پروين امامي
چند هيأت خبري ديگر ـ از جمله خبرنگاران نيجريه اي، آذربايجاني و تركيه اي ـ هم همراه ما به مقصد سامرا به راه افتادند. در اتوبوس به مطالعه بروشوري كه از طرف سفارت در اختيار ما قرار گرفته بود و اطلاعاتي كلي در مورد تركيب جمعيتي و جغرافيايي عراق ارائه مي كرد، مشغول شدم. براساس اطلاعات مندرج در اين بروشور متوجه شدم جمعيت عراق براساس آخرين سرشماري ها ۲۳ ميليون نفر است كه ۶۸ درصد جمعيت آن شهري و ۳۲ درصد روستايي و عشايري هستند. از اين جمعيت همچنين ۶۵ درصد را شيعيان، ۳۲ درصد را اهل سنت و ۳ درصد را مسيحيان تشكيل مي دهند و به لحاظ قوميت ۶۵ درصد عرب، ۱۵ درصد كرد و ۱۰ درصد از ساير قوميت ها هستند.
وقتي درباره تركيب جمعيتي و سهم مذاهب در تقسيم قدرت سياسي با مترجم رسمي گروه صحبت كردم وي تاكيد كرد «مذهب اساسا در سلسله مراتب قدرت نقشي نداشته و در ساختار نظام سياسي عراق شيعه، سني و كرد همگي سهيم هستند. » وي براي اثبات مدعاي خود حضور «سعيد صحاف» و «سعدون حمادي» شيعه، «طه محي الدين» كرد و «طارق عزيز» مسيحي را نمونه آورد.
در مسير سامرا بالاخره مراقبان گروه اجازه دادند براي نخستين بار از يك اثر باستاني و تاريخي بازديد به عمل بياوريم: «قلعه ملوية» كه برجي بلند و ماذنه اي تاريخي است، در زمان هارون الرشيد پايه ريزي شده و در زمان خليفه معتصم (۲۲۱ تا ۲۲۶ هـ. ق) و خليفه متوكل (۲۳۲ تا ۲۴۶ هـ. ق) به تدريج كار ساخت آن به اتمام رسيده است.
در جوار اين ماذنه مسجدي قرار داشت كه قدمت آن همانند قلعه ملوية به هزار و ۲۰۰ سال پيش مي رسيد و ارتفاع ديوارهاي آن ۱۰ متر و به قطر ۶۵/۲ متر و عرض ۴۴ متر برپا شده بود. اين مسجد كه به نام مسجد جامع اشتهار داشت در حال بازسازي و تعمير و پي ريزي فونداسيون جديد بود.
بعد از بازديد از قلعه ملوية كه به شكل حلزوني و با پله هاي مارپيچ تا ارتفاعي بالغ بر پنجاه متر اوج گرفته بود و به لحاظ قرار داشتن در فضاي باز شاهد وزش بادهاي شديد بود، به سمت سامرا حركت كرديم. سامرا شهري بسيار مستضعف و محروم به نظر مي آمد. زوار حرم هاي متبركه واقع در اين شهر عمدتا عرب بوده و ظاهرا به نسبت ديگر شهرهاي زيارتي عراق از امكانات اقتصادي و معيشتي كمتري بهره مند بودند.
|
|
پس از انجام مراسم زيارت و بازگشت به بغداد، در لابي هتل به ما اطلاع داده شد كه چند بار از سفارت ايران براي ما پيغام گذاشته شده است. در تماس با سفارت با دعوت شامي از سوي سفير و ساير مسئولان سفارت مواجه شديم. ما طي حضور شش روزه در بغداد، دو بار با نماينده سياسي ايران در عراق ـ كه فعلا وي به لحاظ برقراري ارتباط سياسي دو كشور در حد كاردار، رابط سياسي دولت تهران با بغداد است ـ معاونين وي و برخي اعضاي سفارت ايران ديدار كرديم. بار نخست در محل ساختمان سفارت و مرتبه ديگر در ضيافت شامي كه كاردار به افتخار هيأت خبرنگاران ايراني در يكي از رستوران هاي مصفاي روباز كنار دجله برگزار كرد. هر دو بار طي گفت وشنيدهاي مفصل با برخي ويژگي ها و مختصات جامعه عراق آشنايي بيشتري پيدا كرديم؛ جامعه اي كه مردم آن از يك سو بر در و ديوار خانه ها و مغازه هاي خود عكس ها، پلاكاردها و شعارهايي با مضامين افراطي در حمايت از صدام را مي آويزند و از سوي ديگر زندگي آميخته با هراس و ستايش هاي تملق آميز از كسي تجربه مي كنند كه خود مي گويند ده بدل دارد؛ بدل هايي كه عموما در مراسم مختلف به جاي صدام حضور مي يابند و هيچ گاه هيچ شهروند عراقي نمي تواند دريابد كه «القائد» ـ صدام حسين ـ كدام يك از آنان است. ملت عراق طي بيست و چهار سال اخير حاكميت مردي را بر كشور خويش از سر گذرانده اند كه با تنها كساني كه ارتباط مستقيم دارد، محفلي كوچك از مشاوران و فرماندهان مورد اعتمادش است؛ مشاوران و فرماندهاني كه عمدتا اعضاي درجه اول خانواده يا بستگان نزديك قبيله اي وي در شهر تكريت هستند. رهبر عراق در واقع مردي است كه از بيم جان حتي در كاخ هاي هشت گانه خويش استراحت نمي كند و شب ها همچون روحي سرگردان در چادرهاي مخفي، ساختمان هاي امن و پناهگاه هايي شب را به صبح مي رساند كه در آنها نشاني از تفاخر زندگي شاهانه متناسب با خودكامگي هاي وي ديده نمي شود و هراس آورترين خاطره اي كه حاكميت وي در حافظه جمعي ملت عراق باقي گذارده اين است، الرئيس صدام حسين رهبري است كه بدون ترحم مخالفان خود را حذف مي كند.