دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۸۲ - سا ل يازدهم - شماره ۳۰۲۲ - April . 14, 2003
سنت زنانگي در اديان
009315.jpg
اشاره:
فمينيسم يكي از مهمترين جنبش هاي فلسفي، اجتماعي - سياسي معاصر است. اگرچه فمينيسم به شاخه هاي متعددي تقسيم مي شود ولي شايد بتوان هدف از همه جنبش هاي فمينيستي را احقاق حقوق زنان و تلاش براي برابري زنان با مردان به لحاظ اجتماعي، فكري و سياسي دانست. اما در اين ميان نحوه نگرش فرهنگها و اديان متفاوت نسبت به زنان و نسبت آنها با جماعت مردان چيست؟
مطلبي كه از پي مي آيد به بررسي سنت زنانگي در فرهنگهاي متفاوت مي پردازد و مي كوشد تا آن را در پرتو مفاهيم نوين به بررسي بگذارد.
اين مطلب بخشي از مقاله فمينيسم در پرتو مفاهيم سنتي زنانگي است كه در فصلنامه دانشگاه شهيد بهشتي، شماره اول به چاپ رسيده بود.
ديدگاه اسلامي
زندگي معنوي مسلمانان مبتني بر شهادت و يگانگي خداست و با شهادت اسلامي به ايمان آغاز مي شود؛ لااله الاالله خدايي جز خداي يكتا نيست. در واقع پيام بزرگ اين آخرين وحي در چرخه كنوني بشريت، يعني اسلام، وحدانيت و يگانگي خداست.
اما، قرآن در تمام مدتي كه نفس را با مفهوم وحدانيت بارور مي كند، مفهوم كتاب مقدس آسمان و زمين را پيش مي برد و به وحدانيت خدا و ثنويت در عالم تجلي تفوق مي بخشد. اگر خدا يكي است، آنگاه آفرينش بدون ثنويت ممكن نيست.« و از هر چيز زوجي آفريديم»(قرآن: سوره ذاريات:۴۹) و اين «جفت جفت كردن» بزرگ، اين تقابل، ريشه در آغاز آفرينش دارد. بر طبق ديدگاه مسلمين، خدا آسمان و زمين را «از هم جدا ساخت» و اين اولين «زوج» بود(قرآن:سوره انبياء:۳۱) عبارت«آسمان ها و زمين»(السموات والارض) دويست بار در قرآن تكرار شده است. اين مفهوم ثنويت بنيادين آن قدر مهم است كه قرآن مي گويد آفرينش آسمان و زمين بزرگ تر است از آفرينش انسان ها.« مطمئنا آفرينش آسمان و زمين بزرگ تر است از آفرينش انسان؛ اما اكثر انسان ها نمي دانند.»(قرآن: سوره مؤمن: ۵۷) اين بدين دليل است كه آسمان و زمين به ترتيب معرف اصول فعال و منفعل اند كه همه تجليات، منجمله انسان، از آنها سرچشمه گرفته اند.
از ديدگاه ديني ساميان، جدايي آسمان ها و زمين در عالم اكبر، يعني دنيا، معادلي در عالم اصغر، يعني نفس انساني، دارد و آن آفرينش آدم و حوا از يك نفس واحد است. دو نفسي كه از نفس واحده اوليه ناشي مي شوند اولين جفت انساني مي شوند. هر چه كه در آسمان ها و زمين آفريده شده اين رابطه دوگانه را تكرار مي كند. رمز مهم ديگر در ديدگاه سامي داستان طوفان و نوح است كه خدا به او دستور داد كه از هر نوع حيواني كه بر پهنه زمين است يك جفت را سوار بر كشتي كند. در اين جا نكته اين است كه ثنويت مذكر- مؤنث در آفرينش متعلق مشيت الهي بوده است. بدين سان اسلام بيش از هر چيز مقتضي ايمان به توحيد، يعني وحدانيت خداست، اما تأكيد مي كند كه آفرينش جهان بر اساس روابط دو جانبه هماهنگي ساخته شده كه بنيان آنند.
اخوان  الصفا حكماي مسلمان قرن دهم [ميلادي ]بودند كه تحت تأثير متون فلسفي يوناني كه به زبان عربي ترجمه شده بود قرار داشتند. آنان نمادپردازي اعداد را شرح و بسط دادند و نوشته هاي بسياري از خود بر جاي نهادند كه به درستي ديدگاه جهان شناسانه مسلمانان را ترسيم مي كند. قطعه ذيل به وضوح اصول مذكر و مؤنثي را كه آفرينش بر اساس آن به وجود آمده به تصوير مي كشد:
در آن هنگام كه خدا موجودات را پديد آورد و مخلوقات را ساخت، آنها را از حيث وجود نظام بخشيد و در سلسله مراتبي شبيه به سلسله اعداد كه از [عدد ]يك نشأت مي گيرند قرار داد. از اين رهگذر كثرتشان شاهدي است بر وحدت او، در عين حال كه سلسله مراتب و نظامشان شاهدي است بر نظام متقن حكمت او در مصنوعاتش و بدين سبب ارتباط شان با او كه خالق و موجد آنهاست مانند ارتباط اعداد با يك خواهد بود كه قبل از دو است و همان گونه كه در رساله در باب حساب توضيح داديم، ريشه و منشأ عدد است.
توضيح اين مطلب به شرح ذيل است: خدا واقعا از هر جنبه و به هر معنا يكي است، لذا جايز نيست كه هيچ مخلوق و موجودي واقعا يكي باشد. بر عكس، ضروري است كه هر مخلوق و موجودي واحدي باشد كه كثير، دو گانه و جفت باشد. زيرا خدا ابتدا كار را با فعلي واحد يا متعلقي واحد آغاز كرد كه از حيث فعاليت خودش يگانه است. اين علت العلل بود، كه در واقع يكي نبود، بلكه ثنويت خاصي در آن بود. از اين رو گفته شده است كه او چيزها را به صورت جفت جفت و دو گانه آفريد و به وجود آورد و آنها را مبادي موجودات و منشأ امور مخلوق قرار داد.
به اين دليل است كه فلاسفه و حكما از ماده و صورت سخن گفته اند. برخي از آنان از نور و تاريكي سخن گفته اند، حال آنكه ديگران از جوهر و عرض، خير و شر، سلب و ايجاب، اثبات و نفي، روحاني و مادي، لوح و قلم، فيضان و عقل، حركت و سكون، وجود و عدم و نفس و روح، كون و فساد، دنيا و آخرت، علت و معلول، مبدأ و معاد، يا قبض و بسط سخن گفته اند و بدان،  اي برادر، كه همه موجودات دو نوع اند، نه كم و نه بيش؛ كلي و جزئي ولاغير.
امتياز انساني و زنانه
تقابل برين به زيباترين وجه در هنر دستي كهن بافندگي نمادين شده است. پرده بزرگ جهان از «رشته هاي» اصول فعال و منفعل بافته شده است. پود، كه به وسيله ماكو نشان داده مي شود، فعال است. تار، يعني همان نخ هاي ثابت، منفعل اند. اين دو بعد هم در پرده بزرگ جهان، عالم اكبر، نفوذ دارند هم در پرده بزرگ نفس انساني ، عالم اصغر.
اما،  اين به هيچ وجه مستلزم آن نيست كه مرد ذاتا و منحصرا «فعال» باشد و زن به همان نحو «منفعل» باشد. زنان و مردان هر دو عنصر فعال و منفعل را در وجود خويش تجسم مي بخشند. همه انسان ها بايد بعد عمودي شان را «فعال» كنند و در راه خدا از طريق عبادت و اعمال نيك تلاش كنند. آنان بايد بعد افقي شان را با تسليم به اراده و قانون الهي «آرام كنند»، از اين طريق كه سرنوشتشان را بپذيرند و بگذارند كه نفوس شان ظروف لطف خدا باشد.
مرتبط با اين بعد، بعد مهم ديگري از نمادپردازي مردانه وزنانه است كه در مورد همه انسان ها مصداق دارد و آن، همان گونه كه قبلا ذكر شد، نماد نفس و روح است. كيمياگران مسيحي قرون وسطي، استادان سنت هرمسي كهن كه به صورت شفاهي نقل مي شد، اين نمادپردازي را درجست وجوهاي معنوي شان، كه كيمياگري نماد عميقي از آن است، به كار بردند، هر انساني روحي دارد، همان بارقه الهي كه در قلوب ماست و گاهي عقل نامخلوق خوانده مي شود. نيز نفسي داريم كه فناناپذير است، اما از رويا و تمايلات خودخواهانه مان بافته شده است. نفس نيازمند آن است كه نسبت به روح پذيرا يا منفعل باشد، روحي كه محتاج بيدار شدن است. نفوس ما، چه زن باشيم چه مرد، نيازمند آنند كه بيشترپذيرا، آرام ويين باشند.
قرآن بشريت را با عنوان انسان مورد خطاب قرار مي دهد كه به معناي همه نوع بشر است و از اين طريق مسئوليت هايمان را در اين جهان به عنوان انسان بالاتر از وظايف و حقوق اجتماعي مان به عنوان مرد و زن قرار مي دهد و تصديق مي كند كه صورت انساني هردو جنس ريشه در خدا دارد. هيچ مردي واقعا يك مرد نيست و هيچ زني واقعا يك زن نيست مگر اين كه نسبت به وظيفه انساني اش، يعني انجام اراده الهي، وفادار باشد. نيز مردان و زنان به يك سان در پيشگاه خدايند، تنها مي ميرند و هر يك، به عنوان انسان، توسط خدا مورد داوري قرار مي گيرند.
«مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان عبادت پيشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شكيبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاكدامن و مردان و زناني كه خدا را فراوان ياد مي كنند، خداي براي (همه) آنان آمرزش و پاداشي بزرگ فراهم ساخته است.» اجمالا، كاركرد اصلي يا فعال زن در درجه اول انجام وظايف معنويش در يك سنت ديني خاص است، همان طور كه در مورد مرد نيز وضع بر همين منوال است.
كاركرد دومش كه كاركردي اعطا شده از جانب خدا است، اين است كه از طريق مدد و لطف الهي حيات را منتشر كند و اين حيات را تغذيه كند، حياتي كه بر صورت خدا ساخته شده است تا آن هنگام كه فرزندانش زنان و مرداني بالغ شدند و از كاركرد اصلي خودشان كه خليفه خدا در اين جهان و اعضاي مسئول جامعه اند آگاه شوند.
زن كاركرد ثانوي اش را از طريق رحمت، كه ذاتي وجود اوست و او از طريق مادري اش به اولادش مي بخشد، فعالانه ايفاء مي كند. درست همان گونه كه مام زمين، كه سرشار از رحمت است، حيات را ايجاد و آن را از سر رحمت و انعام تغذيه مي كند،  به همين نحو زن از سر رحمت فداكارانه  فرزندانش را مي پرورد و بزرگ مي كند. بدين سان اين كاركرد بخشش حيات به مادر بودن شرافتي مي بخشد و، توسعا، زمين را مقدس مي سازد.
زن، از طريق مادر بودن، تجلي رحمت خداست. در ديدگاه اسلامي كه اهميت زيادي به اين كاركرد زن بودن مي دهد، اسم الهي الرحمن همان همه بخشنده است و بر طبق قرآن، معادل اسم خدا، الله، است. «الله را بخوانيد يا رحمن را بخوانيد» (قرآن: اسراء: ۱۱۰) دال بر اين است كه ذات خدا رحمت است و زن اين رحمت را از طريق مادر بودن تجسد مي بخشد. به علاوه كلمه «رحم» در زبان عربي، كه به معناي «زهدان» است، از همان ريشه اي است كه رحمه  و الرحمن، نام خدا، مشتق از آن است.
از حيث اين كاركرد «فعال» در جهان، زن پود يا ماكو به عنوان يك ظرف مشعشع رحم، ايجادكننده، تغذيه كننده و پديد آورنده حيات نوست.
فقط در اسلام نيست كه مادر بودن گرامي داشته شده، ديگر سنت ها نيز بيشترين احترام را براي آن قائل شده اند.
تسليم در مقابل طغيان
در جهان هاي سنتي، تسليم براي زنان حقيقتا بخشي و جزئي از زنانگي آرماني بود. زن اول تسليم خدا بود، آنگاه تسليم سرنوشتش و توسعا تسليم شوهرش. طغيان در مقابل ضرورت تسليم دقيقا چيزي است كه در قلب نهضت فمينيستي قرار دارد و همين طغيان است كه قهرمانانه تلقي مي شود.
اما، خوب است تأمل و ملاحظه كنيم كه بيشتر اوقات تسليم شدن از سر بلندهمتي به رنج هاي يك سرنوشت دشوار سخت تر است از طغيان در برابر آن. از اين منظر كدام يك از زنان وظيفه دشوارتري دارد؟ اجداد مؤنث ما كه با توكل و ايمان صبورانه شدائد و ابتلائات خويش را تحمل كردند يا اعقاب ناراضي آنان كه رسالت خود را «خنثي كردن» هر دو جنس مي دانند؟
مفهوم تسليم به خدا و سرنوشت، به عنوان بخشي از وظايف ديني فرد، في نفسه مشكل ساز نيست. تسليم به خدا به معناي انجام وظايف ديني و امتناع از بدكاري است. تسليم شدن به سرنوشت متضمن نوعي جبرگرايي منفعلانه نيست. بلكه بيشتر قبول و مواجهه با شدائد و ابتلائات زندگي بدون تلخي است، در عين كمال استفاده از رزق و معاش و اوضاع و احوال خاصي كه در اين جهان به يك فرد اعطا شده است. از منظر فمينيسم تسليم شدن به شوهر مسأله اي پر دردسر است. در آيين هندو، وضع هر كس در آخرت تا اندازه اي وابسته به تسليم او به شوهرش در دنياست. از نظر اجدادمان، چنين سرنوشتي در دنيا بهاي ناچيزي بود كه ما بايد براي رهايي نهايي از «دوره هاي بي پايان وجود» كه پس از مرگ در انتظار شخص بود پرداخته مي شد.
سنت اسلامي، مانند الهام قديس پولس در محيط مسيحي، به يك زن از طريق ازدواج و تسليم به يك شوهر راه ممكني براي نجات پيشنهاد مي كند. شايان ذكر است كه اين يكي از راه هاي نجات براي يك زن است، اما به هيچ وجه تنها راه نيست.
ادامه دارد
فاطمه جين كيس ويت
ترجمه: دكتر فروزان راسخي

انديشه
اجتماعي
اقتصادي
خارجي
سياسي
شهر
شهري
علمي فرهنگي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري جهان
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهر   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |  
|  ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |