فيل بال
ترجمه: آران
از دو هفته پيش كه شايعه رئالي شدن بكام در رسانه ها پيچيد تاكنون يك دوجين مباحثه و مناظره را پشت سر گذاشته ام و نهايتاً به اين نتيجه رسيده ام هرگونه بحث بر سر پيوستن «هفت جادويي» جزيره به «تيم رويايي» مادريد سه محور زير را در برمي گيرد:
۱ـ بكام به خوبي فيگو نيست. . .
۲ـ. . . اما بي شك پيراهن هاي بيشتري خواهد فروخت.
۳ـ آيا واقعاً بازار فروش مادريد داغ تر از منچستر است؟
من را ملامت نكنيد. اين راهي است كه دنياي امروز پيش پاي ما گذاشته است. بكام در خط مقدم اين جبهه ايستاده و نه تنها به ارزش هاي فرهنگ مصرف گرايي جهت مي دهد بلكه آنها را عينيت نيز مي بخشد. اين همان پديده اي است كه «سانتياگو سگورولا» بهترين فوتبال نويس اسپانيا، «فوتبال مصرفي ـ Fast food futbol» مي نامد. عبارتي شسته و رفته كه ورزش مدرن را به خاطر سقوط به آغوش تجارت ملامت مي نمايد. اين روشن ترين و تاثيرگذارترين موضع گيري يك نقاد حقيقي فوتبال در قبال منحرف شدن منافع و ارزش ها به خارج از زمين مسابقه است.
|
|
اين روزها اسپانيايي ها بيشتر مواقع در تلويزيون بكام را به شكل «كابويي» مي بينند كه ـ در تيزر تبليغاتي پپسي كولا ـ رئيس گانگسترهاي من يو در مقابل گانگسترهاي رئال است. و يا او را در حالي مي بينند كه در اتاق انتظار فرودگاه لميده و به عكاس ها امضاي يادگاري مي دهد، يا با موبايلش اراجيف مخابره مي كند و در سوپرماركت ها جولان مي دهد. فرض ناگفته اي كه چنين حجم عظيمي از برنامه هاي تبليغي براي به تصوير كشيدن او دارند، اين است كه بكام بازيكن بزرگي است. رسانه هاي تبليغاتي او را به سمبل جامعه مصرفي تبديل كرده اند و اين تقصير ديويد جوان و جوياي نام نيست. پيشترها رسمي وجود داشت كه بازيكنان نخبه در عرصه هايي خارج از فوتبال فعاليت و سرمايه گذاري مي كردند تا كاري براي جامعه انجام داده باشند؛ روشي درست برخلاف روش بكام كه در آژانس هاي تبليغاتي لنگر انداخته، اما كسي اين چيزها را به او نياموخته. امروز بكام حتي در معبد بودائيان بانكوك نيز حضور دارد.مجسمه طلايي او كه با تاكيد بر آرايش موي غريبش قالب ريزي شده، بتي جديد است در كنار ساير بت هاي بودايي. تايلندي ها از وقتي بكام با من يو به كشورشان سفر كرده، سرهاي خود را به شكل اين جوانك در آورده اند. آن موقع بكام در بريتانيا يك جوانك قرتي، بي مبالات و بي مسئوليت قلمداد مي شد كه با تكل احمقانه اش روي پاي ورون انگلستان را از ادامه جام جهاني ۹۸ محروم ساخت. حالا به فاصله كمتر از دو سال او منجي بزرگي شناخته مي شود كه اگر آن ضربه آزاد را وارد دروازه اساطيري يونان نمي كرد انگل ها به شرق دور پرواز نمي كردند و اگر آن پنالتي كذايي را درون دروازه آرژانتين نمي كاشت هموطنانش از عقده حقارت نسبت به هموطنان مارادونا مي مردند. تغيير موضع رسانه ها و عامه مردم نسبت به او چنان بود كه «شوهر بي غيرت ويكتوريا و پدر بي كفايت بروكلين» يك شبه تبديل به «معمار فرهنگ ملي انگلستان» شد.
اگر موفقيت در ورزش مدرن با پول قابل سنجش باشد بايد گفت كه گل بكام به يونان كه جزيره نشين هاي غرب را به جزاير شرق فرستاد ۵۰ ميليون پوند عايد خزانه فدراسيون فوتبال انگلستان و ۵۰ ميليارد ديگر عايد مجموعه اقتصاد كشور كرد.
علاوه بر اين ميليون ها فوتبال دوست چشم بادامي يا چشم زاغ شيفته كاراكتر او شدند. ولي آيا اسپانيايي هايي كه هر هفته شاهد زيباترين فوتبال هستند نيز بكام را همان اندازه تحويل خواهند گرفت؟
بكام بازيكن موثري است اما رك و راست بايد گفت كه اسپانيايي ها به شخصيت الوهيت يافته اي كه رسانه هاي انگليسي از ديويد ارائه مي دهند به ديده شك و ترديد مي نگرند و حتي علاقه مندند كه به جاي متمركز شدن روي پاي راست جادويي او بر زواياي ديگري از زندگي بكام نظر بيفكنند كه نه تنها خارق العاده نيست بلكه شرم آور است.
•••
روزنامه ماركا دو هفته پيش به مناسبت نمايش مدل جديد پيراهن تيم ملي انگلستان توسط كمپاني «Umbro» ـ اسپانسر مشترك رئال مادريد و تيم ملي انگلستان ـ نگاه ويژه اي به وقايع لندن داشت.
«داويد روئيس» خبرنگار ماركا در لندن نيز از فرصت استفاده كرد و گفت وگوي ويژه اي با «بك» ترتيب داد. بكامي كه همان شب مانكن لباس جديد انگلستان در يك شوي عمومي شده بود.
فرداي آن شب چنين تيتري بر صفحه اول ماركا نقش بست: «بكام به پرسش بزرگ پاسخ مي دهد! ـ Beckham nos reponde a la gram pregunta1» ماركا مي خواست اولين رسانه اي باشد كه نظر بكام را در اين مورد كه آيا او واقعاً مي خواهد سال آينده براي رئال بازي كند يا خير، جويا شود.
عكس روي جلد هم «بك زيبا» را در حالي نشان مي داد كه با پيراهن جديد انگليس دست به زير چانه برده و به ژرفاي تعمق و تفكر فرو رفته است!!!
زير عكس يك تيتر فرعي وجود داشت كه خوانندگان را به پيگيري ماجرا ترغيب مي كرد:
«آينده اقتصاد انگلستان و اسپانيا به تصميم او بستگي دارد. پس به شما توصيه مي كنيم صفحه هاي ۳ و ۴ را بخوانيد. »
با مراجعه به صفحات مزبور در مي يافتيد كه كل قضيه اين است: در آن شب كذايي «روئيس» خبرنگار راه خود را از ميان صفوف عكاسان به سوي بكام مي گشايد و از او مي پرسد: «ديويد! فلورنتينوپرس گفته كه تو را پسنديده و بي برو و برگرد تو را مي خواهد. تو به مادريد مي آيي؟»
براي چند لحظه دنيا در انتظار پاسخ بكام خاموش شد، همه نفس ها در سينه ها محبوس گشتند، زمين از چرخش باز ايستاد و خورشيد عالم تاب دست از كار فرو كشيد. ديويد انگشت سبابه را زير چانه برد و لبخندي عميق بر لب نشاند و. . . هيچ نگفت.
آه. چه لحظاتي بر ما گذشت. ولي همه شما ديديد. ديديد كه او آمدنش را انكار نكرد.
بدين ترتيب ماركا نيز در پايان گزارش نتيجه گيري كرد بكام سال آينده به جمع ابرستاره هاي برنابئو ملحق خواهد شد. بعداً بكام در يك مصاحبه مطبوعاتي خيلي خفيف نسبت به حضور در مادريد ابراز تمايل كرد. او گفت كه رئال باشگاه بزرگ و با اعتباري است، ولي منچستر هم دست كمي از آن ندارد.
اين اظهارنظر هيچ چيز را نمي رساند ولي «روئيس» دستت درد نكند. «پسر! تو تيراژ ماركا را كلي بالا بردي!»
روز بعد «خورخه والدانو» مدير اجرايي رئال مجبور شد قلم به دست بگيرد و در واكنش به شايعه آمدن بكام به مادريد قلم فرسايي كند. او نوشت در حال حاضر انتقال بكام بعيد به نظر مي رسد و بعيدتر از آن ـ بلكه محال ـ جدا شدن فيگو از رئال است.
نكته جالب توجه اين بود كه والدانوي آرژانتيني براي به كرسي نشاندن حرفش به دلايلي غيرمرتبط با ميدان فوتبال متوسل شده بود: «فيگو يك رهبر است كه نفوذي حياتي بر جريان تمرينات و اتاق رختكن دارد و جوان ترها او را الگو قرار مي دهند و. . . » بدين گونه والدانو يك بار ديگر فيگو را كه در جناح راست توپ مي زند، بسيار بهتر از همتاي انگليسي اش بكام توصيف كرد. كل مقاله دو صفحه اي او حمايتي پنهاني از فيگو محسوب مي گشت اما ممكن بود بسياري از مخاطبان بر اين باور باشند كه روزگار اوج ستاره پرتغالي، علي رغم بهبود كيفيت بازي اش پس از مصدوميت هاي سال ،۲۰۰۲ سپري شده است.
درخشش فيگو در بازي رفت «رئال ـ منچستر» در واقع پاسخي قطعي به شبهه هايي بودند مبني بر اين كه او ديگر نمي تواند پيراهن هاي زيادي بفروشد و بايد بيشتر و بيشتر در سمت راست به گوتي جوان ميدان داده شود، حتي اگر گوتي در اصل يك گوش چپ باشد و در مقايسه با فيگو از شخصيت و تجربه والايي برخوردار نباشد.
البته جداي از گوتي گزينه جدي ديگري براي تصاحب بال راست رئال وجود ندارد زيرا مك منمن انگليسي كاملاً به حاشيه رانده شده و عنقريب مادريد را ترك خواهد گفت.
اسپانياردها شك دارند كه بكام بتواند حركات بال (winger) در كناره هاي زمين را به خوبي فيگويي انجام دهد كه با سر پايين و بدن خميده چشمه هايي از تكنيك و نبوغ را به نمايش مي گذارد. همچنين آنها شك دارند بكام، همان استيل و تأثيرگذاري مرد پرتغالي را در طول ۹۰ دقيقه بازي داشته باشد.
هواداران مشكل پسند اسپانيايي فقط مي دانند كه بكام سانترهاي مورب و بي نقصي را با پاي راست روانه هجده قدم حريفان مي كند و مي تواند از روي ضربات آزاد ايده آل گل هايي را به ثمر رساند، اما در اين باره كه «بك» چگونه مي تواند بازي را به جريان درآورد چيزي نمي دانند. در اسپانيا پا به توپ بودن، نشانه بارز بزرگي يك بازيكن است. همان طور كه بسياري از رقباي رئال تاكتيك دفاعي خود را بر مبناي مهار زيدان و فيگو قرار مي دهند و به اين كار «آنولاسيون» مي گويند. اما اگر از من بپرسيد كه آيا در ليگ برتر هم پروسه «آنولاسيون» در مورد بكام اجرا مي شود يا نه صادقانه خواهم گفت: «به ندرت!» بكام در جريان بازي يك خطر بالقوه محسوب مي شود نه بالفعل. ضربان قلب مدافعان روبه روي او تنها زماني سريع مي شود كه او پشت ضربه هاي كاشته بايستد، يعني وقتي بازي از جريان مي افتد.
آنها مي پرسند آيا منظور از چنين حجم تبليغاتي پيرامون بكام اين است كه او بهترين بازيكن جهان است.
ولي بك در نگاه اين هواداران تنها يك بازيكن تك پا است كه تمام استعدادش در پاي راستش خلاصه شده.
در مورد شخصيت بكام نيز ترديدهايي وجود دارد. رفتار سبكسرانه و گاه بچه گانه او با الگوي مورد علاقه هواداران لاتيني كه ستاره هايي متواضع و صاحب خصايص مردانه را مي پسندند تناقض دارد. يك بار پدر بكام «تد» گفته بود: «ديويد، همچنان قلب يك كودك را در سينه دارد و همين باعث مي شود كه خجالتي به نظر رسد. »
اين روحيه بچه گانه سبب شد كه پس از گل معروفش به يونان، به سمت دوربين هاي تلويزيوني برود و فيگور يك قديس را به خود بگيرد. اما سرآلكس فرگوسن سرد و گرم چشيده شاگردي را كه خود بزرگ كرده بود به خوبي مي شناخت و چند روز بعد در ليگ قهرمانان ديويد مغرور را روي نيمكت نشاند تا او جايگاه خود را بازيابد. بله! جايگاه بكام. بسياري از كساني كه صرفاً كيفيت فوتبال را مد نظر قرار مي دهند بكام را چهارمين شخصيت تأثيرگذار اولدترافورد به حساب مي آورند. سه چهره غيرانگليسي در تركيب شياطين سرخ هستند كه نفوذ و نبوغ «بك» را زير سايه مي برند.
برخلاف تيم ملي كه بكام به دليل فقدان يك هافبك مياني خلاق در جزيره به همه جاي زمين سرك مي كشد، بازي او در منچستر يونايتد به جناح راست محدود مي شود و مركز زمين را ورون آرژانتيني پوشش مي دهد. هافبكي كه نبوغش در راه اندازي بازي با زيدان قابل مقايسه است. در كنار او روي كين اسطوره دهه نود و كاپيتان همچنان مطرح من يوها گاه و بي گاه كاريزماي خود را به نمايش مي گذارد. تكنيك رايان گيگز ولزي و حركات انفجاري اش در جناح چپ او را به سومين مهره شاخص اولدترافورد تبديل مي سازد و بكام پس از همه اينها در جاي چهارم مي ايستد.
•••
با اين وجود آنچه از جنگ تبليغاتي كه ماركا پيرامون بكام به راه انداخته و از لحن محافظه كارانه والدانو در مواجهه با نخستين موج شايعات برمي آيد اين است كه مقامات برنابئو بازي جديدي را آغاز كرده اند كه همانند دو سال گذشته يك سوپراستار ديگر را به مادريد خواهد كشاند.
رئال مادريد يك منبع درآمدزاي ديگر احتياج دارد اما بعيد به نظر مي رسد اين سمبل «فوتبال مصرفي» آن چيزي باشد كه پرافتخارترين باشگاه اروپا براي تشكيل يك تيم واقعاً رويايي لازم دارد. حتي اگر بكام همين امروز وارد برنابئو شود كار سختي براي حفظ شأن خود به عنوان چهره نخست رسانه ها پيش رو خواهد داشت. در مادريد هفت شخصيت سر راه او قرار خواهند گرفت. نخستين فرد «خورخه والدانو» معمار اصلي رئال است. شاعري كه رويكرد روشنفكرانه اش به فوتبال مي رود تا به تحقق تيم رويايي بينجامد. او سمبل ارزش هاي فوتبال كلاسيك رئال است. فرناندو هيرو كاپيتان كاريزماتيك كه نقش رهبر اصلي تيم را ايفا مي كند ديگر مانعي است كه هيچ تازه واردي بدون اجازه او حق ورود نخواهد داشت. او سمبل رهبري رئال است. لوئيس فيگو كه براي حفظ پست و موقعيتش هر كاري خواهد كرد سمبل زيركي است. زيدان قلب تپنده سفيدها و سمبل فوتبال هنري است. سمبل وفاداري كسي نيست جز رائول بلانكو و سمبل معصوميت رونالدوست.
اما هفتمين شخصيت. اين مورد كمي رازگونه به نظر مي رسد زيرا بدون شك بكام براي تبديل شدن به يك سمبل لاتين بايد كاراكتر رسانه اي كه از «ديويد بكام» به جا مانده را از بين ببرد و با عنوان «داويد بكام ال بلانكو» وارد برنابئو شود.
•••
اگر پسر طلايي انگلستان ليگ برتر را ترك گويد اين ليگ در آستانه بحران مشروعيت قرار خواهد گرفت. در مورد رايان گيگز هم شايعاتي به گوش مي رسد و اين بر مشكلات اولدترافورد خواهد افزود. بحران دوگانه يونايتدها كه به نظر مي رسيد منسجم تر از گذشته براي قهرماني اروپا خيز برداشته اند با شكست سنگين در برنابئو آغاز شد و حالا با ماجراي بكام وارد مرحله تازه اي شده است. بازي هفته آينده دو تيم در اولدترافورد مي تواند به منزله فينال جنگ قدرت در اروپا باشد. بكام و يارانش اگر نتوانند نمايشي خيره كننده ارائه دهند نه تنها از ليگ قهرمانان كنار خواهند رفت بلكه رئال را در يك قدمي دهمين قهرماني اروپايي قرار مي دهند و اين به معني قبضه شدن عرصه تجارت و تبليغات فوتبال به نفع اسپانيايي هاست. آيا مي توانيد يك منچستر بدون بازار داغ تجاري را تصور كنيد. مسلماً بكام و ساير ستاره هاي اولدترافورد براي فرار از اين ركود محتوم چاره اي خواهند انديشيد و كوچ آنها براي رسيدن به الدورادوي فوتبال باعث از هم پاشيدگي شياطين اروپا خواهد شد.
سفر! اين سودايي است كه كم كم در دل ديويد و هم تيمي هايش زنده مي شود.