كاسترو طرفدار فيلم هاي جوخه و سالوادور بود مي دانم كه فيلم هايجي. اف. كي. و نيكسون را هم ديده بود اما فكر مي كنم از فيلم قاتلين با لفطره خوشش نيامده بود
كريس كرپز
• يك گفت وگوي طولاني در مستندها چگونه شكل مي گيرد؟ آيا پيش از گفت وگو همه چيز پيش بيني مي شود؟ يا گفت وگو به شكل بداهه شروع مي شود و پايان آن از اول معلوم نيست؟
در واقع تركيبي از هر دوي اين ها است. در گفت وگوهاي رودررو، نتيجه مطلوب، نتيجه كنش بين گفت وگو شونده و گفت وگوگر است. اگر هماهنگي و درك متقابل بين طرفين نباشد، ممكن است نتيجه خوب از آب در نيايد. در چنين گفت وگوهايي سعي مي كنم با گشاده رويي و سادگي وارد شوم. اما همزمان سلسله سوالاتي را كه بر حسب الفبا طبقه بندي كرده ام در ذهن ام دارم كه بايد آنها را در زمان مناسب بپرسم. در خصوص گفت وگو با فيدل كاسترو هم ما و هم گروه فيلمبرداران تا حدي عصبي و نگران بوديم. نمي دانستيم چه پيش مي آيد. جدا از اين من دو وظيفه هم زمان داشتم: هم كارگرداني مي كردم و هم گفت وگوگر بودم. علاوه بر اينها مسئوليت هر دو گروه فيلمبرداري هم با من بود. به خاطر همين نمي شد زمان را از دست داد. يعني در حين انجام يك وظيفه بايد به وظيفه ديگري هم فكر مي كردم. همان موقع كه با كاسترو قدم مي زدم بايد حواس ام را به فيلمبرداري هم مي دادم. وقتي كاسترو جواب سوال ام را مي داد، بايد مراحل بعدي كار را برنامه ريزي مي كردم. بايد مراقب ارتباط بين تمام افرادي كه جلو و پشت صحنه كار مي كردند هم مي بودم تا با انعطاف كامل همه چيز انجام شود. در چنين موقعيتي كارگردان حتي لحظه اي فرصت مكث كردن و سر خاراندن هم ندارد. دنيايي غيرواقعي ساخته شده كه بايد در آن به يك عمل واقعي برسيد. من همزمان بايد خطر بزرگ ديگري هم مي كردم؛ يعني بازي در فيلم. موضوعي كه نه آمادگي اش را داشتم و نه تجربه اش را. اجازه دهيد دقيق تر بگويم: در اين مورد بايد از «بعد چهارم» رد مي شدم. به همين دليل از همه اعضاي گروه خواستم تا وارد اين فيلم مستند شوند. در بيشتر فيلم هاي مستند اين بعد چهارم به دلايلي كه نمي دانم چيست وجود ندارد. با استفاده از اين روش نسبتا متفاوت، فضاي موجود شكل واقعي به خود گرفت و به آن چيزي كه من مي خواستم نزديك شديم.
• چند ساعت تصوير تدوين نشده در اختيار داشتيد؟
ما با سي ساعت فيلم از ديدار با كاسترو برگشتيم. در حقيقت با در نظر گرفتن فيلم هاي دوربين گروه دوم، سرجمع شصت ساعت تصوير تدوين نشده داشتيم. در بيشتر تصويرها فقط كاسترو ديده مي شد. تمام اين فيلم ها را در اختيار آرشيو مي گذاريم تا به دست همه برسد. بعدا تصويرها به شكل هاي مختلف و به وسيله سايت هاي اينترنتي آماده مي شود. دانشجويان «كت وست» سرگرم آماده كردن اين فيلم هستند تا همه بتوانند از طريق كتابخانه به گفت و گوي ما با كاسترو دسترسي داشته باشند.
• با كاسترو چه جوري تماس گرفتيد؟
سال ۱۹۸۶ يك نامه چهار صفحه اي به او نوشتم: در اين نامه طرحي را كه داشتم با او در ميان گذاشتم. اين نامه براي آينده كاري كه مي خواستم انجام بدهم اهميت زيادي داشت. حس كردم كاسترو از نامه من و لحن حرف هايي كه زده ام خوشش آمده است. بعد همديگر را ديديم و از ساعت ده صبح تا چهار بعدازظهر با هم بحث كرديم. در طول اين ديدار كاسترو به چشم هاي من خيره شد و تصميم خود را گرفت. بعد از اين تصميم همه چيز خيلي سريع پيش رفت. ژنرال كاسترو هيچ وقت قبل از هشت ساعت فيلمبرداري خسته نشد. صبح دومين روز فيلمبرداري نيم ساعت دير سر قرارمان رسيدم. مي دانيد كه زندگي شبانه در هاوانا چه جوري است، كاسترو به چشم هاي من زل زد و گفت: شرط مي بندم ديشب به جاهايي رفته ايد كه نبايد مي رفتيد. نگران شدم. فكر كردم پليس مخفي ما را تعقيب كرده ولي بعدا فهميدم كه فقط شوخي كرده.
واقعيت اين است كه آن روز قيافه ام حسابي خسته بود. براي من تماشاي اين فيلم به خاطر بازي خودم سخت است ولي فيدل در طول گفت وگو واقعا متين و بانشاط ظاهر شد.
• كاسترو پيش از آن كه با شما ديدار كند، فيلمي از شما را تماشا كرده بود؟
كاسترو طرفدار فيلم هاي جوخه و سالوادور بود. دليل اش هم صحنه هاي جنگ چريكي و تاكتيك هاي صحيح جنگي بود كه در اين فيلم ها به كار گرفته شده بود. مي دانم كه فيلم هاي جي. اف. كي. و نيكسون را هم ديده بود. اما فكر مي كنم از فيلم قاتلين بالفطره خوشش نيامده بود. البته، در اين مورد هيچ وقت حرف نزديم، فيدل كاسترو آدمي است كه مدت زمان زيادي خارج از فرهنگ آمريكايي زندگي كرده، او آمريكا را جور ديگري نگاه مي كند كه كاملا با نگاه ما متفاوت است. هر چند طرفدار سينما است. مي توانيد اين را در اين فيلم مستندي كه ساخته ام ببينيد.
• كاسترو درباره فيلم صورت زخمي ساخته برايان دي پالما كه شما فيلمنامه اش را نوشته ايد و داستان اش در مورد اخراج فراريان كوبايي و فرستادن آنها به آمريكا است حرف نزد؟
(كمي عصبي) در اين مورد هيچ حرفي نزديم!
• درباره مقاله هايي كه راجع به مرگ ناشي از گرسنگي كوبايي ها نوشته مي شود چه صحبتي كرديد؟
نمي توانم تفسيري در مورد گرسنگي در كوبا كنم. در اين مورد خاص هيچ آماري در اختيار ندارم. حتي نمي توانم در اين مورد مقايسه اي با مسائل واقعي كه در دهكده هاي پرو يا برزيل يا آرژانتين مي شود ارائه دهم. در هندوراس مردم بر اثر نوشيدن آب آلوده هر روز مي ميرند. در السالوادور هم داستان به همين صورت است. واقعا داريد از چه حرف مي زنيد؟ چطور مي توانيد وضعيت آدم ها در السالوادور، هندوراس و يا جنوب مكزيك را كه كودكان سرخپوست اش به خاطر اسهال خوني حتي به دو سالگي هم نمي رسند با كوبا مقايسه كنيد؟ در آمريكاي جنوبي و مركزي وضعيت به مراتب بدتر است. در برزيل كودكان در محيطي وحشتناك رشد مي كنند و مطمئنا بعدا گنگستر مي شوند. شايد در كوبا مردم آن اندازه كه مي خواهند نتوانند كار كنند و درآمد داشته باشند، اما دست كم از آموزش و تعليمات درست برخوردارند و بعدا گنگستر نمي شوند. به نظرم وقت آن رسيده كه اين طرز تفكر را در مورد كوبا رها كنيم.
• فكر مي كنيد بعد از كاسترو چه اتفاقي مي افتد؟ او حالا هفتاد و شش سال دارد. نمي تواند يك جورهايي خودش را كنار بكشد و جانشين اش را آماده حكومت كند؟
در اين مورد يك مشكل وجود دارد. كاسترو حضور گسترده اي در تمام جزيره دارد. مثل يك مربي فوتبال افسانه اي كه ناگهان و بدون اعلام قبلي خودش را بازنشسته مي كند و جايش را به يك جوان مي دهد. مربي جوان حرف مي زند اما همه نگاه ها متوجه مربي كهنه كار است. بايد قبول كرد كه براي يك رهبر تازه اين وضعيت فوق العاده واقعا مشكل است. اين رهبر تازه هيچ وقت نمي تواند قدرت واقعي را در زمان حيات رهبر كهنه كار در اختيار داشته باشد. فيدل بايد خود را كاملا كنار بكشد. آيا حاضر است اين كار را انجام دهد؟ من فكر نمي كنم اين كناره گيري برايش با مشكل همراه نباشد. خيلي عوامل ديگر هم در اين قضيه دخيل هستند. مردمي كه حتما پيش اش مي روند و با او مشورت مي كنند. با اين اوصاف آيا او مي تواند ساكت بماند و راهنمايي شان نكند؟ فعلا روشي كه او انتخاب كرده اين است كه جوان هايي را كه قوي هستند و جزو نسل جديد به حساب مي آيند در پست هاي كليدي منصوب مي كند.
• حالا و بعد از تمام شدن اين مستند كاسترو را چگونه مي يابيد؟
او را به عنوان مردي با اراده تحسين مي كنم. هر چند هميشه با سوسياليسم مسئله داشته ام. ما با دنياي جالبي روبه رو هستيم.
دنيايي كه در حال مخالفت با غذاي بسته بندي شده و ارزش هاي صنفي است. وقتي به كوبا مي رويد خانه هاي واقعي را مي بينيد. بدون زرق و برق. آنجا مي بينيد كه كوبايي ها با چه دقتي از سواري هاي كهنه خود مراقبت مي كنند. آمريكايي ها معمولا در اين مورد كوبايي ها را مسخره مي كنند. همان سواري هايي كه ما آنها را از رده خارج مي دانيم. اين سواري ها شديدا مورد علاقه كوبايي ها هستند و به طرز خارق العاده اي هم كار مي كنند و خراب نمي شوند. در كوبا در مورد اجناس هم يك نوع ايده آل گرايي وجود دارد. مردم آنجا خيلي بيشتر از ما از اموالشان مراقبت مي كنند. حقيقت اين است كه ما تصور غلطي از كوبا داريم.
• شما غالبا با وسايل ارتباط جمعي و شيوه تبليغاتي آنها در مورد قضاياي گوناگون موافق نيستيد. فكر مي كنيد آنها بعد از يازدهم سپتامبر موضوعات را به درستي مطرح كرده اند؟
نه! وسايل ارتباط جمعي فقط يك سوال را مطرح مي كنند: چه زماني جنگ واقعي را شروع مي كنيم؟ به جاي طرح اين سوال كه به چه دليل بايد جنگ كرد. هيچ دليلي كه جنگيدن با عراق را توجيه كند پيدا نكرده ام. برعكس من طرفدار جنگ عليه ترور هستم.
من جنگ عليه طالبان را تاييد مي كنم. جنگ عليه القاعده. ما بايد اين گروه را تضعيف كنيم. به چه شكل؟ بدون جاروجنجال، مخفيانه ولي با قدرتي هر چه تمام تر. بايد نيروي خود را روي اين جنگ با اين آدم كش ها متمركز كنيم. اما در مورد عراق وضع فرق مي كند. محاصره اين كشور نتايج خود را نشان داده. نمي فهمم چرا بايد با عجله و به سرعت به اين كشور حمله كنيم!