رضا آشفته
بيست و يكمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر با حضور ۹ نمايش از ۸ كشور خارجي در كنار نمايش هاي ايراني برگزار شد. در بخش بين الملل نمايش هاي ها! هاملت (ماركوس زونر ـ سوئيس)، مكبث (سهيل پارسا ـ كانادا)، پوزه چرمي (عليرضا كوشك جلالي ـ آلمان)، خشمگينان (جان گئورك شيرمر ـ آلمان)، طبيعت مرده (سرناسيني گاگاليا ـ ايتاليا)، قصه پريان (ك. لمي بيلگين ـ تركيه)، ولش كن بره (ديويد سانت ـ انگلستان)، يك قطره خون (اشواتهاما ـ جي دي ـ هند) و قصه زمستاني (دومنيك هيل - اسكاتلند) حضور داشتند.
سرخ و سياه
«ها! هاملت» نمايشي برگرفته از ويليام شكسپير با بازي ماركوس زونر و پاتريتسيا باربويياني از كشور سوئيس باعث شگفتي اكثريت تماشاگران ايراني و موضع گيري اقليت وابسته به سنت هاي رايج نمايشي شد. شگفتي از اين جهت كه دو هنرپيشه خلاق بي آنكه از ابزاري جز بدن و بيان سود برده باشند با پوشيدن لباس هاي سرخ و سياه كه شمايلي از دلقك ها را تداعي مي كرد و نشسته بر دو صندلي گردان و تابيدن يك نور موضعي تخت به مدت ۱۲۰ دقيقه نفس ها را در سينه ها حبس كردند، تا بگويند كه يك بازيگر بي آنكه نياز به تحرك الكي و زايد داشته باشد با تنوع در جنس بازي و ايجاد حركات ذهني و متخيلانه تماشاچي را شگفت زده كنند. اين دو هنرپيشه تمام نقش ها را بازي كردند، و جالب تر اين كه جسورانه از يك تراژدي عظيم دنيا به برداشتي كمدي و هزل گونه رسيدند. آن ها كه زبان انگليسي، آلماني و ايتاليايي مي دانستند، كمي بيشتر از ديگران از نمايش ها! هاملت لذت بردند، اما آن ها كه از اين زبان ها چيزي نمي دانستند باز هم مجذوب حركات و صداسازي هاي متنوع و خلاقانه بازيگران بودند. آن ها مي دانستند كه چطور ظرف ۲ ساعت نبض تماشاچي و ريتم پر از كشش را در دست داشته باشند، تا يك لحظه تماشاچي را به حال خود وانگذارند تا همه چيز جلوه اي پوياتر به خود بگيرد. شايد كسي فكر نمي كرد كه با اين عظمت بتواند با مفهوم ميني مال در يك نمايش آشنا شود هر چند هيچ قيد و بندي در وابستگي به سنت ها در «ها! هاملت» مشاهده نمي شد، ولي بايد اعتراف كرد كه اين نوع حركت نو و خلاقانه مفهوم رهايي در صحنه را به بازيگران گوشزد مي كرد تا با استفاده از ابزارهاي اوليه ـ بدن، بيان، تخيل، خلاقيت و بداهه پردازي چگونه مي توان هر تماشاچي بي حوصله اي را سر شوق آورد.
شكوه و جلال
|
خشمگينان ـ آلمان
|
«مكبث» به كارگرداني سهيل پارسا يكي از بديع ترين اجراهايي بوده كه تاكنون از اين متن جهاني شكسپير در صحنه اجرا شده است. پارسا كه در كانادا دوباره هويت ايراني خود رايافته است، برمبناي داشته هاي فرهنگي اش سعي بر آن دارد كه در آن جا حضور خلاقانه و نوجويانه اي داشته باشد. او با تاثيرپذيري از هنر تعزيه بر آن است تا با ساده ترين شكل ممكن به عظمتي درخور اين تراژدي بزرگ برسد.
بازيگران در اين نمايش با تعويض پارچه هاي رنگي شخصيت هاي مختلفي را بازي مي كردند كه در اين جريان هنري و زيبايي شناسانه بدن هاي قوي و قابل انعطافشان حرف اول را در تصويرسازي لحظات پر از فراز و نشيب نمايش مي زد. آن ها با حضور يك معين البكا (كارگردان) در صحنه آن گونه عمل مي كردند كه بازيگران تعزيه عمل مي كنند. پارسا از دكور اصلا استفاده نمي كند و همه اتفاقات را در يك صحنه گرد به نمايش مي گذارد و در اين جريان همه چيز بر عهده بازيگر است تا با حضورش تاثير بكر و خلاقانه اي را تداعي گر باشد. هيچ كس در زمان ديدن مكبث به راحتي باورش نمي شد كه تعزيه ايراني اين همه قدرت داشته باشد كه تبديل به پديده اي مدرن در عرصه بين المللي بشود، چنان كه پارسا با حذف وسايل صحنه فراتر از يك تعزيه پيش تاخته است تا در اين گيرودار به عنوان يك هنرمند خلاق به شكل منحصر به فردي برسد تا هر بيننده اي از چهار گوشه دنيا را به تعجب وا دارد.
پارسا از افكت نور و موسيقي در ساخت فضا نهايت استفاده را مي برد، براي آنكه او نياز به فضاهاي مختلف دارد تا در اين سير تصويري به تاثيري ژرف و بي مانند برسد. او مكبث را يك جاني و خبيث نشان نمي دهد، بلكه مكبث مثل هر انسان شريف و پاكي در نتيجه مغلوب شدن مقابل نقاط ضعفش چاره اي جز پذيرش اين سرنوشت ندارد.
برخي حتي مي پنداشتند كه او با نگاهي به شكوه و جلال مسيح مي خواهد از مكبث چهره اي دگرگون را بسازد. در هر صورت پارسا با بهره مند شدن از نيروهاي خلاقانه وجودش كه ريشه در هويت ايراني دارد، بي مانند مي نمايد. براي همين خيلي ها متاثر از اجرا شدند و از او و گروهش دعوت كردند كه در كشورهايشان اين مكبث منحصر به فرد را به صحنه ببرد. مطمئنا در آن جا هم هر بيننده اي از اين نگاه كاملا دراماتيك مدرن كه با بهره گيري از سنت هاي نمايشي ايجاد شده است، انگشت در دهان خواهد ماند.
خشم و هياهو
«پوزه چرمي» به كارگرداني عليرضا كوشك جلالي و بازي سوزانه رويتر و كلاوس رابرت از كشور آلمان در جشنواره شركت كرده بود. اين نمايش درباره روابط يك زن پيشخدمت و شوهر شاعرش است كه شوهر بيكارش امروز بنا به دلايل رواني كه ريشه در جنگ دارد، مي خواهد با اره برقي همه را تكه تكه كند و زن از اين حالت هيولاوار شوهر مي هراسد و بر آن مي شود كه او را ترك كند اما شوهر زن را هم به بازي مي كشاند تا. . .
پوزه چرمي از چند لايه اجتماعي، روانشناختي، فلسفي و. . . برخوردار است كه در اجرا نيز از اين چندگانگي تبعيت مي كند، مثلا در لايه رويي تمام اتفاقات و شخصيت پردازي ها بر پايه منطق رئاليستي شكل مي گيرد و هرازگاهي از اين قاعده تخطي مي شود تا دنياي پريشان و هيولاوار مرد در لحظاتي اكسپرسيونيستي قابل ملاحظه تر باشد و به گونه اي اتمسفر گروتسك حاكم بر تمام ماجراها مي شود تا تماشاچي از شكل گيري اين وضعيت بغرنج، رواني و عصبي بهراسد. اما اين نمايش با تمام زيبايي هاي موجود در متن و اجرا از آن جا كه تكيه اش بر كلام است، در حد اعلا نمي تواند ارتباط حسي و عاطفي خود را با تماشاچي بيگانه برقرار سازد، به همين دليل هم مخاطب ايراني از دريافت لايه هاي زيرين باز مي ماند و به اشتباه مي پندارد كه اين متن و اجرا درخور يك جشنواره بين المللي نيست. بازيگرها هم در اين وضعيت چاره اي جز تبعيت از جريان طبيت گرايانه نداشته اند تا بهتر از هر شيوه ديگري بازگوكننده چنين جريان پيچيده اي باشند.
پرحادثه
|
قصه پريان ـ تركيه
|
نمايش «طبيعت مرده» به نويسندگي فاوستو پاراويدينو، كارگرداني سرناسيتني گاگاليا و بازي فوستو پاراويدينو درباره سوءظن پليس به يك جوان خجالتي است كه بايد اثبات كند كه در قتل دختري به نام اليزا دست نداشته است و. . . اين دختر كه به خاطر خوشگذراني با خشم و عصبيت پدرش مواجه و به قتل رسيده است. اين نمايش توسط يك بازيگر اجرا مي شود، او در كنارش يك چمدان و در جلوي سن يك ظرف آب و در ته صحنه يك پرده دارد كه امكانات اجرايي را في الفور برايش فراهم مي سازند. بازيگر چاره اي ندارد كه با تعويض برخي از اشيا و صداها از عهده ارائه چند نقش متفاوت برآيد و البته در اين كار طاقت فرسا موفق هم بيرون مي آيد. براي آنكه پاراويدينو ايتاليايي با توانايي اين نقش ها را از هم متمايز مي سازد و در تغيير پاساژهاي حسي و بياني با هيچ مانع و اشكال تكنيكي بر نمي خورد. شايد كمتر هنرپيشه اي با اين همه توانايي بتواند يك تنه در صحنه جولان بدهد و جالب اين جا است كه در نهايت هم بتواند ارتباط حسي و عاطفي را با تماشاگران برقرار سازد و در ساخت و ساز يك نمايش پليسي و پرحادثه موفق باشد. افكت، موسيقي و نور هم ياريگر هنرپيشه هستند تا در اين فضاي عاطفي بتواند ارتباط موثر را با تماشاچي برقرار سازد، اگر اين همه انرژي از سوي هنرپيشه صرف اين قصه تقريبا تكراري نمي شد، مطمئنا حتي ارزش يكبار ديدن را هم نداشت اما او نشان داد كه يك بازيگر واقعي است.
به خاطر هيچ
سباستيان نوبلينگ و دانيل وال براساس رماني از ناني بالستريني نمايشنامه «خشمگينان» را نوشته اند كه جان گئورك شيرمر آن را كارگرداني و از اشتوتگارت آلمان به تهران آورد. اين نمايش اولين بار در نوامبر ۲۰۰۱ در آلمان توسط خانه تئاتر اشتوتگارت اجرا شد. داستان نمايش درباره يك مسابقه فوتبال است، اين مسابقه در يك استاديوم اروپايي بين تيم اروپايي آ. ث. ميلان و تيم كاگلياري ايالات متحده روي مي دهد. طرفداران دو تيم سعي دارند كه تيم هاي مورد علاقه شان را تشويق كنند. در حين بازي رفتار طرفداران دو تيم به خشونت مبدل مي شود. دو گروه به خاطر هيچ با هم گلاويز مي شوند و حالا ديگر فوتبال در حاشيه قرار مي گيرد و تنها هدف خشونت است. طرفداران دو گروه مجاز به اتمام هر كاري هستند و. . .
خشمگينان يك نمايش اپيك و متاثر از تكنيك هاي رايج در آثار و تفكرات برشت است، البته نوعي برخورد منفي به لحاظ معنايي در اين شيوه روي داده است. براي آنكه هيچ وقت برشت از تعهد و آموزش روحيه انقلاب و اجتماعي نگرانه چشم نمي پوشد، اما در اين متن همه اتفاقات به اعتراض بي بنيان و ريشه تبديل شده است كه هيچ مناسبتي با خط فكري برشت ندارد. البته گروه بازيگران كه عده اي جوان فعال و پرانرژي بودند به خوبي از عهده اين ميزانسن هاي پرهياهو و شلوغ برآمدند و آن ها در واگويه كردن روايت هاي خود با بياني پالوده و گوش نواز مردم را به شنيدن يك ماجراي حماسي ترغيب مي كردند. در عين حال اين اجرا هم نسبت به نمايش هاي موجود در ايران با آثار چولي كه تاكنون در تهران اجرا شده اند، چيزي زيباتر و چشمگيرتر نداشت. به عنوان مثال مي توان به اجراي انرژيك «سرود مترسك پرتقالي» (قطب الدين صادقي) اشاره كرد كه امسال در تالار مولوي به صحنه آمد.
خاله زنك ها
نمايش «قصه پريان» از تركيه به كارگرداني ك. لمي بيلگين و تامر لونت نشان داد كه متاثر از الگوها و شيوه هاي اجرايي پست مدرنيستي است كه در سال هاي اخير بيش از حد معمول تكرار شده است. در اين نمايش، مدير يك تئاتر دوست دارد كه هملت را اجرا كند اما دستيارش معتقد است: «نمايش بايد سرگرم كننده باشد. » دستيار قصه پريان را پيشنهاد مي كند. ناگهان چند زن ظاهر شده، شروع به گفتن قصه پريان مي كنند، انگار كه تعدادي زن خانه دار دور هم جمع شده باشند و پرچانگي كنند و. . . در قصه پريان ساختار كلي از مجموعه چندين نمايش كوچك ايجاد مي شود كه با تكيه بر سنت هاي فرهنگي (افسانه ها، شيوه هاي اجرايي نمايش هاي عروسكي در تركيه و زبان و لهجه تركي ازميري و. . . ) و ايجاد يك موقعيت نمايشي در حاشيه اين جريانات شكل گرفته است كه كارگردان و دستيارش پيرامون مفهوم تئاتر چالش مي كنند. بايد صادقانه اذعان داشت كه اين فرمول و شيوه نمايشي هم در كشور ما - با توجه به همه عقب ماندگي هاي تئاتري، كاملا رايج و دستمالي شده جلوه مي كند. شايد اين نوع ساختارها در تركيه نو و امروزي تلقي شود، به همين منظور اين اجرا هم نمي توانست درخور يك حضور بين المللي باشد. به خصوص براي جوانان علاقه مند ايراني كه در به در به دنبال نمايش هاي نو و بي مانند مي گردند، تا در آنها نكات ظريف و زيبايي را بجويند. ناگفته نماند كه در كشور خودمان نمايش «شب هاي آوينيون» به نويسندگي و كارگرداني كوروش نريماني با چنين رويه اي تهيه شده بود كه البته با جسارت مي توان ادعا كرد كه از نمونه تركي هم برتري داشت و اين نمايش در آلمان باعث شگفتي منتقدان و تماشاگران خارجي شد.
خرسند و خوشحال
|
طبيعت مرده ـ ايتاليا
|
نمايش «ولش كن بره» يك كمدي سبك و عامه پسند بود كه در آن سروان سانت، در نقش يك كارمند آژانس مسافرتي كه زندگي سطح پاييني دارد، به سركار مارزان اسناد تقلبي مي فروشد تا فرار كند. سروان سانت، به همراه تنها كارآموزي كه در دسترس دارد، يعني تارزان، مظنون را تعقيب مي كند تا بفهمد كه او چه چيز را مخفي كرده است و. . .
گروه تئاتر پيپوليكوس از سال ۹۳ در لندن شكل گرفته است و اعضاي اصلي آن ديويد سانت، جان نيكلسون و خاوير مارزان هستند.
اين گروه تاكنون در سراسر دنيا موفق به اجراي كمدي هاي پرانرژي شده است، و آنان خود نيز بر اين نكته آگاه هستند كه اصلا به دنبال ترويج و تبليغ انديشه اي خاص نيستند، بلكه با ساده ترين واژه هاي انگليسي كه حامل يك قصه خطي است، مي خواهند ارتباط لازم و موثر را با تماشاچي خارجي - بيگانه با زبان انگليسي - برقرار سازند. آنها تاكنون موفق شده اند كه به شيوه بداهه پردازانه به ۵ نمايش كاملا خلاقانه برسند و جالب اينجاست كه تمامي اين نمايش ها در دنيا مورد استقبال قرار گرفته اند. حتي در جشنواره تئاتر فجر امسال نيز مردم ايران از ديدن اين نمايش بسيار خرسند و خوشحال شدند، هر چند عده اي منتقد نسبت به اين نمايش واكنش منفي نشان مي دادند كه دانشجويان تئاتري خودمان بهتر از اين سه جوان مي توانند ملت را سركار بگذارند ولي كسي به آنها اجازه چنين كار خلاقانه اي را نمي دهد ـ در هر صورت اين نمايش كه با تكيه بر كمديا دلارته، دلقك بازي، ميان پرده هاي تلويزيوني و. . . هدفي جز خنداندن نداشت، با دست پر (استقبال ايرانيان) از كشورمان رفت و آنان اين بار هم به اين قضيه پي بردند كه در سراسر دنيا به راحتي آب خوردن مي توانند توجه همه را به خود در يك نمايش ساختگي جذب كنند. ناگفته نماند كه اين گروه اصلا براساس يك متن از پيش نوشته شده كار نمي كنند، بلكه اجراي آنان در طول تمرينات بداهه پردازانه شكل گرفته است. اگر كمي منصف باشيم بايد به خود بباورانيم كه اين گروه هم براي خيلي ها تاثيرگذار بودند، از اين جهت كه به آنها گوشزد مي كردند فارغ از دغدغه هاي روشنفكري هم مي توان در صحنه موفق بود.
القصه
«قصه زمستاني» نمايشي، برگرفته از ويليام شكسپير است كه توسط دومنيك هيل اسكاتلندي كارگرداني و در جشنواره فجر اجرا شد. او با نگاهي جديد به اين نمايش كلاسيك سعي بر آن دارد تا در فضايي ناتوراليستي اين قصه را بازمانه فعلي مطابقت دهد. اين نمايش فقط از طراحي صحنه باشكوهي برخوردار بود و به لحاظ اجرا آن گونه كه بايد و شايد درخور تماشاگران ايران نشد. «يك قطره خون» تعزيه اي از كشور هندوستان به كارگرداني اشواتهاما - جي دي بود كه چندان نتوانست به مذاق تماشاگر ايراني خوش بيايد، شايد براي آنكه ايراني جماعت خود را مبدع اين هنر كلاسيك بداند، و شايد براي آنكه نمونه هاي بهترش در ايام محرم اجرا مي شود. در هر صورت اين نمايش هم بر داشته هاي تئاتري كشورمان چيزي نيفزود.