شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۵- May, 31, 2003
نگاهي به جهان داستاني عطاءالله مهاجراني در رمان بهشت خاكستري
به ندرت آدمي مجاز است مردگان را برانگيزد
مهاجراني بدون هيچ نقابي سعي كرده است كه جوامع بسته را به نقادي بنشيند و اين اتفاق مبارك نيز صورت گرفته است
حسن فرهنگي
013685.jpg

وقتي سياستمداري چون دكتر عطاءالله مهاجراني با تمامي مشغله هاي ذهني دست به خلق اثري داستاني مي زند، اهميت اين نوع و كاركرد و تاثيرگذاري آن در اجتماع به نيكي ديده مي شود و دلايل مستورگي و محاق افتادگي نويسندگان بيشتر معلوم مي شود.
راوي «بهشت خاكستري» بر اين باور است كه با خلق اثري داستاني از واقعيت فراتر رفته و به عمق آن نظر مي افكنيم. انسان هاي بسيط كه در مواجهه با نيروهاي اطراف خود جز به سطح اعمال و انديشه ها نمي نگرند، با خواندن داستان از بي تفاوتي به در آمده و غور در كنه و عمق اعمال مي نمايند و از اين روست كه داستان انسان ها را از نظر انديشه فربه مي سازد و چنين برمي آيد كه دكتر مهاجراني به خوبي اين موضوع را دانسته است و بر اين اساس به جاي خلق اثري تحليلي و تحقيقي به داستان سرايي رو آورده است. به گفته آندره مالرو انسان در تجربه و خاطره است كه از ديگر موجودات متفاوت مي شود و نشانگر اين هر دو تنها از عهده داستان برمي آيد و انسان بدون داستان هيچ تفاوتي با نبات و جماد ندارد. از اين رو نويسنده براي نماياندن منظر خود از جهان هيچ وسيله اي را بهتر از داستان گويي نمي توانست يافت.
خوانش «بهشت خاكستري» چگونه بايد باشد. آيا آن را بايد از منظر داستاني و آرايه هاي سبكي و تكنيكي بررسي كنيم يا بدان به عنوان اثري محتوانگر بنگريم. خوانندگان كتاب به يقين وجه دوم را غالب بر نخستين خواهند يافت. از منظر تكنيكي و سبكي داستان هيچ نوآوري و تازگي اي ندارد. نه تنها با داستان هاي مدرن فاصله دارد بلكه نوعي طعنه به آثار افلاطون مي زند و كليت اثر را به ديالكتيك اغنايي نزديك مي نمايد. تيپ هاي مختلفي از اجتماع سياسي كشور با هم همنوايي مي كنند كه به طريق ديالكتيكي ساختار اشتباه و نافرجام سياسي جامعه اي كه در آن هر نوع سوال محكوم به شكست يا شكنجه است را تثبيت نمايند. با نثري ساده و گاهي فخيم و با استناد و اشارات به احاديث، اشعار و نقل قول هايي از داستان هاي فولكلور عامه شناس سعي مي شود كه به معنا نزديك شود. تكليف اثر با مخاطب روشن است. در صفحه نخست با استناد به بيت «ياد باد آنكه در آن بزمگه استنطاق‎/ آنكه او خنده مستانه زدي صهبا بود» رمان به صهبا مهاجراني پيشكش مي شود و همين بيت براي شناخت زيرساخت ذهن نويسنده بسنده مي كند و برمي نمايند كه نويسنده دغدغه هاي سياسي خود را كه نتوانسته به گوش مردم برساند با توسل به كاراكترهاي ساختگي و نقل داستان هاي مختلف از زبان آنها مي خواهد در اذهان زنده و مانا نگه دارد. از اين روست كه حكومت ها همواره از نويسندگان بيمناك هستند. چرا كه اثر داستاني برخلاف ژانرهاي ديگر ضمن اينكه جامعه را به نقد مي كشاند به صورت دوري خود نيز به نقادي مي افتد و از روي خود نيز مي گذرد يعني به اين معني كه در ساحت داستان هيچ چيز مطلقي نمي تواند وجود داشته باشد حتي خود داستان. و از اين جهت است كه آثار داستاني هيچ زمان از ذهن نمي گريزد و به فراموشي و تاريكخانه نمي ماند.
درباره جوامع تماميت خواه كتاب هاي بسياري نگاشته شده است و جوامعي كه در آنها روايت هاي كلان عرصه را بر روايت هاي خرد تنگ مي كنند. يكي از اين آثار كه تشابهات داستاني و ايماژي با «بهشت خاكستري» دارد «ما» نوشته يوگني سيمياتين است. اين رمان وضعيت شوروي را برمي تاباند كه خانه ها را از شيشه بنا كرده اند كه تمامي اعمال مردم در حضور دولت كمونيستي اتفاق بيفتد. «بهشت خاكستري» نيز تاسيس خانه هاي شيشه اي را نشان مي دهد، استعارات و كناياتي كه در كتاب ديده مي شود درد آگاهي نويسنده را مي نماياند و خواننده را با نويسنده اي كه به آزادانديشي حرمت مي نهد مواجه مي كند.
داستان چنين مي آغازد كه: رهبران سياسي جامعه اي براي اداره كشور تصميماتي مي گيرند و نخستين تصميم از بين بردن ذهن سوالگر است. گفته مي شود «هر كس سوال كند مخالف موازين شرعي و عقلي و عرفي و مخالف مصلحت عمل كرده و عمل او مجرمانه و شايسته مجازات است. » مصلحت انديشي سياسيون هر نوع سوالي از دولت را حرام اعلام مي كند اما دولت هر زمان كه اراده نمايد مي تواند مردم را مورد بازخواست و سوال قرار دهد. نويسنده با طنز گزنده بلاهت تصميم گيران جامعه سياسي را نشان مي دهد. از ديدگاه آنها سوال نخستين مسير براي تمرد از دستور حكومت تلقي مي شود. «كوچك تر اگر ياد بگيرد از بزرگ تر سوال كند، فيلش هواي هندوستان مي كند و ديگر كسي جلودارش نيست. »
برخي گفت وگوها در اين اثر چنان ميان تهي است كه كليت اثر را طنزآلود مي كند و اين طنز چنان گزنده است كه هيچ كس نمي تواند از كنارش بي تفاوت بگذرد. حال خصوصيات جامعه ايده آلي كه در اين اثر به سخره گرفته شده است را برمي شماريم.
013695.jpg

الف ـ جامعه بي سوال: چنان كه اشاره رفت تصميم گيران حكومتي از هر نوع سوال بيزار و هراسانند. آن گونه كه در اين اثر اشاره مي شود سوال موجب مي شود كه معني كهتر و مهتر از بين برود و اعتقاد به ظل الله داشتن از ذهن انسان سوالگر رخت بر كند. شايد نخستين سوالي كه در ذهن انسان اوليه نقش بست، ميرندگي او بود و انسان عهد كهن سعي كرد كه با خلق خدايگاني بر ترس خود غلبه كرده و براي خود خاستگاهي تعريف كند و اميد به زندگي ديگري در محضر آنان را در دل خود زنده كند. اگر اساطير كهن را بررسي كنيم، نخستين سوال را همين خواهيم يافت. در اساطير بين النهرين كه كهن ترين داستان به جاي مانده اسطوره فخيم گيلگمش است، انسان در مقابل ميرندگي مبهوت مانده و سوالاتي را مطرح مي كند. يعني در حقيقت نخستين سوال انسان سوالي متافيزيكي است. براي غلبه بر ترس انساني خدايگان اساطيري شكل گرفتند و براي نزديكي با چنين خدايگاني رسولان و مقربيني نيز تعريف شد و انسان ها از طريق آنها خواسته هاي خود را به گوش خدايگان مي رساندند. در چنين وضعيتي عده اي از قبل خدايگان به نان و نوايي رسيدند و براي اينكه همواره ديگران را تحت سيطره خود نگه دارند، اجازه طرح سوالات متفاوت را قدغن كردند، طوري كه انسان ديگر قادر نشد براي خدايي كه خود ساخته بود نقدي داشته باشد و سيطره خدايگان به عنوان فرا روايت چنان بر بلنداي انسان سايه افكند كه هيچ زمان نتوانست از زير سايه آن خود را بيرون بكشد. حكومت ها با آموزه هاي قبلي هر نوع سوالگري را نفي كردند و اين اتفاق در تمامي دنيا تا رنسانس فكري بشر ادامه داشت و هنوز نيز در بسياري از كشورها ادامه دارد. آموزه هاي سقراط كه عقلانيت را پايه نهاده است مدت هزار سال با آموزه هاي توراتي ـ انجيلي در حوزه اسكولاستيك كليساي غربي درآميخت ولي به تدريج منطق و تفكر عقلاني سقراطي بر آن سلطه يافت و سرانجام با انقلاب رنسانس روح سقراطي بر روح مسيحي و كلي نگر غلبه يافت. هر چند كه در فلسفه اسلامي اين اتفاق نامأنوس تلقي مي شود و ورود عقلانيت به حوزه دين اسلام نيز يونان زدگي تلقي مي شود اما در نظر بسياري از عقلا بينش سقراطي بينشي سوالگر است و براي رشد انسان ها بهترين روش نيز همين قلمداد شده است. نويسنده «بهشت خاكستري» نخستين نقد خود را بر بي سوال كردن انسان ها نقش مي زند و معتقد است كه براي بالندگي و رشد بايد ذهن انسان همواره سوال طرح كرده و دنبال پاسخي بگردد اما شخصيت هاي اين رمان كه خواهان سوالگري نيستند با او مقابله مي كنند و ادله مي آورند كه انسان با ايجاد سوال فاصله ها را برمي دارد و معني پايين دست و بالادست از ميان برمي خيزد.
ب ـ جامعه عاري از گناه: در اين رمان مدينه فاضله مورد نقد قرار مي گيرد و به زعم نويسنده نمي توان مدينه فاضله را در عمل به وجود آورد. چرا كه نمي توان بر ذهن انسان تسلط كافي داشت. يكي از شخصيت هاي داستاني مي گويد: «در جامعه بهشتي نبايد حتي خيال گناه هم در ذهن كسي خطور كند. » نقد نويسنده بر اين گفته اين است كه چگونه مي توان بر تمامي ذهن ها استيلا داشت و از چه طريقي مي توان فهميد كه كسي به چه مي انديشد. اعتقاد به نگره كه نقل شد موجبات انگيزاسيون را فراهم مي آورد و انسان ها همواره بايد در مقابل دادگاهي كه مشروعيت آن خود به اثبات نرسيده پاسخگوي تمنيات دروني خود باشد. جالب اينجاست كه در اين جايگاه تنها دولت است كه مشروعيت دارد و مي تواند تصميم بگيرد كه جرم كدام است و انديشيدن به چه چيزهايي مشروع و يا نامشروع است. «جامعه بهشتي جامعه اي نيست كه در آن جرم اتفاق بيفتد. آن هم پنهان از چشم تيزبين دولت. »
چنين جامعه اي پيش از مهاجراني توسط متفكران بسياري مورد نقد واقع شده است. پوپر در كتاب ارجمند خود «جامعه باز و دشمنانش» اين ديدگاه را نقد كرده و نفرت خود را از افلاطون نشان مي دهد كه او به عنوان نخستين فردي كه دست به تفتيش عقيده مي زند و سعي مي كند جامعه اي عاري از گناه بسازد و ادله بسياري برمي شمارد كه رسيدن به چنين جامعه اي امكان پذير نيست. جامعه غرب با حرمت نهادن به انديشمندان خود در نقد عملكرد خود بر آمده و به اصلاحات مي پردازند. ولي طوري كه از داستان «بهشت خاكستري» برمي آيد در دنياي اين متن انديشمند حرمتي ندارد و هنوز انگاره هاي دوره انگيزاسيون بر متن حاكم است. نيچه افلاطون را نخستين فيلسوف نيست انگار مي انگارد كه با خلق عالم مثل حجابي بر خاك كشيده و بشر را از حقيقت وجود خود بيگانه كرده است. در جاي جاي رمان از نيچه ياد مي شود و به تلويح به نيكي هم ياد مي شود و به نظر مي آيد كه نويسنده كه در فلسفه نيز دستي دارد و شناخت كافي از فلسفه غرب دارد متمايل به آراي نيچه باشد. چنان كه نيچه در چنين گفت زرتشت نفرت خود را از خواردارندگان تن ابراز مي كند. نويسنده «بهشت خاكستري» نيز بدين معني اشاراتي دارد.
ج ـ شفاف سازي: براي اطمينان از دوري جستن مردم از گناه بايد شفاف سازي صورت بگيرد. نويسنده به كنايه اشاره به ساختن خانه ها مي كند كه ديوارهاي آن از شيشه باشد و تمام اعمال مردم براي دولت مشخص شود. نقدي كه نويسنده بر اين حركت دارد بررسي اعمال خود دولت است اگر قرار باشد كه تمامي خانه ها به آكواريوم بدل شود اعمال خود او نيز در محضر مردم جلوه مي كند و مردم را به سوال وامي دارد. براي گريز از چنين حادثه اي طراحان جامعه بهشتي بناهاي دولتي را مستثني قرار مي دهند. يعني دولت نبايد مورد بازخواست قرار بگيرد. «چون جامعه نمي تواند از دولت سوال كند، پس تمامي ديوارهاي نهادهاي وابسته به دولت و اشخاص مرتبط با دولت دودي خواهد بود. » به نظر مي رسد كه اين ديدگاه از نظر ماكياولي است. دولت براي انجام هر كاري مشروعيت دارد ولي ملت تابع است و حق هيچ كار آزادانه اي را ندارد.
د ـ از بين بردن اختيارات انساني: در جامعه مذكور انسان ها مجبور به خوب بودن هستند و اختياري براي بد شدن ندارند. يكي از شخصيت ها مي پرسد: «جسارت است مردم بايد اجباراً خوب باشند و گناه نكنند يا خوبي يك امر اختياري و انتخابي است؟ از رهبر خود مي شنود هر دو. حاكميت در آغاز اعمال قدرت مي كند، فضا را آماده مي كند. وقتي مردم در فضاي متناسب قرار گرفتند خود به خود به خوبي گرايش پيدا مي كنند. » نويسنده از ميان رفتن فرديت انسان را مويه مي كند و خوب نيز از عهده اين كار برمي آيد. در چنين جامعه اي ديگر انسان موجود تصميم گيرنده و فعال و پويا در زندگي نيست، بلكه زندگي نباتي او شكل مي گيرد و هر چند كه اين گونه زندگي براي نوع بشر مناسب نيست و رويش جوانه اميد در تاريك ترين لحظه ها و تاريك ترين نقب ها اتفاق مي افتد و اين انسان روزي آزادي خود را طلب خواهد كرد و هيچ گريزي نخواهد بود كه انسان نتواند فكر بكند.
هـ  ـ از بين بردن فرصت هاي شغلي: به نظر جامعه شناسان تحقق مدينه فاضله نه تنها امكان پذير نيست، در صورت فرض امكان چنين جامعه اي نيز عوامل بازدارنده اي بايد تعريف شود چرا كه وجود معصيت و خطا در حد نرم خود نه تنها بد نيست، بلكه واجب نيز هم هست. يكي از دلايل جامعه شناسان بر اين امر كسب فرصت هاي شغلي انسان هاست و بدين باور هستند كه اگر بخواهيم جامعه اي عاري از ناپاكي و گناه درست كنيم بسياري از مردم كه كارشان متناسب با اعمال خلاف است، بيكار خواهند شد. ديگر در آن هنگام به قفل ساز، پليس، نيروهاي امنيتي، مرشدان ديني نيازي نخواهد بود. اين دغدغه در رمان «بهشت خاكستري» نيز به چشم مي آيد. چنين سوالي در رمان مطرح مي شود و نظريه پرداز جامعه بهشتي جواب مي دهد كه «بروند دعا كنند، شغل شان را تغيير دهند. دنبال معدن سيليس بگردند. . . همه تغيير شغل بدهند. » جامعه اي كه فرديت انسان ها را از بين ببرد و بخواهد به جاي آنها تصميم بگيرد، جامعه اي تك ساحتي است كه بايد تمامي انسان ها هم رنگ هم در چنين خاستگاهي رشد و نمو پيدا كنند. و بايد تمامي تفاوت ها از ميان برخاسته شود. چنين جامعه اي به هنرمند، فيلسوف و متفكر نياز ندارد و جاي آنها همانند كاراكترهاي اين كتاب در سياهچاله هاست. و مرگ دهشتناك نهايي ترين راه پيش روي آنهاست. همچنين اعمالي كه از منظر افرادي كه خود را نماينده خدا مي دانند گناه به شمار مي روند و موجبات حركت در انسان را مهيا مي كند. كما اينكه حضرت مولانا با استناد به آيه از قرآن مجيد مي سرايد «زين للناس حق آراسته است ‎/ زان كه حق آراست چون تانند رست»
و ـ قضاوت توسط انسان هاي سطحي: بند ۱۹ رمان از زبان شكنجه گري نقل شده است كه دختر يكي از انديشمندان را در زندان به سوي مرگ سوق مي دهد. نويسنده با بزرگنمايي بر روي ديالوگ هاي چاله ميداني او مي خواهد نشان دهد كساني كه به مثابه الگو و نمونه انسانيت مي خواهند بهشت را درافكنند خود از انسانيت هيچ بويي نبرده اند و تنها براي گذران زندگي و براي رفع نياز مالي سايه شوم خود را بر سر انديشمندان افكنده اند. اين فصل چنين شروع مي شود: «ببين داداشم. ببين ديگه ناسلامتي دارم ور مي زنم. ويولن كه نمي زنم. »
دكتر مهاجراني بدون هيچ نقابي سعي كرده است كه جوامع بسته را به نقادي بنشيند و اين اتفاق مبارك نيز صورت گرفته است. هر چند كه با توسل به آرايه هاي شعري همانند تشبيه و كنايه خواسته از مستقيم گويي طفره برود. وليكن به دليل اينكه اين رمان نخستين اثر جدي ايشان در اين عرصه است، نتوانسته اعتقادات خود را در مستورگي نگه داشته و امكان تاويل را براي خواننده بدهد. بدين دليل خواندن اين اثر براي همه آسان فهم است و هيچ مشكلي در درك مضامين و مفاهيم كتاب به چشم نمي خورد. تنها بينامتني كه در اثر است مي تواند ذهن خواننده را بيشتر به ذهن ايشان نزديك كند و عدم درك آنها نيز هيچ مشكلي را فراروي خوانش اثر ايجاد نخواهد كرد. در اين رمان چند بار به شاعر آلماني هولدرلين اشاره مي شود كه به نظر مي رسد نويسنده عامدانه براي فهماندن منظر خود به اين كار دست زده و سعي كرده از طريق بينامتنيت و شناختي كه مخاطب از هولدرلين دارد به بينش او نزديك شود. هيدگر در نقد هولدرلين به زادبوم اشاره كرده و بحث يونان را به پيش كشيده و وظيفه شاعر را به عنوان متفكر ابلاغ زادبوم دانسته و از اين روي آثار هولدرلين را ارجمند قلمداد مي كند و نهايت شاعر را مرگ به خاطر اعتقاداتش مي ربايد و او به عنوان چاوشي بايد اين مرگ را پذيرا باشد.
اينكه دكتر مهاجراني در رمان «بهشت خاكستري» تمامي باورهاي بازدارنده و مرتجع را نقد كرده و سعي مي كند از ابزار داستان كه مي تواند عميق تر از واقعيت باشد ولي در مواجهه با عوامل بازخواست كننده حركتي انتزاعي و خارج از واقعيت قلمداد شود، ديدگاه هاي ديرين خود را ارائه دهد. اميد مي رود كه جسارت در نگارش و نقد همواره آذين انديشمندان و سياسيون كشور شود كه با وصول چنين امري دستيابي به سعادت انساني آسان خواهد بود. اين اثر نياز به نقد فلسفي نيز دارد كه بايد جداگانه به آن پرداخت و آبشخور فكري نويسنده را بررسي كرد. خواندن رمان «بهشت خاكستري» از دو جهت فايده مند است. نخست اينكه اين اثر توسط مهاجراني كه سال هاست مقامات فرهنگي و سياسي را دارا بوده نگاشته شده است و ديگر اينكه از منظر چنين شخصي جامعه تماميت خواه به نقد كشيده شده است.

گفت وگو با ليلي فرهادپور، قصه نويس ـ بخش پاياني
پرهيز از آشپزخانه نويسي
013700.jpg
رضا آشفته
در ادامه مصاحبه بحث درباره واقع گرايي در داستان شد. فرهادپور خود را در نوشتن قصه هاي رئال موفق تر مي داند و علت اين توانايي را نمي داند! او معتقد است كه در بستر رئال با شيوه هاي مدرن قصه بنويسد و به موفقيت هم برسد. فرهادپور به تحقيق پيش از نگارش قصه بهاي زيادي مي دهد و به همين منظور براي هر قصه به تحقيقات ميداني، كتابخانه و مصاحبه رجوع مي كند. او ۵/۲ تا ۳ سال است كه وقت خود را صرف نگارش يك رمان تحت عنوان «قرمز، آبي، قهوه اي» كرده است كه تحقيقات زيادي را در برگرفته است. در مورد قصه «پنجره اي با شيشه هاي آبي. . . » نيز تحقيقات حتي درباره جزئيات مسئله صورت گرفته است. بنابراين برخورد او با مقوله قصه نويسي كاملاً روشمند است. از ۳ سال زمان براي نگارش يك رمان يك سال و نيم صرف تحقيقات ميداني آن شده و براي اين رمان تاكنون ۵۲ مصاحبه و ۹۵۰ فيش از روي روزنامه ها براي اين اثر جمع آوري شده است. بعداً ۶ ماه صرف اين مسئله شد كه با چه تكنيكي رمانش را بنويسد. تكنيك از نظر فرهادپور خيلي اهميت دارد، براي آنكه به بهترين نحو بايد رمان يا قصه نوشته شود تا براي خواننده نيز خواندني باشد.
او از جمله روزنامه نگاراني است كه تاكنون از تكنيك هاي قصه نويسي در گزارش نويسي بهره زيادي برده است، ولي مانند همينگوي و ماركز كه از اصول گزارش نويسي در قصه هايشان سود برده اند، استفاده اي نكرده است. بعد از انجام تحقيقات نويسنده بر موضوع سوار خواهد شد، و با تخيل متكي بر موضوع به راحتي مي تواند قصه اش را قابل باور بنويسد. او مي گويد كه بدون دانش و آگاهي نگارش يك قصه ناممكن است. وقتي درباره يك پسر ۱۳ ساله قرار است كه قصه اي نوشته شود، بايد تحقيق شود كه يك پسر ۱۳ ساله در چنين بستر تاريخي چگونه دنيا را مي بيند، چه كارهايي انجام مي دهد و. . .
نثر هم جزيي لاينفك از تكنيك قصه نويسي است. فرهادپور سعي مي كند كه شلخته ننويسد و در حد يك روزنامه نگار حرفه اي به زبان فارسي تسلط دارد. كتاب هم زياد مي خواند ولي بيشتر بر مبناي غريزه مي نويسد. بنابراين آن قدري كه روي تكنيك و موضوع و فضاسازي وقت مي گذارد، صرف نثر نمي كند. اين در حالي است كه دغدغه خيلي از قصه نويسان امروز ـ ابوتراب خسروي، شهريار مندني پور و ديگران ـ زبان است. فرهادپور معتقد است كه در زمان ترجمه توانايي هاي زباني منعكس نمي شود. مثلاً هيچ مترجمي نمي تواند قدرت زباني جيمز جويس يا ميلان كوندرا را منتقل سازد، بلكه تكنيك هاي آنها را در ترجمه منعكس مي سازند. ليلي فرهادپور چندان دريافتي تكنيك هاي خود به منابع ادبي كهن پارسي رجوع نكرده است، و در اين زمينه بيشتر به تكنيك هاي نويسندگان غربي وفادار مانده است. او يكي از پيگيران ادبيات معاصر ايران و غرب است و به طور مستقيم از كسي الگوبرداري نمي كند، بلكه تمام سعي اش بر آن است كه خودش تبديل به يك الگو شود. همچنين در زمينه زبان نيز وابسته به تجربيات نويسندگان معاصر ايراني است، براي آنكه ترجمه ها در اين زمينه نمي توانند منعكس كننده يك تجربه واقعي باشند. مثلاً نثر محمود دولت آبادي به او خيلي كمك خواهد كرد.
مخلص كلام اينكه فرهادپور ابتدا سوژه اي را مدنظر قرار مي دهد و حول آن موضوع تحقيقات لازم را انجام مي دهد. بعداً درباره چگونگي نگارش آن فكر مي كند و زياد هم دغدغه سبك ها و شيوه ها را ندارد. به همين دليل تجربياتش متنوع و گوناگون خواهد شد. اگر او تا آخر بخواهد به ادبيات بپردازد، از اين تجربه گرايي رويگردان نخواهد بود. او در پايان تاكيد مي كند كه اتفاقات اجتماعي ـ سياسي در جامعه ما بيشتر از ديدگاه مردانه روايت مي شود، بايد روايت زنانه هم در كنار اين روايت ها وجود داشته باشد. در اين مملكت اتفاقات مهمي مثل انقلاب و جنگ به وقوع پيوسته است و تمام راويان اين جريانات مردان بوده اند. حتي مردها درباره زن ها نوشته اند. بايد نيمه ديگر جامعه (زنان) نيز راوي اين جريانات باشند. زنان قصه نويس ما بيشتر درباره مرد، معشوق، خانه، آشپزخانه و فرزندداري مي نويسند و كمتر به مسائل اجتماعي و سياسي توجه نشان مي دهند. بايد آنها نيز به مسائل بيرون از خود و خانه نيز دلبستگي نشان دهند و با مشاركت اجتماعي فعاليت هاي بيروني خود را بيشتر كنند.

حاشيه ادبيات
• ريموند كارور، آميزه چخوف و همينگوي
هشتاد و چهارمين نشست كتاب ماه ادبيات وفلسفه با عنوان «ريموند كارور: آميزه چخوف و همينگوي» با حضور صاحبنظران و علاقه مندان در خانه كتاب برگزار شد. در ابتداي اين نشست شهريار مندني پور، داستان نويس، با مقايسه كارور و چخوف در باب فضاي ادبي حاكم بر جوامع اين دو نويسنده اظهار داشت: از زماني كه چخوف داستان هاي مشهورش را نوشت تا زماني كه كارور شروع به داستان نويسي كرد، مكابت، رويكردها و گرايش هاي متعددي در ادبيات پديد آمدند و منسوخ شدند. بنابراين منطبق كردن چخوف و كارور عملاً غيرممكن است و تنها بايد به شباهت هاي آنها پرداخت. پس از پيروزي انقلاب شوروي با تئوري ادبيات رئاليستي سوسياليستي تير خلاصي به شقيقه ادبيات درخشان روسيه شليك شد و شور نوشتن به صورت تمثيلي از روسيه به آمريكا انتقال يافت. آن رئاليسم ساده اي كه چخوف به آن تعلق داشت در اين سرزمين جديد و فرصت هاي جديدتر، شكل ديگري يافت و پيچيده تر شد و تجربيات بسياري هم پشت سر نهاد تا به كارور رسيد.
مندني پور با برشمردن «آنِ داستاني» به عنوان يكي از وجوه اشتراك چخوف، همينگوي و كارور در اين باب تصريح كرد: بخش نخست تشابه به «آنِ داستاني» بازمي گردد كه تعريف آن چندان آسان نيست. «آن داستاني» معمولاً در انتهاي داستان ها با چرخشي بسيار ساده رخ مي دهد كه نوعي تجلي و كشف در مورد قهرمانان و تصميمات داستاني است و معمولاً با غافلگيري ادامه دار همراه است. اگر داستان را غنچه اي در نظر بگيريم در لحظه «آنِ داستان» اين غنچه شكوفا مي شود. در شيوه كار چخوف و در بعضي داستان هاي همينگوي و كارور اين اشتراك در «آنِ داستاني» وجود دارد.
وي در باب «تراش داستاني» به عنوان وجه مشترك كارور و همينگوي تصريح كرد: همينگوي معتقد است كه يك سطر داستان را بايد آنقدر تراش داد و بازنويسي كرد تا به اصل اساسي جمله برسيم و آن رخ نمايي حادثه اي است كه مي تواند در جمله پديدار شود. نثر كارور در اين حوزه به جايي مي رسد كه از آن به عنوان نثر ميني ماليستي ياد مي كنند. شايد نتوان با قاطعيت گفت تمام آثار كارور ميني ماليستي است اما در بعضي از آثار او ميني ماليسم به چشم مي خورد. به هر حال تقليل گرايي ميني ماليستي آنقدر ماجرا، زبان و شخصيت پردازي داستان را تراش مي دهد و از آن مي كاهد تا واقعيت وجودي و ماهيت آن نمايان شود و در اين نوع رفتار زباني همينگوي و كارور به هم شباهت دارند. در ادامه اين نشست دكتر اميرعلي نجوميان مدير گروه زبان و انگليسي دانشگاه شهيدبهشتي در توضيح سنت داستان كوتاه آمريكايي و سبك كارور اذعان داشت: دهه هفتاد و هشتاد كه كارور در آن داستان هايش را نوشت، دهه هاي حاكميت سبك روايي پست مدرن نويسندگاني چون جان بارت بود و سبك ساده و دقيق كارور با اين فضا فاصله زيادي داشت. سبك روايي پست مدرن پس از هزارتوهاي روايي و سبك فراداستاني بود و كارور از اين جهت به گذشته داستان نويسي در آمريكا رجعت كرد. برخي، سرچشمه هاي داستان هاي او را در داستان هاي استيون كرين و ارنست همينگوي جست وجو مي كنند و برخي نيز از چخوف و كافكا نام مي برند. اما شايد بتوان گفت كه كارور، روشي ساده و بي پيرايه سبك همينگوي را با نگاه ساده و طنزآميز چخوف به زندگي و با لحن شوم كافكا در هم آميخت. اما در عين اين سادگي داستان هاي كارور داراي شهود جويسي هستند، شهودي كه در پشت زندگي عادي پنهان شده است. همچنين نگاه كارور به جهان، به طور ذاتي و دروني يك نگاه داستان كوتاهي است. به اين معني كه كارور به اهميت «لحظه» در داستان هايش پي برده و لحظه براي او مقدس است. اين نگاه در مقابل نگاه رمان وار است كه در آن لحظه ها و اتفاقات و توالي زمان اهميت اساسي دارد. به نظر مي رسد رمان در قرن بيستم تا حد زيادي تلاش مي كند به نگاه داستان كوتاه نزديك شود. پس از آن مصطفي مستور، مترجم و داستان نويس، در باب مسائلي كه در آثار كارور به آن پرداخته نمي شود گفت: اولين مسئله اي كه در آثار كارور به چشم نمي خورد، انديشه و تفكر فلسفي است. ما در آثار او به هيچ وجه با احكام كلي درباره هستي، انسان، سرشت بشري يا پرسش هاي بنياديني كه انسان در طول تاريخ با آن درگير بوده، روبه رو نمي شويم.
سوالات كارور به شدت جزيي و معطوف به سادگي و روزمرگي است. همچنين آثار او فاقد بينش سياسي است. او در آثارش درصدد القاي هيچ گونه شعار يا ايده سياسي نيست و از اين نظر به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. حتي مي توان گفت كه آثار او فاقد تعهد اجتماعي است، در آن معنا كه بخواهد يك دغدغه كلان اجتماعي را در آثارش طرد كند يا بخواهد قهرمانانش را درصدد تغيير در جامعه نشان دهد. برعكس داستان هاي او نمايش فشاري است كه اجتماع بر فرد وارد كرده است. سومين ويژگي اي كه در آثار او به چشم نمي خورد پرهيز او از فرم گرايي است، به گونه اي كه قالب و فرم بر معناي اثر سنگيني كند. فرم در آثار او به چشم نمي آيد. اگر چه اين به معناي نامنظمي آثار او نيست و آثار او به شدت منسجم و دقيق هستند.
مستور، كارور را از جمله نويسندگاني دانست كه مي توان آثار او را با نقد زندگينامه اي مورد بررسي قرار داد، چون در حدود نود درصد از داستان هاي كارور ريشه در تجربيات شخصي دارند كه بعد از گذر از فرآيندي كاملاً پيچيده و خلاقانه در قالب هنري داستان پديدار شده اند. وي با برشمردن تجربياتي از قبيل معيشت سخت، اعتياد به الكل، طلاق و عشق در زندگي كارور به نمونه هاي داستاني هريك از اين تجربيات در آثار او اشاره كرد و درباره محتواي آثارش گفت: كارور در تمام آثارش كوشيده يك حرف را بزند و آن هم درماندگي و ناتواني انسان ها از تحمل مشقات زندگي است. مصائب زندگي از تحمل شخصيت هاي ضعيف كارور خارج شده و شخصيت هاي او دائماً در زندگي شكست مي خورند. داستان هاي او معمولا از يك نقطه شكست آغاز مي شوند و به يك نقطه شكست ديگر ختم مي گردند. به عبارتي كارور بهترين راوي شكست انساني است. برخلاف همينگوي كه معتقد است انسان را نمي توان شكست داد. مستور از تهديد و ناامني، عدم ارتباط آدم ها و جست وجوي آرامش به عنوان درون مايه آثار كارور نام برد و در تبيين تهديد و ناامني در آثار كارور گفت: داستان هاي كارور به شدت ناامن و تهديدآميز هستند. وقتي داستان شروع مي شود خواننده احساس مي كند اتفاق مهيبي در حال رخ دادن است تا پايان داستان آن اتفاقي كه خواننده انتظارش را مي كشيده، رخ نمي دهد؛ اما بعد از پايان داستان او درمي يابد كه اتفاق صورت گرفته، منتهي چون در لايه هاي زيرين روي داده است خواننده تنها پس از پايان يافتن داستان و با انديشيدن به آن مي تواند اين اتفاق را درك كند.

گفت وگو با ايزابل آلنده درباره تصوير كهنه ـ ۱
صد و بيست سال زندگي يك خانواده
013690.jpg
ترجمه: آسيه عزيزي
ايزابل آلنده در كتاب «تصوير كهنه» تأثير كشف رازهاي نهان و نيز اهميت خاطرات را در زندگي بيان مي كند. اين كتاب كه پنجاه سال ديگر از زندگي خانواده دل بيه را در شيلي بازگو مي كند، داستاني است از جست وجوهاي اورورا دل بيه براي كشف ريشه هايش. همچون شخصيت گوينده داستان اوالونا در «داستان هاي اوالونا»، آلنده خوانندگانش را با شرح درخشاني از سرزمين، فرهنگ و تاريخ وطن آبا و اجدادي اش، شيلي، مسحور مي كند.
در اواخر قرن نوزدهم شيلي با بوليوي و پرو در جنگ بود. آلنده اين جنگ را با قرار دادن يكي از شخصيت هاي كتاب در آن، خصوصي تر مي كند و بعضي صحنه هاي خونين اين جنگ را با صداقت و صراحتي ساده تشريح مي كند. او به هيچ وجه قصد ندارد تا حوادث جنگ هاي وطنش را شاعرانه توصيف كند. به علاوه آلنده آشفتگي سياسي كشور را نيز به تصوير مي كشد. مردم شيلي كه عمدتاً كاتوليك هستند كهنه گراهايي هستند كه عقايد بسيار قديمي و از مد افتاده اي در مورد جايگاه زنان در جامعه دارند. با اين وجود بعضي از شخصيت هاي اصلي كتاب آزاديخواهند و سعي دارند كشورشان را مدرن تر كنند. حتي آلنده يك شخصيت سوسياليست را در اين كتاب آورده تا همزمان خبر ظهور سوسياليسم را بدهد. در اين كتاب خشونت جنگ و اغتشاشات سياسي آنقدر جذاب بيان شده كه خواننده ممكن است درنيابد كه در واقع صفحه هايي از كتاب تاريخ را مي خواند.
نكته جالب ديگر در اين كتاب اين است كه محله چيني ها به عنوان مكان وقوع داستان در سانفرانسيسكو انتخاب شده است. آلنده همزمان فرهنگ غني چيني هاي ساكن آمريكا و چگونگي برخورد مردم اين شهر را با آنها نشان مي دهد. ضمن اينكه از نشان دادن جنبه هاي زشت فرهنگي چيني هاي آمريكايي نيز ابايي ندارد مانند خودفروشي نوجوانان كه در آن دوره بسيار متداول بوده است.
رمان آلنده داراي شخصيت هاي متنوعي است كه سبب جذب خواننده به داستان مي گردد. يكي از بارزترين و متنوع ترين اين شخصيت ها، پولينادل بيه مادربزرگ پدري اورورا است كه او را از پنج سالگي بزرگ كرده. زني كه اگر چه از بعضي جنبه ها مورد تأييد و تحسين مردم نيست، ولي برخلاف آنچه درباره اش مي گويند براي رعايت اصول اجتماعي از گفتن و انجام دادن همه آنچه مي خواهد ابا دارد. تضاد ميان پولينا و اورورا گاهي آنقدر زياد است كه تقريباً خنده دار مي شود زيرا اورورا، برخلاف مادربزرگش، از اينكه ديگران درباره اش چگونه قضاوت خواهند كرد، هيچ نگراني به خود راه نمي دهد تا جايي كه حتي پولينا به او مي گويد كه صلاح در اين است كه او هر چه زودتر ازدواج كند و فوراً بچه دار شود. اما اورورا مصمم است كه عكاسي را دنبال كند زيرا به آن عشق مي ورزد. عبارت هايي كه آلنده براي بيان عشق اين دختر به عكاسي به كار مي برد، تكان دهنده است و شناخت بهتري از شخصيت اورورا به دست مي دهد. همانطور كه در اوالونا ثابت گرديد، آلنده بار ديگر در تصوير كهنه ثابت مي كند كه براي خلق يك داستان جذاب تقريباً قدرتي جادويي دارد. آنچه در زير مي خوانيم مصاحبه اي است با او درباره كتاب تصوير كهنه.
•••
• براي نوشتن «تصوير كهنه» چه چيز الهام بخش شما بود؟
من به تاريخ شيلي در طول نيمه دوم قرن نوزدهم بسيار علاقه مندم. زيرا به عقيده من در اين دوران بود كه شخصيت ملي ما شكل گرفت. آن دوره، زمان جنگ داخلي و خشونت بود اما در ضمن از نظر سياسي نيز دوره بسيار مهمي بود. به همين دليل من فكر كردم كه رماني در اين باره بنويسم. وقتي شروع به نوشتن داستان كردم، دريافتم كه قهرمان داستانم مي تواند نوه قهرمان كتاب «دختر بخت»، رمان قبلي من باشد. و اين باعث شد تا من اين دو كتاب را به هم مربوط كنم و يك داستان دوم پرمايه تري بسازم.
• چه چيز باعث شد كه تصميم بگيريد شخصيت هاي اين كتاب را از كتاب قبلي خود بيرون بكشيد؟
يكي از دلايل آن اين بود كه بسياري از مردم مايل بودند دنباله داستان «دختر بخت» را بخوانند. آنها مي خواستند درباره سرنوشت خانواده دل بيه بيشتر بدانند. من اصولاً اينكه كتابي دنباله كتاب ديگر باشد را دوست ندارم زيرا نويسنده بايد فرض را بر اين قرار دهد كه خواننده كتاب اول را خوانده و اين از يك لحاظ كمي گستاخانه است. . . وقتي كه من شروع به نوشتن «تصوير كهنه» كردم به هيچ وجه قصد نداشتم كه آن را به عنوان قسمت دوم كتاب «دختر بخت» بنويسم. اما پس از اولين قسمت دريافتم كه مي توانم هر دو داستان را به هم مربوط كنم بدون اينكه اين كتابم دنباله كتاب قبلي ام باشد زيرا اين دو داستان مي توانند مستقلاً خوانده شوند و بعد فكر كردم كه اين شخصيت ها مي توانند پدر و مادربزرگ شخصيت هاي كتاب «خانه ارواح» من باشند و بدين ترتيب من داراي يك تريلوژي مي شدم. من داستان ۱۲۰ سال از زندگي يك خانواده را نوشته ام.

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |