.پنج شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۱ - شماره ۲۹۹۱- Feb, 27, 2003
گفت وگو با راهب اعظم معبد بودايي ژاپن
تهي اما نه صفر
ما معتقديم كه دين براي انسان استو نه انسان براي دين موجوديت دين بدون انسان معنا ندارد
اساسا دين براي كاستن مشكلات انسان است و به بياني بهتر دين نجات دهنده معنويت انسان است
002405.jpg
عكس: عباس كوثري
سحر نمازي خواه
«كوزه ئي موريموتو» راهب اعظم معبد بزرگ بوداي ژاپن، بهمن ماه ميهمان ايرانيان بود. او از كشوري آمد كه يك فرد، آزاد است در آن واحد به چندين دين معتقد باشد؛ ازدواج را طبق آيين شينتو، مراسم مرگ را با آيين بودا و عبادت هفتگي را طبق آيين مسيحيت يا هر سه آيين اجرا كند.
موريموتو، خود از ۱۵ سالگي وارد معبد «جو ـ اين تودائي جي» ژاپن شد و در كنار تحصيلات آكادميك، در معبد به سمت رئيس راهبان، سركتابدار، رئيس شوراي دبيران و راهب اعظم اين معبد رسيد. با حفظ وفاداري به آيين بودا به مطالعه تطبيقي اديان زنده جهان پرداخت و در اين بين سال هاي ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲ را به تحصيل علوم اسلامي در دانشگاه قاهره اختصاص داد. از همين مطالعات، ترجمه ژاپني مقدمه ابن خلدون را در ۴ جلد منتشر كرد و كتاب «نظام مالي در قرون اوليه اسلامي» را نيز نوشت. پروفسور موريموتو محور تحقيقات اسلامي خود را بر تاريخچه اجتماعي ـ اقتصادي قرون اوليه اسلامي معطوف كرد و مقالات «بيت المال در دوران عباسي»، «زمينداري در مصر در دوران اوليه اسلامي»، «مباحثات مسلمانان در خصوص فتح مصر به دست اعراب» و «ديوان ها به منزله دفاتر ثبتي حقوق بگيران عرب در دوران اوليه اسلامي» را نگاشت و به چاپ رساند.
موريموتو طي پنج روزي كه با پنج سخنراني [تحت عنوان هاي؛ بودا در دنياي معاصر، ملت ها و بوديسم در قرن هشتم ميلادي، پيوند ميان صوفيسم اسلامي و بوديسم، اهميت آيين بودا در دنياي مدرن، اسلام از نظر من بودايي] خود را در معرض پرسش هاي پي درپي دانشجويان و اساتيد ايراني قرار داد، به خوبي دريافت كه تا چه حد پرسش هاي پاسخ داده نشده آيين بودايي، ذهن دانشجويان و محققان اديان را همچنان به خود مشغول نگه داشته است. اما او به خوبي مي دانست كه چگونه خود را از دام پرسش هاي پرطعنه دانشجويان برهاند. وقتي از ارادت در حد پرستش بودايي ها نسبت به بزرگان بودايي سوال مي شد، بزرگاني را مثال مي زد كه مسلمانان برخي از فرق نيز به آنها ارادتي فوق العاده دارند و وقتي از فلسفه روشن ناشده نيروانا سوال مي شد، جهان آخرت و اعتقاد به دنياي پس از مرگ نزد اديان توحيدي را مثال مي زد و مي پرسيد آيا در اديان توحيدي كسي تجربه عيني از دنياي پس از مرگ دارد و بازگشته تا تعريف كند بالاخره چه اتفاقي در آن دنيا مي افتد؟
اما معترف بود كه رسيدن به نيروانا [آزادي از سلسله تناسخ] كه تمامي بوداييان براي آن تلاش مي كنند تا چه حد وعده اي تحقق نيافتني است و «جز خود بودا كسي هنوز به مرحله نيروانا نايل نيامده است و حتي براي راهبان بوديست هم اين امر غيرممكن است. »
در آييني كه موريموتو از ۱۵ سالگي برگزيده است،خدا انكار نشده و در عين حال مورد تأكيد هم نيست. يك بودايي، خداي واحدي ندارد كه مسئوليت اجابت دعاها و نيازهاي انسان را برعهده داشته باشد. اگر اديان توحيدي، خدا را به عنوان علت غايي مطرح مي كنند، بودايي مي گويد هيچ هدفي از آفرينش وجود ندارد و هرگونه تفكر پيچيده و غامض فلسفي در اثبات وجود مطرود است. بودا معتقد است مشكل حقيقي انسان در مباحث فلسفي نيست و فقط از طريق تلاش براي «انسان واقعي بودن» و «عمل» مي توان به رستگاري رسيد. «در نظر بودا عالم وجود مملو است از شياطين و ديگر ارواح و اشباح و نفوس فوق انساني، ولي همه آنها بلااستثنا محدود و فاني و محكوم به تناسخ هستند و تنها راه نجات از تناسخ همانا تكيه بر نفس و اعتماد به نيروي ذاتي خود انسان است كه بايد به واسطه تهذيب و تزكيه باطن، مطالعه، انديشيدن، مراقبه و تمركز خلاصي يابد.»۱ در حقيقت هدف فرد بودايي رو به يك خلا و تهي بودن است كه دور ريختن هر آرزويي را براي رسيدن به نيروانا توصيه مي كند و بس. همه دنيا تهي است، اما نه تهي به معناي صفر.
شايد هم حق با «هاينريش هكمان»، محقق بزرگ اديان است كه مي گويد: «چنان جو متعالي و رفيعي در كيش بودايي اصلي مي يابيم كه از فرط بلندا، تنفس در آن به آساني ميسر نيست. » گويا، شاهزاده «سدته» كه بعدها لقب «بودا» گرفت قرن ششم قبل از ميلاد آمده بود كه هندوئيسم را متوجه ابهامات فلسفي اش كند اما پيروانش، خود ناخواسته آيين او را به ابهام كشاندند. او آمده بود تا از مجراي تمامي انديشه هاي برهمنان، انديشه اي نو دراندازد كه در آن نه فقط هيچ صانع مدبر مقتدري بر جهانيان ناظر و خالق نيست بلكه نفس و روح آدمي نيز فقط يك امر آزمايشي موقت است. اما چگونه است كه چنين تفكري، در عمق خود ناب ترين پيام هاي انسان دوستانه و تمركز بر محور انسانيت و اخلاق را حمل مي كند. شايد از همين پيام آوري و تأكيد بر «صلح و انسانيت» به عنوان مهم ترين وظيفه بشر است كه هر دوره بر شمار پيروانش در غرب افزوده مي شود. گفت وگو با موريموتو در خلال رفع خستگي در ميان سخنراني هايش و با همكاري خانم كوني كويامامورا (صبا بابايي)، مدرس زبان ژاپني كه خود در جواني از آيين مخلوط بودا و شينتوي پدران دست كشيد و به اسلام روي آورد و ترجمه ژاپني ـ فارسي مصاحبه را برعهده گرفت امكان پذير شد. هرچند كه موريموتو نيز در پاسخگويي شفاف نبود اما در آن فرصت اندك بيش از اين نمي شد راهب سالخورده و خسته از سفر را خسته تر كرد. چه او ميهمان بود و ميزبانان به اندازه كافي با پرسش هايشان او را به نوعي اعتراف كشانده بودند. هرچند او خود مي دانسته كه به سرزميني با تفاوت هاي عميق اعتقادي و اجتماعي پا مي گذارد. دنياي اعتقادي موريموتو بودايي تا آن حد با مسلمانان ايراني متفاوت بود كه در نهايت انبوهي از پرسش ها باز مبهم و در لفافه ماند. او با دنيايي از ابهامات از اعتقادات مسلمانان به كشور خود بازگشت و شنوندگان سخنراني هايش نيز همچنان گيج و متعجب از برخي فلسفه هاي غيرشفاف بودايي ماندند.
• • •
• بوديسم، آيين محوري مردم كشورهايي مثل تايلند، ميانمار، كامبوج، تبت، سري لانكا و ويتنام است كه در شكل دهي فرهنگ و قوانين اجتماعي ـ سياسي اين كشورها نيز نقش غيرقابل انكاري را بازي مي كند. در عين حال در كشورهايي مثل ژاپن، چين، تايوان و كره شمالي، كه به لحاظ ساختار سياسي قابل توجه تر است، بوديسم در كنار آييني ديگر مثل شينتوئيسم يا تائوئيسم يا دين ديگري مثل مسيحيت امكان گسترش و ترويج داشته است، چرا كه پادشاهان و امپراتوران آن اين گونه خواسته اند. نظر شما چيست؟ آيا گسترش يك دين در يك كشور بسته به ميل حاكم به قدرت رسيده آن نيست؟
بله در گذشته، بودا در تشكيل حكومت بسيار بسيار موثر بود و مداخله مستقيمي در ميزان استحكام حكومت يك امپراتور داشت. اما امروز در كشوري مثل ژاپن يا بسياري از همين كشورهايي كه نام برديد، ديگر مداخله اي ندارد. در ژاپن هم كه پس از جنگ جهاني دوم، ديگر موضوع گسترش بوديسم يا شينتوئيسم به وسيله سياست مطرح نبود چرا كه هيچ امپراتوري اجازه نداشت عقايد بودايي خود را در سيستم حكومتي اش يا برنامه ريزي اجتماعي، سياسي و اقتصادي دخالت دهد.
• شايد همان دوران اوليه قرون ۸ تا ۱۲ ميلادي كافي بود كه بوديسم با خوشايند و ميل يك امپراتور وارد كشوري مثل ژاپن شود كه دين اصلي اش شينتوئيسم بود. مثلا اگر امپراتور شوتوكوتايشي در قرن ششم يا امپراتور شومو كه خود شما هم در سخنراني هايتان به او اشاره كرديد، شيفته آيين بودا نمي شدند، و آن را در ميان رعاياي خود ترويج نمي كردند شايد امروز بوديسم در ژاپن حيات نداشت. پس همان ورود موقت آيين بودا در دستگاه حكومتي سودي دوجانبه داشت هم براي ترويج بوديسم و هم براي استحكام بخشي به سيستم امپراتوري در ژاپن.
خب در زمان سلسله مي جي۲ شينتو ابزاري براي حكومت و سياست محسوب مي شد و به شينتوئيسم توسل داشت چرا كه در شينتو، امپراتور، غيرقابل تعرض است و كسي است كه در مقابل عقيده اي كه مردم به او دارند، وظيفه خوشبختي آنها را دارد. در نظام امپراتوري ژاپن در قرون ۸ و ۹ ميلادي، اين انديشه كه پادشاه دريافت كننده فره ايزدي است و حق مالكيت را از خدا دريافت مي كند و در عوض وظيفه دارد در برابر او پاسخگوي سياست خود باشد و با انگيزه شايسته و بايسته به حكومت بپردازد، ترويج مي شد. يا در قرن هشتم، دين بودايي به طور خاص براي شكل گيري سيستم امپراتوري ژاپن بسيار خدمت كرد. اما امروز سيستم ژاپن مثل قرون قبل از قرن ۱۹ ميلادي نيست.
موضوع مذهب تا پيش از قرن ۱۹ در ژاپن واقعا مطرح بود. خود من با اينكه در خانواده اي غيرروحاني بودم از ۱۵ سالگي وارد معبد شدم و تحت تعاليم بودا قرار گرفتم. در عين حال معبد ما كه معبد بزرگ بودا در ژاپن است از قرن هشتم ميلادي يك دانشگاه بزرگ دولتي هم بود. البته فرقه ما اين آزادي را مي داد كه در كنار كاهني معبد تحصيلات آكادميك و دانشگاهي هم داشته باشيم و هر سال كاهنان بسياري در خدمت بوديسم تربيت مي كرد. اما حالا معبد ما حال و هواي گذشته را ندارد. معبد ما امروز حتي يك سازمان و مدرسه ديني تشكيلاتي براي تربيت كاهنان ندارد. فقط سالي يك بار، يك دوره يك ماهه براي داوطلبان بالاي ۲۰ سال برگزار مي شود كه پس از اين دوره هم داوطلب خودش بايد تحت تعليم هاي بعدي استادي قرار گيرد و با اجازه آن استاد مقام كاهني آن داوطلب تأييد مي شود. امروز معبد ما نه فقط ديگر يك دانشگاه بزرگ در ژاپن محسوب نمي شود بلكه فقط مقطع دبيرستان، راهنمايي، دبستان و مهدكودك را آن هم به طور غيرانتفاعي دارد و فقط هم دين در آن تدريس نمي شود. ديگر معابد هم اماكن اصلي تعليم و تربيت و مهم تر از دانشگاه ها محسوب نمي شوند.
• و اين ها همه به تدوين قانون اساسي ژاپن در سال ۱۸۸۹ بازمي گردد كه حق آزادي مطلق در دين و عقيده براي تمام مردم ژاپن شناخته شد؟
بله، امپراتور مي جي به شدت براي دين شينتو به عنوان دين رسمي ژاپن وقت صرف كرد و حتي فرمان داد آثار بوديسم را از معابد شينتو پاك كنند. اما با تصويب قانون اساسي كم كم همه چيز تغيير كرد و حيطه هاي آن كاملا از هم جدا شد.
• در كشورهايي مثل كشورهاي اسلامي رهبران ديني نقش موثري در تدوين قوانين و حتي قوانين مدني و اجتماعي دارند. رهبران ديني ژاپن آيا دخالت مستقيم يا غيرمستقيمي در تصميم گيري هاي سياسي و اجتماعي دارند؟
در ژاپن مسئله اجازه رهبران ديني براي تدوين يا اصلاح يك قانون وجود ندارد.
• در اصلاح قوانين هم، دولت، نظري از رهبران ديني نمي خواهد؟
ببينيد هيچ يك از رهبران دين بودايي يا شينتويي دخالت در تصميم گيري حكومتي و قانونگذاري ندارد. ما در ژاپن پاپ نداريم.يك فرد قدرتمند ديني نيست كه حرف اول و آخر را بزند. اما در رده هاي پايين تر مثل انتخابات ها، انتخابات هاي مجلس و غيره، كانديداهاي انتخاباتي اعتقادات مذهبي شان را در شعارهاي انتخاباتي شان دخيل مي كنند. از بودايي يا شينتويي بودنشان استفاده مي كنند و از هم مذهب هايشان رأي مي گيرند.
• رهبران بودايي چطور؟ آيا نمي خواهند كه نقش پررنگ تري در سياست امروز ژاپن داشته باشند؟
نه، چه بودايي، چه شينتويي، نمي تواند نقشي مثل آنچه در ذهن شما است، داشته باشد.
• پس در روزگار امروز ژاپن كه تا اين حد توسل مردم و نظام حاكم به دين كم شده. كار رهبران بوديسم چيست؟ واقعا چه به مردم مي گوييد؟ خصوصا كه بوديسم امروز بيشتر در غرب مورد توجه است تا در شرق؟
ما معتقديم كه دين براي انسان است و نه انسان براي دين. موجوديت دين بدون انسان معنا ندارد. اساسا دين براي كاستن مشكلات انسان است و به بياني بهتر، دين نجات دهنده معنويت انسان است. اين نگاهي است كه ما به دين داريم و نه فراتر يا كمتر.
• از جمعيت ۱۲۶ ميليون نفري ژاپن گفته مي شود كه ۵۸ درصد به آيين بودا اعتقاد دارند اما فقط ۲۰ درصد به عنوان محور اعتقادي و اصلي روي بوديسم فعال هستند. فكر نمي كنيد بوديسم هم نيازمند يك پروتستانتيسم و تجديدنظر باشد؟ در دنياي امروز كه روزبه روز با تحولي چشمگير روبه روست فكر نمي كنيد آيين بودا كه از قرن ششم قبل از ميلاد باقي مانده است هم بايد اصلاحاتي داشته باشد؟
اصلاحات ضروري است. جهان در حال توسعه و تحول است و فرهنگ جهاني در حال تحول است. خب انساني هم كه در اين دوران زندگي مي كند نيازمند هماهنگي دنياي ديني و معنوي اش با نيازمندي هاي امروز جهان و جامعه اش است. در اين بين بوديسم هم اگر نتواند در زمان حال تحولات را در نظر بگيرد، مورد توجه باقي نمي ماند. من هم معتقدم كه بوديسم هم نيازمند تجديدنظر است. من بودايي معتقدم دين براي انسان است و اگر در دين تجديدنظر نشود، خدا كه با دين براي انسان مفهوم پيدا مي كند، تنها مي ماند، در دنياي امروز بايد بدانيم كه بايد اول بفهميم دين براي چيست؟ بايد قبول كنيم كه دين براي مردم است پس بايد پاسخگوي نيازمندي هاي امروز مردم باشد و براي چنين پاسخگويي هم مدام نيازمند اصلاحات و تجديدنظر است و ديني كه همراه با تحولات جهان و نيازمندي هاي مردم است مي تواند زنده بماند.

پي نوشت:
۱ ـ ر. ك به جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ،۱۳۶۵ صفحه ۱۸۹.
۲ ـ امپراتوري مي جي به محض رسيدن به قدرت، شينتو را مذهب رسمي و دولتي ژاپن اعلام كرد و دستور محو آثار آيين بودايي را كه از قرن هشتم ميلادي در ژاپن گسترش يافته بود، داد اما در نهايت مردم ژاپن به هر دو آيين شينتو و بودا دلبسته ماندند. مي جي چنان از آيين شينتو براي تابو كردن مقام و شخصيت امپراتور استفاده كرد كه ژنرال نوگي كه در جنگ هاي روس و ژاپن بلند آوازه بود، با مرگ امپراتور مي جي (در سال ۱۹۱۲ ميلادي)، به همراه همسرش مراسم هاراگيري را به عمل آورد تا با اين عمل خالصانه، در عالم ديگر هم روحش در خدمت امپراتور حاضر شود و اين يكي از هزاران نمونه ارادت مردم ژاپن به امپراتور است.

از چشم ديگري
دو گفتار از كوسه ئي موريموتو و فتح الله مجتبائي ـ ۱
الميرا اكرمي
دكتر فتح الله مجتبائي متولد ۱۳۰۵ است و مدرك كارشناسي خود را از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران كسب كرده است. وي در رشته اديان تطبيقي در مقطع كارشناسي ارشد از دانشگاه هاروارد فارغ التحصيل شده و دكتراي تاريخ اديان و فلسفه هاي شرق را نيز از همين دانشگاه اخذ كرده است. دكتر مجتبائي در سال ۱۳۵۱ نيز مدرك دكتري تاريخ خود را از دانشگاه تهران گرفته است. متني كه مي خوانيد گزارشي است از گفت وگوي ميان پروفسور موريموتو و دكتر مجتبائي. عنوان گفتار كوسه ئي موريموتو «اسلام از نظر من بودايي» بود. وي در آغاز سخنانش درباره علاقه اش به دين اسلام و تحقيقات وسيعش در اين دين گفت:
«من فكر كردم كه براي بررسي دين بودايي بايد از دنياي خارج از آن شروع كرد و براي اين كار دين اسلام كه در سوي ديگر طيف اديان قرار دارد مفيد خواهد بود. » وي سپس سوالاتي را درباره دين اسلام مطرح كرد و گفت: «چگونه دين اسلام ميان مردم نفوذ پيدا كرده است؟ مردم در مورد اين دين چه فكري مي كنند؟ آيا دين اسلام به مردم سعادت بخشيده است؟ حدس من در بررسي دين اسلام اين بود كه بررسي و ارزيابي تاريخ اين دين، ويژگي هاي دين بودايي را مشخص تر خواهد كرد. » پروفسور موريموتو در ادامه افزود: «اگر هر دين و يا حكومتي را از يك صافي به نام گذشت زمان عبور دهيم، عصاره اي كه در آن دين و يا حكومت نهفته است به دست مي آيد. گذشت زمان قضاوت كننده بسيار دقيق و صادقي است. البته ميزان ثبت حقايق هم درگذشت زمان به خود محقق بستگي دارد. يعني توانايي اوست كه در درست بودن و يا نبودن برداشت او از تاريخ دخالت مي كند. تاريخ اسلام، بسيار طولاني است و براي يك محقق امكان ندارد كه تمام دوران هاي آن را مورد بررسي قرار دهد؛ بنابراين من دوران اوليه آن را انتخاب كردم و دليل انتخاب دوران اوليه اين بود كه هر ديني و يا هر حكومتي در دوران اوليه ويژگي خود را آشكارتر به ما نشان مي دهد. »
او سپس با اشاره به اينكه «سيستم مالياتي و محصولات كشاورزي در دوران عباسي» را به عنوان پايان نامه دانشگاهي خود برگزيده است، گفت: «به نظر مي رسد كه قوي ترين نيروي محركه اجتماع، مسئله اقتصادي است. اين نكته مرا كنجكاو كرده بود در اجتماعي كه در درجه اول براي دين ارزش قائل است، رژيم حكومتي چگونه در فعاليت اقتصادي دخالت دارد؟ به ندرت اتفاق مي افتد كه دست اندركاران دين بودايي، فعاليت اقتصادي را به عنوان تحقيقات مورد بررسي قرار دهند. در دين بودايي هم فعاليت اقتصادي را يكي از فعاليت هاي بشري قلمداد مي كنند اما در مورد آن نظري شبيه نظر افلاطون در مورد فعاليت اقتصادي دارند. البته در دوران باستاني كه شاكاموني بودا زندگي مي كرد، منابع كشاورزي، شهرها، كشورهاي كوچك، و كشورهاي گسترده وجود داشتند و در هر منطقه اي اجتماع منحصربه فردي تشكيل شده بود. البته شاكاموني بودا به اين موضوع توجه داشت. در يكي از سوترها در يادداشت هاي تعليمات شاكاموني درباره كشور اشاره شده است كه از اين ديدگاه، مخاطبان، پادشاهان هستند و شاكاموني به آنها پيام مي دهد كه حكومت پادشاهي چگونه بايد باشد اما در مورد اجتماع خود انسان ها هيچ سخني به ميان نيامده است. »
موريموتو در ادامه با اشاره به اينكه بيش از چهل سال است كه درباره اسلام تحقيق مي كند، اظهار داشت: «با وجود اين همه سال تحقيق، هنوز مسائل بي شماري است كه نفهميده ام. بنابراين احتمال دارد نظريه بنده در باب اسلام شناسي دور از رأي شما باشد. هر زماني كه مي خواهم براي دانشجويان و مردم عادي ژاپن درباره اسلام توضيح دهم، عناصر مختلف دين بودايي و اسلام را مقابل هم قرار مي دهم و مقايسه مي كنم؛ مثلا درباره معني واقعي اسلام توضيح مي دهم، سپس همان كار را درباره معني واقعي بوديسم هم انجام مي دهم. درباره اركان خمسه صحبت مي كنم سپس مشابه آن را در دين بودايي نشان مي دهم. با اين روش مي توانم دين بودايي را از بيرون نگاه كنم؛ به هر حال مقايسه كردن مرحله اول تحقيق است. » وي گفت: «به عنوان عناصر تطبيق دين ها من از اين عناصر استفاده مي كنم: مؤسس دين، كتاب مقدس، ايمان و عبادات، اجتماع مشترك مؤمنان و تجربيات ديني موسس. تجربيات ديني موسس به خصوص در دوران اوليه آن مهم ترين عنصر است. رسول اكرم اسلام مي گفت كه واجب الوجود رسالت را به او محول كرده اما شاكاموني مطمئن بود بدون اينكه از كسي كمك بگيرد، خود به اشراق رسيده است و در تمام عالم ها حتي در عالم خدايان همتاي او پيدا نمي شود. رسول اسلام حقيقتي كه روي آن دست گذاشته بود را كمال مي دانست زيرا همه از جانب خدا صادر شده بود. همچنين آخرين پيامبر بود اما شاكاموني غير از خود از بوداهاي ديگر هم ياد كرده است كه پيش از او به مقام نيروانا رسيده اند. اعتقاد به اينكه پيش از شاكاموني بودا، بوداهاي ديگري هم وجود داشته اند اين عقيده را به وجود آورد كه در آينده نيز بوداها ظهور خواهند كرد اما دين اسلام مي گويد كه بعد از رسول اسلام[ص] هيچ پيامبري ظهور نخواهد كرد. راهب معبد جواين تودائي جي در ادامه به مقايسه اسلام و بوديسم از نظر نوع پيروي پرداخت و گفت: «ايمان آوردن به دين اسلام با سپري كردن زندگي خانوادگي مغايرت نداشته و ندارد اما در مورد دين بودايي در دوره اوليه، تجريد شرط اول آن بود. اين تفاوت از تفاوت تفكر موسسان دو دين درباره رابطه شخص با اجتماع و خانواده نشأت مي گيرد. در نتيجه در دين اسلام نياز به طبقه روحاني به عنوان يك شغل مقدس به طور آشكار احساس نمي شود. در دين بودايي بسيار طول كشيد تا مردم عادي توانستند بدون ترك زندگي عادي، فعاليت ديني هم داشته باشند. در چگونگي تشكيل سازمان پيروان اين دو دين هم تفاوت آشكاري وجود دارد؛ در امت اسلام و در ميان پيروان اين دين طبقه بندي بارزي ايجاد نشد اما اجتماع دين بودايي به دو گروه كاهنان يا پيروان حرفه اي و پيروان غيرحرفه اي يا مردم عادي تقسيم شد.»

هرمنوتيك ايراني ـ ۱۸
قرائت شريعتي از مذهب انتظار
002410.jpg
روح الله يوسفي
شريعتي اول اعلام مي كند كه حج و مراسم آن «تجسم عين توحيد» و لذا «اسلام» به مثابه كامل ترين و آخرين دين توحيدي است، و آنگاه با تكيه بر اين پيام مركزي، حج و نمايش آن را، كه به تعبير ايشان تمامي حاجيان در متن نمايشنامه حضور دارند و همه نيز نقش اول را دارند، به تفسير مي نشينند. از ميقات و محرم شدن گرفته تا طواف و سعي هفت بار و عرفات و شعر و مني و قرباني و تقصير و رمي جمرات و. . . همه را به گونه اي تأويل مي كند. في المثل او مي گويد شيطان هاي سه گانه ـ كه در مني واقع شده اند و بايد هركدام را سه بار سنگ زد ـ همان سه شيطان حاكم بر تاريخ است: زر و زور و تزوير. چون اول و روز اول بايد شيطان بزرگ (كه الان هم در تابلوي آن نوشته شده است «الشيطان الاكبر» را سنگ زد، ايشان مي گويد آن شيطان بزرگ كيست كه اول بايد آن را انداخت؟ پاسخ مي دهد، اين وابسته به آن است كه حاجي در كدام كشور و جامعه آمده باشد، اگر از كشور استعمار و يا استبدادزده آمده باشد، شيطان بزرگ «زور» (سمبل قرآني و تاريخي آن فرعون) است، و اگر از جامعه اي استثمارزده آمده باشد، آن شيطان بزرگ «زر» (و سمبل قرآني آن قارون است) است، و اگر از جامعه اي استعمارزده آمده باشد، ـ آن شيطان بزرگ «تزوير» (و سمبل قرآني و تاريخي آن «بلعم باعورا») است. بعد با لحن معناداري در سخنراني اش گفت: اما من هر بار كه به حج رفتم آن اولي را تزوير گرفتم. روشن است كه هيچ دليل قاطع و روشني ـ به ويژه به لحاظ نقلي و كلامي ـ وجود ندارد كه بتوان ادعا يا اثبات كرد كه واقعا مراد خداوند از تشريع اين آداب همين است كه شريعتي گفته است، اما نه تنها دليلي برخلاف در تعارض مراد الهي (كه در مراسم حج و فلسفه كلي آن مطرح شده است) وجود ندارد بلكه دلايل اثباتي و تأييدي براي مدلل كردن مي توان اقامه كرد كه اكنون جاي بحث آن نيست. در حال حاضر منظور من اثبات يا نفي نظريه شريعتي نيست، فقط خواستم به عنوان نمونه نشان دهم حداقل يك مورد از موارد متعدد فهم عميق تر يك مفهوم و يا سنت، همين نوع تأويل ها و فهم ها است. يا شريعتي مي گويد «انتظار مذهب اعتراضي» و فلسفه انتظار فرج امام زمان را با اين نظر و محتوا شرح مي دهد. در هيچ حديث يا روايتي گفته نشده است «انتظار مذهب اعتراض» است، و حتي روايات فراواني مبني بر انتظار مذهب سكوت و تسليم در دست است اما شريعتي با تفسير و تحليلي كه از «تشيع علوي» ارائه مي دهد و در چارچوب دستگاه فكري و ايدئولوژيكي به درستي نتيجه مي گيرد: «انتظار مذهب اعتراض».
فكر مي كنم تا حدود زيادي توانستم منظور خودم را بيان كنم و با اين توضيحات معناي «فهم كامل تر» هم روشن مي شود. همان گونه كه فهم عميق تر با معيار مراد متكلم (و حداقل با شرط عدم تعارض با آن) معنا پيدا مي كند، «فهم كامل تر» هم همين گونه است، البته ما هيچ وقت «فهم كامل» ـ به معناي بن بست و مطلق ـ نداريم ولي فهم كامل تر داريم كه نسبيت را در فهم نشان مي دهد. به عبارت ديگر ما «برترين فهم» نداريم ولي قطعا «فهم برتر» ـ تا اين لحظه ـ داريم.
براي نشان دادن فهم كامل تر، مثالي بي فايده نخواهد بود. شما در نظر بگيريد در بياباني راه مي رويد و در حين راه رفتن از دور چشم شما به يك سياهي مي افتد و نظر شما را به خود جلب مي كند. اول فكر مي كنيد كه سنگ يا درخت است اما پس از لحظاتي مي بينيد تكان مي خورد و حركت مي كند و متوجه مي شويد كه او جامد نيست، حيوان است و متحرك. اما پس از لحظاتي مي فهميد كه حيوان به معناي خاص آن نيست. او يك انسان و از جنس آدميزاد است، اما هنوز او را نمي شناسيد. وقتي به شما نزديك مي شود و در چند قدمي تان مي ايستد و متوجه مي شويد او همان «حسن آقا»ي خودتان است و او را كاملا مي شناسيد و همه ابهام ها رفع مي شود مي بينيد شما در هر قدم شناخت و فهم خود را توسعه و تكامل داده ايد، در هر قدم يك ابهام رفع شد، و جايش را به يك علم و شناخت داده است و سرانجام به شناخت بهتر و عميق تري دست يافته ايد. اين فهم را فهم عميق و عميق تر و يا كامل تر مي ناميم، فهمي كه در طول هم و در يك روند تكاملي صورت گرفته است. در ارتباط با كلام و متون نيز چنين فهمي كم و بيش صورت مي گيرد.
در يك جمع بندي مي توان گفت، غير از تحول فهم غلط به فهم صحيح (كه به نظرم خارج از حوزه مدعاي فهم عميق تر و صحيح تر و كامل تر است)، به چهار معنا مي توان فهم عميق تري داشت.
۱ ـ فهم لايه هاي عميق تر يك متن پيام دار كه با تأويل و اشاره صورت مي گيرد. (مانند داستان خضر و موسي در قرآن). خواندن نانوشته ها.
۲ ـ فهم عميق تر و توسعه يافته كلام متكلم به شرط عدم تعارض با پيام اصلي متكلم و توسعه دادن مفهوم.
۳ ـ ارائه فهم عميق تر و كامل تر در مقام هاي مختلف و براي مخاطبان مختلف با بيان هاي متفاوت كه خواه ناخواه براي مفسران و متهم كنندگان راه توسعه و تكامل مفاهيم را باز مي كند.
۴ ـ فهم عميق تر و كامل تر به اعتبار يقين مصاديق و در نتيجه گسترش و توسعه دادن معنا و مفهوم اصلي و آغازين.

حاشيه فرهنگ
• نيچه فراملي
سمينار بين المللي «نيچه، فيلسوف فراملي» در روزهاي يكشنبه و دوشنبه چهارم و پنجم اسفند ماه در تهران برگزار شد. در اين سمينار كه ده سخنران ايراني و چهار سخنران آلماني حضور داشتند، آرا و انديشه هاي «فردريش ويلهلم نيچه» فيلسوف آلماني مورد بررسي و نقد قرار گرفت. اين سمينار با همكاري گروه فلسفه مركز گفت وگوي تمدن ها و كالج نيچه بنياد كلاسيك وايمار آلمان در محل انجمن حكمت و فلسفه ايران برگزار شد. در اين سمينار مجموعا چهارده مقاله ارائه شد كه از آن جمله مي توان به اينها اشاره كرد: «نيچه به عنوان يك فيلسوف كانتي» از مراد فرهاد پور، «بردگان لحظات، باورها و مدها» از دكتر رناته رشكه، «عطف حيات معطوف» از دكتر سيدموسي ديباج، «تفسير هايدگر از نيچه» از دكتر رضا سليمان حشمت، «نيچه: حقيقت، هنر و زندگي» از دكتر محمدجواد صافيان، «پروژه پست اومانيستي ابرمرد نيچه» از فولكر سايزا، «زرتشت در آينه كودك كيمياگرايانه مي نگرد» از محمدرضا قرباني و «الهيات در دجال» از آندرياس زمر.

• نامه سگ ها به دولت ناصرالدين شاه
002400.jpg

ايرج افشار در شماره اخير مجله بخارا (شماره ۲۶ مهر ـ آبان ۱۳۸۱) در بخش پاره هاي ايران شناسي (۳۳) متن طنزي را منتشر كرده است كه از زبان سگان خطاب به اولياي دولت ناصري نوشته شده و حكايت از وضع ناخوشايند نظافت شهر تهران دارد. اين متن جزء مجموعه اسناد به جا مانده از محسن خان مشيرالدوله (معين الملك) بوده كه هم اكنون در اختيار كتابخانه مركزي دانشگاه تهران است. در اين نامه «سگ ها» كه خود را «اجزاي تنظيفات طبيعيه» مي خوانند ابتدا يادآوري مي كنند كه دولت «ترحما» چه تلاشي در راه تنظيفات بلديه كه حفظ نظافت آن بر عموم مسلمانان واجب است به عمل مي آورد. سپس به شرح خدمات خود در قياس و تفضيل نسبت به «همكاران»شان در بلديه مي پردازند «... دامن همت به كمر استوار كرده و اين خدمت را در عهده گرفته خواب آرام را برخود حرام نموده تمام حواس و اوقات خود را صرف انجام خدمت نموده ايم و شب هاي زمستان در ميان برف و باران در كمال زيركي و هوشياري و بدون مستي و عربدگي تا صبح در كوچه ها و بازارها و پشت بام ها دوندگي و پاسباني مي كنيم و در كمال غيرت و دلسوزي، حفظ جان و مال و ناموس مردم را مي نماييم و روزها در كوچه ها و پس كوچه ها و خرابه ها و خندق ها كثافات و مردارها را بدون تاخير بر مي داريم و هيچ وقت از شب و روز در كار خود دقيقه و آني غفلت نداريم...» سگ ها مي گويند كه با اين همه نه استدعاي مواجب كرده اند و نه لقب و منصبي گرفته اند و نه در مال دولت و ملت خيانت كرده اند، اما همكارانشان از روي حسد درصدد از بين بردن آن ها هستند و از جمله در روزنامه «اطلاع» هم مقاله اي در اين مورد نوشته اند. سگ ها معتقدند كه نويسنده اين مقاله از مدنيت بي بهره است و نمي داند كه در ممالك خارجه و متمدنه خانم هاي محترمه بلكه پرنسس هاي بزرگ سگ ها را در آغوش و دامان خود مي پرورند و... سگ ها شكايت مي كنند كه اين بدخواهي ها در حق آن ها در حالي است كه آن ها هرگز زبان به بدخواهي مسئولان تنظيفات بلديه نگشوده اند! سگ ها محض تذكر و تنبه اولياي دولت مي گويند: «اين خاكساران با اين حالت بد كه داريم و زندگاني سگ كه ضرب المثل است از دنيا رسته و از قيد حيات و ممات گسسته ايم، انديشه از نفي و اعدام نداريم. همين قدر محض خيرخواهي عمومي و برحسب تكليف عقلي و شرعي به خاكپاي اولياي دولت ابد آيت عرض مي كنيم كه همه وقت جزء لازم در امر تنظيفات و تنظيمات بلديه وجود اين كمترينان بوده و هست و حكيم علي الاطلاق وجود ما را بي فايده خلق نفرموده، هرگاه وجود ما نباشد به كلي عمل تنظيفات و تنظيمات مختل و مغشوش خواهد شد، به طوري كه خداي نكرده اسباب ندامت كلي براي اولياي دولت عليه مي شود. چنان كه از اجداد خود شنيده ايم كه وقتي در مازندران مردم آن سامان به ملاحظه رطوبت هوا و گل و باران وجود اجداد ما را غير لازم و اسباب نجاست كوچه ها و محل احتياط دانسته و ملاحظه عاقبت كار و فايده وجود آن ها را ننموده حكم به نفي و تبعيد آن ها كرده بودند و آن بيچارگان را به جنگل هاي دور از شهر برده و بعد از چند روز درندگان صحرايي و شغالان مازندراني خبر شده از اطراف آمده شب ها به خانه هاي مردم رفته گوسفندها و مرغ ها حتي بچه هاي مردم را مي بردند و چاره آن ها به هيچ وجه ممكن نشد. پس دانستند كه «شغال بيشه مازندران را نگيرد جز سگ مازندراني. » و كمال ندامت و پشيماني از براي ايشان حاصل شده بالاخره جمعي را فرستاده از اجداد ما معذرت خواسته و استمالت نموده با كمال احترام مجددا آن ها را به شهر معاودت دادند. خلاصه همكاران ما از بابت غرض شخصي و كمال غفلت و غروري كه دارند اصلا ملتفت معايب كارها نيستند و ملاحظه نمي كنند كه با وضع حاليه شهر دارالخلافه كه در خيابان ها و كوچه ها و بازارها، بلكه در اغلب كاروانسراها هم براي تخليه محل مخصوصي نيست و عموم غربا و سربازها و عملجات و كسبه و مترددين كه اقل عدد آن ها كمتر از يكصد هزار نفر نمي تواند بود ناچار و لابد شب ها و روزها در معابر و كوچه ها و پس كوچه ها و خرابه ها تخليه مي كنند و قصاب ها و گاوكش ها و مرغ كش ها و آشپزها و كله پزها و ساير اصناف خون و شكنبه و روده و تمام كثافات خودشان را در خيابان ها و بازارها و كوچه ها مي ريزند و مردارها را در ميان كوچه ها و خرابه ها مي اندازند. آيا اگر ما خدمتگزاران نباشيم اين همه كثافات را همه روزه كه بر خواهد داشت و اگر برداشته نشود عفونت هواي شهر در عرض چند روز به چه درجه خواهد رسيد. » سگ ها سپس به روش هايي اشاره مي كنند كه براي دفع و اعدام آن ها در نظر گرفته شده است و مي دانند كه اگر كار تنظيفات و تنظيمات شهر به درستي انجام گيرد ديگر نيازي به وجود آن ها نيست اما با اين حال چاره كار هم در كشتن آن ها نيست. سگ ها به تشريح مسئله و ارائه راه حل مي پردازند: «... چنان دانسته اند كه وجود ما اسباب كثافت شهر است و حال آنكه اين طور نيست. بلكه بالعكس اين كثافات شهر اسباب وجود و بقاي ما شده است.. . اين كه در ممالك خارجه... امثال ماها در كوچه ها ديده نمي شود نه از اين جهت است كه آن ها را كشته و تلف كرده باشند، بلكه از آن بابت است كه در كوچه ها و خيابان ها و غيره قوتي و غذايي براي آن ها پيدا نمي شود كه زنده بمانند...» سگ ها در پايان با نااميدي مي گويند كه اگر نهايتا قرار شد به راه عدم بروند از همكارانشان مي خواهند لااقل مراقب باشند كه در غياب آن ها همين تنظيفات موجود هم به كلي مختل نشود!

فرهنگ
اقتصاد
ايران
جهان
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |