دوست دارم جادوگر شهر زمرد را در هر شرايطي ببينم به نظرم اين فيلم اثري جادويي وواقعي است كه توانست مرا از همان دوران كودكي تحت تاثير قرار دهد
|
|
سينماگران چه جور آدم هايي هستند؟ چه جور موسيقي اي گوش مي دهند؟ اهل خواندن كدام كتاب ها هستند و كدام فيلم ها را حسابي دوست دارند؟ سوال هايي از اين دست لابد در نگاه اول به شدت عامه پسند است و سطحي. در نگاهي عميق تر (و شايد با لغتي مناسب تر: دقيق تر) به شدت راه گشا باشد. مسئله اساسي در تامل بر اين گونه جواب ها اين است كه دريابيم سينماگران از كجا به طرح هايشان مي رسند. حالا فرقي نمي كند فيلمنامه نويس باشند يا كارگردان يا بازيگر. آن چه در ادامه مي آيد، بخشي است از يك نظرخواهي جالب و خواندني كه تكليف خيلي چيزها را روشن مي كند و نشان مي دهد سليقه هاي گوناگون چه نتيجه اي مي دهند. آدم هاي اين نظرخواهي «جوئل كوئن» (كارگردان فارگو و اي برادر كجايي)، «ميرا ناير» (كارگردان سلام بمبئي و عروسي باران)، «ديويد كوئپ» (فيلمنامه نويس اتاق وحشت و مرد عنكبوتي)، «كارولين تامپسون» (فيلمنامه نويس ادوارد دست قيچي و خانواده آدامز)، «سِر مايكل كين» (بازيگر آمريكايي آرام، بازرس، هانا و خواهران اش)، «مايكل مدسن» (بازيگر سگداني، دني براسكو)، «مايكل كيمن» (آهنگساز اسلحه مرگبار و جان سخت)، «دن مورفي» (تهيه كننده قاتلين بالفطره، شاگرد زرنگ و از دل جهنم)، «لورا زيسكين» (تهيه كننده اسپايدرمن/ مرد عنكبوتي، باشگاه مشت زني) و «استن لي» (خالق كميك هاي مارول: اسپايدرمن، مردان ايكس، ديردويل) بوده اند كه هر كدام به تنهايي آدم هاي مهمي هستند و حالا در كنار هم قرار گرفته اند. خواندن حرف هاي آنها واقعاً لذتبخش است!
ترجمه: حامد صرافي زاده
• قطعه موسيقي مورد علاقه تان چيست؟
جوئل كوئن: چيز خاصي مدنظرم نيست. به نظرم خيلي خسته كننده است كه. . . خب من «آواي ميگو» كار Townes Van Zandt را دوست دارم.
ميرا ناير: هر اثري از كشاوري آمونكار
ديويد كوئپ: اين سوال سختي است. من هر روز به يك عالم موسيقي مزخرف گوش مي دهم. آثار فوق العاده اي هم وجود دارند كه هر چند وقت يك بار تغيير مي كنند. اگر بخواهيم يك هنرمند واقعي را انتخاب كنم قطعاً اسپرينگزتين خواهد بود. او كسي است كه به مدت سي سال در موسيقي پاپ آثاري كاملاً شخصي را روانه بازار كرده است. فكر مي كنم «طلوع» (The Rising) اثري باورنكردني بود، اصلاً هر اثري كه سي سال دوام بياورد، قطعاً چيز درخشاني است. او دقيقاً كاري با ذائقه عمومي كرده كه من تلاش دارم در فيلمنامه هايي كه مي نويسم به آن برسم. فقط من از هر ده بار نه بار اشتباه كرده ام و او نه بار را با موفقيت پشت سر گذاشته است. او نابغه است.
كارولين تامپسون: اسم بردن از علائق شخصي كار خيلي سختي است. چون اين علائق با حال و روز آدم تغيير مي كنند. موقعي كه شاد و شنگولم به چي گوش مي دهم؟ يا موقعي كه نااميد و اندوهگين هستم؟ در هنگام رانندگي به چي گوش مي دهم؟ به اپرا علاقه دارم چون كه در درام هاي فوق العاده، اوقات مرا خوش مي كنند. از سال ۱۹۶۵ عاشق الويس هستم. بيتلز، (چه كسي آنها را دوست ندارد؟) از موسيقي هايي كه در ديسكو نواخته مي شد متنفر بودم اما در حال حاضر حماقت موجود در آنها برايم جذاب است. اگر موسيقي متن فيلم ها مورد نظرتان است، خب آثار برنارد هرمن هميشه و در همه حال عالي است و از امروزي ها دني الفمن كارهاي فوق العاده اي دارد. در هنگام رانندگي هم به Eels گوش مي دهم چون داستان هايشان را دوست دارم.
مايكل كين: سرزمين اميد و افتخار
مايكل مدسن: ترانه اي از فرانك سيناترا با نام «رولر» (Roller)
مايكل كيمن: در حال حاضر ذهن ام شديداً درگير سوئيت شماره ۴ باخ در دي ماژور، است. دارم تلاش مي كنم تا نواختن آن را ياد بگيرم، اما هر قطعه موسيقي ديگري از باخ نيز مرا به اوج مي برد. طرفدار آثار برامس، استراوينسكي و بيتلز هستم. «ميشل» بهترين آهنگ گروه بيتلز است - يا حداقل اولين چيزي است كه به ذهن ام مي آيد - اما من از دوستداران پروپاقرص جورج هريسون هستم، براي همين نمي توانم بدون «خورشيد اينجا در بيا» به بيتلز فكر كنم.
استن لي: هر كدام از موسيقي هاي نمايش هاي برادوي كه توسط لرنر ولو ساخته شده باشند.
دن مورفي: كي؟ همين الان؟ خب «طبل زن كوچك» ساخته اسپرينگزتين چون كريسمس است اما يك عالم قطعه موسيقي جذاب و شنيدني وجود دارد كه دوستشان دارم.
لورا زيسكين: اين سوال سختي است. شايد آهنگ «زندگي مجلل».
• فيلم مورد علاقه تان كدام است؟
جوئل كوئن: توپ هاي ناواران (جي لي تامپسون )
ميرا ناير: نبرد الجزيره (جيلو پونته كوروو).
ديويد كوئپ: خب اين سوال آسان تر است. بچه رزماري (رومن پولانسكي). فكر مي كنم در تمامي فيلمنامه هايم تحت تاثير آن فيلم هستم. در آن فيلم ايده هاي فوق العاده پارانوئيدي عميقي وجود دارد كه چيز بسيار ژرفي را در وجودم تحريك مي كند و در عين حال شما رگه هايي از مفاهيم بسيار شخصي و منحصر به فرد در عين اينكه رو به مخاطبين عام دارد را مي بينيد.
كارولين تامپسون: فيلم هاي زيادي را دوست دارم، اما هر وقتي كه حالم خيلي خراب است، دوست دارم سه يا چهار فيلم را ببينم، چرا كه آنها مرا دلداري مي دهند و مايه تسلي خاطرم هستند.
كري: (برايان دي پالما) بهترين فيلمي است كه درباره دوران نوجواني ساخته شده است.
اسب سياه: چون كه اسب ها را خيلي دوست دارم. مرا در سنت لوئيس ملاقات كن: (وينسنت مينه لي) چرا كه هيچ فيلمي به اين زيبايي دنياي كودكي را به تصوير نكشيده است.
مرد كله پاك كني: (ديويد لينچ) چرا كه كودكي به اين بدي و تلخي وجود نداشته است.
مايكل كين: مرد سوم (كارول ريد)
مايكل مدسن: فكر مي كنم سربازان يك چشم (مارلون براندو)
مايكل كيمن: اولين فيلمي كه ديدم «بر باد رفته» بود. و دقيقاً در همان هفته فيلم «جادوگر شهر زمرد» را در سن ۶ سالگي ديدم و واقعاً هيچ كدام از آنها را هيچ وقت فراموش نمي كنم و هميشه دوست دارم «جادوگر شهر زمرد» را در هر شرايطي ببينم. به نظرم اين فيلم، اثري جادويي و واقعي است كه توانست مرا از همان دوران كودكي تحت تاثير قرار دهد.
استن لي: هر كدام از فيلم هاي قديمي كه ارول فلين در آن بازي كرده است.
دن مورفي: فيلم هايي كه بارها و بارها بدون خستگي تماشايشان كرده ام از قديمي ها: و ديگر هيچ كس نبود (رنه كلر) و از جديدي ها: كابوس قبل از كريسمس (تيم برتون)
لورا زيسكين: دكتر استرنج لاو (استنلي كوبريك) و بهترين سال هاي زندگي ما (ويليام وايلر)
• فكر مي كنيد مهم ترين موفقيت كاري تان چه بوده است؟
جوئل كوئن: بزرگ ترين موفقيت من؟ فكر مي كنم در گفت وگوها آدمي بامزه، بشاش، بانشاط، بذله گو و دوست داشتني هستم.
ميرا ناير: سلام بمبئي
ديويد كوئپ: فكر مي كنم تهيه دومين فيلم ام: «بر هم خوردن پژواك ها». البته من كاملاً به تمامي محدوديت ها و اشتباهات موجود در اين فيلم واقفم! اما آنها اشتباهات من هستند. براي همين فكر مي كنم آدمي اگر با اشتباهات خودش زندگي كند به مراتب راحت تر با آنها كنار مي آيد تا اينكه ديگران اشتباهاتشان را به فيلم شما تحميل كنند. البته مي دانم كه در فيلم هايي كه با كارگردان هاي ديگر كار كرده ام - اتاق وحشت، راه كارليتو، پارك ژوراسيك و بيشتر بخش هاي مرد عنكبوتي - موفق تر بوده ام. به نظرم آنها موفقيت هاي بزرگ تري بوده اند، اما آنها مثل «برهم خوردن پژواك» كاملا به من تعلق ندارند. فكر مي كنم در آن فيلم بازي ها همه خوب بودند و بعضي فوق العاده اند، موضوع ترسناك آن واقعاً ترسناك بود، ازدواج و روابط درون آنها همگي كاملاً منطقي و قابل باور بودند. براي همين نسبت به آن احساس خوبي دارم.
كارولين تامپسون: خيلي برايم دشوار است كه از مهم ترين موفقيت زندگي ام صحبت كنم. اين به تلقي شما از واژه «موفقيت» برمي گردد. فكر مي كنم هميشه از نوشتن «ادوارد دست قيچي» به خودم مي بالم چون از آن با عنوان تجربه اي ناب ياد مي كنم.
تركيب من و برتون محشر بوده، فيلم هماني شد كه در ذهنمان تصور كرده بوديم. ما با آزادي كامل آن را نوشتيم. همه چيز عالي بود و هيچ جايي براي شكايت وجود ندارد.
مايكل كين: فيلم «بازمانده».
مايكل مدسن: تولد چهار پسرم!
مايكل كيمن: هوشيار ماندن. به نظرم اين مسئله در لس آنجلس فعلي بسيار غرورانگيز است. همين اواخر ملاقاتي با اعضاي موسسه خودم - موسسه Mr-Hollandصs opus داشتم. يكي از اهداف تاسيس اين مجموعه كسب درآمد براي خريد آلات موسيقي و اعطاي آن به مدارسي است كه نتوانسته اند از طريق سيستم آموزشي اين آلات را در اختيار دانش آموزانشان بگذارند. در اين ملاقات متوجه شدم كه در طول پنج سالي كه از شروع به كار موسسه مي گذرد، توانسته ايم در حدود ۶ ميليون دلار سرمايه به دست آوريم و در ۵۰ ايالت به بيش از ۳۰۰ مدرسه كمك كنيم. واقعاً از اين مسئله خوشحال شدم به طوري كه داشت گريه ام مي گرفت و همين قضيه باعث شد با توانايي دو چنداني به كارم ادامه بدهم. اما نكته مهم تر اين است كه اين كار انجام شده و كودكاني كه در حال نواختن سازها هستند، نمي دانند اين مسئله با كمك و تلاش اين موسسه شكل گرفته است.
استن لي: پاسخ دادن به سوالات اين مجموعه! اما اگر جدي اش را بخواهيد داشتن نقش بسيار موثري در كميك هاي مارول.
دن مورفي: مهم براي چه كسي؟ براي مردم دنيا؟ هيچي. براي خودم؟ قاتلين بالفطره چون كه اين فيلم امتحاني واقعاً سخت و جهشي فوق العاده در دوران جواني ام بود.
لورا زيسكين: تهيه فيلم اسپايدرمن و هفتاد و چهارمين مراسم اسكار.
• فكر مي كنيد در كدام فيلم به تمام آن چيزي كه مي خواستيد يا در نظر داشتيد نرسيديد؟ كدام فيلم تان انتظارتان را برآورده نكرده؟
جوئل كوئن: «به طرف درياي سفيد»
ميرا ناير: كاماسوترا
ديويد كوئپ: بيشتر فيلم ها و هيچ كس غير خودم را سرزنش نمي كنم (البته بقيه را هم سرزنش مي كنم!)
كارولين تامپسون: هيچ جوابي به اين سوال نمي دهم.
مايكل كين: فيلمي بود با نام «آخرين دره» كه انتظارم را برآورده نكرده آن فيلم را سال ها قبل ساختم، زمان ساخت آن فيلم را چندان دوست ندارم.
مايكل مدسن: وايت ارپ
مايكل كيمن: براي فيلم هاي زيادي موسيقي ساخته ام و هميشه در آخر كار فكر كرده ام كه به چيز ايده آلي نرسيده ام و اثر كم و كسري هايي دارد. اما از كار كردن با آدم هايي مثل تري گليام، نيل جوردن، ديك دونر و جوئل سيلور بسيار خوشحالم و فكر مي كنم منصفانه باشد اگر بگويم كه از تمامي آثاري كه ساخته ام به صورت تمام و كمال رضايت ندارم.
استن لي: شركت اينترنتي قبلي من: رسانه استنلي.
دن مورفي: «شاگرد زرنگ» فيلم خوبي بود، كارگرداني و اجراي خوبي داشت اما فكر مي كنم استوديو از روبه رو شدن با اين پرهيز داشت و مدام از آن فرار مي كرد.
لورا زيسكين: تمام فيلم هايي كه تهيه شان كرده ام و به خصوص «قهرمان». البته من آن را دوست دارم اما اثر خيلي موفقي نشد. به خصوص در كشور خودمان و اگر چه كه اروپايي ها عاشق اش هستند. ببينيد اين فيلم درباره اين است كه مردم عادي چگونه مي توانند زير ضربه هايي كه به آنها وارد مي شود دوام بياورند. تيتر و مقالات روزنامه ها، چگونگي درماندن در برابر پيچيدگي اشخاص و اتفاقات، چگونه تضادها و ركود اقتصادي به زندگي همه معني و جهت مي دهد و چون آن فيلم خودش نيز چنين منش و خصوصياتي را در پيش گرفته بود به نظرم يك شكست محسوب مي شود.
• كتاب مورد علاقه تان چيست؟
جوئل كوئن: «نمي دانم اسم اش را درست مي گويم يا نه اسم اش اين بود «شلوار سبز رنگ پريده كه هيچ كس آن را نپوشيده بود» نوشته دكتر سيوس.
ميرا ناير: «بازگشت به سرزمين مادري.»
ديويد كوئپ: مثل موسيقي، علائق من در اين زمينه نيز متغير بوده است. اما كتابي كه بيشترين تاثير را روي من گذاشت «ناتور دشت» بود و نويسنده اي كه تا آخرين كتابش مرا با خودش همراه كرده است و همواره شگفت زده ام مي كند، كورت ونه گات است.
كارولين تامپسون: كتاب مورد علاقه ام؟ فقط يكي بايد بگم؟ من عاشق كتاب ام. من هميشه در حال مطالعه هستم، شايد فرهنگ لغات. عاشق واژه ها و كلمات هستم.
مايكل كين: «سرچشمه» نوشته اين رند.
مايكل مدسن: كتابي از استفان بوگارت، پسر همفري بوگارت با نام «در جست وجوي پدرم».
مايكل كيمن: كتابخواني را در جواني با خواندن اثري از نويسنده اي با نام هوارد فاوست آغاز كردم. او كتاب هاي تاريخي و چپ گرايانه فوق العاده اي مي نوشت. من عاشق آنها بودم. اين داستان ها شديداً مرا تحت تاثير قرار دادند. آخرين كتابي كه اخيراً خيلي رويم تاثير گذاشته، «اخبار كشتيراني» است. كتاب ها منابع دائمي الهام و مايه نشاط من هستند.
استن لي: رباعيات خيام.
دن مورفي: كتابي كه بارها و بارها خوانده ام: كتاب شير، ساحره و كمد لباس نوشته «سي. اس لوئيس». و البته دو كتاب ديگر را نيز خيلي دوست دارم: قاراش ميش و نارنينا. فانتزي و خلوص موجود در اين دو كتاب فوق العاده است.
لورا زيسكين: كتابي ناشناس و گمنام به نام «زماني كه هبوط كرده ها به سمت نور مي روند: اسطوره شناسي، جنسيت و ريشه هاي فرهنگ» نوشته ويليام اروين تامپسون.
• اگر شما مي توانستيد يك چيز را در هاليوود تغيير دهيد، آن چه بود؟
جوئل كوئن: من هاليوود را همين جوري كه هست دوست اش دارم. راستش را بخواهيد، فكر نمي كنم چيزي را عوض كنم. آنجا ۳ هزار مايل دورتر از جايي است كه در آن زندگي مي كنم، شايد به همين دليل آن را دوست دارم.
ميرا ناير: موسيقي عوام فريب را از بين مي بردم.
ديويد كوئپ: خيلي جذاب بود اگر آدم هاي اين سيستم متقاعد مي شدند كه تعويض و تاخت زدن بي اختيار نويسنده ها با همديگر موجب موفقيت و پيشرفت يك فيلم نمي شود، البته نمي خواهم بگويم كه همكاري دائمي با يك نويسنده موفقيت يك فيلم را تضمين مي كند، اما اين كار حداقل باعث مي شود اشتباهات و كمبودها حداقل به يك مقدار معقول و منطقي برسند به جاي اين كه يك دو جين نويسنده به يك فيلم گند بزنند.
كارولين تامپسون: از همه مديران اجرايي، تهيه كننده ها و سرمايه گذارها مي خواستم كه خودشان فيلمنامه بنويسند و آن را كارگرداني كنند. اين كار باعث مي شد حداقل براي يك بار كه شده خفه بشوند، من تضمين مي كنم.
مايكل كين: اين قضيه پول آن هم خيلي خيلي زياد!
مايكل مدسن: ناهمدلي، رياكاري، دورويي و عدم وجود صميميت.
مايكل كيمن: فقط يك چيز پولساز كردن و تجاري كردن رسانه، تلويزيون و آدم ها. من مطمئنم كه در اين دنيا اشخاص بزرگي وجود دارند كه همگي خيرخواه، با حسن نيت، با استعداد و فوق العاده خوش قريحه هستند اما جنبه ها و ديدگاه هاي تجاري هاليوود هميشه و در حال خوار و خفيف كردن استعدادهايي است كه مي توانستند به آساني جهاني را از خود بهره مند سازند.
استن لي: اصرار بر اين كه سرمايه گذارها، تهيه كننده ها و مسئولين مالي اين سيستم به همراه اشخاص خلاق و باشعور در مجموعه اي واحد بر راس اين سيستم قرار گيرند.
دن مورفي: خودم را به عنوان امپراتور برمي گزيدم و فقط فيلم هايي كه دلم مي خواست و خودم دوست داشتم را مي ساختم. ديگر از آشغال هاي ساندرا بولاك و مزخرفات راب اشنايدر خبري نبود. (دايمنشن و آرتيشن را تعطيل مي كردم تا جا براي همه باز شود.
لورا زيسكين: اعلام نكردن درآمد و عايدي فيلم ها تا هنگامي كه آنها از اكران برداشته شوند. همه كساني كه در روزنامه ها و رسانه هاي ديگر مشغول كارند انگار در هنگام تنظيم خبرها در آخر هر هفته با يكديگر مسابقه مي دهند. به اين معني كه اگر بخواهي فيلم اول هفته باشي بايد قبل از نمايش عمومي آن قدر سر و صدا به راه بيندازي و آن قدر غرق تبليغات بشوي تا اين كه در تعطيلات آخر هفته از نظر فروش جنجال برانگيز باشي و غوغا كني. آن وقت است كه بعد از شنيدن اين خبرها اين طور در ذهن تماشاگران جا مي افتد كه تنها يك يا دو فيلم ارزش ديدن دارند. چون كه آنها عادت كرده اند فيلم هايي كه خوب مي فروشند فيلم هاي خيلي خوبي هستند در صورتي كه همه ما مي دانيم اصلاً اين طور نيست. اين اعلام فروش هاي هفتگي ـ اين مسابقه هفتگي معني اش اين است كه تنها يك يا دو فيلم اين شانس را پيدا مي كنند كه بر سر زبان ها بيفتند (آن هم به ندرت). به نظرم اين قضيه بيشتر از هر مسئله ديگري باعث شده دنياي فيلمسازي و كيفيت تهيه كنندگي فيلم ها تغيير كند.
• اگر مي توانستيد يكي از تصورات مردم را نسبت به خودتان تغيير دهيد آن چه بود؟
جوئل كوئن: آهان اين سوال خوبي است. فكر مي كنم همين حرفي كه همه مي گويند من و اتان با فيلم هايمان در هر حال دست انداختن و مسخره كردن ديگران هستيم.
ميرا ناير: اصلاً برايم مهم نيست كه جامعه درباره من چه فكر مي كند، تا به حال بهش فكر نكرده ام.
مايكل كيمن: اين كه دارم روز به روز پيرتر مي شوم.