شما بايد يك عده روزنامه خوان را قبول داشته باشيد و يك عده روزنامه نگار روزنامه ما را كنار روزنامه همشهري بگذارند و بگويند كدام روزنامه بهتر است
|
|
ديدار «ما» بود با «من». سوار آسانسور «من» شديم. در دفتر «من» نشستيم و حدود دو ساعت با «من» صحبت كرديم. استكان چاي اش در هر چهار مرتبه اي كه از ما پذيرايي شد با ما فرق مي كرد. شكلات سوئيسي روي ميز را تعارف مي كند و تاكيد دارد كه فقط يكي برداريم. آنچه را با خنده مي پرسيم او با جديت جواب مي دهد. خودباوري عجيب و غريبي دارد. مي خواهد امسال دفتر لوس آنجلس را هم راه اندازي كند. روزنامه ۸۰ صفحه اي را براي آينده نزديك پيش بيني مي كند. ويزيتور بودن خبرنگارانش را تكذيب مي كند و معتقد است كه ما هرگز نمي توانيم به خبرنگاران او برسيم. فقط خود را ژورناليست مي داند و بس. وقتي سوار آسانسور شديم تاكيد كرد كه فقط مهمانان مخصوص اش نظير سفرا اجازه سوار شدن دارند. بعد از دو ساعت كه از اتاق سردبير بيرون آمديم، هنوز آسانسور در همان طبقه بود. وقتي در ميانه هاي گفت وگو منشي مخصوص اش صفحات را براي امضا مي آورد يك صفحه را بالا مي گيرد و مي گويد: «از آسيا پول مي چكد. » جايي هم اشاره كرد كه من تنها سردبيري هستم كه راننده دارم.خلاصه گفت وگو با ايرج جمشيدي در ويژه نامه جشنواره مطبوعات به چاپ رسيده بود. در اين جلسه اميرحسين رسائل كنار ما بود.
اميرحسين مهدوي ـ بهمن احمدي
• سوال اولم اين است كه در مطبوعات ايران در زمينه اقتصادي برخي معتقدند سبكي به نام سبك ايرج جمشيدي راه افتاده است. خودتان اين را شنيده ايد؟
من شنيده ام و آن را قبول دارم.
• اما همان كساني كه معتقدند اين سبك درست شده است در عين حال انتقاد را هم وارد مي كنند كه سبكي مبتني بر آگهي و تحريريه مبتني بر آگهي است. در واقع يك نوع خبرفروشي در اين سبك هست. اين را هم قبول داريد؟
خير. با اين سبكي كه ما گذاشتيم موجب شده است كه فرهنگ خواندن روزنامه اقتصادي در ايران رايج شود. تا پيش از من كه اخبار اقتصاد را بنيان گذاشتم چيزي به نام روزنامه اقتصادي در ايران نداشتيم. نه پيش از انقلاب و نه بعد از انقلاب.
• اين درست. اما اين انتقاد را چگونه به سبكي كه خودتان مدعي ايجاد آن هستيد پاسخ مي دهيد؟
همه چيز آن يكتا است. من سه مجله و سه روزنامه در ۳۲ سال كار مطبوعاتي ام بنيان گذاشتم. هر سه مجله و هر سه روزنامه موفق بودند. هر سه تا پول ساز و در هر سه مجرب ترين و ارزشمندترين ژورناليست هاي روز، كار مي كردند و مي كنند. از آقاي دكتر انور خامه اي تا جواناني كه الان ديديد كار مي كنند.
• البته آقاي انور خامه اي سه ـ چهار روز است كه به شما پيوسته اند؟
قبلاً آقاي دكتر چيني، مسعود مهاجر، محمود جام ساز و ديگران بوده اند.
• موفقيتي كه از آن نام برده ايد، در چه زمينه اي بوده است؟
در توانايي من. در تجربه من و آگاهي ام به كار ژورناليستي.
• خير سوالم اين بود كه معيارهايتان براي اينكه مي گوييد اينها موفق بودند چيست؟
من زماني به فكر انتشار يك روزنامه اقتصادي افتادم كه در ايران خلاء وجود داشت. يك سفري به لندن داشتم و در آنجا تصميم گرفتم بيايم و يك روزنامه اقتصادي منتشر كنم. وقتي كه آمدم چون مي دانستم براي گرفتن امتياز ممكن است با مشكل مواجه شوم به مدير مسئول و صاحب امتياز وقت روزنامه ابرار پيشنهاد دادم كه چهار صفحه روزنامه اقتصادي در بياورم، تا قبل از آن يك صفحه در مي آوردند. گفتم كه چهار صفحه را با هزينه و كادر خودم داير مي كنم و ضميمه روزنامه شما باشد. با اين كار شروع كردم. به دليل اينكه پيش از آن، هم تبحر آن را داشتيم و هم توفق آن را و هم در تمام محيط هاي مربوط به اقتصاد نفوذ داشتيم و بوديم. اين كار را كرديم اما نشد بعد براي اخبار كرديم. ضميمه چهار صفحه اي ما اخبار را از ۱۵ هزار تيراژ به ۶۲ هزار تيراژ رساند.
• يعني فقط تاثير همان چهار صفحه بوده؟
بله. همان چهار صفحه.
• يعني همكاران ديگر. . .
هيچ. فقط ما.
• الان تيراژتان چه قدر است؟
تيراژمان را اعلام نمي كنم.
• چرا؟
براي اينكه ديگران اعلام نمي كنند.
• خب شما به عنوان يك روزنامه موفق اعلام كنيد تا خوانندگانتان بدانند.
ما الان به شما مي گوييم پرتيراژترين روزنامه اقتصادي در خاورميانه هستيم و چهارمين روزنامه پرتيراژ ايران.
• يعني همشهري و ايران و جام جم و چهارمي آسيا. يك تفكيكي بين روزنامه هايي هست كه جلوتر از شما هستند و روزنامه هاي پشت سر شما بين مطالب و آگهي آنها و تحريريه شان. اين دو كاملاً از هم منفك هستند. و هر كدام كار خود را مي كنند و به قول معروف نيم تاي بالا و نيم تاي پايين. به نظر مي رسد شما اين مرز را برداشته ايد و نمايندگان شما كه در حوزه هاي خبري حضور پيدا مي كنند براي هر دو منظور حضور پيدا مي كنند. و البته بيشتر دومي يعني آگهي؟
نه. ما براي خبر و آگهي تفكيك كامل قائل هستيم.
• به نظر شما خبرنگاري كه كارش آگهي باشد مي تواند مستقل بماند.
بله.
• اما ما در حوزه هاي خبري با خبرنگاران روزنامه شما برخورد كرديم و اين حالت را كه مي گوييد هرگز اعمال نكردند و عمدتاً مدافع آن حوزه خبري هستند. براي گرفتن آگهي. . .
موردشان چه بوده است، بگوييد تا من. . .
• من موردش را نمي گويم چون اينها هم به نوعي همكار ما هستند اما خود من بارها شاهد بودم كه. . .
سوژه را بگوييد.
• من الان سوژه را نمي گويم.
من اصلاً يك چيز ديگر به شما مي گويم. شما بايد يك عده روزنامه خوان را قبول داشته باشيد و يك عده روزنامه نگار روزنامه ما را كنار روزنامه همشهري بگذارند و بگويند كدام روزنامه بهتر است. ما مي گوييم حتماً مال ما بهتر است.
• تيراژ اين را به شما اعلام مي كند.
نه اعلام نمي كند. شما به يك چيز توجه كنيد. روزنامه آسيا يعني ايرج جمشيدي. روزنامه همشهري يعني شهرداري. اينها با هم فرق مي كند. يعني با وجود شهرداري است و غيرخصوصي است. روزنامه ما بهتر از روزنامه همشهري است. در ضمن خوانندگان ما جزو طبقه اليت و روشنفكر جامعه هستند. كسي روزنامه ما را نمي خرد برود در پارك بنشيند. همشهري را همه مي خرند مي روند در پارك مي نشينند. نيم كيلو روزنامه است آن را ۴۰ تومان مي خرند.
• البته من به خاطر دارم اخبار اقتصاد را خبرنگاران شما در بازار تهران و در حجره ها توزيع مي كردند اگر بازاريان هم طبقه اليت فرض شوند من مي خواهم بدانم اين طبقه بندي اجتماعي شما كه مي گوييد اليت چيست؟
روي خوب نكته اي دست گذاشتيد. ما آن زمان مي خواستيم بازار را بگيريم، اما بازار را رها كرديم، ديگر بازار نرفتيم. ديگر صفحه بازار نداريم. فكر مي كرديم مي توانيم در بازار ايجاد تحول كنيم. ديديم موفق نمي شويم بازار را رها كرديم.
• شما به عنوان روزنامه نگار اقتصادي فكر مي كنيد خبرنگارتان كه به يك حوزه خبري و يك حوزه صنعتي اعزام مي شود و آنجا صحبت از گرفتن آگهي از آن سازمان و نهاد مي كند، مي تواند، خبر واقع بينانه منتشر كند؟
من اين را كاملاً نفي مي كنم. گفتم كه سوژه را نشان بدهيد. . .
• يعني آن چيزي كه ما ديديم وجود نداشته است؟
بله. چنين چيزي وجود ندارد.
• من خودم ديدم.
ببينيد مثلاً مي گويند نيروي انتظامي خلاف كار است. ممكن است يك مامور رفته باشد خلاف كرده باشد. . .
• يك مورد نيست. من يك حوزه را نمي گويم، بقيه دوستان و همكاران ديگر هم در حوزه هاي مختلف كه كار مي كنند، با چنين مواردي از سوي خبرنگاران شما روبه رو شده اند.
خب يك كار ديگر مي كنيم. برايتان در اينجا اعلام مي كنيم. ما به هيچ كدام از خبرنگاران خود نمي گوييم چه بنويسيد و چه ننويسيد.
• منظورم اين نبود كه شما مي توانيد به ستون نويس هايتان بگوييد اين را بنويسند يا اين را ننويسند. . .
شما يك خبري را كه هست به من نشان دهيد. ما بهتر از هر روزنامه اي خبر را پرورش مي دهيم. بهتر از هر روزنامه اي خبر را عرضه مي دهيم و معتقديم روزنامه نگاراني در روزنامه ما هستند كه در روزنامه همشهري نيست. همشهري امكانات ديگري دارد. اگر آقاي فلاني و گروه اش كار موفقي دارند، كار سياسي موفقي مي كنند نه كار ژورناليستي.
• من ايكس ريال حقوق مي گيرم يا براي جمشيدي كار مي كنم يا براي يكي ديگر. من مي گويم گونه كار شما طوري است كه خبرنگارتان در حوزه اقتصادي در جهت جذب درآمد خودش و شما براي روزنامه فعاليت مي كنيد. غير از اين است؟
ما چنين چيزي نداريم.
• اما چيزي است كه وجود دارد.
شما بايد مابين اينها تفاوت قائل شويد. ما مجاز كرديم كسي كه آگهي را مي دهد آگهي را به كسي بدهد كه خودش مي خواهد.
• بعد به نظر شما آن وقت چنين خبرنگاري استقلال دارد و مي آيد از آن حوزه انتقاد كند؟
بله. نوشته هاي ما نشان مي دهد. مگر خبرنگاران ديگر انتقاد مي كنند.
• فراوان است. . .
يكي را به من نشان بدهيد. در ايران خودرو نشان بدهيد.
• خود من در مورد ايران خودرو مطلب زياد نوشتم و خيلي هم انتقادي بود. . .
ما هم نوشته ايم. نوشتن فرق مي كند. من خبرنگار را مي گويم. اصلاً اين طور نيست ما خبرنگار را بي نياز مي كنيم از يك دانه خود كار و يك ضبط و يك سكه.
• اما به آن حوزه وابسته اش مي كنيد.
اصلاً اين كار را نمي كنيم. وقتي بي نياز مي شود قدر مي شود.
• شما چيزي را انكار مي كنيد كه خود من به عينه ديده ام. چيزي را كه من به عينه ديده ام شما نمي توانيد انكار كنيد.
شما ژورناليست گردن كلفت تر از خودم نداريد، چون بي نياز هستم.
• خبري كه در صفحه يك لوگوي شركت بيسكويت گرجي است يا در صفحه دو لوگوي شركت. . .
پس بحث اين است. . .
• برمي گردد به آن سبكي كه گفتيد كه سوال اول من بود. سبكي كه الان در روزنامه شما منعكس شده و در روزنامه هاي اقتصادي معروف به سبك ايرج جمشيدي است. و خيلي از روزنامه ها بعد از اينكه روزنامه اقتصادي راه انداختند، اميدوارند به سبك شما كار كنند و موفقيت هاي مالي شما را هم كسب كنند.
نمي توانند. كسي نمي تواند به ما برسد.
• من روي آن بحث ندارم.
من به شما مي گويم كه كسي نمي تواند برسد.
• آنها فكر مي كنند حالا ممكن است برسند و شما را پشت سر بگذارند و ممكن هم هست نگذارند. دارند سبك شما را دنبال مي كنند و به زبان اصطلاحي سبكي است كه خبرفروشي است. و واقعيت قضيه اين است كه خبرنگاراني كه از روزنامه آسيا و بعد از آن از روزنامه هاي اقتصادي ديگر در حوزه هاي خبري مي روند، دارند از شيوه كار شما تقليد مي كنند. همكار هستيم و آنها را مي بينيم و به عينه مي بينيم آنچه را كه شما اسم آن را ژورناليستي مي گذاريد، انجام نمي دهند.
سوال شما اين بود كه گفتيد در صفحه اول لوگو بيسكويت گرجي را مي زنيد. آن زمان در سر صفحه من تصميم مي گيرم و آن خبر اصلاً براي خبرنگار ما نيست. درباره اين دو موردي كه آورديد. . .
• پس خودتان انتخاب كرديد؟
بله. لوگوي آن را مي آوريم كه آن را شكيل تر مي كند. اصلاً چرا نياوريم. مگر شما مي آوريد، نمي زنيد.
• در تيتر صفحه يك؟
بله. تيتر صفحه يك. اصلاً صفحه يك ما با صفحه يك شما متفاوت است.
• بله. اما بحث ما اين بود كه خبر و آگهي منفك است يا نه؟
خبر و آگهي منفك است.
• اما آنچه كه ما مي بينيم اين طور نيست.
شما اسم برند و مارك شركت را اگر ايراني باشد نمي آوريد. اما خارجي باشد مي آوريد. مثلاً مي گوييد ماشين بنز ضرر كرده است. اما مي خواهيد بگوييد ماشين دوو ضرر كرده، مي گوييد اسمش را نياوريد. بيسكويت گرجي را مي خواهيد بگوييد، مي گوييد اسمش را نياوريد. اما ما مي آوريم.
• مي آوريد اما در قبال آن وجهي هم دريافت مي كنيد يا بعداً سراغشان مي رويد.
هيچ كدامشان. . .
• اما ما چيزهاي ديگري شنيده و ديده ايم، حالا شما نفي مي كنيد يك بحث ديگر است. . .
من امروز صبح نمايشگاه بودم كه يكي از جوانان گفت مي خواهم بيايم خدمتتان، آمد داخل. ديدم سمپاتي هم دارد. نشست و گفت من رفتم و از يكي از همكاران شما پرسيدم گفتم كه چرا روزنامه اينها صفحات اش بيشتر است اما ارزان تر از شماست. او گفت اينها دو ميليون تومان مي گيرند يك خبر مي سازند و يك شركت ورشكسته را شركت پيروز معرفي مي كنند. گفتم بگويد ما چنين كاري نمي كنيم. ما پرتيراژترين و موثرترين روزنامه در حساس ترين جاي اقتصادي مملكت يعني بورس تهران هستيم. خوانندگان ما، مديران، فعالان بازار سرمايه، توليد و تجارت در رده بالا هستند.
• آيا در اين باره سرشماري هم كرده ايد؟
بله.
• چند درصد خوانندگان. . .
صددرصد مال ما است.
• چند درصد خوانندگان شما مديران هستند؟
نمي دانم.
• شما الان مي گوييد اين آمار را ندارم اما مي گوييد مديران و روساي كارخانه ها خوانندگان ما هستند.
براي اينكه ما هر جا مي رويم مي بينيم. شاهد آن هستيم. تماس هايي كه مي گيرند.
• روزنامه هاي ديگر هم همين طور است. آنها هم مي توانند ادعا كنند ما هم اين طور هستيم. هيچ كدام از اين حرف ها صحت ندارد. براساس آمار صحبت كنيد و مستند.
مسئله ادعا نيست. ما داريم نشان مي دهيم.
• شما چه طور ايده هاي خودتان را قبول مي كنيد. اما ايده هاي من را به عنوان يك خبرنگار كه مي گويم همكارتان اين كار را كرده قبول نمي كنيد.
شما انتقادتان به چيست. اين را دقيقاً بگوييد.
• من سوال مي كنم. خبرنگار هستم و وظيفه ام سوال كردن است.
سوال تان راجع به چيست؟
• سوال همين بود. در همان راستا. . .
شما مي گوييد ما مرز بين خبر و آگهي را قائل نمي شويم.
مخدوش كرده ايد و تقريباً از بين رفته.من مي گويم تا جايي كه دست ما است كاملاً رعايت مي كنيم.
• من هم مي گويم تا جايي كه ما ديديم اين طور نيست و. . .
شما كار همين امروز را بياوريد. اين روزنامه امروز است.
• خبر صفحه دو. اين را شما خبر تعريف مي كنيد. . .
بله. به هيچ عنوان هيچ گونه تاثيري ندارد. يعني به جان هر چهار نفرمان اين يكي را اگر استثنائاً نگاه كنيد به هيچ عنوان نه آگهي است و نه چيزي ديگر. . .
• حالا كمي بحث را عوض كنيم. من تقريباً هر هفته يك بار عكس شما را با يك سفير مي بينم از كشور خارجي كه آمده اند و از روزنامه شما ديدن كرده اند و در صفحه اول مي زنيد. سوالم اين است كه هدف تان از اين كار چيست؟
ما مي خواستيم عمر نفوذ در محافل ديپلماتيك و محافل خارجي اقتصادي در تهران را كوتاه كنيم. ما روزنامه خود را به دو زبان كرده ايم. انگليسي و فارسي. برنامه هاي فرامرزي هم داريم. ما در مدت سه تا چهار ماه با همين شيوه اي كه شما الان به آن احتمالاً انتقاد داريد كه اميدوارم نداشته باشيد، موفق شديم روزنامه هايي را كه در بيست سال، ده سال، پانزده سال منتشر مي شدند بگيريم و الان روزنامه اول در تمام محافل ديپلماتيك ايران باشيم با همين شيوه اي كه شما فكر مي كنيد صحيح نيست.
• در اين مورد سرشماري كرده ايد؟
بله.
• مي توانم بدانم چند درصد محافل ديپلماتيك. . .
ما همين امشب دعوت داريم و به سفارت مي رويم شما هم با ما بياييد.
• از اين دعوت ها خيلي هاي ديگر هم دارند.
خير اين طور نيست.
• براي مديران مسئول روزنامه ها ممكن است دعوت هايي بيايد ولي آنها بروند يا نروند.
نروند حالا به من چه مربوط است كه نمي روند.
• ممكن است اتهام جاسوسي به آنها بزنند. شما از اين نمي ترسيد.
نه ما نمي ترسيم.
• چرا نمي ترسيد؟
چون جاسوس نيستيم.
• يعني به بقيه كه اين اتهام را زده اند جاسوس هستند؟
به من نمي توانند بزنند براي اينكه من خيلي شفاف زندگي مي كنم.
• يعني بقيه شفاف نيستند؟
نه. كسي كه مي ترسد شفاف نيست.
• آنها هم خودشان مي گويند شفاف اند اما اين انگ را به آنها مي زنند.
كه خوب ممكن است به ما هم بزنند. ما كه نمي دانيم.
• من هم سوالم اين است كه چرا به شما نمي زنند.
چرا نمي زنند. . .
• اين برمي گردد به نفوذي كه در مراكز تصميم گيري داريد؟
نه. نفوذي نداريم.
• چطور بعد از اينكه يك عكسي در روزنامه تان زديد كه عكس مستهجني محسوب مي شد روزنامه تان را تعطيل نكردند. اما روزنامه هاي ديگر را به جرم هاي كمتر از آن در رابطه با همان عكس ها مي بندند. . .
حالا اينكه نبستند من نمي دانم براي چه نبستند. نگاه كردند كه روزنامه ما اقتصادي است. قرار ۵ ميليون توماني صادر كردند و همان موقع. . .
• اما براي بقيه قرارهاي سنگين تري صادر مي كنند؟
براي يك عكس. بعد هم حتماً دادگاه يا قاضي تشخيص داده روزنامه اي كه امتياز آن يا مديرمسئول آن همسر من است، يقيناً چنين عكسي تعمداً چاپ نمي شود. . .
ادامه دارد