يكشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۶- June, 1, 2003
عاقبت گاردهاي پوشالين
تعداد بسيار اندكي از اعضاي گارد رياست جمهوري عراق واقعاً در صحنه نبرد كشته شده اند به نظر مي رسد اكثر آنها براي حفظ جان خود از مراكز اصلي درگيري فرار كرده باشند
013835.jpg
ترجمه :غلامرضا رضايي نصير
زماني كه نيروهاي آمريكايي بر سر راه خود به سمت بغداد به گارد رياست جمهوري عراق حمله ور شدند، فرماندهان نظامي آمريكايي چيزهاي وحشتناكي در مورد آنها بر زبان مي آوردند. ژنرال مايكل موسلي، فرمانده حملات هوايي در روز پنج آوريل، روزي كه ارتش آمريكا وارد بغداد شد، گفت: «اينكه بعضي ها مي گويند ما مقاومت گارد رياست جمهوري عراق را در هم مي شكنيم، براي من جالب است. واقعيت اين است كه ما مقاومت آنها را در هم نمي شكنيم بلكه آنها را مي كشيم. » بعدها پنتاگون در ارزيابي تلفات و لطماتي كه نيروهاي آمريكايي به گارد رياست جمهوري وارد آورده اند، براي مثال در مورد ۸۰۰ تانك اين نيرو، ادعا كرد كه تمام تانك هاي آنها جز حدود ۲۰ تا ۳۰ فروند نابود يا رها شده اند. اما يكي از معماهاي بزرگ اين جنگ هنوز لاينحل مانده است: بر سر افراد گارد رياست جمهوري، هزاران سربازي كه در بيرون بغداد مستقر شده و مورد خشم و غضب ارتش آمريكا بودند، چه آمده است؟
مجله تايم سعي كرده است با بررسي دو قوس تقريبي كه گارد رياست جمهوري عراق در طول آنها در جنوب بغداد مستقر شده بودند، به اين سوال پاسخ دهد. گزارشگران تايم تحقيقات خود را روي هفت جبهه هنديه، حله، كوت، يوسفيه، محموديه، صويره و الدوره متمركز كردند. آنها بقاياي جنگ در صحنه نبرد را بررسي كرده، به كند و كاو در گورستان ها پرداخته، از بيمارستان ها ديدن كرده و با شاهدان عيني مصاحبه كردند. همچنين با بازماندگان گارد رياست جمهوري درباره فرارشان و سرنوشت رفقايشان گفت وگو كردند.
مدارك و شواهدي كه گروه تايم گرد آورده است، نشان مي دهد كه نسبتاً تعداد بسيار اندكي از اعضاي گارد رياست جمهوري واقعاً در صحنه نبرد كشته شده اند. طبق گزارش هاي خبرنگاران تايم بخش اعظم نيروهاي عراقي با فاصله گرفتن از وسايط نقليه زرهي خود كه خلبانان آمريكايي با دقت تمام آنها را هدف قرار مي داده اند، از بمباران هاي هوايي جان سالم به در برده اند. سپس در نزديكي نيروهاي زميني آمريكا، نيروهاي گارد رياست جمهوري عموماً راه فرار را در پيش گرفته اند. به نظر مي رسد كه بسياري از آنها به دليل ترس و حفظ جان خود، سر خود دست به فرار زده اند. به گفته يكي از افسران ارشد گارد رياست جمهوري كه خبرنگاران تايم با وي مصاحبه كرده اند، به سربازان عملاً دستور داده بودند كه مواضع خود را ترك كنند. شايد اين توضيحي باشد براي اينكه چرا اعضاي گارد ويژه رياست جمهوري كه در بغداد مستقر شده بودند و آخرين سنگر دفاعي رژيم صدام محسوب مي شدند، عملاً هيچ مقاومتي در برابر تصرف شهر توسط نيروهاي آمريكايي نكردند. در حقيقت آمريكايي ها احساس مي كردند كه ساختار اين نيروي برگزيده به كلي از هم پاشيده شده است.
قاعدتاً صدام حسين مي دانسته است كه گارد رياست جمهوري نمي تواند جلوي پيشروي ارتش آمريكا را به داخل بغداد بگيرد، اما احتمالاً پيش خود تصور مي كرده است كه مي توانند يورش آنها را كند سازند. وقتي نيروهاي آمريكايي از خاك كويت به داخل عراق هجوم آوردند، فرماندهي نيروهاي عراقي چهار لشگر بغداد، مدينه، بخت النصر و حمورابي را در طول دو قوس دفاعي در جنوب پايتخت مستقر كردند. قوس بيروني كه حدود ۱۶۰ كيلومتر طول داشت، تقريباً از كربلا تا كوت كشيده شده بود. قوس داخلي با حدود ۴۸ كيلومتر طول از يوسفيه تا صويره امتداد داشت. اينكه دقيقاً چه تعداد سرباز در اين مواضع دفاعي مستقر شده بودند، معلوم نيست. طبق اسناد كاغذي هر يك از اين لشگرها حدود ۱۰ هزار نفر نيرو داشته اند، اما طبق اطلاعات به دست آمده توسط نيروهاي اطلاعاتي آمريكا همه آنها شديداً دچار كمبود نيرو بوده اند. مقامات پنتاگون و كارشناسان ديگر تعداد نيروهاي گارد رياست جمهوري مستقر در جنوب بغداد را كه با نيروهاي مهاجم آمريكايي درگير شده اند، بين ۱۶ تا ۲۴ هزار نفر تخمين مي زنند.
آمريكا اين نيروها را در آغاز عمدتاً از هوا مورد حمله قرار داد. در بسياري موارد براي تعيين محل تجهيزات زرهي عراق از هواپيماهاي بدون خلبان كنترل از راه دور استفاده مي كردند، سپس بمب افكن ها براي نابودي آنها اعزام مي شدند. از ۲۸ هزار بمب و موشكي كه خلبانان آمريكايي در طول جنگ بر عراق فرو ريختند ـ ۶۰ درصد از آنها بمب هاي هوشمند بوده اند ـ حدود نيمي از آنها به سوي گارد رياست جمهوري نشانه گرفته شده اند. با قضاوت از ظاهر كنوني صحنه هاي نبرد مي توان چنين برداشت كرد كه بمباران ها بسيار دقيق انجام شده اند. در بازار روباز محموديه، پنج تانك كه در كوچه هاي تنگ و باريك بازار پارك كرده بودند، از هوا مورد هدف قرار گرفتند. ويترين مغازه ها تا چند متر آن طرف تر خرد شده بود، اما ساختمان هاي اطراف كاملاً دست نخورده باقي مانده اند. در برخي موارد عراقي ها تلاش كردند تانك ها و كاميون هاي نظامي را با پارك كردن آنها زير گذرگاه هاي هوايي و پل ها از چشم هواپيماهاي آمريكا مخفي نگه دارند. اين وسايط نقليه با مهمات هدايت شونده توسط ليزر و از طرفين مورد حمله قرار گرفته اند و با آنكه كاملاً ويران گشته اند، پل ها و گذرگاه هاي فراز آنها دست نخورده باقي مانده اند. در جاهاي ديگر كاميون هاي ويران شده،زير درخت هاي سوخته رها شده اند؛ ظاهراً سربازان عراقي نمي دانسته اند كه برگ هاي نخل نمي توانند چيزي را از وسايل مدرن مجهز به تصاوير حرارتي پنهان كنند.
مطمئناً حملات هوايي آمريكا به خودروهاي زرهي عراق چند سرباز عراقي را كه در داخل اين خودروها يا در كنار آنها بوده اند، كشته است. اما اهالي بومي مناطق جنگي ادعا مي كنند كه در بيشتر خودروهاي بمباران شده جسدي پيدا نكرده اند. سربازان عراقي ياد گرفته بوند كه نزديك خودروهاي خود نخوابند و هرگونه علامتي حاكي از حمله هوايي آمريكا ـ  پرواز هواپيماهاي كنترل از راه دور بر فراز سر آنها، صداي هواپيما يا انفجار ناگهان تانكي در نزديكي ـ را نشانه اي براي سنگر گرفتن فوري تعبير كنند. براي مثال در محموديه فرمانده يك واحد ۱۵۰ نفري از گارد رياست جمهوري به سربازانش دستور داد، تانك هاي خود را در بازار رها سازند و پياده براي رويارويي با سربازان آمريكايي آماده شوند. هادي عبيد، كارگر ۴۶ ساله اي كه از روي تپه اي در آن نزديكي شاهد اين ماجرا بوده است، مي گويد: «اگر خود فرمانده در آن تانك ها باقي مانده باشد، مطمئناً مرده است. »
البته همه موفق به فرار نشدند. بيرون از يوسفيه، پنج عضو گارد رياست جمهوري سنگري كنده بودند و انتظار نيروهاي آمريكايي را مي كشيدند كه به سمت شمال در حركت بودند. به محض آنكه هواپيماهاي آمريكايي شروع به دور زدن بر فراز آنها كردند، به قول يك شاهد عيني به نام ماشان شريف، سربازان شهامت خود را از دست داده و از مواضعشان بيرون زدند، اما هيچ يك از آنان جان سالم از بمباران به در نبردند. اهالي محل اجساد آنان را در گورهاي كم عمق دفن و پلاك هاي آنان را روي تكه چوبي كه بالاي قبر آنها در خاك فرو برده بودند، آويزان كردند تا بعدها اقوامشان بتوانند آنها را بيابند.
قبل از جنگ، پنتاگون اعلام كرده بود كه اميدوار است جان سربازان عادي در ارتش عراق در امان بماند، زيرا آمريكا براي ايجاد ثبات در كشور پس از جنگ به آنها نياز دارد؛ اما در عين حال روشن ساخته بود كه اعضاي واحدهاي گارد رياست جمهوري كه خود را تسليم نكنند، كشته خواهند شد. اما آمريكا چنان با ضرب شست شمشيرش را به كار انداخت كه جايي براي كشت و كشتار باقي نماند. در جبهه هاي نبرد در جنوب بغداد خبري از گورهاي رديف شده در اثر بمباران انبوهي از سربازان وجود ندارد. در عوض تانك ها و خودروهاي زرهي ويران شده به چشم مي خورند كه معمولاً به صورت تك تك اينجا و آنجا رها شده اند.
چنين به نظر مي رسد كه گارد رياست جمهوري سعي داشته است خودروهاي زرهي خود را به صورت پراكنده نگه دارد تا امكان بمباران آنها به صورت جمعي وجود نداشته باشد و بتوان آنها را در لحظه آخر براي رويارويي با نيروهاي زميني آمريكا گرد آورد، اما سربازان عراقي هيچ گاه اين فرصت را پيدا نكردند چون تانك هاي آنها پيش از آنكه تانك هاي آمريكايي از راه برسند، نابود شده بودند. يك سرهنگ عراقي كه مدت ۲۱ سال در گارد رياست جمهوري خدمت كرده و خواسته است نامش فاش نشود، مي گويد: «طرح فرماندهي عراق براي درگير كردن نيروهاي آمريكايي در باتلاق جنگ زميني از همان آغاز محتوم به شكست بود. آنها فراموش كرده بودند كه ما نيروي هوايي نداريم. اين اشتباه بزرگي بود. تكنولوژي ارتش آمريكا باوركردني نيست. »
به رغم نمايش دهشت آور قدرت هوايي آمريكا، بسياري از اعضاي گارد رياست جمهوري عراق همچنان در مواضع تعيين شده براي آنها باقي ماندند. البته يكي از انگيزه هاي آنان اين بود كه در دوران صدام فراريان در صورت دستگيري معمولاً يا اعدام مي شدند و يا يك گوششان قطع مي شد. به گفته منابع مجله تايم آخرين ضربه اي كه باعث فروپاشي گارد رياست جمهوري شد، نزديك شدن نيروهاي زميني آمريكايي بود. علي محمد، حسابدار ۵۰ ساله ادعا مي كند در منطقه محموديه شاهد آن بوده است كه افسري به بيست نفر از سربازانش دستور داده است كه براي مقابله با نيروهاي در حال پيشروي آمريكايي به شهر بروند. با حركت سربازان خود وي يونيفورم نظامي اش را كه زير آن لباس هاي غيرنظامي پوشيده، از تن به در كرده و در جهت مخالف گريخته است. وقتي سربازان فهميده اند كه چه اتفاقي افتاده است، آنها نيز پا به فرار گذاشته اند. محمد مي گويد كه بعداً با يكي از اين سربازان صحبت كرده است. «او مي گفت كه براي كشور نمي جنگيده اند بلكه براي رژيم مي جنگيده اند. او نمي خواست جانش را براي يك نفر به خطر بيندازد. » در شهرهاي مختلف، افراد محلي مي گويند سربازاني كه لباس غيرنظامي نداشته اند، سعي مي كرده اند آنها را از اهالي محل بخرند يا گدايي كنند.
نجاح محمد، راننده ۲۹ ساله ايستگاه آتش نشاني هنديه مي گويد: «يكي از سربازان به من پيشنهاد كرد كه در عوض يك پيراهن و يك شلوار تفنگ AK-47 خود را به من بدهد. اما من به او گفتم تنها همين لباس هايي را كه تنم هستند، دارم.» سرهنگي كه قبلاً از آن سخن گفتيم و نام او را «كريم» مي گذاريم، بخشي از نيرويي بوده كه براي جايگزيني حدود ۱۵۰ سرباز گارد رياست جمهوري كه از الدوره، در ۱۶ كيلومتري جنوب بغداد، گريخته بودند، به منطقه اعزام شده بود. وقتي متوجه شد كه سربازانش حتي ۲۴ ساعت دوام نياورده اند، وحشت زده شد.
او مي گويد: «فرداي روزي كه ما به الدوره اعزام شديم، خبر رسيد كه دو فروند از تانك هاي آمريكايي به يوسفيه در ۱۱ كيلومتري الدوره رسيده اند. خيلي زود سربازان سلاح هايشان را زمين گذاشته، لباس هايشان را عوض كرده و گريختند. آثار شكست در چهره تك تك ما هويدا بود. » از ۱۵۰ نفر پرسنل تنها ۴ نفر باقي ماند. كريم و يك نفر ديگر هم مجبور شدند به سوي خانه هايشان در بغداد راه بيفتند. در جنگ اول خليج فارس، نيروهاي عراقي كه روحيه خود را از دست داده بودند، به صورت دسته جمعي و در كويت تسليم آمريكا شدند. اما اين بار در كشور خودشان بودند و به راحتي به خانه هايشان بازگشتند.
در بسياري از موارد فقدان دستورات باعث مي شد كه گارد رياست جمهوري دست از نبرد بكشد. عضد، سرواني كه مي گويد بيش از آن از عملكرد خود در صحنه نبرد شرمنده است كه نام واقعي اش را بگويد، ادعا مي كند كه يگان و از لشگر حمورابي شب پنجم آوريل، پس از دو روز بمباران شدن توسط هواپيماهاي آمريكايي، دستوري دريافت كرده است مبني بر اينكه از صويره عقب نشيني كنند. يگان عضد خود را براي عقب نشيني آماده كردند و منتظر دريافت دستوري براي محل انحرافي خود شدند. اما هرگز دستوري نرسيد. افسران ارشد آنها ناپديد شده بودند. بنابراين عضد به همراه سربازانش يونيفورم هاي خود را از تن به در كرده، با دستمال سفيدي در دست به سوي بغداد به راه افتادند.به گفته يك افسر بلندپايه گارد رياست جمهوري در بغداد حتي به سربازان دستور داده شد كه خود را تسليم كنند. اين افسر به مجله تايم گفت كه در روز ششم آوريل، يعني سه روز قبل از سقوط بغداد به مقر فرماندهي واحدهاي مختلف در پايتخت اعزام شده است. وي مي گويد: «در اين گردش ها با چشمان خودم ديدم كه گروهي از افسران عالي رتبه به يگان هاي مختلف سر مي زدند و از آنها مي خواستند، سلاح هاي خود را كنار بگذارند و به خانه هايشان برگردند. » او ادعا مي كند سرهنگ ها و سرتيپ هاي كادر را ديده است كه به يگان هاي ضدهوايي مي گفته اند عليه هواپيماهاي دشمن از سلاح هاي خود استفاده نكنند.
تا اندازه اي چنين به نظر مي رسد كه عمليات روانشناختي آمريكا كارساز بوده است. آمريكا سعي مي كرد با فرو ريختن اعلاميه هايي در مواضع عراقي ها و در ارسال اي ميل براي فرماندهان، ارتش عراق را متقاعد سازد كه به نفعشان است جنگ نكنند.وينسنت بروكس، سخنگوي ارشد مركز فرماندهي آمريكا در دوحه قطر مي گويد: «از آنجا كه به رهبران ارتش عراق دسترسي داشتيم با آنها صحبت مي كرديم و از آنها مي خواستيم دست به انتخاب بزنند. آنها كه راه درست را انتخاب مي كردند مي توانستند زنده بمانند، اما آنها كه قبول نمي كردند از عمليات ما جان سالم به در نمي بردند. »
چشم انداز جنوب بغداد حاكي از جنگي است كه هرگز اتفاق نيفتاد. در طول جاده ها هزاران سنگر، خندق و كيسه هاي شن تازه آماده شده وجود دارد كه همگي رو به سوي جنوب دارند. جست وجو در اين سنگرها نشان مي دهد كه هيچ اثري از آنچه معمولاً در جنگ ها روي مي دهد، مثل ريختن پوكه هاي فشنگ، خشاب هاي خالي يا جاي سوختگي گلوله، وجود ندارد. اگر هم سربازي در آنها بوده است مطمئناً پيش از آنكه گلوله اي از طرف دشمن يا از طرف خود آنها شليك شود، آنجا را ترك گفته است. در برخي نقاط هنوز آثار فرارهاي شتابزده وجود دارد؛ در طول جاده يونيفورم ها و كلاه هاي فراواني ريخته شده است و در ساختمان ها انبوهي از نقشه ها، دستورالعمل ها و ماسك هاي گاز ديده مي شود.
اينكه بسياري از سربازان گارد رياست جمهوري دست از مقاومت كشيده اند، زماني براي نيروهاي آمريكايي معلوم شد كه هنوز به سوي بغداد در حال پيشروي بودند. براي مثال يك روز پس از آنكه تفنگداران دريايي به رغم آنكه انتظار داشتند با لشگر مدينه روبه رو شوند، با نبردي بسيار سبك تر از حد انتظار از حومه كوت عبور كردند و به صف بلندي از مردان جوان در طول جاده برخوردند. برايان مك كوي سرهنگ آمريكايي همان روز به خبرنگار تايم گفت: «شكي ندارم كه اينها همان گارد رياست جمهوري هستند كه قرار بود ديروز با ما بجنگند. مي بينيد كه همه آنها موهايشان را به شيوه نظاميان اصلاح كرده اند. » پس از آنكه نيروهاي آمريكايي شروع به بازداشت افرادي كردند كه پوتين نظامي به پا داشتند، سربازان فراري پاي برهنه يا با صندل هاي ارزان قيمت اين طرف و آن طرف مي رفتند.
البته وجود بازماندگان گارد رياست جمهوري اين امكان را منتفي نمي سازد كه هزاران تن از همرزمان آنها جايي ديگر در خاك نهفته باشند. اما آن طور كه از اظهارات افراد محلي برمي آيد، قدعدتاً گارد رياست جمهوري تلفات انساني زيادي نداشته است. در بسياري از مناطق ميزان مرگ و مير غيرنظاميان بسيار بيشتر بوده است. در گورستان موقتي كه اهالي الدوره در كنار درخت هاي نخل كنده اند، ۳۴ گور وجود دارد، اما به گفته بوميان از هر ۱۰ قبر تنها ۶ گور متعلق به سربازان است. داوود جاسم، معاون بيمارستان محموديه مي گويد كه از نبرد سوم آوريل ۵۰ جسد به بيمارستان آورده اند كه بيش از نيمي از آنها غيرنظامي بوده اند. نجف محمد، راننده ماشين آتش نشاني هنديه كه در مسجد شيعيان محل وظيفه مرده شوري را هم انجام مي دهد، مي گويد روز سوم آوريل ۹ جسد براي او آورده اند، آنها را پشت مسجد خاك كرده اند، اما اكنون هفت گور خالي است، زيرا خانواده هاي آنها اجساد را بيرون كشيده به زادگاهشان بازگردانده اند.
چنين به نظر مي رسد كه فرماندهان آمريكايي از اينكه تعداد زيادي از نيروهاي گارد رياست جمهوري هنوز زنده هستند، نگران نيستند. ژنرال استنلي مك كريستال، جانشين فرمانده عملياتي ستاد مشترك ارتش آمريكا ماه گذشته گفت: «بسياري از آنها، در حقيقت به خانه برگشته و بدون هيچ گونه مسئله اي به جامعه پيوسته اند.»سرتيپ بروكس اعتراف كرده است كه برخي از اعضاي گارد رياست جمهوري ممكن است به صورت نيروهاي چريكي باز گردند و براي سربازان آمريكايي مزاحمت ايجاد كنند. او مي گويد: «ما فكر نمي كنيم كه آن ها همه صرفاً ناپديد شده باشند، اما هيچ راهي هم وجود ندارد كه بتوان تعداد سربازاني را كه تصميم گرفته اند صحنه جنگ را ترك كرده و هرگز به جنگ باز نگردند، محاسبه كرد. »
بازماندگاني كه با خبرنگاران تايم گفت وگو كرده اند، به هيچ وجه روحيه جنگ و ستيز نداشتند. ظاهراً آن قدر دلمشغول پذيرش سرنوشت خويش هستند كه توان طراحي حركت بعد خود را ندارند. سرهنگ كريم مي گويد: «خيلي تلخ است. من ۳۹ سال دارم. من با رژيم صدام حسين بزرگ شده ام. شايد اين رژيم را دوست نداشتم. اما براي زندگيم طرح هايي داشتم؛ خيال داشتم خانه اي بخرم. ولي ناگهان همه چيز تغيير كرد. آينده خيلي تاريك است. » عضد، سرواني كه از صويره فرار كرده بود، در خانه عمويش در بغداد نشسته است، سيگار مي كشد و چاي مي نوشد، مي گويد: «آنچه اتفاق افتاد همه را تكان داد. ما در مورد مقاومت نيروهاي منظم ارتش در بصره چيزهايي شنيده بوديم و فكر مي كرديم مطمئناً گارد رياست جمهوري بسيار قدرتمندتر عمل خواهد كرد. اما ما اصلاً نجنگيديم، من از آنچه اتفاق افتاد شرم دارم. » با گفتن اين جمله دستش را به شدت حركت مي دهد، گويا مي خواهد خاطره اي را براي هميشه از ذهن پاك كند.

حاشيه جهان
• مردم بغداد در انتظار «علي بابا»
013840.jpg

شب هاي بغداد خيلي خطرناك است. از هر طرف، دودي از ساختمان غارت شده و آتش گرفته به هوا برخاسته است. همين چند روز پيش تانكري حاوي گازوئيل منفجر شد كه در اثر آن يك نفر كشته و چندين نفر زخمي شدند. به طور غيررسمي، از ساعت ۱۱ شب كسي به خيابان ها نمي رود.رانندگان كمي در اين ساعت مسافر سوار مي كنند حتي آنهايي كه از مسافران خارجي دلار مي گيرند هم جرأت مسافركشي در شب هاي خطرناك بغداد را ندارند.عصر چند روز پيش در خيابان سعدون، چند نفر دور دو مرد كه روي زمين افتاده بودند، جمع شده بودند. به هر دوي آنها از ناحيه سر شليك شده بود. يكي از آنها در جا مرده بود، ولي ديگري نفس هاي آخرش را مي كشيد و چشم راستش خونريزي شديدي داشت. دو خبرنگاري كه در صحنه حاضر بودند و سعي داشتند مرد زخمي را به بيمارستان برسانند، ادعا مي كنند كه مردم حاضر هيچ كمكي به آنها نكرده اند.
در بغداد بعد از فروپاشي رژيم صدام، هيچ نيروي انتظامي اي وجود ندارد. در بعضي محله ها خود مردم گروه هايي را براي حفظ امنيت محله شان سازماندهي كرده اند.بيمارستان هاي بغداد نيز پر از مجروح است. در بيمارستان اليرموك كه توسط سربازان آمريكايي اداره مي شود، حدود ۶۰۰ بيمار بستري هستند.پرسنل خسته بيمارستان روزهاي سختي را مي گذرانند. حفظ جان بيماران بدون مورفين و هيچ نوع داروي بيهوشي كار بسيار مشكلي است. حتي يك متخصص اعصاب هم در اين بيمارستان وجود ندارد. وقتي روزنامه نگاران آن مرد زخمي را به بيمارستان اليرموك بردند، پزشكان بيمارستان به آنها گفتند كه اين مرد، دوازدهمين نفري است كه در ۵ ساعت گذشته در اثر شليك گلوله به بيمارستان آورده شده است.به گفته آنها، قبل از جنگ روزي يك مورد از اين نوع به اين بيمارستان مراجعه مي كرد.در شهري كه قانون حكمفرما نيست، ديدن اتفاقاتي اين چنيني ادامه پيدا خواهد كرد.

• لغو برائت قاتلان روزنامه نگار روس
يك دادگاه تجديدنظر روسيه حكم برائت پنج سرباز چترباز و يك بازرگان را كه در سال ۱۹۹۴ متهم به كشتن خبرنگاري شده بودند كه مشغول تحقيق و تفحص در مورد فساد در ارتش روسيه بود، لغو كرد. ديميتري خولدوف، گزارشگر روزنامه مسكوسكي كوسومولتس در سال ۱۹۹۴ از فرد ناشناسي پيامي دريافت كرد، مبني بر اينكه مي تواند كيفي حاوي مدارك معتبر در مورد فساد مقامات ارتش را از يك ايستگاه قطار بردارد. وقتي او كيف را به دفترش برد و آن را باز كرد، انفجاري روي داد و خولدوف جان خود را از دست داد. سال گذشته يك دادگاه در مسكو شش متهم اين پرونده را تبرئه كرد، اما دادستان و بازماندگان خولدوف تقاضاي تجديدنظر كردند. ديوان عالي روسيه پرونده را براي بررسي مجدد به دادگاهي ديگر سپرد و به متهمان دستور داد در مسكو باقي بمانند.دادگاه جديد اعلام كرد كه دادگاه اول شهادت برخي از شاهدان عيني و همچنين اعتراف اوليه پاول پوپو سكيخ، متهم به سازماندهي اين جنايت، را در نظر نگرفته است. پس از اعلام اين نظر، پدر خولدوف گفت: «پس عدالت هنوز وجود دارد. »
013845.jpg

• چه كسي قهرمان است
ممكن بود جسيكا لينچ و راشل كوري، خواهر باشند. هر دو آمريكايي و سفيد بودند. سرنوشت نهايي هر دوي آنها در منطقه جنگي خاورميانه رقم خورد. جسيكا لينچ سربازي بود كه در ويرجينياي غربي و در دهكده اي به نام فلسطين به دنيا آمد و راشل كوري صلح طلبي بود كه در فلسطين تحت اشغال اسرائيلي ها مرد. كوري چهار سال از لينچ ۱۹ ساله بزرگ تر بود. ۶ روز قبل از ۲۳ مارس روزي كه جسيكا لينچ به دست عراقي ها افتاد، راشل كوري به وسيله يك بولدوزر اسرائيلي له شد.لينچ قبل از اينكه به عراق برود، يك فعاليت فرهنگي در يكي از مهدكودك هاي محله شان به راه انداخته بود. راشل نيز قبل از عزيمت به غزه، يك فعاليت فرهنگي مشترك بين بچه هاي محله المپيا در واشنگتن و كودكان رفح به راه انداخته بود. لينچ به عنوان سربازي وفادار به دولت متبوعش به عراق رفت. راشل كوري به غزه رفت تا با اعمال دولت متبوعش مخالفت كند. او به عنوان يك شهروند آمريكايي، خود را در مقابل فلسطيني هايي كه با سلاح هاي آمريكايي كشته مي شدند، مسئول مي دانست. در طول حمله به عراق، بعضي از دوستان راشل كوري، عكس او را براي MSNBC فرستادند و درخواست كردند كه نام او در «لوح قهرمانان» در كنار جسيكا لينچ ثبت شود. مسئولين شبكه به اين مسئله توجهي نكردند اما از راه هاي ديگري ياد راشل گرامي داشته شد. خانواده او بيش از ۱۰ هزار نامه حمايت آميز دريافت كردند، سازمان هاي مختلفي در سطح كشور مجالس يادبودي براي او بر پا كردند و كودكان زيادي در سرزمين هاي اشغالي به نام «راشل» نامگذاري شدند.

نگاه روزنامه نگار
دوران ناتو به سر آمده است
رابرت لوين
ترجمه:رضا سادات
در آغاز جنگ سرد پاسخ كوتاه متداولي كه به دلايل ماهيت وجودي ناتو داده مي شد اين بود: «مهار روس ها، فراهم آوردن امكان حضور آمريكايي ها در اروپا و جلوگيري از پا گرفتن دوباره آلمان». با آغاز دهه نود ميلادي خطر ظهور تهاجم ديگري از سوي آلمان ها مدت ها بود مرتفع شده بود و با فروپاشي پيمان ورشو، تهديد اروپا از سوي روس ها نيز به همان اندازه نامحتمل و دور از ذهن به نظر مي رسيد. اين در حالي بود كه ضرورت باقي ماندن آمريكايي ها در اروپا منطقي ترديدناپذير براي حفظ ائتلاف ناتو فراهم آورده بود.
به نظر مي رسيد يورش ۱۹۹۰ عراق به كويت مويد اين منطق بود. تمامي اعضاي ناتو در واكنش تحت رهبري آمريكا به اين تهاجم مشاركت نجستند و اين در حالي بود كه سازمان پيمان آتلانتيك شمالي هم در برابر اين بحران فرامنطقه اي هيچ اقدامي نكرد اما بريتانيا، فرانسه و ايتاليا به ائتلاف تحت رهبري آمريكا پيوستند و ساير اعضاي ناتو از اين اقدام حمايت كردند. برنامه ريزي ها و آموزش هاي پيشين ناتو مثمرثمر واقع شد.
بحران هاي دهه نود بالكان آزمون هاي سخت تري را رقم زد، آزمون هايي كه ناتو در بيشترشان ناكام بود. صربستان براي جلوگيري از جدا شدن كرواسي از يوگسلاوي آغازگر جنگي بي رحمانه شد. فرانسه طرفدار صرب ها بود، آلمان ها از كروات ها حمايت مي كردند، آمريكا بي طرفانه نظاره گر اين مخاصمه بود و ناتو نيز چنين كرد. هنگامي كه صرب ها و كروات ها در بوسني با يكديگر مي جنگيدند در حالي كه هر دو طرف مترصد پاكسازي قومي مسلمانان از اكثر مناطق بودند برخي اعضاي ناتو تعداد ناچيزي نيرو در اختيار سازمان ملل قرار دادند كه براي جلوگيري از تداوم اين بحران سبعانه بشري به هيچ عنوان كافي نبود.
دولت كلينتون در ابتدا از مداخله در بحراني كه مسئله اي اروپايي تلقي مي شد اجتناب ورزيد اما هنگامي كه اتحاديه اروپايي نشان داد از انجام هر اقدامي در جلوگيري از تداوم بحران ناتوان است عاقبت كلينتون موضع خود را تغيير داد و تحت رهبري ناتو براي پايان دادن به اين بحران وارد عمل شد و نهايتا وضعيت بالكان به ثبات رسيد. زماني كه سومين بحران بالكان در كوزوو شكل گرفت ايالات متحده راغب به رهبري و هدايت ناتو به بطن بحران بود و ائتلاف تحت رهبري آمريكا بر بحران استيلا يافت. در هر مورد اين ايالات متحده بود كه رهبري كرده و ناتو هر چند با بي رغبتي، از آمريكا پيروي مي كرد.
دكترين بازدارندگي بوش نقش و ماهيت ايالات متحده را از پركننده بي ميل خلاها به آغازكننده جنگ ها تبديل كرده است. اكنون كه بازيگران و اعضاي كليدي اين سازمان طغيانگري پيشه ساخته اند ناتو ديگر به همراهي خود ادامه نخواهد داد و وضعيت در آينده نيز چنين خواهد بود. پس از پايان جنگ سرد تئوريسين ها و علاقه مندان به آينده ناتو خواستار ارائه تعريف جديدي از ماموريت و اهداف ناتو شدند. اين هدف اصلاح خطاكاري ها در هر جايي از جهان كه حادث مي شد، بود. خوب يا بد ناتو طي يك دهه گذشته در جهت عكس اين هدف در حركت بوده است.
با اين اوصاف ديگر چه دليلي براي وجود ناتو وجود دارد؟ پاسخي كه غالباً به اين سوال داده مي شود اهتمام ايالات متحده به حفظ امنيت اروپا است اما اين مسئله خود موجب طرح سه سوال ديگر مي شود:
۱ - چه كسي عامل تهديد امنيت اروپاست؟ اكنون كه اتحاد جماهير شوروي مضمحل شده و به احتمال زياد روسيه به عضويت ناتو درخواهد آمد يافتن پاسخي براي اين سوال دشوار است. اروپا مشكلاتي دارد كه شايد مشكلات دفاعي هم در ضمن آن باشد اما اين مشكلات در مقياسي نيست كه امنيت اين قاره را تهديد كند يا در آينده اي نزديك به تهديدي جدي براي اروپا تبديل شود.
۲ - اروپا به اندازه ايالات متحده وسيع و غني است پس چرا نبايد خود امنيت خود را فراهم آورد؟ پاسخي كوتاه به اين سوال اين مي تواند باشد كه از آنجا كه خطري جدي متوجه امنيت اروپا نيست كشورهاي اروپايي تمايلي به انجام اقدامات لازم و صرف منابع و امكانات كافي در اين زمينه ندارند.
۳ - با اين شرايط چرا بايد ايالات متحده نقش مادري دلسوز را بازي كند؟ يكي از پاسخ هايي كه به اين سوال مي توان داد اين است كه چون اروپايي ها عزم جدي به تقويت قدرت نظامي خود نشان نمي دهند تنها ابرقدرت جهان موظف به اصلاح امور است. ايالات متحده در يوگسلاوي وارد عمل شد اما از دخالت در امور آفريقا احتراز كرد و مي گويد براي اصلاح امور در عراق دست به اقدام نظامي زده است اما اين الزاماً به منزله درنظر گرفتن نقشي براي ناتو نبوده است.
براي تكميل ادله ضرورت اهتمام آمريكا به صيانت از امنيت اروپا مي توان به نياز آمريكا به همكاري در زمينه مبارزه با تروريسم اشاره كرد. اما اين هدف مشترك همه اعضاي ناتو است در حالي كه اين سازمان خود در انجام آن مشاركت چنداني ندارد. فرانسه و آلمان همكاري مي كنند اما اين همكاري نه به دليل عضويت در ناتو كه به دليل ترس آنها از تروريسم و تجربه هايشان در اين زمينه است.ناتو دليل وجودي خود را از دست داده است. هم براي دولت بوش كه مترصد جلب حمايت است و هم آن دسته از آمريكايي هايي كه از لجام گسيختگي قدرت ايالات متحده مي ترسند و علاقه مند به ديدن شكل گيري قدرتي واقعي در برابر دولت بوش هستند هم اين نكته را دريافته اند.
كنار گذاشتن بوروكراسي كار سختي است و بعيد به نظر مي رسد به اين زودي ها شاهد مرگ ناتو باشيم. وضعيت فعلا به شكلي است كه كنار گذاشتن ناتو در اين مقطع مي تواند تبعات سنگيني داشته باشد و اين سازمان در اقدامات محدود و كوچك چون برنامه ريزي و آموزش نظامي مي تواند مفيد واقع شود و البته مي توان از آن به عنوان مجمعي براي مشاوره نيز بهره جست. پس بهتر است فعلا نگراني در مورد آينده ناتو را به فراموشي بسپاريم.
اينترنشنال هرالدتريبون

جهان
اقتصاد
انديشه
ايران
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |