گفت و گوي آندرياس شورستاد با سول كريپكي
نابغه منطق دان
كار بزرگ او اين بود كه موفق شد بين نظم برهان هاي فلسفي و نگره هاي انتزاعي رياضي ارتباط برقرار كند. او يكي از پيشگامان در زمينه هاي فلسفه زبان و منطق موضوعي جملات و ذات هستي است
|
|
ترجمه: بابك ذاكري
سول كريپكي يكي از بزرگ ترين متفكران در دنياي جديد است. او يكي از معدود متفكراني است كه به عنوان افسانه اي زنده مطرح شده است. او سال هاي بسياري در دانشگاه پرينستون آمريكا استاد بوده است. هنگامي كه براي ايراد سخنراني به دانشگاهي در اسلو آمده بود، من او را در رستوراني محلي براي انجام اين مصاحبه ملاقات كردم. عكس از كريپكي و من در خياباني واقع در اسلورا هلگ اسكريبك گرفته شده است.
نابغه كم سن و سال
كريپكي به عنوان كسي كه دوران جواني نبوغ خود را نشان داده است، شناخته مي شود. نيويورك تايمز يك بار طرحي از چهره او را با عنوان «نابغه فلسفي» بر روي جلد خود منتشر كرده است. اوهاماورلد هرالد درباره او نوشت: «كريپكي كه استاد بازنشسته دانشگاه پرينستون است به درستي به عنوان مهم ترين فيلسوف زنده دنيا مطرح شده است و ذهن او به عنوان يكي از نافذترين اذهان زمانه ما شناخته شده است. كار بزرگ او اين بود كه موفق شد بين نظم برهان هاي فلسفي و نگره هاي انتزاعي رياضي ارتباط برقرار كند. او يكي از پيشگامان در زمينه هاي فلسفه زبان و منطق موضوعي جملات و ذات هستي است. »
كريپكي كمك هاي مبتكرانه اي به فلسفه كرده است. تزهاي دكتري بسياري درباره كارهاي او نوشته شده است. اما با اين حال كريپكي مورد انتقاد نيز واقع شده است. يكي از شاگردان قديم او داستاني به نام «مسئله ذهن و بدن» نوشته كه به نظر مي آيد شخصيت اصلي داستان از روي شخصيت كريپكي نسخه برداري شده است. در اين داستان شخصيت اصلي در زمينه رابطه موارد انتزاعي و موارد جزئي دچار مشكلاتي است. اين فرد بسيار هوشمندانه و پيشرفته صحبت مي كند، اما بيرون از صحن دانشگاه هيچ كاري از او بر نمي آيد.
اما هيچ كس نمي تواند در نبوغ كريپكي شك كند. او در ۱۹ سالگي اولين مقاله منطقي اش را منتشر كرد. سپس در هاروارد به عنوان دانشجوي سال دوم پذيرفته شد. در اين دوره مدتي طولاني به فلسفه پرداخت. هنگامي كه سال چهارم بود تمامي نمايشنامه هاي شكسپير را خواند. وقتي كه ۱۲ سالش بود از خود پرسيد: «از كجا بفهمم كه من رويا نمي بينم. » پدرش كه از خاخام هاي يهودي و استاد دانشگاه بود به او گفت، دكارت درباره اين سوال چيزهايي نوشته است. كريپكي جوان نمي خواست منتظر بماند تا براي كسب توانايي براي خواندن اين متون به دانشگاه برود. بنابراين شروع به خواندن يكي از آثار كلاسيك فلسفه كرد.
در اوايل زندگي اش، استعداد رياضي او مشاهده و او سرمشقي شد براي ديگراني كه دانش آموز رياضي بودند. او سپس به هاروارد رفت و بعدا به عنوان استاد دانشگاه راكلر پذيرفته شد. بعد از آن به وسيله دانشگاه پرينستون به كار گرفته شد. كارهاي او در منطق و كتاب نام گذاري و ضرورت اش به او جايگاهي در فلسفه تحليلي بخشيد كه تنها عده كمي مي توانند با او برابري كنند. نام گذاري و ضرورت براساس سخنراني او كه بدون نوشته قبلي در سال ۱۹۶۰ ايراد كرده است، مي باشد. او اكنون بازنشسته شده است اما هنوز در اين جا و آن جا به سخنراني مي پردازد. او همواره در حال فكر كردن است.
درباره فلسفه
كريپكي زياد به توجيه اين كه چرا به فلسفه مي پردازد توجهي ندارد. هنگامي كه از او پرسيدم چرا موضوع پژوهش هايش فلسفه زبان است، او با سادگي گفت در اين رشته كار مي كند زيرا فلسفه زبان به نظرش جالب مي آيد. كنجكاوي ذهني محض او را به اين رشته كشانده است.
كريپكي مي گويد: «اين فكر كه فلسفه بايد به زندگي ربط داشته باشد فكر جديدي به شمار مي آيد. بسياري از فلسفه ها ربطي به زندگي ندارند. » او به روشني با فيلسوفان آمريكايي نظير مارتانوسبام و كرنل وست قدري متفاوت است. آن ها هر دو معتقدند كه فلسفه بيش از آنكه نوعي اشتغال باشد، حكمت و هنر زندگي است و مي تواند غايتي كاملا عملي داشته باشد.
كريپكي بيان مي كند ارسطو و افلاطون فقط به خاطر ارزش هاي ذاتي فلسفه به آن مي پرداختند اما او اضافه مي كند: «در فلسفه سياست و علم اخلاق هر دو به اندازه زندگي مربوطند. اما هدف فلسفه (محض) هرگز مرتبط با زندگي نيست. اما فلسفه سياست و علم اخلاق مي توانند با زندگي ارتباط داشته باشند. فلسفه حرفه اي نظير ديگر حرفه ها است اما نبايد ضرورتا با چيزي بيرون فلسفه در ارتباط باشد. »
• آيا اين منفي بافي است كه بگوييم اكنون فلسفه به عنوان حرفه اي تخصصي به شمار مي رود نه به عنوان تلاش هاي غيرمشروط براي رسيدن به حقيقت آن چنان كه در گذشته بوده است؟
احتمالا هيچ گاه فلسفه تلاش هايي غيرمشروط براي رسيدن به حقيقت نبوده است. فيلسوفان بزرگ به عنوان حرفه اي تخصصي به فلسفه مي پرداختند. اساتيد فلسفه در قرون وسطي هم راهب بودند هم استاد فلسفه. دكارت استاد رسمي فلسفه نبود، اما بسيار به تدريس مي پرداخت.
• مايكل دامت اظهار مي دارد كه دانشگاهيان وظيفه خاصي براي پرداختن به مشكلات اجتماعي ندارند اما طبق نظر او آن ها مي توانند راه خود را انتخاب كنند و از اين حق خود بهره ببرند. آيا شما با دامت موافق هستيد؟
من فكر نمي كنم در اين مورد كار درخوري از دانشگاهيان برآيد.
مذهب
موضوع صحبت ما كمي تغيير كرد. ما از ذات فلسفه به مذهب كريپكي رسيديم. كريپكي يهودي است و بسيار سفت و سخت به مذهبش مي پردازد. او فقط اسما يهودي نيست بلكه مراسم روز سبت را به دقت بجا مي آورد مثلا شنبه ها از وسايل نقليه عمومي استفاده نمي كند.
كريپكي مي گويد: «من آن چنان كه ديگران [نسبت به مذهب خود] تعصب دارند شخص متعصبي نيستم، اما به جهان بيني طبيعي اعتقاد ندارم. من فكر خود را براساس تعصب يا يك جهان بيني خاص پايه گذاري نكرده ام ولي به جهان بيني مادي گرا اعتقادي ندارم. » او بيان مي كند بسياري از مردم فكر مي كنند جهان بيني علمي دارند و به مادي گرايي اعتقاد دارند، اما به نظر او اين يك ايدئولوژي است.
موخره
كريپكي داراي شخصيت ويژه اي با حدت ذهن فراوان است. او سريع صحبت مي كند و احتمالا سريع تر از آن مي انديشد. اما هنوز عجيب به نظر مي رسد كه او به طور طبيعي توجه چنداني به كاربرد فلسفه در امور اجتماعي ندارد.
به نظر مي آيد ايده آل او با آرمان عمومي متفكراني نظير چامسكي،سارتر و كرنل وست همخواني ندارد. با اين كه كريپكي يكي از مشهورترين فيلسوفان آمريكايي است اما هنوز در مباحثات اجتماعي جايگاهي ندارد. با همه اين ها مسئله ذهن و بدن براي او چيز مهمي به شمار نمي آيد.
كريپكي منطقدان آدم پرحرف و خنداني است. او بسيار چاي مي نوشد و دائما دست هايش را براي علامت دادن به خدمتكار تكان مي دهد. مصاحبه من با آزموني ذهني كه او از من گرفت آغاز شد. (البته من موفق به حل آن نشدم). او براي من داستان هاي بسياري درباره ويتگنشتاين نقل كرد. اما هنگامي كه به مسايل عمومي رسيديم، بسيار سخت بود كه او را وادار كنم حرف بزند.
با اين همه اين ملاقات تجربه زندگي براي من به شمار مي رود. ذهن كريپكي منطقدان، طبيعي و نيرومند است. براي بسياري او هنوز هم افسانه اي زنده است.
|