقك ها را تداعي مي كرد و نشسته بر دو صندلي گردان و تابيدن يك نور موضعي تخت به مدت ۱۲۰ دقيقه نفس ها را در سينه ها حبس كردند، تا بگويند كه يك بازيگر بي آنكه نياز به تحرك الكي و زايد داشته باشد با تنوع در جنس بازي و ايجاد حركات ذهني و متخيلانه تماشاچي را شگفت زده كنند. اين دو هنرپيشه تمام نقش ها را بازي كردند، و جالب تر اين كه جسورانه از يك تراژدي عظيم دنيا به برداشتي كمدي و هزل گونه رسيدند. آن ها كه زبان انگليسي، آلماني و ايتاليايي مي دانستند، كمي بيشتر از ديگران از نمايش ها! هاملت لذت بردند، اما آن ها كه از اين زبان ها چيزي نمي دانستند باز هم مجذوب حركات و صداسازي هاي متنوع و خلاقانه بازيگران بودند. آن ها مي دانستند كه چطور ظرف ۲ ساعت نبض تماشاچي و ريتم پر از كشش را در دست داشته باشند، تا يك لحظه تماشاچي را به حال خود وانگذارند تا همه چيز جلوه اي پوياتر به خود بگيرد. شايد كسي فكر نمي كرد كه با اين عظمت بتواند با مفهوم ميني مال در يك نمايش آشنا شود هر چند هيچ قيد و بندي در وابستگي به سنت ها در «ها! هاملت» مشاهده نمي شد، ولي بايد اعتراف كرد كه اين نوع حركت نو و خلاقانه مفهوم رهايي در صحنه را به بازيگران گوشزد مي كرد تا با استفاده از ابزارهاي اوليه ـ بدن، بيان، تخيل، خلاقيت و بداهه پردازي چگونه مي توان هر تماشاچي بي حوصله اي را سر شوق آورد.
شكوه و جلال
001200.jpg
خشمگينان ـ آلمان

«مكبث» به كارگرداني سهيل پارسا يكي از بديع ترين اجراهايي بوده كه تاكنون از اين متن جهاني شكسپير در صحنه اجرا شده است. پارسا كه در كانادا دوباره هويت ايراني خود رايافته است، برمبناي داشته هاي فرهنگي اش سعي بر آن دارد كه در آن جا حضور خلاقانه و نوجويانه اي داشته باشد. او با تاثيرپذيري از هنر تعزيه بر آن است تا با ساده ترين شكل ممكن به عظمتي درخور اين تراژدي بزرگ برسد.
بازيگران در اين نمايش با تعويض پارچه هاي رنگي شخصيت هاي مختلفي را بازي مي كردند كه در اين جريان هنري و زيبايي شناسانه بدن هاي قوي و قابل انعطافشان حرف اول را در تصويرسازي لحظات پر از فراز و نشيب نمايش مي زد. آن ها با حضور يك معين البكا (كارگردان) در صحنه آن گونه عمل مي كردند كه بازيگران تعزيه عمل مي كنند. پارسا از دكور اصلا استفاده نمي كند و همه اتفاقات را در يك صحنه گرد به نمايش مي گذارد و در اين جريان همه چيز بر عهده بازيگر است تا با حضورش تاثير بكر و خلاقانه اي را تداعي گر باشد. هيچ كس در زمان ديدن مكبث به راحتي باورش نمي شد كه تعزيه ايراني اين همه قدرت داشته باشد كه تبديل به پديده اي مدرن در عرصه بين المللي بشود، چنان كه پارسا با حذف وسايل صحنه فراتر از يك تعزيه پيش تاخته است تا در اين گيرودار به عنوان يك هنرمند خلاق به شكل منحصر به فردي برسد تا هر بيننده اي از چهار گوشه دنيا را به تعجب وا دارد.
پارسا از افكت نور و موسيقي در ساخت فضا نهايت استفاده را مي برد، براي آنكه او نياز به فضاهاي مختلف دارد تا در اين سير تصويري به تاثيري ژرف و بي مانند برسد. او مكبث را يك جاني و خبيث نشان نمي دهد، بلكه مكبث مثل هر انسان شريف و پاكي در نتيجه مغلوب شدن مقابل نقاط ضعفش چاره اي جز پذيرش اين سرنوشت ندارد.
برخي حتي مي پنداشتند كه او با نگاهي به شكوه و جلال مسيح مي خواهد از مكبث چهره اي دگرگون را بسازد. در هر صورت پارسا با بهره مند شدن از نيروهاي خلاقانه وجودش كه ريشه در هويت ايراني دارد، بي مانند مي نمايد. براي همين خيلي ها متاثر از اجرا شدند و از او و گروهش دعوت كردند كه در كشورهايشان اين مكبث منحصر به فرد را به صحنه ببرد. مطمئنا در آن جا هم هر بيننده اي از اين نگاه كاملا دراماتيك مدرن كه با بهره گيري از سنت هاي نمايشي ايجاد شده است، انگشت در دهان خواهد ماند.
خشم و هياهو
«پوزه چرمي» به كارگرداني عليرضا كوشك جلالي و بازي سوزانه رويتر و كلاوس رابرت از كشور آلمان در جشنواره شركت كرده بود. اين نمايش درباره روابط يك زن پيشخدمت و شوهر شاعرش است كه شوهر بيكارش امروز بنا به دلايل رواني كه ريشه در جنگ دارد، مي خواهد با اره برقي همه را تكه تكه كند و زن از اين حالت هيولاوار شوهر مي هراسد و بر آن مي شود كه او را ترك كند اما شوهر زن را هم به بازي مي كشاند تا. . .
پوزه چرمي از چند لايه اجتماعي، روانشناختي، فلسفي و. . . برخوردار است كه در اجرا نيز از اين چندگانگي تبعيت مي كند، مثلا در لايه رويي تمام اتفاقات و شخصيت پردازي ها بر پايه منطق رئاليستي شكل مي گيرد و هرازگاهي از اين قاعده تخطي مي شود تا دنياي پريشان و هيولاوار مرد در لحظاتي اكسپرسيونيستي قابل ملاحظه تر باشد و به گونه اي اتمسفر گروتسك حاكم بر تمام ماجراها مي شود تا تماشاچي از شكل گيري اين وضعيت بغرنج، رواني و عصبي بهراسد. اما اين نمايش با تمام زيبايي هاي موجود در متن و اجرا از آن جا كه تكيه اش بر كلام است، در حد اعلا نمي تواند ارتباط حسي و عاطفي خود را با تماشاچي بيگانه برقرار سازد، به همين دليل هم مخاطب ايراني از دريافت لايه هاي زيرين باز مي ماند و به اشتباه مي پندارد كه اين متن و اجرا درخور يك جشنواره بين المللي نيست. بازيگرها هم در اين وضعيت چاره اي جز تبعيت از جريان طبيت گرايانه نداشته اند تا بهتر از هر شيوه ديگري بازگوكننده چنين جريان پيچيده اي باشند.
پرحادثه
001203.jpg
قصه پريان ـ تركيه

نمايش «طبيعت مرده» به نويسندگي فاوستو پاراويدينو، كارگرداني سرناسيتني گاگاليا و بازي فوستو پاراويدينو درباره سوءظن پليس به يك جوان خجالتي است كه بايد اثبات كند كه در قتل دختري به نام اليزا دست نداشته است و. . . اين دختر كه به خاطر خوشگذراني با خشم و عصبيت پدرش مواجه و به قتل رسيده است. اين نمايش توسط يك بازيگر اجرا مي شود، او در كنارش يك چمدان و در جلوي سن يك ظرف آب و در ته صحنه يك پرده دارد كه امكانات اجرايي را في الفور برايش فراهم مي سازند. بازيگر چاره اي ندارد كه با تعويض برخي از اشيا و صداها از عهده ارائه چند نقش متفاوت برآيد و البته در اين كار طاقت فرسا موفق هم بيرون مي آيد. براي آنكه پاراويدينو ايتاليايي با توانايي اين نقش ها را از هم متمايز مي سازد و در تغيير پاساژهاي حسي و بياني با هيچ مانع و اشكال تكنيكي بر نمي خورد. شايد كمتر هنرپيشه اي با اين همه توانايي بتواند يك تنه در صحنه جولان بدهد و جالب اين جا است كه در نهايت هم بتواند ارتباط حسي و عاطفي را با تماشاگران برقرار سازد و در ساخت و ساز يك نمايش پليسي و پرحادثه موفق باشد. افكت، موسيقي و نور هم ياريگر هنرپيشه هستند تا در اين فضاي عاطفي بتواند ارتباط موثر را با تماشاچي برقرار سازد، اگر اين همه انرژي از سوي هنرپيشه صرف اين قصه تقريبا تكراري نمي شد، مطمئنا حتي ارزش يكبار ديدن را هم نداشت اما او نشان داد كه يك بازيگر واقعي است.
به خاطر هيچ
سباستيان نوبلينگ و دانيل وال براساس رماني از ناني بالستريني نمايشنامه «خشمگينان» را نوشته اند كه جان گئورك شيرمر آن را كارگرداني و از اشتوتگارت آلمان به تهران آورد. اين نمايش اولين بار در نوامبر ۲۰۰۱ در آلمان توسط خانه تئاتر اشتوتگارت اجرا شد. داستان نمايش درباره يك مسابقه فوتبال است، اين مسابقه در يك استاديوم اروپايي بين تيم اروپايي آ. ث. ميلان و تيم كاگلياري ايالات متحده روي مي دهد. طرفداران دو تيم سعي دارند كه تيم هاي مورد علاقه شان را تشويق كنند. در حين بازي رفتار طرفداران دو تيم به خشونت مبدل مي شود. دو گروه به خاطر هيچ با هم گلاويز مي شوند و حالا ديگر فوتبال در حاشيه قرار مي گيرد و تنها هدف خشونت است. طرفداران دو گروه مجاز به اتمام هر كاري هستند و. . .
خشمگينان يك نمايش اپيك و متاثر از تكنيك هاي رايج در آثار و تفكرات برشت است، البته نوعي برخورد منفي به لحاظ معنايي در اين شيوه روي داده است. براي آنكه هيچ وقت برشت از تعهد و آموزش روحيه انقلاب و اجتماعي نگرانه چشم نمي پوشد، اما در اين متن همه اتفاقات به اعتراض بي بنيان و ريشه تبديل شده است كه هيچ مناسبتي با خط فكري برشت ندارد. البته گروه بازيگران كه عده اي جوان فعال و پرانرژي بودند به خوبي از عهده اين ميزانسن هاي پرهياهو و شلوغ برآمدند و آن ها در واگويه كردن روايت هاي خود با بياني پالوده و گوش نواز مردم را به شنيدن يك ماجراي حماسي ترغيب مي كردند. در عين حال اين اجرا هم نسبت به نمايش هاي موجود در ايران با آثار چولي كه تاكنون در تهران اجرا شده اند، چيزي زيباتر و چشمگيرتر نداشت. به عنوان مثال مي توان به اجراي انرژيك «سرود مترسك پرتقالي» (قطب الدين صادقي) اشاره كرد كه امسال در تالار مولوي به صحنه آمد.
خاله زنك ها
نمايش «قصه پريان» از تركيه به كارگرداني ك. لمي بيلگين و تامر لونت نشان داد كه متاثر از الگوها و شيوه هاي اجرايي پست مدرنيستي است كه در سال هاي اخير بيش از حد معمول تكرار شده است. در اين نمايش، مدير يك تئاتر دوست دارد كه هملت را اجرا كند اما دستيارش معتقد است: «نمايش بايد سرگرم كننده باشد. » دستيار قصه پريان را پيشنهاد مي كند. ناگهان چند زن ظاهر شده، شروع به گفتن قصه پريان مي كنند، انگار كه تعدادي زن خانه دار دور هم جمع شده باشند و پرچانگي كنند و. . . در قصه پريان ساختار كلي از مجموعه چندين نمايش كوچك ايجاد مي شود كه با تكيه بر سنت هاي فرهنگي (افسانه ها، شيوه هاي اجرايي نمايش هاي عروسكي در تركيه و زبان و لهجه تركي ازميري و. . . ) و ايجاد يك موقعيت نمايشي در حاشيه اين جريانات شكل گرفته است كه كارگردان و دستيارش پيرامون مفهوم تئاتر چالش مي كنند. بايد صادقانه اذعان داشت كه اين فرمول و شيوه نمايشي هم در كشور ما - با توجه به همه عقب ماندگي هاي تئاتري، كاملا رايج و دستمالي شده جلوه مي كند. شايد اين نوع ساختارها در تركيه نو و امروزي تلقي شود، به همين منظور اين اجرا هم نمي توانست درخور يك حضور بين المللي باشد. به خصوص براي جوانان علاقه مند ايراني كه در به در به دنبال نمايش هاي نو و بي مانند مي گردند، تا در آنها نكات ظريف و زيبايي را بجويند. ناگفته نماند كه در كشور خودمان نمايش «شب هاي آوينيون» به نويسندگي و كارگرداني كوروش نريماني با چنين رويه اي تهيه شده بود كه البته با جسارت مي توان ادعا كرد كه از نمونه تركي هم برتري داشت و اين نمايش در آلمان باعث شگفتي منتقدان و تماشاگران خارجي شد.
خرسند و خوشحال
001212.jpg
طبيعت مرده ـ ايتاليا

نمايش «ولش كن بره» يك كمدي سبك و عامه پسند بود كه در آن سروان سانت، در نقش يك كارمند آژانس مسافرتي كه زندگي سطح پاييني دارد، به سركار مارزان اسناد تقلبي مي فروشد تا فرار كند. سروان سانت، به همراه تنها كارآموزي كه در دسترس دارد، يعني تارزان، مظنون را تعقيب مي كند تا بفهمد كه او چه چيز را مخفي كرده است و. . .
گروه تئاتر پيپوليكوس از سال ۹۳ در لندن شكل گرفته است و اعضاي اصلي آن ديويد سانت، جان نيكلسون و خاوير مارزان هستند.
اين گروه تاكنون در سراسر دنيا موفق به اجراي كمدي هاي پرانرژي شده است، و آنان خود نيز بر اين نكته آگاه هستند كه اصلا به دنبال ترويج و تبليغ انديشه اي خاص نيستند، بلكه با ساده ترين واژه هاي انگليسي كه حامل يك قصه خطي است، مي خواهند ارتباط لازم و موثر را با تماشاچي خارجي - بيگانه با زبان انگليسي - برقرار سازند. آنها تاكنون موفق شده اند كه به شيوه بداهه پردازانه به ۵ نمايش كاملا خلاقانه برسند و جالب اينجاست كه تمامي اين نمايش ها در دنيا مورد استقبال قرار گرفته اند. حتي در جشنواره تئاتر فجر امسال نيز مردم ايران از ديدن اين نمايش بسيار خرسند و خوشحال شدند، هر چند عده اي منتقد نسبت به اين نمايش واكنش منفي نشان مي دادند كه دانشجويان تئاتري خودمان بهتر از اين سه جوان مي توانند ملت را سركار بگذارند ولي كسي به آنها اجازه چنين كار خلاقانه اي را نمي دهد ـ در هر صورت اين نمايش كه با تكيه بر كمديا دلارته، دلقك بازي، ميان پرده هاي تلويزيوني و. . . هدفي جز خنداندن نداشت، با دست پر (استقبال ايرانيان) از كشورمان رفت و آنان اين بار هم به اين قضيه پي بردند كه در سراسر دنيا به راحتي آب خوردن مي توانند توجه همه را به خود در يك نمايش ساختگي جذب كنند. ناگفته نماند كه اين گروه اصلا براساس يك متن از پيش نوشته شده كار نمي كنند، بلكه اجراي آنان در طول تمرينات بداهه پردازانه شكل گرفته است. اگر كمي منصف باشيم بايد به خود بباورانيم كه اين گروه هم براي خيلي ها تاثيرگذار بودند، از اين جهت كه به آنها گوشزد مي كردند فارغ از دغدغه هاي روشنفكري هم مي توان در صحنه موفق بود.
القصه
«قصه زمستاني» نمايشي، برگرفته از ويليام شكسپير است كه توسط دومنيك هيل اسكاتلندي كارگرداني و در جشنواره فجر اجرا شد. او با نگاهي جديد به اين نمايش كلاسيك سعي بر آن دارد تا در فضايي ناتوراليستي اين قصه را بازمانه فعلي مطابقت دهد. اين نمايش فقط از طراحي صحنه باشكوهي برخوردار بود و به لحاظ اجرا آن گونه كه بايد و شايد درخور تماشاگران ايران نشد. «يك قطره خون» تعزيه اي از كشور هندوستان به كارگرداني اشواتهاما - جي دي بود كه چندان نتوانست به مذاق تماشاگر ايراني خوش بيايد، شايد براي آنكه ايراني جماعت خود را مبدع اين هنر كلاسيك بداند، و شايد براي آنكه نمونه هاي بهترش در ايام محرم اجرا مي شود. در هر صورت اين نمايش هم بر داشته هاي تئاتري كشورمان چيزي نيفزود.


زندگي و آثار احمد بيگدلي ـ نمايشنامه نويس
فقط يكبار دالو را نوشتم
اصغر يزداني
001194.jpg

احمد بيگدلي را بيشتر به عنوان داستان نويس با دو مجموعه منتشر شده «شبي در بيرون از خانه» و «من ويران شده ام» مي شناسيم، و تا چندي ديگر آخرين مجموعه اش به نام «آواي نهنگ» در دسترس علاقه مندان قرار مي گيرد. ولي او نمايشنامه نويس هم هست، و از سنه ۵۲ تاكنون به طور جدي يا پراكنده به اين مقوله هم نظري داشته است. بيگدلي امسال با نمايش «موش در گنجه» با كارگرداني حسن اورازاني و بازي ناصر ايزدفر در جشنواره بيست و يكم تئاتر فجر شركت داشت. اين حضور بهانه اي شد تا درباره نمايشنامه هايش از ابتدا تاكنون جست وجو كنيم كه در اين مطلب به تك تك آنها پرداخته شده است:
• • •
احمد بيگدلي اولين نمايشنامه اش را در آغاز دهه ۵۰ در دزفول نوشت كه در آنجا معلم بود. او در دزفول با غلامحسين ضياپور كه شاگرد عبدالحسين نوشين بود، آشنا شد. بيگدلي به همران ضياپور و حميد مهرآرا كه امروز در تلويزيون كار مي كند، فعاليت هاي هنري خود را در اين شهر خوزستان آغاز كردند. آنها در ابتدا قرار شد كه يك نمايشنامه با لهجه دزفولي براي تلويزيون مركز آبادان كار كنند، به همين دليل به بيگدلي سفارش دادند كه نمايشنامه بنويسد. اين در حالي بود كه او اصلا نمايشنامه ننوشته بود و اصلا آشنايي با اين مقوله نداشت. بيگدلي تا آن زمان فقط يكي دو تا نمايشنامه خوانده بود، و بيشتر داستان مي نوشت. اولين نمايشنامه تحت عنوان «آرامشي به روشني آفتاب» خيلي رومانتيك و درباره فقر و فاقه و بيچارگي بود. داستان دو تا آدم دربه در كه حول و حوش يك امامزاده زندگي مي كردند، با عشق ها و آرزوهاي از دست رفته. آن موقع امين فقيري هم يك نمايشنامه به لهجه شيرازي كار كرده بود كه از تلويزيون سراسري پخش شد. بعدا اين رسم شد كه شهرستاني ها با لهجه هاي خاص خود نمايشنامه بنويسند و كار كنند و از تلويزيون پخش كنند. وقتي اولين كار بيگدلي از تلويزيون پخش شد گروه آنها در دزفول از محبوبيت مردمي برخوردار شدند. برخورد صميمي و گرم مردم باعث شد كه آنها اين رويه را ادامه دهند. به اين ترتيب اين گروه از سال ۵۲ تا ۵۶ هشت نمايشنامه تلويزيوني را براي پخش آماده كردند. در همه اين نمايش ها بيگدلي به عنوان نويسنده، ضياپور كارگردان و مهرآرا نقش اول را به عهده داشت. بيگدلي بعدها تعزيه مسلم بن عقيل را به نثر نوشت كه از سروده ها و شعرهاي مذهبي بهره گرفته بود، و از آيين هاي مردم دزفول در عزاي حسيني (علم و يراق) استفاده كرد. بيگدلي در سال ۵۲ يك داستان به نام «دالو» در روزنامه اطلاعات چاپ كرده بود. داستان پيرزني بود كه افراد ايل او را در يك صخره توخالي جا گذاشته بودند به خاطر اينكه توان كوچ نداشت. بيگدلي بر اين اساس دالو را نوشت. بيگدلي به پيشنهاد عزت الله مهرآوران اين داستان را تبديل به نمايشنامه كرد كه آن را كارگرداني كند. بعد جعفر والي آن را براي جشنواره تئاتر شهرستان ها در تهران انتخاب كرد. بيگدلي سال ۵۵ هم با دو نمايش همراه «سنگواره» و «ديوار بلند بارو» آمده بود كه در تالار مولوي اجرا شد. آن موقع به خوبي از لحاظ معنوي بچه هاي شهرستاني را حمايت مي كردند. دالو با استقبال زيادي روبه رو شد و بزرگان ادبيات و تئاتر ايران به ديدن آن رفتند. آن زمان رسم بود كه هر نمايش سه شب اجرا شود اما استقبال مردم باعث شد كه ده شب اجرا داشته باشد. شادروان احمد محمود، ايرج راد، علي نصيريان، عزت الله انتظامي، مجيد محسني، اكبر زنجانپور و. . . پس از ديدن اين نمايش به گروه تبريك گفتند. پس از اين احمد بيگدلي به عنوان يك نمايشنامه نويس موفق و حرفه اي سرزبان ها افتاد. حالا از او انتظار مي رفت كه يك كار بزرگ انجام دهد ولي اين جريان فقط يك اتفاق است، يكبار بيگدلي به كوه هاي بختياري مي رود و يكبار دالو را مي نويسد و آن را به تهران مي آورد. هيچ وقت هم تكرار نمي شود. بيگدلي در اين باره مي گويد: «من فقط يكبار دالو را نوشتم». سال بعد بيگدلي نمايشنامه «مهري» را نوشت كه باز عزت الله مهرآوران آن را كارگرداني كرد و در آن بازي داشت. در جشنواره مهري انتظار سال گذشته را براي تماشاچيان مشتاق تكرار نكرد. براي آنكه آنها منتظر يك نمايش بومي بودند. به خصوص جابر عناصر سال ۵۶ روي دالو بسيار مانور داده بود، حالا همه انتظار داشتند كه بيگدلي با دست پر و يك كار جديد به تهران بيايد. ولي اين اتفاق نيفتاد.
001209.jpg

بنابراين بيگدلي با دلشكستگي از نمايشنامه نويسي منصرف و وارد دانشكده هنرهاي دراماتيك شد و تا سال ۵۹ در تهران بود، و در عمل هيچ كار تئاتري نكرد و فقط داستان نوشت. اين داستان ها تحت عنوان «شبي بيرون از خانه» چاپ و منتشر شده است. او از تهران كوچ و در يزدانشهر نجف آباد ساكن شد. بيگدلي يك نمايشنامه در اين سال ها نوشت به نام «سياه دوم» كه كارگرداني آن را حسن محمودي به عهده گرفت. بيگدلي «موش در گنجه» را در سال ۱۳۶۶ به سفارش هادي مرزبان نوشت كه اصلا به اجرا درنيامد. بيگدلي ساختار موش در گنجه، حكايت همچنان باقي است، سياه دوم و بقيه آثارش را وضعيت مي داند. آدم ها در وضعيتي خاص قرار مي گيرند و آرام آرام خود واقعي شان را بروز مي دهند. او علاقه اي به حادثه پردازي ندارد، و نمايشنامه هايش روايتي نيستند. بلكه آدم ها در آن شرايط به وجود آمده ناخواسته قرار مي گيرند، و ناگزيرند كه حركاتي انجام بدهند. اين ناگزيري و ناگريزي حالت تعليق را در داستان ها و نمايشنامه هايش به وجود مي آورد. از نظر بيگدلي موش در گنجه هم از طنزي سياه و تلخ برخوردار است، ولي كمدي صرف نيست.


حاشيه هنر
• ترجمه آثار رادي
001191.jpg

رضا شيرمرز كه به تازگي ترجمه مجموعه آثار پلوتوس از او به چاپ رسيده، در حال ترجمه دو نمايشنامه از اكبر رادي به انگليسي است. «تانگوي تخم مرغ داغ» و «لبخند باشكوه آقاي گيل» دو نمايشنامه مذكور هستند. از اين مترجم همچنين دو كتاب و كتاب تئوريك در زمينه تئاتر با نام هاي «بيان تئاتري» و «كالبدشناسي درام» به زودي به چاپ مي رسد. شيرمرز قصد ترجمه صد و پنجاه نمايشنامه كلاسيك را دارد كه تاكنون مجموعه كمدي هاي آريستوفان و پلوتوس و كمدي «لجباز» اثر مناندر از او به چاپ رسيده است. شيرمرز متولد ۱۳۵۳ و فارغ التحصيل رشته مديريت بيمه دانشكده E.C.D است.

• شكل برگزاري
001197.jpg

حسين كياني كه با متن «خيشخانه» در جشنواره تئاتر دانشگاهي فجر حضور دارد، در مورد شكل برگزاري جشنواره در گفت وگو با ايسنا گفت: «جشنواره دانشگاهي فجر هم مثل همه جشنواره هاي ديگر مشكلات خاص خود را دارد و هيچ فرقي با جشنواره فجر ندارد؛ يعني مثل همه جشنواره هاي ديگر بايد متني مورد بازبيني و انتخاب قرار گيرد. طبيعي است كه با اين شكل، كارها شتاب زده به جشنواره مي رسند. شكل برگزاري جشنواره بايد به گونه اي ديگر باشد و بهترين راه اين است كه كارها به مدت ۲ تا ۳ هفته در دانشگاه هاي مربوطه اجرا شوند و سپس به جشنواره راه پيدا كنند، بدين ترتيب كارها پخته تر مي شوند. »
وي درباره معيارهاي انتخاب آثار گفت: «هر بازبين يا بازخواني معيارهاي خاص خود را دارد، منتها بايد ديد اين معيارها تا چه حد تحت تاثير سليقه شخصي است و تا چه حد اصولي است.
هيچ كس با معيارهاي اصولي و قواعدي كه لازمه تئاتر است مشكلي ندارد و طبيعي است هر كاري بايد ويژگي هايي داشته باشد تا بتواند به اجرا در آيد و بخشي از معيارها به مسائل و عرف جامعه ما برمي گردد كه هر كس بايد آنها را رعايت كند و بخشي ديگر نيز به تكنيك تئاتر برمي گردد كه بايد تكنيك ها را رعايت كرد. »

• جشنواره اي متفاوت
001206.jpg

عليرضا نادري، داور بخش نمايشنامه نويسي ششمين جشنواره تئاتر دانشگاهي فجر در گفت وگو با خبرگزاري ايسنا گفت: هنر در ايران چندان تحت تاثير مسائل سياسي مد روز نيست، اين از يك سو موجب ماندگاري آثار هنري ايران مي شود. اما از سوي ديگر اين انتقاد به آن وارد است كه نسبت به مسائل روز جامعه بي تفاوت است.
وي در ادامه افزود: البته سينما و به ويژه تلويزيون، بيشتر تحت تاثير مسائل جامعه اند، در حالي كه تئاتر كمتر به اين مسائل مي پردازد و اين يكي از دلايل موفقيت آن است.
نادري در ارزيابي نمايشنامه هاي دانشجويي اظهار داشت: «از نظر مضمون متن ها خيلي متفاوتند؛ يعني طيف گسترده اي از مضامين را در برمي گيرند و كمترين موضوعاتي را كه در برمي گيرند، موضوعات اجتماعي، همچون شرايط اجتماعي، وضعيت سياسي و. . . است كه خيلي كم در متن ها ديده مي شود و از نظر تكنيكي نيز در يكي دو ژانر قرار دارند. »
نويسنده نمايشنامه «چهار حكايت از چند حكايت هاي رحمان» از عدم شركت فراگير دانشجويان رشته ادبيات نمايشي در اين مسابقه به عنوان نكته اي مهم ياد كرد و گفت: «از آنجا كه درگير مسائل آموزشي و دانشگاهي هستم، مشاهده مي كنم دانشجوياني كه جزء بهترين ها هستند كمتر در اين جشنواره شركت كرده اند و در نتيجه كارها سطح متوسطي دارد. »
وي در ادامه دليل اين رويكرد دانشجويان گفت: «اين جشنواره هنوز عمق چنداني پيدا نكرده كه اين امر مي تواند ناشي از عدم تبليغات يا وضعيت زماني جشنواره باشد كه به دليل نزديكي با جشنواره فجر، عموم تلاش ها به سمت آن جشنواره مي رود و جشنواره دانشگاهي محك الاشعاع قرار مي گيرد، اما نكته جالب، شركت دانشجويان رشته هاي غيرمرتبط با ادبيات نمايشي در اين جشنواره است. »

•كوين اسپيسي در صحنه
001188.jpg

كوين اسپيسي بازيگر نامدار هاليوود به عنوان كارگردان هنري تئاتر «اولدويك» لندن انتخاب شد. اولدويك يكي از مشهورترين تئاترهاي بريتانيا است. كوين اسپيسي در هفته گذشته به همراه التون جان رئيس تئاتر اولدويك لندن در يك كنفرانس مطبوعاتي حاضر شد و از اين انتخاب خود به عنوان كارگردان هنري تئاتر اولدويك ابراز خشنودي كرد.

هنر
ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |