اسپانيايي ها به چنين بازيكناني سگ شكاري مي گويند هافبك هايي كه وسط زمين دست به كارهايي كثيف مي زنند مثل «خراب كردن» بازي حريف و «دزديدن» و «حمل كردن» توپ براي عزيز دُردانه هايي كه كنار دستشان بازي مي كنند
فيل بال
ترجمه: آران
قديم ها منچستر يونايتد يك هافبك دفاعي داشت به اسم «رمي موزس» كه به سال ۱۹۸۱ از وست برومويچ ابتياع كرده بود. آن زمان هنوز وست برومويچ شمايلي از سرسختي دهه هفتادش همراه داشت و همچنان به داشتن بازيكنان سمج شهره بود. در اولدترافورد موزس توسط هم تيمي هايش به لقب «سگ مصّب» مفتخر شده بود و وقتي يك روزنامه نگار محلي علت را از آنها جويا شد گفتند: «چون سگ مصّب همه جا هست!» نمي دانم چرا اين هفته صفحات وب ها و روزنامه هاي مختلف را كه باز مي كردم ياد «رمي موزس» افتادم، نه به خاطر اينكه نام «بكام» همه جا بود. برعكس، رسانه هاي ما سر عقل آمده بودند و به جاي «بكام» بالاخره روي اين سوال مهم كه جانشين روي كين در منچستر يونايتد چه كسي خواهد بود متمركز شده بودند، البته اگر پيدا كردن يك جانشين براي كسي مثل كين ممكن باشد.
«گنارو گتوسو» گاو جنگنده ميلان آخرين هدف محسوب مي شد اما چند روز جلوتر صحبت از «كلود ماكه له له» سياه دونده رئال مادريد بود. البته رمي موزس به خوبي هيچ يك از اين دو نبود اما خب به هر حال همان كار آنها را مي كرد.
اسپانيايي ها به چنين بازيكناني «سگ شكاري
El Perro de Caza» مي گويند، هافبك هايي كه وسط زمين دست به كارهايي كثيف مي زنند، مثل «خراب كردن» بازي حريف و «دزديدن» و «حمل كردن» توپ براي عزيز دُردانه هايي كه كنار دستشان بازي مي كنند و بايد انرژي خود را براي كارهاي خلاقانه تر حفظ نمايند. رسانه ها و مردم اغلب اين زحمتكشان را تحويل مي گيرند اما هيچ وقت كسي جايزه سالانه فيفا را دستشان نمي دهد. بازيكني مثل كين هم از آن رو ارج وقرب بيشتري يافت كه قدرت تهاجمي و ثقل شخصيتي اش را با كارهاي مزبور تلفيق كرد، وگرنه در كل چنين بازيكناني حكم جاشوهايي را دارند كه در اعماق موتورخانه كشتي در عرق و روغن غوطه مي خورند تا آن بالا ملوانان سپيدجامه روي عرشه زيبا جلوه كنند. آنها نمايندگان نسلي پرورش يافته از بازيكنان فوتبال هستند كه در حد انتظار ستايش نمي شوند اما جالب است بدانيد اخيراً روزگار بر وفق مرادشان شده است.
زيدان و رونالدو هر دو طي روزهاي اخير كلود ماكه له له را در زمره مهم ترين بازيكنان رئال ارزيابي كرده اند. پي بردن به اينكه آيا رئالي ها مي خواهند از شرش خلاص شوند يا حقيقتاً قصد دارند او را نگه دارند به عهده خودتان ولي نگاه مشتاقانه فرگوسن به ماكه له له چشم انداز روشني را ترسيم مي كند.
بله! ماكه له له حقيقتاً مهم ترين مهره رئال مادريد است چرا كه بدون حضور او ستاره هاي تيم رويايي در حسرت توپ مي مانند. همان اتفاقي كه در چهارشنبه سياه دل آلپي براي سپيدپوشان افتاد و اعتبار خط هافبك دويست ميليون دلاري تنها به خاطر فقدان يك پول سياه به نام «كلود ماكه له له» بر باد رفت. البته قضيه به همين سادگي ها هم نيست. در سطوح مختلف لاليگا سگ هاي شكاري زيادي وجود دارند و اتفاقاً در كار خودشان هم استادند.
|
|
اما آنها بايد بيش از اين مورد تمجيد قرار بگيرند و بيشتر از اين صيقل بخورند. ديه گو ناتئو در سانتاندر يك نمونه قابل توجه است حتي اگر زوج او اسماعيل خيلي تك بعدي و فيزيكي باشد. «خوسيكو» در ويارئال همسايه والنسيا به تنهايي ميانه زمين را با تلفيق دو فاكتور جنگندگي و خلاقيت اداره مي كند همانطور كه «گونسالو كولسا» در وايادوليد اين وظيفه را برعهده دارد. اما هر چقدر هم كه آنها بازيكنان خوبي باشند موقعيت تيم هايشان در رده هاي نازل لاليگا ثابت مي كند كه كمپلكس هاي دوگانه يا سه گانه ميانه ميدان بسيار بهتر جواب مي دهند. بدون شك هيچ مربي لايقي اهميت يك سگ شكاري در ميانه ميدان را منكر نمي شود، با اين حال افكار عمومي ممكن است قدر چنين موجود نازنيني را ندانند. مثلاً سياه قصه ما فقط بدين خاطر توسط اهالي برنابئو به حساب نمي آيد كه عادت دارد گاهي اوقات توپ را لو دهد اما همه چيز نسبي است.
زيدان، گوتي و فيگو توپ را لو نمي دهند، اين درست، ولي نمي شود كلود بيچاره را گناهكار دانست. وقتي آقايان ستاره پاس هاي عمقي ۳۰ متري را وسط تماشاگران مي فرستند ديگر نبايد كلود نگون بخت را مسئول جمع كردن خرابكاري هاي آنان قلمداد كرد. چه مي شود كرد؟ در باشگاه هاي بزرگ واكنش عمومي مهم تلقي مي شود، خصوصاً در اسپانيا و صدالبته در رئال مادريد.
همچنين اگر از زاويه اي ديگر نگاه كنيم با اين سوال مواجه مي شويم كه دقيقاً منظور ما از «هافبك» چيست؟
پاسخ مطلوب حداقل در فصل جاري لاليگا مبتني است بر فرم عمومي خط هافبك در تيم هاي اسپانيايي، يعني چيدن يك جفت بازيكن در زمين كه خيلي سخت و خشن عمليات ميانه زمين را سازماندهي كنند ـ به اصطلاح ميانداري كنند ـ و دو بازيكن تكنيكي به موازات آنها در راست و چپ، كه در روزگار قديم بايد حتماً «بال ـ Winger» ناميده مي شدند اما در حال حاضر از آنها به عنوان «دپارتمان طراحي» ياد مي شود. مزيتي كه در چنين شكلي از خط مياني وجود دارد و مورد توجه بيشتر تيم هاي اسپانيايي نيز قرار گرفته، قابليت ايجاد تعادل ميان زشت و زيباي فوتبال يا «Beauty and the beast» است.
رئال مادريد بزرگ ترين خراب كننده بازي رقيبان محسوب مي شود. پس بخشي از مشكلات اين فصل آنها ـ اگر بتوان حقيقتاً آن را مشكل ناميد ـ به بخش خلاقه هافبك رئال كه نقش بسيار تعيين كننده اي دارد مربوط مي شود. زيدان همان چيزي است كه اسپانيايي ها «چهار چرخ متحرك ـ Four-Wheel drive» مي گويند و دقيقاً با تعريف يك بازيكن آزاد سنخيت دارد، پس ساده انگارانه است اگر او را «هافبك مياني» خطاب كنيم. بزرگ ترين ويژگي زيدان توانايي او در توپ گيري، ايجاد جريان رو به جلو از هر نقطه زمين و تاثيرگذاري مثبت بر روند كار تيم است. بنابراين دل بوسكه براي تثبيت نيروي محركه بي مانند تيمش هرازچندگاهي فلاويو يا كامبياسو را با نتايجي متفاوت وسط زمين با ماكه له له تركيب مي كند تا از زيدان حمايت كنند. در حال حاضر گوتي كه به طور غيرمتعارف جايش را عوض كرده، كنار دست سياه قصه ما بازي مي كند و ظاهراً همه راضي هستند.
چيزي كه يك سگ شكاري را از هافبك هاي دفاعي يا «هافبك هاي جنگنده معمولي» متمايز مي سازد، تنها دوندگي زياد و شم بالاي او براي شكار توپ هاي سرگردان يا آدم هاي پا به توپ نيست. اين درست كه سگ هاي شكاري بزرگترين تخريب كنندگان بازي رقيب به شمار مي روند، امّا در عين حال بزرگترين حاميان «بازي زيبا» نيز محسوب مي شوند. آنها خود را فداي خلاقيّت ستاره هاي همبازيشان مي سازند و اين چيزي نيست كه در فوتبال ستاره محور امروز قابل چشم پوشي باشد.
شكست سنگين رئال در دل آلپي بيش از هر چيز به عدم حضور چنين بازيكني در زمين مربوط بود. فلاويو و كامبياسو در بهترين حالت هافبك هايي سختكوش هستند كه توانايي هاي نسبتاً بالايي دارند اما هيچكدام نتوانستند تيمارگر خوبي براي نابغه فرانسوي باشند كه در معرض زخم ها و حملات هافبك هاي خشن قرار داشت. كسي كه نابغه فرانسوي را در بربگيرد و در هر لحظه خود را براي سرويس دادن به او مهيّا كند. ما كه له له چنين كسي بود. حتّي در بسياري مواقع كامبياسو و فلاويو بخشي از وظايف دفاعي را به زيدان و فيگو محوّل مي كردند، و در مواجهه با امواج ابتدايي حملات يوونتوس پيش قدم نمي شدند.
امّا ما كه له له نه تنها يك هافبك دفاعي تمام عيار بود بلكه مي توانست زير فشار هافبك هاي حريف توپ را بگيرد، نگاه دارد و به طور سالم به زيزو، كارلوس، رائول يا فيگو تحويل نمايد تا بدين ترتيب هم در هنگام دفاع از برخورد مستقيم اين مهره هاي ارزشمند با بازيكنان حريف كه به فرسودگي روحي و جسمي آنها منجر مي شد جلوگيري كند و هم در هنگام حمله آنها را در موقعّيت رواني برتري نسبت به مدافعان حريف قرار دهد. قدر سگ شكاري سياه و محجوب رئال با اين شكست دانسته شد.
پاتريك ويه را سمبل يك هافبك «چهار چرخ متحرك» تمام و كمال است. اين روزها او يك بار ديگر سروكله اش در صفحات روزنامه ماركا پيدا شده، پس به احتمال قوي هدف بعدي رئال خواهد بود و سؤال اين است كه با آمدن او ديگر جايي براي ما كه له له هست؟
سال گذشته وقتي شايعه پيوستن ويه را به رئال قوّت گرفت يك روزنامه نگار انگليسي سعي كرد ليستي معتبر از بهترين هافبك هاي دفاعي دنيا جمع آوري كند تا بدين گونه ثابت كند دعواي آرسنال و رئال بر سر ويه را بي خودي است، زيرا مطابق ليست او رئال دو تن از پنج هافبك دفاعي برتر دنيا را در اختيار داشت: «ويه را، ما كه له له، كين، داويدز، هلگرا». آن موقع هلگرا هنوز اسير سياست مديران برنابئو مبني بر پرهيز از خريد مدافعان نشده بود و يك ژنرال همه كاره در ميانه ميدان قلمداد مي شد. كين هم مثل امروز به خداحافظي فكر نمي كرد و البته فوتبال هنوز با ايده آل هاي دوران پيش از جام جهاني اخير خوش بود. امّا امروز اين حقيقت پذيرفته شده كه رئال و منچستر به عنوان بزرگترين نمايندگان فوتبال هجومي بيش از سايرين به سگ هاي شكاري بزرگ احتياج دارند. اين هزينه اي است كه آنها بايد براي صيانت از مردان خلاقّشان بپردازند.
بدون شك برخلاف نظر آن روزنامه نگار انگليسي دعواي ميان آرسنال و رئال برسر جذب ويه را يك دعواي زرگري نيست. رئال به او احتياج دارد و ما كه له له نيز نبايد نگراني به دل راه دهد، زيرا او در تيم ملّي فرانسه هم شانه با ويه راي بزرگ بازي كرده و مي كند و هر دوي آنها در حمايت از زيدان يد طولايي دارند. ممكن است بكام پيراهن هاي زيادي براي رئال بفروشد امّا اتفاق چهارشنبه سياه دل آلپي نشان داد رئال پيراهني مي خواهد كه فقط در قواره پاتريك است. با او آسمان رقباي رئال تيره و تار خواهد شد.
چابي آلونسو
شگفتي اين فصل لاليگا، رئال سوسيه داد، درست در نقطه مقابل ساير تيم ها يك زوج مياني كامل دارد.
اگر آنها امسال بتوانند كورس قهرماني را با موفقيت به پايان رسانند آن وقت خيلي ها از نيهات و كواچويچ خواهند گفت. در حالي كه آنچه ديده نمي شود بخش بزرگ تري از حقيقت را به خود اختصاص داده: خط مياني! «رينولد دنويي» در منطقه هافبك مياني پيوندي ستودني بين «چابي آلونسو و ميكل آران بورو» به وجود آورده. آلونسوي ۲۰ ساله دو هفته پيش مقابل اكوادور نخستين بار پيراهن تيم ملي اسپانيا را بر تن كرد و عملكرد او طوري بود كه گويي ده سال است وسط زمين بازي مي كند.
در تركيب سوسيه داد چاربي آلونسو اين شانس را دارد كه وقتي به سازماندهي تيم مي پردازد، يك جوان خوش اخلاق و معصوم به نام آران بورو فداكارانه پشت سر او را جمع كند. بالاخره پس از ماه ها مطبوعات اسپانيايي به اين زوج مياني موفق توجه نشان دادند و حالا چند وقتي است كه تيترهاي خبري بيشتري به اين دو جوان باسكي اختصاص مي يابد.
مائورو سيلوا
تعجب برانگيز نيست اگر ديگر رقيب رئال براي فتح لاليگا يعني دپورتيوو نيز سابقه اي موفق در راه اندازي چنين سازوكاري در ميانه ميدان داشته باشد. مائوروسيلواي كبير به واقع يك بازيكن نخبه است. او استاد هنري است كه ديگر مثل گذشته ناشناخته نيست: «بازي خواني و تخريب بازي حريف».
در كنار او يك جوان كاتالان به نام سرجيو گونزالس ـ كه به خاطر شباهت حالاتش به سرگي بارخوان به «سرگي كوچك» ملقب شده ـ مدام گرداگرد استاد مائورو در جنب وجوش است و همان كارهاي او را با سرعتي مضاعف انجام مي دهد.
در نتيجه «خوان كارلوس والرون» ـ كه هنوز از سوي خيلي ها بهترين هافبك طراح حال حاضر اسپانيا شناخته مي شود ـ مي تواند بدون هيچ دغدغه اي بابت مورد هجوم قرار گرفتن از پشت سر يا لو دادن توپ وظيفه سازماني اش را انجام دهد. بي خود نيست به روي ماكاي آنقدر خوب سرويس داده مي شود، چرا كه تغذيه كننده هايش با خيالي آسوده تنها به كار بازي سازي مشغولند.
ژاوي هرناندس
بارسلونا تمام فصل درگير تناقضات تاكتيكي بوده است و صحبت كردن از مشكلات گوناگون ميانه ميدان نوكمپ كاري تكراري است. تيم در كانال هاي كناري آنجا كه اوورمارس، موتا و ريكلمه بازي مي كنند تعادلي نسبي دارد ولي ساماندهي فضاهاي مياني بزرگ ترين چالش هافبك بارسا بوده است. لوئيس انريكه مي تواند نقش هافبك وسط را ايفا كند، اما او به آزادي عمل بيشتري براي پي ريزي حملات احتياج دارد.
بنابراين ژاوي و فيليپ كوو ميانداري را برعهده گرفته اند. هر دوي آنها بازيكنان قابل ستايشي هستند ولي از بحران شخصيتي رنج مي برند.
كدام يك طراح و كدام يك تخريبچي؟
در تئوري ژاوي يك سازمان دهنده است اما او بيشتر اوقات مجبور مي شود به شغل دوم روي بياورد زيرا كوكو هم شرح وظايف خود را مشخص نكرده است. بهترين حالت اين است كه ژاوي نيروي محركه تيم باشد و كوكو خود را فداي او كند اما گويا قرار است شيزوفرني آبي و اناري همچنان ادامه پيدا كند.
روبن باراخا
البته والنسيا هم هرگز از يك سگ شكاري در وسط زمينش استقبال نكرده. هافبك هاي دفاعي والنسيا كساني مثل منديتا بوده اند. همين حالا روبن باراخا گل مي زند و خلاصه مي درخشد. او گونه اي پيشرفته تر و فرهيخته تر از ساير همتايان بازي خراب كنش به نظر مي رسد، چنان كه مرد مياني هميشه حاضر تيم ملي اسپانيا محسوب مي شود و يكي ديگر از كساني است كه چشم فرگوسن را گرفته اند.
مشكل اخير والنسيا كمبود تنوع و خلاقيت در خط مقدم جبهه است، جايي كه هميشه جان كاريوي هيكل گنده مي ايستد. والنسيا نيز از مشكلي شبيه رئال مادريد رنج مي برد.
پابلو آيمار جوان يكي از آن هافبك هاي تهاجمي است كه دوست دارند مثل بچه گربه هاي بازيگوش آزادانه به هر سو بخرامند. بنابراين باراخا همبازي خلاقي نمي يابد كه در مداري تعريف شده گرد او توپ بزند و با او يك زوج مياني متكامل را تشكيل دهد. «روفته» هافبك راست اسپانيايي، «دي لوس سانتوس» هافبك دفاعي اروگوئه اي و آئورليو بال چپ برزيلي نيز هيچ يك با باراخا تطبيق نيافته اند.