جمعه ۲ خرداد ۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۰۵۷
جامعه
Friday.htm

خشونت پس از جنگ عليه زنان
در ارتش آمريكا كه در سال ۱۹۹۹سيصد و سي هزار تن عضو داشته تعداد ۸۶۴۸ زن به دليل اعمال خشونت سربازان در چارديواري خانه شكايت كردند
004470.jpg
ترجمه: شهلا فريد
تازگي در سازمان ملل تحقيقي انجام شده كه از خشونت گسترده پس از جنگ توسط جنگجويان در خانواده خبر مي دهد. در قسمت هايي از اين گزارش به روابط زن و مرد و تاثير و نقش مرد در ارتباط با ساير اعضاي خانواده صحبت شده است. يك زن كامبوجي تعريف مي كند كه شوهر او پس از بازگشت از خدمت خود در خمرهاي سرخ در سال ،۱۹۹۱ مرتب با او و فرزندانش بدرفتاري مي كند. اين زن مي گويد: شوهرش آن قدر خشونت ديده و آن قدر خود مرتكب خشونت شده است كه ديگر نمي تواند انساني رفتار كند. يك مرد مقدونيه اي مي گويد: جنگ مرا داغان كرده است - من نمي توانم زنم را كتك نزنم.
يك زن فلسطيني در رام الله ادعا مي كند: خودكشي در بين زنان و دختران به شدت افزايش يافته است. در اين منطقه يك تلفن اضطراري به راه افتاده است. مددكار اين مركز مي گويد: صبح ها كه مردها به سر كار مي روند، تلفن اين مركز شروع به زنگ زدن مي كند. ۶۰ درصد كساني كه زنگ مي زنند مدعي هستند، به آنها توسط شوهرانشان، برادرانشان، پدران و يا عموهايشان تجاوز شده است.
سازمان زنان سازمان ملل متحد «يوني فم» توسط يك تيم متخصص يك سال تمام از تابستان ،۲۰۰۱ از مناطق جنگي و بحران زده دنيا ديدن كرد و عواقب درگيري هاي مسلحانه را به روي زنان بررسي كرد. تيم «يوني فم» به بوسني و هرزگوين، مقدونيه، كوزوو و صربستان، كلمبيا، كامبوج، تيمور شرقي، ليبريا، گينه، رواندا و سيرالئون و سومالي و همچنين اسرائيل و منطقه اشغالي فلسطين مسافرت كرد. مسئولين اين تيم اليزابت رن وزير دفاع سابق فنلاند و مسئول حقوق بشر سازمان ملل در مناطق يوگسلاوي سابق و الن سيريف وزير مالي سابق ليبريا و رئيس تحقيقات در مورد كشتار گروهي در رواندا، مي گويند: در تمام مناطق زنان شرح مي دهند كه اسلحه زندگي خانوادگي آنان را نابود كرده است. آنها مي گويند كه نظامي گري پسرانشان، برادرانشان و شوهرانشان را چنان آلوده كرده است كه ديگر قابل شناسايي نيستند. آنها از اين شكايت مي كنند كه شوهرانشان سرد، بسته و عصبي و اغلب خشن هستند، به خصوص زماني كه الكل مي نوشند تا فراموش كنند كه چه ديدند و چه كردند.
تحقيقات «يوني فم» جنجال برانگيخت - چرا كه نشان داد «فورت براج» استثنا نيست بلكه قاعده است. براي يادآوري بگوييم كه در تابستان ۲۰۰۲ در پايگاه نيروي نظامي آمريكا براي سربازان اليت در شمال كاليفرنيا، چهار تن از سربازاني كه از جنگ افغانستان بازگشته بودند همسران خود را به قتل رساندند. ابتدا اين واقعه به عنوان يك «پديده منفرد» نگريسته شد كه احتمالا به دليل «محرك بيماري مالاريا» به وجود آمده است. ولي در اين فاصله پنتاگون كميسيوني را مسئول رسيدگي به اين مسئله و رابطه قتل غيرنظاميان و عمليات نظامي كرد.
اخيرا در روزنامه هاي آمريكايي مي خوانيم كه «گزارش هاي سري» نشان مي دهد: كه خشونت مردان عليه زنان و كودكان از زماني كه ارتش آمريكا بار ديگر در خارج از كشور به عمليات مي پردازد، تشديد شده است. يعني از خشونت هاي خانوادگي كه گزارش شده است تعداد آن از هيجده و شش دهم مورد در هزار واحد در سال ۱۹۹۰ به بيست و پنج و هشت دهم در هزار واحد در سال ۱۹۹۹ رسيده است. در ارتش آمريكا كه در سال ،۱۹۹۹ سيصد و سي هزار تن عضو داشته تعداد ۸۶۴۸ زن به دليل اعمال خشونت سربازان در چارديواري خانه شكايت كردند. البته ارقام واقعي كه شامل مواردي است كه شكايت نمي شود، را بايد در نظر گرفت. ۷۵درصد زنان كامبوجي كه شوهرانشان در جنگ هاي داخلي شركت داشتند، پس از ورود سپاه صلح سازمان ملل در سال ،۱۹۹۵ قرباني خشونت هاي خانوادگي شدند. بسياري از آنها مورد تيراندازي شوهرانشان واقع شدند، چرا كه سپاه صلح سازمان ملل بر اثر سهل انگاري مردان را خلع سلاح نكرده بود.
۱۰۰ ميليون تن در اثر جنگ در قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يكم كشته شدند. زماني كه مردها در جبهه ها، جان خود را از دست مي دهند، زنان و كودكان بر اثر بمباران روستاها و شهرها و از گرسنگي و يا تشنگي و يا از عوارض بيماري هاي جنسي مانند ايدز به خاطر تجاوزها و وادار كردن زنان به فحشا جان مي بازند. چنانچه اين زنان زنده بمانند تمام عمر از كابوس و فكر خودكشي كردن رهايي نمي يابند. و يا آنگاه كه شوهرانشان از جبهه بازمي گردند شكنجه مي شوند و يا حتي كشته مي شوند چرا كه شوهرانشان احساس مي كنند كه شرافتشان لكه دار شده چون كه از طرف بيگانگان مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند.
در جنگ هاي قرن نوزدهم از هر ۲۰ تن كه در جنگ كشته مي شدند، يك تن غيرنظامي بود. در جنگ جهاني دوم از هر سه تن، دوتن غيرنظامي بودند. پس از پايان «جنگ سرد» در سراسر جهان ۴۰ ميليون تن بر اثر «جنگ گرم» آواره شدند، ۸۰ درصد آنها زنان و كودكان بودند. آنها در اردوگاه هاي آوارگان بدون سقفي بر سر، چنانچه شانس بياورند به آب و تكه اي نان دست مي يابند. سازمان ملل سالانه ۱۶/۱ دلار به ازاي هر ساكن زمين براي سازمان «كمك هاي انساني» سرمايه گذاري مي كند. سازمان ملل ۸۰ برابر اين مبلغ يعني ۱۳۹ دلار به ازاي هر ساكن زمين به روي «ميسيون صلح» كه كلاه آبي هاي سازمان ملل هستند سرمايه گذاري مي كند. اين گروه هاي به اصطلاح «صلح» و يا «كمك هاي انساني» چه مي كنند. پدري از سيرالئون به تيم يوني فم چنين مي گويد: «اگر تو خواهر، همسر و يا دختر داشته باشي كه در اختيار آنها بگذاري، به عنوان مرد در اينجا كمكي دريافت مي كني. »
يك دختر ۱۵ ساله كامبوجيايي مي گويد كه او توسط مادربزرگش به قيمت ۲۰۰ دلار به بوردلي در پنوم پن كه سربازان كلاه آبي به آن رفت و آمد مي كنند، فروخته شد.
تحقيقات يوني فم نشان مي دهد كه تعداد زناني كه مورد تجارت قرار گرفته اند از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ دو برابر شده اند.
تحقيقات يوني فم تخمين مي زند كه سالانه ۲ ميليون زن در جهان به عنوان «برده» به بوردل ها، كارخانه و خانواده هاي ثروتمند فروخته مي شوند. تجارت كنندگان از اين معامله ۵ تا ۶ ميليارد دلار سود مي برند. در اين تحقيقات آورده شده است كه رابطه بين جنگ و تجارت زنان كاملاً آشكار است - مافيايي كه از طريق تجارت زنان بيليون ها به دست مي آورد، در كار تجارت اسلحه نيز دست دارد. سن فحشا در بوردل هاي سربازان سال به سال پايين تر مي آيد. به طور مثال ۳۰ درصد بردگان سكسي در كامبوج بين ۱۲ تا ۱۶ سال سن دارند. در مقدونيه ۱۰۰۰ دختري كه از بوردل ها آزاد شدند، كمتر از ۱۵ سال داشتند. تحقيقات «جنگ و صلح» در سيرالئون به دختر ۱۴ ساله حامله اي برخوردند كه «سال ها» توسط شورشيان زنداني بود. او تعريف مي كند من بايستي براي آنها آشپزي مي كردم و به طور مرتب مورد تجاوز قرار مي گرفتم. اين دختر به وسيله يك گروه خودياري كساني كه به زور به فحشا گمارده مي شوند، امكان فرار يافت. اين تحقيقات مي افزايد: ما بسيار تحت تاثير كمك زن ها به يكديگر با وجود مذاهب متفاوت و تعلق به قوم هاي ملي متفاوت، قرار گرفتيم. زماني كه مردها عليه يكديگر مي جنگيدند، زن ها به يكديگر ياري مي رساندند. نه فقط در سيرالئون، تحقيقات يوني فم مي گويد: وجود اسلحه براي زنان ديگر اطمينان خاطر نيست بلكه دليل امنيت كمتر است. وقتي زن ها بدون ترس زندگي مي كنند، كشور آنها نيز همينطور است. جايي كه زنان خود را در امنيت مي يابند، صلح امكان پذير است.
نقل از: سايت زنان

زنان ونوسي، مردان مريخي
004465.jpg
ترجمه: نازنين زاغري
۶۵ درصد از عشق هاي كاذب دوران جواني در آمريكا منجر به ازدواج هاي نافرجامي مي شوند و معمولا به جدايي ختم مي شوندو تنها ۲۵ درصد از ازدواج هاي آمريكايي از روي منطق و تعقل انجام مي گيرند
قريب به يكصد سال پيش با وجود پايين بودن آمار جدايي و طلاق در جوامع اروپايي و آمريكايي، بسياري از زنان و مردان تجرد را بر تاهل ترجيح داده و گاهي پيش مي آمد كه پس از مرگ همسرشان در ابتداي مسير زندگي مشترك براي بار دوم تن به ازدواج نمي دادند. بنا به شواهد موجود ۶۵ درصد از زنان آن دوره مجرد يا بيوه بودند. طي سال هاي ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۳ تعداد زنان مجرد به دو برابر رسيد و تنها دليل چنين افزايش قابل ملاحظه اي استقلال مالي آنها بود به طوري كه نياز وابستگي زنان به مردان رفته رفته تقليل يافت و بسياري از آنان به اين باور رسيدند كه بدون وجود يك مرد نيز مي توان زندگي مستقلي را به بهترين شيوه اداره كرد.
«جبران خليل جبران»، شاعر و نويسنده لبناني در اين باره مي گويد: «به يكديگر مهر بورزيد اما از مهر بند مسازيد. جام يكديگر را پر كنيد اما از يك جام منوشيد. با هم بخوانيد و برقصيد و شادي كنيد ولي يكديگر را تنها بگذاريد. در كنار يكديگر بايستيد اما نه تنگاتنگ زيرا كه ستون هاي معبد دور از هم ايستاده اند. و درخت بلوط و درخت سرو در سايه يكديگر نمي بالند. »
بدنيست كمي هم به اصول و عقايد ازدواج در ميان آمريكايي ها بپردازيم اگرچه آنها به خودي خود به اصولي كه در پايين ذكر خواهند شد، اعتقاد نداشته، در نظرشان بيشتر به شعارهايي مي مانند كه تنها در كتاب ها نوشته مي شوند و كسي به آن عمل نمي كند. آمريكايي ها معتقدند عشق و علاقه كه از اركان يك ازدواج مطلوب به شمار آمده، اساس يك زندگي موفق را فراهم مي سازد، تنها ضامن خوشبختي انسان ها در زندگي مشترك محسوب مي شود. پيدا كردن يك همسر ايده آل از مشكل ترين مسئوليت هايي است كه بر عهده هر زن و مردي نهاده شده است. ازدواج كليد رهايي از تنهايي است. «تفاهم»، متاع گرانبهايي است كه تنها در سايه راستگويي و صداقت به دست مي آيد. مردان همواره طالب اقتدار و تسلط هستند و ابدا برايشان خوشايند نيست كه همسرانشان همرديف آنها و يا بالاتر از آنها قرار بگيرند. براي اين گونه مردان بهترين حالت زماني است كه همسرشان حرفه اي بيرون از منزل نداشته و به شغل خانه داري بپردازد. مبارزه طلبي و رقابت در مردان حس عصيانگري است كه همواره آنها را به سمت فتح ميدان هاي بحث و مشاجره با همسرانشان راهبري مي كند. مردان هميشه دوست دارند همسرشان حق را به آنها بدهد حتي اگر حق با آنها نباشد. گاهي اوقات پيش مي آيد كه زنان تنها براي ختم غائله و فيصله دادن به موضوع بحث كوتاه آمده، به نفع شوهرشان عقب نشيني مي كنند.
زنان و مردان موفق كساني هستند كه همديگر را بدون هيچ توضيح و تفسيري بفهمند و درك كنند. زماني كه الفاظ و واژه ها در بيان احساسات آدمي قاصرند بايد به سراغ قوه ادارك رفت. عشق هيچگاه از بين نمي رود، حتي كمرنگ هم نمي شود و زنگار به خود نمي گيرد. عاشق واقعي كسي است كه پس از وصل، ذره اي از عشقي كه به همسرش در دل داشته كم نشود. در يك زندگي آرام و امن كه از روي صدق و صفا برپا شده باشد هيچ چيز تغيير نمي كند و عوض نمي شود. يك مرد خوب كسي است كه بداند همسرش از چه چيزهايي خوشش مي آيد و يك زن خوب كسي است كه راه هاي به دست آوردن دل همسرش را به خوبي بشناسد! تولد فرزند يا فرزندان به زندگي مشترك مفهوم جديدي بخشيده، زن و مرد را بيش از پيش به يكديگر نزديك مي سازد تا بدان جا كه آن دو براي حفظ امنيت رواني كودكانشان هم كه شده سعي مي كنند با مشكلات كنار بيايند و زندگي را آنگونه كه هست بپذيرند.
آمار نشان مي دهد در بيست سال گذشته تعداد زنان و مرداني كه از ازدواج خود احساس رضايت كامل داشته و خود را خوشبخت مي دانند سيري نزولي داشته است. طبق تحقيقات بسياري از زنان و مرداني كه در ابتداي مسير، عاشق و دلباخته يكديگر بوده در آسمان ها به دنبال مرد يا زن آينده شان مي گشتند و در زمين او را يافته و يك زندگي رويايي را در ذهنشان ساخته اند پس از ازدواج و وصل، عشق آنچنان در وجودشان فروكش مي كند كه گويي از اول نبوده است. ۶۵ درصد از عشق هاي كاذب دوران جواني در آمريكا منجر به ازدواج هاي نافرجامي مي شوند كه پايان خوشي به همراه نداشته و معمولا به جدايي ختم مي شوند و تنها ۲۵ درصد از ازدواج هاي آمريكايي از روي منطق و تعقل انجام مي گيرند.
«ديويد السون» در سال ۱۹۸۱ با تحقيق بر روي ۱۰۰۰ زوج جوان آمريكايي كه تنها دو يا سه سال از زندگي مشتركشان مي گذشت ازدواج در ميان آمريكايي ها را به ۸ گروه تقسيم بندي كرد كه در چهار مورد از آنها شوهر نفوذ بيشتري داشته، در سه مورد زن تحكم مي كند و در مورد آخر نيز هر دو به يك اندازه تسلط دارند:
۱ - متداول ترين نوع ازدواج كه در آن حرف، حرف مرد است و زن حق ندارد بر روي حرف شوهرش اعتراض كرده و ناگزير از اطاعت است! (فراموش نكنيد كه زمان، دهه ۱۹۸۱ است نه قرن بيست و يكم!)
۲ - زن و مرد احساساتشان را به يكديگر بروز مي دهند اما در حد معمول و نه بيشتر. بحث و مشاجره ميان آن دو صورت مي پذيرد اگرچه در نهايت اين مرد است كه حرفش را به كرسي مي نشاند. زن بيرون از خانه به كاري مشغول است اما هيچ كدام فرصت و حوصله بچه دار شدن را ندارند. زياد با افراد فاميل رفت و آمد نمي كنند مگر در صورت نياز آن هم با اقوام نزديك!
۳ - خانم به شغل خانه داري مشغول بوده، وظيفه اصلي اش انجام كارهاي خانه و بزرگ كردن بچه ها است. زني كاملاً اجتماعي است اما نمي تواند به خود بقبولاند كه تنها براي بزرگ كردن بچه ها و انجام كارهاي روزمره ساخته شده است و همين امر باعث مي شود كمي با همسرش كشمكش داشته باشد.
۴ - مورد نادري است. مرد نفوذ بيشتري دارد، دوست ندارد همسرش بيرون از منزل به فعاليتي بپردازد و مادرزنش را مسبب و مقصر اصلي اين تضاد بر مي شمرد. زن از كار شوهرش راضي نيست و يك احساس نارضايتي بي دليل در تمامي زواياي زندگي اش به خوبي نمايان است.
۵ - تفاوت اندكي ميان زن و مرد ديده مي شود اگر چه عشق ميان آن دو نيز در حد بسيار معمولي رو به پايين است. عقايد و نظرات خانم خانه در اولويت است. مرد از نظر مالي در شرايط نامطمئن و غيرقابل اعتمادي به سر مي برد چرا كه بايد به فرمايشات خانم خانه عمل كند و پول زيادي خرج كند. مرد روابط بسيار خوبي با مادر و مادرزنش دارد.
۶ - همه چيز به خوبي پيش مي رود، زن و شوهر در حد متعادلي به يكديگر عشق مي ورزند. تفاهم و تفاوت نسبي است. اما خانم خانه همچنان بر شوهرش تسلط دارد (موردي كه در قرن حاضر به وفور ديده مي شود!)
۶ - هر دو بيش از حد به يكديگر علاقه مندند. اما مشكلات مالي خانواده زمينه ناسازگاري خانم خانه را فراهم مي آورد. آدم هايي كاملاً اجتماعي هستند اما زن در روابط اش با مادرشوهر و مرد با مادرزن اختلاف بسيار زيادي دارند.
۸ - زن و شوهر در يك حد متعادلي به يكديگر عشق مي ورزند. تفاهم و تفاوت كاملاً مطلوب و رضايت بخش است. تصميم نهايي به عهده هر دو آنها است و تصميم يكي بر ديگري ارجحيت ندارد. زن و مرد بيرون از منزل كار مي كنند و هر دو عاشق كارشان هستند (ايده آل ترين حالت ممكن كه تقريباً غيرممكن ترين نيز هست!)

ناتور
صندوق خانه مادربزرگ
سال ها پيش صندوق خانه جاي چندان جذابي نبود. تنها كسي كه صندوق خانه را دوست داشت مادربزرگ بود و البته پدربزرگ هم به احترام مادربزرگ، احترام صندوق خانه را نگه مي داشت تا مبادا به خانوم بربخورد. سال ها سر اسباب و اثاثيه صندوق خانه بحث بود، يك سوي قضيه مادربزرگ بود كه دلش مي خواست همه وسايلش را نگهداري كند و از همه محافظت كند. براي ما بچه ها، صندوق خانه يك اتاق بود پر از رمز و راز. اتاق كوچكي كه هر وقت مادربزرگ خانه نبود، يا حواسش به كار ديگري بود، به صندوق خانه مي رفتيم و در نور كم سويش به كمدها و صندوق نگاه مي كرديم. بعضي وقت ها هم دزدكي سري به يك صندوق يا كمد مي زديم، اما از پس باز كردن بقچه ها برنمي آمديم و با صداي پاي مادربزرگ كه نزديك مي شد پا به فرار مي گذاشتيم و از مهلكه مي گريختيم. مادربزرگ پير و پيرتر شد، پدربزرگ مرد و مادربزرگ را تنها گذاشت. حالا ديگر مادربزرگ تنهاي تنها شده بود. اين تنهايي، علاقه مادربزرگ را نه تنها به صندوق خانه بيشتر و بيشتر كرد كه اين علاقه مندي به همه اسباب و اثاثيه خانه سرايت كرد و وابستگي به مبل و كمد و پشتي و ظرف و فرش بيشتر شد.
فرزندان خانواده ديگر علاقه چنداني به اين همه اسباب و اثاثيه قديمي در آن خانه بزرگ نداشتند وقتي مادربزرگ مرد خانه اش قطعه قطعه فروخته شد. صاحبان جديد همه را كوبيدند و شكستند و از ريشه سوزاندند تا هيچ نشاني از آن همه سال زندگي در پشت سر نماند. از آن همه اسباب و اثاثيه كه با وسواس مادربزرگ نگهداري مي شد به سمساري فروخته شد آن هم با عجله تا زودتر پولش تبديل به گردنبند و دستبند يا اتومبيل و آپارتمان شود. سال ها گذشت شايد بيست سال شايد هم بيشتر نزديك به ۳۰ سال. قيمت اشياي قديمي بالا رفت. فرش هاي نخ نما را به قيمت هاي خوب مي خريدند، قاشق چنگال هاي نقره قيمت زيادي پيدا كردند، حتي لنگه درهاي قديمي از راه هاي دور و نزديك خريداري مي شد، بسياري از خانواده هاي جديد براي اينكه ثابت كنند اهل اصل و نسب درست و حسابي هستند، لنگه در و قفل هاي قديمي و گرامافون هاي كهنه جلاداده را با تفاخر در خانه هايشان جاي دادند و در كنار مبلمان جديدشان قرار دادند، هرچند كه هيچ هم خواني با زندگي جديد نداشت.
واحسرتا
مادربزرگ هميشه مي گفت كه اين پارچه هاي ترمه خيلي باارزشند حتي اگر بيدزده باشند، بايد آنها را رفو و نگهداري شان كرد. حالا كه قيمت ترمه سر به فلك كشيده بود همه پشيمان بودند از اينكه ترمه هاي بيدزده را كه مي شد به خوبي تعميرشان كرد، به زن كارگر خانه داده بودند تا ببرد براي خودش. ديگر پشيماني براي درهاي ارسي و شيشه هاي رنگي راه به جايي نمي برد. دست روي دست زدن، افسوس خوردن و غصه خوردن، مشكلي را حل نمي كرد. بازگشت به عقب ممكن نبود. فرزندان ديروز خانواده كه حالا همه پا به سن گذاشته بودند و اسباب و اثاثيه شان برايشان مهم بود، حسرت گذشته را مي خوردند. اما مال رفته ديگر سر بازگشت نداشت. حالا هم دوره افتاده بودند تا بگردند و از سمساري ها، صندلي لهستاني بخرند و گلاب پاش قديمي و گرامافون شيپوري پيدا كنند. هرچند كه هيچ كدام به كارشان نيايد، اما داشتن چند تكه از اين اسباب اثاثيه براي تفاخر در خانه لازم بود. حالا ديگر همه پيشرفت كرده بودند و تازه بعضي از اجناسي را كه از بازار سيداسماعيل خريده بودند به پدر و مادر و جد پدري و مادري نسبت مي دادند و با فخر و مباهات خانه كودكي هزار متري و درخت هاي سر به فلك كشيده را به ياد مي آوردند و كمر راست مي كردند و گردن مي كشيدند كه ما چنين بوديم و چنان زندگي كرديم وپدرمان عصايي با خراطي منحصربه فرد و كتاب هاي دست نويس داشت. حالا همه افتخار مي كردند به گذشته اي كه نمي شناختندش.
ميراث حسرت
حفظ ميراث فرهنگي از وظايف همه دولت هاي دنياست. مردماني كه صاحب تاريخ و تمدن غني تري هستند اين وظيفه را ظريف تر دنبال مي كنند. همه كساني كه به حفظ ميراث فرهنگي معتقدند و بدان تعلق خاطر دارند براي اين تعلق خاطر فايده اي در نظر دارند. گاهي اين علاقه مندي و تعلق خاطر به ميراث فرهنگي از حسرت گذشته برمي آيد، گروهي بر اين باورند كه گذشته اي پر از شادي و خوشي و پر از محبت را پشت سر گذاشته اند و يا نياكانشان گذشته اي اين چنين داشته اند و اين گروه فعلي با حسرت به جمع آوري آثار گذشتگان مي پردازند. دنياي كنوني به نظر اين گروه آشفته و نابسامان است و ياد گذشته نوعي تسلاي دروني و آسودن در كنار خاطرات شيرين را به همراه دارد و مواريث آن روزگار يادگارهايي از آن روزگار خوش تلقي مي شود.
حسرت زمان قديم شايد انگيزه اي قوي براي حفظ ميراث فرهنگي باشد اما از سويي ديگر نياز آدمي به مباهات بي جهت به گذشته رهايي از پوچي ذهن كنوني اش دليل مهمي براي توجه به ميراث فرهنگي است. نگهداري، مراقبت و محافظت از ميراث فرهنگي به هر دليل مي تواند گامي خوش يمن براي ملت ما باشد، اما آن چه مهم است، اين است كه ما با سال ها توقف به اين نتيجه رسيده ايم كه ميراث داري خوب است، سال ها توقفي كه ما پشت سر گذاشتيم ضربه جبران ناپذيري به همه گذشته اي مي زند كه اكنون آثارش به نوعي بر باد رفته يا ربوده شده است. توقف ما چندان كوتاه نبود نزديك به ۳۰ سال به طول انجاميد، خواب زمستاني ما ۳۰ سال زمان برد، حالا كه از خواب برخاسته ايم هنوز خمار و خواب آلوده ايم، پشنگ آبي ما را بيدار كرد كه همه شناخت را در خود نداشت. مواظب باشيم بيداري مان خوابگردي نباشد، مراقب باشيم كه بيداري مان به بهانه حفظ مواريث، همه چيز را زير گام هايمان له نكند. مواظب تخت جمشيد باشيم همانقدر هم مراقب كاروانسراي دزفول باشيم كه با بيل هاي بلدوزر از بين رفت.
راستي از صندوق خانه مادربزرگ شما خبري هست؟!

آيين ايرانيان
اهالي مازندران و رسومشان
استان مازندران علاوه بر مردم بومي، اقليت هاي بلوچ، ترك، كرد، لر، افغان، گرجي و ارمني را نيز در خود جاي داده است كه هنوز كاملاً با اكثريت محلي تركيب نشده و بسياري از خصايص قومي و فرهنگي خود را حفظ كرده اند. از جمله بعضي تيره هاي ترك كه در قرون گذشته به منظور جلوگيري از هجوم تركمن ها به اين نواحي كوچانيده شده اند، هم اكنون در مازندران نيز مشاهده مي شوند. زبان طبري يا مازندراني بازمانده زبان ايرانيان قديم، پارسي ميانه است كه ديرتر و كمتر از ساير زبان ها تحت تاثير زبان هاي بيگانه اي چون عربي، مغولي و تاتاري قرار گرفته است. تا قرن پنجم هجري، پادشاهان طبرستان به خط پهلوي مي نوشتند و سكه مي زدند. دو كتيبه به خط پهلوي در «رسكت» در دودانگه ساري و گنبد لاجيم سوادكوه به دست آمده، مويد اين مطلب است.
جشن تيرماه سيزده
مراسم تيرماه سيزده، سابقاً در اكثر روستاها متداول و معمول بود كه امروزه يا به كلي منسوخ يا در شرف فراموش شدن است. مراسم اين جشن در اغلب روستاهاي استان مازندران نيز با اندك تفاوتي برگزار مي شود. به عنوان مثال اجراي مراسم جشن در روستاي يوش به اين شيوه است؛ جشن اختصاصي مردم يوش «تيره موسيزده» است، در اين شب (بيست آبان) مردم به خانه يكديگر مي روند و شيريني مي خورند. بچه ها جمع مي شوند و پشت در خانه ها مي روند و در مي زنند و دستمالي را در داخل خانه مي اندازند و خودشان مخفي مي شوند. صاحب خانه دستمال را پر از شيريني مي كند و بيرون خانه مي گذارد تا بچه ها دستمال پر را بردارند.
موسيقي و رقص هاي بومي
موسيقي محلي مازندران در چارچوب موسيقي خاورميانه و ايران قابل بررسي است. مطالعات انجام شده نشان مي دهد كه موسيقي محلي مازندران از پتانسيل هاي قابل توجهي برخوردار است و ملودي هاي آن از زندگي و معيشت ويژه جنگل، دريا و برداشت محصولات زراعي و رمه گرداني تاثير گرفته است. ترانه هاي محلي مازندراني نيز از غناي قابل توجهي برخوردار است. برخي از اين ترانه ها با آهنگ هاي محلي و برخي همراه با رقص هاي محلي اجرا مي شوند. رقص چوب مردان نيز در مازندران قابل توجه است.
عزاداري و تغزيه خواني
عزاداري و تعزيه خواني در روستاي ميخسار كجور معروف است. رونق و اوج آن در ده روز اول محرم است. اهالي از نقاط مختلف و شهرستان هاي ديگر به زادگاه خود مي آيند تا در مراسم سوگواري شركت كنند. مرثيه خوان ها نيز كه خود بومي هستند، در اين مراسم شركت مي كنند. كساني هم كه نذر دارند به ترتيب نوبت ناهار و يا شام نذري در مسجد روستا احسان مي كنند. سابقاً مراسم تغزيه خواني و شبيه خواني حوادث كربلا رواج داشت و انواع لباس، سپر، خود و زره جمع آوري و نگهداري مي شد. گاهي نيز از طالقان و قزوين براي تعزيه خواني به ميخسار مي آمدند. اكثر شب ها، به شكل و حالت ايستاده و با خواندن مرثيه هاي ضربي و آهنگين سينه مي زدند. عمل اين حلقه ايستاده را كه مي چرخيد، جوش زدن مي ناميدند، يك نفر در وسط حلقه، حفظ هماهنگي و نظم را به عهده داشت تا آهنگ سينه زني را تنظيم كند. معمولاً انبوه سينه زن ها تلاش مي كردند با ابراز احساسات در ميان مردم كسب اعتبار كرده و به ثواب اخروي برسند. ظهر عاشورا يا روز دهم محرم كه مراسم سينه زني به اوج خود مي رسيد، اسبي را با پارچه اي سفيد كه تمامي آن با ماده قرمز به نشان محل خونفشان تيرهاي اشقيا رنگ شده بود و همچنين با پارچه اي رنگين و شمشير و چكمه مي آراستند و به شكل ذوالجناح در مي آوردند و در روستا مي گرداندند. مرثيه خوان ها پيشاپيش ذوالجناح در كوچه ها و روستا راه مي افتادند و از هر خانه اي پول، قند، چاي و نبات جمع مي كردند تا از اين رهگذر، هم زحمات كساني كه در اين ده روز مرثيه و نوحه خوانده بودند، جبران شود و هم قند و چاي كافي براي مراسم بعدي مسجد محل تامين شود.
مراسم برف چال
مراسم برف چال عبارت از جمع آوري و ريختن برف در يخچالي است كه گفته مي شود در نيمه اول قرن نهم هجري قمري ساخته شده و حدود شش قرن قدمت دارد. هر ساله مردان روستاهاي اسك، نياك و ساير روستاهاي همجوار بر حسب رسمي كه سيد حسن ولي از اجداد آنان بنياد نهاده است، در روزي معين از فصل بهار، آخرين بقاياي برف هاي زمستاني را از كوهستان به داخل يخچال حمل مي كنند. يك روز قبل از برگزاري اين مراسم، زنان روستايي با استفاده از آرد نذري و آب چشمه هاي معدني اسك خميري را آماده مي كنند و در محوطه آرامگاه سيد حسن ولي نان مي پزند و در همان حال نوعروسان روستايي، شيريني، رشته و تخم مرغ محلي آماده مي كنند تا بين مردان تقسيم كنند. در روز اجراي مراسم، مردان از روستا خارج مي شوند و زنان روستا را مي گردانند. مرداني كه به كوهستان رفته اند هر كدام با توجه به توان و نيروي بدني خود و استفاده از امكانات موجود مي كوشند تا قبل از رسيدن ظهر، يخچال را پر از برف كنند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جامعه  |   زمين  |   شهر  |
|  عكس  |   علم  |   كتاب  |   ورزش  |   هنر  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |