محققان ادعا مي كنند كه مي توان فقط با انجام يك آزمون شخصيتي احتمال پسرزا يا دخترزا بودن يك زن را پيش بيني كرد
ترجمه: عبدالكريم مهروز
وقتي چهارمين بچه هلن لانگ به نام كاترين به دنيا آمد، او، شوهرش چاس و خانواده شوهرش شوكه شدند زيرا آنان متقاعد شده بودند نورسيده پسر ديگري خواهد بود. چاس (پدر كاترين) دو برادر دارد و اين سه برادر در كل صاحب شش پسر هستند. بعد از سه نسل كاترين اولين دختر در خانواده چاس بود. در اين خانواده تولد نوزاد پسر بسيار بيشتر از تولد نوزاد دختر است. اگر فرض بگيريم شخصي سكه اي را آن قدر پرتاب كند كه به هر حال ده بار پشت سر هم يك روي سكه ظاهر شود شايد بتوانيم اين واقعه را تصادفي بدانيم. اما آيا ژن ها در پسرزا بودن اين خانواده موثر نبوده اند؟ ژن هاي كاترين براي غلبه بر روند پسرزايي چه اقداماتي انجام داده اند؟
بيشتر ما تصور مي كنيم كه جنسيت فرزندانمان به طور تصادفي انتخاب مي شود و احتمال به دنيا آمدن پسر يا دختر را در اين فرآيند تصادفي يكسان مي دانيم. اما دانشمندان بر اين باورند كه طبيعت به سادگي پرتاب يك سكه عمل نمي كند و مواردي مانند خانواده چاس چيز عجيب و غيرعادي نيست. در حقيقت آمارها نشان مي دهند كه در سرتاسر جهان تعداد پسراني كه متولد شده اند اندكي از دختران بيشتر است. يعني ۱۰۶ پسر به ازاي ۱۰۰ دختر. يافته هاي عجيب ديگري نيز به دست آمده است. براي مثال، مرداني مانند روساي جمهور و لردها كه موقعيت هاي اجتماعي بالايي دارند مستعد پسردار شدن هستند. اما راننده ها، خلبانان آموزشي، كشيش ها و كارگران چوب بري بيشتر صاحب بچه هاي دختر مي شوند. پس از گرم شدن نامعمول هوا در يك فصل، پسران بيشتري زاده مي شوند. پدران مسن و پدراني كه تحت تنش هاي محيطي قرار دارند بيشتر دختردار مي شوند. در جريان جنگ هاي جهاني و بعد از آن انبوهي از پسران به دنيا آمده اند. به نظر مي رسد در شرايط مختلف برخي از مردان براي پسردار شدن و بعضي ديگر براي دختردار شدن مستعدترند. محققان از چند دهه پيش تلاش مي كنند دريابند كه به واقع چه رخ مي دهد. اما نتايج به دست آمده گيج كننده است و برخي مطالعات نتايج يكديگر را رد مي كنند و هيچ نظريه منسجمي ارائه نشده است كه تمام يافته ها را در بربگيرد.
اما شايد آنان در محل نادرستي به دنبال پاسخ هاي خود هستند. شايد پدران در تعيين جنسيت فرزندانشان تاثير زيادي ندارند و اين مادرانند كه تعيين كننده اند! والري گرانت از دانشگاه اوكلند اين گونه فكر مي كند. او دريافته است كه مي توان فقط با انجام يك آزمون شخصيتي احتمال پسرزا يا دخترزا بودن يك زن را پيش بيني كرد. او ادعا مي كند كه زنان سلطه جو، تستوسترون (هورمون جنسي مردانه كه مقداري نيز در زنان توليد مي شود) بيشتري دارند و اين دليلي است بر اينكه چرا آنان پسران بيشتري به دنيا مي آورند. تحقيقات اخير ارتباط بين تستوسترون و پسرزا بودن را تقويت كرده است. به علاوه، براساس مطالعه ديگري كه اوايل سال گذشته منتشر شد پيشنهاد شده است مادراني كه از نظر زيست شناختي شرايط مناسبي داشته باشند بيشتر پسردار مي شوند.
|
|
اين عقيده كه انسان ها به نحوي مي توانند جنسيت فرزندانشان را تحت كنترل داشته باشند چيز غيرعادي نيست. بسياري از حيوانات اين گونه عمل مي كنند و بچه اي كه به دنيا مي آيد از نظر جنسيتي به گونه اي است كه بهترين سازگاري را با شرايط متداول محيطي دارد. در اين حيوانات به طور معمول مادر تعيين كننده جنسيت است. در خزندگان اغلب، عوامل محيطي تعيين كننده اند. براي مثال، آليگاتور (جانوري شبيه تمساح كه در آب هاي گرم آمريكا و چين زندگي مي كند)هاي ماده اگر در جايي نسبتاً گرم تخم گذاري كنند آليگاتورهاي نر به دنيا مي آيند و اگر محل تخم گذاري خنك تر باشد صاحب بچه هاي ماده مي شوند. حشراتي نظير مورچه و زنبور حتي روش مطمئن تري دارند. تخم هايي كه حشره مادر به آنها اجازه لقاح مي دهد ماده و بقيه نر مي شوند.
شايد انسان ها هم اعمالي را انجام مي دهند كه به طور طبيعي در بسياري از حيوانات ديگر اتفاق مي افتد. اما مسئله اي كه وجود دارد اين است كه جنسيت ما توسط تركيب ژنتيكي مان تعيين مي شود. اگر بيست و سومين جفت كروموزوم هاي شما XX باشد، زن و اگر XY باشد، مرد هستيد. جنين انسان يك كروموزوم Xرا از مادر و X يا Yديگر را از پدر به ارث مي برد. از لحاظ نظري، مردان اسپرم هاي حامل كروموزوم هاي X و Y را به تعداد مساوي توليد مي كنند. طبق اين نظر و اطلاعات كنوني، ما هيچ مجالي براي اثرگذاري روي جنسيت فرزندانمان پيدا نمي كنيم. اما با گذشت زمان و بيشتر شدن اطلاعات ما در اين زمينه تغييراتي در آن به وجود خواهد آمد.
با اين همه مشخص شده است كه عوامل محيطي مي توانند اين توازن را به هم بزنند. براي مثال، به نظر مي رسد برخي آلاينده ها به طور انتخابي اسپرم حامل كروموزوم X يا Y را تخريب مي كنند. مرداني كه در معرض مقادير زياد تابش در نيروگاه اتمي سلافيلد در كومبريا قرار داشتند ۴۰ درصد بيشتر صاحب بچه هاي پسر مي شدند. مطالعه اي كه در سال گذشته انجام گرفته نشان داده است والديني كه در روز بيشتر از ۲۰ نخ سيگار مي كشند به احتمال ۴۵ درصد صاحب بچه هاي پسر مي شوند و در مورد والديني كه اصلاً سيگار نمي كشيدند اين مقدار ۵۵ درصد بود.
گاهي تاثير عوامل محيطي خيلي واضح نيست. براي مثال، «ويكتور گرك» در مطالعه اي كه دو سال پيش انجام داد مشخص كرد كه ساكنين اروپاي جنوبي نسبت به اروپاي شمالي بيشتر پسردار مي شوند. او پيشنهاد كرد كه هواي گرم توليد اسپرم حامل Y را تقويت مي كند. اما تحقيقي كه وي در آمريكاي شمالي انجام داد نتايج معكوسي داشت به نحوي كه پسران، بيشتر در كانادا به دنيا مي آمدند و هر چه كه به طرف جنوب پيش مي رفتيم تعداد آنها كمتر مي شد. اين نتايج باعث شد كه گرك اعلام كند: «درجه حرارت در تعيين جنسيت نقشي ندارد. » اما با اين حال شكي نيست كه برخي شرايط محيطي براي پسران و برخي ديگر براي دختران مناسب است. اما اين پرسش باقي است: آيا والدين مي توانند فعالانه (حتي اگر خود ندانند) روي جنسيت فرزندشان نظارت داشته باشند؟ چنان چه ژن هاي موثر در تعيين جنسيت به افراد حامل آنها نسبت به افراد فاقد آنها برتري بخشد، از لحاظ نظري اين توانايي مي تواند در نژاد انساني به وجود آيد و گسترش پيدا كند. اما مزيت تكاملي اين ژن ها چه مي تواند باشد؟
سه دهه پيش «رابرت تريورس» و «دان ويلارد» سعي كردند روند تكاملي ناتوازني نسبت جنسيتي در پستانداران را توضيح دهند. براساس نظريه آنان كه به عنوان موثرترين نظريه در اين زمينه باقي ماند جنسيت فرزندي كه والدين به دنيا مي آورند به گونه اي است كه بتواند بيشترين نوه را براي آنان ايجاد كند. در گونه هاي چند همسري (پلي گاموس) اگر جانور نري بر رقباي خود پيروز شود مي تواند شوهر ماده ها و پدر بچه ها باشد. بنابراين، در اين جانوران اگر جانوري بخواهد، بچه هايي قوي، سالم و جذاب داشته باشد بهتر است كه پسردار شود زيرا كه پسران شانس والدين را در داشتن نوه هاي زياد افزايش مي دهند. اما اگر جانور نتوانست پسردار شود دختر نيز مي تواند دست كم چند نوه براي او به دنيا آورد.
با اينكه جوامع انساني برپايه تك همسري (مونوگامي) پي ريزي شده ولي فراواني چندهمسري نيز به گونه اي است كه نظريه تريورس ـ ويلارد در مورد ما نيز مي تواند صادق باشد. اگر اين نظريه درست باشد سه راه براي به وقوع پيوستن آن وجود دارد. اول اينكه، مردان قوي مي توانند اسپرم حامل Y بيشتر و مردان ضعيف تر اسپرم X بيشتري توليد كنند. هيچ كس نمي داند اين امر چگونه اتفاق مي افتد ولي در يك مطالعه مشخص شد كه ميزان اسپرم هاي حاوي X در مرداني كه فقط صاحب بچه هاي دخترند ۶۰ درصد است. براساس اين يافته پيشنهاد شده است كه در ايجاد برخي دودمان هاي تك جنسيتي (فقط پسرزا يا دخترزا) مانند خانواده لانگ به جاي عوامل شانسي برخي عوامل زيستي دخالت داشته باشند. راه دوم مي تواند از طريق سقط بيشتر جنين هاي يك جنس نسبت به جنس ديگر باشد. با اينكه اين اتفاق در برخي پستانداران روي مي دهد و فناوري هاي نوين پزشكي نيز چنين امكاني را به وجود آورده اند اما مشخص نيست كه آيا سقط انتخابي به طور طبيعي در انسان ها رخ مي دهد يا خير. راه سوم اين است كه سرعت اسپرم حاوي X و حاوي Y براي بارور كردن تخمك متفاوت است و اين امر مي تواند به تغيير جنسيت فرزند بينجامد. براي وقوع اين امر راه هاي مختلفي وجود دارد اما عامل مهم در اين زمينه زمان لقاح در طول چرخه قاعدگي است كه حاصل تغيير ميزان هورمون هاست. اگر آميزش قبل يا بعد از نقطه وسط دوره يعني خارج از حداكثر قدرت باروري زن صورت گيرد احتمال ايجاد پسر بيشتر است. اين امر مي تواند نسبت بالاي پسران متولد شده بعد از جنگ هاي جهاني و در اوايل ازدواج را توجيه كند چون كه تعداد زياد آميزش، احتمال لقاح در اوايل چرخه ماهيانه را افزايش مي دهد.
اما برخي محققان بر اين باورند كه ما تمام جوانب امر را در نظر نمي گيريم. محققي به نام «جان لازاروس» كه اخيراً مقاله اي در اين زمينه به چاپ رسانده معتقد است خيلي از مطالعاتي كه روي وضعيت و جنسيت فرزند انجام گرفته عملاً روي پدر متمركز شده اند. او مي گويد وقتي شما به سازوكارهاي توليد مثل نگاه مي كنيد در مي يابيد كه مادران مي توانند به همان نسبت نقش مهمي ايفا كنند. وابسته بودن جنسيت فرزند به زمان لقاح در طول چرخه ماهيانه مي تواند اهميت مادر در تعيين جنسيت را نشان دهد. يكي از متخصصين انسان شناسي به نام «بوگوسلاو پاولوفسكي» در اين مورد مي گويد: «من فكر مي كنم مادر مهم تر است. » سال گذشته او و همكارش نتايجي از يك مطالعه را منتشر كردند كه رابطه مستقيم بين «قابليت» زيست شناختي مادر و جنسيت فرزندش را نشان مي دهد. اين محققان در اين مطالعه وزن زمان تولد اولين بچه يك مادر را به عنوان شاخص شرايط فيزيكي او در نظر گرفتند. سپس بررسي كردند تا ببينند آيا مي توان با توجه به وزن اولين بچه جنسيت فرزند را در باروري بعدي تعيين كرد يا نه. آنان با مطالعه ۲۲۶ زن محلي به اين نتيجه رسيدند كه چنين چيزي صادق است.
با اين حال، نتايج مطالعه آنان وقتي مهم و معني دار بود كه اولين فرزند دختر بود به نحوي كه ۶۴ درصد مادراني كه وزن اولين فرزند دختر آنان زير وزن متوسط بود در بار دوم نيز صاحب دختر مي شدند. در حالي كه ۶۶ درصد مادراني كه وزن اولين فرزند دختر آنان بالاتر از وزن متوسط بود در باروري بعدي پسردار مي شدند. چرا نتايج فقط وقتي قابل اهميت بود كه اولين فرزند دختر بود؟ يك دليل كه مي توان ارائه كرد اين است كه جنين هاي پسر به طور چشمگيري نسبت به انواع عوامل مضر در حين باروري حساس هستند. بنابراين، وزن زمان تولد پسران شاخص معتبري از شرايط فيزيكي دروني مادر نيست ولي وزن زمان تولد دختران مي تواند شاخص قابل اعتمادي باشد.
پاولوفسكي معتقد است كه اين مطالعه اثر تريورس ـ ويلارد را در عمل نشان مي دهد. او همچنين سازوكاري را پيشنهاد مي كند كه در هنگام آميزش نسبت پسران به دختران ۱۰۰: ۱۳۰ است اما به علت اينكه پسران بيشتر از دختران دچار سقط مي شوند اين نسبت تا زمان تولد به ۱۰۰: ۱۰۶ كاهش مي يابد. او مي گويد: «به اعتقاد من زنان در شرايط نامطلوب زيستي براي سقط جنين هاي پسر مستعدتر هستند. »
در حالي كه پاولوفسكي نقش اصلي را براي مادران قائل است، والري گرانت پا را از اين هم فراتر مي گذارد. او ادعا مي كند كه تعيين جنسيت نمايشي است كه يك زن در آن نقش ايفا مي كند. او مي گويد: «در تمام مردم اين اعتقاد ريشه دوانده كه در فرآيند توليد مثل پدر در تعيين جنسيت فرزند سهم بيشتري دارد. » چهار دهه تحقيق باعث شده كه گرانت طور ديگري فكر كند. با اينكه عجيب به نظر مي رسد ولي او مي گويد كه مي تواند فقط با انجام يك آزمون شخصيتي احتمال پسرزا يا دخترزا بودن يك زن را پيش بيني كند. او از مادراني كه نزديك به زايمان بودند خواست تا پرسشنامه اي را پر كنند كه ميزان سلطه جويي آنان را ارزيابي مي كرد. اين آزمايش كه با سه پوند هزينه در اينترنت (www.sexratio.com) نيز قابل دسترسي است، شامل ۶۴ صفت از قبيل غرور، سخاوت، بي حوصلگي، ترسويي و خودخواهي است و زنان لغتي را علامت مي زنند كه شامل حال آنان مي شود. در ميان اين صفات ۱۳ لغت وجود داشت كه به ميزان بالاي سلطه جويي مربوط است و زنان برحسب تعداد علامت هايي كه مي زدند امتيازبندي مي شدند.
نمره متوسط حدود سه است. اگر چه اين آزمايش براي زناني با نمرات بالا يا پايين به طور تحسين برانگيزي دقيق بود ولي براي اكثريت زنان با نمره متوسط دقت كمتري داشت. براي مثال، يافته هاي گرانت نشان داد زنان بارداري كه امتياز هشت يا بالاتر مي گرفتند شانس به دنيا آوردن فرزند پسر در آنان ۸۰ درصد است. او مي گويد كليد اين يافته ها در هورمون تستوسترون است. آخرين مطالعه او و همكارش اين گفته را تاييد مي كند و نشان مي دهد زناني كه در اين آزمايش نمره بالايي آورده بودند مقدار هورمون مردانگي آنان نيز بالا بود. او مي گويد كه با وجود ارتباط منطقي تحقيقات منتشر شده او طي چندين سال، دانشمندان ديگر به كارش با ديده شك مي نگرند. وي اظهار مي دارد: «مردم با آزمون هاي روانشناختي به سادگي متقاعد نمي شوند و كل اين نظر فقط وقتي پذيرفته خواهد شد كه من بتوانم اساس زيستي آن را به اثبات برسانم. » از اين رو، او هم اكنون در حال تحقيق روي يك نظريه است. او مي گويد: «من دارم روي اين نظريه كار مي كنم كه فرد ماده در هر چرخه ماهيانه يك تخمك توليد مي كند و به نحوي سازگار شده تا يك اسپرم حامل كروموزوم X يا Y را دريافت كند. » گرانت بيان مي كند كه او سازوكار اين امر را نمي داند اما به مطالعاتي اشاره مي كند كه براساس آنها پيشنهاد شده است كه تستوسترون در تخمدان ها رشد و نمو تخمك را تنظيم مي كند. او حدس مي زند كه مقادير زياد تستوسترون تخمك هاي در حال رشد را به نحوي آماده مي كند تا براي لقاح، اسپرم حاوي Y را دريافت كنند و مقادير كم تستوسترون آنها را براي دريافت اسپرم حاوي X آماده مي كند.
زنان مي توانند با روش گرانت جنسيت فرزندشان را دستكاري كنند و اين با اثر تريورس ـ ويلارد كاملاً همسو نيست. او ادعا مي كند اين روش به مادران اين اجازه را مي دهد تا بچه هايي به دنيا آورند كه بين آنان و بچه هايشان براي تعليم و تربيت بهترين تناسب وجود داشته باشد. او مي گويد ما مي دانيم كه واكنش زنان در برابر پسر يا دختر متفاوت است و بچه هايي با جنسيت هاي مختلف نسبت به انواع محرك ها بهتر پاسخ مي دهند. از اين رو، اگر مادر بتواند بچه اي به دنيا آورد كه جنسيت او با خلق و خوي مادر متناسب باشد يك مزيت سازشي خواهد بود و آن بچه نيز مي تواند به نوبه خود والد موفق تري باشد.
نظريات گرانت توسط «جان منينگ» مورد تاييد قرار گرفته است. منينگ در مجله «زيست شناسي نظري» گزارش كرد زنان و مرداني كه انگشت حلقه بلندتري در مقايسه با انگشت اشاره دارند به احتمال بيشتر پسر به دنيا مي آورند. ارتباط طول انگشت با جنسيت بچه چه مي تواند باشد؟ منينگ پيش از اين نشان داده بود كه اين خصوصيت فيزيكي مربوط به ميزان بالاي تستوسترون در رحم است. او مي گويد: «شايد گرانت راست گفته باشد زناني كه از نظر عاطفي سلطه جو و مستقل هستند بيشتر تمايل دارند پسر به دنيا آورند. »
اما منينگ متقاعد نشده است كه اين به آن مفهوم است كه مادران تحت تاثير جنسيت فرزندانشان هستند.
با اينكه مردان و زنان براي دستكاري جنسيت فرزندانشان از سازوكارهاي مختلفي بهره مي گيرند ولي هيچ دليلي وجود ندارد كه آنان نتوانند اين كار را «به بوته آزمايش» بگذارند. رقابت ژن هاي خودخواه طي تكامل مي تواند به يك «رقابت تسليحاتي» بينجامد. اين ژن ها در سازوكارهاي اصلي توليد مثل دخالت مي كنند و رقابت آنها تا وقتي ادامه مي يابد كه فوايد تاثيرگذار جنسيت فرزند بر ضررهاي آن فايق آيد.
اما گرانت متقاعد شده است كه زنان نقش اول را دارند. او خاطرنشان مي كند كه زنان در مقايسه با مردان براي لقاح، تربيت و ازدياد فرزند مسئوليت سنگيني دارند. زنان اميدوارند تا با به دنيا آوردن بچه هايي كه جنسيت آنان با خلق و خوي مادرانشان متناسب است بهتر بتوانند از عهده اين مسئوليت سنگين برآيند.
New Scientist, 14 Sep. ۲۰۰۲