پنج شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۱ - شماره ۲۹۹۸- March, 6, 2003
گفت و گو با امين الله رشيدي ـ خواننده و آهنگساز
اين چه پراكندگي است
وجه مشخصه يك ترانه ماندگار دوستي همدلي و ارتباط صميمانه شاعر، خواننده و آهنگساز است
003350.jpg
بعضي از افراد مسن هستند كه به راحتي مي توان اختلاف سن با آنها را فراموش كرد و امين الله خان رشيدي جزو اين دسته است. وقتي با او مي نشيني يادت مي رود كه از سه نسل قبل مي آيد. حتي موهاي سفيدش فقط احترامش را بيشتر مي كند كه به غايت محترم، مهربان و صميمي است. صحبت كردن با او معمولا به حاشيه كشيده مي شود، آنجا كه خاطراتش را تعريف مي كند البته بسياري از اين خاطرت را در كتاب جديدش با نام خاطره ها و نغمه ها (عطر گيسو) آورده است. اما به هر حال براي ما كه اسم بزرگان موسيقي، از قبيل موسي خان معروفي، روح الله خالقي و. . . را فقط در كتاب ها خوانده ايم، مواجه شدن با مردي كه با اين ستارگان حشرونشري داشته، جالب و مغتنم است و اينجاست كه اختلاف سن و اختلاف نسل نمود پيدا مي كند. اين هم خيالي نيست وقتي آهنگ ها و زنگ دلنشين صدايش هنوز و هميشه شنيدني است.
آرش نصيري
• شما باقي مانده از نسلي هستيد كه به نظر مي رسد هنوز و هميشه در تاريخ موسيقي ما ماندگار بماند. بزرگاني چون ابوالحسن صبا، روح الله خالقي و ديگران كه كارشان و سلوكشان داراي آنچنان تأثيري بود كه نسل هاي بعدي را به شدت تحت تأثير قرار داد. فكر مي كنيد مشخصه اصلي آن نسل چه بود؟
دو نظريه ـ تئوري ـ وجود دارد. اول آن است كه مي گويند، آدم ها از اول خلقت با همين خوي و اخلاق تغييرناپذير خلق شده اند، يعني مجموعه اي هستند از مظاهر تضاد، نيكي و بدي، خشونت و عطوفت، پاكي و پلشتي، اهورايي و اهريمن. درست مصداق اين رباعي شيخ ابوسعيد ابوالخير:
گاهي چو ملائكم سر بندگي است ‎/ گه چو حيوان به خواب و خور زندگي است ‎/ گاهم چو بهائم سر درندگي است ‎/ سبحان الله اين چه پراكندگي است
و يا اين شعر نجم الدين كبري كه مي گويد:
ديوي است درون من كه پنهاني نيست ‎/ برداشتن سرش به آساني نيست ‎/ ايمانش هزار بار تلقين كردم ‎/ اين كافر را سر مسلماني نيست
اما نظر دوم اين است كه با تربيت صحيح مي توان فطرت بشر را تغيير داد و خوي فرشتگي را جايگزين بدنهادي و شيطان صفتي كرد. تغييرات و تحولات اخلاقي و رفتاري انسان ها تا حدودي تابع اوضاع و احوال اجتماعي و سياسي جهان نيز هست. ما فعلا در دوران آشفتگي ها، پريشاني ها و نابساماني ها به سر مي بريم. دوران امثال ابوالحسن صبا، موسي معروفي و خالقي، اين فرهيختگان جهان موسيقي، دوران آرامش، سادگي و بي پيرايگي بود. اين همه پراكندگي و بيگانگي كه فضاي هنر را تيره مي كند وجود نداشت، دل ها به هم نزديك تر بود. آرمان صلي آنها فارغ از مسائل و انگيزه هاي مادي، عشق و علاقه به موسيقي و ارائه نمونه هاي والاي اين هنر به جامعه و مردم علاقه مند بود و. . . در اين سال ها من با بسياري از جوانان پاكدل اهل موسيقي روبه رو شده ام كه پس از شنيدن خاطره هاي من از آن دوران و شرح صميميت ها و دوستي هايي كه دربين هنرمندان و نحوه اجراي گروهي موسيقي يعني حضور خواننده و شاعر و آهنگساز و نوازندگان در استوديو ضبط صداي راديو بود، دريغ و حسرت آرزو مي كنند كه اي كاش ما هم در آن زمان به دنيا مي آمديم.
• يا در قبل از آن در استوديوي ضبط راديو كه به صورت زنده...
بله مجري برنامه را اجرا مي كرد و ما هم آماده نشسته بوديم كه برنامه مان را اجرا كنيم. بعد گوينده يا مجري، برنامه را قطع مي كرد و مثلا مي گفت كه حالا آهنگ فلان را با صداي فلاني بشنويد و ما هم برنامه را اجرا مي كرديم و به صورت زنده هم پخش مي شد. اين مال سال هاي حدود ۱۳۳۰ است كه هنوز ضبط به ايران وارد نشده بود.
• خيلي جالب است. الان شما اشاره به اين كرديد كه در استوديوي ضبط همه حاضر بودند حتي شاعر اثر و ما مي بينيم كه در موسيقي ماندگار دوران شما، تلفيق شعر و موسيقي، مشخصه اصلي يك ترانه است، چرا اين روند ادامه پيدا نكرد؟
در مورد اين قضيه در همان سوال اول كه پرسيديد صحبت كردم. اينجا هم اضافه مي كنم كه وجه مشخصه يك اثر ـ ترانه ـ ماندگار، دوستي، همدلي و ارتباط صميمانه شاعر، خواننده و آهنگساز است كه سه ركن اصلي ايجاد يك موسيقي دلنشين و ماندگار است. صد البته اجراي پرشور و حال و احساس نوازندگان هم خيلي موثر است كه در اين زمان، متأسفانه كمتر صورت تحقق به خود مي گيرد.
• بگذاريد مقداري كلي تر صحبت كنيم. تقسيم بندي شما از موسيقي ايران چيست؟
موسيقي ايران و شايد موسيقي همه جهان از هر نوع كه باشد اعم از سنتي، پاپ، كلاسيك و غيره دو صورت بيشتر ندارد: زنده، مرده. اگر بخواهم تعديلي در آن قائل شوم مي گويم موسيقي دو نوع است: سالم، بيمارگونه و تعبير سوم هم از نظر من، كه در نقاشي و كاربرد رنگ ها هم دستي دارم اين است: اول موسيقي سالم داراي رنگ صورتي، به رنگ گل هاي رز (محمدي) كه از آن عطر و گلاب قمصر كاشان خودمان برمي خيزد و همرنگ گونه كودكان است و دوم موسيقي بيمارگونه كه داراي رنگ خاكستري تيره است. اولي نشاط آور است و اگر غمگين هم باشد اشك شوق و شادي در ديدگان مي آورد، نه اشك ماتم و درماندگي و افسردگي و دومي نمايانگر فضايي يأس آور و دلمردگي.
• با اين تعبيري كه كرديد اگر نمي فرموديد كاشاني هستيد باز معلوم مي شد كه اهل گل و گلاب و زيبايي هستيد. به هر حال موسيقي استاد امين الله رشيدي كاشاني در چه دسته اي قرار مي گيرد؟
در مرز سنت و نوگرايي با حالتي متعادل كه اين موسيقي من و امثال من آنچنان كه تجربه و استقبال مردم نشان داد، با گذشت زمان (بيش از ۳۵ تا ۴۰ سال) رنگ كهنگي به خود نمي گيرد.
• رشد اين نوع موسيقي كه اكثرا به آن موسيقي ملي مي گويند، چه اندازه بوده است؟
تا سال ۱۳۴۰ متوازن و مطلوب بود و نوآوري ها و تحولي كه در آن اتفاق افتاد، حالت افراط و تفريط نداشت. از سال ۱۳۴۰ به بعد كم و بيش با نوآوري هايي گاهي منفي روبه رو شد كه تا سال ۱۳۵۶ ادامه يافت. بعد از تغيير رژيم موسيقي ملي ما چند گاهي اوج گرفت، بعد هم گرفتار تكرار در مداري بسته شد و در پنج سال اخير هم با رسيدن پاپ خوان ها به خاموشي گراييد.
• البته موسيقي پاپ كه قبلا هم وجود داشت. به نظر شما تاريخچه موسيقي پاپ در ايران چيست؟
از اوايل سال ۱۳۳۰ شمسي، ملاحظه مي فرماييد كه البته آنچنان هم جديدالولاده نيست و شايد بتوان گفت كه خوانندگان و آهنگسازان دهه ۳۰ امثال محمد نوري و تا حدودي خود حقير (مثلا آهنگ افسانه ـ شيداي زمانم، رسواي جهانم) آغازگر اين راه بوده ايم. نكته اي كه در اينجا قابل تذكر است اينكه پاپ هاي سابق، ريشه دارتر و متين تر از پاپ هاي امروزي بوده و از آن گذشته هر خواننده اي كلاس مخصوص به خودش را داشت و از كسي تقليد نمي كرد و در حال حاضر ملاحظه مي فرماييد كه گذشته از مسئله تقليد و تكرار، گروهي از پاپ خوان ها آنقدر شبيه يكديگر مي خوانند و مي سازند كه تشخيص اين از آن مقدور نيست!
• بله اين آن نوع از موسيقي است كه شايد بتوان با جرأت بيشتري به آن عنوان پاپ ايراني و موسيقي ملي را داد. به نظر شما كه جزو پيشگامان اين نوع موسيقي هستيد مولفه اصلي و تعريف موسيقي پاپ چيست؟ آيا استقبال و توجه عامه اهميت دارد يا مسائلي ديگر؟
بعضي از خود حضرات پاپي ها هم اطلاق كلمه (پاپ) را بر اين موسيقي هاي من درآوردي صحيح نمي دانند. مسئله اصلي دخالت سياست در اين قضيه است، با پخش مكرر يك نوع موسيقي به مقتضاي زمان، نمي توان توجه عميق جامعه را به خود جلب نمود. مي بينيم كه با همه تبليغات و پخش هاي تكراري از رسانه ها عمر بيشتر اين آثار، دو هفته يا دو ماه و حداكثر ۲ سال است و اكنون به نقطه توقف رسيده است و اين، بايد عبرتي باشد براي حضرات دست اندركاران كه به اين مظاهر زودگذر دل خوش نفرمايند.
• به نظر مي رسد مسئله آموزش موسيقي هم در اين مورد خيلي دخيل باشد، براي آموزش چه كارهايي بايد انجام داد و اصلا معضلات عمده آموزش موسيقي چيست؟
از مديران هنرستان ها و آموزشگاه هاي موسيقي سوال فرماييد.
• اقلا بفرماييد چه كار بايد انجام داد تا ذائقه شنيداري مردم تغيير كند؟
اول اينكه، نبايد به خواست عوام الناس گردن نهاد، دوم اينكه سطح ذوق و آگاهي مردم را با پخش آثار ارزشمند، ساده و مردمي بالا برد، سوم اينكه موسيقي هاي مختلف و متنوع و زنده را اعم از پاپ و سنتي و كلاسيك (البته از نوع سالم آنها) به گوش مردم رساند، چهارم و مهم تر از همه اينكه پخش آثار موسيقي از رسانه ها، راديو و تلويزيون، و انتخاب آنها با نظر يك شوراي بي طرف كارشناسي باشد نه براساس تقدم روابط بر ضوابط!
• به خوب نكاتي اشاره كرديد. لطفا در مورد نقش رسانه بيشتر توضيح دهيد.
همه به خوبي مي دانيم كه رسانه ها نقش اصلي را در هدايت افكار مردم و آشنايي آنها با موسيقي مطبوع و سالم به عهده دارند. رسانه ها اعم از راديو و تلويزيون و مطبوعات بايد به هوش باشند كه نقش مقدس خود را در معرفي هنرمندان و آثار آنان از ياد نبرند، از كاه كوهي نسازند و از كنار كوه بي تفاوت و بي اعتنا نگذرند و از همه مهم تر روابط را بر ضوابط مقدم ندارند كه خداي ناكرده روزي باعث عذاب وجدانشان نشود.
• بگذاريد مقداري هم از خودتان بپرسيم. در مورد بيوگرافي و سابقه شما در راديو و استادانتان و. . .
پس از دو سال آموزش تار و نت خواني نزد استاد موسي معروفي و تئوري آواز نزد آقاي دكتر مهدي فروغ، در كلاس هاي شبانه و رايگان هنرستان موسيقي (ساختمان قبلي تالار رودكي ـ وحدت) در سال ۱۳۲۸ توسط استاد معروفي به رهبر يكي از اركسترهاي راديو ايران يعني آقاي علي محمد خادم ميثاق معرفي شدم و به اين ترتيب فعاليت خوانندگي و آهنگسازي من در راديو ايران شروع و به طور مستمر و مداوم تا سال ۱۳۴۳ ادامه يافت و بعد با استعفاي اجباري و اضطراري از راديو (بنا به مقتضيات شغلي) ظاهرا متوقف شد.
• اخيرا كتابي به نام «خاطره ها و نغمه ها» را منتشر كرديد كه ذكر خاطراتي از آن دوران است. البته اسم كتاب هم «عطر گيسو» است. لطفا در مورد آن توضيح دهيد.
اين كتاب با عنوان خاطره ها و نغمه ها (عطر گيسو) از طرف انتشارات عطائي تهران در پاييز امسال انتشار يافت و در آن مطالب مختلف از ادبيات و موسيقي و خاطرات راديويي و هنري و اجتماعي و ارتباط با هنرمندان نامي در ۵۰ سال اخير با حدود ۲۸۰ تصوير از موسيقي دانان و شاعران و اديبان و غيره و در پايان نت و اشعار ۳۸ ترانه از سه كاست و CD منتشره در سه سال اخير و شماري از ترانه هايي كه در چهار كاست آينده انتشار خواهد يافت تحرير شده و نكته اي كه در اينجا بايستي بدان اشاره شود اين است كه آن چه در اين كتاب آمده در نهايت امانت و بي طرفي و بدون حب و بغض و بده و بستان بوده و در مقام حقيقت گويي و بت شكني هم موضوعاتي عنوان شده است اما صورت بديع و ابتكاري آن در معرفي نويسنده به شيوه اتوبيوگرافي محاكمه اي (سوال و جواب) است كه در حدود ۵۰ صفحه اوايل كتاب را در بر مي گيرد.
• مي خواهم برگردم به وضعيت موسيقي كشور و مصاحبه ام را با سوالي در اين باره تمام كنم. نظر شما درباره اركستر موسيقي ملي چيست؟
يك شعر است كه مي گويد:
دوست دارم كه دوست عيب تو را ‎/ همچو آيينه روبه رو گويد ‎/ نه كه چون شانه رفت پشت سرت ‎/ عيب هاي تو موبه مو گويد
من به رهبر و مدير اين اركستر حضرت آقاي فخرالديني ارادت فراوان دارم و زحمات ايشان را در اداره و نگهداري اين تنها اركستر ملي ارج مي نهم. اما واقعيت اين است كه اين اركستر ارجمند داراي مشكل خواننده و آهنگساز است و با نهايت تأسف بايستي اذعان كرد كه به علت همين مشكل اكثر زحمات اين گروه متشكل و رهبر آن به هدر مي رود.

ضيافتي براي «تيسين»
003380.jpg
ترجمه: نوشين ديانتي
خشونت، خوشگذراني، پاپ ها، امپراتورها، معشوقه يك كاردينال ـ آثار تيسين در برگيرنده همه اينهاست. او مانند مشعلي افروخته بود و وجود نقاشي هاي شهوت انگيز او براي خواص رنسانس اروپا امري ضروري بود. تيسين (تيزيانو وزيليو) در سال ۱۵۱۶ نقاش رسمي ونيز شد و تا زمان مرگش در سال ۱۵۶۶ كه (به گفته خود او) حدود ۹۰ سال داشت، در اروپا در اوج بود. نمايشگاه «تيسين» ضيافتي از آثار مهم اوست كه از گالري هاي مهم اروپا و آمريكا جمع آوري شده اند. اين نمايشگاه از ۱۹ فوريه تا ۱۸ مه در گالري ملي لندن برقرار است ـ و با اندكي تغيير ـ از ۹ ژوئن تا ۶ سپتامبر در پرادو و مادريد ادامه مي يابد.
در قرن شانزدهم تب قديسين بيداد مي كرد. مشتري هاي دائمي تيسين خواستار صحنه هاي پرزرق و برق براي تزئين كاخ ها و قلعه هاي خود بودند، دور هميشگي مهماني هاي پرهيجان، نبردها، ماجراها و وسوسه ها. اين وقايع به تيسين فرصت لذت بردن از حركت هاي پرشور و حرارت، جواهرات درخشان، پالتو پوست هاي نرم و نوازشگر، چمنزارهاي باطراوت و جنگل هاي انبوه مي داد. او مي توانست احساسات خالصانه خود را در داستان حضرت مسيح متجلي كند، يا تمثال هاي مريم مهربان يا صحنه هاي تاريك شكنجه عيسي را به تصوير بكشد. به نظر ديويد ژافه، مسئول گالري ملي لندن، احساس همدلي و همدردي تيسين هديه متمايز اوست. به گفته ژافه، وقتي كه او يك زن زيبا را ترسيم مي كند، «مي توان تحسين عميق او را احساس كرد. اگر يك تراژدي، مثلا يك شهادت را به تصوير مي كشد، خود نيز در اندوه شريك مي شود. » او به پيتا، آخرين تابلوي تيسين به سال ۱۵۶۶ اشاره مي كند. مريم از يك محل تيره و تار تلاش مي كند كه از بدن پسرش محافظت كند. اين نقاشي در دوران طاعون كشيده شده كه حدود يك سوم جمعيت ۱۶۵ هزار نفري ونيز را از بين برد. اين اثر كوششي براي «تأثير گذاشتن از طريق زاري و تضرع به او بود. » تيسين سالخورده تسليم مرگ شد و نقاشي را ناتمام باقي گذاشت.
شهرت تيسين با روابط عمومي خوبش بيشتر مي شد. پيترو آرتينو، نويسنده اي كه كتاب هايي از نامه هاي غلط انداز و نيشدارش، احترام محتاطانه اي از مقام هاي بالاي مملكت برايش به ارمغان آورده بود، با تشريح هر پرتره جديد ـ حتي وقتي كه آن را نديده بود ـ سعي در محبوب تر كردن دوستش داشت. آنها با هم بده و بستان داشتند. ژافه مي گويد: «اگر شما مي خواستيد پرتره تان كشيده شود و اگر اين كار توسط تيسين انجام مي شد، بزرگ تر، باهوش تر و پرابهت تر از ديگران به نظر مي رسيديد. » مرد جواني كه حوالي سال ۱۵۲۰ توسط تيسين نقاشي شده، ممكن است اكنون بي نام و نشان باشد، اما هنوز سرشار از تجلي هنري است. حركت استادانه قلم موي تيسين، صرفا تزئيني نيستند، بلكه از هم ذات پنداري او با موضوع سرچشمه مي گيرند.
«تيسين» بيش از ۴۰۰ سال پيش براي نخستين بار، از يك سري صحنه هاي اسطوره اي بر پايه توصيف هنر باستاني به وسيله نويسنده قرن سوم قبل از ميلاد، فيلوستراتوس، براي اتاق خصوصي جنگسالار عاشق هنر، «دوك آلفونسو» آثاري خلق كرد، اين تابلوها در كنار هم دورنماي جامعي را تشكيل مي دهند. مناظري كه صف كشيده اند و شخصيتي كه به نظر مي رسد از يك تابلو بيرون آمده و در تابلوي ديگر ظاهر شده است. به گفته ژافه، آنها «جهاني رويايي از مردماني كه هميشه آواز مي خوانند، مي رقصند، مي نوشند و لذت مي برند» را به نمايش مي گذارند. تيسين در مهماني ها مرد خوبي بود و هيچ كس را در «آندريانس» بي نصيب نمي گذاشت، زيرا آنها در كنار رودخانه شادي بودند. خداي شراب در دباكوس و آريادن، از ارابه اش بيرون مي پرد تا پرنسسي ـ كه نامزدش به تازگي تركش گفته ـ را در جزيره ناكسوس ملاقات كند. او به زودي عشق قديم (تسئوس ـ كه نمي دانيم كيست) را فراموش مي كند.
هيچ چيز در جزاير يونان زياد تغيير نكرده است. جز آنكه ماشين ها جاي ارابه هايي كه توسط يوزپلنگ ها كشيده مي شدند، را گرفته اند و خوشگذران ها با لباس هاي پوست ماري كمتر به چشم مي خورند.
به گفته ژافه تيسين «بعضي از خاص ترين تصاوير ممكن» را خلق كرده است. دانائه، براي نوه پاپ سوم، كاردينال آلساندرو فارنسه، كشيده شده است. در اين نقاشي از چهره دوست  او استفاده شده است و در واقع معاشقه يك بشر را با خداي افسانه اي نشان مي دهد ، بلكه بزرگ ترين آنها، زئوس، كه براي فريفتن دانائه تبديل به حمام طلا شده بود (اين براي زئوس طبيعي بود، او دوست داشت كه براي جلب نظر به شكل قو، گاونر، ابريا هرچيز ديگر درآيد). اگر از اين لطايف الحيل لذت نمي بريد، مي توانيد به جزئياتي از قبيل مناظر يا جواهرات توجه كنيد و به راه هاي متفاوتي كه تيسين ترتيب داده است، سرگرم شويد. مي توانيد به زانوي راست باكوس نگاه كنيد يا از منظره شهري دورافتاده و كوهستان هاي مه آلود لذت ببريد. مي توانيد از ميان كشمكش تاركوئين و لوكرسيا جا خالي بدهيد و جليقه مليله دوزي شده اي را از نظر بگذرانيد، تصويري كه با نشان دادن دقيق نقش و نگارهاي بعضي قسمت ها و خط خطي در بقيه جاها به وجود آمده است.
هتك ناموس لوكرسيا قطعا تخيلي و غيرواقعي است، اما تصوير، كه براي فيليپ دوم اسپانيا كشيده شده، تكان دهنده است. ژافه تضادي بين چنين صحنه هايي و آثار مسيحيت نمي بيند و او بازتاب حركات نااميدانه سرودست لوكرسيا و سنت لورنس را كه گفته مي شود به خاطر باورهاي مذهبي اش در آتش سوزانده شد ـ دنبال مي كند. او حتي رفتار دستپاچه لوكرسيا را با آزار و اذيت مسيح توسط سربازان پيلات برابر مي داند. مي توان اندوه او را احساس كرد، حركات او همان است كه در [شهادت] سنت لورنتس مي بينيم. هنگامي كه هيچ پناهي نمانده است. آخرين حركات التماس آميز براي گريز از سرنوشت.
هنر تيسين چيزي وراي مضامين خشن و ظواهر فرسوده است تا چشم را با رنگمايه هاي گران قيمت و مهارت نفس گير بفريبد. او جهاني را تداعي مي كند كه در آن فرماندهان ارتش، عاشق هنر هستند و پاپ ها نوه هايشان را كاردينال مي كنند ـ و سپس همگي براي يك پرتره گروهي به صف مي ايستند.
منبع: تايم

نگاه منتقد
فرار از خودسانسوري بيمارگونه
003355.jpg

آيا آن بچه عجيب و غريب، موبلند و چپ دست را در اتاق مطالعه به ياد مي آوريد؟ همان كه آن نوشتن احمقانه «آينه اي» و از آخر به اول را بلد بود و هميشه مشغول طراحي بود؟ كسي كه پدرش يك محضردار بود و براي پسرش هم پس از ساعات مدرسه دوره هاي كارآموزي ترتيب مي داد؟ كسي كه مادرش با پدرش ازدواج نكرده بود و خارج از شهر و در مزرعه زندگي مي كرد؟ كسي كه به سختي مي توانست بخواند اما طرح جمجمه، ماهيچه و پاي سگ ها را مي كشيد و وقت خود را با طراحي تير و كمان هاي ابداعي اش هدر مي داد؟ احتمالا بچه اي كه به ذهن شما مي رسد لئوناردو داوينچي نام ندارد اما كودك مورد بحث هم اوست.
البته، لئوناردوي واقعي (۱۵۱۹-۱۴۵۲) بسيار فراتر از يك مورد جالب و احمقانه بود. او به اندازه اي كارآمد و جدي بود كه عضو اتحاديه صنفي نقاشان باشد و بتواند كارگاهي را اداره كند. او مي توانست علي رغم شهرتش در به پايان نرساندن كارها، پادشاهان و دوك ها را براي گرفتن سفارش هاي بزرگ افسون كند: بعضي اوقات فقط به خاطر اينكه نقاشي هاي جديد و ابداعي اش به محض خشك شدن، ورمي آمدند و پوسته پوسته مي شدند. همه نقاشي هاي او خوب بودند: تخيل و حس قوي، جست وجوگر، ماهرانه و در يك كلمه زيبا. هنگامي كه موزه هنر متروپوليتن نيويورك در ماه آگوست آنها را به نمايش گذاشت ـ و اين نمايشگاه تا ۳۰ مارس ادامه دارد ـ روزانه تا ۸ هزار نفر، با احترام و موقر به صف از ميان گالري هايي كه بالاجبار كم نور هستند، عبور مي كنند و با چشماني تنگ كرده، با دقت و از ميان انعكاس هاي روي شيشه هاي محافظ به نقاشي ها نگاه مي كنند.
لئوناردو تنها ۱۵ نقاشي كامل و بسياري اثر ناتمام كشيده است و حتي يكي از پروژه هاي بلندپروازانه تنديس هايش هيچ گاه به اتمام نرسيد؛ اما هزاران طراحي با وسايل مختلف، از مركب گرفته تا گچ را انجام داده است كه بيش از ۴ هزار تاي آن باقي مانده است. مجموعه دارها، حتي در دوران زندگي خود او، آنها را روي هوا مي بردند. لئوناردو براي آنها خيلي مشهور بود. در واقع وقتي كه او در سال ۱۵۰۱ پس از يك غيبت ۱۶ ساله از دربار اسفورزا در ميلان به فلورانس بازگشت، تمام كاري كه بايد براي كشاندن جمعيت به خانه خود انجام مي داد، اين بود كه طرح مقدماتي نقاشي را كه در ذهن داشت «باكره مقدس و كودك همراه با سنت «آن» وبره» را به نمايش بگذارد. (اين طرح در اندازه هاي طبيعي بوده است اما اكنون در دست نيست. )
مردي كه نامش با نبوغ مترادف است، نقاشي كاملا بي عيب و نقص نبود. در نقاشي هاي او بچه ها اغلب هم وزن مادرانشان به نظر مي رسند، پاها را خيلي خوب نمي كشيد و سر آدم هاي او خيلي بزرگ هستند. اما لئوناردو به طور مثال در طرح حمل صليب توسط مسيح به زيبايي مقام والا و دردمند عيسي مسيح را فقط با چند خط كج و معوج به تصوير كشيده است. او تقريبا به تنهايي در طراحي هايش تكنيك مدرن «brainstorming» را ابداع كرده است - يعني هر آنچه را كه به مغز خطور مي كند به كاغذ منتقل شود و قضاوت به زمان ديگري موكول شود. او با انجام اين كار، هنر را از خود سانسوري بيمارگونه قرون وسطي نجات بخشيد. مهم ترين شاهكار لئوناردو با استفاده از اين روش «نسخه خطي ليسستر» است كه براي اين نمايشگاه و از كلكسيونر ميلياردر آثار «brainstormer » قرض گرفته شده است.
003375.jpg

نتيجه اين همه اين است كه اگر زماني يك بچه تخس خيلي نزديك به شما ايستاد و شروع به نصيحت كرد، شايد بهتر باشد كه با دقت به او گوش دهيد. نصايحي از قبيل: «با حركت هاي آرام قلم، در يك دفتر كوچك، يادداشت بردار، اين دفتر بايد هميشه همراهت باشد و بايد از كاغذ و قلمي استفاده كني كه قابل پاك كردن نباشد. وقتي دفتر كاملا پر شد، يك دفتر جديد جايگزين آن كن. اين چيزها بايد با دقت مراقبت و حفظ شود. » ممكن است كه شما نابغه نباشيد، اما كمي «brainstorming »* شما را به هدف نزديك تر مي سازد.
منبع: نيوزويك
* واژه «brainstorming» مي تواند اشاره به جنون آني داشته باشد اما اين واژه از قرن ۱۹ ميلادي به بعد به شيوه در بيان صريح افكار و درونيات در مباحث كلامي و فلسفي اطلاق شد. در واژه شناسي هنري نيز اين واژه در مواقعي به كار برده مي شود كه هنرمند به شكلي سريع و البته صريح درونيات خود را تجسم مي بخشد.

حاشيه هنر
• عكس گيتار
روزنامه «آفتاب يزد» هفته گذشته پيام يك خواننده خود را به چاپ رساند كه مي گفت: «اگر امروز به يك كودك چهار ساله بگويند، عكس يك گيتار را نقاشي كن، ظرف چند دقيقه مي كشد، اما اگر بگويند عكس سه تار يا كمانچه را بكش، اصلا نمي داند چه شكلي است! خواستم بگويم آيا نتيجه نشان ندادن آلات موسيقي اصيل ايراني، مستحكم تر كردن شدت تهاجم فرهنگي غرب نيست؟»
003360.jpg

• هنرستان موسيقي نابينايان
معاون امور فرهنگي، اجتماعي سازمان آموزش و پرورش هفته گذشته در گفت وگويي با خبرنگار اجتماعي ايسنا گفته است در صورت همكاري دستگاه ها و مسئولان، هنرستان موسيقي نابينايان سال آينده در كشور تأسيس مي شود. صمد ساعي منش افزوده است: تأسيس اين هنرستان تحول بسيار مناسبي در ادامه تحصيل و مهارت آموزشي افراد نابينا محسوب مي شود. به گفته وي، در صورت صدور مجوز نهايي، اين طرح براي نخستين بار در تهران اجرا مي شود.
003365.jpg

• آب در هاون كوبيدن
بيژن كامكار و ارسلان كامكار، دو عضو گروه موسيقي كامكارها، در گفت وگويي به تشريح وضعيت موسيقي پرداخته اند. بيژن كامكار درباره تقابل موسيقي سنتي با ساير موسيقي ها مثل پاپ گفته است: كار ما امروز بسيار مشكل شده است، زيرا در گذشته اي نه چندان دور، اين قدر وسايل ارتباط جمعي پيشرفته وجود نداشت، امروز مردم ما را با قوي ترين موسيقي هاي جهان مقايسه مي كنند و از اين جهت كار ما دائم مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد و بسيار مشكل شده است. وي افزوده است: هر نوع موسيقي اعم از پاپ، سمفوني، سنتي و موسيقي نواحي بايد شناسنامه ايراني داشته باشد يعني بايد رنگ، بو و حالت هايي ايراني داشته باشد. اگر به اين امر توجه نشود به اصطلاح آب در هاون مي كوبيم. زيرا در بازارهاي جهاني با موسيقي هاي پاپ پرسابقه و بي رقيب غربي مقايسه مي شويم و كار ما اصلا به نظر نخواهد آمد. بيژن كامكار ادامه داده است:
003370.jpg

اگر مي خواهيم جايي در بازارهاي جهاني براي خود باز كنيم، بايد درون مايه ايراني موسيقي خود را حفظ كنيم. آنهايي كه موسيقي پاپ كار مي كنند و شناختي از موسيقي ايراني ندارند، به موسيقي هندي، عربي و يا تركي روي مي آورند در اين حالت است كه خود نيز نمي دانند چه مي كنند. مگر اينكه از مشخصه ها و حالت هاي ايراني استفاده كنند تا به عنوان پايه ايراني شناخته شوند. ارسلان كامكار نيز گفته است: موسيقي در حال حاضر به صورت انفرادي و حاصل عملكرد يك نفر است و متأسفانه حمايت صنف به صورت پايه اي و اساسي انجام نمي گيرد. بحث آموزش موسيقي بسيار ضعيف و تنها مختص به تهران است و اين همه علاقه مند در شهرهايي مختلف مي بينيم كه از امكانات لازم بي بهره اند.
003385.jpg

• خوانندگان سليقه اي
سرويس پايان نامه و مقالات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) قسمتي از پايان نامه «مژگان شجريان» دختر استاد شجريان را منتشر كرده است. مژگان شجريان در اين پايان نامه كه آن را در سال ۶۵ و با راهنمايي پدرش تدوين كرده آورده است: «تكنيك آواز، توانايي و تسلط بر صدا و كيفيت اجرا است. هرگاه سخن از آواز مي شود، دو جنبه را بايد براي آن در نظر گرفت، يكي جنبه تكلم و تلفظ، (تعيين ارزش و رعايت تناسب ميان كلمات، تأكيدات و احساس و مفهوم كلام و هدف شاعر كه مبتني بر اطلاعات ادبي است) و ديگري خود صدا است كه ايجاد آن مستلزم داشتن اطلاعات علمي است. متأسفانه در آواز ايراني، خوانندگان هريك به سليقه خود از صدا استفاده مي كنند و متخصص آگاهي در اين زمينه وجود نداشته و معلمي نبوده كه تكنيك درست و زيباي صدا درآوردن را آموزش دهد تا با استفاده از آن به گونه اي عمل كنند كه در عين قدرت، دوام كافي نيز داشته باشد. » «مژگان شجريان» يكي از علل محدود شدن حدود صداي خوانندگان ايراني را محدود بودن وسعت سازهاي متداول در چند قرن اخير عنوان كرده است. وي همچنين افزوده است: اگر از ديد صاحبنظري به صداي خوانندگان سده اخير بنگريم، مي بينيم كه اغلب از نظر تكنيكي ضعف داشته و نتوانسته اند از صداي خود، درست استفاده كنند. تنها معدودي از خوانندگان اين صد ساله بوده اند كه حداكثر استفاده را از صداي خود كرده اند كه «قمرالملوك وزيري» از نمونه هاي بارز آن است.

هنر
اقتصاد
ايران
جهان
زندگي
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |