سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۱- May, 27, 2003
آغاز دور جديدي از مذاكرات هند و پاكستان
پايان قطع روابط
مهم ترين نكته در سخنراني اخير واجپايي درباره پاكستان اين بود كه وي به موضوع توقف فعاليت گروه هاي تروريستي كه از داخل پاكستان عليه هند هدايت مي شوند اشاره اي نكرد مسئله اي كه تا كنون پيش شرط هميشگي هند براي مذاكره با پاكستان بوده است
013050.jpg
ترجمه و تلخيص: بهمن دارالشفايي
بعد از كنفرانس سران هند و پاكستان كه در سال ۲۰۰۱ در آگراي هند برگزار شد، ديگر مقامات دو كشور هيچ ديداري با هم نداشته اند. حالا بعد از دو سال، اتال بيهاري واجپايي نخست وزير هند در ديدار از سريناگار در بخش تحت حاكميت هندِ كشمير صحبت از صلح كرده است. او در سخنراني روز اولش در اين ديدار دو روزه تاكيد كرد كه اراده دولت او بر حل مسالمت آميز بحران كشمير است.
به عقيده رامان از وزيران سابق دولت هند، نكته مهم ديگر در اين سخنراني اين بود كه واجپايي هيچ اشاره اي به شرط هميشگي هند براي شروع مذاكره نكرد. توقف حملات تروريستي از جانب گروه هايي كه از داخل پاكستان عليه هند فعاليت مي كنند، پيش شرط هميشگي هند براي آمدن پاي ميز مذاكره بوده است. اين سكوت در حالي است كه يك ماه قبل از آن سخنراني، ۲۴ هندو از سوي لشكر طيبه در ناديمرگ واقع در جامو و كشمير كشته شده بودند. بعد از اين كشتار، بعضي از اعضاي دولت واجپايي پاكستان را با عراق مقايسه كردند و حق حمله به پاكستان در پاسخ اين جنايت را براي هند محفوظ دانستند.
هرچند اين لحن از ديد پاكستاني ها پنهان نماند، بنابر گزارش تايمز آسيايي خورشيد محمود كسوري وزير خارجه پاكستان اعلام كرد كه هند مي تواند در پروژه خط لوله گاز تركمنستان - افغانستان - پاكستان مشاركت كند. معني اين صحبت اين است كه در صورت توافق، اين خط لوله ۱۶۰۰ كيلومتري به هند نيز كشيده خواهد شد. پروژه اي كه به علت اختلافات دو طرف، متوقف مانده بود.
بايد ديد آيا مقامات هند مي توانند از اين فرصت براي بهبود روابط با پاكستان استفاده كنند؟ به عقيده رامان، كه خود زماني علاوه بر وزارت، عضو هيأت مشورتي امنيت داخلي هند نيز بوده، دولت كنوني كه از ۱۹۹۸ بر سر كار است، درك درستي از كشور پاكستان و چگونگي برخورد با آن ندارد. به گفته او رهبران قديم حزب كنگره در زمان مبارزه با استقلال با افراد زيادي در داخل پاكستان كنوني ارتباط داشتند و بعد از جدا شدن پاكستان از هند نيز خيلي از اين روابط دوستانه و شخصي ادامه پيدا كرد. در نتيجه آنها بيشتر افراد و گروه هاي سرشناس و تاثيرگذار پاكستان را شخصاً مي شناختند. اما سران حزب حاكم فعلي (بهاراتيا جاناتا BJP) شناخت مستقيمي از پاكستان ندارند و هر چه مي دانند از طريق رسانه ها و گزارش هاي سرويس هاي اطلاعاتي شان است. به تعبير رامان، آنها بيشتر مقامات پاكستاني را از پشت شيشه تلويزيون ديده اند نه در ديدارهاي خصوصي و از روبه رو.
دليل ديگر غريبه بودن حاكمان فعلي هند با مسائل پاكستان، قطع كليه كانال هاي ارتباطي است كه طي سال ها بين دو كشور ايجاد شده بود. در سال هاي گذشته و در زمان نخست وزيري اينديرا گاندي، راجيو گاندي، وي. پي. سينگ، چاندرا شكار و ناراسيما رائو به طور مرتب ميزگردها و ديدارهايي در سطح جامعه مدني، مقامات اداري و كارشناسان برگزار مي شد و اين ارتباطات حتي در بدترين روزهاي روابط سياسي دو كشور هم قطع نمي شد. حتي تعداد ديدارهاي سران هم بيش از شرايط حاضر بود. مهمترين آنها سفر راجيو گاندي به پاكستان با وجود مخالفت سازمان هاي اطلاعاتيش در زمان حكومت بي نظير بوتو بود. ولي اكنون بيش از چهار سال است كه اين تماس ها قطع شده و مقامات دو كشور روز به روز با هم بيگانه تر مي شوند.
نقش آمريكا در روابط هند و پاكستان
تجربه نشان داده كه آمريكا در هيچ يك از بحران هاي دنيا بيكار نمي ماند و هميشه يكي از متغيرهاي معادله است. در اينجا هم اين چنين است. البته هند و پاكستان تعاملات متفاوتي با آمريكا دارند. پاكستان از سال هاي قبل از متحدان آمريكا در منطقه به شمار مي رفت. در سال هاي اخير دو مسئله، اين اتحاد را خدشه دار كرده است. اولي آزمايش هسته اي اين كشور و مسلح شدن آن به سلاح هاي هسته اي كه تحريم اين كشور را در پي داشت و دومي هم حمايت رسمي پاكستان از طالبان. البته در اين مورد پاكستان يك قرباني بود. چون تشكيل دولت طالبان و دوام چند ساله آن در اصل با حمايت غيررسمي خود آمريكا صورت گرفته بود گرچه هيچ گاه دولت آمريكا، طالبان را به رسميت نشناخت. (هيچ كشوري به جز پاكستان، عربستان و امارات متحده عربي اين كار را نكرد. ) حالا هم كه كشمير يكي از مراكز بنيادگرايان است و ادعاهايي هم در مورد حضور نيروهاي القاعده در اين سرزمين وجود دارد. حتي چين هم از تحريك بنيادگرايان در سين كيانگ از جانب كشمير نگران است. همه اين مسائل موجب مي شود كه پاكستان از جنگ آمريكا بر ضد ترور به طور كامل حمايت كند تا خود را از مظان اتهام برهاند. سياست جنگ طلبي در كشمير كه از سال ۱۹۸۹ توسط ارتش پاكستان اتخاذ شد، ديگر قابل ادامه نيست و پاكستاني ها نيز اين را فهميده اند. اما روابط هند و آمريكا خيلي پيچيده تر است. هند با بيش از يك ميليارد نفر جمعيت و با داشتن توان هسته اي، به تنهايي مي تواند خطري براي نفوذ آمريكا در آسيا و آسياي شرقي باشد. چه رسد به اينكه قصد داشته باشد به چين (و حتي شايد روسيه) نزديك شود.
جورج فرناندز وزير دفاع هند حدود بيست روز پيش و در اوج شيوع سارز يك هفته در پكن ماند و در مورد تمام مسائل مورد اختلاف دو طرف مذاكره كرد و به نظر سلطان شاهين نويسنده تايمز آسيايي در بيشتر آنها هم به توافق نزديك شد.
در سال هاي اوليه استقلال هند، جواهر لعل نهرو مي كوشيد قدرت استعمار را محدود كند و نظم جديدي بر پايه صلح و آزادي براي همه ملت ها در جهان برقرار سازد. او در اين راه به كمك هاي چين و روسيه چشم داشت. البته جنگ ۱۹۶۲ چين و هند اين پرونده را براي سال ها بست. حالا با برنامه هاي محافظه كاران جديد در ايالات متحده و نيز اظهارات رابرت كوپر مشاور توني بلر در امور خارجي، اين پرونده دوباره در دستور كار هندي ها قرار گرفته است. رابرت كوپر در مقاله اي در يك مجله ناشناخته گفته بود: «مي توان با مردمي كه مانند قرن ۱۹ زندگي مي كنند، با روش هاي قرن نوزدهمي برخورد كرد. مثل استعمار، جنگ پيشگيرانه و...»
مسئله اي كه نگراني هندي ها را بيشتر مي كند، گزارش هفته نامه هندي پر خواننده The Week است. نويسنده اين گزارش درباره هدف هاي احتمالي آمريكا بعد از عراق صحبت كرده و هند را نيز جزو ليست دانسته است. يك كارشناس به Week گفته است: «بعد از استقرار حامد كرزاي در افغانستان، مجلات دانشگاهي شروع به نوشتن درباره سلاح هاي صدام و ارتباط او با تروريست ها كردند. خيلي پيش از آنكه دولت آمريكا درباره آنها صحبت كند. » و اكنون بر طبق يك گزارش منتشر شده در آمريكا، بعضي مقامات آمريكايي معتقدند كه هند به خاطر آزمايش هسته اي سال ۱۹۹۸ به اندازه كافي جريمه نشده است. بنابر گزارش Week، طرز فكري در ارتش آمريكا، هند را تهديدي امنيتي براي منافع آمريكا مي داند. هندي ها از اين توجه ويژه به كشورشان نگرانند. دليل ديگر اين توجه، گزارش هايي است مبني بر اينكه يك شركت هندي از جمله تامين كنندگان مواد اوليه سلاح هاي شيميايي صدام حسين بوده است. سازمان سيا نيز در آخرين گزارش خود به كنگره، هند را - در كنار ايران، چين، صربستان و كره شمالي - از جمله كشورهايي دانست كه برنامه موشكي ليبي به آنها وابسته است.
اينها همه حاكي از ركود روابط هند و آمريكا و حتي تيره تر شدن آن است. اما اين يك روي سكه است. گزارش هايي نيز وجود دارد كه بر اساس آنها، همكاري هاي نظامي هند و آمريكا روز به روز گسترده تر مي شود. كان هالينان تحليلگر سياسي در مطلبي كه براي فارين پاليسي نوشته، اطلاعاتي در اين مورد ارائه كرده است. او ادعا مي كند كه در ماه مه سال گذشته، داگلاس فيث معاون وزير دفاع و يكي از جنگ طلب ترين اعضاي وزارتخانه دونالد رامسفلد، ملاقات هايي را بين مقامات نظامي دو طرف ترتيب داده است. خانم آنورا دادات نويسنده مجله پايونير نيز به گزارش محرمانه اي از پنتاگون اشاره كرده كه بر اساس آن، آمريكا دسترسي به پايگاه هاي نظامي هند را مدنظر دارد. به ويژه نيروي هوايي اين كشور اميدوار است كه بتواند در هند پايگاه هوايي تاسيس كند تا دسترسي آسان تر و سريعتري به مناطق بي ثبات داشته باشد. اين گزارش به همكاري هاي نظامي اشاره دارد ولي نگراني خانم دات از اينجاست: «تجربه نشان داده كه آمريكا عادت ندارد از جايي كه پا گذاشت، بيرون برود. »
به نظر مي رسد كه هند، همكاري هاي نظامي با آمريكا را دنبال مي كند ولي نه به عنوان برنامه اي بلندمدت و يا حتي ائتلافي در برابر چين. چند هفته پيش لعل كريشان ادواني معاون نخست وزير هند در سخناني گفت: «هند بايد خودش جنگ هايش را اداره كند. اين ضمانت استقلال كشور است.» سخناني از اين دست و نيز تمايلات ضد امپرياليستي جورج فرناندز وزير دفاع هند نشان مي دهد كه نزديكي هند به آمريكا در دوره محافظه كاران جديد - كه همه را زيردست و فرمانبردار خود مي خواهند - دور از ذهن است. نشانه ديگر آن هم استعفاي چند هفته پيش رابرت بلك ول سفير آمريكا در هند و بازگشت او به دفتر كارش در هاروارد بود. در آينده نزديك واجپايي به چين سفر مي كند و گويا قصد ندارد موضوعات بحث انگيز را مطرح كند. او اين موضوعات را به رده هاي پايين تر خواهد سپرد و خود تنها به مناسبات اقتصادي خواهد پرداخت. شايد محور دهلي نو - پكن - مسكو، تنها قدرتي باشد كه بتواند جلوي زياده خواهي هاي حاكمان كاخ سفيد را بگيرد.
آسيا تايمز

صف بندي جديد پيرامون طرح صلح خاورميانه
شكاف در صفوف پيشتازان
013070.jpg
بلال الحسن
ترجمه: عبدالهادي طرفي
اغلب گروه هاي مبارز فلسطيني در طول دوران مبارزاتي خويش از سال ۱۹۶۳ تا به حال به شاخه هاي متعددي تقسيم شدند مثلاً جبهه خلق به دو شاخه تقسيم شد؛ جبهه دموكراتيك (نايف حواتمه) و جبهه انقلابي (أبوثائر ـ عراقي) بعد از مدتي حزب فدا (ياسر عبدربه ـ صالح رأفت) از جبهه دموكراتيك سر درآورد. فرماندهي كل جبهه خلق نيز دچار جدايي شد و جبهه آزاديبخش فلسطين (ابوالعباس) از درون آن پا به عرصه وجود نهاد. جبهه آزاديبخش خود نيز بعد از سال ۱۹۸۳ به سه سازمان تقسيم شد. جبهه مبارزه خلق (سمير غوشه) نيز به شاخه هاي متعددي تبديل شده بود. جنبش فتح بارها با خطر شكاف روبه رو بود ولي همچنان يكپارچگي خود را حفظ كرده است. به نظر مي رسد بعد از بالا گرفتن اختلافات بين ياسر عرفات و محمود عباس (ابومازن) جنبش فتح برسر دوراهي جدايي قرار گرفته است.
چرا جنبش فتح در طول دوران فعاليت خويش دچار شكاف نشد؟ و چرا به نظر مي رسد كه اين جنبش بعد از روي كار آمدن ابومازن به از هم گسيختگي و شكاف نزديك مي شود؟ بعضي به جنبش فتح به عنوان يك نيروي افسانه اي مي نگرند و اعتقاد دارند كه شكاف در جنبش فتح امري محال است ولي اين اعتقاد سطحي و از منطق و تحليل كارشناسانه به دور است. جنبش فتح ويژگي هايي دارد كه آن ويژگي ها جز در شرايط خاص از جمله اختلاف در كابينه دولت فلسطين مانع از شكاف در درون آن جنبش مي شدند. ساختار سازماني احزاب و از جمله آنها گروه هاي مبارز فلسطيني معمولاً به صورت مدل هرمي است، كه از رأس تا قاعده و يا از مركز تا مناطق مختلف، سازمان يافته است. گروه هاي مبارز فلسطيني مانند ساير تشكل ها معمولاً چارچوب فكري مشخصي دارند (جز در مورد تشكل هاي كوچكي كه رهبري و منافع مشترك ندارند). همچنين احزاب و از جمله آنها گروه هاي مبارز فلسطيني در مورد تحولات و اتفاقات روز ديدگاه هاي سياسي مشخصي دارند كه اعضاي آن سازمان ها هرجا كه باشند يك صدا و هماهنگ ديدگاه هاي سياسي خود را بيان مي كنند. به همين دليل اگر آن سازمان ها دچار بحران فكري و يا سياسي شوند آثار اين بحران ها از رأس به قاعده و از مركز به نقاط ديگر سرايت مي كند و بدين ترتيب ديدگاه هاي مختلف در دوره تشكل ها طرفداران و مخالفاني را به وجود خواهند آورد و هنگامي كه اين دو طيف طرفدار و مخالف ديدگاه هاي خود را مطرح مي سازند شكاف به وجود خواهد آمد و اين شكاف از رأس هرم آغاز و به طبقات پايين منتهي مي شود سپس همه حوزه هايي را كه سازمان در آنها فعاليت مي كند، تحت تأثير قرار مي دهد. اين توصيف ساده و روند معمول شكاف و فروپاشي داخلي در احزاب و تشكل ها بر جنبش فتح صدق نمي كند چرا كه ساختار سازماني اين جنبش هيچ گاه هرمي و بر اساس فرمول هماهنگي از مركز به شاخه هاي مختلف نبوده و ساختار اين جنبش به گونه اي است كه گفتمان هاي سياسي درون آن مي توانند در مورد مسائل گوناگون تحليل و ارزيابي كنند. جنبش فتح از آغاز تأسيس تا به حال براساس مجموعه كوچكي از گفتمان ها و اصول ساده و فراگير به وجود آمد؛ گفتمان فعاليت براي آزادسازي فلسطين، گفتمان مبارزه مسلحانه، گفتمان قبول عضويت همه افرادي كه ديدگاه هاي فكري و وابستگي هاي حزبي مختلفي دارند به شرطي كه قبلاً از آن تشكل ها جدا شوند و به جنبش بپيوندند. اين گفتمان ها مانع از هم گسيختگي جنبش فتح شده اند هرچند كه اختلافات فكري در درون اين جنبش هويدا است.
تركيب شوراي رهبري جنبش فتح ابتدا شامل ۱۲ عضو بود ولي در سال ۱۹۹۰ در كنفرانسي كه در تونس برگزار شده بود به ۲۱ عضو تبديل شد.
جنبش فتح از ابتدا فعاليت خويش را به صورت منطقه اي انجام داد اين جنبش در مناطق مختلفي چون لبنان، سوريه، اردن و. . . نمايندگاني دارد كه توسط كميته مركزي جنبش تعيين مي شوند و در حوزه فعاليت خويش بر امور اداري و لجستيكي و سازماني اشراف كامل دارند بدون اينكه كسي در كارهايشان دخالت كند و يا اينكه از مناطق مختلف دستور بگيرند. علاوه بر اين براي نظارت بر سازمان هاي تابع جنبش فتح نمايندگاني تعيين شده اند كه معمولاً عضو كميته مركزي جنبش فتح هستند مانند صلاح خلف (ناظر امنيتي)، كمال عدوان (مسئول اطلاع رساني)، محمديوسف النجار (متصدي امور مالي) و خالد الحسن (مسئول سازماندهي و جذب نيرو) و هركدام از اين مسئولان در حيطه كاري خويش اختيار تام دارند و هيچ كس در كارهايشان دخالت نمي كند.
بدين ترتيب به نظر مي رسد جنبش فتح با ساير گروه هاي مبارز اختلاف بزرگي دارد. يعني در اين جنبش، «سازمان» كه اساس فعاليت حزبي و مبارزاتي است تنها شاخه اي از جنبش فتح به شمار مي آيد كه در كنار تشكل هاي مالي و اطلاع رساني و نظامي قرار دارد و آن اساس شكل گيري جنبش فتح به حساب نمي آيد. (به استثناي تشكل هاي دانشجويي و تشكل هايي كه در كشورهاي دور از جمله ايالات متحده وجود دارد. )
به دليل ساختار خاصي كه اين جنبش دارد همه اختلافاتي كه ممكن است باعث به وجود آمدن شكاف در اين جنبش شوند به لايه هاي پايين تر سرايت نمي كند مثلاً اگر در كادر رهبري اين جنبش اختلافي به وجود آمد هيچ ساختار هرمي وجود ندارد كه اختلافات را به طبقات پايين تر منتقل كند و يا اگر در منطقه اي اختلافي به وجود آمد آن اختلاف از مرزهاي آن منطقه فراتر نمي رود چرا كه هيچ وسيله اي براي انتقال آن به مناطق مختلف وجود ندارد. نمايندگي كوچك نيز از اين قاعده مستثني نيستند. آيا اين رويدادها ثابت مي كند كه جنبش فتح به هيچ عنوان دچار شكاف و دودستگي نمي شود؟ قطعاً خير؛ با اين توضيحات، شكاف و دودستگي در جنبش فتح فقط در يك مورد اتفاق خواهد افتاد؛ هنگامي كه اختلاف بر سر يك مسئله ملي است. چرا كه مسئله ملي همه اعضاي جنبش را از نمايندگان مناطق مختلف گرفته تا گروه هاي مختلف فكري در برمي گيرد و اين مسئله مي تواند از حدود سازماني و جغرافيايي خارج شده و وارد مرحله جديدي شود. اين دقيقاً همان چيزي است كه هنگام تشكيل كابينه دولت فلسطين اتفاق افتاد و هم زمان با آن در مورد مسئله ملي و اينكه بايد به چه شكلي اداره شود در درون جنبش فتح اختلاف به وجود آمد. اين اختلافات باعث شكاف و دودستگي در رهبري جنبش فتح مي شود و به همه اعضاي جنبش سرايت مي كند. براي درك بهتر اين رويدادها بايد دو مسئله زير را مدنظر قرار دهيم:
۱ـ نحوه عملكرد سازماني جنبش فتح در كرانه غربي و غزه با مناطق مختلفي كه اين جنبش در آنها به فعاليت مي پردازد اختلاف دارد و اين اختلاف ناشي از شرايط و نحوه اشغال آن مناطق است به طوري كه در اين مناطق شرايط اقتضا مي كند كه نحوه عملكرد در آن جا سري باشد و اين سازمان براي انجام ماموريت هاي خويش در اين مناطق افراد خاصي را به كار گماشته است. و به دليل موقعيتي كه اين سازمان ها در اين مناطق دارند روابط دوجانبه آنها با رهبري جنبش جنبه خاصي دارد. وجود چنين سازمان هايي با اين موقعيت هاي خاص به جريان انتقال افكار و بحث و بررسي در مورد آنها و قبول و رد طرح ها كمك كرده است. تشكيل كابينه جديد دولت فلسطين نمونه بارزي از يك مسئله ملي و سياسي در فلسطين است.
۲ـ اوضاع فلسطين يك ويژگي منحصر به فرد دارد و آن اين است كه اختلافات بين گروه هاي مبارز فكري و سياسي و يا در مجموعه هاي بزرگ و موثري چون جنبش فتح محدود به آن گروه ها و مجموعه ها نمي ماند بلكه افكار عمومي و ملت فلسطين را نيز در برمي گيرد و طولي نمي كشد كه آن اختلافات در ميان توده هاي مختلف فلسطيني سرايت مي كند و اين مسئله قبلاً بارها اتفاق افتاده است. مثلاً در دوره تشكيل (جبهه رد) يا زمان مطرح شدن شعار تشكيل دولت در فلسطين يا هنگام امضاي قرارداد اسلو يا هم زمان با كنفرانس وحدت ملي در قاهره و اخيراً هنگام بحث و گفت وگو پيرامون تشكيل كابينه دولت فلسطين جنبش فتح (و گروه هاي مختلف ديگر و افكار عمومي در فلسطين) در مورد مسائل ملي كشورشان در معرض شكاف و از هم گسيختگي بودند. آنها به دليل واسطه مستقيم مصر و تعهدات اخلاقي كه در ميانشان وجود داشت از اين مرحله گذشتند ولي اين قضيه ـ مسئله ملي ـ همچنان قابل بحث و بررسي است.

حاشيه جهان
• اجلاس مخالفان بشير در قاهره
013055.jpg

سران جنبش هاي اپوزيسيون سودان، جان گارانگ، صادق المهدي و محمد عثمان المرغاني اخيراً در قاهره تشكيل جلسه دادند. به گفته يكي از مقامات ارشد حزب امت، گفت وگوها حول محور آخرين نتايج مذاكرات صلح در كنيا بوده است. گارانگ نماينده ارتش آزاديبخش خلق سودان است كه مذاكرات صلح را با دولت خارطوم در كنيا انجام مي دهد، مرغاني رهبر حزب اتحاد دموكراتيك و صادق المهدي رهبر حزب امت است. اين اولين ملاقات بين گارانگ و صادق المهدي از زمان خروج حزب امت از اتحاد دموكراتيك ملي است. رهبري اتحاد دموكراتيك ملي به عهده مرغاني است كه در قاهره زندگي مي كند. وي قبلاً گفته بود كه مذاكرات ارتش آزاديبخش خلق سودان با خارطوم موفقيت آميز نخواهد بود زيرا ديگر گروه هاي اپوزيسيون در آن شركت ندارند. بنابه گزارش روزنامه دولتي الانباء، چاپ خارطوم عمر بشير، رئيس جمهور سودان اخيراً اعلام كرده است كه حزب كنگره ملي او حاضر است با ارتش آزاديبخش خلق سودان قرارداد صلح امضا كند. هدف از مذاكرات صلح در كنيا پايان دادن به جنگ ۲۰ ساله داخلي در سودان است.

• بمب هاي كثيف ائتلافي ها در افغانستان
013060.jpg

يك دانشمند آمريكايي به نام دكتر آصف دوراكويچ، پس از انجام آزمايش هاي شيميايي بر روي نمونه ادرار شهروندان افغاني اعلام كرد كه اين نمونه ها حاوي مقدار بسيار زيادي اورانيوم هستند. پس از آزمايش ۱۶ نمونه ادرار افغاني هايي كه در كابل، جلال آباد و توره بوره زندگي مي كردند، اين محقق دريافت كه به طور متوسط در هر ليتر ادرار آن ها حدود ۵/۳۱۵ واحد اورانيوم وجود دارد. در ادرار يك پسربچه ۱۲ ساله كه در نزديكي كابل زندگي مي كند، مقدار بيشتري اورانيوم پيدا شد. دكتر آصف عضو مركز تحقيقات پزشكي اورانيوم است. اين مركز كه يك سازمان پژوهشي مستقل است، اعلام كرد انجام بررسي هاي مستقل بر روي تجهيزاتي كه ارتش براي بمباران افغانستان از آنها استفاده كرده است، نشان مي دهد كه نيروهاي ائتلافي از بمب هاي كثيف ساخته شده با اورانيوم و مواد سمي در جنگ افغانستان استفاده كرده اند.
013065.jpg

• شكار بعثي ها
به دليل فقدان امنيت در پي سقوط رژيم صدام، برخي از عراقي ها، به خصوص شيعيان كه سال ها تحت ستم رژيم بعثي بوده اند، مقامات سابق حزب بعث را شكار كرده و آنها را به قتل مي رسانند. به گفته ساكنان شهرك الثوره، منطقه فقيرنشيني كه تا يك ماه پيش شهر صدام ناميده مي شد و در پي سقوط رژيم صدام حسين، مردم به افتخار روحاني شيعه عاليرتبه اي كه در سال ۱۹۹۹ به دست حكومت به قتل رسيده بود، آن را شهر صدر نام نهادند، تاكنون بين ۵ تا ۱۰ نفر از بعثي ها به قتل رسيده اند. راديو اطلاعات، صداي نيروهاي ائتلافي به رهبري آمريكا كه در بغداد برنامه پخش مي كند، مكرراً از مردم عراق مي خواهد كه سر خود به اجراي قانون اقدام نكنند. اما نوشته هاي روي ديوارها و انتشار فهرستي از مقامات بعثي تحت تعقيب در يكي از محله هاي بغداد، نشان از آن دارد كه اين روند ادامه خواهد داشت. در اعلاميه اي كه بيرون مسجد الحكيم به ديوار چسبانده اند، آمده است: «ما خواستار مجازات كساني هستيم كه در دل مردم بي گناه ترس كاشته بودند.» روي ديواري، نوشته اي با اين مضمون به چشم مي خورد: «بعثي ها: راه فراري وجود ندارد.» حزب بعث از سال ۱۹۶۸ تا زمان سقوط صدام قدرت سياسي را در عراق به انحصار خود درآورده بود. تحت حاكميت صدام، عضويت در حزب بعث يكي از پيش شرط هاي اصلي براي پيشرفت در شغل هاي دولتي، نيروهاي مسلح و حتي دانشگاه بود. اعضاي حزب وظيفه داشتند در مورد مردم خبرچيني كنند و هر گونه فعاليت مشكوك يا نارضايتي را به مقامات بالا دست گزارش دهند. آژانس هاي امنيتي صدام از اين گزارش ها براي بازداشت، زنداني كردن و كشتن افراد مظنون استفاده مي كرد. آيت الله علي سيستاني در اطلاعيه اي كه در اين رابطه منتشر ساخت، از مردم خواست انتقام را به دادگاه هاي اسلامي واگذارند. نيروهاي اشغالگر آمريكايي نيز تاكيد كرده اند كه خواستار خروج بعثي هاي جنايتكار از آينده عراق هستند. ژنرال تامي فرانكس حزب بعث را منحل و اعلام كرد كه مقامات ارشد بعثي حق ندارند متصدي مشاغل دولتي شوند. اما از آنجا كه اغلب بوروكرات هاي عراقي مجبور بوده اند براي استخدام سوگند وفاداري نسبت به حزب بعث بخورند، اين هراس وجود دارد كه كنار گذاشتن بعثي ها باعث شود، هيچ كس براي اداره امور باقي نماند. اخيراً راديو اطلاعات (اينفورميشن) شروع به پخش اطلاعيه هايي براي دلگرم كردن كارمندان به بازگشت به سر كار كرده است. در يكي از اين اطلاعيه ها گفته مي شود: «نبايد بترسيد! مهارت شما براي بازسازي عراق حياتي است. »

نگاه روزنامه نگار
نامه جنجال برانگيز
عزي منيف
فوريه گذشته، ۶۰ روشنفكر آمريكايي بيانيه اي تحت عنوان «براي چه مي جنگيم: نامه اي از آمريكا» امضا كردند. در ميان امضاكنندگان اين نامه كه توسط بنياد ارزش هاي آمريكايي چاپ شد، نام فرانسيس فوكوياما، ساموئل هانتينگتون و مايكل والزر نيز ديده مي شد. روشنفكران آمريكايي در اين نامه حمايت خود را از دولت بوش اعلام كردند. آنها در اين نامه نوشتند كه جنگ آمريكا عليه ترور، «نه تنها از لحاظ اخلاقي مجاز است بلكه از لحاظ اخلاقي به عنوان عكس العملي مقابل بي عدالتي ها و خشونت هاي فجيع، ضروري نيز هست. » آنها بيان كردند دشمن كه «يك جنبش خشونت طلب، افراطي و از لحاظ سياست كاملاً سخت گير است و اكنون جهان و از جمله جهان اسلام را تهديد مي كند» بايد در هم شكسته شود. امضاكنندگان خاطرنشان كردند كه تروريست ها مخالف ارزش هاي آمريكايي هستند. اين نامه عكس العمل هاي شديدي را در جهان اسلام برانگيخت به ويژه در عربستان سعودي كه ۱۵۰ روشنفكر و متفكر، نام سرگشاده اي تحت عنوان «چگونه مي توانيم با هم زندگي كنيم؟» منتشر كردند. روشنفكران سعودي بحث گسترده اي را در رسانه هاي عربي به راه انداختند (عزي منيف از مركز تحقيقات گلف نيوز بعضي از اين نظرات را مرور كرده است: )
روشنفكران عرب در اين نامه آن دسته از ارزش هاي اسلامي كه بر رابطه بين مسلمانان و غيرمسلمانان حاكم است را تبيين و بر تمايل آنها براي گفت وگو و تفاهم دوجانبه تاكيد مي كنند. آنها وقايع ۱۱ سپتامبر را تحليل كرده و در ضمن آن، نتيجه گيري هاي ساده انگارانه درباره انگيزه مجريان عمليات و نيز نقطه نظرات كوته بينانه در مورد توصيف اين حمله به عنوان حمله اي به جامعه آمريكا و ارزش هاي جهاني آن را رد كردند. اين نامه همچنين به موضع گيري مغرضانه آمريكا و بي توجهي اين كشور به بيانيه حقوق بشر سازمان ملل اعتراض مي كند. امضاكنندگان، ايده آمريكا در مورد جنگ عادلانه را رد كردند. در پايان آنها اعتقاد خود را به گفت وگوي واقعي به عنوان تنها جايگزين خشونت اعلام كردند. بنابر نوشته فهيم حوادي، عنواني كه روشنفكران سعودي براي نامه خود انتخاب كرده اند (چگونه مي توانيم با هم زندگي كنيم؟) در تقابل مستقيم با عنوان نامه آمريكايي ها است (براي چه مي جنگيم؟) عنواني كه موقعيت هر يك از طرف ها را از ابتدا روشن مي كند.
اين اولين نامه اي است كه با دعوت به گفت وگو و هم زيستي با غيرمسلمانان از طرف روشنفكران سعودي ـ كه بيشتر آنها عضو حركت اسلامي هستند ـ منتشر مي شود. بيانيه هاي قبلي هيچگاه به سراغ اين موضوعات نرفته بودند. در مقابل، اين گفته ها نشانگر نظرات اسلام گرايان افراطي است كه به ايده هم زيستي اعتقادي ندارند. به همين دليل اين نامه كه به عنوان نوآوري در گفتمان سنتي اسلامي در نظر گرفته شده است، نويد ظهور جنبش اسلامي نوين با رويكردي ميانه رو را مي دهد. اگر چه اينچنين جنبشي هم اكنون نيز وجود دارد، كاملاً قابل تشخيص نيست. اين نامه بهترين فرصت براي اعلام وجود اين جنبش در جامعه سعودي است. به نظر احمدالربيعي، بحث داخلي كه به وسيله اين نامه راه افتاد، پيشرفت قابل ملاحظه اي است. ولي چيزي كه بيش از خود نامه اهميت دارد، بحث هايي است كه اين نامه برانگيخته است به ويژه نقش آن در زدودن تصويري كه از جامعه سعودي در اذهان غربي ها نقش بسته است: جامعه اي منزوي و مملو از نفرت. در واقع، برخي متفكران غربي كوشيده اند عربستان سعودي را با جنبش طالبان مرتبط جلوه دهند. به گفته الربيعي، اين مجادلات از وجود نهضتي در داخل عربستان سعودي خبر مي دهد كه با افراط گرايي، تعصب و سخت گيري در برابر ديگران مخالف است. اين نهضت شامل بخش بزرگي از تحصيلكرده ها و روشنفكران از طبقات اجتماعي مختلف است. الربيعي نتيجه مي گيرد كه جامعه عربستان، شبيه همه جوامع ديگر است. هزاران نفر از ساكنان اين كشور، در طول دوران تحصيلشان در دانشگاه هاي مختلف غربي، با فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر آميخته شده اند. اين جامعه شاهد تغييري است كه نياز به تلاش همه سعودي ها از همه بخش هاي جامعه دارد و گفت وگو مناسب ترين وسيله براي ساختن جامعه اي است كه خواستار تفاهم است. اين نامه حاوي انديشه هاي مختلفي درباره اسلام و ارزش هاي انساني و جهاني آن است. البته به گفته تركي الحمد هنوز سردرگمي هايي وجود دارد. اين سردرگمي ها ناشي از اين حقيقت است كه انديشه هاي مطرح شده در نامه در تضاد آشكاري با افكار قبلي بعضي از امضاكنندگان آن است. سعيده الحمد، در اين نامه ارزش مدارا و كثرت گرايي فرهنگي در برقراري ارتباط با ديگران را توصيه مي كند ولي در عين حال نشانگر حاكم نبودن اين اصول اوليه در فضاي داخلي جامعه است. نقطه منفي دوم، يكسان بودن امضاكنندگان نامه از نظر ايدئولوژيكي است. به همين دليل الحمد مي گويد اشتباه است اگر اين نامه را يك بيانيه ملي يا اعلام همبستگي ملي تلقي كنيم. با وجود اين كاستي ها، اين نامه يك نقطه قوت بسيار چشمگير دارد: زنان نيز در ميان امضاكنندگان آن ديده مي شوند و اين قدمي به جلو است. البته باز هم همه اين نام ها به يك جنبش سياسي تعلق دارند. بعضي از منتقدين بر اين نكته تاكيد مي كنند كه نامه روشنفكران سعودي بيش از آنكه منجر به گفت و گوي خارجي شود، به بحث هاي داخلي دامن زده است. دليل آن هم اين است كه اين نامه نمايانگر تغييرات عمده در موقعيت بعضي از امضاكنندگان آن است: كساني كه به عنوان هواداران دو آتشه حركت اسلامي شناخته مي شوند. اين تغيير، عصبانيت تعداد زيادي از اسلام گرايان را برانگيخته است. آن هايي كه از به خطر افتادن يكپارچگي شان به وسيله جنبش هاي مشابه بيم دارند. اما اين نتيجه گيري اشتباهي است چون بحث كردن، تهديدي براي كسي ايجاد نمي كند. در مقابل، اين كار در هر جامعه اي راه را براي تكثرگرايي و آزادي هموار مي كند. الدخيل نتيجه مي گيرد كه هر دونامه (آمريكايي و سعودي) بايد به عنوان نشانه هاي مثبتي از وجود انگيزه براي يك گفت وگوي واقعي بين دو طرف در نظر گرفته شوند. كاري كه بايد پيش از ۱۱ سپتامبر انجام مي شد.
گلف نيوز

جهان
اقتصاد
انديشه
ايران
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |